پاسخ به ‎پرسش‎های دوست و ارائۀ نخستین «طرح مرام»

۲۶ حمل (فروردین) ۱۳۹۶

به‎نام خداوند جان و خرد

نویسنده: محبوب الله کوشانی

فرستنده: میر کریمشاه میر

به رفیق ارجمند، «اندیوال» عیار و فداکار روزهای دشوار، هاشم جان قانع درودهای گرم با بهترین آرزوها و شادباش‎های نوروزی تقدیم باد. در نخست سپاسگزارم از شما و دوستانی که در پی تشخیص حقیقت و طرد «جعلیات» نسبت به‎تاریخ سازمان بدخشی (س.ا.ز.ا.)، شکیبایی به‎خرچ داده و «متن» نسبتاً طویل و خسته‎کن «توضیحات و پاسخ‎ها...» را از نظر گذرانیدند و برای روشن‎شدن گوشه‎هایی از تاریخ پُرفراز و نشیب سازمان، آن‎را سودمند پنداشته اند. اما با کاربُرد کلمۀ «منتداری» و «منت‎گذاری» که در قاموس سیاسی و سازمانی ما هیچگاه جا نداشته و نباید راه بیابد، به‎ویژه در موردی که به‎کار رفته موافق نیستم. هم‎چنان از تأخیر در پرداختن به پیام آن عزیز که توضیحش را چندان ضروری نمی‎دانم، پوزش می‎خواهم.

اکنون با پیروی از رَوُش پسندیده و قید و تأکید خوب شما، کوشش خواهم کرد «بدون مقدمه» و «هرچه فشرده و خلص»‎، (که شاید در بعضی موارد «ممکن» نباشد) در حد توان به‎ «پرسش‎»های شما[1] توضیح و یا پاسخی به‎عرض برسانم.

 

1 ــ * تاریخ دقیق نشست 21 نفری برای ایجاد «محفل انتظار» و محل آن به همگان روشن هست، اما نام مکمل اشتراک کنندگان بنیانگذار آن محفل را، از جمله اینجانب نمی‎دانم. اینکه جناب نورالله «تالقانی» از بابت افسر بودنش در آن نشست غایب بود، حاضر دانستند، مگر از متباقی بیست تن در نوشته های پیرامون موضوع تا 17 و 19 تن اسم برده می شود در و برخی نامها متفاوت نگاشته شده. لطفاً، نام و شهرت مکمل بنیانگذاران «محفل انتظار» را فهرست نمایید تا اساس همه نوشته قرار گیرد.

به ارتباط پرسش 1 : من آن‎زمان (1347 خورشیدی) در خارج از کشور مصروف تحصیل بودم؛ به کدام جریان و سازمان سیاسی هنوز نپیوسته بودم و در «نشست 21 نفری» حضور نداشتم.

آقای ظهورالله ظهوری در مضمونی زیر عنوان «خاطره‎ای از نخستین کنفرانس س.ا.ز.ا.» منتشره در شمارۀ دهم جریدۀ «میهن»[2]، نام 18 تن اشتراک‎کنندگان آن محفل را ذکر کرده است. با آن‎که در مضمونی زیر عنوان «مولوی بحرالدین باعث مرد حماسه‎آفرین»، منتشرۀ شمارۀ 2 جریدۀ «میهن» (صفحۀ 6، ستون اول، پراگراف قبل از آخر) چنین می‎خوانیم: «[باعث] در بیست‎و‎شش سالگی با 20 تن دیگر عضو جلسۀ مؤسس سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان گشت ...»، اما در لیست ظهوری نام باعث ذکر نشده است. با‎ اطمینان می‎توان گفت که در صورت حضور باعث در جمع «20 تن دیگر»، به‎هیچ‎ وجه نام وی از قلم ظهوری نانوشته نمی‎ماند و حتماً آقای ظهوری با فروتنی تمام نام باعث را بعد از بدخشی و قبل از نام خودش درج می‎کرد! بنابرین با یقین می‎توان گفت که باعث در آن اجلاس اشتراک نداشته است و آنچی در مضمون یاد‎شده بازتاب یافته (به‎گمان غالب توسط قلم‎‎زن چیره‎دست و زیبا‎نویس آن‎وقتمان «عادل خراسانی»)، بر اساس معلومات اشتباه بوده است. از لیست ظهوری کسانی خوشبختانه هنوز زنده اند: دو تن در کانادا (ظهورالله ظهوری و عبدالقدیر حسینی)، سه تن در اروپا (فخرالدین خان، محمد مسعود محمودی و عبدالوهاب آصفی) و بیشتر‎شان (استاد جمشید خاوری، انجنیر بدیع‎الزمان، محمد‎حسن رستاقی، محمد رفیع، سید‎سراج خان ...) در افغانستان بسر می‎برند. اگرچه تعدادی از این افراد، به ویژه پس از کودتای 7 ثور 1357 و آغاز مرحله‎های دشوارتر حیات سازمانی، به‎تدریج از س.ا.ز.ا. فاصله گرفته اند، اما امید است حافظه‎های‎شان هنوز تا آن حد سر جای باشد که بتوانند برای دقیق‎سازی و تکمیل لیست اشتراک‎کنندگان، یاری رسانند. پیشنهاد می‎کنم عزیزانی چون پهلوان «قیام» در کانادا، استاد میر کریمشاه خان در اروپا و حسن‎جان رستاقی در داخل کشور با ذوات محترم نامبرده تماس بگیرند و براساس معلومات به‎دست‎آمده در هم‎آهنگی با یکدیگر، لیست واقعی و یا قرین واقعیت را نهایی سازند. فکر می‎کنم با تسهیلات تکنالوژی ارتباطی امروزین، این کار وقت زیادی را نخواهد گرفت!

 

2 ــ * گفته میشود مرحوم بدخشی، در این نشست سخنرانی داشتند، متن و محتوای این سخنرانی چه بوده و چرا گریسته و شعری را زمزمه نموده بودند، لطفاً در باره اندکی هم شده روشنی اندازید.

به ارتباط پرسش 2 :  بدخشی بیشتر از یک سال در کمیتۀ سرپرست 7 نفره و متعاقب آن 3 ـ 4 سال در برپایی و سامان‎دهی جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان (ج.د.خ.ا.) زحمت فراوان کشیده بود. آن‎گونه که از یادداشتهایش پیداست، او برای جلوگیری از انشعاب در (ج.د.خ.ا.) تلاش بسیار می‎کند اما با تخریب و تبلیغات سوء از سوی چهره‎های وابسته به ببرک کارمل مانند سلام حاکم مواجه می‎شود. همچنان وقتی می‎بیند با تسلط گرایش‎های تفوق‎طلبی و نفوذ تمایلات فاشیستی همراه با عوامفریبی و وابستگی به مسکو، نتیجۀ زحماتش رو به انحراف و بربادی نهاده و دوستان نزدیکش او را تنها گذاشته اند، اگرچه خلاقانه و جسورانه «طرح نو» می‎ریزد و آگاهانه راه دیگری را برمی‎گزیند اما اینها همه می‎توانستند دلایل کافی برای حسرت‎خوردن و اشک ریختنش باشند. منظورش از «زمزمه نمودن شعری» نیز اشاره به همین موارد بوده است؛ خوانش این مصرع از یک غزل زیبای حافظ:

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت ... 

از «متن و محتوای ... سخنرانی» بدخشی در آن جلسه، به‎دلیل عدم حضور، طبیعتاً نمی‎توانم روایت مستقیم داشته باشم؛ این روایت‎ها از زبان اشتراک کنندگان آن «نشست» تا آنجا که با امانت‎داری بیان شده و بیان شود، بیشتر معتبر و به واقعیت نزدیک‎تر خواهد بود. اما با توجه به یادداشت‎های خودش و برخی اسناد دیگر سازمانی در این رابطه می‎توان گفت: در بارۀ اوضاع داخلی و بین‎المللی صحبت کرده بود و چون جریان دموکراتیک نوین (شعله‎ئی‎ها‎) نیز وارد کارزار سیاسی شده بود (من از قول مستقیم بدخشی شنیده بودم که اگر جریان «شعلۀ جاوید» راه‎اندازی نشده بود، شاید او نمی‎توانست به زودی موضعگیری‎هایش را تصحیح کند!) بدخشی از تجارب آن‎ها و مجموع جریان‎های سیاسی چپ و راست آن روزگار چیزهای آموخته و با توانمندی فکری ویژه‎ای که داشت با آگاهی و شناخت گسترده از تاریخ و فرهنگ جامعۀ خویش به‎نتیجه‎گیری‎های متفاوتی دست یافته بود که راه برگزیده‎اش را از دیگرا ن متمایز می‎سازد. او حتماً در آن نشست تاریخی وضع پیش‎آمده پس از بریدنش از خط ایدیالوژیک و سیاسی ج.د.خ.ا. را توضیح داده و «ترند چین» شعله‎ئی‎ها را به مثابۀ جریان واکنشی در برابر «ترند مسکو» نیز زیانبار دانسته است . هم‎چنان بی‎توجهی هردو جریان نسبتاً نیرومند چپ آن روزگاران را به ویژه گی‎های مسألۀ ملی در افغانستان نیز به باد انتقاد گرفته است. بدخشی این یافته‎های خود را اجمالاً در چند ماده در همان نشست فورمولبندی نموده و به یادگار گذاشته است که در واقع با آن طرح‎های ابتکاری و شجاعانه، سنگ‎پایۀ اصول مرامی سازمان آینده‎اش را پی‎ریزی کرده است. چنانچه ظهورالله ظهوری این نکات عمده را از آن نخستین نشست یا به تعبیر وی «کنفرانس» به درستی ثبت کرده است که اگرچه در «متن توضیحات و پاسخ‎ها...» آمده، ولی  تکرارش در اینجا اگر احسن نباشد، خالی از حُسن نیز نخواهد بود:

«1 ـ اندیشۀ پیشرو عصر بدون تعصب و جبهه گیری علیه این یا آن جریان بین المللی و تجارب انقلاب‎های جهانی عمیقاً مورد مطالعه قرار گیرد.

2 ــ اصول دین مقدس اسلام رعایت گردد و به سایر ادیان احترام گذاشته شود.

3 ــ برای ایجاد حزب واحد سراسری طراز نوین مجدانه مبارزه به عمل آید.

4 ــ آن عده از کسانی که با ج. د. خ.ا. مقاطعه کرده اند، سازمان داده شوند.

5 ــ به منظور راه اندازی کارتوده ای کادر‎های حرفوی تربیت گردند.

6 ــ با تحلیل و ارزیابی مشی و سبک کار جریانات سیاسی اپورتونیستی و انحرافی کشور علیه آنها مبارزۀ ایدیولوژیک و سیاسی صورت گیرد.

7 ــ در مبارزه علیه رقبای سیاسی از فحش و ناسزاگویی جداً پرهیز شود.

8 ــ طرح علمی و اصولی حل مسألۀ ملی در برنامۀ حزب سراسری آینده در نظر گرفته شود

9 ــ در جریان پراتیک کار توده ای قانونمندی‎های رشد پروسۀ انقلابی در کشور جمعبندی شود.

10 ــ با درنظرداشت خصوصیات تاریخی و ملی کشور و شناخت جهان، به حکم ضرورت، سیاست [هوشی‎مین ــ کاسترو که بعدها با تغییر اوضاع به سیاست عدم دنباله‎روی تعدیل یافت،  م.ک.] به مثابۀ سیاست خارجی پذیرفته شود.» (خاطره‎یی از نخستین کنفرانس س.ا.ز.ا.  از ظهورالله ظهوری جریدۀ «میهن» شمارۀ 10، صفحۀ 6)

با توجه به‎ مادۀ 3 مواد ده‎گانۀ فوق، با این امید خوشباورانه که شاید تا یک زمان قابل پیش‎بینی، همه و یا اکثر سازمان‎ها و محفل‎های مترقی با پیوستن به‎هم بتوانند حزب طراز نوین را ایجاد کنند، نام جمع جداشده از جناح خلق را در این نشست گویا با پیشنهاد بدخشی «محفل انتظار» گذاشتند. این‎گونه نام‎گذاری با ادامۀ فعالیت بعدی بر اساس همین ده ماده و اصول متذکره، اجباراً حالت مؤقتی بودن آن مرحله و نام را پیشاپیش در ذهن متبادر می‎سازد. زیرا «محفل انتظار» با پیاده‎کردن آن اصول و رهنمودها روز تا روز رشد می‎کند، گسترده و بزرگ می‎شود؛ مدیریت آن بدون ایجاد ساختارها و نهادهای مقتضی ناممکن می‎گردد. ایجاد، رشد و گسترش این ساختارها و نهادها در عرصۀ فکری و تشکیلاتی فرایند استحالۀ «محفل انتظار» به یک «سازمان» سیاسی است که با طرح اصول مرامی و تشکیلاتی بیش از پیش هویت مستقل سیاسی و سازمانی آن تشخص می‎یابد.

 

3 ــ در این مرحله، ساختار تشکیلاتی - سازمان مرحوم بدخشی، چگونه ساختاری بوده چندان روشن نیست و به روشنگری ذهن خود نیاز داریم.

به‎ارتباط پرسش 3: در این مرحله فعالیت «محفل» عمدتاً بر محور هدایات و دستورات مستقیم بدخشی و چند کدر ردۀ نخست که مطابق اصول ده‎گانه و رهنمودهای مستقیم بدخشی عمل می‎کردند جریان داشته است. اما با توجه به توضیحات مادۀ قبلی روز تا روز «محفل» از نظر کمی و کیفی رشد می‎کند و متناسب به آن ساختارهای مورد نیاز ایجاد می‎گردد و بدین‎گونه شالودۀ یک «سازمان» مستقل سیاسی شکل می‎گیرد.

 

 4 ــ * باید بدانیم، در چه زمان، در کدام نشست و توسط چه کسانی، نام («محفل انتظار» به اسم «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان») تغییر نام داد و یا استحاله نموده، در هیچ جای به این مسئله پاسخ روشن و دقیق داده نشده، لازم به روشنگری بیشتر می باشد. 

به‎ارتباط پرسش 4: هاشم جان گرامی، لطفاً یک بار دیگر به طرح پرسش چهارم‎تان بیشتر دقت کنید، خصوصاً بخش اول آن: «باید بدانیم در چه زمان، ... نام («محفل انتظار» به اسم «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان») تغییر نام داد...». این گونه طرح مطلب، چنین ذهنیت می‎دهد که گویا تا قبل از نام «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان» نام رسمی سازمان بدخشی «محفل انتظار» بوده است! این همان دروغ کلانی است که در باره‎اش در «متن توضیحات و پاسخ‎ها ...» به اندازۀ کافی صحبت شده است. لطفاٌ اگر فرصت یافتید یک بار دیگر قبول زحمت کنید؛ از صفحۀ 44 الی صفحۀ 52 و نیز از پراگراف آخر ص 4 الی ص 7 به «متن توضیحات و پاسخ‎ها ...» دقیق‎تر نظر اندازید، مطمئنم مطالبی را خواهید یافت که به روشن‎شدن بیشتر موضوع مورد علاقۀ‎تان ممد خواهند بود.

5 ــ * از دایر شدن کنفرانسهای سازمانی (تخار، کندز، مزار و کابل) ذکر گردیده. اما تاریخ دقیق برخی از آنها ثبت نه گردیده، مثلاً کنفرانس تخار در 1350خ (یک سال 12 ماه می باشد) همچنان حادثه درواز جوزای 1350خ (30 یا 31 روز می باشد) و مسائلی دیگر... همچنان از کنفرانس بدخشان سازمان، قبل از کنفرانس تخار دایر گردیده بود، یادی نشده. امیدواریم، تاریخ کنفرانس ها و حوادث مهم دیگر سازمانی (بعداً حوادث رابر خواهیم شمرد) را با ترتیب وقوع تاریخ آنها (روز، ماه، سال) و با یادی از میزبانان نشستها، همچنان با فهرست اشتراک کنندگان چهره های سرشناس تا جای ممکن باشد، روشنی انداخته شود. 

به ارتباط پرسش 5: «متن توضیحات و پاسخ‎ها ...» آن‎گونه که خود «عنوان» می‎رساند و در یادداشت فرستندۀ آن نیز وضاحت دارد، روشن است که چگونه شکل یافته و مقصد از آن تاریخ‎نویسی نبوده است. نگارش تاریخ س.ا.ز.ا. با آن جزئیاتی ( ... ترتیب وقوع تاریخ ... روز، ماه، سال، ... میزبانان ...، فهرست اشتراک کنندگان ...) که شما خواسته اید، نه کار من است و نه در توان من و نه یک تن به تنهایی می‎تواند آن را انجام دهد. برای نگارش تاریخچۀ سازمان با جزئیات مورد نظر شما، باید «آرشیف» نسبتاً مکمل اسناد در دسترس یک «کمیسیون» موظف ... قرار گیرد. اما با آن روزگاران طولانی کشتار و آوارگی و ویرانی که طی چندین دهه بر مردم و میهن ما و منجمله بر سر ما و شما و دوستان و سازمان ما گذشته است، فراهم‎کردن چنان «آرشیف» خود زحمت و حوصلۀ بسیار می‎خواهد، آنهم اگر چیز درخوری باقی مانده باشد و به چنگ آید! در حالی که می‎دانیم هم محدودیت‎های مبارزۀ مخفی در شرایط رژیم‎های استبدادی و هم اوضاع امنیتی و جنگ و ویرانی و آوارگی‎های داخلی و خارجی چهار دهۀ اخیر در کشور، مجال حفظ چنین آرشیفی را از همۀ ما گرفته است و اگر یگان کس از رفیقان و عزیزان ما با همۀ این دشواری‎ها برخی اسناد با اهمیت سازمانی را نگه‎داری کرده است، واقعاً قهرمانی کرده سزاوار تحسین و قدردانی بسیار می‎باشد. و از برکت همین «یگان»‎های استثنایی است که گاهی پس از خواهشهای مکرر همراه  با اصرار و التماس و عذر و زاری بسیار  ... یگان سند مهم به دست می‎آید!

با آن‎هم در نمونه‎هایی که شما ارائه کرده اید اگر تاریخ دقیق در دسترسم نبوده، زمان تخمینی و بسیار نزدیک به‎وقوع رویداد، کم از کم یک‎بار ذکر شده است. چنان‎چه برگزاری کنفرانس تخار در «ماه سنبلۀ 1350 خورشیدی» قید شده است نه صرفاً سال 1350(«متن توضیحات و پاسخ‎ها ... » ص 50)؛ زمان وقوع حادثۀ درواز «اواخر جوزای 1354» گفته شده است («متن توضیحات و پاسخ‎ها ...» ص 13). در بارۀ کنفرانس بدخشان طبیعی است که محترم پهلوان «قیام» و همرزمان ارجمند آن روزگاران وی در تشکیلات ولایتی بدخشان به‎مراتب نسبت به من، منبع معلومات بسیار موثق‎ترند و در رابطه با رخداد‎های مهم سایر ولایات دوستان دیگر. مثلاً در ارتباط با رویدادهای پس از سیاست‎های مشکوک  کدری داکتر نجیب‎الله رئیس جمهور وقت افغانستان و به‎تبع آن تعیینات و تبدلات افسران نظامی در «زون شمال» و عصیان جنرال مومن و جنرال دوستم در برابر وی و پیامدهای آن، دوستان محترم و ورجاوند‎مان جنرال صاحب محمد اعظم قاچمس، انجنیرصاحب ابرار، استاد نیستانی، محمد موسی خان (مشهور به رئیس موسی خان)، استاد حکیم خان (خواجه الف) و نقش و تأثیر گزاری این دوستان در روند کارها، طرح‎ریزی برنامه‎ها ... به‎ویژه انجنیرصاحب ابرار به حیث نمایندۀ س.ا.ز.ا. در شورای نمایندگان احزاب و سازمان‎های سیاسی در شهر مزارشریف، می‎توانند حرف‎های دقیق و سخن اول و معتبر را داشته باشند. بنا بر همین ضرورت‎هاست که فکر می‎کنم سه رفیق سابقه‎دار و خوشبختانه هنوز جدی و با‎ پشت‎کار که قبلاً در پاسخ به‎‎پرسش اول از ایشان نام بردم، با جلب همکاری دوستان در داخل و خارج کشور در این زمینه‎ها نیز می‎توانند کارهای مفید و ارزشمندی را انجام دهند. من تا نفس و توانی دارم در اختیارشان خواهم بود. 

6 ــ * در دسترس قرار دادن قطعنامه های یا نکات با اهمیت و برجستۀی هر یک از کنفرانسها (به غیر آنچه در جریده میهن آمده) لازمی به نظر می رسد تا اهمیت کنفرانسها درک شده بتواند.

به‎ارتباط پرسش 6: توضیحات به‎پرسش 5 شامل این‎ شماره هم می‎شود!

 

7 ــ * سازمان مرحوم بدخشی به استثنایی «حزب آزادگان» چند طرح برنامه یا برنامه مصوب و یا خطوط فکری و سیاسی داشته، تاریخ وار، فشرده و یا حداقل نقاط برجسته محتوای آنها قابل ارایه می باشد تا سیر فکری عرصه های مختلف سازمان درک شده بتواند.

به‎ارتباط پرسش 7: در «متن توضیحات و پرسش‎ها ...» در بارۀ «چندی» طرح برنامه‎ها سخن نسبتا ًروشن آمده است (ص 50 ــ 51). اینجا در بارۀ «چونی» نخستین «طرح مرام» خوشبختانه می‎توانیم مستند حرف بزنیم!

همان‎گونه که در «متن توضیحات و پاسخ‎ها ...» (ص 50) تذکار یافته نخستین طرح مدون مرامی توسط زنده یاد عبدالحفیظ آهنگرپور (عبدالله) در اولین هفته‎های پس از کودتای 26 سرطان 1352 ‎سردار داود نگاشته شد. مسودۀ دومین طرح مرام، «یک‎سال و اندی بعد‎تر توسط زنده‎یاد دولت حکیم به‎رشتۀ تحریر درآمد! (ص 51). بدبختانه نسخۀ «دومین طرح» تا هنوز به‎دست نیامده است، اما امید را از دست نداده ایم.

پس از نشر «متن توضیحات و پاسخ‎ها ...» در یکی دو سایت انترنیتی، خوشبختانه دوست گران‎ارجی لطف بی‎پایان کرده و نسخۀ دستنویس نخستین «طرح مرام» را همراه برخی اسناد مهم دیگر به‎اختیارم گذاشته است. با ابراز یک جهان سپاس از وی و آرزوی سلامتی کامل و تمنای دوام همکاری‎های بیشترش، چون اجازه‎اش را نگرفته ام، از ذکر اسم مبارکش خودداری می‎کنم.

در پایان این بحث، پس از  پرداختن به آخرین پرسش شما، متن «طرح مرام» متذکره را، خدمت شما و علاقه‎مندان تاریخ جریان‎های سیاسی نیم‎سدۀ اخیر کشور پیشکش می‎نمایم.   

8 ــ * قرار تبصره ها، مرحوم «باعث» و مرحوم «عبدالله» در زندان دهمزنگ با هم برخورد لفظی و فزیکی داشند و از سوی همقطاران زندانیان خویش مجازات شدند و رهبری سازمان در بیرون از زندان بر فیصله زندانیان مبنی بر مجازات آن دو تن صحه گذاشت، این مسئله چگونه باشد (آنچه قابل راز هست، در نگهداری آن متعهد خواهم بود.)

به‎ارتباط پرسش 8: در درون هر خانوادۀ سیاسی ممکن است گاهی اتفاق ناگواری ... رخ بدهد. بازگو‎کردن آنچه جنبۀ آموزندگی نداشته باشد لزومی هم ندارد! اگر چیزی «راز» پنداشته شود، موافق خواهید بود که جای بیانش اینجا (انترنیت) نیست! در غیر آن رازی وجود نخواهد داشت که شما «در نگهداری آن متعهد» بمانید! اما در س.ا.ز.ا. خوشبختانه از همان آغاز، تطبیق یکی از اصل‎های مهم موازین تشکیلاتی یعنی اصل «مجازات و مکافات» کم و بیش رایج بود؛ اگر دقیق‎تر بگویم اصل مجازات بیشتر از مکافات رایج بود و هیچ موقف «بالا و پایین» سازمانی هم استثنا قرار نمی‎گرفت!

در آخر یک بار دیگر برای هاشم جان قانع «دادر و یاور» گرامی روزگاران سخت و ناهموار و خانوادۀ محترم‎شان سلامتی و کامیابی آرزو می‎کنم. امیدوارم تا آنجا که به حقانیت راه رفته و برگزیده در راستای نجات انسان جامعه و وطن در خون‎خفتۀ‎مان از اسارت نادانی و ناداری، از اسارت مزدوران رنگارنگ اجنبی، از اسارت مافیای غارت‎گران و رهزنان، از اسارت مافیای قوم و قبیله، از اسارت دین‎فروشان دنیاپرست باور داریم، در هر جا که هستیم توقف نکنیم، ناامید نشویم و کار مفیدی را که از دست‎مان برمی‎آید اگرچه ناچیز و اندک، انجام دهیم تا گامی ولو کوچک به جلو گذاشته باشیم.

من هم امید و هم باور دارم که نسل جوان آگاه امروز همه اقوام افغانستان همه در کنار هم، با آگاهی‎بخشی و بسیج مردمی و با تدبیر و عقلانیت، از راه راه‎اندازی جسورانۀ گفتمان‎های ملی پیرامون مسایل مهم روز و نافرمانی‎های مدنی، قادر خواهند بود در آیندۀ قابل پیشبینی و برنامه‎ریزی شده، بساط حاکمیت مافیایی این دزدان و کاسبکاران دین و قوم و قبیله را برچینند! برای نابودی حاکمیت این جرثومه‎های فساد راه دیگری وجود ندارد؛ زیرا اکثریت آن‎ها از ریشدار و نکتایی‎دار‎شان وابسته به‎شبکه‎های استخباراتی و مافیایی بوده، همه خیانت‎کار، دزد بیت‎المال و فاسدند!

بیا تا جهان را به بد نسپریم!

13.04.2017  دویسبورگ، آلمان     

مطابق وعده، نخستین «طرح مرام» مدون سازمان ما که توسط زنده‎یاد حفیظ آهنگرپور پنجشیری در هفته‎های اول پس از کودتای 26 سرطان 1352 خورشیدی سردار داود نگاشته شده بود، با اندکی تلخیص و نیز تبدیل و تعدیل بسیار جزئی برخی کلمات و مقولات رایج ادبیات سیاسی آن روز (با توجه جدی به این‎که به اصل موضوع متن آسیبی نرسد و یا در صورت ناگزیری کمترین باشد!) خدمت شما و علاقه‎مندان تاریخ سیاسی کشور پیشکش می‎گردد.  همین طرح است که از سوی زنده‎یاد بدخشی به زنده‎یاد مجید کلکانی برای ارزیابی و نقد فرستاده شده بود. نشر آن به مثابۀ یک سند تاریخی مربوط به گذشتۀ س.ا.ز.ا.، عجالتاً بدون ارزیابی، داوری و تبصره پیرامون محتوای آن، صرف برای نشان‎دادن مرحله‎ای از «سیر فکری» سازمان در 44 سال قبل، صورت می‎گیرد.

تذکر: علامت سه نقطۀ (...) تلخیص و حذف کلمه و مطلبی؛ و گنجانیدن واژه و عبارتی در میان چنین علامت [...]، تبدیل الفاظ و یا تعدیل جزئی مطلبی را از جانب من گواهی می‎دهند:

 

«نظر و عمل ما در مـورد انقلاب افغانستان

و آزادی خـلقها و ملیتهای کشور

(طـــرح مــــرام)

 

1ـ افغانستان کشوری است مــرکب از ملیت‎هـای مختلف که هــرکدام از خود تاریخ، سرزمین و روابط اقتصادی وفــرهنگی ملی خاصی دارند که افغانستان تشکیل می‎یابد.   

در دوره‎های مختلف یکی پی دیگری این ملیت‎ها بنابر پراگندگی فیودالی و ضعف سیاسی و نظامی خود، بر اساس نقشۀ استعماری انگلیس ... در محدودۀ جغرافیای سیاسی افغانستان کشانده شدند. تاریخ خلق‎های این ملیت‎ها که گاهی برای برانداختـن نظام فیودالی و زمانی به منظور طرد ستم‎گری ملی در داخل و وقتی هم که برای بیرون‎راندن استعمارگران به خصوص انگلیس‎ها متحدأ به پا خاسته اند، مشحـون از قهــرمانــی‎ها و حماسه‎هـا است. 

2ـ ملیت‎های افغانستان از نظر اقتصادی واجتماعی در مراحـل مختلف تکامل قرار دارند، بعضی از این ملیت‎ها به حالت قبیله‎ای پدرشاهی، بعضی دارند که جدیدأ به فیودالیـزم گذار می‎کنند و در برخــی هم مدت‎هاست فیودالیزم برقرار شده و اقتصاد سرمایه‎داری رشد می‎یابد؛ ولی با وجود این مدارج مختلف ساختمان اقتصادی- اجتماعی ملیت‎ها، آنچه که در مجموع حیات اقتصادی اجتماعی افغانستان نقش مسلط دارد، همانا مناسبات فیودالی است. و این مناسبات فیودالی طبق قاعـدۀ عمومی از طریق بورژوازی کمپرادور داخلی که قدرت سیاسی کشور را به‎دست دارد با بورژوازی انحصاری کشورهای رنگارنگ امپریالیستی پیوند اقتصادی، سیاسی و فرهنگی می‎یابد و از این‎رو افغانستان کشوری است نیمه‎فیودالی و نیمه‎مستعمره.  

3ـ استثمار و ستم‎های مختلف فیودالی و قبیله‎ای، سرمایه داری ملی، امپریالیستی، مذهـبی، نژادی و غیره که متکی به دو ستم اساسی فیودالی و ملی (ستم ملی داخلی، ستم ملی امپریالیستی) اند، همان عـواملی می‎باشد که اساس تمام عقب‎ماندگی و بدبختی‎هــای خلق‎ها و ملیت‎های کشور را تشکیل می‎دهــند و درست با برانداختن این دو ستم است که می‎توان کشور را از چنگال سیاه فیودالیــزم و امپــریالــیزم نجـات داد، زمینۀ تکامل نیروهای مولدۀ جدید کشور و ترقی اقتصادی- اجتماعی را برای خلق‎های مملکت فـــراهــم ساخت. 

در برابر انقلاب ملی و دموکراتیک کشور ما که خود را مـوظف به انجـام دادن آن می‎دانیم، این وظیفۀ برانداختـن فیودالــیزم و امپریالیــزم و بقایای استعمار کهـن یعنی ستم ملی داخلی و ایجاد حـکومت دموکراتیک ... قرار دارد.(رجوع کنید، بخش الف ماده 1ـ12)

 

الف – ستم فیـودالــی و ستم مـلی – راه حـل آن

 

1ـ در افغانستان شیوۀ تولید فیودالی مسلط است، و از این‎رو وسیلۀ اصلی تولید را زمین، نیروی عمــدۀ مولده را دهقـان و استثمارگر بزرگ را فیودال‎ها که اکثرأ یا خود بورژوازی کمپرادور اند یا غیرمستقیم و مستقیم با بورژوازی بزرگ بروکرات ارتباط دارند، تشکیل می‎دهـند.  

وظیفۀ انقلاب دموکراتیک قبل از همه برانداختـن مناسبات فیودالی از دهـات و آزاد کردن دهقانان است. واضح است که مسئلۀ اساسی این انقلاب مسئلۀ زمین، صحنۀ عمدۀ نبرد روستا‎ها و نیروی اصلی جنبش دهقانان اند که بدون بسیج ساخـتن دهقانان و بدون کمک به این دهقانان که در طی انقلاب ارضی تحت رهبری سازمان سیاسی ... بر اساس اصل (زمـین از کشت کار است) زمین مالکین [بزرگ] ارضی را از طریق درهم‎شکستن قدرت آن‎ها ... تصرف نکند، نمی‎توان از مبارزه علیه فیودالیـزم، از آزاد ساختن دهقانان، از اصلاحات، از ترقی و پیشرفت جامعه حـــرف زد. (رجوع کنید به بخش الف ماده 12 و بخش ه ماده 4). 

راه اصلاحات ارضی داود که بدون اشتراک مستقیم دهقانان، بدون متشکل‎ساختن دهقانان در دهـات و بدون طرد سلطۀ فیودال‎ها و مناسبات فیودالی در دهـات و خلاصه بدون طرد تمام روبنای سیاسی کهن صورت خواهد گـــرفت (مشروط به این که جـــرئت این کار را هم داشته باشد)، راه چاپلوسی از ملاکــین، راه گذشت و زد‎و‎بند با ارتجـاع فیودالی، راه ترس از جنبش توده‎ها و راه جلوگیری از انقلاب پیگــیر ... توده‎ها است که فیودالیــزم را از اساس سرنگون می‎کند ... (رجـوع کنید به بخش ج مادۀ 3 و 4) 

2 ـ در کشور ما استبداد و استثمار فیودالی به‎طرز خاص با‎ ستم و استثمار ملی داخلی و از این‎طریق با ستم و استثمار ملی امپریالیستی پیوند می‎یابد. و از این رو انقلاب دمـوکراتیک ضد ‎فیودالی با جنبش‎های رهایی‎بخش ملی ملیت‎های تحت ستم و از این‎طریق با‎انقلاب ملی ضد‎ امپریالیستی تمام خلق‎هـــای کشور ارتباط لاینفک دارد. (رجوع کنید به بخش الف ماده‎های  3، 4، 9، 10) 

3 ـ 1. افغانستان کشوری است کثیرالمله که در آن بیش از بیست ملیت زندگی می‎کند. در بین این ملیت‎ها، ملیت پشتون [با اعمال سیاست‎های استبدادی و تبعیضی محافل حاکمۀ خودکامۀ آن بالای اقوام و ملیت‎های دیگر در جایگاه] ملت حاکم و متباقی ملیت‎ها ستـم‎کش اند. این ستم ملی چگونه است؟ 

ستم [طبقات و محافل حاکمۀ خودکامۀ] پشتون‎ها بالای ملیت‎های دیگر از همـه اول تر، ستم اقتصادی است که بهتـرین و بــزرگ‎ترین زمــین‎ها را که متعلق به ملیت‎های تحت ستم (اوزبک‎ها، تاجیک‎ها، هزاره‎ها، ترکمـن‎ها...) بود، چی قبلأ در طی مهاجمات، لشکر‎کشی‎های اردوی افغانـی و چی بعدأ به صورت فاتح، ناقل، حاکم وغیره از طریق جبر و زور اشغال کردند و ساکنـین و صاحبان این زمـین‎ها را به کوه‎ها و دشت‎ها راندند و یا به صورت دهقان، همسایه، مغلوب و غیره آن‎ها را به [برزگران] خود مبدل نمودند؛ و امــروز بزرگ‎ترین زمین‎داران سرزمین ملیت‎های تحت ستم و اغلب بورژوای کمپرادور و بروکرات‎های بزرگ، از ملیت حاکم پشـتون می‎باشد. این یکی از فکتور‎های است که ستم فیودالی را با ستم ملی پیوند می‎دهـد و مسئلۀ ملی را به مسئلۀ زمین مبدل می‎کند.

3 ـ 2. در افغانستان غنی‎ترین و وسیع‎ترین ساحات اقتصادی را سرزمین ملیت‎های تحت ستم تشکیل می‎دهد و تمام عــایدات اقتصادی افغانستان که خواه به جیب بورژوازی ملیت حـاکم ... و خواه از این‎طریق به دامـن انحصارات امپریالیست‎ها می‎ریزد، به طور عمده از ملیت‎های تحت ستم و ثمـــرۀ عــرق و دست‎رنج خلق‎های این ملیت‎ها است ... آسیاب اقتصاد افغانستان از آب هســتی ملیت‎های تحت ستم می‎چـــرخد. نان، لباس و زندگی افغانستان را به طور اساسی ملیت‎هــای تحت ستم فـــراهــم می‎سازد ولی فـــرمان‎روایی و سیاست را [محافل حاکمۀ] ملیت... [پشتون اعمال] می‎کند.  

در روابطی که بین ملیت‎های تحت ستم، اکثریت ثروت‎مند و از نظر تاریخــی پیش‎رفتـۀ افغانستان از یک‎طرف و ملیت ... [حاکم]، اقلیت فقیر و از نظر تاریخــی نسبت به بسیاری ملیت‎های دیگر عقب‎ماندۀ این کشور از سوی‎دیگر برقرار است، غیرعادلانه‎ترین نوع مناسبات استعماری مـوجود می‎باشد. این حقیقت جامعۀ ما است، ناراحت نشوید، اگر کسی دور از تعصب و احساسات شوونیستی با چشمان باز و عقل سلیم جامعۀ افغانستان را مطالعه کند، این حقیقت تلخ را خـواهــد یافت. این نکتۀ دیگری است که مبارزه بر ضد فیودالیزم (مبارزۀ طبقاتی) در مناطق ملیت‎های تحت ستم را با «مبارزه» علیه ستم ملی داخلی و ستم ملی امپریالیستی پیوند می‎دهــد، و ارتش مبارزۀ ضد فیودالی «دهقانان» را به ارتش رهــایی‎بخش ملی و مسئلۀ ملی را به مسئلۀ ارضی مبدل می‎کند و از سوی دیگر

3 ـ 3. پشتون‎های کوچــی که مناطق وسیع کوهستان‎ها، دشت‎هــای علف‎چــر سرزمیـن ملیت‎هــای تحت ستم را به اصطلاح از «نادر بابا» «ظاهــر بابا»«داود بابا» وغیــره قباله دارند، همه ساله علاوه از این‎که ازین مناطق برای چند ماه بهار، تابستان و خـــزان استفاده می‎کنند، کشت و زراعت، جای‎داد مـــردم بومـی را نیز که از آن از کدام بابایی قباله ندارند مــورد تاخت و تاز و بهره‎برداری ظالمانه قـــرار می‎دهــند. این نکتۀ دیگری است که مسئلۀ ملی را به مسئلۀ زمین مبدل می‎سازد.

3 ـ 4. بورژوازی نوزاد ملیت حاکم با استفاده از قدرت سیاسی خـود تلاش دارد تا تمام امــور حمـل و نقل، تجـارت و تولید کشـور را به دست خــود قبضـه کند و بورژوازی ملیت‎های دیگر را از صحنۀ رقابت خود به طور نهـایی بدر سازد، این شکل دیگر ستم اقتصادی ملیت حـاکمـه است. 

4 ـ ستـم اقتصادی ملیت ... [حاکم] از حمایۀ مستقیم قدرت سیاسی آن‎هـا برخوردار است. رژیم  فاشیستی داود برای ملیت‎هــای تحت ستم [نقش] آلت استثمار و سرکوب [از طرف] بورژوازی و فیودال‎های ملیت ... [حاکم] را دارد. این ستم‎گری (ستم سیاسی) به طور عمده از یک‎طرف به شکل دیکتاتوری مستبدۀ قبیلۀ محمـدزایی و از سوی‎دیگر در وجود این حقیقت که تمام و اکثریت کامل مامورین عــالی رتبۀ نظامی و ملکی و به‎خصوص قدرت‎مند‎تــرین آن‎ها از ملیت ... [حاکم] اند، انعکاس می‎یابد. ... هیچ ملیت دیگری سرنوشت اقتصادی، سیاسی و فــرهنگی خویش را به دست ندارد. خانوادۀ فاسد قبیلۀ محمد‎زایی، این سردمداران ملاکین بزرگ بورژوازی ملیت حاکم که قدرت سیاسی را به‎طور عمده در تصرف دارند و مستقیمأ به‎طبقات حاکمۀ ملیت خود تکیه می‎کنند، در عین زمان بزرگ‎ترین بورژواها (بورژوازی بزرگ) و زمین‎داران کشور نیز می‎باشند. این خانواده همان‎طوری که در تمام مدت سلطۀ خود بر افغانستان حامیان منافع استعمارگران در کشور بودند، امروز نیز کشور ما را به نیمه‎مستعمره مبدل نموده اند. (رجوع کنید به‎بخش‎های ماده‎های 3 و 4) این پیوند دیگری است که ارتباط قوی ستم فیودالی را با ستم ملی نشان می‎دهــــد، و تمام این ارتباطات مسئلۀ ملی (داخلـی) را به‎صورت جــز مهم کل مسایل انقلاب کشور واضح می‎سازد.  

5 ـ طبقات حاکم ملیت ... [حاکم] که قدرت سیاسی را به دست دارند، ستم‎گری سیاسی و اقتصادی را تا سرحد منحل ساخـتن و نابود کردن ملیت‎های تحت ستم ادامه می‎دهــند و بدین ملحوظ ستم فـــرهنگی خود را هـــرچی بیشتر تشدید می‎کنند. تمام تاریخ و افتخارات باستانی آن‎ها را منهدم کـــرده اند. لسان، عادات و رسم و رواج، البسه، طرز زندگی، در یک کلمه فــــرهنگ ملی آن‎ها را غــیرملی و زشت اعلام می‎دارند. تاریخ پشتـون‎ها تاریخ تمام ملیت‎های افغانستان، قهرمانان ملی ملیت ... [حاکم]، قهــرمانان تمام ملیت‎ها، لسان و فـــرهنگ ملیت پشتون، لسان و فــــرهنگ رسمی و ملی تمام ملیت‎ها جا زده می‎شود. اگر کلمه‎ای از ملیت به‎میان آید، ملیت «ملت افغان» «و هـــرکس که از افغانستان است، افغان است». 

6 ـ ملیت‎های کشور که هـــرکدام از خـود تاریخ، سرزمین، لسان و پیوند پایدار اقتصادی و  حیات فـــرهنگی ملی خاص خود را دارند، حق دارند از نظر سیاسی، اقتصادی و فــرهنگی (چــون اساسأ از این سه جهـت ستم می‎بینند) سرنوشت خـود را خـودشان تعیین نمایند؛ این حق طبیعی آن‎ها است. آن‎ها حق دارند تا ســـرحـد جـدایی خود مبارزه کنند. تحلیل مشخص تاریخـی مسئلۀ ملی در کشور ... نشان می‎دهــد که این راه، راه آزادی مبارزۀ ملیت‎ها تا سرحد جدایی و وحــدت آزادانۀ این ملیت‎ها در جمهــوری دمـوکراتیک فـدرال، اصولی‎تــرین و یگانه راه ممکن و مفـید به‎حال تـــرقـی، هم‎بستگـی و آزادی خـلق‎هــا است. (رجوع کنید بخش الف ماده‎های 15، 16، 17). 

7 ـ وقتی‎که در افغانستان ملیت‎های مختلف به‎سر می‎برند و این ملیت‎ها نه‎صرفأ از نظر  فـــرهنگی، طوری‎که رفورمیست‎هــای سوسیال‎شوونیست (خ. و پ.) و اپورتونیست‎های (شعله) می‎گـویند، بلکه از نظر سیاسی و اقتصادی نیز تحت ستم واقع شده اند، پس این ملیت‎ها حـق دارند از نظر سیاسی اقتصادی و فـــرهنگی سرنوشت خـود را تعیین کنند. 

8 ـ وقتی‎که ستم ملی در افغانستان با ستم فیودالی پیوند عمیق دارد، وقتی‎که ستم ملی امپریالیستی با ستم ملی داخلی  پیوند می‎یابد، پس حل مسئلۀ ملی جدا از انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فیودالی افغانستان یا یک نوع تخیل و یا صاف و ساده پیروی از سیاست شوونیستی و استعمارگــرانۀ بورژوازی ملیت [پشتون] و ... آشکارا پرده پوشی از سیاست شوونیستی ملیت حاکم و دنباله روی از بورژوازی ملیت پشتـون، خیانت به منافـع هـم‎بستگی و مبارزۀ [زحمتکشان همه ملیت‎ها‎] ... و سنگ اندازی در برابر انقلاب خلق‎هـــای کشور می‎باشد.  

9 ـ وقتی‎که ستم ملی با ستم فیودالی پیوند دارد و ستم فیودالی به طور عمده در سرزمـین ملیت‎هــای تحت ستم مطــرح است و نیــروی اصلی انقلاب دیموکراتیک به‎ارتباط مسئلۀ زمین و مناسبات فیودالـی، دهــقانان اند و این دهقـانان به‎طور عمده همان دهقـانان ملیت‎هــای تحت ستم اند، وقتی‎که تمام منابع اقتصادی افغانستان به‎طور عمـده در ســـرزمین ملیت‎های تحـت ستم است، واضح است که امپریالیـزم به‎طور عمده، هستی این ملیت‎ها (ملیت‎های تحـت ستـم) را غــارت می‎کند و ستم امپریالیستی در درجــۀ اول بالای خلق این ملیت‎ها است. و باز وقتی‎که ارتجاع  ملیت [حاکم] که ارتجاع تمام ملیت‎ها و سرکردۀ مـــرتجعین این ملیت‎ها است، از اثر سرزمین ملیت‎هــای تحت ستم آب می‎خــورد و ریشۀ آن در اسارت خلق‎های این ملیت‎ها است، پس سرزمین ملیت‎های تحت ستم گرهگاه‎های تمام تضاد‎های جامعه را تشکیل داده و قبل از نقاط دیگر، سرزمین ملیت‎های ستم‎کش کانون‎های انفجاری کشور است. سرزمین ملیت‎های تحت ستم هم از نظر اجتماعی و هم از نظر جغرافیایی مساعد‎ترین نقاط برای آغاز انقلاب توده‎ای طولانی افغانستان می‎باشد.

10ـ انقلاب در این مناطق هر قسمی که آغاز یابد، انقلاب ملیت‎هـای تحت ستم، انقلاب ملی است و ناگــزیر به اشکال مختلف منافع بورژوازی و فیودال‎های ملیت [حاکم] و سلطۀ دولت فاشیستی را در این مناطق از اساس مورد ضربه قرار داده و انقلاب شکل ملی به خود می گیرد و اما مضمون این انقلاب «انقلاب ملی» و همین طور پایان و عاقبت آن مــربوط به رهبری این جنبش‎های ملی است که کدام طبقه به دست می‎گیرد.

11ـ اگر بورژوازی ملیت‎های تحت ستم رهبــری جنبش‎های ملی را به دست گیرد، کار به یک ناسیونالیزم تنگنظرانه کشیده و انقلاب دیموکراتیک انجام نخــواهــد یافت و هیچ دردی جـز یک سلسله درد‎های بورژواری مداوا نمی‎گردد. در این صورت امکان این که افغانستان تجــزیه شود هم چنین به وحدت ... [و همبستگی زحمتکشان] و به منافع و مبارزۀ [آن‎ها] لطمه وارد شود منتفی نیست.

12ـ شرایط جدید تاریخـی دوران انقلاب‎های ... [ملی و دموکراتیک] به‎ما [زحمتکشان] ... اجازه نمی‎دهد رهبری جنبش ملی را ... به بورژوازی بسپاریم ... ما تمام توجه خود را معطوف به‎این جنبش نموده و به‎مثابۀ رسالت تاریخی خود به‎امر تدارک آغاز، رهــبری و انجام نهایی این جنبش‎های ملی می‎بینیم. ... سازمان پیش‎آهنگ سیاسی ... ملیون‎ها دهقان را که نیروی اصلی این جنبش ملی اند بسیج و متشکل نموده و از طریق رهبــری این دهقانان و اتحاد محکم با آن‎ها در جریان انقلاب دیموکراتیک (انقلاب ارضی ضد فیودالی) رهبری خود را با تمام اقشار و طبقات دیگر جامعـه ... در رابطه با انقلاب ملی و دموکراتیک، انقلاب ملی ضد امپریالیستی را نیز به پایان می‎رساند ...

انقلاب ارضی و تقسیم زمین به اساس اصل زمین از کسی است که روی آن کشت می‎کند؛ ملی‎کردن تمام موسسات و ثروت‎های که خصلت امپریالیستی دارند یا از قدرت ادارۀ تملک خصوصی افــراد خارج اند و یا به‎مانع زندگی خلق تبدیل شده اند؛ اقتصاد دولتی رهبـــری شده ... به مثابۀ اقتصاد رهنمون و مسلط که نقش تعیین کننده ... دارد؛ اقتصاد کوپراتیفی دهقانان و سرمایۀ کوچک خصوصی افراد به عنوان اقتصاد درجه دوم و سوم، ...

فـــرهنگ تاریخی ملی و توده ای که در آن ایدۀ فــرهنگی [زحمتکشان] نقش رهبری کننده را به دست دارد، این سیاست، اقتصاد و فـــرهنگ نوین که همه خصلت ضد امپریالیستی و ضد فیودالی داشته و از جانب [زحمتکشان و پیشآهنگ سیاسی آن] رهبری می‎شود ... ایجاد جامعۀ دموکراتیک نـوین [را به‎مثابۀ] برنامۀ حد اقل و هـدف استراتیژیک در این مـــرحلۀ انقلاب [مد نظر قرار می‎دهد].   

13ـ وقتی‎که رهبری جنبش مسلحانه نه به دست بورژوازی ملی بلکه به دست [زحمتکشان] بیافتد، در آن صورت مهم ترین مسئله که همبستگی طبقاتی [زحمتکشان] ملیت‎های مختلف است حفظ خواهد شد و ... در راه رسیدن ... به ترقی و پیش رفت ... بزرگترین خدمت ممکن انجام خواهد یافت. و اما مسئلۀ تمامیت ارضی و تجــزیه شدن افغانستان، وابسته به این امـر است که خلق و به خصوص [زحمتکشان] ملیت [حاکم]، هم‎بستگی عملی خود را به پشتیبانی، کمک و دفاع از امــر [تأمین عدالت و برابری‎ و رفع تبعیض به‎مثابۀ خواست برحق] این ملیت‎ها ابراز خواهد کرد یا نه ...؛ برای ما معیار در مسئلۀ ملی و در تمام مسایل اجتماعی دیگر، هم‎بستگی طبقاتی [زحمتکشان] ملیت‎های مختلف، دوستی و روح برابری  و برادری بین آن‎ها، پیشرفت و ترقی مبارزۀ [مشترک]آن‎ها ... است. ما در این مسئله  و منجمله در حل مسألۀ ملی از این نقطه حــرکت می‎کنیم ...

14ـ ریشۀ ارتجاع [محافل حاکمۀ خودکامۀ ملیت] پشتون از اسارت ملیت‎های دیگر آب می‎خورد و مــرکز این ارتجاع نیز قبل از همه به‎دست خلق‎های این ملیت‎ها است. آزادی خلق پشتون وابسته به آزادی خلق‎های ملیت‎های تحت ستم است. خلق پشتون برای این که ارتجاع خود را سرنگون نموده و خود را آزاد کند باید خویشتن را با ملیت‎های تحـت ستم هم‎سرنوشت دانسته و در انقلاب ملی و دیموکراتیک این ملیت‎ها به جدی‎ترین طرزی یاری برساند و هم‎بستگی عملی خود را با آن‎ها به صورت یک جبهۀ وسیع انقلابی در مقیاس سراسری کشور برای انجام انقلاب ضد امپریالیستی ضد فیودالی افغانستان برقرار کند.

15ـ در قسمت حل مسئلۀ ملی به منظور اتحاد آزادانه و واقعی خلق‎ها به منظور پیشرفت و ترقی مبارزۀ توده‎ها و به خاطر ترقی اقتصادی- اجتماعی کشور، ما طرفدار ایجـاد دولت دیموکراتیک ... به شکل جمهوری فدرال هستیم که در آن خلق‎های ملیت‎های کشور مانند تاجیک، پشـتون، هـــزاره، ترکمن، نورستانی، بلوچ و غیــره در مــرز‎های ملی تاریخــی خود، جمهوریت‎هــای جــزء خود را با استفاده از حق تعیین سرنوشت به وجود می‎آورند و نام خلق اکثریت به جمهوری جــزء مذکور گذاشته شده و خلق‎های اقلیت آن ساحۀ ملی به صورت مساویانه، برادرانه و خود مختار زندگی خواهند کرد.  مثلأ در جمهوری دیموکراتیک ترکمن، اقلیت عــرب در جمهوری دیموکراتیک ازبک، اقلیت پشتون در جمهوری دیموکراتیک پشتون اقلیت ... و امثال آن با حفظ حقـوق ملی، فـــرهنگ ملی دارای تشکیلات محلی انتخابـی و خود مختاری خواهــد بود. 

16ـ این جمهوری دیموکراتیک انقلابی فدرال در بارۀ همه ملیت‎های بیرون از سرحدات رسمی موجود کشور و با دولت‎های مترقی آن‎ها به ترتیب در بارۀ روابط انسانی خویش با اقوام دو طرفه سرحد به موافقه خواهد رسید و با دولت‎های ارتجاعی آن‎ها سر مبارزه داشته و جنبش آزادی‎خـواهی ملی هم‎ملیت‎ها را تایید و کمک می‎کند.

17ـ نام این جمهوری دیموکراتیک یک نام جغرافیایی تاریخــی بوده و به هیچ ملیت مستقیمأ نسبت نداشته باشد.  

18- برای روشن ساختـن باز هم بیشتر نظر خود در مـورد مسئلۀ ملی افغانستان باید به رد یک سلسله اتهامات بپردازیم که تا کنون به‎ما زده اند. 

ما را متهم می‎کنند که شما افغانستان را تجــزیه می‎کنید و تجــزیه‎طلب هستید، این ما نیستیم که افغانستان را تجــزیه می‎کنیم، این ملیت حاکم به خصوص طبقۀ حاکمۀ آن است که حقـوق ملی [ملیت‎های تحت ستم را پامال کرده] آن‎ها را مجبور می‎سازد که جدایی خود را اعلان کنند ...، عامل تجــزیه [محافل حاکمۀ خودکامۀ] ملیت [حاکم] و ستمگری ملی است.  

19- ما را متهم می‎کنند که شما بین خلق‎های کشور تخم نفاق و پراگندگی می‎افشانید. ... این ما نیستیم که مانعی در راه هم‎بستگی خلق‎ها شده ایم ...؛ بلکه بورژوازی ملیت [حاکم] با ستم‎گری ملی خود و کوچک ابدال‎های سوسیال شوونیست آن با پرده‎پوشی از این ستم‎گری اند که بذر نفاق، کین، دشمنی و بدبینی را بین خلق‎های این ملیت‎ها می‎پاشند و بزرگ‎ترین صدمات را به همبستگی طبقاتی آن‎ها وارد می‎سازند. ما با افشای بی‎رحمانه این سیاست ارتجاعی و با پیش‎کشیدن شعار حق تعیین سرنوشت ملل به این نفاق دامن نمی‎زنیم، بلکه از این یگانه راه ممکن می‎خـواهیم آن را از میان برداریم، وحدت و هم‎بستگی آزادانه و واقعی نه اجباری و پوچ را بین خلق‎های ملیت‎هــای مختلف تأمین نماییم. این سیاست ستم‎گری ملی بورژوازی ملیت [پشتون] و تأیید زیر لفافه و حتا آشکار آن از جانب سوسیال‎شوونیست‎های رنگارنگ این ملیت، خلق و پرچم، افغان‎ملت، مساواتی‎ها... است که سبب شده [طبقات زحمتکش] به‎جای این که به مسایل جدی مبارزۀ خود بپردازد، به مسایلی می‎پردازد که برای [آن‎ها] و  بورژوازی مشترک است. این سیاست آن‎ها است که موجبات تصادمات گوناگون را بین خلق‎های ملیت‎ها و به خصوص بین ملیت‎های تحت ستم از یک طرف و ملیت [حاکم] ... از سوی دیگر، به نفع مـــرتجعــین فــراهم آورده است.  

