داغ لاله

۳۰ دلو (بهمن) ۱۳۹۹

داغ لاله، داغ هجران منست             در دیار و دشت روشان منست

چیده، چیده تا به دامان خرد             میروم چون داغ درمان منست

"روشان"

 

لاله اگر داغ نباشد، دیگر اهمیتی نخواهد داشت. لاله، خود خصلت صحرایی و آفتابی دارد، اما آیا اشعاری، که در لای "داغ لاله" غنوده است از چنین صفت صحرایی برخوردار است؟ نمیدانم، مگر با رو نهادن به طرف صحراهای "داغ لاله" درخواهیم یافت، که آیا این صحراها و کویرهای مختلف را خواهیم توانست بپیماییم، یا آنکه در میانه ره گُم خواهیم شد و به جائی هم نخواهیم رسید.

صحرای لاله، که درست همان دشت و دمن دیوان اشعار "داغ لاله" است، میخواهم در آن گذری داشته باشم، از کوه و کوتل سر بزنم تا به زمینهای سوخته ای برسم که غیر از لاله های داغ در آن چیزی وجود نداشته باشد. به راستی این گذر ولو با جست و خیز و شتابان هم که باشد.

کتاب "داغ لاله" را آقا سید امان الدین روشان سرود؛ آقا سید اسحق مقبل جمعآوری، ترتیب و تنظیم نمود؛ اشعار آن را شاپور نویدی، حسن علی شاه عدیم، سید اسحاق مقبل و سید مطلب ظهوری ماشین نمودند؛ حکیم حکمت صفحه آرایی آن را بدوش گرفت، ویرایش کتاب را آقا پوهندوی اقبال حسام به انجام رسانید؛ و در نهایت به همت انجمن اجتماعی جوانان پامیر، انتشارات امیری آن را به زیور چاپ آماده ساخت؛ و اکنو هم در اختیار همۀ ما قرار دارد، و از خواندن آن لذت میبریم و دست بدست میگردانیم.

داغ لاله، در همین سال گذشتۀ 1398 خورشیدی به تعداد یکهزار نسخه به طبع رسید، که کلاً دارای 282 صحفه است، دارای قطع کلان و صحافی خیلی مرغوب و کاغذ آن نیز از کیفیت عالی برخوردار است، که به هر آسانی، موریانه و یا کرمک کاغذ خور، توانش به تخریب کتاب نخواهد رسید.

قلب پُرداغم چنان چون لاله از داغ منست       بر مچینیدش که این گل رونق باغ منست.

"روشان"

 

آقا سید امان الدین روشان، از نخبگان و شاعران شیرین کلام سرزمین بدخشان است؛ جد فقید و بزرگوارش، مرحوم مشتاق علی شاه نویدی، که عالم فرهیختۀ دینی بود، بسیاری از کتابهای فلسفی و دینی، و حتی دیوان اشعار را به حفظ داشت، و در معرکه های مناظره، گوی سبقت همیشه در دَم چوگانش بود. مرحوم نویدی همانگونه که از دانش و معرفت بلندی برخوردار بود، از لحاظ جسمانی نیز مرد خوش قد و قامت، و در عین زمان لباس زیبایی میپوشید، و یا اینکه هر نوع لباسی که به تن میکرد، در قد مردانه اش جا میافتاد، و چشم از دیدنش سیرایی نداشت. اما با این صفات نیک و در خور ستایش، مرحوم آقا نویدی، شیرین کلام بود؛ بسیار نرم و ملایم صحبت میکرد، تا حدی میشد، که انسان بخاطر شنیدن حرفش با او قد برابری کند، اما این هم نمیشد، زیرا قد بلند بالای او اجازه نمیداد، هر کسی هم با او گوش به دهن شود.

گفته میشود مرحوم آقا نویدی نیز شاعر بوده، ولی با تأسف من کودک، هیچگاهی تا اکنون از اشعارش چیزی را نخوانده ام، و شاید اشعار زیادی از وی به ارث نمانده باشد، یا هم شاعری بوده نه بر اساس تفنن، بل به اساس شوق شعر میسروده. امیدوارم روزی بتوانم اشعارش یا حد اقل غزلی را از ایشان از نظر بگذرانم.

آقا سید امان الدین روشان، در روستای پگیر یا پاجور روشان بدنیا آمد، مادر مرحومش از خانوادۀ بزرگ سیدهای با نام و نشان سرزمین شغنان است. سرزمین روشان، کمتر از نیم خاک شغنان را دربر میگیرد و از لحاظ اداری، وابسته به این شهرستان است. منطقۀ روشان آنقدر معروف است که، به قرار فرمودۀ مؤرخ بیبدیل کشور، استاد احمد علی کهزاد؛ رکسانه، رخشانه یا روشانه همسر اسکندر مقدونی، دختر شاه منطقه یا شاه روشان و فرغانه نیز از روشان است، بهمین خاطر، مردم محل او را روشانه، دورترها رخشانه و اروپایی رکسانه خطاب میکرده اند.

روشان سه روستای اساسی دارد، پاجور، چاوید و چاسنود، اما از قشلاقهای رباطها، یارخ، شیخین و جنگل، نباید با بی تفاوتی گذشت، خاصتاً یارخ، که در زیبایی خود زبانزد چهره برداران است، و جهیل کوچکی که در قسمت شمالغرب یارخ وجود دارد، بر زیبایی این روستا افزوده است. قریه یا روستای پاجور بزرگترین و فراخترین منطقه در روشان است، با آب و هوای مرغوب، گوارا و از باغداری و کشت و زراعت فراوانی نیز برخوردار است. در چنین محلی، شاعر ما، در خانوادۀ روحانی، علمدوست و سید، چشم به هستی زمان میگذارد. احتمالاً امان الدین نخستین و بزرگترین فرزند این خانوادۀ اولاد رسول است.

در آن زمانها در قشلاقهای دورِ دور، مکاتب تازه تأسیس شدۀ سه صنفه را "مکتب دهاتی" نامگذاری رسمی از جانب دولت میکردند. حرف جالب اینکه؛ در روستاهائی که افراد با نام و نشان و زور آور وجود میداشت، نمیگذاشتند که چنین مکاتبی در این روستاها عرض وجود کند. بهمین خاطر هم، بجای اینکه در قریه ها و روستاهای نزدیک به مرکز واحد اداری یا علاقداری، مانند شدوج، دهشار، ویر، درمارخت و غیره چنین مکاتب دهاتی تأسیس گردد، در روستاها و قشلاقهای دورتر و یا کمزورتری مانند روشان و قشلاقهایش، این گونه مکاتب تشکیل شد. با این محاسبه، مکتب دهاتی پاجور احتمالاً هفت سال پیش از مکتب دهاتی ویر، که خیلی نزدیک به واحد اداری علاقداری است بنیاد گذاشته شده باشد.

پاجور نیز از این نعمت حکومتی، به مفهوم امروزی، ولی به معنی آن زمان، از جزای حکومتی برخوردار گشت، و شاید هم از اولین شاگردان این مکتب، همین آقا امان الدین و همقطاران و همسنانش بوده باشند، و بنا به گفتۀ خودش، وی در عوض یک شاگرد به اصطلاح واسطه دار، شامل این مکتب شد. سه صنف این مکتب به یک چشم بهم زدن به اتمام رسید، حال آقا نویدی، در این فکر است، که دوام تعلیم برای فرزندش چگونه مساعد خواهد شد، اکنون که به او اجازه داده تا درس و مکتب رسمی دولتی را بخواند.

در تمام علاقداری هم تنها و تنها یگانه مکتب ابتدائیه وجود دارد، که از روشان و خاصتاً پاجور، کم از کم سه روز پیاده مسافه دارد، آنهم در مرکز علاقداری، قریۀ بهشار، یا قلعه یا قلعۀ برپنجه و یا هم برپنجه. آقا نویدی که خود شخصیت با نام و نشانی است، و در علوم دینی هم در منطقه، کسی به پایش نمیرسد، منطقاً در تمام این سرزمین از شهرت خاصی نصیب است. در قرای نزدیک به واحد اداری، همه افراد و شخصیتهای به نام، آقای نویدی را خوب میشناسند، و همواره در آرزوی دیدار او هستند، مهمان بودن او در این خانواده ها، افتخار بزرگی به شمار میرفت، پس، او دیگر نقل مجلس همه محافل است.

مرحوم آقا نویدی، فرزندش، آقا روشان را در همکاری با مرحوم خدای بهردی خان، معروف به "وکیل" و مرحوم میر آغا خسروی شامل صنف چهارم مکتب ابتدائیۀ رحمت شغنان ساخت، تا اینکه سه سال بعدی دورۀ ابتدائیه هم به اتمام رسید، و در سال 1341 خورشیدی به مکتب متوسطۀ صنایع کابل، که در آن زمان مکتب معروف هنری و مسلکی بود، و از جانب کشور آلمان تمویل و با مواد خیلی عصری درسی مجهز بود، شامل شد. در این مکتب، استادان معروفی مانند مرحوم استاد عبد الغفور برشنا و مرحوم استاد غوث الدین خان مصور، رسامان معروف کشور به تدریس مشغول بودند، و آقا روشان از معرفت کامل با این شخصیتهای ملی کشور برخوردار بود.

بعد، سالهای زیادی را در بزرگترین فابریکۀ نساجی کشور، یعنی فابریکۀ نساجی گلبهار، در بخش محاسبه از کارمندان بسیار مسلکی و محاسب زبردست به حساب میرفت. سال 1358 خورشیدی به بعد، حوادث سیاسی، نظامی و اداری کشور به گردش درآمد، و در این گردش زمانی، آقا روشان به بدخشان افتاد، که به خیرش تمام شد و مدت سه سال دیگر را به شکل "سامع"، لیسۀ رحمت را به پایان رسانید، که دیگر مجال دوام تحصیل بالاتر از آن را در شرایط بحرانی کشور، از دست داد.

و اما، روند شاعر شدنش نیز سرنوشتی دارد از لَون دیگر؛ او از آوان کودکی به شعر و ادب علاقه گرفت، و هرجا کتابی از شعر یافت، به مطالعه اش دست زد. در سال 1342 خورشیدی یکی از معلمین مکتب صنایع، مرحوم سید علی خان دروازی، که از روستای زیبا و بسیار پرجمعیت روشنفکران درواز، یعنی "مایمی" است، در مورد شناختی از حضرت ناصر خسرو، وظیفه ای را به شاعر ما، محول ساخت. آقا روشان شعری در وصف این دانشمند و متکلم معروف کشور سرود، که دو بیت آن در اختیار ماست:

حکیم معرفت آموز و معرفت پیوند                که از حوادث گردون دون نیافت گزند

بعلم حکمت و فضل آنچنان توانا بود              که بُود عالَم علم و ادب ز وی خرسند

اما استاد، باورش نیامد، که این شعر را شاعر نوباوه و شاگردش سروده باشد. و مناظرۀ این دو؛ معلم و شاگرد، در مورد این شعر معلوم نشد، که منتج به چه گشت؟ در یکی از روزهای تجلیل از روز مولود مسعود آنحضرت صلی الله علیه و سلم، در شهر فیض آباد، زمان حکومت مجاهدین، که تعدادی از نخبگان جهادی شهر، در این محفل حضور داشتند شاعر ما نعتیه گونه ای را سرود، قرائت کرد و ما، سه بیت آن را برای ثبوت ادعای شاعری آقا روشان، برمیگزینیم:

 

مرحبا ای شمع بزم عارفین و سالکین           مرحبا ای رهنمای عالم اسلام و دین

ای ز تو آموخته ارباب دانش فیض روح        وی ز تو اندوخته علم و شریعت عارفین

وصف ذات تست محمود و محمد نام تو          هادی حق فیض مطلق رحمة للعلمین

شاعر ما، با آنکه از این محفل خاطرۀ نسبتاً گله آمیزی دارد، و برخورد گردانندگان محفل طبع شریفش را رنجانده، اما به مدد حاضرین مجلس، غبار کدورت از پیشانیش برچیده شد، و شعر فوق هم به زبان خودش قرائت و استقبال شایان گردید. خاطرات کم و بیش شاعر از فرایند شعر و شاعریش در بسی حالت جالب است، ولی اینجا زمان جالبی در اختیار نداریم تا به همه اش برسیم، منتهی خوبترین خاطرۀ آقا روشان، فقط چاپ همین کتاب "داغ لاله" است، و آرزوی دیرینش نیز در وجود این کتاب تحقق یافت.

