افغانستان: دولت غیر مشروع و ویتنامیزه شدن آن برای امریکا بازگشت برویۀ نخست

 

( به سلسلهء بررسی دولت و جامعه در افغانستان )

مضمون سوم

انتخاب مجدد آقای کرزی و بر خورد جامعه جهانی

مسائلی که دراین مضمون به بحث خواهم گرفت، نقش جامعه ی جهانی به رهبری امریکا در قبال دوره ی دوم حکومت آقای کرزی است. هنوز اعضای کابینه ی ریاست جمهوری دوم معرفی نشده اند که ناخشنودی های جامعه ی جهانی علیه آقای کرزی شروع شد.

آیکن بیری سفیر امریکا در کابل به تاریخ 12 نوامبر 2009 گفته بود که او با تقویت حضور نظامی آمریکا در افغانستان مخالفت کرده است. زیرا او نسبت به شایستگی دولت به رهبری "حامد کرزی"، رئیس جمهوری، ابراز تردید کرده است.

درعین تاریخ روزنامه ی لس آنجلس تایمزگزارشی از کابل پیرامون انتخاب مجدد آقای کرزی به چاپ رسانده بود. درآن گزارش ذکر شده بود که، انتخاب مجدد کرزی یک افتضاح کامل بود ه است. در گزارش آماده که پنجاه و نه عسکر امریکایی در جنگهای ماه گذشته در حالی کشته شدند که از یک حکومت فاسد افغان که در یک پروسه ی انتخاباتی منجر به انتخاب مجدد حامد کرزی در دور دوم شد، حمایت می کردند.

به تاریخ ششم نوامبر 2009 گوردون براون، صدراعظم بریتانیا از فساد گسترده درافغانستان انتقاد کرده و می گوید حاضر نیست جان سربازان بریتانیایی را برای حفظ دولتی که با فساد مقابله نمی کند، به خطر بیاندازد . صدر اعظم انگلیستان اذعان کرد که نحوه برگزاری انتخابات اخیر ریاست جمهوری افغانستان مطلوب نبوده است. وی افزود در دولت آینده افغانستان، جنگ سالاران باید کنار گذاشته شوند، پارتی بازی نقشی نداشته باشد، وانتصابات بر اساس لیاقت افراد صورت گیرد.

 به تاریخ 18 نوامبر2009 یک روز پیشتراز تحلیف آقای کرزی اداره ی شفافیت بین الملل، که یک سازمان تحقیقاتی است، گزارش  سالانه ی خود را در مورد فساد در یکصد و هشتاد کشور جهان منتشر کرده است که در آن پس از سومالی، افغانستان در رده ی فاسد ترین کشورهای جهان معرفی شده بود.

 

1 ـ سرسخن

مردم افغانستان نباید به عکس العمل های ظاهری برخی از رهبران سیاسی کشور های غربی در باره حکومت آقای کرزی که در افغانستان حضور نظامی دارند، بازی بخورند. باید تاریخ و پیشینه ی  هفت ساله حکومت آقای کرزی را که با پشتوانه جامعه جهانی سر پا شده است و اثرات عملکرد این حکومت را در وضع فساد فعلی مورد توجه قرار دهند.

کسب معرفت نسبت به وضع فقر و بدبختی کنونی جامعه افغانستان، بدون در نظر گرفتن سوابق این حکومت امری نا درستی است. دوران زمامداری آقای کرزی برهه ای از تاریخ تحمیلی بر ما است که ، به جای ایجاد ساختار های پایه یی در سیاست و دولت، روند مافیایی سازی اقتصادی ـ سیاسی را شکل بخشیده است .

 برای روشن شدن چگونگی این بخش از تاریخ استعماری، باید مشروعیت کنونی و سوابق ناگوار این حکومت را مورد مطالعه قرار دهیم.

