|
||||
تاریخ قدیم اقوام و سرزمین های افغانستان امروزی تا ظهور سلطنت افغانها (به اساس شواهد باستان شناسی)
فصل یکم – فراز و فرود هندوکش
هندوکش برفراز جلگه ها و وادی های افغانستان صعود نموده است. این کوههای با شکوه درطول هزاره ها ناظردهقانان صلحجو و دامداران کوچی، ارتش های الکساندربزرگ و چنگیزخان، تاجران و زایران بوده و در این اواخرهم ناظرتعداد کثیردپلومات های خارجی که میکوشند دراین کشورجنگزده صلح را تامین کنند. هر آنچه این مردان و زنان درافغانستان انجام میدهند، از قله های مرتفع هندوکش غایب نمیباشد. هزاران سال قبل ایرانیان باستان این سلسله را بنام یوپاری ساینا یا (کوه) اپارسین، (کوههای) بلند تر از شاهین، یا بعباره دیگر "کوه های که بلند تر از پرواز هر پرنده است" نامیده اند. در اواخر هزاره اول ق م، یونانی ها نام پاروپانیسادای را برای نشان دادن جلگه های جنوبشرقی این کوهها یعنی اطراف کابل معاصربکاربرده اند. شاید نام قدیمی از پارا- یوپایریساینای مشتق شده باشد، بمعنی"سرزمینی ماورای یوپاریساینای" بوده و نشانۀ نام داده شده توسط مردمی است که درجانب شمال این کوهها زندگی میکردند. دراوایل سده هفتم عصرفعلی، سوانژنگ زایر بودائی چینائی بهنگام سفراز طریق افغانستان به نیم قاره هند و در برگشت، نام پولوسینا را برای کوههای شمال کابل بکار میبرد. این نامگذاری یاد آور نام ایرانیان باستان بوده و در اسناد خویش بطور نا آگاهانه این نقطه را افاده میکند که "پرندگان زیادی در پروازخویش به قلۀ آن نمی رسند، مگراینکه پیاده بآنجا برآمده و بعدا به پروازخویش بطرف پائین ادامه دهند".
هندوکش یک شاخۀ هیمالیا است. این نام بمفهوم وسیع آن دربرگیرنده بخش صعب العبورمرکز و شمالشرق افغانستان را احتوا میکند. این کوه ها بالای اقلیم، کیفیت خاک، موجودیت آب و مسیرهای آن تاثیرزیاد دارد. باینترتیب هندوکش تاثیردایمی بالای زندگی مردمانی دارد که بامتداد کناره ها وجلگه های اطراف آن زندگی می کنند. این زندگی دریک محیط سخت ناگوار وغالبا ظالمانه با زمستان های سرد و تابستانهای داغ میباشد. دربعضی جاها آب فراوانی وجود دارد، درحالیکه جاهای دیگرباران کمی میبارد. بعضی اوقات، طورمثال بهنگام نوشتن این کتاب، چندین سال باران نباریده که باعث مصیبت های فراوان و صدمات بزرگی گردیده است. اوسط عمر مردان و زنان در افغانستان بسیار پائین است: ارقام سی آی ای درسال 2000 حدود 45.88 سال را نشان میدهد.
دراین کشوربا وجودیکه محصولات نسبتا کم بوده و باعث مبارزه دوامدار مردم بمقابل محیط میشود، موقعیت جغرافیائی یگانه داشته و دارای ظرفیت های وسیع است. مردم افغانستان درامتداد یکی ازمهمترین شاهراه های آسیا زندگی میکنند. این کشور وصل کننده صحرا ها و دشتهای آسیای میانه با قلمروهای وسیع شرق میانه و ایران، وجلگه های سرسبز و سوزان نیم قاره هند میباشد. درطول تاریخ، مهاجرین سرزمینهای همسایه داخل آن شده و ازطریق کوهها و کوتلهای آن تمام کشور را پیموده اند. تمام اینها آثار و اولادۀ خود را جا گذاشته و باینترتیب موزائیک گروه های تباری را ایجاد نموده است که مشخصۀ اقوام فعلی این کشورمیباشد.
بآنهم تماس با دنیای خارج هیچ وقت یکطرفه نبوده است. مردمان سخت کوش افغانستان بارها ازکوه های خویش درجستجوی چراگاه، تجارت و یا غارت به جلگه ها و دشتهای مجاورهجوم برده اند. آنها سلطنت ها را شکست داده و ایجاد گر امپراطوری ها بوده اند. باینترتیب تاریخ مردم افغانستان تاریخ مردمانی است که در ماورای مرزهای فعلی آن زندگی دارند.
مردم افغانستان در پشت این پرده های محیطی و جغرافیائی یک شبکه مشترک رسوم، عقاید و مهارت ها را با یک چشم اندازقابل مقایسه با زندگی بافته اند. این شبکه توجیه نوشتن این کتاب در باره تاریخ افغانها بحیث یک گروه واحد متمایز ازمردمان همسایه ایشان است، با وجودیکه نام "افغان" درواقعیت صرف بیکی از اقوامی قابل اطلاق است که در این کشورزندگی میکند، یعنی فقط پشتون ها که در طول چند سده قوم حاکم افغانستان را تشکیل داده وعمدتا درجنوب و شرق کشور و پاکستان زندگی میکنند. این نیزبدین معنی است که بخاطر شناخت اقوام افغانستان و تاریخ آن ضروراست معلوماتی درباره محیط فزیکی بدست آوریم که چطور افغان ها بحالت موجود رسیده اند.
افغانستان امروزی
دولت اسلامی افغانستان معاصر یک کشورمحاط به خشکه با مساحت 647500 کیلومترمربع بوده و از فرانسه بزرگتراست. درجنوب و شرق حدود 2430 کیلو مترسرحد با پاکستان دارد. درشمالشرق، ازطریق کوههای مرتفع حدود 76 کیلو متر با چین همسرحد است. دو همسایه شمالی، تاجکستان (1206 کیلومتر) و یوزبکستان (137 کیلومتر) است. درشمالغرب آن، ترکمنستان (744 کیلومتر) و درغرب آن جمهوری اسلامی ایران قراردارد (936 کیلومتر). تخمین نفوس موجود افغانستان بطورافتضاح آمیزی نامعلوم است. در1978، حدود 15 ملیون تخمین شده است. پس ازکودتای کمونیستی 27 اپریل 1978، حدود 5 ملیون از کشورمهاجرت میکند. صدها هزاردراثرجنگها کشته میشود که همچنان پس از خروج شورویها در15 فبروری 1989 ادامه مییابد. تعداد مهاجرین که به وطن برگشته اند نامعلوم بوده و همچنان تعداد کسانیکه میخواهند این کشوررا بعلت جنگهای سیاسی فعلی ترک کنند، روشن نیست. ارقام سی آی ای برای سال 2000 تعداد مهاجرین باقیمانده را حدود 1200000 درپاکستان و حدود 1400000 در ایران تخمین میکند. با وجود اینهمه تحولات، گفته میشود که نفوس افغانستان بازهم افزایش یافته ودرنیمۀ 2000 حدود 26 ملیون تخمین شده است. اما معلومات وارقام واقعی وجود نداشته وباینترتیب توضیح افغانستان فعلی و نفوس آن عمدتا بربنیاد حالات قبل از1979 استواراست.
تقریبا تمام مرزهای افغانستان امروزی بطوررسمی دراواخرسده نزدهم تعین شده است. قسمت زیاد مرزها ازطریق مظاهرجغرافیائی یا رسومات تاریخی قبولشده تعین نشده است. بعوض، ملاحظات سیاسی و نظامی توسط ابرقدرتهای روزتعین کننده مرزها بوده است. یعنی درروزگاری که قدرتهای اروپائی قسمت اعظم جهان را کنترول میکردند، کمیشنرهای برتانوی و روسی این قسمت جهان را میپیمایند تا مرزهای افغانستان را مشخص سازند. آنها بطور قصدی ملکیتهای برتانوی درنیم قاره هند را ازفتوحات روسها درآسیای میانه جدا میکنند. این سال ها دوران بازی بزرگ بین روسها و انگلیسها است، طوریکه توسط رودیارد کیپلینگ دقیقا در کتابش بنام کیم توضیح شده است. دراین سالها، دولت افغانستان تحت عبدالرحمن خان (1880- 1901) نه بحیث کشورمستقل، بلکه بحیث یک دولت حایل در محوطه نفوذ برتانیه ایجاد میشود. آنرا بخاطری ایجاد میکنند تا مانع هرگونه رویا روئی مستقیم بین سربازان برتانوی و روسی گردد. بنا براین مرزهای افغانستان امروزی غالبا ازطریق سرزمینهای عنعنوی قبایل عبورنموده است. این موضوع بطورخاصی درشرق قابل تطبیق است، جائیکه سرزمین پشتونها توسط خط نامنهاد 1893 دیورند تقسیم میشود. درجاهای دیگر، خط مرزی تعین شده در جنوبغرب در 1872 و باز در1904، جدا کنندۀ زمینهای حاصل خیز (سیستان) بین افغانستان و ایران است. فقط مرزهای شمالشرقی شامل مظاهر جغرافیائی یعنی دریای پنج و آمودریا (اکسوس مولفان قدیمی) است.
کوههای هندوکش
کوههای هندوکش دربرگیرنده قسمت اعظم مناطق شمالشرقی ومرکزی کشوراست که ازیک گرهگاه (باریکه) شمالشرق (نقطۀ تقاطع مرزهای افغانستان، تاجکستان، چین و پاکستان) بامتداد جنوبغرب امتداد دارد. این گرهگاه که بنام قراقروم (ترکی: سنگ سیاه) یاد میشود، قسمت اعظم محدوده شمالغربی سلسله هیمالیا را تشکیل میدهد. دراینجا کوهها فوق العاده بلند بوده (بیش از 7000 متر) وبطرف جنوبغرب و بامتداد افغانستان مرکزی ارتفاع آنها کمترمیشود، اما سلسلۀ متصل کوه بابا در غرب کابل بازهم بیش از5000 مترارتفاع دارد.
کوه بابا و شاخه های آن منبع اکثر دریاهای عمدۀ افغانستان میباشد. اینها شامل سرخاب (یا دریای کندز)، بلخاب، هریرود، هلمند، ارغنداب و دریای کابل است. سرخاب یا دریای کندزبطرف شمال جریان داشته و از شهرکندزبطرف آمودریا میرود. بلخاب که درجانب غرب آن قراردارد نیز بطرف شمال جریان داشته و از طریق بلخ (بکترای باستان) عبورمیکند، اما آب آن قبل از رسیدن به آمودریا تبخیر و خشک میشود. هریرود بطرف غرب جریان نموده و پس ازعبوراز شهرهرات بطرف شمال رفته، بحیث دریای تجند، در دشتهای قراقوم ترکمنستان فعلی تخلیه میشود. هلمند بطرف جنوبغرب جریان نموده و ازطریق دشت های جنوب غرب افغانستان درآبهای ایستاده سیستان تخلیه میشود که بنام هامون هلمند یاد شده وآبهای یکتعداد دریاهای کوچک دیگرنیزدرآن میریزد، ازقبیل خاشرود، فراه رود وهروت رود که ازکوههای افغانستان مرکزی سرچشمه میگیرند. بعضی اوقات هامون هلمند لبریزشده و آب اضافی آن ازطریق کانال شیلاغ بطرف آب ایستاده بزرگ جوارآن میرود که بنام گودِ زیره یاد میشود. شاخه عمده هلمند دریای ارغنداب است که ازنزدیکی سلسله کوه بابا سرچشمه گرفته و بطرف شرق هلمند جریان نموده و پس ازعبورازشهرکندهار(درجنوب کشور) درساحه باستانی (قلعه) بست با دریای هلمند یکجا میشود. دریای کابل بطرف شرق جریان داشته وبا عبور از شهرکابل و یکجا شدن با یکتعداد شاخه های دیگربطرف اندوس میرود.
تمام این کوههائی که شمال کشوررا ازجنوب آن جدا میسازد، حد اقل ازاوایل سده چهاردهم بنام هندوکش (کشندۀ هندوها) شناخته میشود. ابن بطوطه (1304- 77) گردشگرمراکشی که دراوایل سالهای 1330 ازاینجا دیدن میگذرد، میگوید که این کوهها بنام هندوکش یاد شده و بمعنی "کشنده هندوها" است، زیرا غلامان وکنیزان که ازهند میآوردند، تعداد زیاد آنها دراینجا در اثر برف و سردی زیاد میمیرند.
بآنهم نام هندوکش باید فقط بآن قسمتی اطلاق شود که درشمال کابل قراردارد. در اینجا سلسله بسیارباریک شده واجازه میدهد ازطریق یکتعداد کوتلهای آن عبور و مرورصورت گیرد. درحقیقت، این نام شاید فقط بیکی ازاین راهها اطلاق شده باشد که نامعلوم است. درحال حاضرگذرگاه عمده هندوکش عبارت ازتونل سالنگ است که بطورمستقیم شمال کشوررا با جنوب و پایتخت (کابل) وصل میسازد. راه جدید کوهها را دریک ارتفاع 3363 مترقطع میکند که تحت نظرمشاورین شوروی در بین سالهای 1956 و 1964 ساخته شده و جانشین مسیرطویل و دورانی غرب کابل ازطریق کوتل شیبر(نزدیک وادی بامیان) میشود. درزمان حاضر، راه دیگر ولی کم استفاده بین شمال وجنوب درشرق سالنگ ازطریق وادی پنجشیراست.
موقعیت افغانستان درآسیای جنوبغربی
دولت معاصرافغانستان وسلسله کوههای مجاورپاکستان شامل حصص شرقی فلات ایران است. ساحه سرزمینهای مرتفع ازسلسله زاگروس درغرب (بامتداد مرزهای فعلی ایران- عراق) تا سواحل دریای اندوس در شرق امتداد دارد که وصل کننده شرق نزدیک با آسیای میانه و نیم قاره هند بوده ودرطول تاریخ شاهراه مهاجرین ومهاجمین آسیای میانه ازشمال به شرق نزدیک و نیم قاره هند بوده است.
سهلترین راه ازدشتها و نیمه دشتهای جنوب آسیای میانه به فلات ایران ازطریق یک دهلیزدربین سلسله کوههای است که درشمال فلات ایران قراردارد. این دهلیز دربین شهرهای مشهد درشمالشرق ایران فعلی و هرات درغرب افغانستان واقع است. مسیرشمال- جنوب ازطریق باصطلاح دهلیزهرات با دو مسیرعمده شرق- غرب وصل میشود که فلات را میپیماید. مسیراین دو راه با موجودیت غذا و آب مشخص میشود. دشت های عظیم، بنام دشت کویر درشمال و دشت مجاور لوط درجنوب برمرکز ایران کنونی و فلات ایران تسلط دارد. این زمینهای بایر یک مانع بزرگ بوده وهرگونه عبور و مرور شرق وغرب باید از طریق شمال یا جنوب این قلمرو خالی صورت گیرد.
مسیرشمال بامتداد نوارکوچک زمینهای غیرمسکونی دربین دشتهای مرکزی ایران و کوههای البرزعبورنموده و تشکیل کننده حصص شمالی کوههای حلقوی است که فلات را احاطه میکند. این مسیرشمالی ازغرب با عبوراز تهران فعلی به شهر مشهد وصل میشود. از اینجا مسافر میتواند به آسیای میانه و شهرهای باستانی بخارا، سمرقند و ماورای آنها ادامه دهد. این مسیرشاهراه تاریخی ابریشم وهمچنان مسیر یک خط آهن معاصر است. راه دوم از مشهد به جنوب شرق افغانستان و بخصوص به پاسگاه کهن هرات میرود. با ترک این محل تاریخی مسافرمیتواند به شمال افغانستان رفته و از طریق هندوکش به کابل و وادی اندوس برود. اوهمچنان میتواند (ازهرات) بطرف جنوب و سیستان و بامتداد مرزهای ایران/پاکستان/ افغانستان یا جنوبشرق بطرف شهرکندهار برود. از کندهار میتوان بطرف وسط وادی اندوس یا شمالشرق بطرف غزنی و وادی کابل رفت.
مسیرجنوبی ازطریق فلات ایران بطرف ایران جنوبی تا حوزه آبریزدریای هلمند درسیستان میرود. ازاینجا میتوان ازطریق کندهاربه وادی اندوس درشرق یا جلگه کابل درشمالشرق رفت. مسیرجنوبی دیگری که میتواند افغانستان را کناربگذارد، ازطریق بلوچستان ایران و پاکستان بطرف جنوب است. این مسیر بعلت شرایط دشوارآن همیشه کم اهمیت بوده است. الکساندر بزرگ این مسیر را در جهت معکوس آن تعقیب کرده و قریب بود زندگی خود و ارتش خویشرا ازدست بدهد.
قبل ازعصرعراده جات، مسافرت ازطریق فلات ایران اکثرا هفته ها یا حتی ماهها را دربرمیگرفت. تا نسبتا این اواخر، ترانسپورت عرادۀ تقریبا نا شناخته بوده، اسپ ها، شترها، خرها و قاطرها وسایل عمده نقلیه بودند. فاصله وسطی که یک کاروان طی میکرد حدود 35 کیلومتر در روز بوده است (با درنظرداشت وضع اراضی). فاصله اعظمی روزانه برای گروه کوچک اسپ سوار حدود 60 کیلو متر بوده است. فاصله بین کابل و کندهار حدود 500 کیلومتربوده وحدود 15 روز را دربرمیگرفت. گروههای بزرگ نظامی بسیارآهسته ترحرکت میکنند. درتابستان 1880 یک قطار بزرگ نظامی برتانوی فاصله بین کابل و کندهار را در20 روز پیموده که گفته میشود فوق العاده سریع بوده است.
محیط طبیعی
افغانستان یک حصۀ نوار سرزمین های خشک و نیمه دشت درقسمت زیاد فلات ایران را تشکیل میدهد. تابستانهای خشن وسوزان و زمستانهای سرد با برف زیاد مظاهردایمی آنست. درزمستان، قله های تمام کوههای بارتفاع بیش از1800 متر پوشیده ازبرف میشود. درماه مارچ برفها به آب شدن شروع نموده وسطح دریا ها صعود میکند. لذا دریا های افغانستان مقداراعظمی آب را درجریان بهارانتقال داده و باعث سیلابهای مقطعی میشود. بغیرازاین مظاهر، تغیرات اقلیمی درافغانستان بسیارشدید میباشد، چون شمال کشوربمقابل بادهای سرد آسیای میانه مواجه است، درحالیکه سرزمینهای جنوب کوهها متاثرازمونسونهای هند است. بارندگی سالانه بطوراوسط حدود 75 میلیمتردرخشک ترین حصص جنوبغربی کشور، 213 میلی متردرمزارشریف (شهرعمده شمال افغانستان)، 328 میلیمتردرشهرشرقی غزنی و اضافه از328 میلیمتردرارتفاعات کوتل سالنگ میباشد.
حبوبات کشور کاملا متنوع است. درشرق، حوالی شهرجلال آباد در یک ارتفاع 552 متر، حبوبات سبتروپیک (نیم حاره) بوده و برای رشد درختان خرما اجازه میدهد. حدود 100 کیلومتربطرف غرب که ارتفاع بلند تری دارد، بامتداد وادی کابل و جنوب هندوکش، حبوبات کاملا فرق میکند. ارتفاع کابل 1803 متر بوده و درختان اینجا شامل بلوط، چهارمغز، الدر، اش و سروکوهی است. در شمال کوهها، سرزمینهای ریگی و خاکی تقویه کننده نباتات صحرائی بوده واگر بطور درست آبیاری شود، حاصلات زراعتی خوبی ببارمیآورد. درجنوب وغرب افغانستان نباتات کم است. دراینجا بخش اعظم اراضی دشت است: دشتهای سنگی یا زمینهای بایر(ریگی) که نمونه قسمت اعظم فلات ایران است، مانند دشت ریگستان درجنوب افغانستان.
