پیشــکش به «گلنـــاز» ها
٢٩ حوت (اسفند) ١٣٩٠
با این ســروده رســیدن روز زن را در میــان زن هــای ســتم کش کشــورم به اشــک مینشینم:
صدای گریه میآید
صدای گریه ها از مرده ی یک زن
صدای ترس از پاشیدن یک پیکر بشکسته درمشت فراموشی
صدای رُفتن «گلناز» ها در دخمه ی زندان ناچاری
صدای زادن نوزاد در زنجیر
صدای مردن یک زندگی در چنگ خاموشی
صدای شستن یک دست از آرامش فردا
و فریاد فروکش کردن آوا
صدای گریه میآید
صدای بستن زولانه در پاهای آزادی
و آویزیدن فریاد زن در دار بیدادی
صدای سوختن، دودی شدن، در باد گم گشتن
صدای در قفس افتادن یک شاخه روییدن
صدای گریه ی خشکیدن یک غنچه خندیدن
صدای خفتن امید در تابوت پوسیدن
صدای گریه میآید
صدای شیون زنجیر از خنیا
صدای افت مه در شِن
صدای کشتن آگاهیی سیلاب در دریا
صدای مرگ ماهی ها
صدای کهگل دیوار های مرز بهر باد
صدای چیرگی قانون جنگل در خیال شیرک برفی
صدای آدمیت لِه شدن در زیر سُم کوبش یاغی
و من در مسجدی دیدم
که از آمیزه های این صدا ها روی گلدسته
گروه مفتیان آهنگ می سازند
و در آدینه های «زنده بادا زن ستیزی، مرد سالاری»
تجاوز بر زنان را
در نیایش
پای کوبان و تن و دستار افشان
خطبه می رقصند و می چرخند
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
محسین بکمی | 22.04.2012 - 06:50 | ||
درود بهار عزیز دلنوشته ات را از اعماق قلبم از دل گذراندم اهل شعر و شاعری نیستم اما باورم این است کلمات را با شکوه بسیار و معصومیت کودکانه ای به رقص در آورده ای و احساس مخاطبت را از آنجا که گفته ای صدای رُفتن «گلناز» ها در دخمه ی زندان ناچاری...به دست میگری و چه با زیبایی و احساس قشنگ درد این روزهای زنان سرزمینت رافریاد کشیده ای بهار خوب و نازنین با احترام بسیار به احساس پاک و معصومت قدردان شمایم . ایران . بوشهر کرانه ی خلیج پارس |