شمار واژه های وامی در شاهنامه ی فردوسی          محمد یعقوب یســنا

بازگشت برویۀ نخست

در باره ی شاهنامه فردوسی پژوهش و داوری های زبان- واژه شناسی، هنری و ادبی، اساطیری و حتا فلسفی با پشت کار دانشمندان شرق شناس و پارسی زبانان صورت گرفته است. در این زمینه پژوهش شرق شناسان دقیق تر وعلمی است تا داوری های هم سرزمینان ومیراث داران شاهنامه؛ زیرا پژوهشگران ما به ویژه فرهنگیان در زمینه ی زبان، شعر، ادب و شناخت شاعران، ذوقی و احساساتی برخورد می کنند. داوری شان نقل است تا عقل.

نقل می کنند که بابا طاهر عریان شب را تا سحر در آب یخ سپری می کرد تا گناهان اش بخشیده شود، معلوم نیست که مسکین چه گناهی کرده بود. از چنین نمونه ها ادبیات عرفانی مملو است. محقیقین ما با افتخار از این موهومات نقلی شان قصه ی عقلی سر می دهند و می گویند چه بزرگی بوده. چند واژه ای نقلی دیگری را هم که معنای نیک عرفانی، عاطفی و به باور خود شان زیبا و درست اند، به زنده گی شاعر و دانشمند مورد نظر شان افزود می کنند.  اگر زیاده روی و پررویی نکرده باشم فراتر از این چیزی در پژوهش ما نهفته نیست. کار ما تمجید نقلی و توصیف غریزی- نژادی ازشاعران و دانشمندان است. من به چنین برخورد می  گویم ذوق شناسی نقلی غریزی که با هیچ خود را شاد می سازیم و شخص می خواهد خویشتن را با موهومات احیا کند به باور من این رویکرد پژوهش روانشناسانه می خواهد که از شکست فراگیر در ذهن افراد و جامعه جابجا می گردد و سپس از ذهن به حیث ارزش ناشی می شود.

رنه دکارت باور داشت که همه چیز را می توان اندازه و پیمایش کرد. بنا به منطق ریاضی منشانه اش یک تحقیق نمی تواند فراتر ازتحلیل و یا تالیف صورت پذیرد؛ یعنی در زمینه ی یک تحقیق موضوعات را جمع یا تفریق باید کرد. با استفاده از این اصل می توانیم در باره ی موضوع پژوهش یقین حاصل کنیم. پس از این باور پژوهشی دکارت غربیان در راستای پژوهش های شان همین روش را پیش گرفتند و کمتر دروازه ی گمانه زنی و تخمین را در هر امر معمول گشودند. مگر محور پژوهش ما را هنوز گمانه زنی شکل و قوام می بخشد.

 
واژه های عربی در شاهنامه ی فردوسی مساله ی است که از دیرگاه دانستن شمار دقیق آن مورد توجه و علاقه ی دانشمندان ادبیات پارسی دری و سایر فرهنگستان های ادبی-زبانشناسی جهان بوده و می باشد. مگر در شرق کسی به دانستن این امر دست یافتنی دست نیازید و تنها به دو کلمه -اندک است ویا زیاد است- بسنده شد. 

پرویز ناتل خانلری در کتاب زبانشناسی و زبان پارسی به پژوهش های غربیان در باره ی واژه های شاهنامه و واژه های عربی شاهنامه اشاره کرده می گوید: "فرصتی را که ما نداریم دیگران دارند و از زحمت رو گردان نیستند... گاهی ما برای اطلاع از ادبیات و هنر خود مان به بیگانگان باید متوسل شویم..."

غربیان در زمینه پژوهش های بزرگی را انجام داده اند. از جمله فرتیس وُلف دانشمند آلمانی کشف اللغاتی را از روی چند  چاپ شاهانامه ی فردوسی فراهم کرده هر واژه ی که در شاهنامه آمده، حتا حرف ربط و اضافه، درآن ثبت شده با تعداد مکرر آن. این پژوهش روی همه واژه های شاهنامه صورت پذیرفته است.

پل همبر استاد دانشگاه ی نوشاتل سویس رساله ی  پژوهشی را به عنوان "ملاحظاتی در باره ی لغات عربی شاهنامه" از روی کتاب "کشف اللغات" فرتیس وُلف انجام داد. تعداد واژه های عربی را که او ارایه کرده به نُه صد وهشتاد و چار 984  واژه می رسد. این دو برابر عددی است که قبل از تحقیق پل همبر، پل هورن و هانری ماسه چار صد و سی  430 واژه ی عربی اعلام کرده بودند .

علت اختلاف فاحش این دو تحقیق در این است که پل همبر همه کلماتی را که از لفط واحد عربی با قاعده های زبان پارسی دری ترکیب شده جدا جدا در ردیف لغات عربی شمرده است. پل هورن و هانری ماسه هم واژه های عربی را از پارسی تفکیک علمی و واژه زبانشناسی نتوانسته اند؛ نسبت عدم آگاهی و شناخت زبان پارسی از عربی پژوهش گران بزرگوار بی آنکه بدانند دچار اشتباه شده اند که سبب خلط موضوع تحقیق همین امر شده است.

من کوشیده ام در تحقیق همین خلط را تفکیک کنم .

استاد خانلری بنا به گفته ی خودش از روی لغت نامه ی شمار واژه های عربی شاهنامه را به هشت صد و اند تخمین کرده است. ادوارد براون پژوهشگر و ادبیات شناس انگلیس واژه های عربی شاهنامه را نسبت به واژه های پارسی آن چار تا پنج درصد می پندارد.