سیاست ستم‎گری ملی، بزرگ‎ترین مانع هم‎بستگی [زحمتکشان] و خطرناک ترین مسئلۀ مبارزۀ خلق‎ها است.  

20- ما را متهم می‎کنند که شما ناسیونالیست هستید. بلی از این‎که ما در انقلاب دیموکراتیک، انقلاب ملی (چه در مقیاس ملیت‎های تحت ستم کشور و چه در مقیاس سراسر افغانستان) [اشتراک می‎کنیم] طبیعی است که ناسیونالیست ایم، ولی از این که ما ... نمی‎خواهیم مانند سوسیال‎شوونیست‎ها به دنباله‎رو بورژوازی ملی خودی، مبدل شده بلکه می‎خواهیم رهبری انقلاب را به دست گیریم، هم‎بستگی بین المللی [زحمتکشان] در امر انقلاب جهــانـی و پیروزی نهایی [عدالت اجتماعی] و منافع مبارزه را ... معیار برای هر ناسیونالیستی دانسته ... والاتر از هر امری می‎دانیم نه تنها ناسیونالیست بلکه انترناسیونالیست نیز هستیم. ناسیونالیزم ما در خدمت انترناسیونالیزم ما قرار دارد. این خلق و پرچم و سوسیال‎شوونیست‎های دیگر اند که تا سطح عاملین بورژوازی ملت [حاکم] از یک طرف و عاملین رویزیونیزم بین المللی از طرف دیگر سقوط کرده اند.  

21- به‎ما می‎گویند که شما تنها سمت شمال را می‎خواهید (سکتاریست هستید). این افترا و دروغ دیگر بورژوازی ملیت پشتون و دنباله‎روان آن است. ... این رذیلانه‎ترین در عین زمان مضحک‎ترین اتهام سوسیال شوونیست‎های خلق و پرچم و اپورتونیست‎هــای دیگر بالای ما است. ما اگر در فعالیت عملی خود بالای سمت شمال و مناطق دیگر تکیه می‎کنیم، به خاطر این است که این مناطق همان‎طور که دیدیم (رجوع کنید به بخش الف ماده 2 ، 3 ،4 ،9 ) گرهگاه تمام تضادهای جامعۀ ما، ضعیف ترین حلقۀ دولت و مساعدترین نقاط برای شروع انقلاب کشور بوده، مضمون انقلاب کشور (زمین)  نیروی اصلی انقلاب (ملیت‎های تحت ستم و به خصوص دهقانان این ملیت‎ها) به طور عمده در این جا اند.  

ما اگر می‎خــواهــیم در این نقاط انقلاب توده ای طولانی را تدارک و آمادگی بگیریم، فقط به منظور امکانات و شرایط خوب آن است. ما اگر می‎خـواهیم اول این مناطق را آزاد ... کنیم، فقط به این منظور است که در انقلاب توده‎ای طولانی کشور از آن به عنـوان پایگاه‎های استراتیژیک ... استفاده می‎کنیم. انقلاب کشور که نامـوزون رشد می‎کند، ناگزیر سبب خواهد شد که ابتدا صرف بعضی مناطق کشور که مساعد به حال انقلاب اند به تصرف انقلابیون درآیند و از مابقی کشور موقتأ جدا شوند. ولی هیچ احمـقی در صورتی که قانون‎مندی‎های عینی رشد انقلاب کشور چنین است، فکر نخواهد کرد که تکیه عمدۀ ما در یک سلسله مناطق و انقلاب ما از یک یا چند نقطه و جدا‎کردن این نقاط برای مدت کوتاهی به عنوان مناطق پایگاه ... از مابقی کشور، از تمایل سکتاریستی و محلی‎گری ما سرچشمه می‎گیرد. اگر ما اول یک نقطه و  یا یک سلسله مناطق را می‎خواهیم برای است که تمام افغانستان را می‎خواهیم و از طرف دیگر ما اگر بالای چند نقطه و سمت بنابر شرایط مساعد آن تکیه می‎کنیم، این نیز به معنی آن نخـواهد بود که ما در هیچ نقطه و سمت دیگر کار نمی‎کنیم. رفقای ما در سراسر افغانستان فعالیت انقلابی می‎کنند. این وظیفۀ ما است ولی در کار خود جای عمده و غیرعمده را نیز رعایت می‎نماییم. (رجوع کنید به بخش ب) 

22- به ما می‎گویند که شما با ملیت پشتون به طور اعم سر دشمنی و مبارزه را دارید. ما علیه خلق پشتون مبارزه نمی‎کنیم؛ این هم دروغ بورژوازی ملیت پشتون و تبلیغات دنباله‎روان است. ما علیه بورژوازی و طبقات حاکمه این ملیت که قدرت سیاسی را در کشور به دست گرفته با مـــرتجعیین ملیت‎های دیگر زد و بند نموده و مشترکأ در کار استثمار و سرکوب خلق‎ها و ملیت‎های تحت ستم اند، مبارزه می‎کنیم. مبارزه به ضد فیودال‎های ملت «خودی» مستلزم طرد سلطۀ سیاسی و اقتصادی بورژوازی ملیت [حاکم] در این مناطق است که از طریق انقلاب ارضی و در هم شکستن ماشین دولتی و ایجاد مناطق پایگاهــی مستقل صورت می‎گیرد. (همان طوری که مبارزۀ خلق ملیت پشتون علیه طبقات حاکمۀ (خودی) مستلزم کمک و پشتیبانی جدی از جنبش رهــایی‎بخش ملیت‎های تحت ستم از یک طرف و در عین هم‎بستگی با انقلاب این ملیت‎ها تدارک و آمادگی برای انقلاب و سرنگون کردن طبقات حاکمۀ ملت خود در داخل و به دست گرفتـن قدرت سیاسی از سوی دیگر است) ما می‎خواهیم که خلق‎های ملیت‎های مختلفه که امکان آن در کشور از طریق جنبش‎های رهایی‎بخش ملیت‎های تحت ستم و شروع انقلاب از این مناطق وجود دارد، آزاد شوند. اگر یا هرگاه خلق ملیت [حاکم] و یا قسمتی از این خلق فــریب تبلیغات شوونیستی بورژوازی (خودی)، و به دنباله‎رو سیاست طبقات حاکمۀ خود، به دنباله‎رو رژیم دیکتاتوری نظام فاشیستی داود مبدل شود و به آزادی ملیت‎های تحت ستم، باالنتیجه به آزادی خود مخالفت نماید، دیگر از خلق بودن او چیزی نمی‎ماند، و در آن صورت ... این خلق مسخ شده در سنگر ضد انقلاب می‎ایستد، ... ما که از خلق نمایندگی می‎کنیم، علیه هیچ خلقی مبارزه نخــواهیم کرد. این بورژوازی و فیودال‎ها به طور اعم و این رژیم دیکتاتوری فاشیستی داود به طور اخص است که علیه خلق‎ها مبارزه می‎کند. ما یک بار دیگر همبستگی عمیق خود را با خلق برادر پشتون اعلام میداریم و معتقدیم که ما و آنها همسرنوشتـیم، امــر آزادی ما با هم پیوند ناگسستنی دارد و یکی بدون کمک دیگری آزاد شده نمیتوانیم

23- اوه راستی یک گپ دیگر! چی می‎شود که مسئلۀ ملی را مطرح نکنیم. «گُم اش کو، این را بگذاریم»! این هم اظهارات بعضی کسانی است که یا از روی سیاست شوونیستی می‎خواهند ستم‎گری ملی را برحق جلوه داده، آن را پرده پوشی کنند و یا از روی حماقت خیراندیشانه ...، فکر می‎کنند که مسئلۀ ملی را در افغانستان ما به‎وجود آورده ایم. واقعیت اجتماعی آن به عنوان پدیدۀ عینی مستقل از اراده و شعــور موجود نیست و هرگاه ما نگوییم ستم ملی در جامعه موجود نخــواهــد بود!  

24- خوب اگر امــروز این مسئله را مطرح نکنیم چطور!؟ بگذاریم بعد از این که انقلاب پیروز شد خود به خود حل خواهد شد! در جامعۀ ما بسیاری عقل‎باخته‎های هم اند که تحت تاثیرات تبلیغات شوونیستی خلق و پرچم، این دنباله‎روان بورژوازی ملیت ستم‎گر و اپورتونیست‎های دیگر رفته، چنین زمــزمه‎های مالیخــولیایی را سر می‎کنند. آن‎ها واقعیت مسئلۀ ملی را در کشور ما با خصوصیت ویژۀ آن نمی‎بینند؛ آن‎ها حقیقت پیوند ستم ملی را با ستم فیودالی در کشور و این را که مبارزه [علیه] فیودالیزم (مبارزۀ طبقاتی) ـ مبارزۀ ملی نیز هست نمی‎بینند؛ آن‎ها فکر نمی‎کنند که مسئلۀ ملی جــزء انفکاک ناپذیر انقلاب افغانستان است و جدا از مسایل عمومی انقلاب کشور نمی‎تواند مطرح شود. (رجوع کنید به بخش الف ماده 2، 3، 4، 9 ، 10 ). آن‎ها مسئلۀ ملی را جدا از جامعۀ ما و جدا از مسایل اجتماعی می‎دانند. آن‎ها نمی‎بینند که بدون طرح پیش از پیش مسئلۀ ملی و حق تعیین سرنوشت خویش (ملل) و مبارزه در راه [برابری حقوق] ملیت‎ها، نمی‎توان وحدت خلق‎های ملیت‎های مختلف را در انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فیودالی افغانستان که شرط اساسی پیروزی است تأمـین نمـود و الخ. 

25- و بالاخره آیا طرح مبارزۀ ملی به معنی فـــراموش کردن و یا کم ارزش دادن به مبارزۀ طبقاتی است؟ نه؛ همان طوری که دیدیم در کشور ما مسئلۀ طبقاتی با مسئلۀ ملی (ستم فیودالی با ستم ملی) پیوندهای عمیق و همه جانبه دارد؛ بنابرین تصور مبارزۀ طبقاتی جدا از مبارزۀ ملی (همین طور مبارزۀ ملی جدا از مبارزۀ طبقاتی) فکر باطل و احمقانه‎ای است. دیگر ما مسئلۀ ملی را ... از دیدگاه هم‎بستگی، اتحـاد برادری و روح دوستی و صمیمیت طبقاتی و انقلاب خلق‎ها مطرح کرده ایم و از این رو در طرح و تحلیل ما مسئلۀ طبقات و مبارزۀ طبقاتی اساس قـــرار گــرفته است. بدون طرح و قبول مسئلۀ ملی به‎این شکل، ... اتحاد خلق‎های ملل مختلف کشور ... (به‎خصوص از ملیت‎های تحت ستم و ملیت‎ حاکم) طوری که تجارب متعدد ثابت کرده است، رویایی بیش نیست. و ما هم مجبور شدیم مسئلۀ ملی را به این طول و تفصیل غیرمعمول در خط مشی خویش بنویسیم، فقط به‎علت حیثیت گرهـی‎داشتن مسئلۀ ملی در انقلاب افغانستان به‎علت مکتوم‎[داشتن] و تحــریف‎شدن این مسئله از جانب سوسیال‎شوونیست‎ها و دولت فاشیستی و به علت وجود نظریات و عقاید اشتباه‎آمیز در بین انقلابیون در این مورد، بالاخره به علت روشن ساختن عقاید و موضع‎گیری خود در این زمینه است که رفقای ما سال‎ها از جانب ارتجاع افغانستان و سوسیال‎شوونیست‎ها و رویزیونیست‎های خلق و پرچـم و فاشیست‎های مرتد دیگر و از جانب اپورتونیست‎ها به‎نام به‎اصطلاح (ستم ملی) کوبیده شده و ستم ملی امــروز لرزۀ وحشت‎آور مرگ را به‎پیکـر رژیم دیکتاتوری فاشیستی ایجاد کرده و ارتجاع هم درست فیصلۀ مـــرگ خود را در عمل و نظر آن‎ها دیده و هم‎چنــان است که به‎عنوان خطرناکتــرین دشمنان جمهـوری دیکتاتوری فاشیستی، آن‎ها و متحدین و هـواداران‎شان را مــورد پیگـــرد و تعقیب وحشیانه قرار داده است.

 

ب – انقلاب افغانستان و وظایف عمـلی ما

1- ما در انقلاب کشور خود از تمام تجارب سیاسی و نظامی ... [جنبش‎های انقلابی] بین المللی استفاده می‎کنیم، هیچ حـدود و مــرزی را که دانش انقلابی و تجارب نظامی ... [طبقات زحمتکش] در آن حد توقف کرده باشند، نمی‎شناسیم. ما از تمام انقلاب‎های جهـان و به‎خصوص از آن انقلابیونی که فعلاً در سنگر‎هــا مصروف پیکار انقلابی اند می‎آمـوزیم، ولی به‎هیچ وجـه این آمـوزش ما که نـوعــی کناره‎گیری از مبتلا شدن به دگماتیسم است، موجب آن نخــواهـد شد تا آن حقایق عمومی ... را که در تمام انقلاب‎ها به‎خصوص انقلاب‎های کشور‎های نیمه‎مستعمـره و نیمه‎فیودالی به مثابۀ قـانون عمل کرده است، [نبینیم] و  به ریوزیزم غـــرق شـویم. 

2- انقلاب ملی و دیموکراتیک کشور ما از قانون‎مندی عمومی انقلاب‎های ملی و دیموکراتیک پیروی می‎کند. با درنظرداشت این قانون عمـومی و به‎اساس این حقایق عام به انقلاب مشخص کشور خود دست می‎زنیم و با تلفیق این حقایق عام با پراتیک مشخص انقلاب کشور خود، قـوانین خاص انقلاب افغانستان را کشف نموده و از آن برای هدایات مـوفقیت آمیز این مبارزۀ انقلابی استفاده می‎کنیم.  

