تـشــنـه

٢٥ عقرب (آبان) ١٣٩١

به استقبال بیت زیبای فرخی یزدی:
"شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم"


"شب چو در بستم و مست از می نابش کردم"
ساقی فتنه شدم شوق عذابش کردم
چشم او جام عطش بود و مرا می طلبید
ریختم در نگهش تا که خرابش کردم
لب او را بگرفتم که چِشَم طعم شراب
آب شد در دهنم نوش چو آبش کردم
شعله ی عشق شدم دور دلش پیچیدم
اشک ها ریخت چو در خویش کبابش کردم
تا فرستاد تنش را که تنم را ببرد
ناز را حادثه ی راه شتابش کردم
تا سحر در طلب آب، عطش می پیمود
تشنه جان بردمش و غرق سرابش کردم
آن قدر سوخت که بگریست شرر در غزلم
مَرد قسمت زده ی بخت کتابش کردم







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

امیر حسن امیری29.04.2013 - 11:10

  بسیار شگفت زده شدم از خواندن سروده های زیبا و دلکش بانوان سراینده در خراسان زمین. اگر زندگی نامه ی این دل سوزان فرهنگ فارسی در آغاز سروده هایشان جای می گرفت برای کسانی چون من که از وجود چنین سرایندگان با ذوق و توانایی بی خبر مانده اند بسیار سودآور می بود. درود بر همه ی خواهران و برادران خراسانی٬ ا.ح. امیری در وین٬ اتریش
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



بهار سعید