قرارمعلوم جنگلات زیادی درحصص شرقی کشوربامتداد مرزهای پاکستان وجود داشته، اما جنگل زدائی بیمورد در این اواخر تمام این صحنه را تغیر داده است. جنگلات وادی پنجشیر که در قرون وسطی وجود داشت، کاملا ناپدید شده است. جنگلات بزرگی هنوزهم درنواحی منزوی نورستان واقع درشمالشرق کابل یافت میشود.
حیوانات وحش درافغانستان محدود است. ببرها که درسواحل آمودریا، کناره های جهیل سیستان و تا این اواخردردامنه های اطراف جلال آباد وجود داشت، ناپدید شده اند. بعین ترتیب شیرها نیز. بآنهم عقاب، روباه، بزکوهی (غزال)، کفتار، شغال و گرگ هنوز یافت میشود. خرها و گرازهای وحشی تا این اواخر وجود داشتند. پلنگ های برفی، بزهای وحشی مانند مارخور و بزکوهی و گوسفند وحشی (بشمول گوسفند مارکوپولو یا ارگالی) درارتفاعات قراقروم وهندوکش وجود دارد.
درطول تاریخ، افغانستان یک مخزن پوشیدۀ منرال ها (مواد معدنی) بوده است. مشهورترین آنها معدن لاجورد نزدیک سرای سنگ در وادی دریای کوکچه در شمالشرق کشوراست. دراین اواخر، موجودیت لاجورد درکوههای شاگی درغرب کویته بامتداد مرزافغانستان/پاکستان نیزگزارش شده است. لاجورد فقط درچند نقطه دنیا یافت شده ومعادن افغانستان و بخصوص بدخشان از زمانهای بسیار قدیم مورد بهره برداری قرارداشته است. ازاواخرهزاره چهارم ق م این سنگ نیمه گرانبها به سرزمینهای ماحول و تا دورترین نقاط، مانند مصرصادر میشده است. بعین ترتیب معادن مس درچندین نقطه کشورگزارش شده: معدن وادی لوگر (جنوب کابل) از اهمیت خاصی برخورداراست؛ همچنان دربعضی محلات جنوبغرب هرات؛ بامتداد دریای ارغنداب شمال کندهار و نزدیک اندراب شمال وادی پنجشیر. همچنان مخازن قلعی درجنوب غرب هرات برای محصولات برونز (برنج) از اهمیت خاصی برخوردار است. طلا نیزدرنزدیکی مقر شمالشرق کندهار و در دریا های بدخشان یافت میشود. مخازن هنگفت سنگ آهن درنزدیک کوتل حاجیگک، غرب کابل یافت شده است. ذخایرگازطبیعی درجوارشبرغان و سرپل (شمالغرب کشور) از اواخر سالهای 1960 بدینسو جهت صدوربشمال مورد بهره برداری بوده است.
زراعت و کوچیگری
فقط حدود %12 مساحت عمومی افغانستان زرع میشود. ازاین مجموعه، حدود %20 برای کشت للمی مساعد است. این زمین ها عمدتا گندم و جو کشت میشود. باقیمانده زمینهای قابل زرع باید آبیاری شوند. حتی با درنظرداشت این حقیقت که نفوس افغانستان نسبتا کم است، کمبود زمین یک مشکل عمده است. مردم درجریان هزاره ها کوشش کرده اند تا ساحه زمین های قابل زرع را با کندن کانال ها و از هزاره اول ق م با ساختن شبکه های عظیم تونلهای زیرزمینی (بنام کاریز یا قنات) افزایش دهند.
اکثرزمین های زراعتی درجنوبشرق، حوالی مرغزارکندهار؛ درشرق، در وادی کابل و اطراف جلال آباد؛ در شمال، اطراف کندز و مزارشریف و در غرب، در وادی هریرود، اطراف شهرهرات قراردارد. اینها زمین های اند که بطورعنعنوی بخاطرتولیدات بلند زراعتی معروف اند. درگذشته، شبکه های بزرگ آبیاری در سیستان و شمالشرق کشورباعث ایجاد مراکزدیگرفعالیت های انسانی میشود، اما اینها ازآن ببعد یا تخریب شده و یا بدون ترمیم باقی مانده است.
