فریاد سکوت
١٣ قوس (آذر) ١٣٩١
غم مهتاب، خوشی در
قلم درد، زمین تر
نگاه تنهایی، گلیم آرزو
باغ، میدان جنگ ببرها
خنجری دوری در گلوی زندگی
ذره بین حق، در ته دربدری
ذکر کبوتران
کوچ کوچ کفترها، ذکاوت طوطی
رکاب خواب در سفر بیداری
پاکی دل زمین
خموشی آسمان محبت
سردی برف زمستان
تنهایی، صندلی بی کسی
نقل و نبات نفرت
تفنگ و مرمی جهالت
اجاق روزشمار شاعر، گمنام
در کوچه زور، پای زباله ریختن
به بی کسی دریا دلم سوخت
به خنده های کوه ها
به آسمان گریان
سوز ساز غربت وحشت شب تلخ را یاد کرد
رهگذران بذله گو رفته بودند خواب غفلت "کارشناس ها"
تابوت اعتماد را "رهبران"
در گورستان معامله دفن کردند
پامال هوس شد گل آرمان
سایه ام مرا می برد درخلوتگاه
خواب لالایی بی کسی را به بال همای زندگی می خواند
تپ تپ می زد دستان روزگار به قلب آسمان
آه کویر خشک، ابر را خشمگین ساخت
هنوز آرامی، خار بیابان در پا دارد
کنار شهر خانه سبز
چراغ روشن خانه ایمان
ستون های محکم، عقیده
خدا نزدیک تر از همه مثل همیشه
محله آرام، غرق خواب غفلت
شمع راز هنوز خموش
صدای پای پیر مرد بیدارم کرد
سوی پایمانگاه حق با اشتیاق روان
منزه زهر چیز
آخر بوستان، نزدیک قافله دزدان حیات
کرگس ها بر پیکر حق جشن بر پا کرده بودند
آسمان آبی نبود، روزگار آبی بود
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته