رشد فيوداليزم وتشکیل دولت افغانان – ٣ الف بازگشت برویۀ نخست

 

(سبب سرازیرشدن افغانان ازکوه های سلیمان)

      

دراين پاره تلاش مينمای يم به اين پرسش پاسخ بگویيم که سبب وعلت ايکه قبايل افغان را وادارکرد تا ازمحل بود وباش پيشین خود(کوه های سليمان- ب) به شمالغرب وجنوب شرق سرازيری های سلسله کوه های سليمان درسده های سيزدهم تا شا نزدهم پراگنده شوند چه بوده است؟

کدام علت ويا دليل بيرونی ويا ناگهانی درسرازيرشدن افغانان به سوی سرزمينهای مردمان ديگرغيرافغان وجود نداشته است؛ بل، سبب اساسی درتکامل داخلی خود جامعه افغانی نهفته بوده است.

سبب ايکه باعث حرکت وسيع قبايل افغان ازباشگاه اوليه زنده گی آنان يعنی کوه های سليمان شد، گذارتدريجی وگام بگام آنان ازطرززنده گی کوچ نشينی ورمه داری به سوی زنده گی پایه دارزمين داری بود که به گمان غالب ازسدۀ سيزدهم فرايند پوسيده گی نظام اجتماعی نخستين (کمون اوليه- ب.) افغانان آغازمیگردد. ن.و.خانيکوف اين نوع ساختارونظام اجتماعی افغانان را خودويژه گی قبيله ای آنان ناميده وآنرا به سده های نهم- سيزدهم مربوط ميسازد(خانيکوف،همانجا،برگه 561).

 

پژوهش پیرامون پرسش ساختارزنده گی اقتصادی- اجتماعی افغانان تا پیش از وارد شدن آنان به زنده گی ثابت وپايدارنهايت دشوار است. زيراازيک سوداده ها وتازه های تاريخی دررابطه نهايت کم ونارساست، وازجانب ديگر منابع ايکه وجود دارند ازوضعيت کلی آنزمانی قبايل افغان درمجموع گواهی ميدهند نه ازوضعيت هر قبيله ويا دسته ای ازقبايل. دشواری جدی ديگراينکه نميتوان تشخیص داد که اين اطلاعات بکدام دوره ای تاريخی تعلق ميگيرند. هرآنچه که با فلکلورارتباط ميگيرد مطالعه آن فقط آغازگرديده است وبسيارمشکل خواهد بود که گذشته وپيشينه پيدايش اين ويا آن ترانه وضرب المثل را ريشه يابی ومشخص کرد.          

 

داده ها وگزارشات نخستین تاريخ دانان وگردشگران درباره افغانان ويژه گی عمومی دارد وازبررسی آنان اکثرآ نميتوان دريافت نمود که اين گزارشات ازکدام قبيله بحث ميکنند. لذا قسميکه روشن است رشد وتکامل قبايل افغان يکسان وهمانند صورت نگرفته است،ودرساختاراقتصادی- اجتماعی آنان تفاوتهای فاحش وکلی دیده میشوند. علی رغم مشکلات موجود، تلاش ميگردد که درمجموع فرايند فروپاشی وپوسيده گی نظام کمون اوليه افغانان را تا وارد شدن آنان به سکونت گزينی وزنده گی ثابت، برمبنای داده های وافر اخيرسدۀ نزدهم که دارای منابع اطلاعاتی تاریخی متکی به عنعنات شفاهی افغانان اند وهمچنان آگاهی هاييکه عادات ورسوم آنان را مشخص ميسازند درمعرض برسی قراردهيم.

 

احتمالآ، درسده های سيزدهم - چهاردهم درولس افغانان قشرهای پيشه ور وبازرگان پیداگرديد که اکثرآ نه ازمیان اعضای قبايل که ازميان بیگانه گان بودند. درآنزمان هرچه بيشتررابطه اقتصادی ميان قبايل کوچی - رمه پرورافغان وشهرهای فيودالی تاجيکان وهندوان رشد ميافت افغانان هرچه بيشتروارد مبادله وبازرگانی میگرديدند. تازه های موجود است که نشان ميدهند، ازميان قبيله های افغان درآنزمان دسته ای بميان آمد بنام پوينده( درزبان افغانی پشتو پونده شده است- ب.) که مشغوليت هميشگی آنانراانتقال کالاهای بازرگانی ازمسيرکهن کاروان راه ها ي که هند رابا فارس وآسيای ميانه پيوست ميکردتشکيل ميداد. درميان قبيله های کوچی افغان شمار برده گان افزايش ميابد و قشروابسته گان- فيودالی  بنام (همسایه) تشکیل میشود. اصطلاح همسايه ريشه ای تاجيکی ويا فارسی دارد. اين اصطلاح درنزدافغانان به مفهوم کسیکه آزاد وغيروابسته نباشد وبه قبيله ای مورد نظرشان تعلق نداشته باشد کاربرد دارد. بايد گفت مفهوم اجتماعی اصطلاح همسايه فوق العاده بيشماراست، زيرااين اصطلاح جهات مختلف وابستگی را دربرميگيرد(درزمينه درفصل سوم معلومات گسترده ارايه شده است). مطابق گزارش(رياضت الجنت فی اوصاف مدنيت هرات) که دربخش بايگانی نوشتارهای دستنويس فرهنگستان دانش اتحاد شوروی  (اکنون روسیه- ب.) درلينینگراد(پطرزبورگ کنونی- ب) نگهداری ميشود آمده است: درناحيه ای قندهارافغانان زنده گی دارند واز آنجا به هرات برده های زيادی را انتقال میدهند. .و.ای.رومودين درتزس علمی دوکتورای خود درزمينه اين گمانه را بيان ميدارد که برده ها درهرات توسط افغانان ايکه کاروتجارت برده هارا ميکردند ميتوانستند انتقال یابند. ريچاردستيل گردشگرانگليسی درسدۀ هفدهم موجوديت برده ها را درميان ولس کوچییان افغان بدون شک دانسته مينويسد: ... اگرآنان(افغانان) آدمان شکست خورده را بچنگ بياورند ويا ازطریق ديگران اورااسیر نمايند وی رادربالا به کوه ها بفروش ميرسانند، رگ های پا ی آنانرا قطع کرده درآسيا های دستی به آرد کردن غله وسايرکارهای شاقه برده ای وادارساخته ميشوند. منابع ديگری نیز درباره ای موجوديت برده درنزد قبيله های کوچی افغان زمانيکه آنان وارد زنده گی ثابت ميشوند گواهی ميدهند که قبايل افغان برده ها را هنگام هجومهای خود درهند بدست مياوردند. بدينگونه، درژرفا ودرون نظام کمون اوليه يا جامعه بدوی- نخستين افغانان نظام برده داری بوجودمیآید ولی نظربه شرايط ووضعيت عمومی تاریخی پيشرفت قابل ملاحظۀ نداشته است.درميان اعضای آزاد قبايل نابرابری هرچه بيشتر درداشتن مال و دارايی بميان ميآید، بويژه ازهمه کرده زياد تربه مال وقدرت سران قبیله باسرعت افزوده میشود. منصب ويارتبه انتخابی کلان قبيله ميراثی ميگردد. سران قبايل حلقه دوستان خودرا بنام(ياران) تشکيل ميکنند. کلان واشراف قبایل تمام چراگاه های که ظاهرآمالکیت جمعی قبیله شمرده میشود دردست خود میگیرد،زمينه وامکان فعاليت مستقل اقتصادی اعضای عادی قبيله محدود ساخته میشود و درعوض رمه وگله های حیوانات سران قبيله بيشترشده میروند.

 

درداخل قبيله های افغان طبقات متخاصم شروع به پیدایش میکنند. درمرحله آغازين تکامل ورشد جامعه طبقاتی تمام قبیله های افغان درکل درمخالفت با برده ها ووابستگان- فيودالی می ایستند،وسازمان طایفه- قبيله ای بمثابه وسيله  جبروسرکوب برده ها وهمسايه ها واردعمل میشود. اما به هراندازه ايکه اشراف طایفه قدرتمند شده ميرود،تقابل وروياروی ميان منافع آنان واعضای قبيله شدت ميگیرد، ومبارزه درميان اعضای آزادوکامل الحقوق قبيله آغاز ميشود. اعضای پايينی قبيله به گسترش سلطه وفرمانروايی اشراف گردن ننهاده، ضد آنان به پا برمی خيزند وازحقوق مالکيت قبيله یی خويش دفاع مينمايند. سران قبيله بخاطرخاموش وآرام ساختن نبردهای داخلی وتقويت کردن مواضع لرزان خود جنگ های شديدی را باقبيله های همسايه بخاطرچراگاه مشتعل ساخته، وهجومها وحملات غارتگرانه را درواحه های زمينداری(تاجیکان- ب.) سازمان ميدهند. اين جنگهای پی درپی قدرت اشراف قبيله رابيشترازپیش تحکيم میبخشد، بنیاد نظام کمون اوليه افغانان را لرزان کرده وبه فعاليت مستقلانه اقتصادی اعضای قبيله لطمۀ وارد میسازد.  درچنين وضعيت، گرايش وکشش اجباری کوچییان بينوا ومحروم بيشترازپيش به زنده گی ثابت وساکن افزايش ميابد. زيرا اين قشرکوچيان اکنون نه چراگاه ای دارند ونه هم رمه زياد که  شيوه زنده گی پيشين خودرا ادامه دهند.