 

2ـ مشروعیت حکومت کرزی

وقتی یک دولتی با بحران مشروعیت رو به رو است، یا شکی درباره صحت انتخابات وجود دارد  و یا مردم به اشکال مختلف در حال اعتراض هستند، دیگر ما با تعریف یک دولت عادی و سیاسی مواجه نیستیم. حکومت آقای کرزی در داخل کشوراز مشروعیت قانونی برخوردار نیست. جامعه جهانی از تقلبی که درانتخابات صورت گرفته، خوشنود نیست. شک و تردید در مشروعیت حکومت افغانستان چنان عمومیت یافته است که، هر تصمیمی که دولت  درآینده بگیرد، مورد تردید واقع خواهد شد.

پذیرش و تأئید مشروعیت یک دولت مربوط با مردم است و این امر احتمالاً زمانی تحقق می یابد که،  زمامداران به اصول برابری در برابر مردم احترام گذاشته و تمایزات را به عنوان واقعیت، قابل انفکاک تلقی کنند. علت اصلی بحران مشروعیت حکومت افغانستان، واقعیتی است که نشانههای خاص خود را بروز داده و این نشانه ها خوشبختانه میزان درک تعداد بیشتری از مردم را در باره ماهیت این حکومت، بالا برده است . لذا ازنگاه جامعه شناسی با نگاهی به درون جامعه  افغانستان در خواهیم یافت که، میزان مشروعیت حکومت آقای کرزی در داخل مرزهای افغانستان چه اندازه است؟ چه اندازه حاکمیت  این حکومت به اصل برابری اهتمام دارد و عوامل بحران هویت آقای کرزی در جامعه افغانستان کدامند؟          

یکی از مشکلات امروزی جامعه ی ما با انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری، اگر درست ریشه یابی کنیم به طور کلی، تضادی است که ازبالاثر تفاوت بینشی و عقیدتی در "مبنای مشروعیت نظام سیاسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان" نهفته است. این نظام تحمیلی غربی ترکیب نامأنوسی از نوع سلطانیسم شرقی، و دموکراسی غربی است که به دلیل غیر منطقی بودن ترکیب دو اصل مختلف و تقریبآ جمع  نا پذیر، در بر خورد با قواعد و قوانین دیگر، موجب بروزمعضلاتی درمناسبات سیاسی واجتماعی افغانستان شده است. اگراین معضله اصلاح نشود با حضور این نظام و قانون اساسی سلطانیسم
 مشروط، اصل  مشروعیت حاکمیت در افغانستان همیشه جنجال بر انگیزد خواهد بود.

جامعه شناس آلمانی "ماکس وبر" اصطلاح سلطانيسم را برای نخستین بار در رابطه با سلاطین عثمانی استفده کرده است. او در مورد اين مدل توضيح می دهد که :... « پدرشاهی توارثی » و در شکل حاد آن سلطانيسم، اغلب زمانی پديدار می شود که سلطهء سنتی منجر به ايجاد ديوانسالاری  و نيروی نظامی می شود که، هر دو مطلقاً در اختيار یک فرد "ارباب خود" قرار دارند. تنها از آن پس است که با اعضای گروه اجتماعی بصورت زيردستان تحت تسلط رفتار می شود. تا پيش از آن اگر قدرت حاکم بصورت حقی گروهی پديدار می شد، اما اکنون جنبه ای شخصی بخود می گيرد و حاکم از طريق اين حق با همگان همچون ملک  شخصی خود رفتار می کند و می تواند با مالک دانستن خود، همه چيز آنها را بفروشد. این بیان " ماکس وبر" در باره نوع حکمفرمایی آقای کرزی به کلی صدق می کند. هموامروز به مثابه سلطان و مالک افغانستان است. او از مفهوم جمهوریت، پارلمان و رآی مردم درکی ندارد، برای او که اینک وارث پدرشاهی قبیله یی است که البته به شکل مدرن آن قدرت سیاسی به ، سلطانیسم تبدیل شده است.

برای روشن شدن گفتار پیش ما مثالی ازانتقادات والی بلخ در اثنای انتخابات دوره دوم آقای کرزی می آوریم. والی بلخ از حق مشروع خود استفاده کرده در زمان انتخابات به طرفداری دکتر عبدالله عبدالله اظهار عقیده نموده بود. از آقای کرزی در یک کنفرانس مطبوعاتی ، در باره بر خورد والی بلخ پرسان شد. آقای کرزی گفت: افغانستان فیدرالی نیست، تمام قدرت از مجرای ریاست جمهوری عملی می شود. والی بلخ تا یک زمان معینی مانند والی های دیگر اجرای وظیفه می نماید با ختم دوره آن، فیصله ریاست جمهوری  در باره آن نافذ است.    

آقای کرزی مانند برخی از تحصیل کردگان افغانستان نا خود آگاه در باره اصطلاحاتی اظهار عقیده می نماید که به آن اصطلاحات از نگاه علمی دسترسی و آگاهی ندارد. سخنان والی بلخ صحبت در مسئله ی فدرالیسم در افغانستان نبوده، بلکه موضعگیری مستقل وی در جریان انتخابات به نفع یکی از کاندیدا ها بوده و این حق مسلم هر فرد افغان است تا از کاندیدای مورد نظر خود حمایت کند و والی بلخ نیز یک فرد است که از اپوزیسون حمایت کرده است و هیج رابطه ای با بحث فدرالیسم ندارد.

آقای کرزی و قدرت مرکزی افغانستان باید قبول کند که در هزاره سوم میلادی که جهان بر راههای نوینی گام می نهد، انگیزه های مورد نظر مردمان یک منطقه را با هیچ معیار و متری از قبیل حکومت مرکزی، تمرکز گرایی، وحدت طلبی های تحمیلی و غیره نمی توان اندازه گرفت و خواست شان را نادیده گرفت. جناب کرزی باید به حقوق افراد و اقوام افغانستان احترام گذاشته و مانند یک رهبر سیاسی جهان مدرن با مسایل بر خورد کند. نه مانند یک رهبر قبیله یی!.

پرسشی که اکنون مطرح است، این است که چرا قدرت های مرکزی افغانستان در هر زمان به هر شکلی که استحکام می یابد، بازهم درزیر چتر ساختار قبیلوی در اجتماع عمل می کند؟ آیا این پروسه وابسته  به نوع حکمفرمایی رهبران این سر زمین است و یا سنتی است که در درون جامعه نهفته است؟ که البته بررسی در باره پرسش های فوق در این مضمون گنجایش ندارد. و در جای دیگر بایست بالای آن صحبت بنمایم.

کارآیی دولت آقای کرزی در دوره نخست با گروه همفکران او که در فساد مالی آغشته بودند به مردم افغانستان ثابت کرد که، این حکومت مشروط بر مشروعیت و مقبولیت مردم نبوده است. هر دولتی که از مقبولیت بیشتری برخوردار باشد چه از نظر تشکیلات دولتی چه از نظر آرای عمومی، چند صدایی در چنین دولت ها حضور پررنگ تری داشته باشد و هم از خرد جمعی بیشتری بهره مند می شوند، هم از مشروعیت بیشتری برخوردار خواهد بود. حکومت افغانستان در چند سال اخیر دیگر یک حکومت فراگیر نبوده و نیست. درسال های اخیر در برخی از مناطق افغانستان حکومت کابل رسمیت خود را حفظ نتوانست.

 

سیاست های استعماری، حکومت تحمیلی و بحران سیاسی

نظام جمهوری اسلامی که در اوائل دهه نخست هزاره سوم به شکلی از انگیزه ی های هیولا وار دولتمداران جامعه جهانی در راس آنها ایالات متحده امریکا تحت رهبری بوش دوم به مثابه ی نمونه در جهان معرفی شد. به ساده ترین تعریف، نظامی است که برای بر پایی و ایجاد ابتدائی ترین دوران سرمایه داری تجاری استعماری بوجود آمد. تا راههای تسلط سرمایه جهانی را درین گوشه ی از جهان هموار سازد و خصلت آن چپاولگری است وبس.

بی درنگ باید اضافه کنم که سرنگونی حکومت استبداد مذهبی طالبان و القاعده را درافغانستان باید به فال نیک گرفت. برای اینکه سرنگونی طالبان خواست مبرم مردم افغانستان بود. ولی نشست جامعه جهانی به رهبری امریکا با رهبران جهادی و جنگسالاران افغان و انتخاب آقای کرزی در جلسه بن آلمان سیاستی بود که  در محور امیال سیاست های استعماری غرب دور می خورد. گروه محافظه کاران دولت بوش دوم که سخت علیه روشنفکران بودند، کوشیدند که حکومت آقای کرزی را با جمعی از دشمنان سوگند خورده مردم افغانستان سر هم کنند. سیاستمداران امریکایی با این سیاست موفق هم بودند. آنها اعضای حکومت آقای کرزی را از عناصری که وابسته به جناح های جنگسالاران، قوم گرایان، قبیله گرایان وسر سپرده گان حزب دموکراتیک خلق و چند روشنفکر خود فروخته بودند، سرهم کردنند.

 در حالیکه در اثنای برگذاری جلسه ی "بن آلمان" گروه کثیری از روشنفکران وطندوست افغانستان در اروپا جمع شده بودند. آن ها امریکا و جامعه جهانی را به نقش مخرب جنگسالاران محلی، اعضای حزب دموکراتیک خلق متوجه ساختند. روشنفکران افغان در گرد همایی های جلسات بن کوشیدند که سیاستمداران امریکا و جامعه جهانی را متوجه سازند که نمی شود در کشور افغانستان، دولتی را از عناصر ضد ملی و ضد انسانی که مدت سی سال است در این سرزمین خلاف منافع مردم به جنایات ونقض حقوق بشر محکوم اند، سر پا کنند.

جامعه ی جهانی به رهبری امریکا نخواست که دراین فرصت تاریخی برای دگر گون کردن شرایط اجتماعی و اقتصادی افغانستان،از نیرو های اصیل اجتماعی یعنی قشر روشنفکر وطندوست استفاده کند. جامعه ی جهانی نخواست که با شرکت قشر روشنفکر آهنگ منظمی بر اساس مقیاس های کنونی جامعه ی ویران افغانستان برای پیشرفت در کار توسعه و رشد این سرزمین بوجود بیا آورد.

اکنون افغانستان در یک جنگ طولانی گیر کرده است. زیادتر از 100  هزارعسکر خارجی که  68 هزار از ایالات متحده امریکا است در افغانستان مسقر شده اند. جنبه های مختلف منافع مردم افغانستان، یعنی وجود سر زمین افغانستان در منطقه در حال حاضر در مخاطره است. ما همچنان در یک مرحله ی بحرانی در منطقه مواجهیم. حکومت آقای کرزی در حال حاضر فقط  سعی می کند شرایط را به نوعی تحت کنترل خودش در بیاورد، ولی به نظر می رسد که نمی توا ند. متاسفانه در شرایط کنونی وجود چنین حکومت ضعیفی در حوزه خفقان آمیز جنگ های تحمیلی ، برخلاف  منافع مردم افغانستان است.

حکومت امپراتوری بوش دوم بعلت وجود عامل سیاست امپریالیستی که تمایلی به نظم سیاسی و اقتصادی افغانستان نداشت، نخواست که به انجام یک تجربه ی وسیع در سطح قشر روشنفکر افغانستان دست بزند. این روند مشخصه سیاست استعماری به ویژه سیاست امپریالیستی امریکا بعد از جنگ جهانی دوم در کشور های محروم بوده است. برخی از سیاستمداران امریکا که در تحلیف دوره نخست آقای کرزی حاضر بودند، آنها در دهه هشت قرن بیستم، حکومات نظامی سرکوبگر وابسته را در امریکایی جنوبی روی کار آوردند.

 

مراسم تحلیف ریاست جمهوری آقای کرزی در سال 1383  خورشیدی

 

کشور های غربی نمی خواستند حکومتی را در افغانستان پایه گذاری کنند که، به علت فقدان قدرت فرهنگی و اجتماعی جامعه جنگ زده افغانستان، زمینه دموکراسی را نه فقط بخاطر محاسنی که در دموکراسی وجود دارد، ایجاد کنند،  بلکه حتا دولتی را هم سر پا نکردند که توان اداره جامعه را می داشت، چنین نیز نشد. درحالیکه هدف حکومت امریکا و همفکران آن در پروسه تشکل قدرت مرکزی افغانستان به آنچنان دستگاهی متوجه بودند که هدف نهائیش رسیدن به قدرت عناصری باشد که در اجرای اصول سیاست استعماری و امپریالیستی منابع مالی بین المللی، دست بلندی داشته باشد.

آقای دونلد رامسفلید وزیر دفاع پیشین امریکا نه تنها نظام کهنه طالبان و بازماندگان بنیادگرایان مذهبی و جهادی ها را خلع سلاح نکرد، برعکس به کوشش همواین عناصر ازمواضعی رانده شده، دوباره در جمهوری اسلامی وبه دور حکومت آقای کرزی سنگر گرفتند.

حمله نظامی امریکا درافغانستان در اوائل درست طبق سیاست سوداگری سرمایه داری محاسبه شده بود. گروه محافظ کاران امپراطوری بوش دوم، آدم های ساده یی نبودند. بعضی ازآن ها سوداگران و سهام داران شرکت های بزرگ اسلحه و نفت بودند.

آن ها حضور دایمی امریکا وانگلیس را درافغانستان بخاطر کشورهای همجوار که به مثابه ی یک حوزه پرتشنج و دستنخورده به نفع بازار سودا گری امریکا و انگلیس بوده، خوب بررسی کرده بودند. ولی در تاریخ حوادث سیاسی جهان بارها دیده شده که در محاسبات سیاست گذاران امکان بروز برخی عوامل پوشیده هست که، نا دیده گرفته شده است. عوامل سیاسی واقتصادی آنی که در جهان و کشورهای همجوار افغانستان رخداده ، محاسبه سیاست های امپراطوران سوداگران سرمایه داری را سد کرد.

عواملی که باعث شکست سیاسی  امریکا و انگلیس در افغانستان شد از این قرار اند.

اول: بحران اقتصادی کنونی

بحران اقتصادی کنونی مشابه به بحران اقتصاد جهانی 1930 است. ولی از نگاه پروسه بیکاری و عاید ناخالص ملی بدتر از بحران 1930 است. از پایان جنگ جهانی دوم تا به حال، اقتصاد ایالات متحده هیچ نوع رکودی را تجربه نکرده است. وخیم ترین افت اقتصادی میان سال های 1973 و 1975 بود که تولید ناخالص ملی ـ میزان کلیۀ کالا ها و خدماتی که یک کشور تولید می کند ـ به میزان 4.9 درصد کاهش پیدا کرد. در سال 1930 رکود یا افت اقتصادی، که در آن تولید ناخالص ملی دچار بیش از 10 درصد تنزل  کرده بود. دربحران اقتصادی 1930 نیز مانند امروز  بانک ها ورشکست شدند و اعتبارات اقتصاد تجاری و مصرف کنندگان کاهش یافت. در آن زمان نیز مانند امروز افت شدید بازار بورس منجر به از دست رفتن دارایی صاحبان سهام گردید. در سه سال بعد از سال 1929، قیمت سهام تا میزان 89 درصد سقوط کرده بود. با روی کار آمدن پرزیدنت فرانکلین روزولت و شکل گیری سیاست "نیو دیل" طبق این سیاست تازه، دولت با هزینه کردن مقادیر زیادی پول مانند امروز به ایجاد مشاغل جدید و احیای برخی از فعالیت های اقتصادی پرداخت. در حالیکه مشکلات بحران اقتصادی کنونی بیکاری و ورشکستی مالی دولت های سرمایه داری است. پرزیدنت اوباما از دوماه است که در باره ارسال عساکر اضافی به افغانستان فکر می کند. او به مصارف این نیرو که مبلغ 40 میلییارد دالر برآورده شده است ، به مشکلات دچار است.

