فریاد تبعیدیان ازفراسوی مرز های شوونیسم بازگشت برویۀ نخست

فریاد واستغاثه دو میلیون انسان بخت برگشته وآواره افغانستانی از کوره راه استبداد آخندی ایران  چون آذرخشی براندیشه شوونیستی کرزی وتیمش فرومی غلتد، اما با دریغ ودرد این تراژیدی درجو گسترده سیاست های فاشیستی بازتاب دگرگونه یافت، که ابعاد وسیع این فاجعه درتضادبا ویژه گی های زبانی وفرهنگی تبعیدیان آنسوی مرزغربی کشوربا تفکر" نژادپرستانه " ارزیابی میگردد٠            

رسانه های گروهی کشورمسوولیت ملی وتاریخی دولت کرزی رادربرابرمردم مظلومش که سالها در رنج وتبعید بسر برده اند، بدوش آخندهای دولت بیگانه ایران میگذارند وخود با طراحی های پیگیر نژادپرستانه وسیاست آواره کردن وریشه کن کردن زبان، فرهنگ وهویت تبار های دیگری مبادرت می ورزند وبرمبنای همین تفکر بیمارنسل زدایی، فارسی زبانهای تاجیک وهزاره باید دراردوگاهای سبک" آشویتس " آلمان  نازی درایران به بیرحمانه ترین شیوه استثمار شوند، بیگاری وکار شاقه ، توهین واهانت باید جسم و روح شانرا بفرساید، ورنه با برگشت دوباره به آفرینش های ادبی وفرهنگی دست خواهند یازید که خواب های خوش "اقلیت" و"اکثریت" را پریشان میکنند، ناگزیرباید هزاره ها وتاجیک ها در لجن استبداد، کار شاقه وبیگاری آخندیزم بمیرند ونابودشوند! ،ناگزیر دامنه شعر وادب فارسی برچیده شود!، ناگزیرهالوکاست دیگری این نسل رابه آتش کشد! وهزاران ناگزیرباید دیگر ٠٠                                                           

وشما آقایان نژاد پرست!                                                                             

چه ابلهانه با غرور ملی و" وحدت ملی!؟" ازدولت خون آشام ایران توقع دارید که دایه های مهربانتر از مادربرای فرزندان رانده شده کرزی و" بابای ملت" باشند ویتمان شما را نوازش کنند وبرسر شان گل بیفشانند، درحالیکه شما خود مصروف پشتونیزه کردن افغانستان ودر تبعید نگهداشتن  ملیت های تاجیک ،هزاره واوزبیک ازسرزمین آبایی شان بوده وهیچگاه هم  کاری برای برگشت آنها نخواهید کرد  حتی اعضای پارلمان شما که به "زمزمه خواب آلود خدای را تسبیح می گویند"، به عوض پرسش از وزیر خارجه که : چرا بیرحمانه اصراربه نگهداشت تبعیدان در شرایط غیر انسانی واهانت آمیزدرجهنم ایران دارند تااین نسل سرگشته به دام پروری ، کشتن حیوانات ، خشت مالی وکار کوره های خشت پزی،  وهزاران کارشاقه دیگربپردازند ؟   باید این وکیلان انگل صفت از مسوولین دولت می پرسیدند که چرا درین شش سال نتوانستند زمینه برگشت تبعیدیان را به سرزمین شان  فراهم سازند واز حقوق ملی شان دفاع نمایند٠  شما میلیارد ها دالرکمک های جهانی را برای اهداف نا مقدس وشوونیستی خود بکار می برید، برای کوچی هایکه قرنها هویت شان مشکوک بوده ،در شهر کابل محلی را بنام " شهرک کوچی ها "اختصاص میدهید، آمارجعلی چندمیلیونی برای شان رقم میزنیدودشت های خشک " اکثریت " رابا وسوسه های شیطانی محمد گل مومند " گل ناقلین" میکارید وبااین سیاست صیهونستی که نماد نژاد پرستی شماست، برای تباری تاریخ، هویت وسرزمین میسازید وهویت ریشه دار وتاریخی تبار های دیگری را می خشکانید واز سرزمین آبایی وزادگاه شان درفراسوی مرزهای غربی رانده ویا در اردوگاه " آشویتس" همچنان نگه ی شان میدارید٠ شما مرزبانان سیاست های سرخ وسیاه و سیا  آیا نمیدانید ؟  که صدای تبعیدیان وبیرون کوچیدگان ما، صدای اعتراض انسان دردمند معاصرماست که با ویژه گی های ادبیات غربت برمیگردند، چون موجی از اقیانوس مرگ برمیخیزند وآنگه خشم وفریاد شان مرزهای سیاسی ، پندارهای تباری وحصار های مذهبی  شمارا عبور میکنند و فریاد شان هویت شان می شود، تبعیدیان! (1)