تربیه حیوانات نیزوسیعا وجود داشته است. گوسفند، بزومرغ تقریبا درتمام دهکده های کشور یافت میشود. اما دهکده ها همیشه نمیتواند تغذیه کافی برای حیوانات فراهم نماید، لذا یکتعداد مردم با گلۀ خویش برای چراگاه تابستانی به کوهها می روند. بعضی از آنها به زندگی کامل دامداری پرداخته وهمیشه با رمۀ خویش در حرکت میباشند. چنین مهاجرت های سالانه باعث میشود که مردم افغانستان از چراگاه های مرتفع کوه ها بهره برادری نموده واین طریقه دیگری است برای مردم افغانستان که زمین های خویش را افزایش دهند.
کوچیها ونیمه کوچیها هربهاربا رمۀ خویش به کوههای افغانستان مرکزی رفته و در موسم خزان به دهکده ها یا قرارگاهای زمستانی خویش برمیگردند. فصل زمستان درصحراهای خشک جنوبغرب وغرب؛ درجلگه های افغانستان شمالی؛ و درنواحی پائین و گرم مونسونی بامتداد مرز پاکستان درشرق و جنوبشرق کشور یافت میشود. کوچی های جنوبغرب وغرب کشوراکثرا پشتونهای درانی میباشند، درحالیکه یکتعداد پشتون های غلجی (کنفدراسیون دیگر پشتون که عرصه های مختلف درانیها را پذیرفته اند) وگروههای دیگرتباری بشمول بلوچها و ایماقها نیز بآنها پیوسته اند. آنهائی که زمستان را درشمال سپری میکنند، غالبا یوزبیک ها و دیگران بشمول پشتونهای درانی اند. گروه آخری اولاده کسانی اند که دراواخرسده 19 ازجنوب رانده شدند. کوچیهای غرب بصورت عام پشتونهای غلجی اند.
تعداد کوچی های افغانستان در1979 حدود یک الی دو ملیون تخمین شده است. اکثریت اینها پشتون ها و بلوچها اند. کوچیها ونیمه کوچیهای افغانستان بصورت عام بنام کوچی یاد شده و اکثرا گوسفند و بز نگهداری میکنند. محصولات حیوانی (گوشت، لبنیات، موی و پشم) مبادله یا فروخته شده و درعوض غله، حبوبات، میوه جات و سایر وسایل زندگی خریداری میشود. باینترتیب یک شبکه وسیع مبادله بامتداد مسیرحرکت سالانه کوچی ها و نیمه کوچیها انکشاف نموده است. سوداگران پووینده پشتون (غلجی) عادت داشتند سالانه ازکوه های افغانستان به وادی اندوس و تا عمق هند بروند. این سفرهای طولانی درسالهای 1960 زمانی متوقف میگردد که مرزبین افغانستان و پاکستان بسته میشود. کوچیگری درداخل افغانستان ادامه دارد، با وجودیکه درسالیان آخر از کامیونهای باربری (موترها) برای انتقال رمه و خانواده از یک محل به محل دیگراستفاده میشود.
کوچیهای پشتون و بلوچ درجنوب افغانستان بصورت عام درخیمه های سیاه موئی زندگی میکنند، درحالیکه اکثریت کوچیها و نیمه کوچیهای غیرپشتون درشمال با پیروی ازعنعنه آسیای میانه در یورت ها زندگی میکنند. یورت ها یک ساختمان دایروی و چوکاتی اند که با نمد پوشانیده میشوند. اینها قابل انتقال بوده و بصورت عادی دارای یک بام گنبدی میباشند که فوق العاده محکم است. ساختار اساسی آن یک چوکات مشبک است که دیوارهای آنرا تشکیل میدهد؛ نوارهای پشمی بدور دیوار کشیده میشود تا آنرا محکم نگهدارد. دوام آنها درآینده قابل سوال است، زیرا آنها گرانبها بوده و نصب آنها وقت زیادی را دربرمیگیرد. استعمال آنها قبل از اواخر سالهای 1970 رو به کاهش بوده است. |
|
|||
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net |