اینجا منم
١٨ دلو (بهمن) ١٣٩٠
اینجا منم
یک روح گریخته ازتن بی وجود
دستی بریده ازهمه بودونبود
روزی هم اینجا
روح شاد بود
دستی داغ بود
روح برای اوشعرحوامیگفت
دستی برای او نقاش آشنا بود
نقشی کشید با مویکهای طلایی
در قعر نگاهش
نگین عشق کاشت
بر لبش تصویر کاشت
تصویر یک بوسه
تصویر یک سرود
و تصویری از یک گفت و شنود عاشقانه
ناگه سیلی رسید بس خروش
نقشش زمین فتاد
نگین درون خاک آب گشت
و سرود میان دشتها فریاد گشت
بوسه مرد
گفت و شنود فنا شد
و درین میان
نقاش با مویکهای طلایی اش
تصویردر فضا ز رویا میکشید
با روح گریخته از تن بی وجود
با دستی بریده از همه بود و نبود
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته