دانشگاه
٦ قوس (آذر) ١٣٩١
پاسخی بر حکم اخیر دادگاه عالی افغانستان در مورد به اصطلاح مصطلحات ملی و کاربرد واژه های که ریشه در دانش دارند. مخاطب این سروده تفکر نفاق افگن برتری جویی است، و قصد اهانت به هیچ تباری را ندارد.
دانشگاه
"درخــت تــو گــر بــار دانــش بـگـیـــــرد به زیر آوری چرخ نـیـلوفــری را" (١)
نــهــال تـو گـــر آب جــاهـــل بــنــوشـــــد نـیــامــوزی هـــرگـز تـو آدمــگــری را
به دانــش و گاه اش حــســد مـیـبــری تــو چو در خود نـبـیـنـی نـشـــان مهتری را
حــقـــارت چـو ذهــنــت بــه آزار گــیــرد کـنـی پـیـشـــۀ خـود تـو عـقــده وری را
بـدانـی کـه چــاره بـه کــارت نــســــــــازد ز خودخواهی داری لج و خودســری را
ز مـحـمـود و شـهـرخ و شـهـزاده بابر(٢) نـیـامـُخـتـی راز جــهــان ســــروری را
جــهــان را گـشـــودنــد و لـیـکـن نـمـودند نــمــک پـاســــــــداری زبـــان دری را
به "گنج نهان" ات (٣) که جعل عیان است بـبـســـتـی دو دســتِ دوسـد مـفـتـری را
ز صفار و ســامـان و غوری و کرت (٤) چـســـان هـستی منکر؟ زهی داوری را
خـُراســــان که بودی نمــادی ز فـرهـنـگ و هــم مــهــد دانــش، هـنــرپـروری را
ســـــنــایــی و رومــی و یــمــگانی پیرش ز بــهــزاد و ســـــیــنــا و هم انوری را
چه بــســـــیــار دیگر بدین گــونه فـــرزند ســــــپـردی جـهـان را خوشا مادری را
ولـــی روزگـــارش به دســت تـو افــتـــاد دوســـــد ســـاله بــیـنـد ز بـد بـدتری را
هـمــــی خـون بریزی همی در ســتــیـزی به انـســــان و داری نکــو جـانـوری را
تـبـه کـردی مــیــهــن ز جـهــل مــدام ات و همواره داری طــلــب بــرتـــری را؟!
بـیــا و تــو بـگشــــا دو چـشـم دو گوشـــت رها کن ازین پس تو کور و کری را (٥)
که دوران دگـــر شــد جــهـان بر قمر شـد نـبـاشــــد درآن جــا، کــهـن پـروری را
چه بــیــهــوده باشـی به هر سـو تو دیـوار بــرون آ ز دیــوار و بــگشـــــا دری را
زبــان را نــســــازی به جبر و بـه فـتـنــه ز دانش غـــنــــا ده ســـخــــن آوری را
به جای ســـتــیــزش ز فـرهـنـگــش آمـوز به مهرش گــشــــــا دل چنین مادری را
دری مــادر اســـــت و زبــان تــو دخـتــر ز مــادر شــــود بـه، هــنــر دختـری را
بیا دســــت مــن گــیـر و با هم بســازیـــم به دَور دری خـود وطــن مـحــوری را
سرانجام شـــاید کـــه مــلــت بـســــــازیـم زَرَنــج و بـدخـشـــان کـنـر تا هــری را
١- بیت مشهور حکیم خراسان و پیر یمگان ناصر خسرو، متولد بلخ و متوفی بدخشان، در وصف دانش که نزدیک به هزار سال پیش سروده شده است.
٢- مراد از پاشاهان بزرگ خراسان سلطان محمود غزنوی، شاهرخ میرزا تیموری و شهزاده بابر بنیانگذار امپراتوری مغل هندوستان است. این هر سه امپراتور از تبار تورک و مغل بودند ولی با واقعنگری دری را مانند پیشینیان شان زبان دربار و رسمیات گزیدند و به فرهنگ و زبان دری خدمات شایانی نمودند.
٣- کتاب "پته خرانه" که خیلی ها آن را جعلی و یافته و بافتۀ خود عبدالحی حبیبی میدانند.
٤- مراد از چهار سلسلۀ امپراتوران و امیران تاجیک خراسان است که صفاریان، سامانیان، غوریان و آل کرت باشند. تاریخنویسان تفکر افغان ملت بیشتر دم از آریانا وسپس سلطنت ابدالی میزنند. انگار در مدت هزار و چند سد سال پیش از دورۀ ابدالی که دوسد و چند سالی پیش بنا نهاده شد، این سرزمین وجود خارجی نداشته است و از آن امپراتوری های بزرگ تورک و تاجیکی برنخاسته اند.
