دموکراسی نا به هنجار و پایان استقلال عمل بازگشت برویۀ نخست

شیوه های دموکراتیک و فرهنگ مردم سالاری در هیچ جامعه‌ی نیست که پذیرایی نداشته باشند و مردم بدانها به دیده‌ی ارزش مدار ننگیرند. امروز ایده‌ی مردمی شدن قدرت و بستر مدنی شدن آن در همه جا به امر حیاتی سیاست‌گذاری های جهان مبدل شده است.

دیده می شود همه ی ملت ها در برابر به دست آوری هنجارهای معین دموکراسی دست‌مزد های فراوان را به تاریخ داده اند و با مدارا و تسامح تاریخی به آنجا رسیده اند. فلسفه‌ي دموکراسی‌های دست خوش ناشده و اصالت محور،  توانسته دغدغه‌های مدرن شهروندان را حل کند و ساختار های سیاسی را مشروعیت بخشد. مفهوم مشروعیت و مدنی شدن سرچشمه های قدرت سیاسی با شمولیت پذیری دموکراسی واقعی به گفتمان های جهانی و ابرروایت سیاسی مبدل شده است. به همین اساس است عقل بیدار و تفکیک کننده از جایگاه مدرن خود در برابر شناسایی ماهیت و اصالت هنجارهای دموکراسی دست به کار شده ارزش های اصیل مولفه های مدرن را تا دموکراسی های رایج به تبین گرفته است.

به همان اندازه‌ی که دموکراسی ها در جهان امروز دغدغه‌ي بزرگ و مفهوم گسترده شده اند در کنار آن مسایل ابزاری شدن و پذیرش غیرواقعی آن ها نیز مورد بحث اند. دموکراسی‌های هنجارمند در بستر آگهی‌ها وعقل شهروندی رشد می کنند و خیزشگاه مدنی دارند؛ چنانچه هنجار آفرینی و توسعه مدنی قدرت،  تنها از راه نهادینه شدن دموکراسی می توانند عملی شوند. آنچه که من درین نوشته ی کوتاه می خواهم به آن اشاره کنم این است که چگونه دموکراسی ها و هنجارهای لازمی آن در جوامع جهان سوم شکل می گیرند و بستر رشد پیدا می کنند؟

ویژگی های توسعه خواهانه ی دموکراسی و پیش زمینه های آن بسترمدنی و فرهنگی را نیاز دارند تا بتوانند مفاهیم خود را گسترش دهند و جا باز کنند. چنین امر در جهان سوم و خرده فرهنگ ها ناممکن است و امر دست نیافتنی شناخته می شود. به همین منظور است که طرح دموکراسی نا به هنجار در جهان سوم عنوان می شود.هنگامیکه دموکراسی به مثابه ی فرهنگ مردمی و ارزش مدار داشته های خود را در محور جامعه ی مدنی و فرهنگ شهروندی دربسترهویت های فرهنگی جامعه، می خواهد توسعه بخشد، بحث چگونگی فرهنگ ها و امر ارزش پذیری هر فرهنگ در باره ی مسامحه با مولفه های دموکراسی به عنوان پرسش تاریخی و جامعه شناسانه مطرح می شود که به آن بر می خوریم.

تاریخچه ی جریان های دموکراسی ها و موج های دموکراتیک نشان می دهد که فرهنگ های سنتی و تمامیت پذیر که از حوزه ی ارزشهای مدنی بدور هستند در برابر گفتمان های دموکراتیک چالش عمده به شمار می روند.برمبنای همین شناخت است که برای پذیرش باورهای مدرن ومردم سالاری به بسترهای دموکراتیزه پذیر و فرهنگ تساهل گرا نیازمندیم، تا بتوانیم به دموکراسی های راستین به گونه ی گفتمان غالب دسترسی پیدا کنیم. دموکراسی برخورد های شیگونگی را نمی خواهد نیاز دارد که در برابرفرهنگ آن برخورد های فرهنگی صورت گیرد.زیرا زورسالاری ها و ساختارهای نابه هنجار در ساختار فرهنگی یک جامعه نهادینه می شوند ودر آنجا مجال رشد و توسعه پیدا می کنند به بیان دیگر مخاطب مولفه های دموکراسی مردم نیست بل فرهنگ های است که مردم درآن زندگی می کنند.

 تاریخ ها جهان نشان می دهد با بررسی دریافته ایم که نظام های استبدادی در فرهنگ های بسته و خودکامه پرورش یافته اند.همین فرهنگ ها بودند که هر نوع تفکر را پذیرا شده و آنرا به کمال رسانده اند. تیوریسن های دموکراسی های نوین و گفتگویی جهان کنونی با آسیب شناسی فرهنگ ها و بستر های گوناگون بدین باور اند که اصلاح فرهنگ و شکل دهی فرهنگ های اصلاح پذیر در ساختار یک جامعه برای دموکراسی مهمترین و کارا ترین زمینه به شمار می رود و بخاطر دست یابی به امر واقعی ارزشهای مدنی سالار باید فرهنگ تساهل مدار ومدنی شده داشت و درآن کانون دموکراسی را ایجاد کرد.