دوم : تحولات در کشور های همجوار افغانستان

محاسبه سیاستمداران بوش دوم دراول درافغانستان درست بود. تا اندازه موفق شده بودند. لاکن عدم توجه به دستگاه اداری و حکومت آقای کرزی از یک سوی و از جانب دیگر باز کردن جبهه عراق بزرگترین اشتباه سیاسی آن ها بود.

عوامل دیگری که پلان طرح شده آن را سد کرد ، یکی روی کار آمدن ایوان اول" پوتین" در ریاست جمهوری روسیه بود که، همو باعث عدم همپاشی کلی روسیه گردید و حکومت قدرتمند و ناسیونالیستی تیب روسی دو باره در آن سر زمین احیا کرد. و دیگری حمله نظام به عراق و سرنگونی صدام که، باعث رشد توسعه طلبی و یک تازی آخوند سالاران ایران در منطقه گردید.

 اینها از عواملی اند که افغانستان اکنون مانند ویتنام گورستان ناکامی دوباره ی امریکا شد. حوزه آسیای میانه و افغانستان که آخرین حوزه دست نخورده ی ذخایره منابع انرژی و پرجنجال جهان باقی مانده بود که می توانست چند دهه دیگر عمر امپراطوری ورشکسته دالر را ادامه دهد، به اقیانوس عصیانی تبدیل شد.

 

4 ـ ادامه حکفرمایی آقای کرزی و ویتنامیزه شدن افغانستان برای امریکا

انتخاب دوباره ی آقای کرزی درافغانستان بیانی از این واقعیت است که، هنوز در روند سیاست های استعماری و امپریالیستی کشور های غربی در مقابل کشور های محروم تغییر نیامده است. اگرچه تغییرات عمده ای در حوزه های اقتصادی جهان رخداده است.از آنجمله چین ،هندوستان، اندونیزیا،ویتنام، برازیل وغیره کشور ها در مارکیت های سوداگری به مثابه قدرت های اقتصادی درآمده اند، لاکن در سیاست های استعماری جهان غرب به ویژه انگلیستان و امریکا هیچگونه تغییر مثبتی در جهت مدنیت گرایی و صلح خواهی جهانی بجز تقلب، دیده نمی شود.

به نظراین قلم، سیاست های استعماری امریکا و غربی ها در روز گار کنونی برحسب احتیاج خود در افغانستان دولتی بوجود آوردند که اکنون با بسیاری از ارزش های انسانی ، دموکراسی و غیره هماهنگی ندارد، بهتر بود که با تجربه های تازه ای با توجه به شرایط  ویران افغانستان بعد از یک دوره ناکام زمامداری آقای کرزی، امکاناتی خاصی را بوجود می آوردند که، مانع شرکت آقای کرزی و دار دسته او در انتخابات می شدند.

امپراطوری امریکا بعد از جنگ جهانی دوم از جمله سیاست های امپریالیستی ضد مردمی که در کشور های محروم پیاده کرد، چندین مرتبه به بزرگترین اشتباه مواجه گردیده است. اول در ویتنام و دومی در افغانستان و عراق است. جالب است که امریکا با همه تجارب که از جنگ ویتنام و حکومت فاسد ویتنام جنوبی داشت در افغانستان با سر پا کردن و رویکار آمدن حکومت آقای کرزی و جنگسالاران محلی به بزرگترین اشتباه تاریخی خود دوباره فرو رفت. جنگ ويتنام طولانی ترين جنگ تاريخ آمريكا بوده است، لاکن حکومت امریکا ازاشتباه خود چیزی نیاموخت.

