قصه هایی از تاریخ و هنر - بخش یکم
٢٤ ثور (اردیبهشت) ١٣٩١
مهرالنسا بیگم که پسانها مشهور به نورجهان بیگم شد،دختر خواجه غیاث الدین محمد اعتماد الدوله از فضلاء و اهل هنر عصر مغولان هند است که پس از در گذشت پدرش از خراسان به هند، مهاجر شده و به دربار جلال الدین اکبر رسیده بود.شاهزاده سلیم، فرزند جلال الدین اکبر که پس از مرگ پدر و کسب قدرت لقب « نور الدین جهانگیر » را گرفت،عاشق مهرالنساء میشود. مهر النساء بیگم با کشته شدن شوهرش« شیر افگن خان» در جنگ بنگاله، با نورالدین جهانگیر ازدواج کرد وبا کسب لقب« نورجهان بیگم»، ملکه امپراطوری هند شد.که بعدن ترکیب های ( نورالدین ونور جهان) برای این دو جفت هنری، زبان زد خاص و عام گردید.
داستان عشق این دو دلداده،دراز دامن وخیلی جالب ورویایی است.ودر کشور ما،اهل سواد وکتاب خوان وغیر کتاب خوان، بخشی از داستان های دل انگیز این دو شخصیت هنری و تاریخی را به خاطر دارند.گفته میشود که نورالدین جهانگیر، نسبت عشق وعلاقه مفرطی که به نورجهان داشته، پس از رسیدن به قدرت،شوهر نورجهان بیگم( شیر افگن خان) را طی یک توطیه ای درجنگ بنگاله به قتل میرساند تا به وصال معشوق دست یابد. زیرا پیش از قتل شیرافگن خان که جهانگیر قصد ازدواج خود با نورجهان را اعلام می کند،نور جهان این پیشنهاد را رد کرده به جهانگیر می گوید:
نورجهان، گرچه به ظاهر زن است
در صف مردان،زن شیر افگن است
از انجا که شاهان مغولی هند هنر دوست و خود اهل فضل وکمال بودند، در بهار، شاعران بزم شعر و سخن می آراستند و طبع آزمایی ها میکردند.از جمله نواب قاسم خان به پیشواز بهار گفته بود:
جشن نوروز است وفراش بهار از فیض طبع
طرح کرد از سبزه و گل، تاج و تخت باغبان
به روایت کتاب مرآ ت الخیال،طبع نورجهان بیگم از همان تاریخ گل کرد و گفت:
ای محتسب ز گریه ی پیر مغان بترس
یک خم شکستن تو، به صد خون برابر است
جهانگیر در جواب گفت:
از من متاب رخ که نی ام بیتو یک نفس
یک زنده کردن تو، به صد خون برابر است
نورجهان به ادامه ی بیت فوق افزود:
چون تابم از تو رخ که تویی قبله ی مراد
رخ تاختن ز قبله، بصد خون برابر است
در ماثر الامراء و مرآت الخیال از طبع آزمایی ها وبداهه گویی های نورجهان بیگم، فراوان سخن رفته است از جمله این رباعی که خیلی دلنشین است:
دل بصورت ندهم ، نا شده سیرت معلوم
بنده ی عشقم و هفتاد و دو ملت، معلوم
زاهدا هول قیامت مفگن در دل ما
هول هجران گذرا نیدیم و قیامت، معلوم
از داستان های شیرین این دو دلداده چند داستان، نهایت دلچسپ و زیبا اند: روزی جهانگیر، لباس تبدیل می کرد.از جامه ابریشمین او، دکمه ای قیمت بهاء به زمین افتاد نورجهان، نظرش به دکمه افتاد و فی البدیهه گفت: ترا نه دکمه ی لعل است بر قبای حریر
شده است قطره خون منت ، گریبانگیر
جهانگیر روزی به ماه نو نگاه میکرد و این مصرع را گفت:
«هلال عید به اوج فلک، هویدا شد» نورجهان مصرع دومی را چنین تکمیل کرد:
«کلید میکده گم گشته بود و پیدا شد»
روزی جهانگیر با نور جهان، مرد پیری را دیدند که با قد خمیده راه میرفت. جهانگیر فی البدیهه گفت:
«چرا خم گشته میگردند، پیران جهان دیدذ؟»
نورجهان به ادامه افزود: « به زیر خاک می جویند، ایام جوانی را »
روزی هم جهانگیر افسرده وغمگین بنظر می آمد.و گفت:
« گوهر زاشک چشم تو، غلتیده می رود » نورجهان فی البدیهه به ادامه افزود:
« آبی که بیتو خورده ام، از دیده میرود»
جهانگیر در ماه محرم، یک ستاره دنباله دار را دید.نورجهان بداهتن این بیت را سرود:
« ستاره نیست بدین طول، سر برآورده
فلک به شاطری شه، کمر بر آورده»
طالب آملی که از شاعران بزرگ آن عصر بود، به اثر عتاب شاه، به زندان افگنده شد. چندی که گذشت طالب به نورجهان این بیت را کسیل کرد:
زشرم آب شدم، آب را شکستی نیست
به حیرتم که مرا آبروی، از چه شکست؟
نورجهان به جواب او نوشت: « یخ بست و شکست!»
به روایات تذکره ها، نورجهان حسن ملیح داشته ، دارای طبع بلند بوده و اشعار دلنشینی سروده است:
چو بردارم ز رخ برقع، زگل، فریاد برخیزد
زنم بر زلف اگر شانه، زسنبل، داد بر خیزد
به این حسن و کمالاتی چو درگلشن گذر سازم
زجان بلبلان شور مبارکباد، بر خیزد
بیت زیر نور جهان در سکه شاه جهانگیر حک شده بود:
به حکم شاه جهانگیر یافت صد زیور
بنام نور جهان باد شاه بیگم زر
در خلاصته التواریخ هم امده است که قطعه ی ذیل در روز وفات نورجهان بیگم سروده شده است:
زنرگس گلاب ارچه نتوان کشید
کشیدند از نرگس من، گلاب
وگر از تو پرسند، تاریخ آن
بگو: کور شد دیده ی آفتاب ( یعنی تاریخ وفات نورجهان بیگم سنه 1037 است )
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته