ننگ و نام

١٠ میزان (مهر) ١٣٩١

واژه های «ننگ ونام»، در ادبیات عرفانی،سیاسی وزبان شعر، تعبیرها ومعنا های متفاوتی را بیان میکنند. طی این سالها، شاعر و نویسنده ئ ژرف اندیش جناب سلیمان راوش،کتابی در سه مجلد زیر عنوان (نام وننگ) منتشر کرده اند.که  به بخشی از زوایای این واژه ها ، روشنی انداخته اند.اما بیشتر بار سیاسی و تاریخی دارد تا عرفانی و ادبی.قصد من در این گفتار، روی بار های عرفانی و ادبی این واژه ها است.

«از نام وارهیدن،و از ننگ نهراسیدن؛ طمع قلندران دریا دل وصوفیان پاکباخته و رندان خرابات است..» (1 ) یعنی رهایی از نام و شهرت طلبی و نفس و نترسیدن از ننگ و غیرت، کار هر بوالهوسی نیست.و آن، کار رندان خرابات است.این دو واژه، بعنوان یکی از صنایع شعری ( تضاد وتقابل) در اشعار بسیار شاعران بلند پایهء زبان فارسی انعکاس یافته است.حافظ گوید:

_ از ننگ چه جویی که مرا نام، زننگ است

   وز نام چه پرسی که مرا  ننگ، زنام است

«نام» اکثرن به معنای شهرت،شخصیت، آوازه وهویت انسان بکار برده شده وترکیب هایی چون:نیکنام،  نام ونشان،خوشنام، بد نام، نام آور، نامدار،نامجو،وبسیار دیگر از ان ساخته اند.و« ننگ» بمعنای غیرت، شجاعت، عزت، آبرو،شرم وبی ننگ؛بمعنای بی غیرت،بی ناموس وسست عنصر کاربرد یافته است.مثلن ننگ زمانه، یعنی شرم زمانه، ننگ روزگار، یا آدم با ننگ یعنی آدم با غیرت و ناموسدار و پاسدار همسر و خانواده معنا شده است از واژهء ننګ هم ترکیب هایی مانند ننگ و ناموس ننگ وغیرت و بسیار دیگر ساخته اند که به شعر و ادب راه پیدا کرده است.در کتاب نام وننگ هردو واژه مترادف هم تعریف شده اند.یعنی شهرت،اعتبار و هویت..

بیشترین کار برد ننگ به معنای( غیرت و شرم ) است.( غیرت حب استیصال و حس تملک فوق العاده است با علاقه به عدم انتفاع غیر.وخواهی نخواهی درجاتی دارد.واز جمله بجایی میرسد که حتا به نګاه غیرهم نمیتوان راضی شد.سعدی ګوید:

در نمازی ولیک میکشُدم      با وجودی که با خدای منی  (۲ )

غیرت به معنای محبت و علاقه هم آمده است:

ــ غیرتم با تو چنانست که ګر دست دهد

نګذارم  که  در آیی  به  خیال  دیګری  (؟ )

غیرت به معنای رشک بردن،بخل ورزیدن وحسد هم امده است:

ــ غیرتم آید شکایت از تو به هرکس

درد  احبا   نمی  برم  به   اطبا (سعدی )                                                                                          

ـــ هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت

که هر صباح و مسا شمع محفل دیگری  ( حافظ )

اگر جان ادمی پاک ومقدس باشد دیگر غیرتی وجود ندارد.روشن است که اینجا غیرت عبارت از دلتنگی ای است که عشاق نسبت به معشوق خود دارند.:   

ـــ تو همزانوی غیر و من ز غیرت

به  خون  دیده  تا  زانو  نشستم

در باره ء واژه ء غیرت که گاه معادل ننگ بکار برده میشود، میتوان افزود که ما، از غیرت وطنی که حب الوطن هم میگوییم، غیرت ناموسی؛ یعنی پاسداری از همسر و خانواده؛ غیرت دینی، یعنی پاسداری از مقدسات دین و پیامبران هم سخن میگوییم.یکنوع غیرت دیگر هم در فرهنگ ما رواج یافته وآن،( غیرت افغانی)است.که بمعنای ننگ افغانی هم یاد میشود.استاد قاسم افغان،این شعر معروف را درمحضر نمایندهءانگلیس در دربارشاه امان الله خوانده بود که میگوید:

_« گر بدانی غیرت افغانی ام     چون بمیدان آمدی،میدانی ام

این شعر سلحشوری، شجاعت و میهن پرستی مردم افغانستان در برابر استعمار انگلیس را تمثیل میکرد.اما در طول تاریخ، زمامداران و سر دمداران افغان که اکثرن اجیران بیرونی بودند و هستند، این ننگ وغیرت را فرا موش کردند. بنام ننگ افغانی، بی ننگی ها کردند؛ هر عمل ضد انسانی و ضد حقوق بشری را زیر پوشش« ننگ افغانی!!» توجیه پذیر ساختند.امروزه نیز در کشورما، چه کار های نا شایستی که زیر شعار ننگ افغانی و غیرت افغانی!! صورت نمی پذیرد.زن ستیزی وقتل نفس میکنند،نامش را میگذارند ننگ وغیرت ناموسی!عمل انفجاری و انتحاری انجام می دهند، و می گویند غیرت دینی و (جهاد) است.همه ء این عملکرد ها، زیر شعار های ننگ و غیرت ناموسی و دینی وافغانی! انجام میپذیرند.

