بلخی نواندیش دینی وروحانی استبدادستیز بود بازگشت برویۀ نخست

اخیراً سیمیناری به بهانه یادبود ازچهل ودومین سال درگذشت علامه سید اسماعیل بلخی باتعریف (مصلح، شاعر واحیاگرتفکردینی درافغانستان) بهمت بنیادعلمی- پژوهشی علامه بلخی درشهرکابل برگزارگردید، وسخنوران درین همایش علمی چیزهای گفتند وبه ادای احترام وتکریم دربرابرروح علامه بلخی پرداختند.

کسیکه درتنگنای استبداد آسیایی مشهوربه "استبداد کبیر سلطنت"حق وعدالت راباآواز رسا فریادکرد وبگوشهای شنوا رسانید، ازمنبر سخن سنگرآزادی ساخت، ودرمسیر ناهموار رسالت ملی ودینی خود باصلابت واستواری تمام تاپایان عمرگرانبارش قدم وقلم زد وحیات خودروقف نمود.

علامه بلخی رابرحق میتوان یک روشنفکرنواندیش دینی درشرق اسلامی خواند، که برای بیداری وآگاهی مردم فروخوابیده دراعماق مناسبات اجتماعی، سیاسی وفرهنگی به شیوه پیش گامان نواندیش وهم کیش خودچون معلم شهید علی شریعتی، مرتضی مطهری پابه حریم دانشهای دینی گذاشت، مجالس علمی وسیاسی می آراست، وبه موعظه وارشاد میپرداخت.

کسانیکه به جوهر اندیشه بلخی پی برده بودند، برای حضور درسخنرانیهای علمی وجذابش  بااشتیاق فراوانی می شتافتنتد، ودرمجالس صحبت وسخنرانیهای او گاهی به اصطلاح به اندازه سرسوزن جای باقی نمیماند.

بلخی ازسرزمین اندیشمندان، متفکران ومتصوفان بزرگ خراسان که درمیانشان بیشتراهل "قال" بوده اند، برخاست، وبه درون بینی پدیده های سیاسی ودرک "حال" وبافت اجتماعی وتبعید ارزشهاازجغرافیای مناسبات دولت ومردم در کشور پرداخت.

علامه بلخی ازعناصرپیامی خودپلی ساخت تاروابط شکلی وازهم گسیخته بین مجموعه کشورهای اسلامی را ازافغانستان تاآبهای نیل درشمال افریقا، شبه جزیره عربستان وخاورمیانه عربی وجهان پیرامون پیوند بزند وبامشترکات عدیده ایکه  باسید جمال الدین وعلامه اقبال درنقل وانتقال افکار آزادیخواهانه و استعمار ستیزانه درمیان مسلمانان جهان داشت، اورا"سید جمال دیگر"لقب داده اند. درعرصه مناسبات مردم افغانستان که هرقوم وملیتی بصورت جداجدا درتنورگداذان استبداد مطلق العنانی میسوختند وبه سنگرهای مخاصمت ونفاق  بنام قوم، مذهب وشمال وجنوب کشانیده میشدند، باانگشت گذاری برروان قبیله گرایی نظام حاکم درصف مردم ایستاد، ودرجهت برجسته نمودن مشترکات انسانی، اسلامی وملی شان تلاشهای مصلحانه نموده است.

 باتوجه به تفاوت زمانی وبروزنیازمندیهای تاریخی مردم افغانستان که با چرخشهای سریع وحادثه زای ماشین زندگی بین اووسید جمال الدین پدیدار گردیده بود، درزمینه وحدت ویکپارچگی مسلمانان وعظمت دیرینسال دنیای اسلام بانقد وارزیابیهای معاصرتری نمودارگردیده است. 

علامه بلخی که تقریباً همزاد چند رخداد ملی وبین المللی چون وقوع جنگ اول جهانی، پیروزی انقلاب ضد تزاری درروسیه(1917) وقیام مردم افغانستان درجنگ سوم افغان وانگلیس(1919)بود، که ماجراهای داغ آنها تاجوانی اوزمزمه پرداز پیروزی مظلوم برظالم بود، وجهان درآستانه ورود به پرخاشها وچالشهای سیاسی جدیدی قرارداشت، وتیوریهای فلسفی "تحول" و"تغیر" جغرافیای دانش سیاسی وجامعه شناسی را گسترش میبخشیدند، ازنحوه اندیشمندی معاصران وافکارعلمای مطرح زمانش درجهان اسلام وپیرامونی خویش بخوبی اطلاع داشت. وبه تردیدها وملاحظه کاریها درراه منافع انسان وسرنوشت، وطن و مردم به سرزنشها متوصل میگردید، و باتازیانه شعرسخن میگفت:

       غیـرت آنست که یامـرگ ویاقـامت راست          طی این بـادیـه زیـن رفتن خم خم مطلب

       نیست رهبـربه تو،گرراحتش اززحمت تست       ازطبیبـی که خـورد خون تـو، مرهم مطلب

چنانکه گفتیم، سالهای تولد علامه بلخی(1299) خورشیدی در"بلخاب" سالهای پرماجرایی درتاریخ معاصرافغانستان بود. اودرعنفوان نوجوانی ودقیقاً درپنج سالگی(1304) به معیت پدرش  به هرات رفت، وازآنجا بغرض زیارت عتبات عالیه اسلامی عازم بیت الله شریف گردید.

دربازگشت درحوزه علمیه مشهد درنزد اساتید شناخته شده به فراگیری دروس اسلامی پرداخت وپس ازمدتی به فلسفه، حکمت، ادبیات ومهارت درفن خطابه احاطه حاصل کرد.

درسال1314 که سفر به مرزهای خارایین کشورشوروی وتبلیغ اندیشه های مخالف واسلامی ناممکن بود به قفقازسفرنمود، که توسط پولیس شوروی دستگیر وبمدت سه شبانه روزدرمیان آب زندانی گردید، وآنگاه به ایران فرستاده شد. علامه درایران، پس ازیک سخنرانی درمسجدگوهرشادخراسان موردتعقیب ماموران امنیتی ایران قرارگرفت وفراراً خودرابه هرات رسانید. درهرات مدتی را درمصاحبت دانشمندان وعلمای دینی گذرانید وبه ایراد سخنرانیهای پرشور وجذابی پرداخت، وبدینوسیله دوستان وعلاقه مندان زیادی پیدا نمود. این بارهم درهرات بارشدشخصیت پرپهنا دراعماق پذیرش مردم بامزاحمتهای پولیس مواجه گردید، وناگزیر آنجارابه مقصد سفر بکشورهای اسلامی ترک نمود وروانه مصر، حجاز، سوریه، عراق ولبنان گردید وباعلمای جید اسلامی آشنایی ومعرفت حاصل نمود، وباز به هرات بازگشت ودرفکرعودت به زادگاه خویش بلخاب برآمد.

درین حال، فضای کوچک روستای بلخاب برای پرفشانی سیمرغ اندیشه های بلخی تنگی میکرد، ازین رو به شهرمولاعلی که دارای ابعاد کمی وکیفی بود،  روی آورد. درشهرمزارشریف پیامهای دردآلود بلخی که باخواسته های مردم همصدایی داشت،  بیشتر برشهرت علامه بلخی افزود.

زندگی سید درین سالهای سیال وپرماجرااست وابعاد وظرفیتهای متباینی یافته است که بازگویی آن مستلزم تدقیقات مستقل علمی وپژوهشی بیشتراست، ودانشمندان وعلاقه مندان بلخی باید برای روشن ساختن زوایای شخصیت علمی علامه  درآن برهه ستم شاهی توجه جدی مبذول نمایند. میتوان گفت که زندگی بلخی درین سالها باسیروگشت به شهرهای افغانستان ودیداروصحبتهای علمی با شخصیتهای بلند آوازه کشور مضمون واقعی جامعه شناسانه یافته است.

سید اسماعیل بلخی پس ازسال1325 به کابل آمد، که جایگاه اندیشمندان، علما، سیاستگران وروشنفکران افغانستان بود. بلخی با شوروشیفتگی که برای برهم زدن استبداد ومظالم زمان خود داشت برای رسانیدن پیامش به هردیاری سرمیزد، وبدعوت آیت الله رئیس وارد هزاره جات جزیره رنج وحرمان مظلومان گردید، که به اعتراضات نماینده گان دولت منجمله گل احمدملکیاروالی بلخ مواجه گردید.

علامه بلخی درسال1329 با شماری ازسرشناسان سیاسی کشورروانه زندان دهمزنگ گردید، ومدت چهارده سال وهفت ماه وسیزده روز رادرزندان گذرانید، وبا انفاذ قانون اساسی درسال1343 درزمان صدارت داکترمحمدیوسف خان اززندان رها گردید. درمدت طولانی زندان  که سختیهادید وجفاهاکشید،  همچو مدرسه زندگی، افق دید بلخی راروشنترساخت، و مقاوت وپیشروی های پیهم وپایدار را تجربه نمود، وعقیده اش به ایستاده گی در برابر استبداد وادامه مبارزه عدالت خواهانه دربرابرنظام سلطنت راسخ ترگردید،  وعطش اودرمبارزه سیاسی واجتماعی فزونی گرفت.

بلخی پس ازرهایی ازین حبس طولانی مدت بازهم به سنگروعظ وتبلیغ روی آورد وماهیت نظام استبدای راافشاء نمود، وبااستفاده ازاحکام قانون اساسی مبنی برآزادیهای نسبی شهروندان، روشهای غیرعادلانه حکومت درحق تلفی مردم، بیروکراسی وفساد عمال سلطنت، فقروعقب مانده گی جامعه وبیتفاوتی دربرابرمصالح علیای مردم را به سختی زیرانتقاد برد. درین سالهاشبکات معین دولتی تلاش میکردند تا باروشهای نرم وتطمیع گرانه اراده بلخی رامنعطف ورام سازند، امابلخی کسی نبود که رام میگردید، وبه عقبگرد فکرمیکرد، بلکه اراده مبارزاتی خود باجوهر عقیده وایمان متانت میبخشید. بلخی درسال1345 وارد شهرهرات گردید وبه رفع اختلافات شیعه وسنی که میراث استعمارکهن بودو درآن روزها دربین مردم این شهردامن زده میشد، پرداخت.

بلخی درسال1346 بنام زیارت حج به کشورهای عربی واسلامی سفرنمود و در ایران، عراق، سوریه ولبنان باشماری ازدانشمندان علوم اسلامی وخطیبان معروف شرق میانه عربی منجمله امام موسی صدررهبرشیعیان لبنان ملاقات نمود، ودرمجامع دانشگاهی ومدارس دینی بیروت نیزسخرانیهای جالبی بعمل آورد. اودرهمین سفربا آیت الله موسوی خمینی رهبرمذهبی ایران وازمخالفین سرسخت رژیم محمد رضاشاه که درعراق درحال تبعید بسرمیبرد، وشمار دیگر از مجتهدان اسلامی دیداروصحبتهای نمود، ودرسال1346 بادست آوردهای معنوی قابل افتخاربرای مردم افغانستان به کشور بازگشت.

علامه بلخی درسال1347 باشماری ازارادتمندانش بازهم به مناطق مرکزی افغانستان سفرکرد، اما بعلت مریضی که برایش عائید گردید، ازبهسود به کابل بازگشت ودرشفاخانه علی آبادبسترگردید. به باور نزدیکانش براثرمسمومیتی که برایش پیش آمد، بتاریخ23 سرطان همانسال به عمر چهل وهشت سالگی داعیه اجل رالبیک گفت وبه لقاء الله پیوست.( انا لله وانا الیه راجعون)

جنازه علامه سید اسماعیل بلخی درصبح روز24 سرطان درافشارسیلو(نظرگاه حضرت ابوالفضل ودرکنارمزارشهید ملا آقابابا چنداولی) درکابل درحضور جمع غفیری ازسیاستمداران، فرهنگیان، علمای دینی وعلاقه مندان آن شهید بخاک سپرده شد.