حمله ی نظامی امریکا  درآن زمان به ویتنام به خاطر سیاست امپریالیستی صورت گرفت. برای اینکه ویتنام بعد از یک مبارزه ی طولانی و با تجربه علیه سیاست استعماری فرانسه، به آزادی رسیده بود و آنطور ساده نبود که امریکا فکر می کرد که، به بهانه ی ادعا  دروغ امریکا که، حمله به کشتی نظامی آمريكا در خليج «نانكين» صورت گرفته بود، و اين موضوع بهانه ای شد برای آمريكا كه به ويتنام حمله كند، در حاليكه بعدها مشخص شد اصلاً حمله ای به کشتی آمريكایی صورت نگرفته بود.

جنگ امریکا در افغانستان نيز نظير همان موضوع ویتنام آغاز شد. حکومت بوش دوم حمله به افغانستان را  سناريوی تروریزم و القاعده  نامید. توجيه هر دو جنگ بسيار به هم شبيه است در مورد ويتنام آمريكا می خواست امنيت خود را با دموكراتيك كردن كشوری كه مركز تهديد ايدئولوژي كمونيسم محسوب می شد تضمين كند، در افغانستان جنگ با آنچه که اسلام گرايی افراطی ناميده می شود، انجام داد.

 امریکا می خواست حوزه های دست نخورده افغانستان و کشور های آسیای میانه که تازه از زیر سیاست استبدادی هفتاد ساله حکومت شوروی سابق به استقلال رسیده بودند، در زیر چتر اقتصادی آینده خود قرار دهد. تا از یک جهت در آینده از منافع اقتصادی نفت و گاز حوزه بهره ی اقتصادی ببرد و از جهت دیگر از نزدیک به فکر تخریب درونی قدرت های اقتصادی نوین جهان چین و هند باشد. وهمچنان حضور ارتش او درافغانستان وسیله ی برای مهار کردن آخوند سالاران ایران باشد.

اکنون به نظر می رسد که جنگ امریکا درافغانستان به همان نوعی است که، دوباره در واشنگتن تاريخ تكرار می شود. امروز هم مثل جنگ ویتنام، كنگره امریکا مكانی است كه درآن پايان جنگ افغانستان در حالت شكل  گرفتن است و طوریکه معلوم می شود امروزه آهنگ آن بسيار سريع تر از دوره ويتنام است .

 در روزهای اخیر بعضی نویسندگان مطبوعاتی و تحلیلگران رسانه‌ای آمریكا، با هشدار به دولت اوباما درباره وضعیت افغانستان، این جنگ و موقعیت آمریكا درآن را با وضعیت ویتنام مقایسه كرده‌اند. شبکه " تلوزیون عمومی امریکا" در وئب سایت انترنیتی خود، بخش مباحثه درباره جنگ افغانستان و مقایسه با جنگ ویتنام را باز نموده است.

مایك مولن فرمانده ستاد ‌كل نیروهای مسلح آمریكا می‌گوید: اشتباه نكنید! افغانستان بسیار پیچیده‌تر از ویتنام است. مولن خطاب به رسانه‌هایی كه جنگ افغانستان را با جنگ ویتنام مقایسه می‌كنند و مبنای این مقایسه را هم افزایش نیروی پنتاگون در افغانستان مانند آنچه در ویتنام روی داد، می‌دانند گفت، این دو جنگ از جهات زیادی با یكدیگر تفاوت دارند كه تروریسم و راهبرد عدم‌اشغال آمریكا در افغانستان، از جمله این تفاوت‌هاست.

مولن با پیچیده‌تر خواندن وضعیت افغانستان نسبت به ویتنام افزود: من خودم در ویتنام بوده‌ام و شرایط را خیلی خوب درك می‌كنم. می‌دانم اكنون كسانی هستند كه چنین قیاسی می‌كنند، اما باید به بسیاری از دلایل در این باره با احتیاط عمل كرد.

