واژهها مرز نمیشناسند
٢٧ سنبله (شهریور) ١٣٩١
در چند دههی پسین، گروههای معینیِ در درون و بیرون دولت افغانستان قلمرو گستردهی زبانِ فارسی دری را بر پایه مرزهای سیاسی پاره پاره میکنند و مرز زبانِ را در چهارچوب مرزهای سیاسی کشور محدود میسازند و در پی آن با کاربرد شماری از واژههای فارسی دری به دلیل اینکه این واژهها در بیرون از مرزهای سیاسی افغانستان استفاده میشود، مخالفت میکنند و بر آنها برچسب «بیگانه» را میزنند.
بهگونهی نمونه:
همین دو روز پیش (١۴سنبله ١٣۹١خ /۴ سپتامبر ٢٠١٢م) مخالفت چند عضو یکی از کمیسیونهای پارلمان افغانستان با کاربُرد واژه «دانشگاه» و «دانشجو» جنجال برپا کرد و در رسانههای درونی و بیرونی کشور بازتاب گسترده یافت.
بصیر بابی، خبرنگار بلخی همراه با دو کارمند ارشد تلویزیون دولتی ولایت بلخ در سال ۱۳۸۶خ/٢٠٠٨م به خاطر کاربرد واژههای «دانشگاه»، «دانشکده» و «دانشجو» در یک متن فارسی به جای واژههای «پوهنتون»، «پوهنزی» و «محصل» توسط حکومت افغانستان مجازات شد.[1]
سه سال پیش وزیر اطلاعات فرهنگ افغانستان نام «نگارستان ملی» کشور را با حذف واژهی نگارستان به «گالری ملی» و نام «وزارت اطلاعات و فرهنگ» را با حذف واژه فرهنگ به «وزارت اطلاعات و کلتور» تغیـیر داد.[2]
در ظاهر امر دلیل مخالفت با بهکار برد از این دست واژهها، این است که این واژهها دری نیستند، فارسی هستند و در بیرون از مرزهای سیاسی افغانستان کاربرد دارند و بیگانهاند.
پس پرسش این است که:
بهراستی این دست واژهها «بیگانه» اند؟
بهراستی واژههای فارسی را میتوان بر پایه مرزهای سیاسی از هم جدا کرد؟
در این نوشته کوشش میشود که به پرسش بالا پاسخ داده شود.
پسمنظر مسئله
در دورهی محمد نادرشاه و دودمان وی (١٣٠٨- ١٣۵٧خ/١٩٢٩- ١٩٧٨م) گروههاییِ در درون و بیرون دولت افغانستان کوشش کردند که زبان فارسی دری را در اداره و نظام آموزشی و فرهنگی کشور در موقعیت فرودست قرار بدهند. در همین راستا دولت محمد ظاهرشاه (١٣١٢- ١٣۵٢خ/ ۱۹۳۳- ۱۹۷۳م)، در سالهای آغازین دههی ۱۳۴۰ خورشیدی نام زبان را از فارسی به دری تغییر داد و آن را به همین نام در قانون اساسی ١٣۴٣خ/ ۱۹۶۴م کشور درج کرد. گروههاییِ در پی این تغییر نام، ادعای جدایی و متمایز بودن زبان دری از فارسی را کردند، در حال که فارسی و دری بر پایه متنهای کهن زبان فارسی و نظریههای زبانشناسان نامهای یک زبان واحد است.[3]
بدین ترتیب گروههاییِ که در پی پاره پاره و محدود کردن و به انزوا کشیدن زبان فارسی دری هستند، در گام نخست مدعی میشوند که زبان فارسی، دری و تاجیکی زبانهای جدا و متمایز از هم هستند. این گروهها فارسی را از آن ایران و دری را از آن افغانستان و تاجیکی را از آن تاجیکستان میدانند و کوشش میکنند که این «نگرش» را با اندیشهپردازیهای سیاسی «تئوریزه» کنند. در گام دوم این گروهها مدعی میشوند که این واژه دری است و آن واژه فارسی است و بیگانه. با این ترفند واژههای غیر فارسی را بر زبان فارسی دری تحمیل میکنند.
بهگونهی نمونه: به نظر این گروهها واژههای «دانشگاه»، «دانشکده» و «دانشجو» دری نیستند، بلکه فارسی هستند و شناسنامهای ایرانی دارند، بنابرین کاربرد آن در زبان دری (افغانستان) «مجاز» نیست.
تحمیل واژهها
تحمیل واژههای یک زبان بر زبان دیگر کاری ژاژ و زیانبخش است. تحمیل واژهها بر دسـتگاه واژگان، زبان را بیمار میسازد و بافت آن را بههم میزند. یا به بیان دیگر «... آنوقت که روی اغراض غـیر زبانی بساط کلمات آهنگـین یـک زبان برچـیده شود و کلمات بیآهنگ تحمیلی جایگزین آنها گردد (...) نقش زیباییآفرینی زبان محکوم بـهفـنا است در حالیکه نقش زیباییآفرینی زبان بسیار ارزشمند و در واقع یکی از ارکانیست که زبان بهوسیلهی آن میایستد و قد راست میکند.»[4]
یک نگاه کوتاه به دهههای پسین نشان میدهد که بارها جو فارسیستیزی و اخـتناق فـرهنگی و سیاسی فارسیزبانان را در فشار و تنگنا قرار داده اسـت، به نحوی که حتی آنها اجازه نداشـتند که شماری واژههـای سره و ناب فارسی دری را بهکار برند و ناگـزیر ساخته شدند که به جای آنها واژههای پشتو را استفاده کنند. میخواهم در همینجا تأکید کنم که همهی این واژههای پشتو که بر زبان فارسی دری تحمیل شده، بسیار زیبا و رسا است و همچنین معادل فارسی دری آنها نیز زیبا و رسا است. بخرادنه است که واژههای پشتو در زبان پشتو و فارسی دری در زبان فارسی بهکار برده شود. هیچ فارسیزبانی گرایش ندارد که واژههای فارسی بر زبان پشتو تحمیل شود. هیچ پشتوزبـانی نیاز ندارد که واژه دانشـگاه، دانشکـده،... را در یک متن پشتو بهکار برد، در حالیکه واژهی معادل آن را در زبان پشتو دارد، بدیهی است که فارسیزبانان نیز از چنین امری بینیاز هستند. خردورزانه و زیباست که به جای تحمیل واژهها در اندیشهی رشد و توانمندی زبانهای کشور خود شویم.