درمراسم تشییع جنازه تعدادی ازشخصیتهای سیاسی ازجمله خان عبدالغفارخان رهبرجنبش آزادیخواهی پشتون سخن گفتند، وازمقام علمی وجسارت آزادیخواهی ومبارزه آن شهید دربرابر فساد وبیعدالتی اجتماعی وسیاسی کشور تمجید نمودند ومرگ بلخی راضایعه بزرگ علمی خواندند.

 عباس عطش که یکی ازفرزانه گان فرهنگی وسیاسی افغانستان است ودرحال حاضر خوشبختانه درقید حیات ودربیرون کشور بسر میبرد، سالها پیش دررابطه به شهید بلخی درنوشته کوتاهی ازمراسم تشییع جنازه مرحوم نوشت: "به یاد می آوریم روزی را که جنازه این سید جلیل ونبیل ازسوی هزاران ارادتمندش تشییع میشد، ساعتی قبل ازآغازمراسم تشییع زنده یاد محمد طاهربدخشی که ازهر فرصتی، ولو بسیاراندک، برای آگاهی بخشیدن، به مردم بهره میجست، درباره "آقا" وابعاد گونه گون شخصیت سیاسی- مذهبی وی آغاز به سخنرانی کرد. درهمین هنگام وزیر داخله وقت که بنابرپیشینه خانواده گیش واقامت به شهادت دروغین توسط یکی ازبزرگان دودمانش دریک محکمه مفتضح در حدود شصت سال پیش درنزد روشنفکران پاکنهاد کشور مبغوض بود برای ایجاد اخلال درسخنرانی بدخشی به راننده گان موترهای آب پاش دستوردادتامسیرگذارجنازه روانشاد بلخی راآب پاشی کنند. مردم پراگنده شدند وبدخشی آخرین جمله های سخنرانی خودراچون تازیانه یی سهمناک برتارک آن دولتمرد حیله گراین سان کوبید: مردم! ببینید، آنانی که چند سال پیش هنگام زمستان سلول سید را در زندان روزانه چندبار آب پاشی میکردند تابه او آسیب رسانند وپس ازتازیانه خوردن مفصل وی رادرحوض میافگندند تادردوسوزش شدیدی راباکام جانش آشنا سازند، امروز آمده اند ومسیرجنازه اورا آب پاشی میکنند، ولی مردمی که خون آگاهی دررگهای شان سیلان دارد، دیگرتحمیق نخواهند شد."

 ازسید اسماعیل دیوان شعری بجامانده که اشعارآن که مشحون ازپیام ولبریز از دردونجواهستند، این اشعاراکثراً درجومخوف زندان سروده شده اند، که  چشم انداز شاعرانه واستعاره های شعری ملهم ازدرد ورنج زندان بانان درآن بخوبی احساس میشود، که خوانش اشعارعلامه بلخی برایدرک همین صفحه تاریخ کشور ما بسیارمهم میباشد.

درآخرباخوانش چند مصرع ازشعرمقاومتگرانه شهیدبلخی که محتوای آن هنوز درزمانه ما بیشتربیداد میکند، باین نبشته فرجام بخشیده وروح بزرگ او را صدر نشین بارگاه مغفرت میخواهم.

                 چه ابتـلاست که درهربلاد مینگرم        نـزاع مذهـب وجنگ نژادمی نـگرم

                 مگرنه جمله زیک نسل پاک باباییم       ترابه محنت خود ازچه شاد می نگرم

                 میان ماوتوصددرد مشترک باقیست      ترابه خود زچه بی اعتماد می نـگـرم

  



دکتر صاحبنظر مرادی
٢٤ سرطان (تیر) ١٣٨٩
  
  
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net