 به گفته برخی از منتقدان امریکا، درصورت ادامه این روند درافغانستان، واشنگتن به همان مانع سختی برخورد می‌كند كه طی قرون گذشته، شوروی، انگلیس و مغول‌ها در افغانستان برخورد كردند. اروپایی‌ها هم، چون از این موضوع مطلع هستند، خود را وارد این كارزار نمی‌كنند. منتقدان سیاست‌های واشنگتن در امور افغانستان به دولت اوباما هشدار داده‌اند كه، بحران ایجاد شده در مرز پاكستان و افغانستان ممكن است به ‌زودی به آسیای میانه گسترش پیدا كند و منطقه‌ای وسیع را در بربگیرد.

نوآم چامسکی شرایط کنونی را با جنگ ویتنام مورد بررسی قرار داده به باور او شرایط کنونی بخاطر رشد دموکراسی در جهان دست و پای امریکا را بسته کرده است. در غیره آن سیاست امریکا در جهان محروم" همان  آش و همان کاسه " است. چامسکی با اتکا اسناد پنتاگون که دنیای تجارت علیه جنگ ویتنام تغییر موضع داد به این باور است که اکنون به عین شرایط قرار گرفته است.

علی رغم اینکه طرح های زیادی در درون دولت وجود داشت تا سربازان و تجهیزات جنگی بیشتری را به ویتنام بفرستند و ما این امر را اکنون میدانیم که( لندن بی جانسون )  سی و ششمین رئیس جمهور ایلات متحده اعلام داشت که سرباز بیشتری به ویتنام نمی فرستد. به این دلیل که آنها گمان کردند این جنگ بسیار هزینه بر است. بلا فاصله پس از آن ، تهاجم عمومی که بنام حمله تت (Tet Offensive) مشهور است، آغاز کردند.

حمله تت یک کمپین نظامی سه فازی بود که بین 30 جنوری تا 23 سپتامبر 1968 توسط قوای متحد جبهه ملی برای آزادی ویتنام جنوبی ( ویت کونگ ها ) و ارتش خلق ویتنام آغاز گردید . هدف عملیات ، که در وسعت و روحیه جنگجوئی بی سابقه بود ، این بود که به مراکز فرماندهی نظامی و غیرنظامی در ویتنام جنوبی حمله شود و آتش قیام عمومی را در میان مردم به منظور سرنگونی دولت سایگون شعله ور سازد و بدین طریق با یک ضربت به جنگ خاتمه دهد. اسناد پنتاگون به ما میگویند که دولت بدلیل ترس از گسترش نارضایتی در شهرها مجبور است، جنگ را پایان دهد.

به باور پامسسکی پرابلم کنونی امریکا مقاومت عمومی است که باعث عقب نشینی امریکا در برخی از مناطق شده است. آنها اکنون دیگر نمیتوانند آن کارهائی که قبلا عادت به انجام آن را داشتند ، انجام دهند. برای مثال ایالات متحده بطور روتین کودتاهای نظامی را در آمریکای لاتین براه می انداخت و حمایت میکرد ، اما اکنون آخرین کودتای نظامی تقویت شده توسط آمریکا ، کودتای سال 2002 در ونزوئلا بود که حتی در آن هم مجبور شدند بسرعت عقب نشینی کنند به این دلیل که مقاومت عمومی وجود داشت.

با اتکا به گفتار پیش مردم افغانستان درآینده ی قریب خواهند دید که حکومت امریکا با حمل ونقل زیادتر نیروی طالبان توسط قوای ناتو به سمت شمال و باز کردن جبهه لوگر به حمایت قوای ناتو برای طالبان، سبب سقوط حکومت آقای کرزی با استحکام مجدد، نظام امارت اسلامی طالبان با مشرعیت و مقبولیت دینی دوباره، در افغانستان بر قرار خواهد شد.     

 



دکتر لطیف طبیبی
7 دسامبر 2009
  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net