آیا وحشتناکتر ازاین تصوری وجود دارد که انسان از زادگاه وسرزمین خودآنسوی مرزها رانده شودو در گورستان غربت جا و فضا برای زندگی و تنفس نداشته باشد ودرکشور بیگانه با درد و رنج تحمل ناپذیر در زیر کوله باری از تحقیر و اهانت جان بسپارد وآنجا هم برای یک گور، اضافه تراز زندگی اش بپردازد٠٠٠ آیا اینسوی مرزها، پهنای فاجعه گسترده تراز پائین افتیدن اسپنتا وزیرک بی مسوولیت  کرزی از سکوی وزارت خارجه   نیست؟ آیا سرنوشت دومیلیون انسان فراموش شده را، "پائین افگندن" وزیرک کرزی تحت شعاع قرار نداده است؟ مرگ ونفرین تاریخ از آن تان باد که خون هزاران زن و مرد وطفل بیگناه درجام شما نوش می گردد و سرنوشت قربانیان مرز های سیاسی بدستان شما غلام بچه های استعمار رقم زده می شود باآنکه قلمهای را در نیام شکسته ونفس هارا درکام بریده اید، اما صبورآلله سیاه سنگ سه روز پیش با قلم توفانی و توانایش با واژه های که انگار چون مروارید غلتان از صدف  بیرون ریخته اند می نویسد: "شايد اينهم نمادي باشد براي "غلام بچه هاي خوب" کاخ سپيد که نميدانند چگونه بر سرهاشان کلاه گذاشته شده است. اين پيشواهاي بيزبان با تاج يادگاري بر تخت يادگاري غمزهء يادگاري ميکنند و همانگونه که از بالا نشانده شدن خويش آگاهي نداشتند، از پايين افگنده شدن نيز چيزي نميدانند"                                             

آری قرنهاست که این غلام بچه های استعمارکه نامهای شان" همه بنده، بنده زاد، وغلام" است متاع  کم ارزشی را بنام وجدان شان میفروشندوبا تفکر تبار گرایی شوونیستی مردم را علیه هم در یک نبرد غیر انسانی فرامیخوانند٠                                                                                     تفکر شوونیستی کنش ملیت حاکم بوده  که گاهی هم  ملیت های تحت ستم نیز شکلی از شوونیسم را علیه  ملیت حاکم بگونه واکنش از خود تبارز میدهند، بدون تردید اولی نقش تهاجمی و سلطه جویانه داشته و دومی را می توان شوونیسم تدافعی وپرخاشگر علیه ستم بر خود نامید. ولی محتوای هر دو آنها را یک نوع ناسیونالیسم کور تشکیل می دهد که به تمایز سیاسی و فرهنگی در بین گروه های مختلف اجتماعی در درون ملیت ها رشد میکند.  شوونیسم بدون تردید، درروش سیاسی یک  حاکمیت ملیتی تبارز میکند و آن عبارت است از برتر شمردن نژاد،  تبار، فرهنگ و زبان یک ملیت نسبت به ملیت های دیگر که بوسیله ستم ملی واستبداد تباری، منافع سیاسی ،فرهنگی وزبانی خودرا بالای ملیت های دیگر تحمیل می نماید و بگونه یی به نژاد پرستی می انجامد. این ناسیونالیسم افراطی ممکن است خود را در یک شکل فراملی پنهان سازد و یاشوونیسم سیاسی خود رادرقالب بظاهر انترناسیونالیستی یا یک ایدئولوژی فراملیتی زیر شعار "وحدت ملی"  ویا در ادبیات رسمی دولتی، از برتری نژادی وملیتی که فرهنگ وزبان آنرا برترمی شمارد سخن بگوید ویا نگوید، ولی اندیشه ی پنهانی خود راباروش های نژاد پرستانه در خصوص اصل تفکر شوونیستی مبنی براینکه فقط ملیت، زبان وفرهنگ خودشان حق تاریخی و حاکمیت برکشور را دارد گسترش میدهند وگاهی هم ملیت های تحت ستم بعوض اینکه مبارزه با نژاد پرستی وشوونیسم واکنش هر روزه شان باشد در حالت ناگزیری خود نژادپرست و شوونیست می شوند.

