دزدان چــراغـــدار

۲۵ شهریور (سنبله) ۱۳۹۸

ادوارد سعید، ادیبِ پژوهشگر و منتقد امریکایی فلسطینی تبار، روشنفکران را در مجموع به دو دسته حرفه یی و غیر حرفه یی (آماتور) بخش بندی می کند.

او نظر داشت که روشنفکر حرفه یی فاقد استقلال فکری است و آن چیزی را می نویسد و می گوید که اربابانش از او خواسته اند.

سعید معتقد بود، روشنفکر باید آماتور باشد. این بدان معناست که عمل روشنفکری باید عملی باشد که نیروی محرک آن را عاطفه و غمخواری تأمین می کند و نه سودجویی و خودخواهی کوته فکرانه تک رشته کاری. روشنفکر آماتور کسی است که باور دارد برای عضو اندیشمند و دلسوز بودن یک جامعه، مؤظف باشد.«*

امروز ها که دوباره در آستانه ی انتحابات قرار داریم، فعالیت های یک تعداد بسیار روشنفکران (دسته ی اول) در شبکه های اجتماعی بیشتر از پیش به چشم می خورد. همین دسته ی‌ ( جیغ بنفش ) هرچند ادایی غمخواری ودلسوزی را به مردم می کنند، اما تا سخن به پاسخگویی جنایات حکومت مسخره می رسد، هر کدام از رهبر قوم شان سرسختانه دفاع میکنند. این در حالی است که "ع و غ" و سایر دلقک های سیاسی، در پنج سال حکومت شرمسار "وحدت ملی"، آشکارا تیشه بر ریشه ی مردم بی دفاع زده اند و کوچکترین دلیلی را که بتوان با آن کار کرد های حکومتداران را توجیه نمود، کف دست هوادران گریبان دریده ی خود نگذاشته اند.

 با خودم می اندیشم،که آیا چند هتلر در باطن هریک این دسته روشنفکر ان حرفه یی باید پنهان شده باشد که چشمان های شان را کور کرده است.

هنگامی هم که لیست اعمال انسان ستیزانه ی رهبران را مقابل شان می گذاری، با خونسردی جواب میدهند که فلان رهبر یگان اشتباه کوچک خود را خو دارد ...

من از همین گروهی هیاهو گر می پرسم، از کدام اشتباه کوچک سخن میگویید ؟

آیا می توان قیمت خون هزاران انسان بی گناه را یگان اشتباه کوچک دانست؟

آیا می توان حرف از وجدان و انسانیت زد و همزمان از دولتمندانی جانبداری کرد  که در برابر حیات سرنوشت ملت بی تفاوت بوده اند؟

آیا رها ساختن صد ها طالب خونخوار از زندانها یک اشتنباه کوچک است آيا ربودن لقمه نان يتيم و بيوه اي اين سرزمين و ريختن آن به جيب بي بي گل، اشتباه كوچك است ؟

آيا معامله با خون سربازان را مي توان لغزش دانست ؟.

و هزاران فاجعه ی دیگر که ساخته و بافته ی دستان خون آلود رهبران بی کفایت است.. . ؟.

اگر انسان منحیث یک فرد روشنفکر، وجدان پرسشگر و فارغ ازتعصب نداشته باشد، اگر او صاحب استقلال فکری نباشد، به قول احمد شاملو او روشنفکر نیست، دزدی است که با چراغ آمده است.

هر باری که در شبکه های اجتماعی با هیاهویی این دسته بر میخورم به یاد سیلویا پلات (Sylvia Plath) و شعری را که برای پدرش سروده بود، می افتم.

شعر ( پدر) از زبان دختری روایت می شود که پدرش را عاشقانه می پرستیده است. پدر در میگذرد و او را تنها وامیگذارد. دختر با مردی ازدواج میکند شبیه پدر خود. اما بعد آگاه میشود که پدرش افسر نازی در اردوگاه های مرگ بوده است. شوهرش نیز در جدا شدن از او و وانهادن او، دست کمی از پدرش ندارد.

شعر پدر را در اینجا مطالعه می نمائیم:

 

