دشواریهای تاریخنگاری امروز بازگشت برویۀ نخست

بحثی پیرامون "دولت ملی" و "اقلیت ملی"

نگرشی در مفاهیم و مقولات تاریخی- ساختاری

تلاش بخاطر دریافت فورمول همزیستیی مسالمت آمیزاتنوس ها  (ethnics) درمحدوده ی یک دولت وجلوگیری ازاعمال "خشونت دربرابر ملیت ها"، یکی ازنکات مهم و مرکزیی میباشد که افکارتاریخی- اجتماعی غرب را بخود جلب کرده است. پیرامون این مسایل دربخشهایی سیاسی، فرهنگی و اتنیکی بحث های زیادی جریان دارد. درچند دهه ای اخیرنظریات، تئوری ها وپیشبینی های تحلیلی زیادی درین زمینه تنظیم و تهیه گردیده است.

دراین جستارکـوتاه، درمورد برخی ازتلاشهای محققین غربی پیرامون ارتباط متقابل میان مفاهیمی چون "مردم"، "ملت"، "ملیت"، "اقلیت های ملی" و"دولت ملی" که از نظرما برای خوانندگان عزیز هم ازلحاظ تاریخی وهم دراوضاع واحوال کنونی دلچسب خواهد بود، سخن رفته است.

 

یک – ملیت به مثابه مقوله عام تاریخی- اجتماعی

 زمانیکه روند پیدایش وشکل گیری ملت ها را درنشرات غربی به بررسی میگیریم، کاربرد واژه ی "ملیت" (ethnizitat,ethnicity) بیشتربه چشم میخورد وپیرامون این مفهوم پرسش هایی بحث برانگیزبه مشاهده میرسد. والتر بادی هوت درسال 1887، در حالیکه تاریخ قرن نزده را بازخوانی ( بازشناسی) میکرد، دررابطه به تاریخ تشکل ملت ها چنین میگوید: "ما میدانیم که این چه پدیده ی است ولی زمانیکه ا زماپرسیده شود که آنرا توضیح بدهید،فهمیده میشود که، این کار،نا ممکن است".

ارنست رنان درسال 1882 درلکچرمشهورخود، پرسشی را مطرح ساخته بودکه تا امروز پاسخ نیافته است؛ این پرسش این بود که "ملت چیست"؟. این که تا امروز چرا به این پرسش پاسخی که مورد تائید همه قرار گرفته باشد، ارایه نشده است، ممکن است، ناشی ازپیچیدگی هایی باشد که درهنگام بررسی پدیده هایی مانند "ملیت" به مشاهده میرسد. ملیت را گاهی همچون ویژگی بیولوژیکی انسان ها، که تعیین کننده ی خود آگاهی، کرداروکنش آنها میباشد، بیان میکنند.

 ازجانب دیگر، دراروپا، ازآغازانقلاب های اجتماعی بدین سو، ملیت بحیث ویژگی کسبی یا یک بارایدیالوژیک شعوراجتماعی وانفرادی نیز ارزیابی گردیده است.

 ن. گلازر یکی ازنخستین دانشمندانی میباشد که پرابلم "ملیت" را دریک ردیف با مفاهیم مانند "مردم"، "ملت" و "نژاد" مطرح کرده است. این دانشمند دراثرخود بنام "ملیت. تئوری وعمل"، نشان میدهد که ملیت عبارت از عمده ترین واقعیت تاریخ اجتماعی است که مانند فرهنگ، همگرایی اجتماعی، نابرابری ها وپدیده های مماثل، درهر جامعه وجود داشته وازتنوع چشمگیر برخوردارمیبا شد.

 فریدریش هکمان یکی ازجامعه شناسان المانی، درتحقیقات بنیادی خود بنام "اقلیت های اتنیکی،مردم و ملت. سوسیالوژی مناسبات میان اتنیک ها" بیان میکند که ملیت بیانگر مناسبات متقابل حقیقی میان انسانها هم درسطح افراد وهم درسطح اجتماع بوده وگروه انسان ها یی راکه با هم نسبت به قرابت جنیتیک ومشارکت فرهنگی وزبانی خویش، تصورات وتجربه تاریخیی مشترک دارند، مشخص میسازد. اما باید گفت که درساختارشعورقومی، شماری ازخواص خیلی مهم اجتماعی- روانیی وجود دارد که تعیین کننده توانایی انسانها درزمینه ی سازگاری با محیط پیرامون میباشد.

 س. ولمان 1979 درین مورد چنین مینوسد: ملیت درحالات معین ازجانب گروهی از انسان ها، به مثابه شعارهمبستگی عمومی، مشوق برای بسیج قومی بخاطرتحقق اهداف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی یا نژادی، بکاربرده میشود. درعین حال، چنین هم واقع میشود که برای ملیت هیچ نقشی قایل نمیشوند وملیت آن ارزش سرنوشت ساز خود را ازدست میدهد وحالت نیترال را اختیا رمینماید. درین صورت انسانها یا ازملیت سربازمیزنند یا اینکه کاملا ازملیت خود انکا رمیکنند. به این ترتیب انتخابی دردرون خود ملیت نهفته است که هم توسط شرایط مشخص تاریخی وهم چنان توسط ساختار روانی یک انسان تعیین میگردد.

ازهمن خاطراست که محقق با اعتبار جنبش های ملی، هانس کون، برجسته ساخته است که ناسیونالیزم بیشتریک پدیده ی روانی است. در نشرات معاصر"ملیت" با مفهوم "ناسیونالیزم اتنیکی" ((etnonationalism یکسان پذیرفته میشود. درسال 1987 پروژه ی بخاطر تحقیق روان اتنوناسیونالیزم براه انداخته شد که دران سه صد روان شناس سهم گرفتند.

روان شناسان ازجمع تعاریف زیاد، اساس ترین مفهومی را که ازنظرخود آنها بنیادی جلوه میکرد، یعنی کیفیت وابستگی اتنیکی را برجسته ساختند وآنرا چنین بیان کردند:

ملیت تجربه ی ذهنی برداشت های انسان است درمورد نسب ( رابطه ) اتنیکی اش که خود بخشی ازروند عمومی شکل گیری خود شناسی فرد میباشد. دراین مورد تاکید شده بودکه هر فردمجموعه ازتفاوت هاراکه ویژگی گروه اتنیکی او میباشد، درک میکند واحساس میکند که اتنوس او تکرار هیچ اتنوس دیگر نبوده وویژه میباشد. ویژگی یا "بی نذیر بودن" خود اندیشه ی ذهنی روانی بوده وبنیا د ملیت را تشکیل میدهد.

 

از "مردم" تا "ملت" مشکلات بسیج ملتها

مجموعه ی ازپرسش هایی که با بکاربرد مفهوم "ملیت" مطرح میشوند، درآخرین تحلیل، برمیگردد به ضرورت گزینش یک محک جهت بررسی "مرز" میان گروه های قومی وبیان مفاهیمی مانند "مردم"، "ملت"، "دولت ملی".

مفهوم "مردم" با انیشه های خود ارادیت وحاکمیت گره خورده ودرچارچوب مقوله ی سیاسی دولت بیان میگردد. این مقوله، دراروپا، زیادتر درمرحله ی انقلاب های اجتماعی بکارگرفته میشد. ساختارهای سیاسی دولت های قرون وسطایی به ترکیب قومی (اتنیکی) رعایای خود تمکین نمی کردند. نخبگان حاکم ازلحاظ جنیتیک با هم پیوند داشته ومتکی به همین اصل دارای فرهنگ وپیدایش فراملیتی بودند.

همگرایی ومشارکت قومی فرانسوی ها، دنمارکی ها، ایتالوی ها، انگلیس ها و جرمن هانتیجه ی توسعه ی بازاروتجمع سرمایه، بربنیاد سیستم ویژه ی اقتصادی است؛ شرایط جدید کار باعث بروزدگرگونی های اجتماعی - روانی ودیموگرافیکی درساختار های اجتماعی ومجزاکردن اشکال ملی ازفرهنگ قرون وسطایی گردیده است.

 جانبداران این نطریه چنین مطرح میسازند که "مردم" فقط ماده ی خامی است که، ازآن درعصر جدید "ملت" شکل میگیرد،. درادبیات انگلیسی حتی واژه ی اختصاصی would-be-nation”" وجود دارد. به اساس این نظریه، مفهوم "مردم" بخاطربیان سطح پایین مشارکت اتنیکی بکاربرده میشود.

باوجود اینکه درسال های 70 افکاری مبنی بربازنگری بردرک مقوله ی "ملت" و"مردم" بربنیاد ایدیالوژی ودولتمداری وایجاد مفاهیم مماثل آن همه جا بگوش میرسید، ولی به هرصورت دراکثرتحقیقات تا همین اکنون چشم اندازی که برطبق ان، روند مدرن سازی درتمدن غرب ازپایین به بالا تا قله ی شامخی که بنام "دولت ملی" یاد میشود، تحقق پذیرفته است.

به طورمثال ف. هکمان این مسئله را رادیکال تر مطرح میکند: ایا گاهی چنین بوده است که مشارکتی که با مفهوم "مردم" افاده شود، وجود داشته باشد؟ اوفکر میکرد که درواقعییت کولکتیف های بزرگی وجود دارند که با علایم مشترک تشخیص می شوند مانند تصور درمورد اینکه دارای منشای مشترک پیدایش اند، یا زبان وفرهنگ، تاریخ وسنن مشترک دارند ودرفرجام ضرورت موجودیت این مشارکت رادرک میکنند.

"مردم" براساس این درک به مثابه ی سمبولی پذیرفته میشود که اندیشه ی این مشارکت را درسطح تفکراتنیکی – روانی درخود حمل میکند. هرگاه بسیج اتنیکی مطرح باشد، از نام "مردم" به حیث "شانس تاریخی"، مشوق اساسی ایدیالوژیک درمبارزه بخاطرشرایط بهتر دولتی – سیاسی برای بقای این کولکتیف، استفاده میشود.(10 )

ف. هکمان درحقیقت "مردم" را به حیث مفهوم وابسته به اصل اتنیکی بررسی نمیکند. این مفهوم، برای او، پیش ازهمه یک اندیشه ی حقوقی- دولتیی است که درعصرروشنگری وانقلابهای اجتماعی درآروپا برای مقابله با اندیشه ی خودارادیت ارستوکراسی، ساخته شده است.

 هرگاه پروسه های تشکل ملت ها درکشورهای اروپای غربی ارزیابی گردد، درست خواهد بود اگربگوییم که تحت تاثیرانقلاب های اجتماعی – بورژوازی، درحقیقت مفهوم "مردم" و "ملت" همسطح ومساوی ساخته شده وهم طرازبااندیشه های جامعه ی شهروندی گردید.

واما دراروپای مرکزی، شرقی و جنوب شرقی که درحقیقت ازلحاظ اتنیکی خیلی رنگارنگ بوده وازجانبی هم درین کشورها برای مدت درازی ساختارهای دولتی نوع امپراطوری حفظ گردیده بودند، وهمچنان مفهوم "مردم" دریک درازمدت، درسطح دولتی – سیاسی مطرح نبوده، بلکه به حیث یک مشارکت فرهنگی – زبانی پذیرفته شده بود، اینها دلایل قناعت بخشی برای بقا، ثبات وکمال این مشارکت اند.

ویژگی های رشد پروسه شکل گیری ملت درکشورهای بزرگ چندین اتنیکی را "گروه ستروس بورگ" مشتمل برعلمای 19 کشور، نیزبه بررسی وتحقیق گرفتند. ثمره ی کارچارساله ی این گروه (1984-1988)، ظهورکتابی بنام "حکومات وگروهای غیرمسلط اتنیکی دراروپا درسالهای 1984-1988" میباشد. اشتراک کنندگان این پروژه ی بزرگ وسراسری اروپا سعی ورزیدند تا بربرخورد عنعنوی با پرابلم های ناسیونالیزم دراروپا که برطبق آن پروسه های شکل پذیری ملت ها صرف درسطح "آیدیالوژی عالی" دریک محیط سیاسی و روشنفکری مدنظر گرفته میشد، غلبه نمایند.

یکی ازوظایف تحقیقات همین بود که باید به تشکل جامعه ی ملی از"پایین" نگاه انداخته شود. پرابلم تحقیقات " پروتوناسیونالیزم مردمی" را همچنان ایریک هابسباوم درکتاب " ملت وملت گرایی" مطرح کرده است. اوبا کمال امانت داری به این نکته اشاره نموده است که تا زمانیکه اشکال وموتیف ( انگیزه ومشوق ) خودآگاهی منطقوی و ویژگیی هویت اتنیکیی گسترده ترین اقشارجامعه دریک مرحله ی تاریخی مطالعه نشود، رشد خود آگاهی ملی، این پدیده ی مهم تاریخ نو ونوترین را نمیتوان به گونه مکمل درک وتصورنمود (12 ).

 

 ملت و دولت ملی

سخن های زیاد بحث برانگیزی دربیان چنین مفهوم کلیدی مانند "ملت" وجود دارد. همان طوریکه لوایس سنایدر، مولف اثرگرانبهای "دایره المعارف ناسیونالیزم" (1990) میگوید : تا لحظه ی کنونی برخورد ویژه وروشن درین رابطه وجود ندارد. (14).

میتوان درمورد شمارزیادی از توضیحاتی که روی این ویا آن ویژگیی این پدیده تاکید میورزد، سخن راند. به گونه ی مثال درتحقیقات سیاسی روی پرابلم مناسبات دولتی وحقوق افراد(شخصیت ها)؛ درآثارفلسفی به مشا رکت فرهنگی وزبانی، ارتباط متقابل فکری وقدیم بودن ان میان اعضای یک ملت اولویت داده میشود؛ درتحقیقات اجتماعی، "ملت" پیشترازهمه به مثابه ی مجموعه ی گروهای اتنیکی که مشا رکت معین دولتی- اجتماعی را افاده میکند، پذیرفته میشود. درتالیفات تحلیلی روانی ازویژگی اساسی ملت یا ارتباط متقابل شعورفردی واحساس همبستگیی دسته جمعی، یاد میگردد.

درتمام توضیحاتی که ارایه گردیده اند، تلاش صورت گرفته است تا محتوی اتنیکی وایمای دولتی – سیاسی را، که دو صفت جداگانه ی این مفهوم اند، یکسان جلوه بدهند. این حقیقت رامادررده بندی های گوناگون ملت مانند "عینی"، "ذهنی"، "اتنیکی" و"سیاسی" مشاهده مینماییم.

نظریه ی اتنیکی ملت به تصوراتی تمکین مینماید که گویا روابط متقابل فکری مانند "روح مردم" یا "کرکترملی" از قدیم وجود میداشته باشد. جانبداران تعریف دولتی - سیاسی پیش ازهمه روی مشارکت ارزش ها ونهاد های دولتی – حقوقی تاکید میورزند.

به گونه ی مثال، ف. هکمان ملت را "یک کولکتیف بزرگ اتنیکی" یی که باهم بوسیله ی خود آگاهی مشترک اتنیکی همبسته بوده ودروجود دولت ملی پیوند تشکیلاتی یافته است، تعریف مینماید.

فقط موجودیت دولت ملی، حلقه ی اساسیی سازنده درتوضیح مفهوم ملت میباشد. تمایل اساسی درتاریخ نویسی معاصرچنین است که مفهوم ملت ودولت ملی به حیث دوپدیده ی ناگسستنی ومرتبط بهم بررسی شوند.

اگردراوایل عصرجدید این مفهوم برای تفکیک ارستو کرات ها بحیث بخش بهترمردم، بکارمیرفت ولی بعدازانقلاب انگلیس وبه ویژه تحت تاثیرانقلاب کبیرفرانسه مفهوم اختصاصی خود راازدست داده وتمام مردمی راکه درقلمروی یک دولت زندگی میکنند، افاده میکند. مفهوم ملت همپای انقلاب های اجتماعی دراروپا تغییر شکل پذیرفته وبااندیشه جامعه ی شهروندی انطباق حاصل کرده است.

پرابلم مناسبت دولت ملی وملت، پهلو های زیاد ی دارد، زیرا اکثرا مسئله "مردم دولت ساز" و اقلیت های ملی نه بحیث پرابلم جامعه، بلکه به مثابه ی پرابلم سیاست دولتی - منطقوی پذیرفته میشود. ویژه گی دولت ملی نهفته درآنست که این دولت سعی مینماید تا تجانس اتنیکی یعنی یک گروه اتنیکی را بوجود بیاورد وبرمبنای آن ساختاردولتی را طوری اعمارمینماید که درحقیقت مرزهای اتنیکی ودولتی با هم مطابقت پیدا بکنند.

درهمین ارتباط است که اقلیتهای اتنیکیی که باشندگان قلمرو یک دولت میباشند به حیث فکتوربازدارنده که باید درراه رسیدن به وحدت ملی ازسرراه برداشته شوند، بررسی میشوند.

ارنست گلنر درتحقیقا ت مشهورخود "ملت ها وناسیونالیزم" چارسناریو را برای نشان دادن ناسیونالیزم به حیث یک اصل دولتی- سیاسی مورد بررسی قرار میدهد:

·                   زمانیکه همه اعضای یک ملت درمحدوده ی یک دولت ملی زندگی نمی کنند.

·                   زمانیکه درقلمرویی یک دولت، بیگانگان یا منسوبین ملت های دیگر زندگی میکنند.

·                   اختلاط هردووریانت بالا.

·        زمانیکه اصلا دولت ملی وجود ندارد ومردم که خود را عضو یک ملت میدانند، مجبورهستند دردولت هایی دیگر"بیگانه" زندگی کنند.

واقعآ، ناسیونالیزم اتنیکی درمجموع به ایجاد افسانه ها وروایات درمورد موجودیت یک مشارکت افسانوی فرهنگی – زبانی، مردم واحد وهسته مشترک جنیتکی تمایل دارد، وچنین تمایل طبیعی، بطورروشن بخصوص درشرایط دولت ملی به مشاهده میرسد.

این تمایل را درمثال توسعه ناسیونالیزم اتنیکی درجرمنیی قرنهای هژده- نزده، زمانیکه جنبش روشنفکری درسال های 10- 20 به یک جنبش کتلویی اجتماعی با پروگرام روشن سیاسی، تبدیل گردید، بخوبی مشاهده مینماییم. این جنبش خواستاردولت ملی بوده ومطابقت مرزهای دولتی واتنیکی را شعارمیداد. ازیک طرف نیرویی بسیج کننده ی مشارکتی درجهت احیایی " جهات مثبت ملت" نشانه گرفته بود وازجانب دیگردرین نیرو، عناصردشمنی نسبت به آنهایی که براساس فرهنگ ووابستگی اتنیکی ازاکثریت "متجانس" فرق داشتند، نیزنهفته بود.

درنهضت همبستگی جرمن ها ایجادگری ها وخلاقیت فیخته ودیگران نقش داشت. ازنظرفیخته، جرمن ها دراروپا "مردم قدیم" هستند، زیرا آنها توانستند وموفق شدند تا زبان درخشنده، زنده وپویایی خود را حفظ کنند.

درآثار آرندت افکار دشمنانه، نسبت به سایرمردمان ای که درقلمروی جرمنی زندگی می کردند، بیان میگردید. پاول ده لاگارده درسال 1855 نوشته است: "بدون شک، مجاز نخواهد بود که دردرون یک ملت، ملت دیگری وجود داشته باشد. لازم است وطبیعی خواهد بود که عناصر یکه موضع شکنی میکنند ازبین برده شود؛ این حق هرملت است که، خود بادار سرزمین خود باشد وبرای خود زندگی کند نه برای دیگران"(16).

دراثر بنیدیکت آندرسون بنام "پیدایش ملت"، توضیح دلچسپ این پدیده ارایه گردیده است. او "ملت" را "مشارکت درک شده"یا "مشارکت معقول" میداند ویا به بیان دیگرآنرا مودل آگاهانه ی وحدت سیاسی مینامد. اودرحالیکه "ملت" را مانند یک "نقش" بازمیشناسد، منظورش این است که اعضای یک ملت، شخصأ یکدیگررا نمیشناسند، ولی یک مشا رکت پنهانی فرهنگی ( مادی ومعنوی)، مهارتها، سنن وارزش ها وجود دارد. ملت به این مفهوم همزمان برنامه ی سیاسی، یک هدف مشترک ( موجودیت برنامه ی ویژه برای ایجاد شرایط بهتر اقتصادی – اجتماعی) وهمچنان مشارکت واقعی مردم بخاطرتحقق این برنامه نیزمیباشد (17).

درمورد رشد تدریجیی دولت های ملی، نطریات مختلف وجود دارد. درین جستارفقط همان شیمایی را ارایه میکنیم که بیشتردرتحقیقات معاصرمروج میباشد. دولت ملی دراول درنتیجه ی برخورد قدرت مطلقه با ارستوکراسیی جدایی خواه ای منطقوی وسپس درنتیجه ی منازعه بین سیستم اشرافیت به تدریج با انحصارمدیریت وبسیج دستگاه اداری – بیروکراتیک درزمینه وضع وتثبیت نورم های حقوقی، بوجود آمده است؛ که به این ترتیب مرزهایی که زمین هایی وسیع ارستوکرات ها را ازهم جدا مینمود و آزادانه درتغییربود، آهسته آهسته دردرون دولت ازبین میروند وبرعکس مرزهای خارجی برجسته ترو روشنتر میگردد. درنتیجه این روند، مفهوم " شهروند" شکل میگیرد، که به دولتی نسبت داده میشود که دارای مرزو قلمرو مشخص میباشد.(19).

مرحله ی دولت های مطلقه که درین مرحله اساسات مرکزی نسبت به مراحل پیشین شدیدترپایه گذاری میشود، درشکل گیری تد ریجی دولت ملی جایی بخوصی دارد. دولت به مثابه ملت متشکل سیاسی، شناخته میشود. چنین شکل دولتمداری وظیفه ی خود میدانست وهم چنان حق داشت که هرچیزی که درسرراه ایجاد مرکزیت قوی دولتی قرارمیگرفت، ازجمله اصل اتنیکی (گروه های اتنیکی) ودریک سخن همه ی آنچه که رعایا را ازهم تفکیک مینمود، ازبین ببرد.

 رشد واستحکام اساسات مرکزیت دولتی با روند همبستگی فرهنگی و استحاله ارتباط ناگسستنی دارد زیرا برخی ازگروه های اتنیکی به تدریج وغیرقابل بازگشت به ملت شدن آغاز مینمایند. روند شکل گیری ملت ها درقلمروی دولت های مرکزی به زورو تحت فشاروکنترول جدی و به وسیله ی پخش داده های مشترک فرهنگی وتثبیت نورم های واحد تعلیمی وتربیوی، که، خود بخش جدا ناپذیرپروسه های بزرگ مدرن سازی تمدن غرب میباشد، ادامه پیدا میکند.

اریک هابسباوم درحالیکه خصوصیات ناسیونالیزم را بررسی میکرد به این نتج قاطع رسید که ملت به حیث یک مشارکت سیاسی ودولت ملی دوپدیده ی مستلزم همدیگرهستند. به فکراو، مفهومی نخواهد داشت که درمورد ملت گپ بزنیم، درحالیکه پیش زمینه اصلی ان، یعنیی دولت ملی وجود نداشته باشد.

گلنر میگوید که اصل اساسی نا سیونالیزم همانا برابری مطلق واحد های دولتی وملی میباشد.(20).

درمسیر رسیدن به اشکال ملی دولتمداری، مراحل وسطی نیزوجود داشته است که منظورازهمان لحاف قراغی بزرگ کثیرالمله (چندین اتنیکی، چندین قومی) یاامپراطوری های بزرگ که دراروپای مرکزی وجنوب شرقی قرار داشتند، میباشد.

 

گروه های اتنیکی و اقلیت های اتنیکی:

درادبیات، گروه های اتنیکی واقلیت های اتنیکی دو مفهوم جداگانه ومستقل ازهم اند. اما باید گفت که درتحقیقات تاریخی و اجتماعی بیرون آوردن محک ها دربرخورد با این پرابلم، جدأ بحث برانگیزاست. فریدریش هکمان درحالیکه این دومفهوم را جدأ فشرده میسازد، نشان میدهد که گروههای اتنیکی بخشی از"مردم دولت ساز" بوده و به وسیله ی شعوردوپهلوی خود بازشناسی میگردد. شعوردوپهلو بدین معنی است که ازیک طرف آنها حضور گروه "خودی" رابا فرهنگ وزبان خودشان میپذیرند وازجانب دیگراین را هم میپذیرندکه آنهاهمه مربوط به یک دولت هستند.

بالای مقام "اقلیت اتنیکی" یک نوع کوچک بینی درونی سایه افگنده است. ازهمین خاطراست که گروهای اتینکی انسان ها با مشخصات کمی تعیین نشده، بلکه پیش ازهمه با درنظرداشت موقف آنها درسیستم دولتی تعیین میگردد. بطورمثال اگرگروهی ازانسان ها دریک دولت کثیرالقومی زندگی کنند ودارای حقوق مساوی وامکانات مساوی برای تحقق شانس های زندگی باشند درانصورت آنها رانمیتوان به "اقلیت ها" نسبت داد، آنها گروه اتنیکی اند.

الف. زوپان پیشنهاد میکند که به حییث علامت مشخصه ی اتنیک ها نه فینومن های فکری که به مشکل تعریف میشوندو دراوضاع واحوال جداگانه تغییر پذیرمیباشند، بلکه محک های زبانی که درحقیقت وسیله ی ارتباط هم میباشند، درنظرگرفته شود. ولی نسبت زبانی داشتن، بحیث یک محک، همچنان پیچیدگی های خود را دارد ("زبان ارتباطی " "زبان مادری"،" زبانی که بوسیله ی ان انسان قادر به فکرکردن است، زبان محیط فرهنگی").

