چرا عاقل کند کاری که بارآرد پشیمانی

۱ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۶

تا جایی که به یاد می آوریم واسناد هم تائید میکنند، با روی کار آمدن گورباچف بر سرقدرت، سران اتحاد جماهیرشوروی سابق، به اشتباه خود یعنی اشغال نظامی افغانستان پی برده، درصدد خروج نیروهای ارتش سرخ از کشور ما گردیدند.بناٌ ازهمان آوان رژیم دست نشانده سقوط اش را پیش بینی کرده بود . پس در قدم اول به تمام اعضای بلند پایه حزب، کارمندان اطلاعات دولتی یعنی خادیست ها پاسپورت های سفری توزیع شد تا با سرنگونی دولت پوشالی  شان بتوانند ازآن استفاده نمایند .

همانطورهم شد. زمانی که رژیم دست نشانده درآستانه سقوط قرارگرفت، اکثراعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان، برخلاف ادعاهای گذشته و شعارهای کاذب و ضد امپریالیزم، به کشورهای اروپایی، کانادا، استرالیا و امریکا سرازیر شده وازهمان کشورهای امپریالیسیتی درخواست پناهنده گی نمودند.

 در آغازپناهنده های تازه وارد شهامت و جرئت رویا رویی با هموطنانی را که قبلاٌ از مظالم شان فرار نموده ودرکشورهای اروپایی پناهنده شده بودند، نداشتند. سعی می ورزیدند که چهره های شان ناشناخته باقی بماند. از طرف دیگربا دوستان و خانواده های خود درتماس شده رفت آمد را آغازنمودند. یابهترگفته شود درسایه فامیل درجمع افغان ها ظاهر می شدند. با تاسف که بسیاری از هموطنان ما نسبت قرابت و خویشاوندی و یا دوستی های دورا ن تحصیل وحتی به لحاظ مسایل قومی وزبانی به دفاع ازآن ها برامده  و نمی گذاشتند تا مردم علیه ایشان موضعگیری نمایند . برایشان حد اقل بگویند که چه کردید و سر را در گریبان ببرید.

بعضی از"رفقای" خلقی و پرچمی درکشورهای اروپایی خود را با اتحادیه ها فرهنگی که  توسط هموطنان ما فعالیت داشتند، نزدیک ساخته کارهای سیاسی را کنار گذاشته، به کارهای به اصطلاح فرهنگی روی آوردند وهم سعی ورزیدند خود شان اتحادیه هایی را به نام های شورای مهاجرین وغیره تشکیل بدهندو جمعی ازرفقا ویک تعداد ازپرچمی پسندان وافراد بی احساس و بی خا صیت را دور خود جمع کرده به فعالیت های فرهنگی و رسیده گی به امور پناهنده گان تازه وارد  پرداختند.

 زمانی که  یک پست گاو دراجتماع افغان ها جای یافتند، آهسته آهسته  این نابه کاران خلقی و پرچمی  خواستند تا روابط و پیوند های گذشته حزبی شان را که دراثرمقاومت مردم افغانستان از هم پاشیده است، دوباره بازسازی نمایند.  چون مخالفت های ذات البینی،  خود خواهی ها، برتری جوی های که از گذشته دربین شان وحتی درسطوح بالا وجود داشت، نتوانستند در یک صف واحد حزبی قرار بگیرند، بلکه به جناح ها وشاخه های مختلف تقسیم و پراگنده شدند.  هرجناح آن دنباله رو به اصطلاح رهبرشان شده از زنده و مرده شان قهرمان ساخته وآن ها را به سویه پرستش  ستوده ومی ستایند. واگر سخن از خیانت، جنایت و وطنفروشی به میان آید، هیچ کدام شان حاضر نیستند تا مسئولیت آن را چه درزمان زمامداری شان برسرمردم مظلوم ما آورده بودند، پذیرا شوند، بلکه یکی دیگر خویش را مسئول همه جنایات قتل وقتال می دانند .

ازهمه مهتر سعی ورزیده و می ورزند تا توجۀ مردم و جهانیان را به جنایات جنگی  وجنگ های قدرت طلبی تنظیم های جهادی سابق معطوف ساخته خود را برائت بدهند. درحالی که به هیچ صورت جنایت وویرانکاری های تنظیم های جهادی سابق نمی تواند  روپوشی برجنایات  چارده ساله باند خلق و پرچم گردد. بلکه داغ سیاه و ننگین وطنفروشی که به پیشانی های شان خورده ایشان را به حیث کریه ترین چهره ها درتاریخ افغانستان ثبت کرده است .

  زنده گی درکشور های غربی باعث شده که بعضی از رفقای خلق و پرچم تربیت سیاسی گذشته را تقبیح نماید. ولی اکثر شان از یک سو نمی خواهند بر گذشته شان خط بطلان بکشند برخود و حزبی بودن شان افتخارمی کنند،  ازجانب دیگر می خواهند به آن اسم ورسمی که درزمان قدرت شان  یاد می شدند یاد نگردند به طور مثال :

با کودتای نا میمون هفت ثور جناح خلق اعضای حزبش را باکلمه "ملگری" وجناح پرچم هم قطارانش را با کلمه  "رفیق"  صدا می زدند و افتخار هم می کردند . ولی اکنون  اگر کسی بخواهد ایشان را  ( ملگری ...) و یا اینکه  ( رفیق ....) بنامد آن رابرخود کنایه ویا توهین دانسته و وبرای شان دل پذیر وخوش آیند نیست. 

ازجانب دیگر دیده می شود که یک  نوع احساس شرمنده گی می نمایند . یا این که نمی خواهند مردم ایشان را منحیث یک وطنفروش بشناسد. همچنان از وظایفی که قبلا داشتند مانند منشی سازمان ، منشی سازمان اولیه، فعالین ریاست اطلاعات دولتی یا اکسا و خاد فورا حساسیت نشان داده با کلمات رکیک وتوهین آمیز سر پرخاش رامی گیرند و فورا جنایات تنظیم های جهادی را به رخ انسان می کشند .هیچ کدام شان حاضر نیست تا مسوولیت  قتل وقتال و شکنجه را به دوش بگیرد.

درصفحه فیسبوک به یکی از خادیست های که با ما همکاربود کامنتی نوشته و ازخادیست بودنش یاد آوری نمودم.  درجواب برایم نوشت که بلی من در خاد شش درک بودم ولی وظیفه من « تبلیغ وضد تبلیغ » بود درحالی که در مقابل چشمانم  یکی دونفر ازهمکاران مارا باخود برد و دیگرتا امروزنه ما ونه خانوادهٔ شان روی شانرا ندیدیم .

یکی دیگرازاین خادیست ها اظهار داشت که بلی من درخاد بودم ولی وظیفه من « پروپاند وضد پرو پاگند بود » پس تاکنون نفهمیدیم که  این همه شکنجه وقتل وقتال را در دستگاه جهنمی خاد را کی ها انجام داده است .

پس "رفقای" خلقی و پرچمی  بالاخره باید درک کنند تا زمانی که زنده هستند مردم ایشانرا به همان اسم ورسم  (ملگری ورفیق) شناخته و می شناسند. اگردرزمانی که برسر قدرت قرار داشتند حزبی بودن برای استفاده از چوکی ومقام خوب بود وبه آن افتخارمی کردند. پس حالا چراخجالت می کشند واگر بد بود چرا راهی را انتخاب نموده بودند تعقیب نمی کنند.

 هرچه کنند هرکدام شان تا آخرین رمق زنده گی نزد مردم افغانستان شرمسار و روی سیه  باقی خواهند ماند.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد حیدر اختر