شوونیسم سیاسی، به فرهنگ و زبان یک ملیت ، یک نوع رسالت تاریخی قایل می شود ،ارزش ها ومیراث های فرهنگی وتاریخی زبانهای دیگر را ویران میکند ویا به بهانه ی "وحدت ملی"  در خود ذوب مینماید، حتی واژه های زنده آن زبان را که قرن ها در ادبیات حماسی شان زیسته اند، زیر گیوتین برده، چون سر نقشبندی ازتنش جدامیکند، اما سرباختری ها، سیاه سنگ ها، سپوژمی و ها ناظمی ها، پاسداران این زبان راچگونه میتوان از تن جداکرد؟

باز قلم سیاه سنگ  چون تیغه های زرین آفتاب، دیوار سیاه زندان رامی شکند وروی آبهای دریا می درخشد   و سرود آزادی و رهایی  انسان را از بند وابستگی ها زمزمه میکند و من نیز "تردید"، این سیاه ترین دیوار سنگی  را می شکنم  وسرودش را می نویسم: 

"کسي که زندان کوچک خود را مانند شناسنامه اش هر جا ببرد، در تنگناي همان بازداشتگاه زندگي کند؛ کسي که مانند کبک جنگي از پشت ميله هاي همان قفس به بيرون چشم دوزد و مردم را ستون ستون هزاره، ازبک، تاجيک، پشتون، ايماق، بلوچ، افغان، افغاني، افغانستاني، خراساني، آريايي، شيعه، سني، هندو، سکهـ، يهود، و ... بيند؛ کسي که بزرگترين دغدغه اش دانشگاه نگفتن پوهنتون و پوهنتون نگفتن دانشگاه باشد؛ و در فرجام، کسي که در ميان همان زندان به دام "اکثريت" و "اقليت" نيز گرفتار مانده باشد، چگونه خواهد توانست به آدم، به آزادي، به آب و به آفتاب بينديشد؟"

نوت:

(1)  تبعیدیان                                                                

"همواره نامی را که بر ما نهاده‌ اند ناروا یافته‌ام: "مهاجران"

آخر این به معنای ترک ‌دیارگفتگان است.

ما به میل خود اما، به شوق دیاری دیگر ترک دیار نگفته‌ ایم

و نیز به دیاری نیامدیم تا

ماندگار شویم، برای همیشه.

گریزندگانیم ما، تبعیدیان.

و نه وطن،

که تبعیدگاه ماست این دیاری که ما را در خود پناه داده است.

نگران می‌نشینیم آنچنان نزدیک به مرزهای میهنمان،

در انتظار روز بازگشت.

کنجکاو کوچکترین تغییرات آنسوی مرز،

بی‌تاب خبرهای تازه،

بی‌آنکه چیزی را فراموش کنیم

و یا از نکته ‌ای درگذریم.

ونیز هیچ چیز از آنچه روی داده است را نخواهیم بخشید، هرگز!

آه، گذر سکوت فریبمان نمی‌دهد.

فریادها را از زندان‌های دور می‌شنویم.

مگر نه این است که ما خود شاهدانی هستیم که شرح تبهکاری‌ها را به اینسوی مرز آورده‌ایم؟

هر یک از ما که با کفش‌های پاره از میان جمعیت می‌گذرد

افشاگر ننگی‌ست که دیارمان را آلوده کرده است.

هیچیک از ما اما،

اینجا نخواهد ماند"

 

ثریا بهاء

ایمیلم:kabul2020@sbcglobal.net

وبلاگم: hamasah.persianblog.com



نویسنده: ثریا بهاء
  
  
Copyright © 2005-2007 www.khorasanzameen.net