مــادر

١٢ قوس (آذر) ١٣٨٩

من ذره، آسمانِ خدا بود مادرم

من قطره، چشمه سارِ شفا بود مادرم

 

من پرشکسته بودم و بی پا و ناتوان

درکوره راهِ حادثه پا بود مادرم

 

من یک کویرِ سوخته در فقر دوستی

دریای عشق و مهر و وفابود مادرم

 

من گریه و بهانه و بیهوده سرکشی

صبر و امید و دستِ دعا بود مادرم

 

در وادی سکوت و به صحرای بی کسی

من ناله عاشقانه صدا بود مادرم

 

باحجم جانگداز غم و درد و داغ ها

دردِ مرا همیشه دوا بود مادرم

 

جانِ مرا اگر خطری چهره می نمود

سر برکف و همیشه فدا بود مادرم

 

در تیره شامِ هجر چو مهتاب می دمید

در بیکران عشق هما بود مادرم

 

در رگ رگِ عطش زده ی تشنه کام من

خورشید بود و آبِ بقا بود مادرم

 

من غرق خویش بودم وغرق غرور خود

با عشقِ مادرانه رضا بود مادرم

 

گاهی که دست خویش نهادم به گردنش

از غصه ی زمانه رها بود مادرم

 

درسِ وفا و صدق مرا داد حسرتا..

خود بسته درکمندِ جفا بود مادرم

 

جز خوشه های مهر چه می چید از جهان؟

جز در حریم ِعشق کجا بود مادرم؟

 

رستم کجا و قوتِ بازوی مام من

بعد از خدا به سجده روا بود مادرم







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



راحله یار