به احتمال قوی شروع ازسده های سيزدهم- شانزدهم آنعده ازقبايل ايکه ازنگاه اقتصادی – اجتماعی نسبتآ تکامل يافته تر بودند وفرایند فروپاشی نظام کمون اولیه آنان نسبـت به ديگران پيشرفته تر بود، بطورقطع آغازبه اشغال زمينهای همسايه وسايرمردمان کردند. واين گام بعدی ديگری درجهت متلاشی شدن سازمان اجتماعی پيشين بدوی افغانان که برمبنای اتحاد خونی وطايفه ای بنا يافته بود محسوب ميشود. زيرابه گفته کارل مارکس "... ساختار بدوی- طايفه ای باتسلط و تسخيرمردمان ديگرهمخوانی ندارد"(کارل مارکس منتخبات دوجلدی،جلددوم،مسکو1948،برگه286).

برای ما چنين تصورپيداميشود که بگونۀ کل فرايند فروپاشی نظام کمون اوليه درافغانان تا پيش ازآغاز گذارآنان به مسکن گزينی شروع شده است. ويژه گیهای مشخص تاريخی اين فرايندچگونه بوده است؟ قسميکه همين اکنون دربالا گفتيم فرايند فروپاشی وپوسيده گی نظام کمون اوليه افغانان درشرايط همکاری درازمدت با شهرهای سده های ميانه ومردمان بومی وواحه های زراعتی تاجيکان که ازبسيارديرها دارای نظام ودولت فيودالی درسرزمين کنونی جنوب افغانستان بودند(يا اين سرزمينها رادرترکيب خود شامل ساخته بودند) جریان وادامه داشته است. درچراگاه های دشتی وکوهستانی مناطق ميان هندوکش وکوه های سليمان درسده های ميانه فقط تنها افغانان نبودند که کوچ ميکردند.دراين سرزمين به تکرارکوچيان مختلف نفوذکردند، به ويژه یفتلیها،بعدآ قبايل بیشمارترکی وپسانترها مغولان. اين کوچییان نقش عمده ای رادرپيدايش قومی(اتنوگنيزس) افغانان بازی کرده اند. ن.و.خانيکوف دانشمند روسی دررابطه مينويسد: بگونه مثال قبايل بيشمارغلزايي که تا کنون دامنه های کوهستانی غزنی رادراشغال دارند دارای نسب واصل ترکی اند.آنان هنوزدرسدۀ دهم نظربه گفته وباور جفرافيه دانان عربی، زبان ،سيما وشيوه زنده گی ترکان راحفظ کرده بودند.درسدۀ شانزدهم همه ای غلزاييان زبان پشتوراپذيرفتند وبطورکامل باافغانان مخلوط ودرهم ريختند، وپس ازآن شجره ونسب خود را با عبدالرشيد، بانی اسطوره یی تمام قبيله های افغان نسبت وپیونددادند . بدين ترتيب اين فرايند دروضعيت تنگاتنگ تآثيرات متقابل جامعه پيش ازطبقاتی با جامع فيودالی؛ کوچيان بامناطق وواحه های زمينداری وشهرهای سده های ميانه؛ افغانان رمه دارهمراه با تاجيکان مسکون وتااندازه ای جمعيت ونفوس هندوان ادامه ورشد يافت است. اين امراين معنا رادارد که چگونگی مناسبات ميان کوچيان- رمه دار وواحه های زمينداری بتدريخ دگرگونی تاريخی یافته است. رویهمرفته ایلغارهای کوچيیان بارها منتج به نابودی سيستم آبياری، تهی شدن ساحات زمينداری وبا نابودی وبردن جمعيت مردم ساکن به بردگی واسارت همراه بوده است. ولی زمانهای درازی هم بوده است که با بالا گرفتن اهميت بازرگانی ومبادله، ميان آنان همزيستی نسبتآمسالمت آميزحکم فرما بوده است. اين دورانهای نسبی همزيستی مسالمت آميز وهمکاری به زمانهای نزديک سده های ميانه برميگرددکه درجنوب افغانستان صفويان و ومغولان اعظم فرمان فرمایی ميکردند.س.پ.تولستوف خاطرنشان ميسازد:" مناسبات کهنه ای تقسيم کار که ازطريق هژمونی نظامی قدرمندان صحرا یی بالای مسکونين باجگزار درسده های گذشته تکامل، وبصورت وسيع درغارت مستقيم جنگی وتبديل کردن گسترده مردم به برده وبردن صنعتکاران وجمعيت واحه های زمينداری درعمق صحراها بیان ميگردد. پس ازسد نهم،هنگاميکه مزرهای شمال دولت سامانييان ثبات پيداميکند توسعه وانکشاف دوباره ميابد:اشرافيت صحراها حالا نه بمثابه استيلاگران وغا صبين که به حيث بازرگانان صالح درشهرها ظاهرگرديده که اينخود رشد رمه داری رابحساب مبادله تشويق وترغيب مينمايد(س.پ.تولستوف، به ردپای تمدن قديمی خوارزمييان،مسکو1948،برگه 247).

به باورما فقط علت موجوديت نظام فيودالی دراطراف وپيرامون قبايل افغان بود که نگذاشت استثماربرده ها (جامعه برده گی- ب.) درنزدآنان رونق یابد ويا کدام اهمیت واقعی داشته باشد. افغانان مستقيمآ وبدون واسطه وارد نظام فيودالی گردیدند.هماناموجودیت محاصرۀ نظام فیودالی پیرامون آنان روشن میسازد که چراافغانان بدون چشمداشت نظام بدوی نسبتآ زودتروارد مبادله وبازرگانی شدند. وبه همين ترتيب ازمیان آنان دسته ای ازقبایل بنام پوینده بوجود آمد که مشغول بازرگانی ميانجی يا واسط ميان کشورهای پيشرفته فیودالی (آسیای ميانه،پارس هند)  گرديدند.

روند تکامل وپيشرفت تقسيم کاراجتماعی درافغانان نه تنها درشکل وشمايل ابتدایی آن ميان قبایل کوچی،چوپانی ومتباقی جمعيت (اولين تقسیم کاربه شيوه  ف.انگلس) هويداميشود، بل، شهرهای تاجيکان وبرخی ازشهرهای فيودالی هند، با دستآوردهای توليدی خويش افغانان راازلحاظ مادی اکمال مينمودند (دراينجاما ويژه گی  گذاربه دومين تقسيم تاريخی کاردرتاريخ افغانان- جدايی پيشه وری اززمين داری رامشاهده مينمايم).

همکاری دوجانبه با محيط پيرامون فيودالی، فرايند پوسيده گی نظام کمون اوليه افغانان راتسريع کرده، ولی همزمان به اين فرايند جنبه ای يک پهلوویکجانبه می بخشد. چنانکه پس ازگذارقبايل بیشمارومتعددافغان به مسکن گزينی، تازمان زيادی افغانان دارای شهرنبودند. هنوزدرنيمه اول سدۀ نزد هم جمعيت اصلی و بنيادين هرات،کابل،غزنی وتا اندازه ای جمعيت قندهارازآن تاجيکان بود، جمعيت پيشاور وجلال آباد را هندوان تشکيل ميدادند.بازرگانی، پيشه وری وسود خواری را نه تنها درشهرها بل در شهرستانهاييکه افغانان درآن ساکن شدند، تاجيکان ،فارسيان وهندوان انجام ميدادند نه افغانان.

 

محيط فيودالی تاثيراتی"درحرفه ويا پيشه جنگ" که درنتيجه ازهم پاشی نظام کمون اوليه ازسده ای سيزده هم- چهارده هم برای بسياری از قبايل افغان به ويژه برای رده های بالايی آنان اهميت روزافزون کسب مينمود به جای گذاشت. ساحات ميان کوه های هندوکش وسليمان درجریان سده های زيادی کاملآ ويا جزآ زيرنفوذ ادارۀ قدرتهای بزرگ دودمانهای مستبد فيودالی مانند غزنويان، صفويان ومغولان قرارداشته است. سياستهای دودمانهای نامبرده شده مستبد نسبت به قبايل افغان نهفته دراين بود که ازوجود آنان به مقاصد نظامی استيلاء گرانه کارمیگرفتند وافغانان را درخدمت خود قرارداده بودند.

 

روی همرفته دربعضی حالات اين امپراتورهای فيودالی مانع تلاشهای اشراف طايفه های افغان ميشدند تا مردمان بومی ساکن محل راغارت نکنند وزمينهای آنان رااشغال نه نمایند، زيرابهره کشی دهقان تاجيک درآمد بنيادي طبقه حاکم فيودال را تشکيل ميداد. افزون برآن،جمعيت نسبتآ فشرده تاجيکان درساحات ميان کوه های هندوکش وسليمان گرچه درنتيجۀ هجوم وحملات بيگانگان تضعيف وزيانمندشده بودند، اما باوجودآن تا ديرگاهی دربرابرهجوم وحملات متجاوزين ودست درازی های آنان از خود مقاومت وپايداری نشان داده ازسرزمينهای خوددفاع میکردند.

 محدويت زمين مساعد برای کشت درجنوب افغانستان وپايداری خودتاجيکان وتلاش طبقه حاکم فيودال که به هيچ وجه علاقمند به اشغال زمينهای دهقانان بومی(تاجیک) توسط افغانان نبوده اند، بيانگراين واقعيت است که جريان عمده ای تلاشهای قبايل افغان ايکه قصد جابجا شدن را داشتند نه به سوی شمال غرب وبه سوی جنوب شرق بوده است. یعنی درمنطقه ايکه ميان کوههای سليمان وجريان متوسط رود سند موقعيت دارد. پس از آنکه سرآن طايفه های افغان راهمرا با افراد جنگی شان درخدمت نظامی خويش قراردادند، هم غزنويان وهم تيموريان وپسانترها صفويان ومغولان برای آنان نه تنها پول وقسمتی ازغنايم جنگی، پارچه ای زمين والقاب افتخاری پاداش داده و برای شان و ظايف بلند نظامی می سپاريدند. حقايق زيادی رادرباره ای پادش وبخشش گرفتن سران قبايل ازسوی شاه هان صفوی، نويسنده "تاريخ السلطانی" دربرگه های 62 و63 این کتاب مينویسد. به ويژه القاب "شهزاده"- پسران شاه برای آنان رايگان ومفت اعطاء میشد.(همچنان دررابطه نوشته ای اچ. ژ.راويرتی برگه آنرا270رامطالعه نماييد). پس ازدريافت باج ازقبايل افغان، مغولان اعظم هميشه ازخدمات آنان استفاده وکارميگرفتند. شواهدی وجود دارند که برخی سران قبايل خليل،مومند،  داودزی وخوگيانی پس ازجمع آوری باج برای مغولان و"گاه وناگاه بدرباردهلی ظاهرگرديده وبا مدارک تحفه زمين همراه با فرامين معافيت ازپرداخت باج بازميگشتند".اين فرامين ومدارک هنوز تا سده ای نزدهم محفوظ مانده بود.

 (The Gazetteer of the Peshawar District, 1883-1884 لاهور1884page 62)  .

سرانجام اينکه، سران قبايل افغان مدام ازکاروانهای بازرگانی ماليه ميگرفتند يا آنهارا به غارت ميبردند،ويا ازدولتهای فيودالی به خاطر محافظت وايمنی راه های مهم بازرگانی مانند گذرگاه خيبرپول هنگفت بدست مياوردند، اين همه نميتوانست که قدرت سران قبايل رابالای اعضای قبيله هایشان تشديد نه نمايد وبه فيوداليزه کردن بالایییان طايفه ها نه انجامد. وهم زمان سياست های دولتهای فيودالی که درساحات ميان کوه های هندوکش وسليمان فرمان ميراندند مبنی برممانعت اتحاد وهمکاری قبيله های افغان سنجيده شده بود که نه تنها ميگذاشتند آنان اتفاق نمايند بل، تخم نفاق وشقاق رادرميان قبايل مختلف ومتعدد افغان ميکاشتند.

 

هدف بنيادين غارتگری سران طايفه های افغان که يک نوع شکل راهزنی دريایی رادرخشکه تداعی مينمايد سرزمين هند بوده است. به ويژه درهنگام زوال وفروپاشی سلطنت دهلی وسپس دولت مغولان اعظم. دراين هنگام هند توجه افغانان اشغالگررابه بيدفاعی وامکانات بدست آوردن غنايم زياد به سوی خودجلب مینماید.

 

اثرگذاری چپاول وغارت بیرونی برجريان انحطاط وپوسيده گی نظام اشتراکی طايفه ای شکل متضاد داشته است.اغلب، مليشه های قبايل افغان که سران شانرا درلشکرکشی به هند همراهی ميکردند دوباره به وطن خود بازنگشتند وبرای هميشه درهند باقی ماندند. بخشی ازجنگجويان افغان به فيودالان کلان وکوچی مبدل گرديدند وبعضآ تشکيل دولت دادند- درجاييکه بالاییان فيودال حاکم، ازافغانستان آمده بودند. معلوم ميشود که درميان چنين تازه واردان، بودند اعضای ناداروفقيرايکه ديگرهيچ راه به جزاز تعقيب راه سران خويش در لشکرکشی نداشتند وراه آسان وزود حاصل پرمنفعت چپاول را تعقیب ميکردند . سرازيرگرديدن بخش اعظم اعضای فقيرونادار قبايل افغان درهند وهمچنين جابجا شدن بسياری ازسران طايفه های قبايل درآنجا، فرايند تشکل طبقه وایجاد مناسبات فيودالی را درخود جامعه افغان نه تنها تسريع نبخشيد بل، آنرا به کندی مواجه کرد. اشتراک قبيله های افغان درلشکرکشی های غارتگرانه وراهزانه درهند دارای رویه ديگری هم بوده است. اين لشکرکشی ها وجنگها جريان مسقل اقتصادی اعضای عادی قبايل رامختل ساخت، مردان را ازکاروتوليد بارآور منحرف ودورنمود، نابرابری درداشتن مال ودارایی رادرداخل قبيله تشديد بخشيد، وموقعیت سران قبيله را تقويت کرد.

 

داشتهای فلکلوری ونژادشناسی افغانان بیان کننده موجودیت نابرابری مالی درميان افغانان ميباشد  که مستقيمآ بازنده گی کوچ نشينی، پیش ازگذارآنان به مسکن گزینی ارتباط ميگيرد. بويژه حقایق باارزشی را ميتوان از"زنده گی شیخان افغان" که بخش ترجمه شده توسط ب.ای. دورنوف را درکتاب"تاريخ افغانستان"تشکيل ميدهد. به همين ترتيب اززنده گی شيخ اسماعيل سروانی مانند يک افغان دارا وثروت مند حکايت ميشود که وی دارای هزارگوسفند، گله های زیادی ازمادیان وديگرحیوانات ميباشد. دراينجا همچنان اززنده گی يک افغان کوچی- نادارونيازمند بنام شيخ احمد لاخانی حکايه ميگردد که وی دربلوغيت همراه با ديگرخويشاوندان خويش ازرمه ای گوسفندان پدرخود وارسی مينمود.پدرآن (خیلی ناداربود) وحدود چهل گوسفند داشت.

موجوديت نبودتساوی اجتماعی ودارایی درمواد فلکلوری نيزتآیيدودريافت شده ميتواند امابسياردشوار است زمان وتعلقيت آنان را به کوچيیان ويا مسکن گزينان مشخص کرد. رویهمرفته مابرخی ازآنان راکه مربوط به ضرب المثلها ميشوند ميآوريم:" گرچه ما ازيک منشآ ويک اصل، يک خانواده ويک جای هستيم، توآدم بلندمرتبه ای گرديدی ومن آدم پايين مرتبه ای". درضرب المثل ديگری نشان داده ميشود که چگونه دارا ونادارجشن هاراتجليل مينمايند:"گرچه برای ديگران شب عيد است، ولی برای مستمندان مانند شبهای هميشه". سرانجام م.گ.اسلنوف ضرب المثلی را ميآورد که "سيرازدل گرسنه وسواره ازدل پياده چه خبردارد". {درمورد اين ضرباالمثلها يا گفته های کوتاه ومختصراخلاقی بايد گفته که همۀ آنها مآخوذاززبان گشن بيخ فرهنگستر ومتمدن پارسی ميباشد- ب.}

 

پيرامون ترکيب اجتماعی جامعه کوچی افغانان درزمان مورد نظر،معلومات مستقیم وداده های کافی دردست ماقرارندارند ومافقط ميتوانيم به جستارتاریخي که دربخش گزارش مالياتی منطقه پشاورمربوط سال 1876 نوشته شده است بسنده نماییم. دربخش مرتبط به مسکون شدن قبایل افغان دروادی جريان پایانی رود کابل درآغاذ سده ای شانزدهم  گفته ميشود که بسياری صنعتکاران وابسته(غیرآزاد) که متعلق به مقوله همسايه ميشوند دراينجا يکجا با افغانان درهنگام اولين مرحلۀ سکونت گزینی آنان واردشده اند. اگراين اطلاع که متکی برروایات افغانان است درست باشد،یوسفزایيان(در اينجا گپ فقط از یوسفزاييان است) درهنگام گذاربه زمين داری درترکیب ولس کوچی درکناراعضای کامل الحقوق قبيله خود دارای دسته ياگروه وابسته ويا "همسايه"بودند که تعلقیت خودی نداشتندوبيگانه بودند. به همين ترتيب، هنگاميکه م.الفستون درسال 1809ازافغانستان ديدن میکرد مستقيمآ به موجوديت وابسته گان "همسايه" درنزدقبايل کوچی ابدالی(درانی) اشاره مينمايد: درهريک ازولسهای کوچی شماری ازهمسايه به گونه ای عمده از کاکران وغلزاييان وبعضآ از تاجيکان وازهمه کرده زيادترايماقان دیده میشوند. بسياری ازآنان بمثابه آهنگر،درودگر وصنعتگر ويا بگفته الفستون"ميتالير"( یعنی فلزکار-ب.) کارميکردند.(م.الفستون،برگه 413).      

گمانآ، نه تنها دریوسفزاییان بل درقبيله های ديگر افغان تا گذار به سکونت گزینی دوبخش منقسم به آزاد ووابسته بميان آمده بود. نظربه روايات مربوط به بنوچيیان،اين قبيله هنگامیکه ازکوچینشینی به زنده گی ساکن(سده های چهارده هم تاپانزدهم) گذارميکرد ازجمله قبايل بيگانه وابسته "همسایه" درترکیب شان موجود بود.

باشگاه وپايگاه زمستانی قبايل کوچی(قشلاق) مبدل به جایگاه زنده گی وابسته گان(همسايه)  شد.دراين باشگاه ها کاه وعلوفه ای آماده شده برای رمه ها را درزمستان نگهداری ميکردند. کوچیان- نيازمند وهمسايه درآنجا کلبه های گلی برای خود وآخوربرای گوسفندان میساختند. درنزدیکی باشگاه های زمستانی، قبيله های افغان فقير ونيازمند کوچی نيزسکونت اختيارکردند. وگپ به ساختن قلعه به خان رسيد  که هم بالای قشلاق  وهم بالای زمینهای پیرامون ایکه درآن کارصورت ميگرفت حاکم وناظر بود.

 

باشگاه های زمستانی کوچيان هميشه درکنارسرچشمه های آب احراز موقعيت ميکرد که پسانها ازآنها نيز بخاطرآبياری زمين کارگرفته ميشد.هنگام زمستان قبيله، اجتماع کوچی به خيلهای جداگانه تقسیم گرديدند که ديگرباشگاه های خودرا تغييرنميدادند، زیرا رمه های خودرا درفاصله نه زياد دورپيرامون اين باشگاه ها می چرانيدند.

 

لازم به يادآوريست،که باشگاه های زمستانی قبایل لاخانی دردامان،به اصطلاح "کرری" تتدريجآ به شهر مبدل گرديد. چنين بود به ويژه تاريخ شهرکولاچی که نخست کرری(باشگاه زمستانی) قبایل گنده پوربود. دگرگون گردیدن اين باشگاه به شهرارتباط با اشتراک گسترده گنده پورییان درکاروانهای میانجی ميان هند وخراسان داشته است. تصورميشود که ما ميتوانيم شباهتهای نزديکی را ميان همسايه درنزد قبایل افغان ودسته وگروهای وابسته درقبایل کوچی ترکی ومغولی بياوریم.

ل.برنشتام درنوشته خود"ساختاراجتماعی- اقتصادی ترکان آرخون- ینیسیسکی سده های ششم-هشتم"(مسکو،1946،برگه های 124-125)موجوديت دسته های گل وکان(جی.یو.ل)و(ک.یو.ن) رانشان ميدهد.اين واژه هابيانگرونشان دهنده اين مطلب است که اين کسان ازلحاظ اقتصادی شامل سيستم جامعه موردنطر هستند،ولی نظربه قاعده"اندوگامی"بیرون ازقبیله قراردارند. نویسنده خاطرنشان ميسازد که زيراين واژه نامه ها (نه تنها برده گان بل باجگزاران آزاد نيزپنهان ميشوند).درميان قبایل افغان به غيرازهمسایه ازجمله ديگرطوايف افغان وغيرافغان، وابسته گان ازميان تاجيکان وهندوانی که سالهاپيش تقسيم بندی ورابطه خونی وطايفه ای را ازدست داده اند ملاحظه ميشود.

درکنارپیداشدن قشروابسته(همسايه) ومجزاگرديدن اعضای تهی دست درميان ولس کوچی افغان،اشراف موروثی بميان آمد. وزيرييان يکی ازقبيله های افغان اند که تا  کنون قدرت خان درميان شان ضعيف وکم رنگ است. بسيارمشکل خواهد بودکه امروزبگويم که مناسبات فيودالی کاملآ دروزيرييان کامل ومسلط است. ولی محمد حیات خان نويسنده"تاريخ سلطانی"بيان ميدارد که زمانيکه درسده هفدهم مجموعه عادی حقوقی قبيله وزيری ترتيب ميشد،آنگاه به اصطلاح "اشراف" ويا دودمان"موروثی" درآنان موجود بود. قسميکه نويسنده ای"تاريخ سلطانی"اطلاع ميدهد، درقبایل ابدالی (درانی)خانگری يا خانی، رتبه ويا وظيفه پيشوای قبيله(رویهمرفته اززمان بر گزيدن سدوخان طوريکه مؤلف اين منبع آن را به سال 840هجری ويا سالهای1436-1437مربوط ميسازد) موروثی ميباشد. سدوزاييان آغاذ ازاين زمان،ممکن است پيشتربه مثابه خانخيل ويا خان طايفه ابدالی تبارزکرده اند. مقام ووظيفه خانی درخيل سدوزاييان میراثی ميیباشد. سدوزاييان ازداشتن برخی ازامتيازات مستفيد بودند. اگرسدوزاييان حتا قتل هم ميکردند عمل خونخواهی وانتقامگيری درموردآنان اجرانميشد، ودارای مصونيیت شخصی بودند.درنتيجه آنگاهی که هم درافغانان مناسبات فيودالی مسلط شد ودارای دولت گرديدند،سدوزاييان راممکن نبود قصاص نمود.سرانجام سدوزایيان به جزبه خيل خود به ديگران دختربه زنی نميدادند. به غيرازوضعيت استثایی سدوزایییان، درميان قبايل ابدالی تفاوتهایی نسبت با ديگرطايفه ها ودربين طايفه خودی موجودبود.نظربه گواهی نويسنده "تاريخ سلطانی"ابداليان درتضاد باطايفه های کوچک دارای"طايفه کلان" بودند، که اين خود اهميت اجتماعی داشت. ترتیبی که درآن مقام پيشوا برای شاخه يا خيل معينی از يک قبيله بنام خان خيل ميراثی شده بود، تنها خاصۀ ابداليان نبود،خيل هوتک(شاخه ای شاه علم خيل) خان خيل غلزاييان بودند. اززمانهای بسيار دورآپوخیل، خانخيل قبيله هوتک وکته خيل،خانخيل قبيله دولت خيل يکی (ازشاخه های دستۀ قبايل لاخانی) بودند.درابطه با یوسفزاييان، لقب خان رانه تنها پيشوای قبيله بل، همه اعضای خانواده آنان دارابودند. وديگراعضای باقيمانده خانخيل دارای لقب خانی نميباشند. به همين گونه ميشود که خان خيلهای تمامی قبايل افغان رابرشمرد،ولی نيازی بدان ديده نميشود. واقعيت مسله نهفته دراينست که به ميزان واندازه جاه افتادن مناسبات فيودالی درافغانان وتشکل اولين دولت ويا خان نشين(ملوک الطوايفی- ب) اکثريت زمام داران آنان ميراث دار پيشوايان قبيله های بزرگ متعلق به خانخيل ها بودند.بگونه مثال، درویش وآکور زمام دارانی بودند که درسده ای شانزدهم بميان آمدند. خان نشينان هوتکی متعلق به خانخيلهای اين قبيله- يکی ازشاخه های اپوخيل بودند.دررآس خان نشينان غلزايی در قندهار که درسده ای هژدهم (1709)بميان آمد،ميرويس خان هوتکی که نماينده قبيله خانخيل هوتک بود قرارگرفت. خان نيشن ابداليان درهرات که درسال 1916 پيداشد ذوالفقارخان ازسدوزاييان خانخيل ابداليان درآن قرارداشت.سرورخان اولين خانزاده تانکه(تنکه- ب.) که در پایان سده ای هژدهم حکم ميراند ازخانخيل(کته خیل)قبيله دولت خيل برآمده بود. درپايان زمانيکه،درسال1747درانیيان صاحب قدرت شدند،اولين حاکم آن احمدخان ازخانخيل ابدالی سدوزایی بود.اين حقايق نشان ميدهند،که درسده های شانزدهم- هژدهم نماينده گان نخبه وبرگزيدۀ طوايف موروثی افغان به زمام داران فيودال مبدل گشتند.اين همۀ بيانگراين اصل است که درداخل خود طايفه ياقبيله نابرابری های اجتماعی درداشتن ثروت ودارایی بميان آمده است. فريدريش انگلس خاطرنشان ميسازد،که تاپايان عصربربريت،هميشه باید نبود جدی ميراثی بودن مقام را که کاملآبانظم ايکه درآن دارا و ناداردرداخل طايفه ازامکانات مساوی برخوردارمیباشند ناسازگاراست درنظرداشت.(منخبات دوجلدی مارکس وانگلس،مسکو1948 برگه 242).

 

رشد نا برابریهای اجتماعی درداشتن ثروت درداخل قبایل افغان، يکی ازدلایل تشبث وکشش افغانان دربازرگانی- ميانجی ومبادرت آنان به جنگ ،غارت ودزدی بود. تصادفی نيست که مؤلفين سده های ميانه، زمانيکه ازافغانان يادآورميشدند پيش ازهمه درباره جنگ،حملات اشغالگرانه،غارت وچپاول کاروانهای بزرگ بازرگانی میگفتند. درباره دزدی افغانان عتبی وابن بطوطه درسده های يازدهم وچاردهم، وپسانها بابردرسده ای شانزدهم وهم فرشته درسده ای هفدهم نوشته کرده اند. فرشته حتا وجه تسميه ومنشآ پيدايي واژه افغان راازشيون،ناله،فغان وچيغ که (افغان بی گیگه) استخراج وبيرون ميکشد.واین راهم نميتوان بگونه ای ديگری جزحکمفراما بودن جنگهای دايمی درافغانستان توجیه نمود. فرشته درآغاز حملۀ افغانان رابه یاری متحدين قبايلی کوهی آنان درپنجاب ترسيم مينمايد وبعدآ ادامه ميدهد:ازهريکی ازمردمان محل که پرسان کردم که وضعيت امورمسلمانان کوهستان ازچه قراراست وچه دست آوردی دارند وچه میکنند، تمامی آنان بايک صدا جواب ميدادند: که مگوييد کوهستان،وبگوييد افغانستان،چونکه درآنجا به جزفغان وناله،که (افغان بی گيگه) چيزديگری نه شنيده ميشود ونه وجوددارد.احتمالآ به همين دليل،مردم بين خود،سرزمين آنان را افغانستان وخود آنانراافغان نام گذاشتند.(برگردان اين قسمت ازکتاب فرشته متعلق به ن.و.خانيکوف است،وضميمۀ به کتاب ک.پيتير.ايران.سانت پييترزبورگ1864برگه 563 میباشد).همچنان،اولين گواهی گردشگران اروپايي دربارۀ افغانان (سده هفدهم) ازجنگ خواهی وستيزه جویی قبيله های افغان حکايت دارند، واطلاع ميدهند که آنان(افغانان) اکثرآحملات غارتگرانه به کاروانهای بازرگانی انجام ميدهند وهيچ کس ازدست آنان امان ندارد.

ر.ستیل، دربرگه 272 نوشته خود آورده است،زمانيکه کوه های قندهاررادرسال 1615 عبورميکردم درآنجا مردمان وحشی بیرحم بنام (اغوانها)يا (پتانها) ساکن بودند.آنان دارای هيکل قوی ونسبت به هندوان رنگ بيشترسفيد دارند ، دزدان وغارتگران کلان اند،عادت هميشگی آنان بريدن وقطع کردن اکثريت کاروانهااست.

 

درپايان سده ای هفدهم سانسون فرانسوی دربارۀ افغانان وبلوچان چنين نوشته است: آنان ستيزه جواند وبسيارخوب باکمان تيراندازی ميکنند،ولی غارتگران بزرگ اند که هيچ کاروان ازدست آنان درامان نیست (م.سانسون،پاریس1695برگه 164).

بدون شک مبادرت وتمسک هرچه بيشتراين قبايل درانتقالات بازرگانی واشتراک گستردۀ آنان درجنگهای غارتگرانه بخاطرغصب وتصاحب غنايم،نشانه مشهود پوسيده گی نظام کمون اوليه افغانان ميباشد.      ملاحظه ميگردد که،آغا ازمحمودغزنوی، جنگجویان افغان بگونه ای گسترده درخدمت امپراتوران زورمند فيودال که کشوررا اداره ميکردند قرارداشتند.کاربرد واستفاده از نيروهای جنگی قبايل افغان مشکلات خودراهم داشت.اکثرآامپراتوران نخست مقاومت قبایل افغان راتا اندازۀ درهم می شکستند وآنان را به ترس ووحشت انداخته وسپس آنان رابه خدمت خودمیگرفتند وسران قبایل رابا وعده پرداخت هنگفت وبدست آوردن غنايم تشويق مینمودند. فقط به همين روال محمود غزنوی عمل میکرد.درترکيب وتشکيل ارتش اوکه چندين باردرجنگهای غارتگرانه به هند رفته است زيادترافغانان داخل بودند.همچنان درتشکيل ارتش سلطانهای غورتاجيک(1152-1206) جنگوجویان افغان شامل بودند. درنتيجه،آنان(ستيزه جویان افغانان)متکای عمده ای دودمانهای لودی(1450- 152)وسور(1540-1526)که درهند فرمان ميدادند گردیدند.درجریان اداره وفرمانروایی اين دومانها، مهاجرت برخی قبایل افغان درکشورهند ملاحظه ميگردد. یعنی جاييکه آنان به مثابه هم قبيله یی های بزرگان اين دودمانها هميشه ميتوانستند ازخدمات جنگی سودمند مستفيد گردند وکلان هایشان ازتفويض وبخشش زمينهای زيادبرخوردارباشند.

 

تاریخ نگارافغان نعمت الله در"مخزن افغانی"خود که درسال 1609-1611نوشته است، دربارۀ سرازيرگرديدن گستردۀ افغانان درهند دردورۀ لوديان(سلطان بهلول- ر.) مینگارد: قدرت درهندوستان بکسی تعلق خواهد گرفت که رهبری وادارۀ مردمی ازقبایل رادردست دارد. چون اين رهبرازنگاه داشتن شمارزياد قبايل، بالاتر ازديگرفرماندارن هندی ميباشد، وتمامی قوم افغان خويشا وندان وبرادران آن بشمارمييآيند، اگرچه آنان(افغانان) درتنگ دستی وناداری زنده گی مینمایند، بخاطراينکه وضعيت نکبتبارآنان راتسکين کرده باشد و دربرابردشمنان قدرمند ازآنان دفاع کرده باشد،ازآنان دعوت مينمايد که به هند بيايند تا باشد زمينهای زيادی رادراختيارآنان بگذارد.همه ای آنان باوی موافقه کردند، وآن(بهلول- ب.) فرمان صادرنموددوضمن آن ازهرقوم وقبيله خواست تارهسپار (هند- ر.) شوند.

نعمت الله دردنبال ازآمدن شمارزيادی ازافغانان درهند مينگارد:اين افغانان ازآمدن درهند خيلی راضی بودند،باگرفتن توجه وبخشش زياد ازسلطنت به خانه های خودپس برگشتند. ولی بسياری ازآنان را سلطان درخدمت خودگرفت وانجام وظايف مختلفی رادربارخود برای آنان سپرد، وتوجه لازم رادرمورد بهزيستی ورفاه مادی آنان مبذول داشت. اين رویکردهاباعث جلب توجه ديگران گردید وبزودی کشور(هند- ب.) پرازافغان شد.(ترجمه ازب.ا.دورن بخش دوم برگه80).

 

تازه های تاريخی درباره جنبش وحرکت لوديان ازتانکه(تنکه- ب.) به هندوستان درادبیات سده های نزده وبيست موجوداست. ر.ت.ریدجوی دربرگه 6 نوشته ای خويش راجع به مهاجرت لوديان به هند مينويسد: قبيله های پرانگی،سورونيازی که جزلوديان ميباشند تلاش نمودند تا با دومان حاکم هم سرنوشت شوندو تقريبا همگی یکسره تانکه رابه قصدهند ترک گفتند. مهاجرين افغان درپنجاب جامعۀ خويش راساختند ونام شهرعمده ای آنجارا بنام لوديان مشتق شده(ازلودی)تبديل کردند. پس ازتشکيل امپراتوری مغولان درهند( 1526) ،امپراتوران مغولی،قشرتشکيل شده فيودالان افغان راازنفوذ وتآثيرات قبلی شان درهند محروم ساخته وهمزمان نه تنها آنان را که برای هميشه دراين کشورلانه کرده بئدند وجامعه خودراتشکيل داده بودند بل، شمارزيادی ازگروه های قبايلی داخل افغانستان را درخدمت ارتش خوداستخدام کردند. و.اروين درنوشته خويش بنام"ارتش مغولان هند واداره وساختمان آن" لندن 1903برگه 9 مينويسد: يک سوم ارتش مغولان ازافغانان تشکيل يافته بود. بدون شک گيرایی واستحکام روابط خونی وخويشا وندی واتحادقبيله ای بود که افغانان رادرميان انبوه وسيع از مزدوران ارتش مغولی مطرح کرده بود. بدين ترتيب اين وضعيت تا زمان زمام اداری اورنگ زيب ادامه يافت. درپايان سلطنت اورنگ زيب قیام فوق العاده وجدی افغانان برضد مغولان(1666-1672)افزايش یافت،وتنها پس ازآن رخداد امپراتوران دهلی ازاستخدام گروه های افغان درارتش خوداباءورزيدند.   