شماری واژههای دخیل زبان پشـتو در زبان فـارسی چـندان زیاد نیست، شماری از این واژهها بهطـور طبیعی وارد زبان شـدهانـد و زبان فارسی آنها را بدون تعـصب پذیرفته است و در بدنهی زبان جذب شدند. اما اینجا بحث روی داد و ستد زبانی و وامگیری واژهها بر پایه اصول زبانی که مایه رشد و توانمندی زبان میگردد، نیست، بلکه بحث روی تحمیل واژهها با پشـتوانهای سیاسی و اداری است، که آشکارا در پشت آن نیات سیاسی خوابیده اسـت و این امر دستکم بر زیبایی و توانمندی، رشد و توسعه طبیعی زبان خلل وارد میکند.
امروز زبان فارسی دری در افغانستان تحمیل واژهها را برنمیتابد. در این رابطه خودآگاهی فرهنگی و ملی بلند جمهور مردم را همراه با امکانات دنیای مجازی و رسانههای گروهیِ دستکم نباید گـرفت. امروز دنیای مجازی و رسانههای گروهیِ چنان امکانات پیشرفته را در دست فارسیزبانان قرار داده است که از صدها واژهیِ معادل زیبا، رسا و مناسب که در قلمرو زبان فارسی ساخته میشود، استفاده کنند.
داد و ستد واژهها
همه زبانهای جهان با هم داد و ستد واژگانی داشتهاند، دارند و خواهند داشت. زبانها واژگانی را که ندارند به ناچار از زبانهای دیگر وام میگیرند و وامواژهها بخشی از زبان را میسازند. این داد و ستد واژگان مایه رشـد و توانمندی، بالندگی و گستردگی زبان میگـردد، اما این وامگیری واژگان، زمانی زیانبار خواهد شد که زبان وامگیرنده برابرهایِ آن را داشته باشد.
زبان فارسی نیز مانند هر زبان زنده و رشدیابندهیِ جهان به داد و ستد با زبانهای دیگر میپردازد و بر پایه نیازهای زبانی واژههایی را از زبانهای دیگر وام میگیرد، اما نه اینکه زبانهای دیگر به زور برایش واژه «وام» بدهند.
«... وامگیری واژه به خودی خود عیبی نیست، به شرط آنکه واژه در دستگاه زبان بگردد و بتواند در بدنه آن جذب شود.»[5]
واژهی بیگانه زمانی میتواند در زبان پایدار بماند که آن زبان در کاربرد روزانه و یا دانشی به آن نیاز داشته باشد و برابر آن را در زبان نداشته باشد و با دستور و ساختار زبان سازگار باشد. اما اگر به زبان به زور واژه «وام» داده شود یعنی بر آن تحمیل گردد، زبان سیر طبیعی خود را از دست میدهد و تواناییهای دستگاه واژگانی آن مختل میگردد و وجه زیبایی آن مخدوش میشود و به رساییِ و شیواییِ گفتار و نوشتار زبان آسیب میرسد و به ناچار چنین واژهی تحمیلی از زبان رانده میشود.
ویژگی واژهها
دانشمندانِ که در حوزهی زبانشناسی کار میکنند بر این باورند که زبان فارسی به عنوان زبانی پویا و زایا قابلیت، ظرفیت و توانایی گسترده در امر واژهآفرینی با استفاده از شیوهی واژهیابی، واژهگزینی و واژهسازی را دارد. واژهها از دید آنها در برگیرندهی شماری از ویژگیهاست. از جمله:
نخست ـ فـکری را در خـوانـنده و یا شـنونده، ایجاد کند و حامل معنا باشد؛
دوم ـ جنبهی زیـباییشناختی، خوشآهنگی و خوشترکیبی واژه، سـلامتی سـاخـتار کلام، طـعـبیت و شفافیت زبان را باید در نظر گرفـت؛ واژههای فارسی دری هرچه به دستگاه آوایی زبان نزدیکتر باشد، خوشآهنگتر است.
سوم ـ زباننگاره (خـط) فارسی به عـنوان چهره مکـتوب زبان، قانون و قـاعـدهای دارد. اصول و دسـتور دبیره و یا زباننگاره فارسی با سایر زبانها تفاوت دارد.
چهارم ـ قـلمرو فـرهـنگی زبان فـارسی فـراتـر از قـلمرو سـیاسی افغانستان است، از این رو واژهها باید برای هـمه فارسیگویان قـابـل فهم باشـد. در حالی که تحمیل واژهها و ترکیبها بر دسـتگاهی واژگان زبان فارسی دری، زبان را برای هـمه قـلمرو زبان فارسی نامفهـوم میسـازد و آن را به انزوا میکشـاند.
بهراستی واژههای «دانشگاه»، «دانشکده» و ... بیگانه هستند؟
واژههای ترکیبی دانشگاه، دانشکده و دانشجو منطبق بر قواعد، اصول و سنت ادبی زبان فارسی دری هستند، هیچنوع بیگانگی با فارسی دری رایج در افغانستان ندارند، چون هم اجزایشان فارسی دری است و هم شیوهی ترکیبشان طبق قواعد این زبان. بنابرین ادعای اینکه این واژهها بیگانه هستند پایه علمی ندارد و پیش از همه ناشی از تعصب است.