و در "داغ لاله"؛ از فهرست شروع، تا تقریظها، سخنها، سپاسگذاریها، مقدمه ها، و بعد به حمد و نعت و سایر اشعار، با شیوۀ کلاسیک چاپ دیوان اشعار برمیخوریم، که یکی پی دیگری حضور خود را در صفحات کتاب مسلم ساخته است:

معاون سرمحقق برهان الدین نظامی، عضو اکادمی علوم افغانستان، در اولین تقریظ این کتاب میگوید: "مسلماً با وجود ملاحظاتی که در سروده های آقای روشان وجود دارد، بیان عواطف، احساسات نیک، اندیشه های دینی و مذهبی، یادواره هائی از وطن، تمجید از بزرگان مذهبی، اهل و بیت اطهار و نظایر آنها، از ارزشمندی خاص برخوردار میباشد، که به جاویدانگی این اثر میافزاید".

سرمحقق خیر محمد حیدری، آمر شعبۀ زبانهای پامیری اکادمی علوم افغانستان، که یگانه و یا نخستین سرمحقق در تاریخ این اکادمی علوم، از ولایت بدخشان است، در دومین تقریظ این کتاب میافزاید: "با وجود آنکه زبان مادری شاعر، دری نیست، با آنهم به درستی به ظرافتها و زیباییهای زبانی و بیانی پی برده و دیده میشود با علومی چون: معانی، بیان و بدیع (علوم بلاغی) آشنایی دارد. او در قالبهای گوناگون شعری، شعر سروده و معانی ارزشمند و والایی را برای خوانندگان و علاقمندان شعر خود تقدیم نموده است". سرمحقق ادامه میدهد: "آقای روشان در اشعار خویش نه تنها به لطافت معنی، بل، به ظرافتهای لفظی و فورم شعر نیز عطف توجه نموده، اوزان شعر، قافیه، ردیفهای متناسب به موضوع، که در عین حال نماد زیباییهای شکل نیز باشد برمیگزیند".

سید اسحاق مقبل، مدیر کمیتۀ فرهنگی انجمن اجتماعی جوانان پامیر، در "سخن انجمن" خود آورده: "کتاب حاضر در برگیرندۀ غزلیات آقای سید امان الدین روشان است؛ گلچینی از آفریده های این شاعر. او، در تمامی این غزلها مشکلات و نابسامانیهای روزگار و مردمش را به گونۀ ظریفانه و استادانه به تصویر کشیده است. او شکوه هایش از زندگی را در ادبیات خویش خیلی عارفانه و شاعرانه منعکس ساخته و آلام درونی اش را میتوان در هر تک بیت وی سراغ کرد". هم از اوست: "همچنین از تشویق و ترغیب معنوی همۀ بزرگواران مان، ابراز امتنان مینماییم. بزرگوارانی هم هستند، که در قسمت پرداخت هزینۀ چاپ کتاب، ما را همکاری نمودند. بی تردید بدون حمایت مادی فرهنگیان و دوستان این شاعر، در داخل و خارج کشور، چاپ کتاب حاضر برای ما دشوار میبود".

شخص آقا روشان، در "سپاسگذاری" خود بیان میکند که: "با ابراز سپاس فراوان، با وجود آنکه نمیتوانم در مسیر مراتب معنوی، موجی از جوشش، احساس، مسرت و نشاط قلبی و روانی خود را از کجا شروع کنم و به کجا ختم نمایم، زیرا مسلم شمرده میشود، اگر واقعیت و حقیقت را همان طوری که مستلزم آن است، بتوان اذعان کرد، جواب روشن خواهد شد و آن این که به همگان معلوم و مکشوف است، مشکل اقتصادی، اجتماعی و نفوذ آن در حیطۀ زندگی هر فردی از انظار مختلف پوشیده نبوده، چرخ دوار فلک که به همین منظور ایستادگی نشان میدهد، خود میگردد و مرا نیز همانسان با خود میگرداند، چون در جستجوی آنست که کارش را یکطرفه نماید؛ زیرا نحوۀ عمل این بیدادگر، بیدادی است و بس. بدین معنی که من چیزی را نه اندوخته ام که آن قابل ملاحظه ای در حقیقت یابی سرنوشت بنده باشد؛ اما چرخ ستمکار همواره افراد دارای علم و عمل را به جرم اعمال مثبت ایشان محکوم ساخته است".