 

داده ها وحقايق تاريخی خود گواه اين امراند که افغانان درامتداد سده های زياد شروع ازسده يازدهم،هميشه مورد کاربرد واستفاده امپراتوران فيودالی هندوستان وافغانستان به مثابه نیروی نظامی قرارگرفته اند. درهنگاميکه درسرزمين کنونی افغانستان وهندوستان دولتهای بزرگ ونيرومند موجود بود، افغانان درآن وقت وضعيت وحالت زيرفرمان راداشتند، فقط درجنگهای غارتگرانه واستيلاگرانه مانند مزدور درارتش غزنويان،غوريان ومغولان درخدمت گرفته ميشدند.ولی هنگامیکه دولتهای فيودالی درهند وسرزمين کنونی افغانستان دچارضعف گرديد(بگونه مثال فروپاشی سلطنت هند درنيمه ای دوم سده ای چهاردهم) رهبران قبایل باقبول خطروبیم به تاخت وتازغارتگرانه مبادرت ورزيدند. سبب اقدام بسياری ازقبايل افغان به سوی دزدی وجنگ درهردوحالت يکی بوده است فقط نحوی اشتراک شا ن درآن متفاوت بود. افزايش اشتراک قبيله های افغان درجنگهای غارتگرانه مشروط به پوسيده گی نظام بدوی اوليه افغانان ميشد و بنوبه خود اين فرايندراسرعت بخيشد،به غنی شدن خوانين طايفه هاکمک، افلاس وتنگدستی اعضای عادی قبایل راازدياد و نبود برابری ومساوات رادرداشتن ثروت درداخل قبيله ها تسريع بخشید.

 

قبيله های افغانان نه تنها پيشه و شغل اصلی خويش- رمه داری وجنگ را باهم توآم کردند بل کارعمده ایرا در کاروانهای میانجی بازرگانی ميان هند وهمسايه های غربی آن انجام میدادند. دراين رابطه سه پيامد عمده دخيل بوده است:

نخست، اينکه درسده های ميانه ازمسیرافغانستان راه های عمده ای خشکه بازرگانی هند ميگذشت.

دوم، کاروانهای بازرگانی عمومآ ازهمان راه های می رفتند که قبلآ شماری ازقبايل افغان سال دوباربه هدف یافتن چراگاه ها برای رمه های شان آن راه هاراعبورميکردند.

سوم، اينکه تنها اتحاد افغانان کوچي- بازرگان پرشمارو بسيارخوب مسلح  باروابط خونی طايفه ای باهم گره وپيچ خورده قادربودند که کاروانهای پرازکالاهای بازرگانی را دورازمشکلات وموانع (يورش قبيله های ديگر،چپاولگران وفيودالان منفرد) طی فاصله های دورودرازازکوه ها ودشتهای که هند راازآسيای ميانه وايران جداميساخت بگذرانند.  اين بدين معنا نيست که شرکت بازرگانان- بيگانه(غیرافغان- ب.) دراين تجارت کاملآمنتفی بود. گرچه بسياری از پوینده ها شترداربودند،ولی بخشی ازآنان وسایلی برای خريد کالا ها نداشتند. اين پوینده ها شتران خودرابرای سوداگران- بيگانه بخاطر انتقال باراجاره میدادند.  هندوان سودخواران شکارپورکه درآنزما ن عمده ترين مرکزاعتباروانبارکاروانهای بازرگانی شمرده میشد ازسده های ميانه تاکنون برای خريداری کالاها دراختیارقبايل لاخانی پول قرارميدادند. بدين ترتيب،بازرگانان کوچی افغان از بسيارپيشها دربند سرمايه رباخواری- بازرگانی هندی گيرافتاده بودند.ازهند به سوی غرب وشمالغرب دو راه اساسی(به یقين- دسته ای ازراه ها) که دارای اهميت اقتصادی وراهبردی بودند کشيده شده بود.يکی ازاين دسته راه ها گذراتک را به هند ازطریق گذرگاه خيبربا کابل،ازجاییکه راه به طرف يکی ازبسياری گذرگاه های هندوکش بلند گرديده وسپس درامتداد رود آموپایان میشود، جاييکه راه ها ازهم جداشده را به سوی خراسان،بخارا وچين افتاده اند وصل ميسازد. دسته ای دوم این مسیر، هند را باخراسان ازطریق گذرگاه های گومل وبولان، قندهاروهرات راباهم پيوند ميداد. شهرهاي شکارپورسپس ملتان وبهاولپورواقع دروادی هند نقش عمده وموثر را دراین تجارت بازی ميکردند. موقعيت کليدی رادردسته اول اين راه ها  کابل ودر دسته دوم قندهارداشت.بابردرشروع سده شانزدهم براساس مشاهدات شخصی خويش راجع به اهميت بزرگ بازرگانی کابل وقندهارمينگارد:"درمسیر هندوستان وخراسان دومرکزعمده بازرگانی موقعيت دارد که يکی کابل وديگرآن قندهاراست.

کاروانها ازفرغانه،ترکستان، سمرقند، بلخ، بخارا، حصاروبدخشان همه به کابل، درحاليکه ازخراسان به سوی قندهاررهسپارميگردیدند.اين کشورمیان هندوستان وقندهارموقعيت دارد ودارای بازاربا اهميت ومفيد برای کالاها ميباشد. اگرسوداگران کالاهای خويش را به روم(ستامبول)وچين ببرند به مشکل ميتوانند چنين سودی را که دراينجا بدست می آورند حاصل نمايند.ساليانه از 7 تا 8 ويا ده هزار اسب واردکابل ميشود.ازهندوستان هرسال از 15 تا 20 هزاراجناس توسط کاروانها آورده ميشوند. کالاهای هندوستانی مانند پارچه های صنعتی،البسه سپيد،شيرينی باب،شکرصاف وناصاف،داروومصالح تند...کالاهای خراسانی،رومی،ایرانی وچينايی همه را ميتوان درکابل به چشم ديد..."(ظهيرالدين بابر.بابرنامه بزبان انگليسی برگه 138-139،زبان پارسی برگه 81).

تاريخ نگاراکبرپادشاه مغول،ابوالفضل  درباره اهميت اين شهرها مينويسد: خردمندان زمانهای کهن، کابل وقندهارامانند مدخل دوگانه هندوستان تلقی ميکردند که ازجمله يکی به ترکستان وديگری به ايران ميرسید."(آيين اکبری،جلد دو برگه 404).

ريچارد ستيل که سالهای 1615و1616را درهند سپری نموده است گواهی ميدهد که درآنزمان ساليانه ازطريق قندهارحدود چهارده هزاربارشتر بالاترازحد معمول انتقال داده ميشد واين درحالی بودکه به خاطر جنگ ميان پارس وانگليس با پرتقالی ها برسرهرمز راه دريایی با خليج فارس موقتآ مسدود شده بود. گارسیيه دی سيلوا سفير هسپاينه در زمان شاه عباس صفوی راجع به قندهارمينگارد:(...اين يک شهرکوچک ولی درمسيربسيارخوب موقعيت دارد که درآن سوادگران لاهوری،آگری وديگرولايات هند به سوی پارس،ميدييا وخراسان رفت وآمد ميکنند،زيرادراينجا گذرگاهی قراردارد که لاجرم کاروانهای که به پارس ويا آنهایيکه به هند ميروند ازآن بگذرند. .(Ambassador de Garcias de Silva, Paris,MDCLXV11 {1667},page 322) .     هنوزدرآغازسده هژدهم قندهارازجمع آواری عوارض گمرکی روزانه 12 فوند(پاو)طلابه خزانه صفويان تسليم ميداد(کروشينسکی،کتاب يادشده برگه104).

احتمالآ،چراگاه های زمستانی قبيله های متعدد افغان کوچی- بازرگان،نه ناوقترازسده ای چهاردهم درجنوب سلسله کوه های سليمان درهمواریهای ديره جات ودامان درهمسايه گی نزديک با شهرهای هندی که ازشرق با راه بزرگ با قندهار وبعدآ با خراسان پيوست میشد موقعيت داشتند.اين قبایل دربهار،ازگذرگاه گومل تيرشده به فلات غزنی آمده ،جاييکه بخش ازآنان بخاطر گرمی تابستان بالا تربه کوهای هندوکش ويا سليمان می رفتند ودرآنجا باقی می ماندند.درحاليکه بخش ديگرازآنان درايام بهار پيشتربه غرب به سوی خراسان پيش میرفتند ودرپاييزدوبارۀ ازهمان مسيربازميگشتند. فقط دسته ای ازقبايل لاخانی بودند که ازخود چراگاه های زمستانی دروادی هند وتابستانی درفلات غزنی درهمسايگی خراسان داشتند که بتدريج بازرگانی ميانجی را ميان هند وايران وسپس ميان هند وآسيای ميانه به شغل وپيشه اصلی خود مبدل ساختند.