واژه «دانشگاه» و «دانشکده» ترکیبی است از واژه «دانش» و پسوندِ مکانی «گاه» و «کده». واژه «دانش»، واژهایست فارسی که در آثار و اشعار بزرگان زبان و ادب فارسی دری بسیار بهکار رفته و در افغانستان کنونی نیز رایج است.
بهگونهیِ نمونه:
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
«فردوسی»
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
«ناصر خسرو بلخی»
پسوند مکانی «گاه» و «کده» نیز پسوندی است فارسی که در دهها واژه ترکیبی بهکار رفته است.
بهگونهیِ نمونه:
آرامگاه، آریشگاه، آماجگاه، آسایشگاه، اقامتگاه، اردوگاه، ایستگاه، باجگاه، باشگاه، بزمگاه، پایگاه، پرستشگاه، پرورشگاه، پژوهشگاه، پیشگاه، خاستگاه، خوابگاه، جایگاه، جولانگاه، چراگاه، دادگاه، درگاه، درمانگاه، دستگاه، دیدگاه، زادگاه، زایشگاه، زیارتگاه، فرودگاه، فروشگاه، قبلگاه، مخفیگاه، منزلگاه، کارگاه، کشتارگاه، گذرگاه، لشکرگاه، نیروگاه، تفریحگاه، شامگاه، شکارگاه، صبحگاه، عیدگاه... آتشکده، بازیکده، بتکده، پژوهشکده، دهکده، غمکده، ماتمکده، میکده، هوسکده،...
آقای محمد کاظم کاظمی، نویسنده، شاعر و ویراستار در حوزه زبان و ادبیات فارسی مینویسد: «من فقط در دیوان دو شاعر متأخر افغانستان یعنی واصل کابلی و قاری عبدالله افغان، این ترکیبها را یافتم که با "گاه" و "کده" ساخته شدهاند: آماجگاه، بارگاه، پیشگاه، جایگاه، جلوهگاه، حربگاه، خیمهگاه، دامگاه، دستگاه، سجدهگاه، صیدگاه، قتلگاه، آتشکده، المکده، بازیکده، بتکده، زیانکده، غمکده، ماتمکده، میکده و وسعتکده.»[6]
واژهها از آن قلمرو زبان است
واژههای کهن و نوین فارسی دری از آن قلمرو فرهنگی زبان است که گستردهتر از مرزهای سیاسی کشورهای فارسیزبان میباشد. از اینرو این مهم نیست که واژههای نوین و یا معادلهای جدید فارسی در کدام بخش از جغرافیای فرهنگی زبان ساخته شده است، مهم آن است که این واژهها از یکسو بر پایه قواعد، اصول و سنت ادبی زبان ساخته شده باشند و از سوی دیگر رسا، زیبا و فراخور زبان باشند و به نیازهای امروزین پاسخ بگویند.
بهگونهیِ نمونه:
«چرخبال» دو دهه پیش برای نخستینبار در تاجیکستان به عنوان معادل «ورتلود» (روسی) بهکار رفت، اما امروز این واژه در همه قلمرو زبان فارسی از جمله در افغانستان کاربُرد دارد.
واژه «بودوباش» بهجای «مسکن» و یا واژه «سبکدوش» بهجای «عزل» که تا یک دهه پیش در افغانستان بیشتر رایج بود، امروز در همه قلمرو زبان فارسی کاربُرد دارد.
واژههای «گفتمان»، «همهپرسی»، «آرمانشهر»، «رهیافت»، «هرزهنگاری»،... در طی سه دههی پسین توسط داریوش آشوری[7] در اروپا ساخته شده، اما امروز این واژهها در همه قلمرو زبان فارسی از جمله در افغانستان، ایران و تاجیکستان رایج است و جایی محکم در ادبیات فارسی دارد.
آقای داریوش آشوری واژه گفتمان را که ترکیب از «گفت» و پسوندِ «مان» است به عنوان برگرداندهِ «دیسکورس» در زبان فارسی، نخستین بار در مجلهیِ «ایراننامه» در سال ١٣۶٨خ/١۹٨۹م به کار برد. اما امروز این واژه به عنوان یکی از مفاهیم بسیار پرکاربُرد درحوزهی علوم انسانی جدید و فلسفه پسامدرن در همه قلمرو زبان فارسی از جمله در افغانستان به کار بُرده میشود، در حال که داریوش آشوری در فرانسه بودوباش دارد و مجلهیِ «ایراننامه» در آمریکا منتشر میشود.
در این دهههایی پسین با گسترش شهرها و توسعه مناسبات با جهان نیاز به واژههای نوین در کشور ما فزونی گرفته است و همزمان صدها واژه بیگانه بهویژه انگلیسی بیحساب و کتاب وارد زبان ما شده. باید در برابر جریان ورود بیرویه واژههای بیگانه که بسیار خطرناک است، ایستاد و از واژههای فارسی برابر آنکه در بیرون از مرزهای کشور ساخته شده، استفاده کرد. همزمان باید کوشش کرد که واژههای فارسی دری که در افغانستان رایج است و یا ساخته شدند، زیبا و بامعنی است، به خارج کشور عرضه کرد.
بهگونهی نمونه:
واژه «شفاخانه» در افغانستان از جهاتی بر واژه «بیمارستان» در ایران و «کسلخانه» در تاجیکستان برتری دارد. واژه «شفاخانه« بنا بر حضور واژه «شفا» در آن، نوعی اثر روانی امیدبخش دارد که در «بیمارستان« و «کسلخانه» نیست.