3- رشد و تکامل ناموزون از نظر اقتصادی (در شهرها مناسبات سرمایه‎داری، در دهــات مناسبات فیودالی و ماقبل فیودالی) سبب می‎شود که انقلاب افغانستان از نظر سیاسی نیز نامـوزون رشد کند؛ به این معنی که انقلاب ابتدا در مناطقی که گرهگاه‎های تمام تضاد‎های جامعه است، نیروهای اصلی انقلاب کشور (دهـقانان) مضمون اساسی انقلاب (زمـین) در آن جاست و حلقه‎های ضعیف دولت را تشکیل داده و از نظر جغرافیایی مساعد به جنگ پارتیزانی اند، پیروز شده و این مناطق به تصرف انقلابیون در‎می‎آیند. (رجوع شود به بخش الف ماده‎های 9- 21). این مناطق پایگاهـــی که در آن‎جا دهقــانان بسیج و متشکل شده، انقلاب ارضی صورت گرفته، سازمان‎های توده‎ای و نیروهای مسلح محلی به‎وجود آمده، سازمان‎های حــزبی ایجاد گشته و قدرت سیاسی توده‎ها مستقر شده است، بزرگترین دژ سیاسی و نظامی اند که نیروی مسلح خلق با تکیه بدین‎ها حملات استراتیژیک خود را به قصد تصرف شهرها به شکل موجــی، طبق قـوانین نظامی رشد جنگ توده‎ای طولانی ادامه می‎دهند. انقلاب ابتدا در یک سلسله مناطق و سپس در تمام نقاط پیروز می‎گردد و به این شکل انقلاب نامـوزون رشد میکند.  

4- از این که دشمن بسیار قوی است و ما خیلی ضعیف، نمی‎توانیم به نبردهای قاطع استراتیژیک برخاسته و در طی یک یا چند نبرد قاطع خصم را نابود کنیم؛ بنابرین لازم است عالی‎ترین شکل انعطاف‎پذیر مبارزه را برگزیده که در جریان آن بتوانیم به تدریج کمبود‎ها و نواقص را رفع کرده و از ضعیف به قوی تبدیل شـویم و قدرت مقابله و تعــرض استراتیژیک را با دشمـن بیابیم. این شکل مبازره جنگ پارتیزانی است که در چارچوب استراتیژی جنگ مقاومت جویانۀ طویلالمدت ادامه مییابد.  

5- در افغانستان و به طور عمده در روستا‎های آن که صحنۀ اصلی مبارزه است، به علت وجود مناسبات اجتماعی ظالمانۀ فیودالی، ماقبل فیودالی و استقرار رژیم دیکتاتوری فاشیستی هیچ نوع امکانات مسالمت‎آمیز قانونی و علنی مبارزات اقتصادی و سیاسی (مبارزات دیموکراتیک) که مسئلۀ  سرنگون‎کردن مالکین ارضی و در نتیجۀ آن در‎هم ‎شکستن نیروی دولتی را مطرح نکنند موجود نیست و اگر هست بسیار استثنایی و محدود که نمی‎توان در آن جا متوقف شد و در نتیجه از همان حدی که فیودالیزم و رژیم دیکتاتوری فاشیستی می‎خواهد فراتر[رفت]. 

خلق افغانستان مدت‎ها است که به بی‎ثمر‎بودن مبارزات مسالمت‎آمیز و قانونی پی برده و هیچ نوع تمایل و امیدی به این شکل مبارزه ندارد. برای دهـقانان زور‎داشتن، قدرت‎بودن و تفنگ‎داشتن مطـرح است. در کشور پیش‎آهنگ انقلابی که نیروی مسلح نداشته باشد، قدرت نیست. چنین پیش‎آهنگ که توان مقابله با دشمن خلق (فیودالیزم و رژیم دیکتاتوری فاشیستی) و دفاع از منافع خلق را نداشته باشد، نمی‎تواند پیش‎آهنگ مبارزۀ توده‎ها باشد. به پیش‎آهنگ بی‎اسلحه و بی‎نیرو، خلق اعتماد ندارد و به سخنانش هرقدر هم مهم و شیرین باشد، کسی نه باور دارد و نه گوش می‎دهــد.

 6- مبارزۀ مسلحانه در بین تمام اشکال دیگر مبارزۀ ما نقش مــرکزی و عمده دارد. هیچ نوع مبارزات علنی قانونی، سیاسی و اقتصادی و هیچ نوع فعالیت‎های ایدیولوژیک سیاسی و تشکیلاتی ما نمی‎تواند بلا ارتباط به این شکل مبارزه مفهوم و ارزش پیدا کند. کلیه تلاش‎ها و مبارزات ما قبل از مبارزۀ مسلحانه است. وقتی که مبارزۀ مسلحانه آغاز یافت، همه فعالیت‎ها و مبارزات مستقیم و غیرمستقیم در خدمت آن قرار می‎گیرد. زیرا به‎طور عمده با داشتن نیروی مسلح است که می‎توان مبارزات سیاسی و اقتصادی دهقانان را رهــبری کرد؛ سازمان‎های حــزبی و توده‎ای ایجاد کرد؛ به‎منبع الهام و امید توده‎ها تبدیل شد؛ فیودالیزم و نیروهای دولتی را درهم شکست و بالاخره به‎هـدف سیاسی دست یافت. بنابرین تشکیل نیروی مسلح (کانون پارتیزانی) بهعـنوان پیشآهنگ مسلح رزمندۀ خلق در مـــرکز تــوجـه ما قـــرار دارد.  

7-  ما که مبارزات مسلحانۀ مخفی و غیرقانونی را شکل عمدۀ مبارزه قبول می‎کنیم، از اشکال دیگر مبارزه و مبارزۀ شهری پارلمانی، قانونی، علنی، مسالمت آمیز... چه قبل از آغاز جنگ برای تدارک و آمادگی به جنگ و چه بعد از جنگ به خاطر کمک به جنگ نیز استفاده می‎کنیم. مبارزۀ مسلحانه یک شکل مبارزۀ ماست نه تمام اشکال آن.  

8- ما در پهلوی تشکیل نیروی مسلح و مبارزۀ مسلحانه، کار توده‎ای مخفی و (حتی الامکان)علنی نیز می‎کنیم. اکثریت رفقای ما در دهــات (صحنۀ اصلی مبارزه) می‎روند. بخشی از آن‎ها که به صورت کانون پارتیزانی مبارزات مسلحانه را انجام می‎دهند، بخش اعظم دیگر در هم‎آهنگی با‎این شکل مبارزه به طور مخفی با پیشرو‎ترین دهقـانان ده ارتباط می‎گیرند؛ به آن‎ها تربیت سیاسی و تشکیلاتی می‎دهند. از طرف یا از طریق آن‎ها به مابقی اهــالی ارتباط برقرار می‎کنند. به‎این شکل با حـوصله سال‎های طولانی در دهــات می‎مانند؛ عمیقأ در درون توده‎ها ریشه می‎دوانند؛ پشتیبانی و کمک اهــالی را نسبت به پارتیـزان‎هـا در زمینۀ خوار و بار، امور حمل و نقل، وسایل نفرات، مخفی گاه‎ها، تبلیغات جلب و تنظیم می‎کنند (کاری که خود پارتیزان‎ها نیز آن را انجام می‎دهـند) و محیط هم‎بستگی را در دهــات نسبت به انقلابیون ایجاد می‎کنند و همین‎طور با محیط اجتمـاعــی، مناسبات خاص اقتصادی- اجتماعی، سنن و تجــربیات، مبارزات اخلاقی، رسوم، عادات، گـرایش‎ها و نظریات توده‎ها، مشکلات و نیازمندی‎های مبـــرم و مشخص اهــالی و ... جغرافیای کوه و دره و دشت، جنگل، راه‎ها و کوره راه‎ها (...) منطقه بلد می‎شوند. از تمام موسسات و رابطۀ سیاسی، اقتصادی و نظامی عسکری، پلیس ژاندارم، دولت و طبقات و افـــراد ضد انقلابی، اطلاعات وسیع و نقشه‎های دقیق عملیاتی پیدا می‎کنند و در نتیجه مبارزات مسلحانۀ توده‎ها را تدارک می‎بینند و به جنگ که در جـــریان است کمک می‎نمایند.  

9 - کار درجه اول ما در دهــات به‎منظور کار توده‎ای و مبارزۀ مسلحانه محدود می‎شود و کار درجه دوم، ما در شهر‎ها در ارتباط با کار تـوده‎ای و مبارزۀ توده‎ای میان دهقانان روستایی به کار سیاسی و تشکیلاتی بین کارگران و روشن‎فکران انقلابی شهرها نیز می‎پردازیم. همان‎طوری که در رابطه با عملیات چــریکی روستایی، دست به عملیات چــریکی شهری نیز می‎زنیم و در درجـۀ سوم، کار ما عبارت است از جلب عناصر ملی ملیت‎هــای تحت ستم، مانند دموکراتیک‎ها، ناسیونالیست‎ها، روشن‎فکران متـرقی و متنفذین روشن‎بین و روحـانیـون وطـن پرست (به خاطر مبارزۀ ملی).

 

ج- نظــر ما در مــورد ایـجـاد حــــزب و جبهـه

 

1- می‎توان و ممکن است با یک ... تشکل انقلابی، ... با توده ارتباط برقرار کنیم، مبارزۀ مسلحانه را تدارک ببینیم و کار انقلابی را به هر شکل که لازم باشد آغاز کنیم. این تشکل ... می‎تواند مبارزۀ مسلحانه را سازمان دهــد و در جـــریان مبارزه، جبهۀ متحد ملی را به وجود آورده و آن را رهــبری کند. در این‎جا باید نظر اپورتونیستی شعلۀ جاوید را مبنی بر این که اول باید حــزب به‎وجود آورد و بعد کار توده‎ای و مبارزۀ مسلحانه را آغاز کرد، مــردود دانست و برعکس این نظر صحیح را که اول باید گروپ‎ها و تشکل‎های ... [انقلابی] به کار توده‎ای و مبارزۀ مسلحانه آغـاز کنند و در جــریان فعالیت انقلابی، حــزب انقلابی را برای پیروزی نهـایی انقلاب به وجود آورند قبول کرد. برای ما قدرت عمـلی و کیفیت یک تشکیلات انقلابی ارزش دارد، نه نام آن که حتمأ حــزب باشد. ما نمی‎توانیم تا زمان پیدایش چنین حــزبی آرام نشسته و به نظارۀ حـوادث بپردازیم. حــزب را باید از طریق عمل انقلابی در درون توفان‎های جنبش به وجود آورد نه در محیط آرام و روشنفکران شهـری. حــزب از آسمان فـــرود نمی آید. (رجـوع شود به بخش... مادۀ 1) 

2 - ما طرف‎دار حـزب هستیم ولی به‎هیچ‎‎وجـه تصامیم عجـولانه را در مـورد تشکیل حــزب که بیش‎تر از تمایل ذهـنی بروکراتیک و فـورمالیستی روشنفکران پُرگو سرچشمه می‎گیرد، قبول نخواهیم کرد. از تجارب نیم‎قارۀ هـند و خاورمیانه (ایران، ترکیه، ممالک عــربی) و تجارب دهـۀ اخـیر کشور 1342- 1352 به این نتیجه رسیدیم که تشکیل حــزب واحـد کلاسیک ... در کشور ما با این ترکیب ملی و تفاوت سطح رشد تولید واحد‎های ملی از قبیله‎وی تا نیمه‎سرمایه داری و نیمه‎استعماری، امــری است که قبلأ غیرعملی به نظر می‎خـورد. و اگر لجـوجانه گـــروهی این نام (حــزب واحد) را به خـود ببخشد، فقط می‎تواند دل خود را به دایر‎کردن کنگره و داشتن کمیته مــرکزی و احیانأ رفتن به‎کنفرانس‎های مشورتی به‎اصطلاح احـــزاب برادر خوش کند. ما قبل از این که از ایجاد حــزب طرفداری کنیم از ایجاد جبهۀ رهــایی‎بخش خلق‎ها و ملیت‎های تحت ستم پشتیبانی می‎کنیم.  

 

3 ــ ما طـــرفـدار ایـجـاد جبهـۀ متحـــد رهـــایی‎بخـش خلق‎ها و ملیت‎هــای تحــت ستـم هسـتـیم

الف- جبهـۀ رهــاییبخـش خـلقهـا: این جبهۀ طبقاتی مربوط گروه رهبــری و مضمون عصر حاضر جبهه است یعنی جبهه برای رهــایی همه ملیت‎های کشور و زحمت کشان آن‎ها (طبقۀ کارگر و طبقۀ دهـقان) که علیه استثمار و ستم طبقاتی (قبیله‎وی، فیودالی، سرمایه‎داری و امپریالیستی) مبارزه می‎کنند؛ چـون در جامعۀ ما اکثریت را دهاقین تشکیل می‎دهـند، لذا مسئلۀ ارضی و مبارزه علیه فیودالیـزم در مــرکز توجـه قـــرار می‌گیرد. این مسئله (مبارزۀ ضد فیودالی – طبقاتی) در شمال، مرکز، جنوب، شرق و غـــرب مملکت یک‌سان و یک رنگ بوده نمی‌تواند، زیرا انکشاف و سطح [رشد] ملیت‌های مناطق مذکور متفاوت بوده و آن‌ها در مــراحل مختلف ساختمان اقتصادی و اجتماعی چـون قبیله‌وی ماقبل‌فیودالی، نیمه‌فیودالی و نیمه سرمایه‌داری قرار دارند و مبارزۀ خلق‌های این مناطق با تکتیک‎های ویــژۀ خود صورت می‌گیرد.                                                                   

ب- جبهۀ رهــایی‌بخش ملیت‌های تحت ستم: این جبهۀ‌ ملی متحدین ناسیونالیست و دیگر مضمون عصر حاضر یعنی جنبش رهــایی‌بخش ملی ضد‎ بقایای استعمار قدیم، استعمار‌ نوین و امپریالیزم است.

