دیوبند مجهول و دیورند مجعول، دو خنجر زهرآگین - بخش یکم بازگشت برویۀ نخست
نویسنده: لطیف کریمی استالفی

چرا ما در وطن آبایی خودغریبانه زندگی میکنیم؟
 چرا اسناد تاریخی ما همه گنگ،ناقص ونا مکمل است؟
 چرا اطلاعات موثق و کافی بدسترس ملت قرار نمیگیرد؟

 در مرحله حساس کنونی، رشد جامعه ما متکی بر کوتاه ساختن دست عاملان دیوبندی وبرسمیت شناختن خط فطیر دیورند میباشد.

 میگویند: انگلیسها امروز میکارند صد سال بعد درو میکنند،با درد و الم وتأسف فراوان باید گفت: که حقا ! بدبختی امروزی ما ریشه در اعماق یک قرن قبل دارد. بیایید با کنار گذاشتن تمام تعلقات قومی، در جستجوی حقایقی برآ یم، که حتا مارا در مورد آن اجازه تفکر هم نمیدادند ! وعمق فاجعه ها را عمیقتر مطالعه کنیم،تا در یابیم که روی چه انگیزه هایی ملت مظلوم ما در طول یک قرن قربانی اهداف استکبار وارتجاع شده ومیشود. تا جاییکه تاریخ بیاد دارد ملت رنجدیده ما هر بلایی را که با ریختن خون های مرجانی شان از میان بر داشته اند،بلادرنگ بلای دیگری وارد صحنه شده و هیچگاهی طعم شیرین امنیت را نچشیده ایم.

 اکنون زمان آن رسید ه که بدون محافظه کاری وملاحظه کاری، جسورانه، شجاعانه، با ایمان راسخ فریاد مظلومیت و حق طلبی را بلند، واز خود سوال نمایم که چرا بعد از یک تبسم کوتاهی اندوهناکترین ملتی را دو باره شیاطین رجیم به غم واندوه فرو میبرند؟ و درین مقطع حساس، آیا جای خجالت نیست که دولتمردان ومردمان چیز فهم ما دست زیر الاشه نشسته، منتظراند تا صلح وامنیت را بیگانگان به سر زمین ما به ارمغان بیاورند؟ که هیچگاه نمی آورند!! همچنان نادیده نباید گرفت که تعلیم یافتگان دیوبند وحلقات آن در منطقه قادر هستند که سالهای سال ضربات سنگینی در پیکر جامعه ما وارد سازند، تا یگانه هدف شوم آنها که لا ینحل ماندن خط مجعول دیورند میباشد، براورده شده، قاچاق مواد مخدره درین هرج و مرج، سالهای متمادی به همین منوال ادامه پیدا کند. و جلو رشد سریع کشور ما گرفته شود.

 مردم افغانستان انتظار رهبر وپارلمان با شهامتی را دارند، که مردانه بایستد و با شجاعت حقایق را از متن تاریخ و عمق دل مردم و با صدای رسا اعلان بدارد که ما خط دیورند را مطابق به قوانین بین المللی وحقوق بشر برسمیت می شناسیم، ونام نیک ابدی را در تاریخ کشور ماتم آباد کمایی نماید.

 بنده تا جاییکه در توان دا شتم، اوراق تاریخ را لا زدم، تا بیابم که آیا واقعأ این معاهده تحمیلی است؟ آیا مدت اعتبار آن صد سال می باشد؟ آیا بازیگران ارتجاعی واقعأ خواهان حق تعین سرنوشت خلقهای پشتون وبلوچ هستند؟ یا خواهان الحاق سرزمین های آنها؟ آیا طبق نظر بر خی ها جدایی مردمان دو طرف سرحد غیر عادلانه و غیر طبعی است؟ با تأسف تمام تواریخ کشور را گنگ، ناقص، ونا مکمل یافتم.

 برای یک برسی تحلیلی در مسأ له خط دیورند ومدرسه دیوبند موافق به اصول علمی و مو شگافی های سیاسی، باید کار بزرگی انجام گردد، ما هنوز در گرماگرم این روند سراب گونه وبغرنج قرار داریم، باید بررسیهای مستقل انجام پذیرد، در تحلیل مسایل تاریخی واجتماعی ما نباید در سطح اشکال متوقف شویم، بزرگ ساختن بعضی از پدیده های ارتجاعی باعث گمراهی جامعه می شود.

 درطی یکصدو سیزده سالیکه از امضا ی معاهده دیورند میگذرد، یکی از خونین ترین، تاریکترین وپر تب وتاب ترین فصول تاریخ ما میباشد،بیایید بخاطر خوشبختی نسل های آینده خود به هر قیمتی که تمام شود این چرند را از اوراق زرین تاریخ پاک نماییم.