ننګ، ګاهی به معنای شرم و عار داشتن هم آمده است:                                                                     ـ    ـــ مطربان از گفته ی خواجو سرودی می زدند

لیک آن گلروی را از نام خواجو ننگ بود  ( خواجوی کرمانی )

یعنی نوازنده گان از سخنان من سرود میخواندند مگر معشوق از بردن نام من شرم داشت.

_ از رندی و بد نامی، گر ننگ نمی داری

از فخر طمع برکن، وز عار مترس ایدل ( خواجو)

_ جنگ تو صلح و صلح تو، جنگ است

   من  بقربانت، این  چه   نیرنگ   است

   می   روم     تا  که    نشنوی     نامم

  اگر   از   نام   من، ترا    ننگ    است ( واقف لاهوری )

در مذهب عاشقان، نکو نامی راه ندارد.(معنا ندارد ) بلکه عاشق، بد نامی را میطلبد.و شکیبایی را کفر می داند.: «در مذهب مشتاقان،ننگ است نکو نامی        

در دین وفا داران، کفر است شکیبایی

حافظ رباعی معروفی دارد که میگوید:

گر همچو من افتاده ء این دام شوی     ای بسکه خراب باده و جام شوی

ما،عاشق ورند و مست عالم سوزیم     با ما منشین، وگر نه بد نام شوی

افتاده ی این دام مرادش دام عشق است و خواجوی کرمانی نیز بیت زیبایی دارد:

_ گر به بد نامی برآمد نام ما، ننگی نباشد

   زانکه بد نامی دراین راه، نیست الا نیکنامی

_ « گرچه بد نامیست نزد عاقلان

     ما نمی خواهیم ننگ و نام را  ( حافظ )

_ دگر به خفیه نمی بایدم شراب و سماع

که نیکنامی، در دین عاشقان ننگ است( سعدی )

زمانیکه از ننگ و نام سخن میگوییم، منظور ما قیود هم است.( قید زمان، قید مکان، قید سنت ها، قید مذاهب وبسیار قیدهای دیگر) که بالذات انسان را وابسته وساحه ء اندیشه واختیار را محدود می سازد.این وابستگی ها است که اختیار و آزاده گی را از ما میگیرد.انسانی کامل و وارسته است که فارغ از قید هاست.

_ فاش میگویم و از گفته ء خود دلشادم

بندهء عشقم و از هردو جهان، آزادم » ( حافظ )

از هردو جهان آزاد شدن، مرادش رها شدن از قید ها وننگ ها ووابستگی های ذهنی ماست عشق، مقام وجهانی فراتر از قید ها و وابستگی هاست.بناء در عشق زنده گی کردن، در آزاده گی زیستن است.:

_ « زنده گی دربند وقید رسم وعادت،مردن است

   دست، دست تست بشکن این طلسم ننگ را  ( بیدل ) 

قید ها، طلسم ننگ اند وباید این طلسم ننگ شکسته شوند.تا به آزاده گی رسید.زیرا انسان برای آن خلق شده که عاشق باشد.وغرض ازخلقت انسان هم عشق بوده است.وانسان بدون عشق،زنده نیست.انسان برای عاشق بودن وسروری و کامل شدن خلق شده است تا باز به اصل خود بپیوندد نه برای بنده ګی جزمی و تقلیدی و تعبدی حافظ ګوید: تو بنده ګی چو گدایان بشرط مزد مکن

که  خواجه خود هنر  بنده  پروری داند

جمله های دیگری هم داریم که در ادبیات ما راه یافته اند.که بار فرهنگی، دینی و ناموسی دارند.مثلن جملهء « ننگ و ناموس» یعنی ناموسداری، و پاسداری از همسر و خانواده که برای دفاع از ان سخت جانی و فدا کاری میکنیم.که دفاع از وطن هم جزء همین ناموسداری میشود.مولانا وحافظ پا را فراتر ازاین مرحله گذاشته میگویند

روز جام است،نه نام وناموس    نام ازپیش ببر،ننگ بیار » ( مولانا)

ناموس و نام:« ساقی بیار باده که ماه صیام رفت

 در ده قدح که موسم ناموس ونام رفت » یعنی ما حالا قدح نوش شده ایم وناموس ونام، از ما رفته است.

 

یاد داشت: 

(۱ و ۲ ) حافظ شناسی ـ بکوشش سعید نیاز کرمانی  ص ۶۳ و ۹۳  







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دستگیر نایل