جبهـۀ رهــایـی‌بخـش ملیت‌های تحـت ستم کشور مانند هـــزاره‌ها، ...، نورستانی‌ها، بلوچ‌ها و دیگر اقلیت‌های تاجیک، چغتایی، هنـدو در جنوب و مـــرکز و اوزبیک‌ها، تــرکمن‌ها، تاجیک‌ها وغــیره در شمال و چارایماق‌ها، غــوری‌ها، ... و سیستانی‌ها در غـــرب که علیه ستم ملی (ستم اقتصادی، سیاسی، فــرهنگی) مبارزه می‌کنند. چــون در جامعۀ ما اکثریت را این ملیت‌های تحت ستم تشکیل می‌دهــند، لذا مسئلۀ حق تعیین سرنوشت و اشتراک در‎ حاکمیت‌ ملی و مبارزه علیه شوونیــزم (عظمت‎طلبی وامتیاز‎خواهی) ملت حـاکم به‎سردمداری قبیلۀ محمدزایی و نسل بروکرات‎زادۀ مرکز‎نشین، و  طرف‌دار مــرکزیت واحــد، محـــراق دوم این بیضوی  مبارزه است.

 

د- سیاسـت داخــلی‌مـا

1– ما با انشعابیون شعله، خلق و پــرچـم که به‎اساس عـقده‌‌های خــودخواهـی روشن‎فکرانه و مسایل شخــصی نه، بلکه آگاهـانه و بر‌اساس اصول و اندیشۀ خدمت به‎خلق انشعاب کرده‌ اند، دروغ نمی‌گویند، سیاست‎بازی و فضل‌فـــروشی نمی‎کنند، شهرت‌طلبی کاذب و هیاهــوی روشن‌فکرانه نمی‎خـواهند و مصمم به مبارزه علیه رژیم دیکتاتوری نظام‌ فاشیستی داود اند، حاضریم که هم‌کاری عملی را به‌صورت مستقیم و چه در چارچوب جبهۀ ‌متحد برقرار کنیم. ولی تا زمانی که مغز آن‎ها از بقایای اپورتونیزم، رویزیونیسم وغیره انحــرافات ... پاک نشود و در تمام مسایل و به‌خصوص در مهم‌ترین مسایل انقلاب کشور عملأ با ما معتقد نشده اند، وحدت تشکیلاتی را به‌صورت حــزب یا سازمان ... همراه‌‎شان خواستار نیستیم. در وحدت ‌تشکیلاتی، ما مخالف هر‌گونه اتحاد‎های‌ میکانیکی و بی‌اساس هستیم که همه در زیر سقف اتاق از جانب یک مشت روشن‌فکران فضل فـــروش و ناشناخته به‎وجود می‌آید و برعکس خواهان آنیم که اتحاد باید ... مبتنی بر‌ عمل باشد و از جانب انقلابیون ‌... صورت‌ گیرد که در جـــریان مبارزات عملی هم‌دیگر را شناخته و به نتایج واحــد در مسئلۀ انقلاب کشور رسیده اند. ما در حالی‌که این نکته (اتحاد در جـــریان عمـل‌انقلابی از افــراد گروه‎های‌انقلابی) را به‎عــنوان شرایط عینی وحــدت قبول می‌کنیم، از تلاش ذهـنی خود برای وحدت، موازی با رشد و تکامل این شرایط عیـنی دریـغ نخـواهیـم کرد. در‌ این مـورد از تجارب دموکراتیک خلق و شعله بیامـوزیم.

2 - خلاصه ما با تمام افـــراد و گــروه‌‎ها (به استثنای اخـوان که مـــرتجع‌تر از داود است، ...) صرف‌نظر از گپ‎های کتابی‎شان که مصمم اند علیه رژیم دیکتاتوری فاشیستی داود مبارزه کنند، حاضر به هم‌کاری هستیم.

3- ما در حالی‌که ... [در برابر] اخــوان به‌عنـوان ... [ایادی] امپــریالــیزم ... و نمایندۀ سیاسی فیودالـیزم [موضعگیری] داریم، حاضریم که با روحــانـیون وطن‌پرست و مبارز که شرافت‌مندانه علیه رژیم فاشیستی مبارزه کرده و در انقلاب ‌ملی اشتراک می‎ورزند، هم‌کاری نماییم.

4 - ما همین‌طور طــرف‌دار آنیم که با تمام عناصــر ‌ملی و دموکراتیک، ناسیونالیست‌ها، متنفذین روشن‎بین و روشن‌فکـران متـرقی مــربوط ملیت‌های تحـت ستم که امکان اشتراک آن‌ها در انقلاب‌ملی مـوجـود بوده و این امکـان را رژیم فاشیستی داود افـــزون‌تر کرده است، در یک جبهۀ وسیع متحد ملی، متحد شویم. ... (رجوع کنید به بخش ج مادۀ 3 و بخش ب مادۀ 9)

5 - روابط ما با چند گــروپ مخفی انقلابی دیگر از روابط خاص ماست!

 

هـ - نظــر‌ما در بارۀ کـودتای داود و ســازمـان‌هــای مـؤید آن 

1- سلطنت در آزمایش دموکراسی خود مـوفق نشد و پایه‌‎های آن متزلزل گــردید. روشن‎فکران مترقی سر بالا کرده و بافته‌های آن‌‌را پنبه ساختند. نهضت متــرقی بسط یافت، و دولت سه‌صد ساله افغانی در معرض انقراض قــرار گرفت. نظر به تجارب یک‌صدوپنجاه سالۀ اخیر خود، خاندان محمدزایی پیش‌دستی کرد و جناح چپ آن دست به کودتای عسکری زد؛ جنبۀ انقلابی این کودتا همانا در تغییر شکل دولت از سلطنتی به جمهوری بود. پرچمـی‌هـا و خـلقـی‌های رویزیونیست و رفورمیست به مشاطه‌گــری آن برخاستند. مـــرام دموکراتیک خـلق‌ را ... جا زدند و مردم متــرقی و بی‎تجـــربه را فــریفتند و مـؤقتأ خوش‌بین ساختند و اما ماهیت دولت هم‌چنان ارتجـاعـی و استبدادی باقی‌ماند و حتا به آن دیکتاتوری شخصی و حکومت پولیسی، زندان و ضبط احوالات و تمام ماشیـن‌دولتی کهـن حفظ و در حال پخته‌کاری است؛ ... و دولت به دست مــردمان مبتذل و بی‌معلومات حتا اراذیل و اوباش‎ها سپرده شده و این شه‌کاری‎ها دوام دارد.

 2- شاید شخص دیکتاتور به کمک بلاقید و شرط و در گــروگیرندۀ شوروی‌ها پــروژه‌هایی روی‌دست بگیــرد و به اصلاحات رفورمیستی اقــدام کند که همه برای بقای این دولت «سه‌صد ساله» است، اما باز هم با این برنامه در این کار‌ها در روی کاغــذ از بوتو پیش نمی‎رود و در عمل از رضاشاه (!) زیرا آن‌ها هم برنامۀ مـترقی و شه‌کاری‎های مـــردم فـــریب دارند ولی هیچ شخصی و یا سازمان مــترقی و مترقی‎نماها آن‌را متـرقی و انقلابی نگفته و حتا حـــزب عـوامی و توده. اما این پرچـم و خـلق نه‎تنها به آرایش و پیرایش و مشوره‎های خصوصی پــرداختند، بلکه به پولیس و جاسوس دولت کودتا نیز تبدیل شدند و این در تاریخ احــزاب سیاسی و متــرقی جهان بی‌نظیر است و اما دولت کودتا:

ـ کودتایی است از طرف جناح چپ دولت «سه‌صد ساله».

ـ دولت دیکتاتوری فــردی پولیسی است برای همه خـلق‌هــای کشـور.

ـ دولت دیکتاتوری فاشیستی است برای ملیت‌های تحت ستـم کشور.

ـ بالاخـــره دولت فـــردی پولیسی است برای جلوگیــری از انقلاب و به‎قدرت‎رسیدن انقلابیون واقعی و از نگاه سیاست خارجــی پیروزی ... رویزیونیسم است در منطقه.

3ـ داود نمایندۀ سیاسی بورژوازی بزرگ است؛ به‌حکم مـوقف طبقاتی خود بیش‌تر از همه از جنبش توده‌ها وحشت دارد و می‌خواهد کار را از راه رفورم، مصالحه و سازش فیودالیزم و سلطنت یک‌سره کند. این به‎اصطلاح راه مترقی‎ای (!) که بورژوازی بزرگ در پیش گــرفته، ارتجاعـی و آزمندانه است. تــرس داود به‎عـنوان نمایندۀ بورژوازی بــزرگ از توده‌ها، سبب می‌شود که به بازی دموکراتیسم بپردازد، دروغ گوید و وعده دهــد، مـــردم را امیدوار سازد. و بیش‌تر از همه به تبلیغات پوچ و تهوع‎آور در بارۀ (اصلاحات)، (ترقی اجتماعی)، (مردم ) و غیــره بپردازد.

دروغ‌گویی و وعده و وعید و پُرگویی و تمام تزلزل و ناپیگیری او از ترس تصفیۀ حساب جدی‎اش با فیودال‌ها و بورژوازی کمپرادور که با آن‌ها پیوند منافع دارد و از جنبش توده‌ها که خطرناک‎ترین و مهیب‎ترین بلا برای بورژوازی و به‌خصوص بورژوازی بزرگ است، سرچشمه می‌گیرد. رژیم فاشیستی که پایۀ اجتماعی آن‌را به‌طور عمده بورژوازی کمپرادور ملیت [حاکم] ... تشکیل می‌دهد، هــرگز مـوفق نبوده و نخــواهــد بود که علیه فیودالیزم یعنی علیه طبقه‎ای که بیش‌تر از همه با آن وحدت منافع دارد و پایه‌های حیاتی آن‌را همان دهـات و همان استثمار فیودالی تشکیل می‌دهــد، به مبارزۀ قطعی، پی‌گیر، ... و جدی بپردازد و از همین جاست که ناهنجارترین تبلیغات را در بارۀ ریفورم اصلاحات‌ارضی وغـــیره به‌راه انداخته است. همۀ این تبلیغات سراپا دروغ و حیله‎گری است؛ آغشته با روح چاپلوسی و سازش از ملاکین بقایای سلطنتی و فیودالیزم و ترس از انقلاب خلق‌ها است. این بورژوازی لیبرال، بورژوازی کم‌تر متــرقی، بورژوازی مــرتجع که با فیودالیزم، سلطنت و موسسات قدیمی سر سازش و مصالحه را پیش‌گرفته، نمی‌تواند خود را از زیر یوغ امپریالیزم خلاص کند؛ نمی‌تواند افغانستان را از صورت بازار کالا‌های دول امپریالیستی، منابع مواد خام برای انحصارات آن‌ها آزاد سازد. ســردار فــرانکوی ما نیز مانند گذشته‎گان وطن‌فــروش خـود، خادمـین گوش به فـــرمان امپریالیست‌ها گـــردن نهاده است و تبلیغات او در مـورد تمامیت ارضی، استقلال ملی، قضاوت آزاد وغیره پوچ و بی معنی است. این رژیم دیکتاتوری نظامی که در برابر فیودالیزم و امپریالیزم کـــرنش مــزدورمنشانه می‌کند و به نوکر با‎وفای آن‌ها مبدل شده است (و نمی‌تواند هم مبدل نشود زیرا طبق قاعدۀ عمومی بورژوازی کمپرادور در کشور‌های عقب‌‎ماندۀ جهـان سـوم پایگاه امپریالیزم و حلقۀ واسط فیودالیزم و امپریالیزم است) نمی‌تواند قابل هیچ‌گونه امیدواری و پشتیبانی باشد. خلق و پرچــم که می‌خواهـند مـــردم را به هم‌کاری با رژیم دعــوت کنند و خود وظیفۀ دفاع از رژیم، چاپلوسی، جاسوسی و هم‌دستی با ‌آن را پذیرفته اند، با داود در‌ یک ردیف اند؛ تا وقتی که آن‌ها چنین اند، ما همـه شان (داود، تــره کی، بیرک) را به‌یک نظر می‎بینیم و به ضد همۀ آن‌ها به نوع یک‌سان مبارزه می‎کنیم.

4 - مبارزه علیه فیودالیزم را به‌طور عمـده، دهقـانان انجـام می‌دهـند، این دهقـانان باید از جانب سازمان سیاسی ... بسیج و متشکل شوند و در تحت رهبـــری ... [آن] انقلاب ارضــی کنند، سازمان‌های خـود را به وجود آورند و قدرت سیاسی خلق‌ را مستقر نمایند، راهی که در کشور ما از راه جنگ توده‎ای طولانی ممکن است. تجـــربۀ انقلاب‌هــای جهان سـوم ثابت می کند که فقط به این شکل و این راه است که می‌توان به‎صورت ... قاطع و پیگیر به پیکار علیه فیودالیزم و از این‎طــریق علیه امپریالیــزم برخاست ...

داود قادر نیست از راه انقلابی به نبرد فیودالیزم برخیزد، به دلیل این‌که اول خـود تا گلو در مــرداب فیودالیزم غـــرق است و با آن از ریشه پیوند منافع دارد و دوم این‌که این راهی است که منجر به بیداری توده‌ها و شگوفایی فعالیت و تشکل آن‌ها شده و ناگـزیر ســرنیزۀ تـوده‎های متشکل و مسلح ملیونی که علیه فیودالیزم برخاسته اند، روزی‌ ... متـوجـه داود [خواهد شد] ... و از ‌این‌رو بورژوازی بزرگ داود مجبور است از همان ابتدای کار راه انقلابی را نه بلکه راه ریفورم را در پیش گیرد..     

5 – یکی از بزرگ‌ترین وظیفۀ ما در عــرصۀ ... ایدیولوژیک این‌است که بر اساس تجارب به‌دست‎آمده از کودتای داود، از یک ‌طرف تمام ماهیت و نتیجه‎های عملی نظریات تیوریک ریفورمیست‎های خلق و پــرچـم و ( راه رشد غیر‌سرمایه داری، دموکراسی‌ ملی، تصرف قدرت از بالا و پارلمانتاریزم و کودتا، مبارزات مسالمت آمیـز و ...) را به خلق کشور نشان دهیـم و از سوی دیگر پایۀ اجتماعی آن‌ها را که نمایندگان سیاسی بورژوازی ملت ستم‌گر، دنباله‎روان بورژوازی بزرگ ملت حاکم وعــروسکان داود اند به‎صورت مستند افشا کنیم. مبارزۀ ما به‎ضد رفورمیسم و رویزیونیـسم خـلق و پــرچـم شــرط پیروزی ما در مبارزه علیه داود است.