قبايل ناصری، نيازی، خروتی، دوتانی، ميانخیل، ملاخيل وبابری درسده نزدهم ازجمله قبايلی بودند که نسل درنسل وظيفه انتقال کالا وموادتجارتی راداشتند (ودرآفغانستان آنان رامجموعآ بنام پوینده يادمينمايند).اين آمارکه مربوط به نيمه دوم سده ای پارميگردد کهنترين کاروان بازرگانی پوینده دررکودعميق قرارداشته وهيچ يک ازقبايل متذکره کاملآ مشغول بازرگانی نبودند. ولی باوجودآن شمارمردمی ازاين قبايل که مستقيمآ درتجارت ميان هند،بخاراوفارس اشتراک داشتند رقم درشتی راتشکيل ميداد.ماک- گريگودرسال 1871شمارکلی اينگونه پوینده ها را به 4185 خانواده با 15000شترحساب مینمايد(ماک-گريگور،نوشته متذکره،برگه625).همچنان ماک-گريگورشمارپوینده ناصری را به 2000 خانواده،نيازی را به 315 خانواده با  4500 شتر؛پوینده های خروت-875 خانواده با3000 هزارشتر؛دوتانی-250 خانواده با 3000 شتر؛ملاخيل-750خانواده با 4000 شترفهرست گرفته است.در"حيات افغانی" گرچه ازآمارکامل افراد گفته نميشود،ولی ازاينکه پوینده دارای33000 شترميباشند ووظيفه انتقال باررادارنداطلاع داده ميشود(حيات افغانی، برگردان انگليسی،برگه 52).درمجله رسمی ناحيه ديره اسماعيل خان سال1883-1884 لاهور،1884،برگه 70 درباره شمارپوینده گزارش مشرح داده شده است، شمارپوینده های حرفه ای که بگونه منظم باکاروانهای خودرفت وآمد میکردند به 4200-4400 نفرمعين شده است. پوینده های سده ای نزدهم به ويژه سالهای آخرآن ازپوینده های سده های ميانه البته متفاوت بودند.

رویهمرفته درتشکل قبايل برخی ويژه گیها عنعنوی ازگذشتها مانند نظم وترتيب کوچيدن پوینده به ميراث باقيمانده است. چشم ديد خودرا ازشکل عمومی حرکت پوینده يک شاهد عينی انگليسی دراواسط سده بيست چنين بيان میدارد:"درست درشروع ماه های گرم پوینده ازهند به فلات غزنی حرکت مينمايندودرنواحی مقروقلات وهلمند چادرهای سياه خودرا که غژدی نام دارد هموارميسازند.دراينجا تنها زنان،کودکان ورمه ها درمحافظت چند فردجنگجوباقي ميمانند.هم زمان ديگران يکجا باکاروانهای پرازباروکالا هاي ايکه درهندخريداری گرديده است تعدادی ازطريق قندهار به هرات وبعدآبه فارس راهی ميشوند. برخی ديگر به سوب بخاراازراه کابل رهسپارميگردند. موهن لال درسالهای 30 سده نزدهم بازرگانی کابل راترسيم نموده می نويسد که"کاروانهای لاخانييان که از 500-700 شترمتشکل است کابل رايکباردرسال ازکالاهای انگليسی وهندی اکمال مينمايند(موهن لال،سفر به پنجاب،افغانستان وترکستان تابلخ، بخارا وهرات وبازديد ازبريتانيای کبيروجرمنی،لندن 1846برگهای 76و77). به همين منوال پوینده ساخته های انگليسی را به قندهار وخراسان ميآوردند. ن.و.خانيکوف درنوشتۀ خود"تصويری را ازخانشين بخارا"(سانکت پيترزبورگ 1843، برگه 175) بربنياد آمارهای جمع آوری شده ای شخصی ارايه ميدارد که ساليانه ازهند به آسيای ميانه ازراه کابل از3000 تا 3500شتربار وارد ميشد.ازجمله کالاهای اين واردات خانيکوف ازصنايع انگليسی نام ميبرد. دربازگشت پوینده ها،ساخته های روسی وآسيای ميانه یی را باخود انتقال ميدادند...برخی ازبازرگانان لاخانی وهمراهان کابلی آنان يکجا با کالاهای هندی دربازارمکريفسکی وحتا درعمق روسيه تابه شهرمسکوخودرارسانيده اند.موهن لال درسال 1831سرورخان لاخانی وملارحيم شاه بازرگان کابلی رادربخارشخصآملاقات کرده است.ملارحيم شاه به ارزش 34000روپيه يک بسته شال کشميری راکه درهند به بهای 17000 خريده بوددرشهرمسکو به فروش رساند(موهن لال،نوشته يادشده،برگهای 99و142).

روی همرفته رمه وگله های قبایل پوینده درکوه ها ووادیهای غزنی،قلات-غلزایی وزرمت چريده وافراد فارغ به انتقال وفروش نمک که ازمعادن شورکوهات خريداری ميکردند مشغول بودند. هنگامیکه کاروانها  باکالاهایی ازغرب دوباره بازمیگشتند ،باشگاه ها خویش راتابه سال آينده به حال خود باقی ميگذاشتند وتمامی اعضای قبيله با زنان وکودکان،رمه وباهمه ای دارایی هايشان درماه اکتوبرآرام آرام به سوی هند می جنبيدند. آنان ازکوه های سليمان تيرشده بااحتياط تمام بسوی گذرگاه مشهورگومل نزديک میشدند، درجاييکه حالا قبيله ستيزه جوی وزيری درآرزوی گرفتن غنيمت واقعی انتظارآنانرا ميبرد. درنزديکی گذرگاه گومل تمامی پوینده ها دريک دسته يا گروه مشترک زيرفرمان سران انتخابی بخاطر نظارت ومواظبت ودفاع تنظيم امور يکجا ميگرديدند.برخی اوقات کاربدون خون ريزی با پرداخت پول حل وفصل ميشد. درزمستان پوینده ها دروادی هند درنزديکی دامان موقعيت ميگرفتند. هريکی ازقبایل پوینده ازگذشته ها درهمواریهای ساحل چپ هند(دامان ودیرجات) ایستگاهای دايمی خودرا به اصطلاح "کرری "خود راداشتند. اين ايستگاها سالها بدون تغييرباقیمانده وبرخی ازاين کرری ها به شهرتکامل کردند.

 بخاطرآنکه کاروانها کوچيدن خویش رامصون ازحملات کرده باشند،اغلبآ پوینده خودرا زيرسايه ای حمايت قبايل زورمند- درانی ويا غلزايي قرارميدادند و به تابعين- همسايه آنان مبدل ميگشتند. بويژه اين نوع حمايت برای کوچيان- بازرگان ازسببی حايزاهميت بود که درباشگاه های تابستانی زنان وکودکان ،اغنام ورمه های آنان بدون مصونيت وامنيت لازم باقي ميماند. زيرابسياری ازمردان جنگجوی آنان کاروانهای بازرگانی رابه آسيای ميانه وفارس همراهی ميکردند. کاروانهای پوینده درهمجا درخطربوده وازسوی قبايل افغانيکه درساحات عبورکاروانهای بازرگانی قرارداشتند موردحمله قرارميگرفتند.اغلب فرمانداران محلی دست کمک وياری رابه سوی آنان درازکرده محدودبه اخذ مالیه بلند نمی گرديدند، بسيارساده آنراغارت وچپاول ميکردند. قسميکه به ويژه بابرعمل کرد.زماينکه اوبه پول نيازپيدانمود دوکاروان بزرگ پوینده راغارت نمود.شما ميتوانيد بابرنامه ظهيرالدين بابرببینيد. سه سد سال پس ازبابردرآغاذ سده نزدهم همين عمل را شاه شجاع سدوزايی مکررآ مرتکب گرديد(سراج التواريخ،برگه 65؛ م.الفیستون،اثرنامبرده شده،برگه 585).

مشغوليت درکاروانهای بازگانی مستلزم شجاعت وتحمل زياد بوده ،زيراافراد بسيارکمی از پوینده ها بودند که درهنگام زدوخورد درطول راه دورودرازهند به بخارا ومشهد زخمهای بیشمار نبرداشته باشند. بازرگانی کاروانهای ميانجی يک عمل بسيارپرمنفعت بوده است.اين پيشه، کوچيان- بازرگان را درپيوند بسيارنزديک با شهرها، بادنيای تجمل،سودومنفعت ومناسبات پولی رشد يافته روبروساخته وآنان رادروابستگی ازسرمايه سودخواری- بازرگانی هند قرارداد.

جای شگفت نيست،درميان قبايل ايکه مشغول کاروانهای بازرگانی بودند اضمحلال وپوسيده گی نظام اشتراکی- اوليه بسيارخوب وروشن ديده ميشود. به ميان آمدن نا برابری های اجتماعی ومالی درميان قبايل پوینده- يک امرنسبتآ جداگانه گذشته است.اين نبود تساوی به ويژه درسازمان کوچيدن قبيله ناصريکی ازبزرگترین قبايل پوینده بسيارخوب مشاهده ميشود.سالهای هشتاد سده نزدهم مشغوليت عمده قبیله ناصررا رمه داری وبازرگانی تشکيل ميداد.درآنزمان شمارهمۀ ناصرییان به 20000 هزارآدم با زنان وکودکان شان يکجاميرسيد.  به اعضای اين قبيله 33000شترو130000گوسفند تعلق ميگرفت. آن بخش ازقبيله ناصرکه رابط بلاواسطه با کاروانهای بازرگانی داشتند فقط  1400 آدم حساب ميشد،متباقی 6000 افراد بينواونادارمشغول انتقال سوخت، نمک وديگرنيازمنديها به  ایستگاهای دايمی"کرری" ناصریها بودند(مجله ديره اسمعيل خان،1883-1884،لاهور،1884،برگه 77-80).نظربه ياداشت مک- گريگورجريان ترسيم ترتيب حرکت اين قبيله که درپايان به آن پرداخته ميشود مطابق به روايت خود ناصری ان هفت نسل پيش رخداده است. چون ياداشت مک- گريگوردرسالهای جنگ اول افغان- انگليس1838-1842 انجام شده است،اين رخدادراميتوان به آخرهای سده ای هفدهم مرتبط دانست. ترتيب حرکت قبيله ناصرطورذيل بود.نخست افرادي درسرقرارميگرفتند کهميراندند شروع ميکردندردنده های  ای هفدهم مرتبط دانست.ترتيب حرکت قبيله ناصرطورذيل بود.نخست افراد يکه رمه های گوسفندم ميرسیدی رشد خود کالاای درکاروان نداشتند رمه های گوسفندوشتررا ميراندند. دروسط آنانی قرارميگرفتند که دارای کالاهای زيادبودند يعنی بازرگانان وپوینده های غنی،درجريان سفرپوینده های پيوست ميشدند که دارای وسايل کم بودند،يعنی ناصریهای که حتا چندين نفرآنان اگر دريک دسته جمع هم می شدند نميتوانستند که به اندازه يک بارشتر کالا بخرند. بدين ترتيب درميان ولس شترهای باردارثروت مندان را که احتمال حمله خطر بالای آنها زيادبرده ميشد قرارميدادند.

ماسون شخصآ درسال 1827ازقندهار به شکارپور کاروان پوینده را همراهی کرده است. نظربه گفته وی بخش بزرگ بارمتعلق به حليم زاده بود.بخش کم بار به غريبان- پوینده مربوط ميگرديد که چندين نفرشان کالای خودرا درترگن يک يادوشتربارکرده بودند  (چ.ماسون،داستان سفرهای مختلف دربلوچستان وافغانستان...ازسالهای1826 تابه 1842...لندن،،1842برگه،315- 319).

برداشت جامع وگستردۀ ما ازموادمطرح گرديده شده درمورد پوینده چنين است:  واقعيت جداگرديدن بازرگانان- کوچی يعنی پوینده ازجمله بقيه قبايل افغان به اثبات ميرساند که افغانان به ويژه آنعدۀ ازآنان که درهمسايگی با راه های بزرگ کاروانهای بازرگانی(هند- فارس- آسيای میانه)قرارداشتند،درسده های پانزدهم- هفدهم به اندازه ای وسيع وارد جريان مبادله ودادوستد شده بودند.

رشد مبادله وبازرگانی،بیرون شدن دسته ويژۀ پوینده کوچيان- بازرگان رانميتوان بمثابه يکی ازنشانه ها ونماد پوسيده گی نخستین ساختاراشتراکی بدوی افغانان ملاحظه وبررسی نکرد. عمل کرد پوینده دربرخی حالات تآثيرات اقتصادی وفرهنگی خويش را درنزديک کردن قبيله های متشتت وپراگنده افغان داشته است. يعنی بالای نکته ایکه دارمستيتیر درزمان خود عطف توجه کرده بود.همزمان با آن اين نگارنده مطلقآ خود سرانه وبی اساس به قبيله های افغان نوارمرزی هند اهميت کليدی واستثايي قايل گرديده وکاملآ از سهم افغانان شمالغرب دامنه های سلسله کوه های سليمان درانکشاف آفريننده گی سروده های شفاهی مردمی انکارنموده است. دراين رابطه دارمستيتير درمورد پوینده مينگارد:"يگانه ریپیرتوارمردم افغان به وساطت چهل هزار پوینده که دوباردرسال با کاروانهای خويش ازکوه های سليمان ميگذشتند وباخود فراورده های آسيای ميانه راواردمیکردندودرکنارکالاهای هندی موسيقی ساخته شده ای افغانی  در هند رامی بردند کارگذاشته شده است"(دارمستیتیر،نوشته یادشده،برگه، ccv ).نه تنها پوینده که قبيله های ديگر افغان نيزدرمبادله وبازرگانی سهم ميگرفتند. تقسيم کارنسبتآ وقت ترميان دشتهای کوچ نشين ازيکسو،وواحه های زمينداری وشهرهای قرون وسطايی ازسوی ديگربه پديد آمدن مينمايد.سلاح برتر(کارد درازدوتيغه شمشيرمانند که بسياری جنگجويان افغان آنرا به عوض شمشير باخودحمل مينمايند) ويژه وزيریيان بود. دربيرون ازکشورآنان زياد شهرت داشت. افزون برآن مشغوليت دراقتصاد کوچ نشينی عبارت ار تيار کردن پوست، پتو،فرش وپارچه ازپشم گوسفند وشترميباشد. پارچه هايی ازپشم شترکه بنام دوروبرک يادميگردد بسيارمحکم غيرقابل نفوذ آب باران وگرم استند. ازپشم گوسفند کوچيیان پوستينهای درازافغانی تيارميکردند، ولی دارای کفيت بدتربوده دربرابربرودت چين ميخوردند ويا پيچ وخم ميشدند.افزون برآن ازپشم گوسفند وشتر جوال وجوراب ودستکش وکيشهای رنگه که درآسيای مرکزی بنام پتوهای افغانی شهرت دارند ميساختند. هيچ شکی وجود ندارد که بخش ازاين فراورده ها ودام توسط کوچييان درسده های ميانه درشهرها با کالاهای ضروی مانند خوراکه درگام نخست غله وسپس پارچه هاييکه بادست بافته ميشدند مبادله ميگرديد.

نکته شايان توجه اينکه، قسميکه مک- گريگور خاطرنشان کرده است درنزد قبایل غلزایی شرقی کتواز که ازلحاظ اجتماعی- اقتصادی پسمانده ترهستند، هنوزدرسالهای چهل سده نزدهم "ازکتوازشروع تا ديره جات پول ارزش معينی نداشته است. اساس شيوه مبادله را داد وستود بازرگانی ويا تمام ارزش به گز(مقیاس اندازه،معادل ذرع وهرگز16گره است- دهخدا- ب.) کرباس بيان ميگرديد. درمعاملات کوچک بيک مقدارودرمعاملات کلان به اندازه زيادی دربدل شماری ازشتر وگوسفند مبادله ميشد"(مک- گريگور،اثرنام گرفته شده،برگه528). دربارۀ اينکه مردم قبايل افغان اکثرآ درمعاملات پول نميگيرند ولی ترجيح ميدهند که گردشگران ومسافران رابا خوراکه وکلاه دربدل پارچه های نخی کرباسی اکمال نمايند، کسانيکه دراواسط سده های ميانه درافغانستان بوده اند گواهی ميدهند. مضاف برآن کوچيان ساحات ومناطق زراعتی رابا فرآورده های حيوانی خویش مانند گوشت، قروت، پنيرگوسفندی وغيره اکمال ميکردند.

آماربسيارجالب وقابل توجه ايرا درباره تجارت قبايل افغان با قندهار ريچارد ستيل گردشگرانگليسی درآغازسدۀ گزارش ميکند.ريچارد ستيل مينگارد:"اما درحال حاضر تااندازۀ از ترس مغولان وهمچنان تاحدی دراثرمزه شيرین بازرگانی( راستی دراينجا گپ درموردغله، گوسفند، بز وغيره چيزهای ديگر وخريد پارچه های خشن کتانی(کرباس) وغيرمحصولات ضروری میرود)،آنان(افغانان- ر.)يک مقدارمتمدن گرديدند(ر.ستيل،نوشته یادشده،برگه )272. ستيل درسال1615 ازراه قندهارگذرکرده است (لازم است خاطر نشان کردهدف ازستيل دراينجا ازافغانان،ابدالييان وغلزاييان غرب،همسايگان نزديک قندهاراست) آنان درکناررمه ،غله نيزدربازارهای شهری به فروش میرساندند.اين امر نشان دهندۀ اين امراست که اين قبايل افغان درآغاز سدۀ 17 (ودقيقترقبلآ) مشغول زمينداری بودند.

دنباله دارد...



نگارنده:
ایگور ميخالوويچ ريسنيير
برگرداننده:
دکتورامين آقا متين

استاد پيشن اقتصاد در دانشگاه کابل - 24 جنوری 2009
  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net