ف.هکمان اقلیت های قومی را براساس تحلیل روابط متقابل اقلیت قومی ودولت ملی صنف بندی کرده است. او چارنوع را برجسته ساخته است:

اول – "اقلیت های ملی" ای که عبارت ازگروهی میباشد که درقلمروی دولت های ملی زندگی میکنند، ملیت خود را حفظ کرده اند ولی دربرابرتبعیض استحالوی ازطرف ارگاان های دولتی قراردارد.

دوم – اقلیت های منطقویی که باوجود اینکه در" مردم دولت ساز" منحل نگردیده اند، ولی درنتیجه ی پروسه های استحالوی، سنن وعنعنات وفرهنگ خود را ازدست داده اند، درحال حاضر، سعی میورزند تا دوباره آنها را احیا کنندونمای دیروز خودرابازسازی کنند. دراروپا، کاتالونی ها،باسک ها،سکاتلندی ها رامیتوان شامل این اقلیت ها دانست.

سوم – اقلیت تحت استعمارکه منظورازجامعه ی قبیلوی ای که در سطح رشد ماقبل صنعتی میباشد. این گروه انسان ها ازهرلحاظ پامال بوده و درمیان آنها استفاده ی بیش ازحد الکول و خود کشی مروج است. فشاروخشونت ارگان های دولتی، اقلیت تحت استعمار، به زورفشاردولتی به طورتدریجی به بخشی ازجامعه ی نوتبدیل میشود. ولی درین صورت رشد روانی واجتماعی خیلی کند میباشد.

چارم – "اقلیت های ملی نو"؛ جهان سوم ودولت هایی که تازه ایجاد میگردند که سمت گیری روشن ملی دارند.

طبق معمول، خصومت های قومی وآشتی ناپذیری متداوم میان مرکزوواحد های منطقوی اتنکی، خصیصه ی این دولت ها میباشد (24).

درچنین جستارها، دشوار خواهد بود که همه پهلوهای نوی تحقیقات تاریخی – اجتماعی، درزمینه ی پرابلمهای اتنوناسیونالیزم بیان شود. ولی باوجود آنهم مشی اساسی درین رابطه، باگذشت زمان روشنترترسیم میگردد؛ بیشتر روی مطالعه ی میکانیزم هایی که نیروی بزرگ وبالقوه ای را که دراعماق شعوراتنیکی نهفته است، به تحرک درآورد، تاکید میگردد. تحلیل اتنوناسیونالیزم درغرب کیفیت نویی رابه خود میگیرد؛ نتایج تحقیقات درزمینه هایی روان اجتماعی، داشته های فرهنگی، تاریخی وروانی باهم سنجش میشوند. چنین برخورد یاری میرساند تا ازصدور احکام ناسنجیده شده ی "مترقی" و"ارتجاعی" جلوگیری شود.

سخن اساسی این است که شیوه ها وراه های حل مسالمت آمیزی کشمکش های اتنوناسیونالستی جستجو گردد؛ هرگزفراموش نشود که ویژگی هایی تاریخی – فرهنگی وروانیی گروه های اتیکی درین رابطه سرنوشت ساز اند.

 

1. Glazer N. Moynihan D.P. Ethnicity. Theory and Experience. Cambrige-Mass 1975.

2. Heckmann F. Ethnischen Minderheiten, Voile und Nation.- Frankfurt am Main., 1992.

S. 8, 56.

3. Wallman S. Foreword and Introduction. London & Basingstoke., 1979. P. IX.

4. Group for the Advancement of Psychiatry. Us and Them: The Psychology of Ethnonationalism.

N.Y., 1987.

5. Heckmann F. Op. cit. S. 37-38.

6. Scheffler T. Einleitung: Ethnizitat und Gewalt im Vorderen und Mittleren Orient ((

SchefflerT. (Hrg.) Ethnizitat und Gewalt. Hamburg., 1991. S.9-10; Burkert W. & Homo

N. Interpretationen alttgriechischer Opferreten und Mythen. Berlin., 1972. S.59. (Hrg.)

Wortebuch der Ethnologic Koln., 1987: S. 118

7. Scheffler T. Ethnisch- religiose Konflikte und gesellschaftliche Integration im Vorderen

und Mittleren Orient.- Ser.: Ethnizitat und Gesellschaft (( Occasional Papers 1. Berlin:

Freie Universitat Berlin., 1085. S. 17; Ibid. Ethnizitat, symbolische Gewalt und internationaler

Terrorosmus. S.221-222; Shaw R.P. & Yuwa W. Genetic Seeds of Warfare:

Evolution, Nationalismus und Patriotismus. Boston., 1989.