چالش مولفه های دموکراسی در جهان سوم و تبدیل شدن این تیوری به ساختار نابه هنجار این است که فرهنگ ها و هنجارهای جهان سومی در تقابل سازه های نهاد و فرهنگ های دموکراتیک قرار دارند. البته این نوع فرهنگ ها می توانند دموکراتیزه پذیرباشند اما نیاز دارند تا برای این پذیرش گفتمان های شناخت و فرهنگ شناسی دموکراسی را طی کنند و با ارایه ی نقد و نظر بدان آشنا شوند.زیرا بدون گفتمانی شدن ارزش ها نوین و بستر سازی، دموکراسی به عنوان یک پروسه و مرحله ی مدنی وارد فرهنگ های جهان سوم نمی شود؛بل جایگاه پروژه ی را بخود می گیرد و دیکته پذیرانه به پیش خواهد رفت. دموکراسی نابه هنجار همان دموکراسی است که در نبود مرحله ی مدنی،ایجاد زمینه های گفتمانی،پرسش های مدارایی وبدون آشتی پذیری با بستر های فرهنگی جوامع جهان سوم شکل می گیرد و توسعه می یابد.

عدم شناخت و نبودن پرسش های فرهنگی برای تامل بیشتر در باره ی دموکراسی سبب می گردد تا برایند نابه هنجار داشته باشد و به جای مدنی شدن قدرت سیاسی توتالیتاریزم را تقویت بخشد.تجربه ها نشان داده که وارد شدن دموکراسی ها بدون گفتمان و مدارا های فرهنگی در جهان سوم چه کارکرد را به ارمغان آورده است.تجربه ی دموکراتیزه شدن فرهنگ های جوامع پس از جنگ نشان داد که در افغانستان و عراق مولفه های روند دموکراتیک بدون مرحله ی مدنی و گفتمانی خود به عنوان پروژه مطرح گردید. علت اینکه برایند این مرحله به فساد سیاسی و فرار از نهادمندی سیاسی انحامید این بود که فرهنگ ها باورهای موجود در تقابل آن قرار گرفت.بی آنکه حوزه عمومی و عقل همگانی از آن چیزی را بداند شعار داده شد وهر عملکرد ناهنجار را مردم گمان کردند که در بستر دموکراسی ها وجود دارد.و این حکم دموکراسی که هرکنش باید انجام داد بی آنکه درنگ و توجه به هنجارهای فرهنگ دموکراسی داشت را رایج ساخت.

دموکراسی های نا به هنجار در تجربه نشان دادند که در نهایت امر به ساختار های نظامی گرا و زورسالار انجامیده اند و حوزه ی مردمی را از خود ترد کردند.و قدرت را به کانون توتالیتری و تمامیت خواهی خود مبدل کردند.ساختار های نیمه دموکراتیک و نظام سالار منطقه نمونه بارز آن است. درکشورما به دلیل عدم شناخت و نبود بستر گفتمان روشنفکرانه در باره ی دموکراسی شاهد بودیم که سرنوشت آرای مردم و بازی های انتخاباتی به کجا کشانده شد.و قدرت سیاسی چگونه دیکته پذیرانه بدون در نظرداشت استقلالیت عمل سیاسی به میان آمد.

حتا ناآشنایی ما از کانون دموکراسی به حدی است که هیچ کسی استقلالیت عمل نهاد قدرت،مدنی شدن قدرت،شهروند سالاری را عنوان نمی کند و دربرابرهویت کاذب وساخته دموکراسی نابه هنجار موضع نمی گیرد و مردم را بیدار نمی سازد.پندارگرایی ها و نگرش های سطحی در باره ی دموکراسی همچنان فقدان راه اندازی گفتمان های روشنفکرانه کار را به جای کشانده  که امروز دولت داری و پروسه ی مردمی شدن قدرت به امرناباب و ناخوشایند تبدیل شود و قدرت به جای مشروعیت ملی حمایت خود را از استیلاگرایان بیرونی بگیرد.وزمینه سازی دموکراسی نا به هنجارشود.هنگامیکه دموکراسی هنجارمدار می گوییم از یاد نبریم که مولفه ها و فرهنگ سازی های می تواند روند دموکراتیزه شدن قدرت را هنجارمند سازد می باشد.

ما بخاطر این مفهوم را ارایه کرده ایم که دموکراسی رایج و پندارهای سطحی روشنفکرانه ازآن در کشورما در غیاب آن ارزشهای عنوان شده است.همین جاست امر حیاتی قدرت های مدنی و شکل گیری نهاد های مستقل و مردم گرا را دشوار ساخته است و امروز در افغانستان دولت استوار برپایه های دموکراسی نا به هنجار از استقلالیت عمل و شجاعت تصمیم گیری برخوردارنیست.



عبدالمنان شیوا
7 جدی (دی) 1388
  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net