تحـول تـوده

بازگشت برویۀ نخست

نویسـنـده: عبـدالمـنـان شـیوا
کابل - جولای 2006

هد ف من از تحول در دولت براندازی هر گونه نظام خودکامه و ساختار های توتالیتار که در نوع  حکومت وجود دارد است. این تحول زمانی به بنیادی ترین ساختار تبدیل می شود که افراد در استراتیژی ملی فرا ساختار به طور عنصرهای عمده نقش داشته باشند.

تحول زمانی در هر جامعه آغاز می یابد که آگا هی از نوع نظام ایکه ادامه ی قدرت دارد وجود داشته باشد، افراد به درک عدم موجودیت حق شهروندی و دیگر امتیازات که ممیزه شهروند بودن است رسیده باشند و نوع ساختار که از انسانها به طور استثمارگونه استفاده می کند شناخته شود. یکی از مسایلی که در طبقات جامعه دگرگونی به بار می آورند، درک بحران طبقاتی و حالتی است که توده ها در آن به سر می برند. این خود دلیل به تولد حرکت و جنبش های مردمی است و تحول به طور بنیادی دگرگون ساز زمانی خواهد بود که توده ها فکراً در نوع تحول نقش داشته باشند. انگیزه ی هم که باعث ایجاد فکر جنبش گرایی می شود تحلیل رابطه دولت با مردم است؛ یعنی دولت در کدام فکر مردمگرایی قرار دارد در فکر به استثمار کشاندن مردم است و یا در فکر ابزار قرار دادن مردم برای آب دادن بوته قدرت امپریالیست سرشت خود! درک این فکر ها در تقویت تحول و رویدادهای توده ها از مهمترین انگیزه ها است که در براندازی ایدیولوژی قدرت طلب است. البته خواننده عزیز قدرت را به تعبیر سوء ننگرد. اگر قدرت در ماهیت خود ارزشهای مردمی و ملی را با فکر مردم گرایی داشته باشد در تقویت و دنامیک یا پویا سازی ساختار دولت به طرف نظام پایدار مردمی نقش موثر را دارد. قدرت در آن صورت اختناق آور است که در قید قبیله و عده ی خاصی باشد که آدرس نظام های بیرونی قرار گرفته اند. در چنین حالت است که در بزرگ سازی یک ظرفیت دگرگون ساز با فکر توده ای خود دست به عمل توده ای خود زده و باعث تحول می گردد. من معتقدم  ساختاری می تواند به طور درست پایدار بماند که نیاز مندی توده ها را به صورت عینی درک نموده و در رفع آن با  نیروی سیاسی خود اقدام نماید.

این رویکرد در کشورهای طبقاتی که هر طبقه در انحصار طبقه ی دیگر به سر می برد، در نوع نظامی که دارند قطعی وجود ندارد و هیچ وقت دولت هم در رفع مشکلات طبقات نکوشیده است. به نگرش سیاسی که وجود دارد توده زمانی در ساختار به گرفتن امتیازات شهروندی نایل می آید که برنامه بیداری جامعه های پیرامونی و جهان سوم به فرهنگ توده ای مبدل شده باشد و عامل گرفتن حق، نیروی توده باشد. تحول در جامعه، در فرهنگ ها و در سیاست ها فقط برای حصول قدرت حق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دینی بوده علت حرکت و توده گرایی هم رسیدن به بلندای امتیازات در بستر قدرت است که در اصل نتیجه ی نهای هر تحول بوده است. از مشکلات ایکه در ساختار اجتماعی ما به آن درگیر هستیم این است که هیچ گونه تحول برای بدست آوردن حق و امتیازات گروه مردمان کالایی، تحتانی، و طبقه ی مورد استثمار قرار گرفته انجام نیافته است. آنچه که در ساختار جامعه ما وجود دیرینه دارد این است که همیش طبقه های محروم و درگیر در فقر و گرسنگی ما ابزار خوب برای به قدرت رسیدن عده ی معین بوده اند که از همه امتیازات شان در رسیدن و نگهداشتن خودکامگی خود استفاده کرده اند. و اینکه تو ده با کدام فکر و کدامین روش مورد استفاده ابزاری قرار گرفته بستگی به آگاهی و تکامل بستری جامعه ی که توده در ان به سر می برد دارد. بدون تردید استفاده از توده ی محروم انسانهای معصوم و پاک در جامعه های وجود دارد که در آن به طوری قطعی ارزشهای مردم گرایی و مشارکت مردمی وجود ندارد و همیش  ادامه تاریخ در ان جامعه ها بدون همسویی واقعی مردمی بوده است. برای اینکه در نوع ساختار آنچه که نیاز انسانهای محروم بوده داده شود و ادامه تاریخ به امتداد خط بی سر نوشتی نباشد و توده ها هم ابزار در دست های نیرویی قدرت طلبی از سرشت بورژوا نباشند، نیاز است که تحول با پیش زمینه های فکری در بستر جامعه های توده پرور به خط مشی افراد دراید تا تحول مبتنی بر آگاهی و فکر توده ای در ایجاد ساختار و مکانیزم موثر ثمر بخش باشد و برای افراد این اندیشه پیدا شود که ظرفیت و نیروی توده ها برای احقاق حق توده یی شان موثر است تا مبتنی بر  استراتیژی واحد عملکردی خود به قدرت و امتیازات نایل آیند.

بن بست ایدیولوژیکی با دید اسیب شناسانه از آنجا در درون ساختار جامعه ما وجود دارد که افراد روشنفکر که کار ایشان تفحص و آسیب شناسی کلیت جامعه است تسلیم غریزه ی قدرت گردیده و در زمینه ی بیداری توده های مردم کاری انجام نداده اند. و از آدرس روشنگر و فکرگرا هیچ صدا در باره ی توده و حالت ایکه توده به سر می برد بلند نشده است. اینجاست که تحول به صورت غیر واقعی خود به نفع عده ی می انجامد که روشنفکر و بیدارگر را در قید داشته، بدون شک در چنین وضیعت توده با نیروی توده یی خود حالتی جز ابزاری بودن ندارد و قدرت وساختار به وجود آمده هم گسترده ساز سیاست خودکامگی و استثماری چیزی بیش نیست. وقتی از دید آسیب شناسی و تحلیل جبر تاریخی به روح تکامل تاریخ می نگریم در می یابیم که در تکمیل تاریخ ما عمل به صورت انسانی انجام یافته ای در نجات طبقه زیرین از استثمار طبقه بالا وجود ندارد و سیری زمانی تاریخ هم در بند طبقه استثمارگر بوده است. با شناخت این بن بست های موجود در تاریخ توده ی مستعمره و ابزاری شده نیازی که بتواند در تغییر سرنوشت تاریخی و رویکرد طبقه زیرین موثر باشد، جز آگاهی چیزی نیست. تا توده با درک سرنوشت خود و تاریخ خود در ساختار استثمارگری انسانی خود تحول ایجاد کنند. و دیگر توده اجازه سوء عمل از اندیشه ی مردم گرایی و اندیشه ی انترتاسیونالیزم منفی را به گروه قدرت طلب بورژوا ندهد. چون در جامعه ما اندیشه ی انترناسیونالیزم بدون در نظرداشت ارزشهای ملی خوبترین بهانه بوده به در قید درآوردن قدرت و توسعه ی استثمار انسانی از طبقات زیرین مردم بیچاره و بی نان. و زمانی سقف بیدادی و استبداد و خود کامگی سوزانده خواهد شد که توده و مردم ابزار قرار گرفته به شناخت حق و سهم خود در ساختاردولت برسند و درک ارزشهای مشارکت سیاسی را با صلاحیت های که در صورت مشارکت بدست می آید داشته باشند. این درک و بیداری توده از سهم و فرهنگ مشارکت سیاسی در جامعه از بنیادی ترین تحولات است و قدرت و ساختار را از خودکامگی دور و اصلاح می سازد. در غیر آن تاریخ بر زبان خود بورژوا و استثمار انسانی را بیان می دارد.

برای اینکه از بورژوا و استثمار تاریخ دور شویم من راه دیگری به جز انقلاب دموکراتیک پایدار با پیشزمینه ی آگاهی مردمی و درون توده یی نمی بینم. ساختار دموکراتیک در اصل از سرچشمه ی ارزشهای ملی و مردمی آب می خورد. در این صورت بستر ارزشهای ملی و مردمی در مکانیزم زایید از انقلاب اصلاح استراتیژی دموکراتیک پایدارهیچ توده ای در کام قدرت طلبان بورژوا و استثمارگر بلعیده نمی شود و در تحول به میان آمده تمام مردم با ارزشهای که دارند سهم متوازن خواهند داشت. استثمار انسانی به فرهنگ مشارکت واقعی مردمی در ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مبدل گردیده و ساختار با استفاده از نیروهای مردمی پایدار و در حال توسعه خواهد بود. تعمیم این ارزشها بستگی به آموزش ما به جبر تاریخی دارد. با درک تاریخ و دریافت سبب های آسیب بخش تاریخ و تیوریزه سازی مکانیزم و ساختار مردم گرا در نوع ساختار می باشد. این کار متعلق به روشن اندیش که در درون توده است می باشد. این را باید  بیان داشت که فرد آگاه و بیدار درون توده ای مسوولیت پیامبرانه دارد که توده را به راه احقاق حقوق دعوت کند و خود از توده ای که در نیازمبرم به سر می برد مزد طلب  نکند و تحول بدست امده را مزد و دستآورد خود بداند.

آگاهی در درون توده تعمیم ارزشهای است که توده راه به کف آوردن امتیاز انسانی افراد در توده و طبقات کالایی را به دست می آورد. نجات کلی توده و انسانهای در استثمار هم آگاهیست و تحول بعد از آگاهی هم در ساختار ایکه به وجود می آید پایدار می ماند و عمل ایکه نظام های دموکراتیک را استوار نگهمیدارد عبارت از مشارکت آگاهانه مردم در ساختار سیاسی دولت است. با توجه به این نکته هم خط شدن توده با آگاهی در ساختار سیاسی دولت توسعه و گسترش استراتیژی مکانیزم دموکراتیک پایدار است که تحول تاریخ سازی را ایجاد می کند و در بستر این تحول سرنوشت توده به صورت انسانی رقم می خورد و توده را شناخت ایکه بدست می آید عبارت از امتیازاتی است که در بستر عدالت سیاسی بدست می آید. با چنین رویکرد و دگرگونی در توده ها تغییرات درون طبقاتی بدست می آید که عبارت از وسطی شدن طبقه زیرین و کالایی است. این تحول در درون ساختار جامعه آغاز فصلی جدید تاریخ اصیل است که برای نسل مابعد تحول توده ای زمینه درست شناخت ساختارسیاسی است و ازین طریق دریافت و تعین سرنوشت تاریخ است. البته سرنوشت تاریخ به این خواست که تحلیل تاریخ زمینه ی ایجاد مکانیزم جدید در سیاست گردد و نسل های مابعد تحول،تاریخ را منبع دریافت راه حل تلقی کنند و با نگرش در تفسیر تاریخ ماهیت ساختار ایکه تحول ایجاد کرده در یابند.

در جامعه ایکه تاریخ منبع درست شناخت نیست، فکرتحلیل داشته های تاریخ صفر است و توده فکر اقدام به ایجاد تحول را ندارد و انسان درون توده ی دعوت گر به احقاق حقوق وجود ندارد. ساختاراش خودکامه است و استثمار از طبقه زیرین و وسطی به فرهنگ سیاست تبدیل شده است. نیاز بزرگ دارد تا نسل آگاه و انسانگرا و باورمند به ارزشهای مردمی و نظام دموکراتیک با طبقات جامعه همسو شده و در راه بیداری توده ها خود را قربانی کند و در درون توده آگاهی فردی به فرهنگ مبدل گردد. امتیازات انسانی، فرهنگ شهروندی و جامعه ی مدنی و عدالت پایدار مبتنی بر ارزشهای فکری نیرو های ملی در جامعه به صورت واقعی بستر یابد و تفکیک ظرفیت های فکری در ساختار های سیاست به میان آید تا تحول که در نتیجه ی آگاهی دادن توده به وجود آید. اعتماد سیاسی را برای پایداری ساختار داشته باشد و در روند تکامل ارزشهای دموکراتیک و تعمیم استراتیژی ملی ثمر بخش باشد. در صورت به دست آوردن این مولفه ها بحران طبقاتی که به شدت اختناق آور است از بین رفته عدالت اجتماعی به خاطر حفظ ارزشهای مردمی و امتیازات مردمگرا بستر خوب پیدا می کند. نوع نظامی که در آن عدالت و ارزشهای جامعه باز باشد دارنده ی دولتی است که مبتنی بر آگاهی و دیدگاه مردم بوده زوال درونی از دیدگاه امتیاز طلبی توده ها و مردم ندارد. چون هر چه که مردم می خواهند در نوع نظام ایکه حاکمیت دارد می توانند به دست آرند. دلیل تحول و حرکات درون اجتماعی بنا بر شناخت تاریخ و رویداد های تاریخی  در طول تاریخ بشری این بوده که توده ها و مردم، از حق سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی خود محروم بوده اند. و فکر آزادی و برابری و همسان زندگی کردن و همچنان فهم نتایج انسان تباهی استبداد، استثمار، استعمار، استحمار، استعباد، خودکامگی، و توتالیتری، توده ها و انسان ها  را وا می دارد تا در مقابل قدرت و حاکمیت های که  از ارزشهای مردمی و حاکمیت ارزشها دور اند در ستیز شده پا در جاده ایجاد تاریخ و سیاست مردمی و براندازی خودکامگی  هر گونه قدرت و نظام نهند. اینجاست که دولت و نظامی که در ساختار خود برنامه رفتن از نقص به طرف کمال را نداشته باشد درگیر انقلاب توده های محروم می گردد و پایداری اینگونه نظام محال است. توده چون با درک نوعیت نظام حرکت می کند از نیروی موثر در براندازی ساختار برخودار است. البته توده در مقابل برنامه ی درست و تیوری نوع  تحول به حیث خط مشی در پیشزمینه حرکت داشته باشد و مهمترین ارزش ایکه در برنامه ی حرکت توده  دیده شده تعین نوع استراتیژی  مشخص در مقابل  قدرت و حاکمیت در اقتدار است. یعنی در حرکت سرنوشت مابعد تحول توده برای ساختار مابعد شکست خورده موجود باشد و ساختار در کل بهتر را برای تعمیم ارزشهای درک شده  به بار آورد.

فکر ورزیدن در باره ی نوع ساختار در افغانستان و روی آوردن به تحلیل وجدانی تاریخ و آنچه کرده های دیروز است، اندیشمند مردم گرا و آزادی طلب را خوبترین دریچه است که نوعیت دید او را نسبت به وضیعت ساختار در افغانستان مشخص می کند. آنچه از جمله ی باید های که انجام نیافته و خود کامگی را بستر گسترده بخشیده است این بوده که افراد در جامعه ما از فکر تحلیل وجدانی تاریخی بدور بوده اند و در این بیدادی  دست و پا می زنند و همیشه قربانی ساختار های الیگاریشی شده اند و هرگز فکر راه اندازی تحول درون توده ای را که راه احقاق حقوق شان است در سر نداشته اند. در حالت ابزاری زمینه ی به قدرت رسیدن بیدادگر ترین رژیم شده اند و تاریخ را به دست قصابان سرنوشت و آزادی به غفلت سپرده اند و ندانسته اند که لاش خوران پیکر مقدس تاریخ را حرام می کنند و بیداد گری و گرسنگی سرنوشت آدم ها می گردد. انسانهای در انتظار نان این سرزمین باید بدانند که تاریخ به نجات ما نمی شتابد این ما هستیم که به نجات تاریخ باید بشتابیم و همت و انسان پسندی خود ماست که در براندازی استبداد کاراست. با بردگی تاریخ آزادی به دست آمدنی نیست. آزادی، همت و مردانگی  موسی گونه ای ضرورت دارد تا در مقابل تمام فراعنه های مدرن اقدام صورت گیرد و هر جا کاخ بلند بیدادیست در زمین فرو ریزد. تا انسان به پاس تمام ارزشهای که دارد با هر رنگ پوست و هر نژاد و زبان ایکه دارد مورد احترام قرار گیرد و دیگر انسانی از بیدادی انسان گرگ صفتی  گرسنه نمیرد و در سیاست انسان نمایی  قدرت طلب کالایی نشود. استثمار هرگونه ارزش در ین سرزمین نقطه ی پایان یابد و نظام های توتالیتر از بین بروند تا در نتیجه تحول و دگرگونی نظام دموکراتیک پایدار که در آن مردم گرایی از اولویت هاست تعمیم یابد. واقعیت نظام مردم گرا این است که درآن ارزشهای مردمی تحقق یافته و اراده ی تمام مردم در ایجاد ساختار بنیانگرا از عوامل اصل باشد.

 تحول و حرکت برای تعیین صلاحیت مردمی از مسوولیت های خدای انسانهاست تا آنچه را خداوند برابری و همسانی  در کتاب مقدس اش فرمان داده است  در عمل درآید و  واقیعت ایکه قران زمینه ی نجات مردمان و هدایت مردمان در زندگی شان است تعریف درست گردد و در نتیجه ی درک درست دیدگاه های قرانی نوع تیوری  در عدالت و برابری  زیستن در جامعه به دست آید. این نکته را نباید از یاد برد که قرآن در شرایط به نجات بشریت شتافت که اختناق و ظلم انسانها را می بلعید. اکنون از رحمت جاودان خداوند مسولیت فکری ماست که در راه نجات هر کجا که انسان است  استفاده کنیم تا بورژوا انسانی و برده گی  از جامعه انسانی نابود گردد. و در کلام نجات بخش پرورد گار توانا آمده است که هر کسی به نجات قومی از چنگ ظالمین می شتابد در نزد خداوند اجر زیاد دارد. از این فرمان بر می آید که هر انسانی در مورد ازادی و راحتی و رفاه انسان دیگر مسوولیت دارد و همچنان کسیکه آگاه و دانشمند است بزرگترین رسا لت را در قبال آگاهانیدن دیگران دارد. اینجاست که توده باید برای احقاق حق خود ایستاده گی نشان دهد و در مقابل نظام بیداد گر مبارزه انسانی نماید تا در نتیجه ی مبارزه خود، انسان گونه زندگی کند. توده با ید به نیرو و توانمدی خود در براندازی استبداد اعتماد داشته باشد و تنها ترین راه که زمینه ی نجات مردمان از خود کامگی است مبارزه ی توده در مقابل هر گونه نظام غیر مردمی است. در غیر آن استثمار انسانی به تاریخ مبدل خواهد گردید و زنده گی  آدمها صورت استعمار حیاتی پیدا خواهد کرد. تنها ترین راه ایکه در نجات آدمها موثر است بر گشت با اعتماد توده به شناخت نیروی ظلم شکن است و استبداد زده گان باید بدانند که اقدام به راه اندازی تحول در ساختار از اساسی ترین راه های است که ساختار را ملی و مردمی می سازد. بدون این عامل راه نیست در رفتن به طرف حکومت و ساختار ایکه ارزشهای انسانها در آن تعمیم یافته باشد مبارزه ی آزادی خواهانه ی توده برای تثبیت نقش توده باید تعریف شود. تعریف شدن مبارزه توده  به طوری شفاف زمانی میسر است که طراح باید در درون توده از ویژه گیهای توده ای بر خودار باشد و طرح درین صورت عملی در می آید. مهم این است که فردی که در راستای توده بیداری کار می کند باید از تفکر عقلانی توده گرایی بر خودار باشد.

  
  
Copyright © 2005-2006 www.khorasanzameen.net