پل همبر در هزار بیتی که از دقیقی در شاهنامه آمده است پنجاه واژه عربی شمرده است اما در پژوهشی که من انجام داده ام چهل و پنج واژه عربی را در هزار بیت دقیقی شمار کردم.

روش پژوهشم مطالعه ی مستقیم شاهنامه بود که سازمان چاپ و انتشارات جاویدان نشر کرده، مقدمه و شرح تفسیری آن را محمد علی فروغی نوشته است. به چاپ های دیگر نیز به خاطر اطمنان پرداخته ام مگر تمرکز کاریم روی همین چاپ بیشتر بود. در شناخت واژه های که در عربی بودن آن شک داشتم به فرهنگ لغت حمید و داکتر معین مراجعه کردم.

پژوهشی را که مدت یک سال از روی شاهنامه انجام دادم موفق به بیرون آوردن و فهرست کردن هفت صد و یک 701 واژه غیر پارسی شدم. فقط چند واژه آن ترکی و یونانی می باشند که در متن واژه نامه نشانی شده، باقی عربی استند. چهل و پنج 45 واژه در ابیات دقیقی بود که در ابیات فردوسی نیز بیشتر آنها آمده باید گفت چهل و پنج 45 واژه ابیات دقیقی جدا از هفت صد و یک 701 واژه ابیات فردوسی است.

در این تحقیق واژه های عربی که از یک ریشه مشتق شده اند هر کدام جدا از هم واژه مستقل شمار شده مانند واژه های وقت و اوقات ، سلاح ، سلیح و سلاح، یا عشق، عاشق و معشوق و... زیرا این گونه واژه های عربی در زبان پارسی جدا و مستقل از هم وارد شده و همچنین هر کدام کاربرد ویژه زبانی و معنایی در زبانی پارسی دارد بنابرین منطق معنایی ایجاب می کند که این واژه ها مستقل و جدا از هم به حساب روند. شاید برای یک عرب خنده آور باشد اما در زبان ما شمار جدایی آنها دقیق و علمی است چنانکه دلیلش ذکر شد.

واژه های عربی که تابع قاعده و قواعد دستور زبان پارسی قرار گرفته اند جدا از هم حساب نشده بلکه یک واژه در نظر گرفته شده مانند واژه های اصل و بداصل، غم و غمگین و...
اختلاف ایکه در تحقیق من و پل همبر وجود دارد همین واژه ها اند که تابع قاعده ی زبان پارسی قرار گرفته و واژه های جدید را با معنا و با مفهوم جدید به میان آورده اند. آقای همبر این چنین واژه ها را جدا از هم حساب کرده یعنی اصل و بداصل را دو واژه برشمرده در حالیکه من از چنین روشی خوداری کرده ام اگر چندین بار هم چنین آمیختاری در میان بوده باشد زیرا هر واژه ی وامی یا بیگانه که درهر زبانی کاربرد پیدا می کند و با واژه های اصیل آن زبان میامیزد آن واژه یکی از واژه های آن زبان خواهد بود.  به گونه ی نمونه واژه ی "اصل" عربی را در نظر می گیریم. این واژه در زبان عربی معنی و مفهوم ویژه به خود را دارد.  در زبان پارسی شاید از آن معنا و مفهوم خاص عربی اش دور شده باشد مگر بازهم یک واژه ی عربی است و یک عرب با دیدن آن، این واژه را از خود می داند. اگر همین واژه با واژکهای پارسی آمیخته شود دیگر برای یک عرب نه معنا دارد و نه مفهومی و نه قابل شناخت است. واژه ی بد اصل را یک عرب نمی داند که چه معنا می دهد در حالیکه در پارسی معنا و مفهوم مخصوص به خودش را دارد که از نگاه دستوری و از نگاه معنایی و مفهوم روانی و عاطفی ویژه گی اش را دارد. بناً هیچ منطق زبانی نمی پذیرد که این واژه را یک واژه عربی بدانیم و یک واژه ی وامی بپنداریم. باید گفت که دانستن  واژه ی بداصل برای یک عرب نیاز به ترجمه دارد؛ برای اینکه زبان پارسی کاملا تصرف معنوی و شکلی در این واژه وارد کرده است این واژه یک واژه پارسی می باشد تا عربی. از این روی چونین واژه ها در ردیف واژه های وامی قرار نگرفته اند.

واژه های پارسی که معرب شده اند با آن که معربند اگر گونه های تلفظی و نوشتاری آنها در زبان پارسی هنوز وجود داشته باشند از وامی و معرب پنداشتن شان خوداری شده است، مانند واژه های پارسی "فارسی" ، پیل "فیل" و...  زیرا چنین واژه ها در نوشتار و گفتار پارسی زبانان کاربرد دارند و در ضمن از خود زبان اند، فرق نمی کند که دیگر گونی تلفظی در آنها رونما شده باشد زیرا یک واژه در درون خود زبان هم دستخوش چنین تغیرات می شود. اما واژه های که گونه های پارسی آن از ساحه ی گفتار و نوشتار افتاده، سر نوشت روشن ندارند و به نام واژه های عربی شده نشانی شده است.

این تحقیق دربرگیرنده ملحقات و هجونامه شاهنامه نیز می باشد.
واژه های عربی یا وامی در یک بیت بیرون نویس شده؛ همان بیت که نخستین بار واژه در آن آمده، تکرار واژه ها نیز شمار و ثبت شده است.
این رساله در دوصد صفحه تالیف شده و به عنوان پایان نامه تحصیلی دوره لیسانس به  دانشکدهی زبان و ادبیات دانشگاه کابل تقدیم شد مگر به صورت آزاد و مستقل چاپ و پخش نشده است.

  
  
Copyright © 2005-2006 www.khorasanzameen.net