محترم حسن علی شاه در "مقدمه"ی خود بر این دیوان تذکره داده است، که: "به همان سان که شعر ترجمان درد و آلام دیگران است، در مرحلۀ نخست از درد درونی شاعر آب میخورد و در حقیقت شاعر با نگاه بر درد و رنج خویش، در یک تصور همزاد پندارانه، آن را تعمیم میدهد و وجه مشترکی از درد را با دیگران ایجاد میکند که شعرش را عامه پسند میسازد و هرچند شعرش تجربیات شخصی (غم انگیز یا نشاط آور) فقط او هستند، اما با دیگران نیز کم و بیش مجاورت دارد و از این رو شعر شاعر را خواندنیتر میسازند که شعر آقای روشان ازین حیث در جای خود بیبدیل میباشد.

اندوه فرقت و غم هجران دوستان                 با خود به اجتناب ندیدیم در گذشت

روز وصال همدلی و انس و باهمی               در خانۀ خراب ندیدیم در گذشت

بعد از همۀ اینها، داستان این نوشتۀ ما به "حمد" و "نعت" و سایر عناوین اشعار و غزلیات شاعر سر میخورد و از مددگار توفیق میخواهم تا یکی دو شعری که به عنوان نمونۀ شعری در اینجا انتخاب میکنیم، از خوبترین اشعار آقا سید امان الدین روشان باشد، تا بر اساس آن، توان، قضاوت را بر چونی و چرایی اشعار این مجموعه، به جانب مثبت، گرایش داد.

فراق ترک

غم هجرت بتا، با سینۀ صد چاک بنویسم        هرآن اسمی که بنویسم، به رسم پاک بنویسم

حدیث آرزومندی ز فصل دفتر معنی               همه در باب درک مدرک و اداراک بنویسم

اگر از لعل گل فام تو ریزد جرعه ای در کام    ز گردون بگذرم بر قبۀ افلاک بنویسم

سراسر دفتر نازت به حکم جان فزاییهاست     نیاز عجز را ناچار هیبتناک بنویسم

به چشمم پا گذاری گر از مژگانم خلد خاری     به پای نازکت از دیدۀ نمناک بنویسم

مرا چندان صفا بخشد که از طبع گهربارم       شرار موج توفانزا بود چالاک بنویسم

بسازی با رقیبان تا بسوزی خرمن عشاق       کتاب وصف تو با سوز حسرتناک بنویسم

دَرَد پیراهن صبر و شوم با فقر گردآلود          به رنگ یوسف مصری به سطح خاک بنویسم

برای عاشقان و عارفان و سالک آگاه            نه بهر ناکسانی چون خس و خاشاک بنویسم

از این پس برنخواهم خواند درس مکتب عرفان           قلم در وصف تو فرسود حیرتناک بنویسم

ز اندوه وصالت، شعر ناب و دلکش روشان      فراق ترک را تک تک به برگ تاک بنویسم

از غزل که بگذریم، رباعیهای آقا روشان نیز بوی کیفیت همان غزلها را دارد؛ عاشقانه و دلانگیز:

دی در خم و پیچ کوچۀ جانانه          گشتم من سودازدۀ دیوانه.

چون بر سر کوی او رسیدم ز جنون              بنهاد به پای دل من زولانه.

و این هم:

عشق تو اگر به داد آید ما را           دوران گذشته یاد آید ما را.

از دست غم هجر تو بعد از مرگم      آه از دل نامراد آید ما را.

 

پایان

علی شاه صبّار

کابل، افغانستان







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



علی شاه صبّار