در همينجا میخواهم تاکيد کنم، هنگامی که ما واژه رسا و با بار مثبت «شفاخانه» را داريم، نياز نيست که واژه بيمارستان و يا ... را بکار بريم. بياد داشته باشيم که شماری از واژههای که در بيرون از مرزهای کشور ما ساخته شدند، مندرآوردی، نارسا و نازيبا هستند که تشخيص آن در نبود "فرهنکستان زبان و ادب فارسی" پيش از همه به دوش روزنامهنگاران، نويسندگان و دانشمندان حوزه زبان است.
زبان فارسی دری کشور ما هنگامی میتواند سالمتر و پویاتر باشد که پا به پایِ دگرگونیهای امروزین حرکت کند و برای پدیدههای نو واژههای تازه از درونمایه خود بسازد و برابرهایی فراخور زبان بیابد و در این راستا از همه امکانات جغرافیای فرهنگی برای بالا بردن توان آفرینندگی، پویندگی و پالایش زبان استفاده کند و در عین استفاده از واژههای فارسی خارج کشور واژههای فارسی که در افغانستان رایج است و یا ساخته شدند، زیبا و با معنی است، به خارج کشور عرضه کنند. این داد و ستد احساس همزبان بودن را در میان همه فارسیزبانان جهان تقویت میکند و مجموعهی گستردهتری از گنجینهی واژگان را در اختیار فارسیزبانان میگذارد.
سخن فرجام
کشورهای زیادی در جهان وجود دارد که از زبانِ واحدِ استفاده میکنند و مرز زبانشان فراتر از مرزهای سیاسی آنهاست.
بهگونهی نمونه:
بریتانیا، آمریکا، کانادا و استرالیا از زبان واحدِ انگلیسی؛ جرمن، اتریش، سویس از زبان واحدِ آلمانی و... استفاده میکنند و آثار همدیگر را میخوانند و از واژهی نوین و بکر که در یکی از این کشورها پذیرفته میشود، در کشورهای دیگر همزمان بهکار میگیرند.
زبان فارسی دری، نیز دارای قلمرویی است گسترده. مرز این زبان را نه جغرافیای سیاسی بلکه جغرافیای فرهنگی تعیین میکند. دستاوردها و فراوردههای زبان از آن جمله پـرداختن به واژههای نوین، مربـوط به توانایی و قـلمرو زبان فارسی اسـت، نه مربوط به این یا آن جغرافیای سیاسی. مرزهای سیاسی مشخص است اما مرزهای میهن زبانیِ مشخص نیست. قلمرو سیاسی کشورها یک امر سیاسی است، در حالیکه قلمرو کاربرد زبان مسئلهای فرهنگی است. از این رو نباید قـلمرو زبان و ادب فارسی را بـه مـرزهـای جـغـرافـیـای سـیاسی محدود کرد و بـه واژههـای نو زبان فارسی برچـسـب «بیگانه» زد. واژههای فارسی دری اعم از کهن و نوین از آن میهن فرهنگی یعنی همه فارسیزبانان جهان است و از اینرو کاربرد آن کاریست مجاز و بس نیکو و درست. امروز زبان فارسی گنجینهای بسیار بزرگ از واژگان را در اختیار دارد، حیف است که تعصب مانع استفاده از آن شود.
امید بر آن است که افغانستان با برکت تکابو و همت پاسداران فارسیدری صاحب فرهنگستان زبان و ادب فارسی دری شود و ما شاهد برگزاری همایشهای منطقهای و جهانی به اشتراک همه فارسیزبانان جهان در راستای بهسازی فارسی و از جمله تهیه واژهنامهها و فرهنگهای تخصصی و همگانی مشترک بر پایه نیازهای نوین زبان فارسی برای همه فارسیزبانان جهان باشیم.
سخن پايانی اينکه: با باور با اين اصل که استفاده از واژههای زبان مادری حق مسلم هر انسان است، گونهگـونی و همزیستی زبانهــا را بپـذیریـم و با سیاست تحميل واژهها در حوزه زبان که پـیآمـدهای بسـیار ناگـوار دارد، برای هـمیشـه خداحافظی کنيم. در اين راستا نصب تابلوی دانشگاه بلخ به سه زبان فارسیدری، پشتو و انگليسی در ۱۳۸۷خ/٢٠٠٨م بر سر درب دانشگاه کاريست نيکو و خردمندانه، همزيستانه و سرمشقانه.
پايان
١۶ سنبله/شهریور١٣۹١خ
۵ سپتامبر ٢٠١٢م
[1] . این حرکت فارسیستیزانه با واکنش شدید و یکپارچهی فارسیزبانان مواجه شد. در تقبیح و محکوم کردن آن همایشهای اعتراضی از بلخ تا کابل برگزار شد. دهها مقاله در رابطه با ریشهی فارسی این واژهها و قانونی بودن آن بر اساس قانون اساسی کشور در رسانههای داخلی و خارجی منتشر شد. در فرجام در نتیجهی مقاومت و اعتراض یکپارچهی فارسیزبانان آن سه کارمند که از کار اخراج شده بودند، دو باره به وظایفشان برگشتند و مجازات آنها لغو شد.
[2] . هر دو حرکت وزیر اطلاعات و فرهنگ با واکنش و مقاومت شدید فارسیزبانان مواجه شد و سرانجام در نتیجهی پافشاری و مقاومت فارسیزبانان دولت افغانستان مجبور شد تابلوی وزارت را به شکل گذشته برگرداند یا به عبارتی دیگر واژهی فارسی نگارستان و فرهنگ در تابلوها حفظ شود.
[3] . نگاه کنید: کاویانی، نجم، یک زبان با سه نام، ماهنامه نی، شماره پنجم، سال دهم، ١٣۹١خ، فنلاند. http://jawedan.com/index.php/1389-10-08-22-23-35/172-1391-02-11-18-05-36/4835-1391-02-24-19-54-02
[4] . مایل هروی، نجیب، تاریخ و زبان در افغانستان، چاپ دوم، تهران ۱۳۷۱، ص ١١۶.