 برخی از نویسنده گان ما آ گا هانه یا نا آگا هانه کلمه تحمیلی را در نوشته های شان بکار میگیرند. تحمیل چیست؟ تحمیل عبارت از آنست که کاری را بزور وفشاربالای کسی اجراء کردن، حالا ! در کجای تاریخ میخوانیم که امیر عبدالرحمن خان توسط افراد مسلح،در زیر زمینی ای با تهدید وفشار، مجبور به امضأ معاهده دیورند شد؟ هر گز نـــه ! بلکه امیر در یک مجلس بزرگی اراکین دولت را در خانه خود دعوت و بعد از مشوره بحیث پادشاه تولواک افغانستان در پای معاهده، بدون جبر واکراه امضأ کرد. بعد از مرگ آن امیر حبیب الـاـه مطابق تعهدات پدرشان به انگلیسها تعهد سپرد،که موافقتنامه ها ومعاهده دیورند را با وجودیکه عمل نموده، عمل می نماید، و عمل خواهد کرد، بعد از مرگ وی امیر امان الـاـه خان غازی هیت صلحی به راولپندی می فرستد، وآن معاهده را بخاطر برسمیت شناختن استقلال کشور طور دایمی تایید می نمایند.

 در سال 1921 م این معاهده توسط نماینده با صلاحیت افغانستان آقای محمود طرزی تایید ومورد قبول قرار میگیرد،این شخص در تاریخ افغانستان لقب مبارز ووطندوست را بخود اختصاص داده، چگونه می شود که بالای او نیز تحمیل گردد.

 شاولی خان کابل گیرک؟! برادر محمد نادر خان بحیث نماینده با صلاحیت افغانستان معاهدات دولت های قبلی را با افتخار قبول ومرعی الااجرأ دانسته و دولت برادران را متعهد در پایدار ماندن آن میشمارد.

 بیایید پرده دیگری از ین نمایش را بخوانیم، سردار محمد داوود خان شهید زمزمه دا پختونستان زموژ را سرداد، تا پاکستان را از لحاظ سیاسی زیر فشار داشته باشد، اما در عمل مخالفین دولت پاکستان را دردوره زمامداری ذولفقار علی بوتودر خاک افغانستان پناه نداد، ما شاهد بودیم که در اواخر حکومتش این زمزمه نیز به سردی گرایید.

 این کشمکش های نمایشی وسیاسی حکومات خاندان محمد زایی ما را به این نتیجه رساند، که باصراحت لحجه بگوییم، افغانستان در آنطرف خط دیورند، از آنجاییکه حدود اربعه کشور ما بنابر لشکر کشی ها ی بیمورد واشغال سرزمین دیگران با حدود سیاسی آن انطباق نداشته، هیچ نوع قانونیت ندارد. خاندان محمد زایی کوشش کردند که توجه مردم را به مسأله پشتونستان معطوف داشته وبی دغدغه حکمروایی کنند.

 بیایید فرضی بپذیریم، که این خط بالای امیر عبدالرحمن خان تحمیل گردید،چه چیز را کمبود داشتیم که بالای دولت های بعدی ما نیز تحمیل گردید؟اگر بالای دولت های بعدی نیز تحمیل شد؟ پس ما ملت حق داریم، القاب های غازی بابافاتح اتل وطندوست را پس بگیریم !!!. اما در مورد اعتبار این خط برای مدت صد سال به هیچ سند مهمی بر نخوردم که مویید ادعای برخی از نویسندگان ما باشد.

 در آخرین تحلیل، اگر مقصد از حق تعین سر نوشت خلقهای پشتون وبلوچ مد نظر باشد؟ آنها میتوانند به کمک جامعه بین المللی، سازمان ملل متحد خواهان تعین حق سرنوشت سیاسی خود شوند، که نمیشوند اگر مرام از الحاق سر زمین آنها بخاک افغاستان باشد، این نظریه محال است! زیرا آنهاییکه در زمان تقسیم هند رأی عمومی خود را بطرف پاکستان دادند، در زمان جدایی بنگله دیش هیچ صدایی از آنها بلند نشد، و اکنون که با یک قدرت اتومی طرف هستند، به هیچ وجه حاضر نخواهند شد، با افغان ها ملحق گردند،و فطرت آنها اجازه هم نمیدهد، زیرا تا جاییکه تاریخ بیاد دارد، این کوهستانات بنام یا غستان معروف بوده، مردم آن یاغی وباغی نه سازگاربه فرهنگ علوم معاصر، ونه مطیع پاکستان و افغانستان میباشند.

 اگر برخی از عناصر عقده بدل وکهنه پرست خواهان الحاق آنها بخاک افغانستان هستند، وتعین خط سر حدی را از طرف انگلیسها مغرضانه وتحمیلی می پندارند، لطفأ به کل سرحدات افغانستان فکر کنند، چون سرحدات ما را با شوروی، ایران نیز انگلیسها بخشبندی کرده اند، پنجده، مرو، سیستان را نیز از یاد نبرند!

جالب قضیه در کجاست؟ برخی جدایی قوم پشتون را به دو طرف غیر عادلانه وغیر طبعی می دانند ! وادعای وطنپرستی را هم دارند، اما فراموش میکنند که در سرحدات دیگر ما هم اقوام بزرگی نیز از هم جدا شده اند ! از اینجاست که ادعای وطنپرستی شان زیر سوال قرارمیگیرد.

 در حالیکه ما نه از ریشه وعمق بحران ونه از عوامل زاینده آن با خبر هستیم، ویا اگر با خبر هستیم خود را به کوچه حسن چپ می زنیم، بیاد داشته باشید که این تغافلی ما کار را بجایی خواهند کشاند، که تا یکصد سال دیگر زخم خونچکان ما نه تنها التیام پذیر میشود بلکه ناسور تر هم میگردد.

  
  
Copyright © 2005-2006 www.khorasanzameen.net