سیمای «مسعود» از منظر دیگر

بازگشت برویۀ نخست

نویسنده: سالار عزیزپور
سپتمبر 2006

ما در نوشتار ها، جستارها،سخنرانی ها وداوری ها با سیمای چند گانه «مسعود» برابرمی شویم که رنگین کمانی از بازتاب هایی مختلف را داشته ودارد . این بازتاب ها اگر از یک سو نمایانگرتعلقات ، خوش بینی هاو بد بینی های ما بوده از سوی دیگرنمایانگردیدگاه ها،جهان بینی ها وزوایای دید پژوهشگران و صاحب نظران ما می باشد ودر این راستا بیشترین رویکرد نویسنده گان ما به ابعاد جهادی و اعتقادی او بوده است و کمترین آن به ابعاد فرهنگ پروری وفرهنگ دوستی او . در میانه شماری از پژوهشگران به ابعاد نظامی ، اخلاقیات و روحیه اجتماعی او پرداخته و از بازتاب شخصیت او   در گستره ی ملی وجهانی پرده برداشته است. جای آن دارد که دراین نوشتار به ابعاد فرهنگ دوستی او به ویژه شعر اشاره یی داشته باشیم تا تصور درستی از شخصیت چند بعدی او تصویر کرده باشیم.

اندرین باب در مقدمه ی اثری بنام « شکوه قامت مقاومت» از شاعر و نویسنده فرزانه « حیدری وجودی» می خوانیم : " مسعود شهید نه تنها مرد میدان سیاست و مظهرشجاعت در وادی پر خم و پیچ نظامی بود، بلکه از دوران شاگردی در مکتب استقلال به ادبیات عرفانی  ، که در حقیقت حماسه معنویست ذوق و علاقه فطری داشت و مبتنی به همان علاقه در دوره های بیست و پنچ سال جهاد ومقاومت ، هر گاهی که حال و مجال و فراغت خاطر میسرش می شد ، با اهل دودمان شعر و ادب با خواندن و شنیدن شعر و بحث  و اظهار نظر در موردشعرو اندیشه های مشاهیرقلمروادب و عرفان ، محفل را حال ، گرمی و روشنی می بخشید . واین ذوق سلیم ومشرب سالم انسانی او بر همه ِی  یاران و دوستانی که شب ها وروز هابا او محشور بودند ، روشن است...

شبی در کابل مسعود شهید در منزل یکی از یاران همرزمش دعوت شده بود ، واز این فقیر هم خواستند که در آن دعوت اشتراک کنم...   شعر بلندی را که زیر عنوان: "قوماندان محمد پناه، مردی از مردستان سبز شهادت "سروده بودم و خطاطی شده با قطع جیبی از سوی «بنیاد غزالی» انتشار یافته بود. به مسعود دوست داشتنی اهداء کردم، بعد از مطالعه ی آن منظومه، خطاب به نویسنده فرمودند: ...اگر به یکی از مجاهدین که حیات دارند، چیزی بنویسی بدرد سر، گله و رنجش های این وآن دچار می شوی، زیرا هر یکی از ایشان دعوی می کنند، که در میدان جهاد، از آنانی که ستایش شده اندچی دست وپای کم داشتند ویا کم دارند. ...بعد به تناسب موضوع صحبت فرمودند و فرمودند ابیاتی را از مثنوی مولانا و بیدل بخوانم: من هم ابیاتی زیر را از غزل های بیدل خواندم:

طلسم ناز معشوقست سر تاپای من بیدل

غبارم گر زجابرخاست زلف او پریشان شد

 

به چمن زخون بسمل ، همه جا بهار ناز است

دم تیغ آن تبسم رگ گل بریده باشد

که بحث مفصلی پیرامون تعبیرات آن صورت گرفت ... به همین تناسب اظهار نمود . که جناب داکتر سید مخدوم رهین غزلی را از بیدل خواند که معنی مقطع آن تا حال در ذهنم حل نشده است وآن این است:

عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس

قطره دریا گشت پیغمبر نمی دانم چه شد؟

ازهمین روست که در کنار کارنامه افتخار آمیز و مبارزاتی اش این ذوق ادب دوستی و فرهنگ پروری به  شخصیت اش شاخصه دیگر بخشیده و او را در محور توجه ی بسا از شاعران معاصرخودمان و کشور های دیگر قرارداده است.

عشق و توجه اش به ادب و فرهنگ مان در حدوده بوده که حتا در مواقع خطیر نظامی از برپایی محفلی برای خوانش شعر دست برنداشته که نمونه بسیار زنده وگویای آن، آخرین شبی از زنده گی اش می باشد که در آن شب به هم نوایی یاران همنوایش به خوانش ابیاتی از سروده های حافظ می پردازد:

حجاب چهره جان می شود غبار تنم

خوشا دمی که ازآن چهره پرده برفگنم

 

 شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما

بسی گردش کند گردون بسی لیل ونهارآرد

کنون که او در میان ما نیست ، نبود او را به عنوان یک رهبر و پیش کسوت مقاومت ، سپهدار بیدار ، قهرمان ملی ، پاسدار و سردار و مدافع فرهنگ و ادب ما احساس می کنیم . توفانی از اشک جاری می سازیم و چراغی از عشق برمی افروزیم و باربار به ستایش اش می نیشینم و اورا و تلاش او را پاس می داریم و شایسته می دانیم که در هر سپیده پگاهی به زبان شعر به ستایش اش بر خیزیم و نام نامی او را در دره ها و کوهپایه ها فریادکنیم و مهر خموشی را از لب ها برکنیم و اهریمن فراموشی را به ماتم بنشانیم واز شهسوارعشق ، عاشق خورشید،و فرزانه مرد خانه خورشید،شهید راه آزادی بگوییم ، در فرجام از سپهدار بیدار بگوییم که بنفشای رنگ صبح سپید است.

  
  
Copyright © 2005-2006 www.khorasanzameen.net