6 - داود که سر خر سلطنت سوار شد و پالان آن‌را رنگ جمهوری زد و تمام روبنای سیاسی کهن، ... را دست نخــورده باقی گذاشت .... کودتا نشان داد که ... [با حفظ] ماشین دولتی کهـن هـیچ حــرفی نمی‌تواند از انقلاب، از خدمت به‎مــردم و یا انتقال قـدرت به‎توده‌‎ها در میان باشد... در این جا باید آن تصور غلط را که معتقد است از راه کودتا و دیگر توطئه‎های سیاسی، قدرت به توده منتقل شود، مـــردود و تخــیلی دانسـت.

و- سیاست خـارجــی مـا

1- ما معتقدیم که انقلاب افغانستان را خلق‌ افغانستان می‎کند و ارتباط ما با کشور‎ها، احــزاب و گروه‎های انقلابی خارج به‎هیچ وجه نمی‎تواند جای انقلاب خلق ما را بگیرد. اساس تحـول کشور را تشکل نیروی‌انقلاب خلق تشکیل داده، در‌ حالی‎که کمک و پشتیبانی احــزاب و کشور‎های دیگر از ما شرط پیروزی ماست. به‎این‌ [تــرتیب] ما به‎سیاست اتکا به‎نیروی خود به‎عنوان اصل و اتکا به‎دیگران به‎عنـوان فــرع عمل می‌کنیم. ما از سیاست شعله، خلـق و پــرچـم که زندگی را کاملأ وقف دفاع از چـین و شوروی کرده اند، خـلق افغانستان و انقلاب افغانستان را فــراموش کرده و یا آزادی خـلق ما را به‎طور عمده به‌ دست دیگران می‎دهـند، بیزاریم. ما در حالی‌که از رویزیونیسم به‎سویۀ ملی و بین‎المللی افشاگری کرده و علیه آن مبازره می‌کنیم، در مـورد روابط و مـوضع‌گیری خـود با دو تــریند چین و شوروی از سیاست اصولـی رفقای کـوبایی، ویتنامی و فلسطینی پیــروی می‌کنـیم.

2- ما معتقدیم تا زمانی که امپریالیــزم وجود دارد، رقابت‌ تسلیحـاتـی ملیتاریسم امــر ناگزیر بوده و خطر جنگ جهـانـی نیز موجـود خـواهـد بود. ...

 3- ما در حالی‌که هم‌بستگی خود را با خـلق‌های بلوچ و پشتـون که به‌خاطر حق تعیین سرنوشت خود مبارزه می‌کنند اعلام می‎داریم، مخالفت خـود را نیز با این امــر که رهبــری این جنبش‌های ملی در شرایط جدید بین المللی نه به‎دست ... [زحمتکشان] این ملیت‎ها بلکه به دست بورژوازی و اشراف‎های نظیر خان ولی و غیره می‎اُفتد ابراز می‎داریم. ...

4- از امنیت جمعی آسیا و دیگر توطئه‌‎های منطقه‌ای، ... از هر ‌طرف که رهبــری و حمایه می‌شود اظهار انزجار می‌کنیم و این چنین دسته بندی‎هــای شرقی و غــربی را به نفع خلق‌های آسیا و خاورمیانه نمی‌دانیم. ...

5-دولت فعلی اسراییل فاشیستی، ملیتاریستی و امپریالیستی است. پیش‌نهاد یک دولت دموکراتیک را که از طرف انقلابیـون فلسطین شده و خـلق‌هــای عـــرب، یهـودی و غیره را شامل می‌گردد، مطابق اصول مترقی و مـوازین بشردوستی و حقــوق بشر می‌دانـیم.

6- دولت‌هــای بعثی عــربی را مــترقی ندانسته و سادات را شخص مــرتجع می‌شناسیم.

7- مبارزات عادلانۀ انقلابیون و دولت‌های مترقی جنوب‌شرق آسیا را تأیید کرده، آن را برای نهضت‌های [ضد] امپریالیزم مؤثر می‌شناسیم. دولت به‎اصطلاح چـین‌ملی (تایوان)، باید مانند عروسک کنار گذاشته شود. از کشتار بی‌رحمانه کودتای فاشیستی شیلی انزجار عمیق می‌نماییم و برعکس به همه انقلابیون امریکای لاتین که مبارزۀ طبقاتی و ملی را توأماً پیش می‌برند درود می‎فـــرستیم و در سرنوشت غــم‎انگیز سیاهــان جهـان، خصوصأ اتازونی خود را شــریک و هم‌درد می‎دانیم و سیاست تبعیض نــژادی افـــریقای جنـوبی و غــیره را تقبیح می‎کنیم.

8- ما که در این گـوشۀ تاریک و عقب ماندۀ جـهان با تحمل هـــزاران هــزار مشکلات و مصایب با تصمیم قاطـع یا مـــرگ یا پیــروزی، رستاخـیز ‌خـلق خـود را تدارک می‎بینیم، خـویشـتن را هم‌دست کوچـکی از ارتش بین المللی ... [آزادی‎خواهان و عدالت‎طلبان جهان] می‌دانــیم و از این‌رو هم‌بستگی عملی‎مان را با تمام رزمندگان که در کوه‌‎ها، در جنگـل‌ها، شهـرها ... به‎خاطــر نجـات بشــریت به‎پیکار خــونـین و عـادلانـه علـیه ارتجـاع و امـپریالــیزم مشغـولند و به‎خصــوص با رفقـای انقلابـی فلسطـین، ایــران، تــرکـیه، هـند، پاکستان، و بنگله‎دیش اعـلام مـی‌داریم.»



[1]  ــ پس از نشر «متن توضیحات و پاسخ‎های محبوب‎الله کوشانی در بارۀ گذشتۀ س.ا.ز.ا. ...» در سایت وزین خراسان‎زمین، در زیر نوشته در بخش دیدگاه ها، دوست گرامی محمد‎هاشم جان قانع پرسش‎هایی را مطرح کرده بود. این معروضه همچون تلاشی برای پاسخگویی به‎همان پرسش‎ها تقدیم می‎گردد.

 2 ـ  از حُسن اتفاق، دو سه ماه پیش، با همت و همکاری شماری از دوستان، کلکسیون مکمل «دیجیتالی» جریدۀ «میهن» آماده شده و در سایت «خراسان‎زمین» به‎دسترس علاقه‎مندان قرار گرفته است.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

هاشم قانع 30.04.2017 - 16:55

 جناب محترم کوشانی صاحب! احترامات اینجانب را بپذیرید ,صحتمندی و طول عمر برای شما آرزو دارم. از اینکه به پرسشهای اینجانب در چوکات و معیار که خود لازم دانستید، پاسخ ارائه داشتید و به تاریخ ۲۶ حمل ۱۳۹۶ خورشیدی در تارنمای خراسان به نشر رسید از شما قلبا سپاس گذارم . من پرسش های خود را پیرامون سخنرانی شما که خطاب به جوانان آزادگان در شهر کابل ایراد شده و در نارنمای خراسان ز مین به نشر رسید ، با یک مقدمه ی کوتاه مطرح ساختم و در نظر بود مقدمه را در بخش دیدگاه در تارنمای خراسان بگذارم و پرسشها را به آدرس ایمیلی شما بفرستم، اما طوری شد که هر دو به آدرس دیدگاه پست گردید . با آنکه سهوا عبارت «حفظ راز» در بخش پرسشها تایپ شده بود و ربطی به بقیه ی متن نداشت , نفس پرسش ها پاسخ عمومی می طلبید و ضرورت بود تا از زوایا ی پنهان تاریخ سازمان, رهروان سابق و نسل امروزی مطلع شوند بدین خاطر من لازم ندانستم از مسئول تارنمای خراسان زمین خواهش کنم تا بخش سوالات را حذف نمایند . براستی که حوصله مندی شما در پاسخ دهی و واگشایی بخش های مهم از تاریخچه سازمان سازا از نخستین وهله ی شکل گیری اش نتنها برای پیروان راه بدخشی بزرگ بلکه همه ی کسانی که شایق فهمیدن ندانسته ها و جعل کاری ها در تاریخ چپ دمکراتیک اند بسیار ارزنده و مفید میباشد و جا دارد به صفت یکی از کسانی که عمر ی برای تحقق آرمان های سازمان کوشا بوده سپاسمندی خود را ابراز نموده , از شما و همه یاران قلم بدست شهید بدخشی تمنا دارم تا ناگفتنی و گفتنی های بیشتر را برایمان بازگو کنند تا بیتوانیم در پرتو آگاهی دقیق ازان به نقد و بررسی همه جانبه نقاط مثبت و منفی چند دهه مبارزات بشدت آرمان گرایانه ی یک نسل عاشق آزادی و برابری بپردازیم . همچون ضمیمه فقط میخواهم نکات ضروری زیر را با شما نیز در میان بگذارم : ۱.شما برای گرفتن معلومات بیشتر اینجانب را به آدرس های مختلف رجعت دادید تا از چگونگی برگزاری کنفرانس بدخشان سازمان معلومات بگیرم و یا فهرست مکمل بنیانگذاران «محفل انتظار» را از ده تن زنده مانده ها از شمار 21 تن بنیاد گذاران و غیره جویا شوم . راستی به برخی از آنان که شما از آنها نام بردید و کسانی دیگری را که شخصن میشناختم و فکر میکردم در چنته چیزی دارند قبلاً مراجعه کرده بودم و بار دیگر مراجعه کردم که با تاسف به استثنایی یکتن از آنها که از هیچ نوع همکاری و ارایه معلومات درین باره دریغ نورزید , متباقی گفتند، «چشمم» یا «تف ام» تکلیف دارد و مریض استم و یا فراموشکار شده ام و یا میگویند، کتاب چاپ میشود (12 سال از وعده ی چاپ کتاب تاریخ ایشان میگذرد) , خلاصه به بهانه های مختلف به هیچ یک از پرسش های من و هم مانند من پاسخ لازم را ندادند . به هر صورت باز و بار دیگر به اساس رهنمایی شما، به ایشان سری خواهم زد. ۲. دقت در نوشته ها: طور مثال در صفحه 3 - اول حوت 1367خ «جریده میهن» ارگان نشراتی مرکزی سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان، در باره شهادت سید شربت «باقری» زیر عنوان (باقری پیکار جویی از تبار فرزانۀ یمگان) نوشته جناب ظهورالله ظهوری را خوانده بودم و چنین نوشته بودند: ...باقری بحیث نماینده انتخابی تشکیلات ولایتی بدخشان سازمان [سازا] در کنفرانس سال 1362خ سازمان در کابل اشتراک داشت ... و زمانی به جبهه می رفت نام مستعار خویش را خسرو برگرفته از ناصر خسرو...[عین نوشته در جریده میهن نیست، مگر محتوا یش همین هست] اما زمانی از کادرهای رهبری و مسئولین بدخشان از جمله از منشی وقت سازمان در بدخشان (جناب پهلوان قیام) پرسیدم، انها گفتند: هیچ انتخاباتی در بدخشان برای اشتراک در کنفرانس 1362خ صورت نگرفته بود، بلکه به اساس هدایت تحریری مقام وقت رهبری سازمان (سازا)، از دو تن (مرحوم باقری و پهلوان قیام) خواستند تا در کنفرانس (طور انتصابی) اشتراک ورزند. پهلوان قیام، بنا به دلایلی (از جمله عسکری دوره احتیاط را سپری میکرد و رخصتش نداند) اشتراک کرده نتوانست و مرحوم باقری اشتراک ورزید...در همین متن یاد شده، دو موضع اصلی نوشته، یا در عدم دقت و یا بنا به هر دلیلی رد پای واقعیت گم گردیده... شاید، پاسخ های را دریابم، همچنینی باشند... من به شما مراجعه کردم، که شما مدت مدیدی نفر اول سازمان (سازا) و حزب (حزب آزادگان) بودید و هستید، فکر کردم، یقینً به آرشیف اسناد (اگر اسنادی باقیمانده باشد) دسترسی دارید و میدانم - در بسا مسایل اهل راز مرحوم بدخشی بودید. شاید یادداشتهای در ذهن و در دفترچه های خویش داشته باشد. هچنان با یاران روزهای خوب و بد زندگی سازمانی در تماس اید و ممکن پاسخ به گونۀی خواهید داد دیگر سوالی باقی نخواهد ماند. پاسخ دادید و مستفید شدم نه آنچه در ذهن می پروراندم و آرزو داشتم. مگر آنچه گفتید، خالی از مفاد نبود و به خصوص یکی از طرح های سازمانی سال 1352خ بعد کودتایی محمد داود خان، که توسط مرحوم عبدالله مشهور به حفیظ ملقب به آهنگرپور تدوین گردیده بود... حرف آخر: حال یک پرسش قبلی را به گونۀی دیگر خدمت شما، مطرح میسازم و خواهش دارم، کوتاه، فشرده و ساده با بزرگواری خویش پاسخ دهید. 21 تن در سال 1347خ (از ذکر روز و ماه آن میگذریم) « محفل انتظار» را ایجاد کردند. تشکیلات (محفل)، راه رشد طبعی خود را طی کرد از تشکیلات (محفلی) به تشکیلات (سازمانی) و سرانجام به تشکیلات (حزبی) ارتقاع یافت و یا تبدیل گردید. حال، لطفاً روشنی اندازید: اول) چه وقت، توسط کی ها و برای چه – نام تشکیلات را «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان» گذاشتند و چه وقت در کدام ارگان با صلاحیت همین نام (سازا) به تصویب رسید. آیا به غیر از نام (سازا) کدام نام و نامهای دیگر مطرح گردیده بود و از میان آنها (س. ا. ز. ا.) پذیرفته شد. نامگذاری حزب آزادگان را می دانم. البته از شما بزرگوار، قبل از پاسخ ممنون خواهم بود با آنکه انبوه از سوالات و پرسشها وجود دارد تا غرض معلومات و روشنگری ارائه گردد ، عجالتاً به همین پرسش خویش خاتمه می دهم.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محبوب الله کوشانی