پــدر

به درد نمی خوری، دیگر به درد نمی خوری

ای کفش سیاهی، که در تو

سی سال مثل یک پا، سفید و نحیف زنده گی کردم

بی آنکه جرائت دم زدن داشته باشم

هرگز نمی توانستم با تو حرف بزنم

زبان به آرواره ام می چسپید

زبانم در تله ی سیم خاردار گیر می افتاد

ایش ایش ایش ایش**

نمی توانستم حرفی بزنم

هر آلمانی را که می دیدم خیال می کردم تو هستی

و آن زبان وقیح

ماشین، ماشینی بود که

مرا مثل یهودی به بیرون تف می کرد

به داخائو به آشویتس، به بلسن

کم کم مثل یهودی ها حرف میزدم

فکر می کردم چه بسا یهودی هم باشم

وقتی که دفنت کردند ده ساله بودم

در بیست ساله گی خواستم خود کشی کنم

و به تو وبه تو ملحق شوم

فکر کردم به این کار استخوانهایم هم کفایت می کند

اما آنان مرا از کیسه بیرون کشیدند

و با چسب به هم چسپاندند

و آن وقت فهمیدم باید چه کنم

آدمی به شکل تو پیدا کردم

مردی سیه جامه شبیه هتلر

مردی عاشق عذاب دادن و شکنجه کردن

و گفتم حالا درست شد

پدر بالاخره کار خودم را کردم

تلفن سیاه از ته قطع شده است

و صدا ها نمی توانند داخل آن بخزند

اگر یک مرد را کشته باشم

دو مرد را کشته ام

خون آشامی را که می گفت تو هستی

و یک سال خون مرا می مکید

و اگر راستش را بخواهی هفت سال

پدر، حالا می توانی با خیال راحت بخوابی

چوبی در قلب سیاه و چرب تو فرو کرده اند

و اهل دهکده هیچ وقت تو را دوست نداشته اند

آنها روی قبر تو می رقصند و تف می اندازند

آنها همیشه می دانستند که تو چی آدمی هستی

پدر، پدر، ای حرامزاده! من کار خودم را کردم  

این شعر سیلویا پلات را به گونه ی سرمشق از یک روشنفکر و عدالت خواه واقعی، به اینجا گذاشتم، تا رهنمای باشد برای آنهای که پای عدالت شان می لنگد و چشم وجدان شان را عینک تعصب کور کرده است.

 

*  برگرفته از تارنمای امضا

**ایش کلمه ی آلمانی (ich) به معنای (من) است که در ضمن، تکرار آن به زبان آلمانی صدای حرکت قطار هایی را تداعی می کند که قربانیان اردوگاهها را به طرف کوره های آدم سوزی می بردند.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

عبدُاَللّه29.09.2019 - 08:31

 "باِسم اَللّه اَلرّحمن اَلرّحيم ...عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن یَرۡحَمَكُمۡۚ وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَاۚ وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَـٰفِرِینَ حَصِیرًا ۝ إِنَّ هَـٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ وَیُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا كَبِیرًا ۝ وَأَنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡـَٔاخِرَةِ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمًا ۝ وَیَدۡعُ ٱلۡإِنسَـٰنُ بِٱلشَّرِّ دُعَاۤءَهُۥ بِٱلۡخَیۡرِۖ وَكَانَ ٱلۡإِنسَـٰنُ عَجُولًا ۝ وَجَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ ءَایَتَیۡنِۖ فَمَحَوۡنَاۤ ءَایَةَ ٱلَّیۡلِ وَجَعَلۡنَاۤ ءَایَةَ ٱلنَّهَارِ مُبۡصِرَةً لِّتَبۡتَغُوا۟ فَضۡلًا مِّن رَّبِّكُمۡ وَلِتَعۡلَمُوا۟ عَدَدَ ٱلسِّنِینَ وَٱلۡحِسَابَۚ وَكُلَّ شَیۡءٍ فَصَّلۡنَـٰهُ تَفۡصِیلًا [سوره اﻹسراء 8 - 12].." "به شناسه بی کمداشت خداوند پرمهر بسیار مهرآور ...شاید بالاکشاننده تان که مهر میرساندتانُ، گر دشمن برگشتید دشمن برگشتیمُُ، گذاشتیم بسته بندی کننده ای برازیرُروکارها بسیارتنگ آوری ¤ اگرِاین سخن راه میبرد براهمان اون برپادارنده تریُ، پیش آشنامیسازد روراست شده ها همانها میکنند سازنده ها که اگرِ تاشان مزدی بسیار زمان داریُ¤ که اگرِ همانها نه روراست میشوند به دگرشده چندفراهم کنیم تاشان ناگواری بسیاردردآوری ¤ هم فرامیخواند پیداآدمزاد به آسیب، فراخوانیش به بِه، هم بود پیداآدمزاد فراخامکاری ¤ هم گذاشتیم خاموش شبُُ روانساز روز دو نشانه ای، وارپاک کردیم نشانهء خاموش شبُ گذاشتیم نشانهء روانساز روز بیناسازی براهمه میجویید بیشتری از بالاکشاننده تانُُ، برامیدانید شمارهء سالهاُ شمردن رسیدگی کردنُ، هری چیزی بندبند کردیم چندبندبندی ۸_۱۳ دسته بندی شدهء دورِسرابُرد .." با آشتی بندهء ناچیز "اَللّه""بی کمداشت خداوند" عبدُاَللّه بر بنده هایش"عباد الرّحمن""بنده های پرمهر" بینید اون پرمهر در آسمان قشنگی ها گذاشت چراغی رنگین ساز آفتاب تابان هم ماهی روشن شده گذاشت، زمین پهناور گذاشت،چرا همراهش کسی دگر را فراخوانیم، ناروا کسی را کُشیم،هرزگی زنا کنیم،اندیشه بندش نباشیم که دگرسرا آخرت را ناپذیرا باشیم،که روبرو شویمش بزهکارها،که ناگوارا عذاب این سرا هم دگرسرا را چند برابرش سهم ما کند؟ "اَللّهم""بی کمداشت خداوندا"مراسرنگون برپاسازپیوستت نماز دار
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



یلدا صبور