8. Heckmann F. Op. Cit. S. 37-38; Bentley G.C. Ethnicity and Nationality: bibliographical

Guide. Seatle & London., 1983; Ibid. Theoretical Persrectives on Ethnicity and Nationality

(( Sage Race Relations Abstracts 8. Z. P. 1-53; Snyder L. Natinalism and the

191

Flawed Concept of Ethnicity (( Canadian Review of Studies in Nationalism. 1983. 10.

P. 253-265.

9. Blaschke J. Volk, Nation, Interneokolonialsmus, Ethnizitat. Konzepte zur potischen

Soziologie regeonallistischer Sewegung in Westeuropa. Berlin., 1984.

10. Heckmann F. Op. cit. S.48-49; Lepsius M.R. "Ethnos" und "Demos". Zur Anwendungzweier

Kategorien von Emerich Francis auf das nationale Selbstverstandis der

Bundesrepublik und auf die Europeische Einigung (( Kolner Zeitschrift fur Soziologie

und Sozialpsychologie.1986. S.751-759.

11. Hroch M. Evropska narodni hnuti v 19. stoleti. Praha., 1986; Ibid. Social Preconditions

of National Revival in Europe.- Cambridge., 1985.

12. Hobsbawm E J. Nationen und Nationalismus. Mythos und realitat seit 1780. Frankfurt;

N.Y., 1991.S.11.

13. Moritsch A. (Hrg.) Vom Ethnos zur Nationalitat. der nationale Differenzierungsprozess

am Beispel ausgewahlter Orte in karnten und im Burgerland. B.I 18. Wiener Beitrage

zur Geschichte der Neuzeit. Wien; Munchen., 1991. S. 9-62.

14. SnyderL. Enciclopedia of Nationalism. N.Y., 1990. P. 230- 234.

15. Gellner E. Nations and Nationalism. Oxford., 1983.P. 1-2.

16. Lenk R. "Volk" und "Staat". Strukturwandel politischer Ideologien im 19. und 20. Jh.

Stuttgard; Berlin; Mainz; Koln., 1971. S. 92.

17. Anderson B. Die Einfurung der Nation. Zur Karriere eines Folgreichen Konzepts.

Frankfurt; N.Y., 1988. S. 15-17.

18. Heller H. Staatslehre. Leiden., 1963. P. 163-164.

19. Walzer M. States and Minorities (( Fried C. (Ed.) Minorities: Community and Inentity.

Berlin; N.Y.; Tokio., 1983. P.224.

20. Hobsbawm EJ. Op. cit. S. 20-21.

21. Koalka J. Tschechen im Habsburgerreich. Wien., 1992.

22. Suppan A. Die osterreichischen Volksgruppen. Wien., 1983. S.I3.

23. SmithA.D.The Ethnic Revival in the Modern World. Cambridge., 1981. P. 12.

24. Heckmann F. Op. cit. S. 62.

25. Allport G.W. Die Natur des Vorurteils. Koln., 1971. S. 11; Esser H. Ethnische Differenzierung

und Modernr Gesellschaft ((Zeitschrift fur Soziologie. 1988. S.235-248.

26. Davis E.E. Zum gegenwartigen Stand der Vorurteilforschung (( Bayer- Katte W. ( Hgb.

9 Politische Psychologie. Band 3. Vorurteile. F.a. M., 1964. S. 78.

27. Heckmann F. Op. cit. S. 212-213.

28. Pettigrew T.F. Vorurteil (( Elschenbrioch D. (Hrg.) Einwanderung- Integration-

Ethnische Bindung. Harvard Encyclopedia of American Ethnic Groups. Eine deutsche

Auswahl. Franfurt., 1985. S.90.

29. Heckmann F. Op. cit. S.133-134; Adorno T.W., Frenkel- Brunswick E., Levinson D.,

Sanford R. The Authoritarian Personality. N.Y.; L., 1950. P.53. 192



دکتر نجیب الله مسیر
20 جنوری 2008
  
  
Copyright © 2005-2007 www.khorasanzameen.net