وعادت باید کرد

١٦ دلو (بهمن) ١٣٩٠

وعادت باید کرد
به بالا رفتن از پله های گناه آلود زمان
درد من همه از دست بلند و بی مایه ی روزگار است
چگونه می توانم زنده باشم
وقتی آزادی پروانه ای را که با عطر گیاه آمیزش عجیبی دارد
                            در چار راهی بزرگی به دار می آویزند
و گلوی مرا که ازپشت هفت کوه سیاه
                              فریادمی زند
هنوز دستانی اند که محکمش می گیرند
وعادت باید کرد
به مسافرت تلخ دستان خودم که تنها خواب نوازش شانه هایت را می بیند
حضور تو که دل شب را
در اتاقم به تماشا فرا می خواند
چی بوسه وآغوش مقدس و پاکی؟
آیا خوشبختی در راه است؟
که دریغ و  حسرت شب های بی تو ام راجبران کند
باید همه بدانند.
که نطفه های من و تو
از بطن عشقی به دنیا آمده است
وبگو ما عشق را دوست  داریم
به اندازه ی یک هم آغوشی پاک و چشم بستن جاویدانه
هیچ دستی راه فردا را مسدود نخواهد کرد
ومن نمی هراسم از آن که بگویند
ترانه های تو بیهوده است


20 اسد 1388
بدخشان







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

احمد05.02.2012 - 12:09

 کریمه نازنین - سلام و درود برشما من در مقاله قبلی ات بسیار عصبی بودم از اینکه شما وقتی کار درستی را آغاز کرده اید، بدون تشویش آنرا ادامه بدهید... شکوه و شکایت از ناملایمات دیگر کار درستی نیست... اگر راه هموار و بدون مشکلات میبود، دویدن شما هم زیاد ارزش نداشت... درجاده هموار دویدن هنرش چیست///مردانه دویدن هنرش در خم وپیچ است بگذار این سیاه دلان و اهریمنان در مورد تو هرچه میخواهند، بگویند. تو راه خود را ادامه بده و فریاد صدها زن، دختر، خواهر و مادر این سرزمین بلاکشیده را با زبان شعرو قلم طنین انداز کن و آنقدر صدا بزن که گوش هایشان کر شود... متوجه باش که: هرگام تازه به جلو ناگزیز توهینی است بیکی از مقدسات و عصیانی است علیه نظام کهنه و فرسوده که نیروزی عادت آنرا تقدیس کرده است!!! سرفراز و کامگار باشی... قلمت براتر و صدایت رساتر بادا.......... به انتظار نشر و پخش اشعار دلنوازت در تارنماها تا پارسی زبانان بدانند که تو چه میگوئی و چه میخواهی؟؟؟
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



کریمه شبرنگ