سیلی‌هایی که از برادران بزرگ خوردیم

٢٥ حمل (فروردین) ١٣٩١

به بهانة نظرسنجی بی بی سی فارسی، برای گزینش «بزرگان ایران زمین»

این متن مقاله‌یی نیست، پژوهشی نیست، اعتراضی نیست، نقدی نیست. این متن فقط یک گلایه است. گلایه از سیاست بازانی که برای یک جغرافیای پاره پارة زبانی، هویت جداگانه‌یی قایل اند. گلایه از سیاست‌گذارانی که فرهنگ را چنان پوست گاوی فرض کرده اند و افتخارات فرهنگی را تنها به همان بخشی منسوب می‌دارند که پس از تقسیم شدن این پوست گاو، سهم آن‌ها شده است. این متن، گلایه‌ از برادرانی‌ست که ادعای بزرگی می‌کنند؛ چه آن‌هایی که خود را وارث اصلی زبان و فرهنگ پارسی می‌خوانند و چه آن‌هایی که خود را قوم برتر خوانده و همیشه در پی حذف زبان پارسی بوده اند. این متن گلایه از برادران بزرگ است.

گمان نکنید که دیوانه‌ام و پرت و پلا می‌گویم، کمی از تعذیب شما تب کرده‌ام. به قول هم‌زبانان ایرانی‌ام، افغانی‌ کثافتی هم نیستم که مایة شرمساری ایشان باشم. یهودی هم نیستم که خواب سرزمین گم شده‌یی را ببینم، مورخ، جامعه شناس و سیاست‌مدار هم نیستم که عوامل اجتماعی و تاریخی را بر مبنای سیاست‌های روزگار استعمار بسنجم. من فقط یک پارسی زبانم که شهروند افغانستانم و این درد را فقط کسانی می‌دانند که در موضع من قرار دارند و بس.

هنگامی‌که اجداد مالکان کنونی همین «بی.بی.سی» سرزمین‌های‌مان را پاره پاره کردند و هرکدام ما را نامی‌ گذاشتند، تنها به خاطر مواد خام‌مان نبود. به جرم چند سده تسلط فرهنگی و زبانی بر خاور میانه و آسیای جنوبی هم بود که مجازات می‌شدیم. نمی‌گویم که فرهنگ ایران بزرگ یا خراسان کبیر یا فلان و فلان. نه…نه منظورم همین مسیری‌ست که سعدی را به بیدل می‌رساند یا رودکی را به فرخی. ذکر پیامدهای دیگرش را دانشگاه‌های اکسفورد و سوربن بهتر بیان کرده اند، اما اگر از من بپرسید، همین قدر می‌دانم که حالا اگر رهنورد زریاب بخواهد با گلرخسار صفی‌آوا و یا محمود دولت آبادی یک پیاله چای بنوشد، گذرنامه‌اش باید دو تا ویزا بخورد.

گپ من نیست، در تاریخ‌های ما نوشته شده است. سرزمینی که در این تقسیم‌بندی سهم ما شد، در آن زبان ما را محکوم کردند. خودمان را اقلیت خواندند، کتاب‌های‌مان را آتش زدند، تا چند سال پیش، از خواندن و نوشتن محروم بودیم، هویت‌مان هم که افغانی‌ست. نام شهرهای مان را آلش کردند، حتا سرزمین مان را نامی ‌نهادند که ذکرش نه در شعر فردوسی رفته بود و نه در نثر بیهقی. اتفاق زیادی نیافتاده بود،‌ اجداد مالکان کنونی «بی. بی. سی»، لگام کار را سپرده بود به دست قبیله.

گپ من نیست، در تاریخ‌های ما نوشته شده است، سرزمینی که در این تقسیم بندی از دست ما رفت. آن را ایران خواندند، مردمش را به دروغ ایرانی نامیدند. حس مالکیت را در آن‌ها تقویت کردند، بیهقی را ایرانی خواندند و هرات را ولایتی در افغانستان، رودکی را ایرانی خواندند و بخارا را شهری در آسیای میانه، نیشابور را با افتخار جزو ایران دانستند، اما بلخ را گفتند که شهری بوده از فلات ایران. سنگ و چوب و سگ و پشکش فکر کردند که این ایرانی که پایتخش تهران باشد، چه عظمتی داشته است!

بیشتر از صد سال است که این سنگ آسیاب بر سر زبان و فرهنگ مشترک می‌چرخد. برادر بزرگ قبیله، سال‌هاست که در گوش ما پف می‌کند؛ زبان افغانستان دری است و فارسی، زبان ایرانی‌هاست. برادر بزرگ هم‌زبان، صدسال است که می‌نویسد؛ فردوسی ایرانی است چون مقبره‌اش در توس است و ما بی‌آن که ادعایی داشته باشیم، هنوز شاهنامه می‌خوانیم.

برادر بزرگ قبیله، نام «سبزوار» را به «شیندند» عوض می‌کند و برادر بزرگ هم‌زبان، نام «سبزوار» را روی یکی از شهرک‌هایی می‌گذارد که خودشان می‌دانند چه کار شرم‌آوری را انجام داده اند. نام خراسان را هم از قبل قبضه کرده اند، بی‌آن که کسی گفته باشد برادر بزرگ هم‌زبان! این نیشابوری که خراسانش می‌گویی، یکی از شهرهای خراسان است، نه کل خراسان.

حتا وقتی سعید نفیسی می‌گوید از این پس پارس را ایران بنامند. هیچ کسی صدای خود را نمی‌کشد و نام ایران به اندازة «عراق عجم» کوچک می‌شود. برادر بزرگ قبیله، به یک طرف صورت ما سیلی می‌زند که مبادا اعتراضی بکنیم و به هویت او صدمه برسد و برادر بزرگ هم‌زبان، به طرف دیگر صورت ما که نشود ادعای مالکیت بر افتخارات تاریخی را داشته باشیم. حالا «بی.بی.سی» و امثال آن حق دارند که تصور بکنند که این برادر بزرگ هم‌زبان، حق دارتر است، می‌تواند میراث‌دار اصلی باشد؛ چون وقتی برادر بزرگ قبیله، دست ما را می‌گرفت تا به زبان پارسی چیزی ننویسیم، برادر بزرگ هم‌زبان که نیما و شاملو و هدایتی داشت. آیا حق دارتر به نظر نمی‌رسد؟

واقعیت این است که در صد سال گذشته دست ما زیر سنگ قبیله له شد و هیچ مجالی نبود این برادر کوچک‌تان را تا پارسی را پالایشی دهد. واقعیت این است که مرکز زبان پارسی پس از هند، به تهران منتقل شده است. واقعیت این است که همة کتاب‌های پارسی را شما تولید می‌کنید، واقعیت این است که جهان معاصر را از چشم شما شناختیم. واقعیت این است که پارسی را با تکنالوژی شما آشنا ساختید. واقعیت این است که زبان ما را در برابر خشم قبیله شما حمایت کردید.

اما یک واقعیت دیگر هم است. به همان اندازه که فردوسی و کوروش مربوط شماست، میراث ما هم است. به همان اندازه که حافظ و بوعلی سینا و زردشت سهم شماست، مال ما هم است. این‌ها همه واقعیت اند، تنها چیزی که واقعیت نیست، محمد مصدق است. مصدق واقعیت ما نیست. پس شما چرا محمد مصدق را به عنوان یکی از فرزندان ایران زمین، با بزرگانی چون فردوسی و کوروش و بوعلی و زردشت و حافظ،‌ قابل قیاس دانسته اید؟ به چه حقی برادر بزرگ هم‌زبان!؟

بیش از صد سال است که ما و شما در دو جغرافیای متفاوت از هم زنده گی می‌کنیم. درد ما و شما جدا بوده است. تجربة زنده‌گی ما و شما جدا بوده است. تجربة سیاسی، تجربة اجتماعی، تجربة فرهنگی، تجربة دینی، حتا تجربة روشنفکری ما و شما متفاوت است. شما درد رفاه داشته اید، ما درد زنده ماندن. شما غم مبارزه داشته اید، ما غم گریز. شما اندوه نام داشته اید و ما اندوه نان.

آن روزی که ناسیونالیسم رضاشاهی برای شما نام و نشان کسب می‌کرد، هویت ما را قبیلة یحیا می‌زدود. از حق نگذریم، آخوندهای‌تان هم خیلی با شرف‌تر از طالبان ماست. توده را که هیچ نمی‌توان با حزب دموکراتیک خلق مقایسه کرد.

همه را از دم تیغ نگذرانیم، منظورم شمایید، شما گرداننده‌گان بی بی سی فارسی!

گلایه برادر کوچک این است؛ اگر شوونیسم بی بنیادی را که در صدسال گذشته حکومت‌های مان مطرح کرده و می‌کند، عیبی نیست. اگر یک ایرانی امروزی، ابهت فرهنگ ایران را در جغرافیایی تصور کند که به واسطة روس و انگلیس خط‌کشی شده است،‌ گلایه‌یی نیست. بی‌چاره همان گونه پرورش یافته و فهمانده شده است. اگر این افغانی و یا آن تاجیکی، سرزمین‌های‌شان را مهد زبان پارسی بدانند و تصور کنند که اصل خودشان اند و دیگران فرع، باز هم ایرادی نیست. اما شما چرا؟

شما که ادعای روشنفکری دارید، گویا از خردستیزان هم خوش‌تان نمی‌آید. حقیقت و اطلاع رسانی دقیق محور کارتان است، مدعی عقلانیت هستید، شما چرا چنین سیاستی را پیشه کرده‌اید؟

چه تفاوتی‌ست میان شما و آن نظام آخوندی‌یی که به استبداد متهم است؟ اگر آن‌ها واقعیت‌ها را بر مبنای احساسات دینی از نظر دور می‌دارند، شما همان واقعیت‌ها را بر مبنای شوونیسمی‌که بیخی کورتان کرده است، پنهان می‌کنید.

البته جسارت برادر کوچک تان را ببخشید! استبداد برادر بزرگ قبیله، روی روان ما تاثیر گذاشته و گاهی عفت کلام رعایت نمی‌شود.

حالا شما حق می‌دهید به آنانی که به شما بدگمان شوند و تصور کنند که شما درست در جای پایی گام می‌گذارید که استعمار انگلیسی آن را مشخص کرده بود؟ اگر مردمان ما از روی ناآگاهی و احساسات، فرهنگ مشترک را پاره پاره می‌کنند، شما بر مبنای خرد انگلیسی واری که نظریه پرداز این پروژه بوده است.

هر چند کارتان خیلی حرفه‌یی‌ست. کسی به نیت و برنامه‌ریزی تان شک نمی‌کند، در ظاهر هم زیر همان نظرسنجی‌تان می‌نویسید که:« لازم به ذکر است که این رای گیری، یک نظرسنجی علمی ‌نبود و نتیجة حاصل از آن، تنها نظر بخشی از مخاطبان بی‌بی‌سی فارسی است و لزوما نظر کلی فارسی زبانان را بازتاب نمی‌دهد.»

خیلی خوب است، پس چرا عنوان درشت می‌زنید که انتخاب بزرگ‌ترین شخصیت تاریخ ایران زمین؟ آیا این کار به معنای قاپیدن افتخارات مشترک تاریخی نیست که از آوان پیدایش سرزمین جدیدی به نام ایران در اثر سعی استعمار، چنین رفتاری وجود دارد؟

نوشته اید که در آغاز تعدادی از کارشناسان و چهره‌های دانشگاهی این شش نفر را از میان شخصیت‌های پیشنهاد شدة شما برگزیده اند. کی‌هایند این شخصیت‌های برجسته و دانشگاهی شما که مصدق را در کنار زردشت و فردوسی قرار داده اند؟ حالا این شخصیت بزرگ تاریخی(محمد مصدق) برای من کابلی و یا برای آن بخارایی و یا خجندی چه کاری انجام داده است که در جمع بزرگان تاریخ ایران زمین قرار گرفته است؟ آیا عرق شرم بر پیشانی تان نمی‌نشیند از این دروغ‌های بزرگی که به مردم می‌گویید؟

این تاریخ مشترک است برادربزرگ هم‌زبان، لطفاً کمی‌خرد و پژوهش. این احساسات کاذب میهن پرستی آدم را کور می‌کند. اجازه بدهید دیگرانی که از دید شما غیرایرانی هستند، نیز در این افتخارات خود را شریک بدانند. خیلی غیرایرانی نیستیم، برادر بزرگ هم‌زبان! بچة همین هرات و بلخ و غزنه و کابلیم. عذر می‌خواهم آیا این جاها را جزو ایران زمین قبول دارید؟

می‌گویم اگر قبول ندارید، سه چهار تا شهرک دیگر را در حوالی همدان، به همین نام‌ها مسما کنید که حساب تان کامل شود.

تقصیر شما نیست. شیوة آموزش همین گونه بوده است. چشم که باز کردید، برای‌تان گفته اند: چو ایران نباشد تن من مباد! و شما خیال کردید که گپ تمام است. نه، خیلی دیری‌ست که پاره‌هایی از تن تان با شما نیست.

حالا که به برکت باز شدن درهای آرشیف اسناد دور استعمار، همة ما دروغ‌های‌مان را می‌دانیم، حتا شما که ناف زبان و فرهنگ پارسی اید. ولی دل کندن از این دروغ‌ها خیلی سخت است، ما با این دروغ ها پرورش یافته‌ایم، بزرگ شده‌ایم، خو کرده‌ایم و در آن جا زده‌ایم. شما هم‌چنین. به خاطر حفظ این دروغ‌هاست که دروغ دیگری می‌گویید. به خاطر اثبات چیزی که نیستید به صورت ما سیلی می‌زنید و ما هیچ واکنشی نداریم، جز این که بگوییم، برادر بزرگ هم‌زبان! ضربة دست‌تان خیلی سنگین است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

ح.ر.ثانی09.04.2022 - 12:05

 کاوه عزیز
سلام
مرقوم زیبا و دردمندانه تان را خواندم. هیچ، هیچ و تاکید می کنم هیچ ایرانی فهیمی این جمله شما را به زبان نمی آورد که می فرمایید
به قول هم‌زبانان ایرانی‌ام، افغانی‌ کثافتی هم نیستم که مایة شرمساری ایشان باشم.
بر مجنون هم حرجی نیست که نیست(شاید بهتر و واضح تر است بگوییم بر دیوانگان نیز حرجی نیست که نیست) ما به شما به عنوان جداشدگان از وطن نگاه می کنیم و پذیرایتان هستیم.
شنیده ام که یک فیلسوف فرانسوی می گوید که مصادیق قربانگاه حقایق هستند. به نظر بنده تاکید بیش از حد در مصادیق ممکن است مناسب نباشد و بهتر است با نگاه به گذشته به ساخت اینده با وحدت و همدلی فکر کرد
درپایان سخن علی(نگارنده سطور فوق) را تکرار کنم که کاش روزی تمام باشندگان ایران قدیم و پارسی زبانان گرد هم جمع گردند و آهنگ وحدت و همدلی سر دهند.

مهران سلطان، از کشور آلمان11.01.2021 - 06:43

 آغای جبران، شما فرزند حقیقی خراسان زمین هستید و با این مقاله تان، درد بی صدای مردم ما را گلو شدی. جهان سپاس و به امید روزی که این حقایق توسط تمام مردمان ایرانزمین درک شود. پاینده و سبز بمانید!!!

شایان 04.09.2020 - 09:31

 جمهوری اسلامی حاکمانی آخوند و غیر میهنی دارد که نه مسلمان هستند و نه ایرانی. همه این گله هایتان بر سر جمهوری اسلامی حق است ، حساب جمهوری اسلامی را با مردم ایران سوا کنید. و دیگر اینکه طبق فرموده علی (ع) الناس علی دین ملوکهم ، مردم بر دین فرمانروایان خود هستند ، مثال میزنم مردمی که سالها در تحت سیطره آموزش و اجتماع جمهوری اسلامی هستند خلق و خوی آن هم گرفته اند ، حکومتی و روشنفکران و آموزشی میهندوست باید تا مردم را به گذشته و تبار و برادران خود بار دیگر آموزش و آشنا و آشتی دهد . با آرزوی حکومت خدمتگذار و دوستدار ایران و ایرانی در تمام کشورهای همتبار . دوستدار تو از بیهق خراسان (سبزوار کنونی در ایران) 12 شهریور 1399

داکتر عبید الله فضلپور04.06.2020 - 15:57

 کاوه جبران عزیز:قلم تان رساباد: خیلی با احساس نوشتید.طی صد سال اخیر زبان فارسی,دری یا تاجیکی(هرسه واژه یک زبان) درافغانستان وتاجیکستان فراز ونشیب های زیادی دید وتجارب تلخی پشت سر را گذراند.اگر دانشگاه گفتیم اتهام وارد کردند که جاسوس ایران هستید,دانشگاه ازمصطلحات ملی واسلامی نیست پوهنتون باید گفت که مصطلحات ملی واسلامی است.درکشورتاجیکستان الفبای فارسی را ازبین بردند کتب فارسی را آتش زدند ویا به دریا انداختند.

مهدی سیاح 19.08.2019 - 03:56

 برادر و هم میهن بزرگورام کاوه جبران، من از لوس انجلس برای شما می نویسم. مدت ها است که در اندیشه همین هاهستم که شما به نیکی و گویایی نوشته اید. این دوری و جدایی ناخواسته مرا سخت می آزارد. حتی تصمیم داشتم نشریه ای این جا منتشر کنم به نام «ایران بزرگ» تا بتوانم از شما هم میهن عزیز (که متاسفانه همانگونه که نوشته اید ما را صد و اندی سال است از هم جدا کرده اند) نوشتارهایی در رابطه با جفاهایی که به شما هم میهن عزیزم شده درج شود. نوشته ام «هم میهن». آری، شما هم میهن منِ ایرانی هستید. شما با این نوشته خود اشک به جشمانم آوردید. شما آنچه را که در طول این هشتاد سال عمرم می اندیشیده ام به زیبایی و گویایی نوشته اید. من از این کشور امریکا به عنوان یک ایرانی دست شما را می بوسم. دست همه هم میهنان افغان را می بوسم و به خاطر جفاهای این برادر بزرگ ( به قول شما نه به قول من) بر شما روا داشته است، صمیمانه پوزش می خواهم. به امیدروزی که شما هم میهن نازنینم را در آغوش بگیرم و عملا (نه نوشته وار) دست های پر مهر شما را ببوسم. دمتان گرم و قلم تان تواناتر باد حضرت حق همواره یار و یاور شما هم میهنان عزیز افغانی ام باشد با سلام گرم و صمیمانه مهدی سیاح

مهدی24.02.2019 - 01:53

  برادر عزیزم کاوه جان من بچه شمال ایران هستم و دست تو بچه شرق ایران را می بوسم.

ایرانگاه28.10.2018 - 18:30

 جناب آرش؛ برادر من، من نگفتم که نام زبان ما پارسی نیست! اگه دقت کرده باشی تمام روایاتی رو که آواردم نشون میده که منظور از پارس همون ایرانه. در کل منظور من اینه که فارس، پارسه نیست بلکه همون ایران یا پرشیا ست و به تمامِ اهالی غیر پارسه ای هم تعلق داره اصلاً همۀ اقوام ایرانی که به لهجه و گویشی از پارسی صحبت میکنن مثلِ یزدیها اصفهانیها گیلکها لرها بختیاریها مازنیها همدانیها و.... از اون سهم یکسان و مشترکی دارند و ناراحتی من از اونه که این زبان نباید تنها منسوب به یک استان (پارسه) باشه بلکه باید همۀ ایران یا پرشیا رو در بر بگیره چون این زبان متعلق به ایرانه نه پارسه و همۀ ایرانیها از اون سهم و حق دارن و اگه اون روایات تاریخی رو آواردم به این خاطر بوده که نشون میداده حتی به زبانِ پهلوی هم "پارسی" گفته میشده و عبارت "پارس" در قدیم همۀ اقوام ایرانی رو در بر میگرفت. موفق باشی

ارش27.10.2018 - 05:03

  همانگونه که پیشتر گفتم همه زبانهای ایرانی یک ریشه و خاستگاه دارند و هیچکدام بر دیگری برتری نداشته و هیچ جدایی میان زبانها و تبارهای ایرانی نیست . و بر پایه دانش زبانشناسی پیشینه و پیوستار زبان پارسی دری همانست که نوشتم (پارسی باستان -پارسیک(پهلوی ساسانی)-پارسی دری).حال از شما می پرسم اگر نام این زبان پارسی نیست چرا فردوسی مولوی سعدی حافظ ناصرخسرو نظامی و.....همگی این زبان را پارسی نامیده اند و خود را پارسی گو دانسته اند.لیکن شما منابعی ارائه داده اید که همراه با دستکاری می باشند و در متنها دست برده ای و امانتداری و راستی را زیر پا گذاشته ای و با اینکه متنها را دستکاری نموده ای بازهم به نتایج دلخواهت نرسیده ای و با همین منابع نادرست نیز نتوانسته ای گمانه و فرضیه دروغینت را اثبات نمایی و جالب اینجاست که نتیجه گیری پایانی نیز ربطی به منابع نادرست ارائه شده ندارد و در پایان این پرسش پیش می آید که چرا شما با اینکه شهروند افغانستان هستید اما به دروغ خود را ایرانی معرفی کرده اید

ایرانگاه26.10.2018 - 10:21

 جناب آرش؛ در همۀ منابع تاریخی ایرانی (پیش از دو سده اخیر) هیچگاه زبان فارسی منسوب به پارسه دانسته نشده است. فقط به چند نمونه بسنده میکنم: 1-المقدسی، ایران را به هشت بخش تقسیم کرده‌است و آذربایجان را از اقالیم ایران (عجم) می‌شمرد و در رابطه با این ناحیه می‌نویسد: «زبان این اقالیم هشتگانه ایرانی (عجمی) جز اینکه برخی از آنها دری و بعضی، لهجات پیچیده اند؛ همۀ آنها "پارسی" خوانده می‌شوند» 2- ابن مقفع مورخ سدۀ دوم هجری (که خود اهل پارسه است) میگوید: «زبانهای "فارسی" عبارتند از: فهلوی، دری، فارسی(پارسه ای)، خوزی، سریانی. "دری" زبان شهرهای مداین بود و درباریان به آن سخن می گفتند و منسوب به درگاه پادشاهی است و اما فارسی(پارسه ای) زبان موبدان، دانشمندان و مانند آنان بود و آن زبان مردم فارس(پارسه) بود». مشاهده میشود که در همۀ موارد فوق، "فارسی" به جای "ایرانی" استعمال شده و "دری" جدا از "فارسی" آورده شده است. همچنین مولّف مجمل التواریخ والقصص مینویسد: «سلمان را "فارسی" خوانند، از برای آن که عرب همه زمین عجم (ایران) را "فارس" گفتندی.» می بینیم که زبان "فارسی دری" در همۀ این منابع تاریخی، هیچگاه به "پارسه" منسوب نشده است. ولی فقط طی یکی دو سدۀ اخیر تعدادی از زبانشناسان به ویژه اروپاییها و غربیها اصطلاح "پارسی میانه" را رو کرده و زبان فارسی را منسوب به "پارسه" دانسته اند اما هیچ گونه "سند تاریخی" در دست ندارند!!!!!!!

ارش24.10.2018 - 07:19

  جناب ایرانگاه زبان پارسی دری دنباله پارسیک(پهلوی ساسانی)و پارسی باستان است و چون خاستگاه همه این زبانها سرزمین پارس است بدین نام نامیده شده است و یادآور می شود زبان پارسی دری زبانی دیوانی و درباری بوده به همین شوند زبان بومی هیچ کجای ایران نبوده است واگر با گویش بومی شیرازی تفاوت اندکی داشته است روندی طبیعیست همانگونه که در همه زبانهای جهان زبان آیینی (رسمی)و دیوانی همانندی تام با هیچکدام از گویشهای بومی آن کشورها ندارد شایان گفتن است زبان پارسی یکی از انبوه زبانها و گویشهای ایرانیست و همه زبانهای ایرانی یک ریشه دارند که به دلایل تاریخی زبان پارسی در جایگاه زبان آیینی و ملی قرار گرفته است ونام زبان ایرانی نامی همگانیست که در برگیرنده همه زبانهای ایران زمین می شود و البته این فراوانی نشانه فرهنگ پر بار ایران زمین می باشد واگر زبان پارسی زبان رسمی کشور شده است نشانه برتری این زبان بر دیگر زبانهای ایرانی نیست همچنانکه نشانه جدایی ویا بیگانگی زبانهای ایرانی نمی باشد

ایرانگاه20.10.2018 - 09:24

 با سلام . آقای آرش پرسشی از شما دارم . اگر نام فارس تنها مربوط به سرزمین پارسه است و نباید بر کشور ما نهاده شود؛ پس چرا این اسم بر "زبان" ما گذاشته شده مگر این زبان متعلق به همۀ ایرانیان نیست پس چرا تنها نام یک اُستان بر آن گذاشته شده است ؟!. بنا بر منابع تاریخی زبان "فارسیِ دری" در دربار پادشاهان ایران بزرگ ساخته شده (کیانیان تا ساسانیان) و همچنین در دربار ساسانیان در تیسفون به کار میرفته به همین دلیل آنرا "دری" هم نامیده اند بنابراین این زبان متعلق و منسوب به همۀ ایرانیان است نه فقط استان پارسه . وجود اشعار فهلویات سعدی و حافظ که به گویش محلی شیرازی سروده شده؛ به وضوح بر ما می نمایاند که حتی تا سدۀ هشتم هجری هنوز فارسی دری در میان عامۀ مردم در پارسه کاملاً رایج نشده بود و به گفتۀ استاد پرویز خانلری اهل علم و ادب این زبان را در مکاتب به طور کامل و رسمی فرا میگرفتند (مطالعه کنید). با این حساب بایستی نام زبان خود را "ایرانیِ دری" بگذاریم نه فارسی دری؛ چرا که این زبان منسوب به دربار ایران است نه دربار پارسه! . معمولاً نام زبان، منسوب به سرزمینی است که زبان در آنجا تکلم میشود مثل ایتالیایی، یونانی، آلمانی ، فرانسوی، انگلیسی و ... . حالا پرسش اینجاست که چرا نام زبان کشور ما "ایرانی" نیست بلکه فارسی است ؟

ارش18.10.2018 - 08:37

  آقایی که به نام ایرانگاه پیام فرستاده اید نخست یادآور می شوم که نام بی چماری برگزیده اید و شاید با گزینش این نام آهنگ اهانت به نام ایران را داشته اید که امیدوارم چنین اندیشه ناپسندی نداشته باشید و سپس باید گفت به گفته زبانزد پارسی شما میان دعوا نرخ تعیین نکنید و بی دانش چیزی ننویسید دوست گرامی نام سرزمین ما از روزگار باستان تا کنون ایران بوده و خواهد بود واگر بخشی از مردمان جهان به گویش و برداشت خودشان نام کانون و ارجمندترین بخش و خاستگاه فرهنگ و زبان ایران که سرزمین پارس است را بر آن نهاده اند نباید معیار نام گذاری از سوی ما باشد شایان گفتن است در روزگار پیش از رضا شاه نیز هماره نام این سرزمین ایران بوده که انبوه نوشته های دیوانی و نامه نگاریهای دولتی و سکه ها و دیگر اسناد استوار گواه این سخن است ودر روزگار رضا شاه برای هماهنگی و یکپارچگی از جهانیان خواسته شد که گویش و برداشت خود از نام سرزمین ما را کنار گذاشته و کشور ما را به نام راستین و دیرین خود ایران بنامند

ایرانگاه04.10.2018 - 16:51

 البته احتمالاً چون که اعراب به تقلید از غربیان ایران را فارس مینامیدند به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) هم از عبارت "فارس" برای کشور ایران استفاده کردند و در کل منظور من این است که نامها چندان اهمیت ندارند و نام و نژاد، هویت را نمیسازد بلکه در نزد خداوند تنها ارزشهای انسانی از جمله تقوا، ملاک است .

ایرانگاه04.10.2018 - 16:51

 جناب آقای جبران ، اولاً روی سخن شما بیشتر با بی بی سی همان دشمنِ جمهوری اسلامی ایران است پس این موضوع هیچ ربطی به ایران ندارد . ثانیاً تغییرِ نام فارس به ایران در زمان رضا خان پهلوی انجام پذیرفته یعنی پیش از ایجاد حکومت جمهوری اسلامی؛ بنابراین موضوع تغییر نام هم پیوندی با ایران کنونی ندارد. شما انگاشته اید که ما خیلی مشتاق نام ایران هستیم! نه اینگونه نیست . ما دوست داریم کشورمان را با همان عنوانی که پیامبر اکرم (ص) در نامه به خسرو انوشیروان ساسانی نگاشته اند؛ نام گذاریم یعنی «فارس» . "فارس" نامی ایرانی-اسلامی است . "ایران" هم برای شما .

عطاازایران14.09.2018 - 19:32

 سلام برهمگی.بنده معتقدم،همانطور که ایران کنونی به خاطر بزرگ تروپرجمعیت تربودن،نام ایران(آریان)را ازآن خود کرده،افغانستانی ها هم حق دارند به دلیل پرشمارتروبزرگتربودن نسبت به استانِ(ولایت)خراسانِ ایرانِ کنونی،از نام"خراسان" ازبرای خود بهره ببرند.البته منظورم استعمالِ"خراسان"به جای"افغانستان"نیست چرا که به دلایل تاریخی وجغرافیایی،"خراسانِ باستان" نواحی جنوبی افغانستان کنونی بویژه اقوام پشتون را دربرنمیگیرد،بنابراین این امر ناصحیح است.به فَردیدِ من بهتر است این واژه(خراسان)،برای نامِ زبان"دری"کنوی افغانستان به کار رود.یعنی به جای آن،گفته شود:زبانِ"خراسانی"یا"خراسانی دری".از دیدگاه من،از بهرِ بِکاربُردن این نام حتی فقط برای زبان،هویت راستین اقوام غیر پشتون،احیا خواهد شد.

قلندری22.08.2018 - 15:49

 بسیار عالی

شاهین02.05.2018 - 07:30

  سلام بزرگوار: *** تعلیم معلم به کسی ننگ ندارد! *** تیغی که صیقل زده شد زنگ ندارد! *** دلگیر از آنکس که سهیلش زده سیلی *** سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد! *** هیچ تشویش نکنید سیلی برادرتان شما را رنگ داده است و اکنون شما سیب سرخ و پخته استید. کامیاب باشید.

ارش 05.05.2018 - 08:01

  نخست باید گفت روی سخن با یک تن یا یک گروه در سرزمین افغانستان نیست بلکه اگر در زمینه هویت گفتمانی در میان باشد بیشینه باشندگان کشور زمینه گفتگو خواهند بود شمایی که دم از برادری و هم زبانی می زنید باید روشن نمایید که کدام هم زبانی آماج می باشد و آیا تنها با هم زبان بودن می توانیم هم تبار هم باشیم .با اندکی ریزبینی پی می بریم که زبان پارسی تنها یکی از زبانهای آیینی (رسمی)افغانستان است که جایگاه برتر را ندارد و جدای از این از دیدگاه شمار گویشوران باز می بینیم که تنها زبان مادری تاجیکان و هزاره هاست و در این زمینه نیز زبان بیشنه باشندگان و زبان چیره(غالب)به شمار نمی آید . وشایان گفتن است اگر ایران پارسی زبان و کوششهای چند صد ساله باز پسین ایرانیان نبود زبان نوین و امروزی و شکوفای پارسی را نداشتیم و زبان پارسی در زمینه دانشهای نوین حرفی برای گفتن نداشت و در اندازه یک زبان بومی (محلی)مانده بود والبته به احتمال فراوان در افغانستان در رده زبانهای در حال نابودی جای گرفته بود. دوست گرامی اگر رودکی و بیهقی ایرانی نامیده می شوند سخن نادرست و گزافی نیست و اگر ایران امروزی مانداک (میراث)دار اینان دانسته می شود نیز سخنی راست و درست است اندکی بیاندیشید که چگونه یک پشتون هندی تبار و یک هزاره مغول تبار و یا یک ازبک ترک تبار می تواند مانداک دار فرهنگ و شهریگری(تمدن)و نژاد و آیین ایرانی و آریایی باشد فراموش نکنید شما در کشوری زندگی می کنید که تنها تاجیکان ریشه و تبار ایرانی و آریایی دارند که آنها نیز همانند آبخستی (جزیره)در میان انیرانیان (غیر ایرانیان)گیر افتاده اند . اینک از شما می پرسم چگونه شما دم از ایرانی بودن می زنید و خود را برادر هم زبان می دانید اما از سوی دیگر برادر بزرگ هم قبیله تان تباری هندی دارد این سخن شما مغالطه ای آشکار است . واما شما در بخشی از نوشته تان ایران امروز را پارس و عراق عجم نامیده اید که این سخن یا نشانه نا آگاهی و بی سوادیست یا سخنی کینه توزانه وغرض ورزانه است مرزهای ایران از روزگار باستان تاکنون پدیدار است و جای هیچ گفتگویی نمی گذارد ازایران کیانی به پایتختی آمل و تمیشه و ساری و استخر پارس می آغازیم و به ایرانشهر ساسانی به پایتختی پارس و تیسفون و...می رسیم و پس تازش عربها از روزگار صفویان به این سو کشور ما هماره ایران نام داشته است

بهرام نیشاپوری01.10.2017 - 09:48

 فرهیخته ‌ژرف‌اندیش، جناب کاوه جبران گرامی، درود بر شما. جانا سخن از زبان ما می‌گویی ... من از زادگان نیشابور و از فرزندان خراسان غربی خراسان‌‎‌ بزرگ ایران‌زمین فرهنگی هستم. در باور ما خیام و فردوسی و عطار و جامی و بوسعید و بیهقی و ... همه خراسانیِ ایرانی‌اند و نه آنچه دیکته یونانیان و تازیان و تاتاریان دیروز و غربیان امروز بر ما روا داشته‌ است. کاش خباثت و رشک‌ورزی مزمن انگلیس و روس؛ و کوته‌نگری و خودگرایی برخی سیاسان همسرزمین، می‌گذاشت مرزهای جغرافیایی ما همانی باشد که گستره اندیشه و فرهنگ و تمدن ماست. شوربختانه، این خط‌کشی‌های سیاسی میان ما، واقعیت است اما این را از ژرفای جان می‌گویم: خط‌کشی‌های سیاسی، هیچ گاه مانعی برای تبادل و تعامل فرهنگی ما همتباران کهن نیست. بلخ و مرو و نیشابور و خجند و هرات و توس و و بخارا و سمرقند و ... همچون پاسارگاد و کنگاور و همدان و سپاهان و شیراز و کرمانشاهان و آذربایجان و مازندران و ... همواره پربار و سرشار از افتخار، در خاطر و حافظه تاریخی و فرهنگی همه اهالی این پهنه بزرگ فرهنگی هستند. زنده‌یاد اسکندر ختلانی گرامی، چه زیبا می‌گوید: پنداشتی که ریشه‌ی پیوند من گسست؟ / در سینه‌ام هزار خراسان نهفته‌ است

ایرانی04.08.2017 - 12:35

  باسپاس از تارنگار گرامی این سخن شما درد همه ی ایران دوستان ودلباختگان این سرزمین کهن است گلایه ای به بی مهری های مسئولان ایران به فرهنگ ایرانی،،، راه چاره تنها یک چیز است نخست انکه میراثمان را مشترک به ثبت برسانیم مانند نوروز،و دوم ابنکه باید یک اتحادیه ای مانند اتحادیه ی اروپا داشته باشیم که ساخته شده از کشورهای افغانستان،ایران،تاجیکستان،ازبکستان،پاکستان،عراق،اذربایجان،بحرینوکردستان ترکیه و سوریه باشد که همه ی اریایی نژادها و پارسی گویان زیر یک اتحادیه همکاری فرهنگی وبازرگانی و اقتصادی داشته باشند

فرهاد قادری 15.06.2017 - 06:33

 قلمت رسا باد

اورنگ آذرخش16.04.2017 - 04:10

  جبران گرامی! درد های دل و گلایه های همه ما پارسی زبانان افغانستان و تاجکستان را به تصویر کشیده اید؛ قلم تان سبز و نویسا باد.

اعظم عزیزی02.10.2016 - 15:42

  سخنانت ناب بود کاوه برادر! حالا ایران‌ها یک جغرافیای خاص و یک هویت خاصی برای مردم خود دارد. من برخلاف دوستان که نظر دادند مینویسم ما ادعای توسعه جغرافیا نداریم ما کابل داریم شما تهران و همینطور کولاب و دوشنبه... ما ادعای هم‌زبانی و هم‌تباری داریم که به غارت برده شده است و مارا گسیخته است تا تضعیف ما... غرض نگارنده مقاله فوق همینه که چرا با اینهمه مشترکات تاریخی فرهنگی خود را جدا میدانیم. اگر شما مولانا را مفسرش بودید و یاهم ابوعلی سینا بلخی را ازخود دانستید ما افتخار دانستیم بزرگیش را و ما ان بزرگ مردان چون شیرازی و خواجه حافظ و فردوسی... افتخار میدانیم... با این وجود دامنه امپراطوری فرهنگی ما جهان‌یست....

مقصود عابر11.05.2016 - 06:30

  کاوه جبران خیلی ذوق لطف عالی دارد

جبیب کوهستانی 22.02.2016 - 09:23

  دمت گرم جبران عزیز ازین بهتر که نمی تواند به واقعیتهای تلخ پرداخت باز هم افتخار برتو که درک عالی داری وحرف حرفت جزحقیقت چیزی نیست

ستار ستارزاده22.02.2016 - 10:21

  جبران گرامی، بسیار بجا و معقول فرمودید. به امید اینکه پارسی زبانان از این سخنان پوچ که بدنه پارسی زبانان را از هم جدا میکنند، دست بردارند و کوشش بر وحدت ساکنان فارسی زبان شوند.

هادی21.02.2016 - 20:47

  کاوه عزیز! به حقایق تلخی اشاره کرده ای. متأسفانه این فرهنگ سالهاست که در جامعه ایران درونی شده. این کار افراد نا آگاه نیست. مورخان ایران معاصر تاریخ را برمبنای جغرافیای امروز ایران و ساکنان امروزین آن بازتعریف کرده اند. به همین دلیل می بینین که در نقاط مختلف ایران شهرستانها،روستاها و مناطقی با نام مناطق یاشهر های افغانستان وجود دارد. مانند کابل... برای ایرانی هرگز این سئوال مطرح نخواهدشد که ایستگاه« جوانمرد قصاب» در متروی تهران چه مناسبتی دارد. برخلاف ادعای برخی دوستان،فرهنگیان ایران بیشترین تلاش را در پاک کردن رگه ها و ریشه های ارتباط آثار و مفاخر فرهنگی را با افغانستان داشته است. اینکه زرتشت بلخی معرفی شده حاصل تحقیق محققان بیطرف غربی بوده است. محققان ایرانی تنها زرتشت را در جغرافیای ایران امروز جستجو می کنند و چون نمی یابند تاریخ را تغییر می دهند. بعینه همین داستان در مورد مولانا و بقیه مشاهیر مصداق پیدامی کند.حقیقت تلخ است اما باید پذیرفت نام جاودانه بلخ و هرات و کابل و پیوند نا گسستنی مشاهرفرهنگی با این نامها و مکانها تلخ ترین تجربه فرهنگیان ایران است که نمی توانند آنرا تغییر دهند ولذا ناگزیز زرتشت را در جغرافیای امروز ایران جستجو می کنند و یا مانند دکتر جلال الدین کزازی کتابش را با این نام منتشر می کند(مولوی ایرانی)! نام باشکوه بلخ چه تلخ است برای آنان متأسفانه. با شنیدن این نام جامعه ایرانی احساس می کنند چیزی را که همیشه به آن افتخار می کرده است ازدست داده است. مولوی نامیست که بیش از همه ایرانیان برمولانا نهاده است و خیابان مولوی در تهران به شهرت خود تهران است

مريم جدير21.02.2016 - 20:21

  كاوه جبران محكم و مقتدر مى نويسد ؛ و پر از احساس و اندوه! متاسفانه ما انسان ها با همه تحول پذيرى، به دنبال سكون هستيم. همين است كه هر كدام در گوشه اى جا مانده ايم. بايست تابو ها را شكست ، مگر نه آنست كه " يك پايان تلخ بهتر از يك تلخى بى پايان است". هرچند من به شيرينى اين پايان باورمند ترم.

حسین17.06.2014 - 17:10

 بسیاری از حرف های شما درست است البته بعضی هم قبول ندارم اما همین را می دونم هیچ وقت این ملت گسسته از هم هیچ وقت توانی نداشته که بخواهد به دنبال هم گرایی دوباره باشه البته هیچگاه هیچ کدام از طرفین هم علاقه ای نشان نداده اندحتی برای اینکه کمترین همگرایی ایجاد نشود نام زبانشان را هم فارسی نگذاشتند یکی دری ودیگری تاجیکی از طرفی ایران هم هیچ گاه انطور که شایسته باشه عمل نکرده اما با این حال همیشه دوست داشتم بلخ ،بخارا ،هرات ،خوارزم راببینم

ايرونی30.05.2014 - 14:42

 خوندمت جالب بود. من بعضی جاها حق به شما ميدم مثلاً نشاندن مشاهير ايران فعلی در کنار مشاهير ايران قديم!! تاريخ درسی ايران هم جدا بودن دو ملت را به رسميت شناخته. مثلاً در ماجرای شورش قندهار و نادرشاه افشار که يک مسئله داخلی بوده چقدر تقابل ملت ها به سبک امروزی ديده می شود. ولی فکر نکنيد روی شهرهای شما حساسيت نداريم. مثلاً ناسيوناليست های ايرانی بودند که مولوی رومی را به مولوی بلخی بدل کردند. يا نظريه ی بلخی بودن زرتشت را مطرح کردند. حتی روی قوم ايرانی پشتون و زبان آن ها. ما از يکپارچگی افغانستان و پاکستان و تاجيکستان و ازبکستان خوشحال می شويم و از تشکيل کشور قدرتمند ايران شرقی استقبال می کنيم.

زهرا27.04.2014 - 16:14

  کاوه عزیز اول بگویم اسم زیبا و اصیلت را خیلی دوست دارم من ایرانی افغانی ها را برادران مظلومم می دانم و ارزویم سربلندی تمام فارسی زبانان در تمام نقاط جهان است

پیمان07.09.2013 - 12:35

 کاوه عزیز، امیدوارم این دردهای تاریخی که داریم، یک به یک از بین برود. و منِ تهرانی و تویِ هراتی (که نمی‌دانم شاید برای جای دیگری از سرزمینِ پاره‌پاره شده‌مان هستی)، بتوانیم بدون گذرنامه کنار هم چای بخوریم و از بزرگانمان و میراثِ مشترکمان حرف بزنیم. و بخندیم به اینکه قبل‌تر احمقانه توانستند چندپاره‌مان کنند و گرم شویم که توانستیم دوباره با هم بپیوندیم. هرچیزمان را که تکه تکه کرده باشند، نمی‌توانند دل‌هایمان را از هم جدا کنند، مگر اینکه خدای ناکرده خودمان اینطور بخواهیم.

لیلا07.09.2013 - 15:31

  جانانه نوشتی برادر

رحمن05.09.2013 - 18:09

  برادر مطالبت را خواندم نمی دانم چقدر طول خواهد کشید تا همه ما همه فارسی زبانان قلبا و زبانن اقرار کنیم که همه ما ایرانی هستیم هم خون هستیم متاسفانه چند ملیون افغانی که در ایران هستند من از یکیشان نشنیدم بگوید ما همه ایرانی هستیم ایران بزرگ که تکه پاره شدو گاهی که با افغانهای داخل ایران صحبت می کنم یا چیزی از همدلی و همخونی نمی شنوم یا بعضی از آنها می گویند این خراسان شما مال ما هست دیگر نمی دانند ما همه مال همدیگر هستیم و متاسفانه در اکثر برادران افغانی در ایران یک جور منیت اختصاص خود را دارند که اصلا خوب نیست و می دانم با این بینش آنها در ایران احساس غریبی خواهند کرد و به نسبت عکس العملهایی هم خواهند داشت .البته نمی شود برادران افغانی را مقصر بتنهایی دانست این استعمار کار خودش را کرده و بزرگان و ملهتای فارسی زبان علی رغم میل دیگران این دگر دیسی و باز گشت به اصل خود را سریع بپیمایند و و با صدایی رسا بگویند ما ایرانی هستیم ایران بزرگ و پر افتخار شما نگاه بکنید به آلمان آنها هم از هم خونهای ما هستند که به اروپا هجرت کردند در جنگ جهانی که دو تکه شده بودن تا فرصت پیدا کردند بهم پیوستند آنها هم آریایی هستند و از منطقه شمال افغانستان به اروپا رفتند و سریع به اشغالگران شرق و غرب تو دهنی زدند و بهم پیوستند .عیب از ماست که بر ماست. مثلا ایران از کشورهایی که قبلا جزءایران بزرگ بوده اند خواسته که روادید بینشان نباشد و یکطرفه این کار را کرده و حاکمان این کشور ها از ترس آشنایی ملتها موافقت نکرده اند چون می خواهند خود حکومت داشته باشند و ملتها از مطالبات حقه خود آگاه نشوند الآن ترکیه در تاجیکستان 7 مدرسه دارد ولی به ایران اجازه حتی یک مدرسه را نداده است و ولی انتظار دارد که برسم همخونی ایران به آنان بدون محدودیت کمک کند خوب ایران هم همینکار را می کند چون حکومت تاجیکستان مو می بیند و ایران پیچش مو .فرهنگیان و فرهنگدوستان در این کشورها ضعیف عمل می کنند و بین مردمشان نیستند.ولی ما از برادری خود با فرزندان ایران بزرگ دست بر نمی داریم و بیاری خود حتما ادامه خواهیم داد

علی از خراسان ایران20.04.2013 - 06:17

  نثر بسیار زیبایی بود و گفته های خوبی داشت هرچند با قضیه ای مانند سبزوار مخالفم. سبزوار ایران کنونی شهری بزرگ و باسابقه است نه یک شهرک هرچند بودن چند سبزوار هم دور از نظر نیست. اما باید بگویم اکثر ایرانی ها (یا حداقل ما خراسانی ها) تمام ایران قدیم را ایران دانسته و مشترک میدانیم این درست نیست که بگوییم بلخ از افقانستان است و توی ایرانی حق نداری به آن افتخار کنی یا شیراز از ایران کنونیست و به توی افغانستانی مربوط نمی شود. اما کاش روزی تمام باشندگان ایران قدیم و پارسی زبانان گرد هم جمع گردند و آهنگ وحدت و همدلی سر دهند.

حسین از ری19.03.2013 - 20:51

  با سلام خدمت برادر ایرانی کاوه جبران با تبریک نوروز فرخندهو آغاز سال نو خورشیدی ، حقیقت همان است که فرمودی مهم نیست که کشور فعلی ما را ایران بخوانند یا افغانستان را یا تاجیکستان را مهم این است که ما را از هم جدا کردند من به عنوان یک ایرانی حق دارم سمرقند چو قند را بخارا را باخ را هرات را فرغانه را فرخار را ببینم و تو وآن برادر تاجیکمان نیز حق دارید ری را نیشابور را توس را شیراز را همدان را اصفهان را ببینید . ما به عنوان فرزندان ایران زمین برای این به قول شما خط کشی کوچکترین ارزشی را قائل نیستیم . ایران یعنی هر جایی که مردمانش خون آریایی در رگ داشته و در آنجا آوای شیرین و دلنشین فارسی طنین انداز است.

عمر دربار12.12.2012 - 11:16

  درود برجبران عزیز, مقاله را بسیار دقیق خواندم. کاوه گرامی|بسیار دقیق گفتید بعد از زمان های طولانی است که کپ دل خود را در این قسمت خواندم. درست همه فارسی زبانان یک دوره طولانی آسیای میانه را تحت تاثیر فرهنگی خود قرار داده بود البته تمام فارسی زبانان (نه ایران) ولی حاله نمیدانم که چرااین ایرانی ها (به گفته شمابرادرز بزرگ که در اصل ذکر این کلمه همه چیز را بیان می کند) اینگونه برخورد می کند آیا نمیدانند که تا چند وقت پیش همه گی (این ایران این افغانستان و این تاجکستان)یکی بودیم و دارای افتخارات و حاله چرا اینگونه: به هر صورت من کاملا موافق با شما هستم جناب جبران.

سیداکرام الدین 19.04.2012 - 08:58

 درود بر کاوه جبران ورجاوند! سپاس ازین درد دل و اندوه که بر مبنای واقعیت های تاریخی ما استوار است. سرفراز باشید

ایمان میرزایی18.04.2012 - 15:52

 کاوه جبران برادر بزرگوار بنده این درد دل تمام خراسانیها است خیلی با احساس نوشته اید واقعا باید سئوال کرد سپاس از شما گاوه جان البرز واقعی در بلخ است امروز انسوست مازندران همینطور آمل شهری در کنار آمو دریا همین طور دماوند که دشتی کنار کابلستان است امروز قله دماوند در انسو نام گرفته حتی شهرستانی را امروز به نام سمنگان نامگذاری کردند

محسن از فارس ایران14.04.2012 - 18:03

 به عنوان یک ایرانی که همیشه سایت خراسان زمین را می خوانم می خواستم بگویم که شبکه هایی مانند بی بی سی همیشه به فکر اختلاف انداختن بین فارسی زبانان ایران وافغانستان هستند به نظر بنده اگر قبیله گرایی و طالبانیزم در افغانستان و ناسیونالیزم رضاشاهی از ایران پاک بشه می توان به فکر وحدت دو کشور باشیم و ایران واقعی را بسازیم به امید آینده ای بهتر برای افغانستان

ثریا بهاء14.04.2012 - 03:19

 1. سیلی‌هایی که از برادران بزرگ خوردیم! این نوشتۀ کاوه جبران را می توان اندوه نامۀ سرنوشت تلخ زبان و هویت تاریخی سرزمین باد رفتۀ ما خواند و سپاس می دارم این جوان آگاه و مبارز را که تحلیلگر توانا و شاعر دردها و نویسندۀ رنجهای من و توست

ظاهر14.04.2012 - 06:55

  کاوه جان جبران احساست قابل تمجید است .یک وافعیت را باید بپذیریم که بی بی سی شامل دستگاه بزرگ تبلیغاتی انگلیس است و کارمندان ایرانی اش هم مزد بگیر های این دستگاه شر انداز.اما توضیحات خودت هم خیلی به جا و به موفع .موفق باشی

عباس سلیمی آنگیل 13.04.2012 - 17:32

 کاوه گرامی! اکنون من به عنوان یک ایرانی چه باید بگویم؟! بی گمان بخشی از سخنانت قابل پذیرش است. درست است. بخش دیگر را هم نادرست نمی دانم اما درباره اش گپ بسیار دارم. همین را بگویم که اگر احمد شاه مسعود در این فهرست قرار می گرفت، برای من قابل پذیرش بود. مصدق هم در برابر همان استعماری ایستاد که ما را از هم دور ساخت و امروزه امثال «دکتر رایین» نگهبان آن مرزها شده اند! بی گمان طبقه ی ناآگاه ایرانی، این افتخارات و بزرگان را فقط از آن خود می دانند. آن ها می گویند این بزرگان در صورتی افتخار تاجیکستان و خراسان (افغانستان) به شمار می روند که این کشورها بخشی از ایران باشند (مرزهای استعمار ساخته). اما باور کن افراد باسواد و تاریخدان و دانش آموخته ی ایرانی چنین نمی پندارند. این نظرسنجی و نگرخواهی «بی بی سی» هم در راستای منافع ملکه بریتانیا بوده است. آن ها برای ما دل نمی سوزانند. عرض من این است که بر آتش جدایی دمیدن به همه ی ما زیان می رساند. پاینده باشی و دست ضحاکان از تو و خراسان دور باد...
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



کاوه جبران