آب گهر
١٠ میزان (مهر) ١٣٩١
از کتاب ( گلزمین وفا ) مجموعۀ اشعار شادروان استاد سید محمد " دروگر "
شبرغان 15 سنبله 1382
آب گهر
آدم شده اغوا و ز شیطان گله دارد
ابلیس ز شیا د یی انسا ن گله دارد
گا هی که به خلوتکدۀ راز در آیند
را ضی زهمند آه ز یزدان گله دارد
کس واقف اسرار ازل نیست زبان بند
گلزار خلیل از شررستان گله دارد
اوهام خیال آیینۀ جلوه عنقا ست
نادیده سرابش دل حیران گله دارد
افسرد گلستان دلم در دم پیری
بیهوده ز سرمای زمستان گله دارد
طفل از اثر شوخی خود گرید و خندد
آغوش بر آشفته و دامان گله دارد
بی مهر جفا پرور من یاد تو باشد
از تفت دلم ریگ بیابان گله دارد
عمری به رهت آب گهر ریخت دو چشمم
زین بذل عبث مردم چشمان گله دارد
آسیمه و واسواس فراگیر حیات است
از وضع " دروگر " دل لرزان گله دارد
ارسالی : داکتر عزیز فاریابی
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته