آغوشی برای اروتیک - ٢ بازگشت برویۀ نخست

گفت‌وشنود وحید بکتاش با یعقوب یسنا - 28 جدی (دی) 1388

 

او کمر برمیان بسته است تا پستان هایش زیباتر بنماید ودلنشین تر شود (بند١٢٧/کرده سی ام/آبان یشت/اوستا)

وحید بکتاش: زیاد وقت شد که به هم نرسیدیم، غیر از یک بخش، بخش های دیگر گفت وگوی اروتیک ناگفته ماند. بخش نخست گفت وگو، خواننده های بسیاری را به سویش کشاند، و غیر از این که این گفت وگو به کلکینچه نشر شد، در سایت های انترنتی خراسان زمین و گفتمان نیز به نشر رسید. درکل از نظر خوانندگان، بحثی تازه عنوان شد که در افغانستان تا هنوز به آن پرداخته نشده است.

طوری که در پایان گفت وگوی بخش نخست اشاره کرده بودم که در ادامه‏ی گفت وگو، به اروتیک در ادبیات پارسی می پردازیم، بنابراین در این قسمت، اروتیک را در ادبیات پارسی دنبال می کنیم.

یعقوب یسنا: درست است، اما هنگامی که از ادبیات پارسی سخن به میان می آید، برداشت متفاوت به آدم دست می دهد. ضرور می دانم، نخست این برداشت متفاوت، مشخص شود و بعد مسیر گفت وگو را مشخص کنید.

وحید بکتاش: قصد شما از برداشت متفاوت چیست؟

 یعقوب یسنا:  مراد از برداشت متفاوت، جان مایه‏ی ادبیات پارسی است. به این معنا که ادبیات پارسی از دو سرچشمه آب می خورد: 1- سر چشمه‏ی بومی، که به اوستا و اسطوره های آریایی می رسد؛ 2- سرچشمه‏ی غیر بومی(عربی)، که ارتباط به اعتقاد دینی ما دارد و بعد از این که دین اسلام را پذیرفته ایم، برداشت سامی وارد ادبیات ما شده است، و یک گسست عمیقی اسطوره ای را در ادبیات پارسی با گذشته اش به میان آورده است.

وحید بکتاش: می خواهید بگویید که با تسلط عرب به این سرزمین، ادبیات پارسی از مسیری که باید در آن پیش می رفت منحرف شد و این انحراف باعث گسستی شد که روح بومی سرزمین آریانا در ادبیات پارسی به فراموشی سپرده شد؟

یعقوب یسنا: بلی. ادبیات آریایی، پس از چند صد سال سرکوب وسکوت، سر از یک زبان ایریانی، که همین زبان پارسی دری است، برآورد. اما این ادبیات؛ فقط ادبیاتی بود که در یکی از زبان های بومی ما به میان می آمد. بدون جهان شناختی بومی و ادبی این سرزمین. دیگر از اسطوره های بومی خبری نبود. ادبیات این سرزمین، ادبیاتی نبود که برای نیایش اسطوره های بومی این سرزمین سروده شود. بلکه ادبیاتی بودکه مایه از دین می گرفت و به ستایش ونیایش یک جهان شناختی غیر بومی می پرداخت. در کل ادبیات پارسی در خدمت دین قرار گرفت و از دایره‏ی دین فراتر نمی توانست نمود پیدا کند. اسطوره ها و میل ها و خواهش های بومی ما زشت و شیطانی تلقی شدند. بنا بر این ادبیات این سرزمین باید در روح غیر بومی، به خود جان می بخشید، که در نتیجه چنین شد، و گسستی همیشگی ای، ادبیات این سرزمین را با گذشته اش( هم با دوره‏ی کهن که ادبیات اوستایی باشد و هم با دوره‏ی میانه که ادبیات اشکانی و ساسانی باشد) به میان آورد. ادبیات پارسی با گذشته اش بیگانه شد و در سرچشمه‏ی غیر ایرانی، جان گرفت. بعد ها پس از قوت گرفتن ادبیات پارسی، برداشت های بومی دوباره وارد ادبیات پارسی شد اما نه به طور کامل بلکه به طور گسسته و از هم پاشیده و بی روح تر. به طور نسبی این گسست در شاهنامه فردوسی، جان گرفت. اما از بسیاری اسطوره های اوستایی در شاهنامه هم خبری نیست. زیرا در جریان چند صد سال به فراموشی سپرده شده اند.

وحید بکتاش:  مفهوم سخنان شما را می توان چنین فشرده کرد که ادبیات پارسی جان مایه‏ی ایرانی و عربی دارد. بنابراین برای درک درست سرچشمه ادبیات پارسی، باید از جان مایه‏ی عربی آن چشم پوشید، و سرچشمه ادبیات پارسی را از جان مایه‏ی بومی آن جست وجو کرد. آنچه را که ما اروتیک در ادبیات پارسی می گویم باید از چشم انداز بومی در ادبیات پارسی، دنبال کنیم. پس بهتر است که نگاهی به اوستا بیافگنیم که برداشت اروتیکی در اوستا چگونه ارایه شده است؟

یعقوب یسنا: من هم می خواستم همین را بگویم با اندکی توضیح.

وحید بکتاش:  در ارتباطی که از ادبیات پارسی به اوستا ایجاد کنیم چه نتیجه‏ای می توان گرفت؟

یعقوب یسنا:  در صورتی که بتوانیم ارتباطی از ادبیات پارسی به ادبیات اوستایی(که سرچشمه‏ی فراموش شده ادبیات پارسی است) ایجاد کنیم، در نتیجه به چشم انداز اسطوره ای دست می یابیم که خاستگاه اسطوره ای واژه های ادبیات پارسی، آشکار می شود. با این آشکار شدن اسطوره ای واژه های ادبیات پارسی؛ آنگاه می توانیم سرچشمه و ماهیت وجودی واژه های ادبیات پارسی را بهتر درک کنیم.

وحید بکتاش:  خاستگاه اسطوره ای واژه های ادبیات پارسی، از نظر شما چه مفهومی می تواند داشته باشد.

یعقوب یسنا:  مراد من از خاستگاه اسطوره ای ادبیات پارسی این است که در ادبیات پارسی واژه های اساسی ای وجود دارد که خاستگاه اسطوره ای دارند اما با تسلط ثقافت عرب، خاستگاه اسطوره ای واژه ها زدوده شده است. من به چند نمونه اشاره می کنم:

دروغ، مهر،آز، مرگ و... این ها در ادبیات پارسی فقط یک کلمه است اما در اوستا این ها ایزدان اسطوره ای است. دروغ در اوستا «دروج یا دروگ» نام ماده دیوی است که نادرستی و پیمان شکنی را به میان می آورد. «مهر»، در اوستا یک ایزد است که اهورا مزدا به زردشت در باره آن چنین می گوید: بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم، او را در شایستگی ستایش و برازندگی نیایش، برابر خود(که اهورا مزدایم) بیافریدم. این مهری، که در اوستا از آن سخن رفته ایزد آفتاب نیست بلکه  ایزدی است که غیر از ایزد آفتاب می باشد، برخی به طور اشتباهی مهر را خدای آفتاب دانسته است در حالی که در اوستا ستایش مشخصی زیر عنوان خورشید یشت، در باره ایزد خورشید وجود دارد. ایزد مهر، در اوستا، ایزدی است که راست گویی و درست پیمانی را در آدمیان به میان می آورد و از آن در برابر مهر دروج، مهر فریب و «مهرکوش»، پاسداری می کند. «آز»، در اوستا «آزی» آمده است، نام دیوی افزون خواهی است. در باره این دیو در اوستا آمده است: اگر همه خواسته گیتی را به او دهند، انباشته نشود و سیر نگردد.

مرگ، در اوستا، مهرکوش آمده است و نام دیوی مهیب است که آفریدگان را به نابودی می کشاند و بعد ها نام این دیو «مهرک» شده، و در ادبیات پارسی مرگ شده است که کشتن و میراندن معنا می دهد و مفهوم اسطوره ای آن زدوده شده است. بنابراین با تسلط عرب، ادیبات ما دچار خلای اسطوره ای شد که این خلای اسطوره ای در ادیبات ما سبب شد تا از غنامندی ادبیات ما کاسته شود. اما ادبیات غربی دچار این خلا نشد وتجربه های اسطوره ای ادبیات غرب، وارد ادبیات مدرن غربی شد و اسطوره های غربی در خویشکاری های تازه، جایگاه شان را در ادبیات و دانش غربی حفظ کرد، از جمله می توان به اروس، هرمینا، سیزیف، ادیپوس و ... اشاره کرد، که در خویشکاری تازه ای جان یافتند.

وحید بکتاش: به سخنان جالبی اشاره کردید. شاید کمتر پارسی زبانی بداند که این واژه ها چنین خاستگاه اسطوره ای داشته باشد. شما واژه مهر فارسی را به ایزد مهر، اوستایی رساندید، پس اسطوره مهر را به کدام اسطوره یونانی می توانیم برابر بدانیم؟

یعقوب یسنا:  اسطوره مهر را می توانیم برابر اسطوره اروس یونانی بدانیم. اگرچه اسطوره مهر، ماجرای عشقی ای(که اسطوره اروس با یکی از آدمیان یعنی دختر یک پادشاه داشته) ندارد. اما وظیفه ای را که اروس دارد، مهر هم دارد.

 افلاتون در کتاب ضیافت(رساله عشق) از زبان سقرات، و سقرات به نقل از دیوتیما(زن دانشمند) وظیفه اروس را ایجاد مهر و عشق میان خدایان، و میان آدمیان می داند. دیوتیما می گوید: تا اروس به وجود نیامده بود خدایان با هم همیشه در جنگ بودند، اما هنگامی که اروس به وجود آمد، عشق را به میان آورد و خدایان را آشتی داد. همین‏طور اروس، عشق و مهر را در آدمیان نیز به وجود آورد. ایزد مهر هم در اوستا، وظیفه اش به وجود آوردن عشق و صداقت و دوستی است، و از پیمان ها پاسداری می کند، با دیوان فریب و بی وفایی می جنگد. اهورا مزدا مهر را برای پاسداری پیمان ها آفریده است. اروس در خویشکاری تازه، وارد متن ادبی و سینما شده است. اما مهر بنا به خلایی که فرهنگ عرب، در ادبیات آریایی ایجاد کرد، نتوانست به عنوان اسطوره وارد ادبیات پارسی شود. در ادبیات پارسی از ایزد مهر، فقط یک واژه مهجور داریم که واژه مهر است.

وحید بکتاش:  واژه مهر را می توانیم معادل واژه عشق بدانیم؟

یعقوب یسنا:  واژه مهر، چندان کاربردی ندارد، بیش‏تر مردم واژه عشق را به کار می برند. بنابراین ساحه کاربرد و معنا دهی اش خیلی تنگ شده است. بیش‏تر مفهوم محبت را می رساند تا عشق را . اما در شاهنامه فردوسی نمونه هایی را داریم که معادل عشق به کار رفته است:

چنان با دلش مهر با جنگ شد                که در جانش جای خرد تنگ شد

وحید بکتاش: به صورت مشخص، واژه ای داریم که معادل عشق باشد؟

یعقوب یسنا: می توانیم واژه مهر را بنا به خاستگاه اسطوره ای که دارد، رونق ببخشیم و به جای عشق به کار ببریم. اما در شاهنامه فردوسی یک واژه زیبای دیگر نیز به کار رفته که از نظر روان‏شناسی خیلی معادل واژه عشق است، یعنی «دلشده»:

سوی خانه شد دختر دلشده          رخان معصفر به خون آژده

وحید بکتاش: این دلشده، به راستی بسیار زیباست. اکنون بهتر است در باره بینش متن اوستا صحبت کنیم که تا چه اندازه نمونه های اروتیکی را در متن اوستا می یابیم؟

یعقوب یسنا:  در اوستا، تن و گرامی داشتن تن، امر مهمی تلقی شده است. برای همین است که نیچه، قهرمان کتاب «چنین گفت زرتشت»، زرتشت را می گزیند. در اوستا ایزد بانوان زن نیز حضور دارد که منزلتی کمتر از اهورامزدا ندارند. در اوستا کشف های زیادی اروتیکی وجود دارد که من دو نمونه اش را به یاد دارم:

دوشیزگان آنان که تو یاورشان باشی، پای آورنجن در پای‏کرده، کمر برمیان بسته، با انگشتان بلند و با تنی چنان زیبا که بیننده را شادی افزاید، نشسته اند.

این نمونه از «اشی یشت»، کرده دوم، بند یازدهم نقل شد.

و دو نمونه هم از «آبان یشت» می آورم:

اردویسور اناهیتا هماره به پیکر دوشیزه ای جوان، زیبا، برومند، برزمند، کمر برمیان بسته، راست بالا، آزاده، نژاده و بزرگوار که جامه زرین گرانبهای پرچینی در بردارد، پدیدار می شود.

 

به راستی اردویسور اناهیتای بزرگوار، همان گونه که شیوه اوست، برسم بر دست گرفته، گوشواره های زرین چهارگوشه ای از گوش‏ها آویخته وگردن بندی بر گردن نازنین خویش بسته، نمایان می شود. او کمر بر میان بسته است تاپستان هایش زیباتر بنماید و دلنشین ترشود.

در این نمونه ها اشاره  به کمر بستن زنان شده است. طوری در نمونه اول آمده کمر برمیان بسته، در حقیقت این کمر بستن یک کشف اروتیکی از پستان است. یعنی موقعی که کمر بسته شود، بر، برجستگی پستان ها افزوده می شود. در نمونه آخر دلیل این کمر بستن را هم آشکار کرده است: او کمر برمیان بسته است تاپستان هایش زیباتر بنماید و دلنشین تر شود.

وحید بکتاش: شما از ایزدبانوان زن نام بردید، می شود در این مورد بیش‏تر اشاره کنید؟

یعقوب یسنا:  از چند ایزدبانوی زن نام برده شده است. از آن جمله، اناهیتا بزرگ‏ترین ایزد بانو است که در اوستا از او سخن  رفته است. اهورا مزدا می گوید:

من، او را به نیروی خویش هستی بخشیده ام. به پاسخ زرتشت، این ایزد بانو را  اهورا مزدا چنین می ستاید:

 اردویسور اناهیتا از سوی آفریدگار مزدا برمی خیزد. بازوان زیبا وسپیدش(که به زیورهای باشکوه دیدنی آراسته است) به ستبری کتف اسپی است. آن نازنین بسیار نیرومند روان می شود... .

اناهیتا، پدید آورنده و جاری کننده رود و دریا ها است. در حقیقت او ایزد آب است. غیر از این که دریا ها را پدید می آورد وظیفه های دیگری نیز دارد: زایمان را در همه زنان، آسان می کند، هنگامی که لازم است شیر درپستان زنان به وجود می آورد، تخمه همه‏ی مردان را پاک نگه می دارد، زهدان زنان را برای زایش از آلایش، می پالاید، در جنگ ها اناهیتا است که پیروزی و شکست را تعین می کند، هرکس را که بخواهد، پیروز می شود و هرکس را بخواهد، شکست می خورد.

در اوستا، آبان یشت، که درازترین یشت است در ستایش ایزدبانو اناهیتا است. چهارمین نیایش از پنج نیایش مزدا پرستان در خرده اوستا، در یازده بند، نیایشی است برای ایزدبانو اناهیتا. در اوستا از اشون زنان نیز نام برده شده و از آنان ستایش شده که این ها عبارت است از: فرنی، ثریتی، پروچیستا، سروتت فذری، ونگهوفذری، اردت فذری و دیگران.

وحید بکتاش: تشکر آقای یسنا، این بحث را ادامه خواهیم داد.حالا برویم و یک چپس بندی کنیم.

 


وحید بکتاش

 


یعقوب یسنا
استاد دانشگاه البیرونی
  
  
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net