٥- "کوری" کنایه از فاشیزم قومی- مذهبی طالبان است و "کری" کنایه از فاشیزم قومی- تکنوکراتیک کرزی و تیم پیرو تفکر افغان ملتش، که فاشیزم قومی در هردو یکسان و مشترک است.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
وکیل بهارابی | 27.11.2012 - 20:26 | ||
این شعر در یک وزن خیلی مشکل و سنگینی سروده شده است: درخت تو گر بار دانش بگیرد بزیر آوری چرخ نیلوفری را شاعر کوشیده است ضمن پیروی از وزن شعر که تا حد زیادی از عهده ٔ ان بر آمده است. نکته ها ٬ ایماژ ها و اشارات تاریخئ هم از گذشته های دور سرزمین ما بیاورد که کار اسان نمی نماید. نکتهٔ اساسی و ژرفی که من از آن دریافت داشته ام این است که شاعر هیچگونه تلاشی برای بر تری جویی و مهتر گرایی و تفوق طلبئ یک تبار بر تبار دیگری را ندارد که در خور پسند و قابل قدر است . پیروزی های بیشتری را برای سرودن شعر هایی از همین دست برای آقای بختیاری آرزو می کنم.سپاس - بهارابی www.radiopagah.com |
بانو مروارید | 27.11.2012 - 08:50 | ||
کوتاه نگاهی دباره فاشیزم بیشت از دونیم قرن است که فاشیزم ونژاد پرستی قبایل " افغان_ پشتون" با استبداد خشن در سززمین خراسان حکم میرانندو بخود تاریخ سازی کرده اند .تغییر نام کشور به " اافغانستان" از همین فرایند توسط ااستعمار مسمی شده است. اقوام سابقه دار از هویت اصلی وتاریخی میهنی خود محروم گردیده اند . در شرایط کنونی واقعیت ها به صورت روز افزون بیان میشود اما با تاسف زعامت ملی و یا جریان مسلط فکریی که دموکراسی " انسان محوری و وعدالت اجتماعی را با شجاعت و قوت لازم مطرح وپیشکش نماید وجود ندارد . همه خلق ه بشمول خ خلق پشتون در گرو استبداد حکام فبیله سالاران وجهان خواران میباشد . اینده ء کشور ومردم روشن به نظر نمیرسد |
انجنیر انوری | 27.11.2012 - 07:33 | ||
با تاسف که کجا باشد عقل سلیم و منظق و گوش شنوا و چشم بینا و خلاصه وجدان صفا و بدون تعصب که این واقعیت ها را این سر تمبه ها و تنگ نظر ها بیبیند و قضاوت بیطرفانه کنند که نمیشود یک فرهنگ و یک زبان فرا ملتی را نابود ساخت. اگر میشد ظاهر فاسد نادر سفاک محمود طرزی محمد گل مهمند آن تنگ نظران مفسد و خاین بسیار کوشیدند که جلو زبان شرین فارسی را بگیرند اما نشد که انشاالله در آینده هم نمیشود. سروده بالا که ذره از واقعیت های زبان شرین فارسی را بیان میکند اما پشتونیست های فاسد کل و کور از سبب تعصب نمیخواهند که چنین سروده ها و اسناد دیگر را که انعکاس دهنده واقعیت های زبان دری میباشد بخوانند. لعنت خدا باذ بر این تنگ نظران چون ملا کرزی ملا فاروق وردگ ملا خرم ملا داود زی ملا اشرف غنی ملا احدی ملا زلمی خلیل زاد و دیگر ملا های نکتایی پوش فاسد. برادران فارسی زبان مطمین باشید که هیچ چیز سد راه انکشاف زبان فارسی ما نمیشود. یگانه چیزی که از این تلاشهای فاسدان ارگ نشین بدسست خواهد آمد نابودی زبان پشتو خواهد بود. |
اعتراض | 26.11.2012 - 10:11 | ||
آقای بختیار خیلی زیبا سروده یی در نگاه اول گمان بردم که باآفریده یی حکیم آتش زبان، پور قبادیان بلخ رو برو هستم، راستی زیبا سروده شده است، سراپا زیبا بود اما ازین یکی مرا نهایت پسند آمد: به "گنج نهان" ات که جعل عیان است بـبـســـتـی دو دســتِ دوسـد مـفـتـری را |