[5] . آشوری، داریوش، بازاندیشی زبان فارسی، چاپ اول، تهران ۱۳۷٢، ص ١۵۹.
[6] . کاظمی، محمد کاظم، این قند پارسی، تهران ١٣٨۹، ص ١٣۴.
[7] . داریوش آشوری (١٣١٧خ)، نویسنده، منتقد ادبی، مترجم و زبانشناس در زبان فارسی نوشتاری، واژههای نوساختهای بسیار دارد. فرهنگ علوم انسانی او شامل صدها ترکیب و واژه اشتقاقی تازه برای گسترش زبان فارسی در زمینه علوم انسانی و فلسفی است. از میان آثار او میتوان به بازاندیشی زبان فارسی، شعر و اندیشه، تعریفها و مفهوم فرهنگ، ما و مدرنیت، عرفان و رندی در شعر حافظ و پرسهها و پرسشها اشاره کرد.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
امیرحسین | 26.02.2021 - 12:03 | ||
هدف شما پشتون ها فقط ایران ستیزی و تفرقه میان فارسی زبانان است. خودتان در پشتو ده فرقه و قبیله هستید و همه اختلافات زبانی دارید چرا روی اختلافات خود بحث نمیکنید حیف عمر عزیز که برای مطالعه این تفرقه انگیز صرف شود. |
تروند | 25.02.2019 - 15:50 | ||
آقای لالا برخی ایرادات بجا گرفتند و برخی نابجا، مثلا ایرادشان به همایش و چالش قابل تامل است ولی درباره دادگاه نادرست. داد به معنی شکایت نیست در یک معنی به معنی عدالت است مثل دادگر و در یک معنی به معنی آفریدن است مثل دادار پس دادگاه می شود عدالت خانه نه شکایت خانه. یا گرما ایرادی ندارد مثل بینا، دانا، شنوا و غیره. |
مهدی از ایران | 29.05.2018 - 18:57 | ||
بر پیکره این کاخ بلند دارند گزند وارد میکنند در افغانستان .کاخی که از نظم فردوسی پی افکند نگذارید از دسیسه ها گزند یابد. |
مجید | 21.09.2016 - 21:56 | ||
زنده باد ملت پارسی زبان به امید اتحاد |
علی ... | 14.11.2015 - 19:04 | ||
من از ایران این مقاله را خواندم .از برادارنم در افغانستان خواهش میکنم نگذارید ما را از هم جدا کنند . |
افشین | 11.11.2015 - 15:44 | ||
درود بر پارسی زبانان نه فارسی زبانان . چرا واژه هامونو درست نمی کنیم؟ سه کشور ایران،افغانستان،تاجیکستان هر سه کشور ریشه زبانمان پارسی ست که خود شامل زیرشاخه های گوناگونی ست : در ایران : کردی خود هم خانواده پارسی ست . بلوچی،گیلکی،مازنی،تاتی،بندری،لری،لکی،پهلوی زیر شاخه هایی از پارسی هستن که لکی و پهلوی و لری شباهت بیشتری بهم دارن بویژه لکی و پهلوی که لکی را دانش نامه های معتبر بسیار نزدیک به پهلوی باستان میدونن که زبان پهلوی امروزی تنها در همه ی شهرهای استان همدان شنیده میشه که بسیار به لکی نزدیکن ... |
سامان از ایران- بروجرد | 27.04.2015 - 08:35 | ||
درود بر لالای عزیز این تجزیه م تحلیل هایی که آوردید به ظاهر درست به نطر می رسد هر چند آن اهل فن که ایه واژه گان را ترکیب نموده اند خود باید پاسخ دهند و مطمعن باشد برای حرف های شما دلایل محکمی دارند،اما به نظر می رسد این حرف ها بیشتر از روی غرض و بی اطلاعی باشد تا تحلیل واقعی چرا که ایران و ایرانی حتی اگر خود را پیشوای فرهنگ تمدن منطق و جهان می داند خود را از ریشه تمدنی و حوزه فرهنگی خود یعنی خراسان بزرگ جدا نمی داند هر چند امروز به خاطر توطه های کینه ورزان از هم جدا شده اند. |
مهرداد از نهاوند در باختر ایران | 27.03.2015 - 20:48 | ||
درود و هزاران آفرین بر استاد فرهنگ و زبان پارسی .استاد من همیشه دوستدار مردمان سرزمین کهن افغانستان وسرزمین زیباوپر آوازه تاجیکستان بوده ام. ای کاش ماپارسی زبانان نیز همچون تازیان انجمنی برای هر چه بیشتر شکوهمند کردن زبان زیبای پارسی داشتیم.استاد در شهر من نهاوند که آخرین پایتخت ساسانیان یعنی یزدگردسوم بوده است هنوز هم به زبان پهلوی سخن میگویند.همانند واژه ی پارسی شناختن که نهاوندیان به آن اشناخدن یا واژه سپردن را اسپردن یاشکستن را اشکسن و خوابیدن راخفتین میگویند. در پایان جان من فدای افغانستان تاجیکستان و ایران. با سپاس |
خجندی | 21.01.2015 - 02:59 | ||
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود و دانش اندر دل چراغ روشن است, وز همه بد بر تن تو جوشن است . از ابو عبدالله رودكی است نه فردوسی |
لالا | 12.07.2013 - 06:01 | ||
سخن آخر٬ [۱] من نه آقای معرووفی استم و نه دوست خانم شکریه بارکزی. [۲] من نه "افغان ملتی" استم و نه قومگرا. [۳] من نه پشتوزبان استم و نه فارسی زبان. [۴] من نه ایران ستیزم نه ایران ستا. [۵] من نه کارد سردار هاشم خان ام نه سیلابۀ کوروش. هدف من درینجا٬ فقط و فقط٬ اشاره به واژه های وارداتی "ایرانی" بود که خواستم به شکل علمی٬ صحیح یا ناصحیح بودن آنها را زیر سوال ببرم. اما متاسفانه٬ با یک شمار آدمان آشفته حال و عصبانی روبرو شدم. نقد٬ بررسی٬ ارزیابی٬ تفکیک و تجزیه در مباحث علمی٬ یک امر عادی و معمولی میباشد. من فکر میکنم که نقدوبررسی مسائل٬ به ذات خود٬ بسیار آموزنده و سازنده است. اما دریغ... |
عبدالرحیم پروانی | 12.07.2013 - 01:35 | ||
آقای لالا، در چند جملۀ کوتاه مرا هم دوست عزیز خطاب کرده اید و هم دوست ابله، هم انسان زودرس، پرعقده و بنیادگر، و هم خداناترس و تفرقه انداز.... من ندانستم خودم را مخاطب کدام یکی از این صفات حمیده بدانم، ولی با خواندنشان خیلی خندیدم! خدا شما را خیر بدهد که در این روزگاران ناخوش میتوانید مردم را بخندانید! مرا تفرقه انداز مینامید اما خود کارد سردار هاشم خانی تان را برداشته اید و زبان مرا مثله میکنید! جناب لالا یا بهتر بگویم جناب "خلیل الله معروفی؟؟"، آیا شما واقعا فکر میکنید که در قرن 21 و با این همه امکانات رسانه یی، شما میتوانید با این چند تا جملۀ به قول خودتان نازبانشناسانه، بیشتر از صد ملیون انسان همزبان افغانستان، ایران و آسیای میانه را ناهمزبان بسازید؟ آیا به نظر خودتان چنین باوری خنده آور نمی نماید؟ همانطور که همباوران تان شکریه بارکزی و رویا یون چند روز پیش خواستند مردم را در پارلمان درس اسم خاص و اسم عام بدهند، ولی در عوض خود را رسوای خاص و عام نمودند. چی شما و "دوستان نزیک" تان بخواهید چی نخواهید کشورهای تاجیکستان، افغانستان و ایران (فرارود، خراسان و فارس دیروز) همزبان بودند، هستند و خواهند بود. رودکی، مولانا و حافظ داشتند، دارند و خواهند داشت. چرا به جای تخریب زبان دری انرژی تان را در رشد زبان پشتو به مصرف نمیرسانید که هم خرما باشد و هم ثواب؟! |
لالا | 11.07.2013 - 18:58 | ||
دوست عزیز آقای پروانی سلام٬ دوستان نزدیکم مرا "لالا" صدا میکنند چون "لالا" در زبان پشتو برادر بزرگ معنی میدهد. دوستان نسبتا دورتر٬ مرا "لالا" خطاب میکنند چون "لالا" در زبان دری "خادم و خدمتکار و چاکر" معنی میدهد. دوستان ابله ام٬ مرا به "لالای مستعار" محکوم میکنند چون این لالا "افغان ملتی" میباشد. و اگر خدای ناخواسته٬ چنین هم باشد٬ چه ربطی به نوشته ام دارد؟ انسان زودرس٬ پرعقده و بنیادگر بنظر میخورید...از خدا بترسید و ایجاد تفرقۀ بیشتر نکنید. |
عبدالرحیم پروانی | 11.07.2013 - 10:54 | ||
میخواستم به جنابان لالا و بردیا یادآور شوم که واژۀ "لالا" کلمۀ دری است نه پشتو، که بیشتر در گویش عامیانۀ فارسی کابلی استفاده میشود. همچنان واژۀ "اکه" نیز در افغانستان به کار برده میشود، که بیشتر در بین تورک زبانان شمال مورد استفاده قرار میگیرد، اما فارسی زبانان شمال نیز آن را به کار میبرند. هردو کلمه به معنای برادر بزرگتر اند. جناب "لالا" هم شاید به همین دلیل با پیروی از تفکر حزب قومگرای "افغان ملت" که گویا پشتون ها برادر بزرگ دیگر اقوام افغانستان اند، این کلمه را اسم مستعار خود انتخاب کرده باشند. |
لالا | 11.07.2013 - 10:30 | ||
(1) دوست عزیز آقای بردیا سلام به شما و همه دوستان٬ [۱] لالا در زبان پشتو٬ برادر بزرگ معنی میدهد. تردید شما را در جنسیت بنده٬ قصور زبان فارسی تلقی کرده شما را معذور میشمارم. [۲] من به هیچوجه زبانشناس نیستم و هیچگاه ادعای زبانشناسی نکرده ام. اما اگر بخواهم باشم٬ مانعی ندارد.(زبانشناسی مربوط به امور انسانی میشود تا به علوم انسانی). [۳] من کشورم و تمام اقوامش را برابر به ایمانم دوست میدارم. اما در نوشته ام هرگز نفرتهای قومی و يا قبيله یی به چشم نمیخورد...؟؟!! [۴] من در ایران٬ یک پناهندۀ افغانی وحشی و بیمعرفت٬ از فلات شرقی محسوب میشوم. با وجود آنکه "روزگاري نياكان ما با يك زبان مشترك سخن مي گفته اند...". پس دوست دارم افغان باشم. [۵] پنداشتن "دات" و یا "داتا" به معنای قانون و عدالت٬ از جمله رواداریهای تخیلی ایرانی است. مثلاً: در ایران یک کسی خواب میبیند که خداوند برایش یک گاو بزرگی داده است. شخصی دوهم بعد از شنیدن خواب شخصی اول٬ گمان میکند که در"میان گذاشتن" این ماجرا با دوستان دیگرش باعث گسترش فرهنگ ایران میشود. پس او بلافاصله٬ دوستانش را از قصه آگاه میسازد. دوستان این شخص٬ فرض خیال میکنند که این خواب پرمیمنت باید و الزاماً قید سند گردد. چند سال بعدتر٬ کاتبی از استان "فارس" با این سند روبرو میشود و علی الحساب٬ کتابی در مورد این خواب مینویسد و سند یافته را ماخذ با اعتبار قلمداد میکند. پس ازین٬ نویسنده های متعددی کتابهای گوناگونی مینویسند و این خواب را رویدادی از تاریخ و فرهنگ ایران معرفی میکنند. مثلا میگوییند: این واژه در فارسی باستان بشکل "گاوف"٬ "گناوف"٬ "ناوف" آمده٬ اما خوانش امروزی آن٬ "ناف" میباشد٬ یعنی "ایران ناف جهان". [۶] "شکایت" یکی از معنی های "داد" است. نه معنای اختصاصی آن! شکایت "راساندن ماجرا" از کسی به کسی است. اگر فرض هم کنیم که "داد" عدالت معنی میدهد٬ "شکایت" لزوماً مشمول شرایط "داد" یا عدالت میشود. به عبارت دیگر٬ اگر شکایتی در میان نباشد٬ هیچ قانونی تطبیق نمیشود. و ازآنجائیکه قانون تطبیق نگردد٬ عدالتی مطرح شده میتواند! |
لالا | 11.07.2013 - 08:02 | ||
(2) [۷] سنائی٬ مولانا٬ ناصرخسرو....و دیگران٬ لغت "داد" را مترادف انصاف و عدل آورده اند٬ نه قانون! ازآنجائیکه لغت "بیداد" معنای "بی انصافی" را میدهد٬ معنای "انصاف" بر معنای "عدل" مقدمتر میـشود. یعنی: "داد" به معنای انصاف و "بیداد" به معنای "بی انصافی". پس حتی درینصورت هم٬ برای ازدواج نباید به "دادگاه" رفت! [۸] پسوند "وند" را شما دارنده گی یعنی "مند" تصور کرده اید. و اگر فرض هم کنیم که درست باشد٬ لغت "شهروند" چه معنی میدهد؟ "شهرمند"؟؟... پس شما خود میبیند که این ساخته٬ معنای "همشهری" را افاده نمیکند. در زبان دری٬ تنها اسم معنی با پسوند "مند" بسته میشود. مانند: هوشمند٬ خردمند٬ آبرومند٬ دانشمند...اما٬ شما هرگز نمیتوانید پسوند "مند" را با دیگر اسمها بسته کنید. مانند: میزمند٬ قلممند٬ کتابمند٬ چکشمند٬ آلوبخارامند.... مثل قصۀ خواب٬ ایرانیان میخواهند با "وند" کردن شهرها٬ امکانی چون نهاوند٬ دماوند٬ میزاقلی وند را چیزهای از قماش اینها را شهر قلمداد کنند. [۹] در شرفنامه ٔ منیری٬ "بیمار" به معنای "آرنده یی بیم" و یا "بیم آر" آمده است. دیگر فرهنگها٬ "بیمار" را "بی"+ " مار" (صحت)...؟؟؟ آورده اند. اگر فرض هم کنیم که "بیمار" به معنای "بی صحت باشد"٬ پس "بیمارستان" لزوماً "استان" بی صحتان میشود٬ نه شفاخانه. [۱۰] دساتیر آسمانی٬ فرهنگستان ادب٬ شورای گسترش زبان فارسی و...و... همه از ما بیسوادتر اند. (به خدا باور کنید!) |
علی از استان البرز- کرج | 01.06.2013 - 16:48 | ||
با سلام. من به نوبه خود از استاد گرانمایه ، آقای کاویانی سپاسگزارم. زبان های فارسی دری و تاجیکی و زبان فارسی که در ایران زبان رسمی است را نمی توان جدای از هم دانست ، در خود ایران صدها گویش فارسی هست ، مثلا گویش شیرازی ، سیوندی، اردکانی ،لاری ، دشتستانی ، شهمیرزادی ، خراسانی ، کرمانی ، بندری ، دشتی ، سمنانی ، تهرانی ،آبادانی ، قزوینی، یزدی ،همدانی و...... .با آرزوی پیوند هر چه بیشتر مردم سه کشور پارسی زبان (افغانستان ، تاجیکستان و ایران). |
فرامرز از تهران | 05.04.2013 - 13:25 | ||
www.parsiban.tk www.parsiban.tk با درود گروه پارسیبان شما را خوش آمد گفته و از شما خواستار است که از بخشهای گوناگون این سامانه دیدن کرده و از نرم افزارهای این گروه پیشرو در فرهنگ و نرم افزار بهره گیری نمایید. |
علی | 04.04.2013 - 14:08 | ||
با درود و ارزوی بهروزی شفا خانه و کسل خانه هر دو واژگان عربی فارسی است در حالیکه فرهنگستان باید با کمک واژگان پارسی واژه سازی کند.بیمارستان ،درمانگاه ، درمان خانه ، بهبودستان و از این دست واژگان پارسی اند. |
مهرشاد از اسپهان(اصفهان)ایران | 03.04.2013 - 17:13 | ||
درود بر همزبانان هم نژادان و برادران پارسی گو و البته ایران کشور هزار ملت است پس نه فقط پارسی گویان، پشتون ها کورد ها لور ترکمن هزاره ای و .... و ... همه از یک ملت واحدیم و با آرزوی یکپارچگی دوباره |
Mehrbod | 27.03.2013 - 17:44 | ||
@لالا شما ریشهیابی درستی نکردهاید, نمونهوار واژهیِ «دادگاه» نمیشود شکایتگاه, داد در واژه همان "دات" اوستایی است که چم "قانون, حقوق" دارد و چهرهیِ درست واژه "داتگاه" است: داتیک = قانونی (از دید حقوقی) پدافند = پد+آفند! پد چهرهیِ دگرستهیِ پاد میباشد, که باز نمایانگر دانش کاستومند شما میباشد (: برای فراگیری بیشتر: http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1-14/%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%DA%A9-56/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-8.html#post34418 |
برديا | 10.03.2013 - 06:13 | ||
دوست گرامي كه نظراتت رو نوشتي آقا يا خانم با نام " لا لا" اي كاش شما كمي دانش زبانشناسي داشتي و بعد اينگونه نظر ميدادي هرچند برخي انتقادات شما شايد تا حدي به جا با شد ولي برخي از سخنان شما ناشي از كمي دانش شماست.اي كاش زبان را وارد مسايل سياسي و مرزها و نفرتهاي قومي قبيله اي نكنيد و بيطرف سخن بگوييد و داوري كنيد كه روزي همه اين مردم با يك زبان گفتگو ميكردند و هميشه دوستي و برادري ميان اين ملتها كه هم اكنون با مرزهاي جغرافيايي از هم جدا شده اند وجود داشته است. 1- "داد" به معني "شكايت" را از كجا آورده اي؟!!!!! در همه فرهنگهاي پارسي داد به معناي قانون و عدالت ميباشد كه تغيي شكل يافته "دات" است. هرچند در فارسي ايراني معناي دومي دارد كه همان فرياد است. 2- وند از پسوند هاي كهن پارسي است و پسونو دارندگي ميباشد و معني بند كه بن مضارع فعل بستن است نمي باشد. 3- بيمار معادل واژه عربي مريض است. نه بيم آر!!!! 4- ترفند واژه اي كهن به معناي شگرد است. پدافند تشكيل شده از پاد( ضد و مخالف) + ةفند(حمله و يورش) يعني مخالف خمله كه همان آفند است. دهناد و فرساد از واژه هاي ساختگي در فرهنگ دساتيري است كه هم اكنون در ايران كاربرد ندارد. شايد برخي از واژه ها معناي ديگري از آنچه در ايران دارند در افغانستان داشته باشند. واژه هايي كه ايرانيان ميسازند با توجه به معنايي است كه اين واژگان در ايران دارند و يا در متون كهن ( فارسي ميانه، پهلوي ، اوستايي و ..) داشته اند. بنابراين همينگونه قضاوت نكنيد. شما بايد براي خود و با توجه به معنايي كه واژگان در افغانستان دارند واژه بسازيد هرچن زبان پارسي محدود به اين مرزهاي قراردادي نيست و روزگاري نياكان ما با يك زبان مشترك سخن مي گفتند. پيروز باشيد |
لالا | 16.01.2013 - 09:28 | ||
سلام به استاد کاویانی٬ مضمون آموزندهٔ شما را با دقت خواندم. اینچنین به نظر میرسد که در مورد مشکل اصلی٬ چیزی ننوشته اید. هدف من درینجا٬ صرف اشاره به واژه های وارداتی "ایرانی" میباشد که حتما قصد ندارم که آنها را "فارسی" خطاب کنم. ازآنجاییکه دوستان میدانند اکثر این لغات جدید٬ ترکیباتی نامشروع و نامطلوبی اند که از فرهنگستان "ایران" استخراج میشوند. تعجب نکنید اگر این واژه ها٬ یا در ترکیب ساخت خود و یا در افادهٔ مقصود٬ غلطی داشته باشند مانند: [1]واکنش = وا (باز) + (کنش)حاصل مصدر کردن (مضارع آمدن [کن] + پسوند [اش]) = باز کردن = گشودن = تکرار کردن = تکرارعمل. پس واژهٔ واکنش٬ به معنای تکرار عمل است نه عکس العمل. [2] همایش = هم + (آیش٬ آ + اش)حاصل مصدر آمدن = آمدن به شکل همگانی = یعنی فشار معنی٬ بالای لغت "هم" قرار میگیرد. به عبارت دیگر٬ همآیش در مقابل یکآیش قرار دارد که هیچگاه معنای کانفرانس و یا جلسه را نمیدهد. [3] مال + اش = مالش = از فعل مالیدن تاب + اش = تابش = از فعل تابیدن چال + اش = چالش = از فعل "چالیدن...؟؟!!" آیا ما کدام فعل بنام چالیدن داریم؟ [4] بیم + آر + استان = بیمارستان = بیم آورنده جا= ترسستان....؟؟!! [5] دادگاه = داد + پسوند "گاه" = داد(شکایت) + گاه(جا) = شکایتجا = شکایتخانه. پس به این کاربرد توجه کنید: ما برای عقد نکاح٬ به شکایتخانه میرویم...!!؟؟ [6] گرم + پسوند "ا" = گرما. پس٬ سرم + پسوند "ا" = سرما..؟؟!! [7] جشن + پسوند "وار" + "ه" پسوند مشخصه = جشنوار = آنچیزیکه به جشن میماند + "ه" = جشنواره = "مثل جشنک"...؟؟!! این واژه٬ قرار است که در حدود 20 واژهٔ لاتین را مترادف باشد. [8] شهر + وند"بند" = شهروند = آنکس و یا آنچیزیکه در شهر بند مانده باشد....؟؟!! مضحکتر میشود وقتیکه میگوییم "شهروند افغانستان !" [9] واژه های بیمعنی مانند : ترفند٬ پدافند٬ شاهنشاه٬ هیافت٬ دهناد٬ فرساد.....و به صدها لغت دیگر. دوستان فراموش نکنید که این همه ناروا ها٬ از بلندترین طبقات فرهنگی "ایران"٬ تقدیم ما میشود. البته همان طبقات که خود را پیشوا و یگانه وارث فرهنگ منطقه میدانند. |