بگیرش که نگیریت (نگیردت) بازگشت برویۀ نخست

راست بگویم تا هنوز دو سال نشده است که علاقۀ خاص به تاریخ و اوضاع سیاسی کشورم پیدا کرده ام. خوب این یک امر طبیعی است که وقتی یک انسان  در دنیای بلوغیت قدم میگذارد در تفکر میافتد و دنیایی از سوالات در ذهن او ایجاد میشود. این خود نمایانگر خود-را-مسئول-دانستن است در مقابل خودش و دنیایی که او در آن میزید. گر چه خودم در زیر چتر جنگ و خونریزی بدنیا آمده ام؛ آه آن مادری را شنیده ام که طفلانش را از دست داده بود، غرش آن طیاره های را شنیده ام که آمده بودند تا سقف خانه های مردم بیگناه را برباد کنند، اصابت راکتهایی را شنیده ام که خانه ما را بیپرده میکردند، در آن سرکهای خاک آلود کابل که با طفلان همسایه بازی میکردم جویی خون را دیده ام، ویرانی کابل را دیده ام، 'حیوانیت'، 'غلامی' و ' خود خواهی' را دیده ام. روزهایی را دیده ام که تاریکتر از شب بودند، جوان غریبی را در بالای یک کراچی در یک جاده شلوغ دیده ام که رویش را با ذغال سیاه کرده بودند و درگردنش یک جوره کفش را آویخته بودند که محکوم به ربودن آن شده بود، فغان خانم های را شنیده ام که از درد شلاق ها ناله میکردند.....

آتش جنگ و خشونت در اجتماع ما از عدم اتفاق و همزیستی است که از یک دوره به دورۀ دیگر انتقال نموده وچنان رو به افزایش است که آخر آن نابودی همه ی ما ست. در پهلوی آن هیچ نوع اثری از وطنپرستی در وجود سیاستمداران و روشنفکران و قلم بدستان ما وجود ندارد. آری! ده ها شعر و مقاله در ستایش طبیعت، وطن و قهرمانان آن سروده میشود ولی این نمایشات هنری و ادبی چه بدرد مردم ما میخورند؟ سیاستمداران که در دولت مقام دارند همیشه ازحفظ وحدت ملی حرف میزنند. آیا میتوان از آنها پرسید که هدف آنها ازکدام وحدت ملی است که آن را حفظ باید کرد؟ روشنفکران ما راه خود را گم کرده اند. گاهی طرفداری ازیک گروه میکنند و گاهی از گروهی دیگری که اختلاف ایدیولژیکی بین شان زمین و آسمان است. آیا میتوان چنین اشخاصی را که عقیدۀ ایشان وابسطه  به جیب شان است روشنفکرخطاب نمود؟ بنظر من "فکر" خود یک پدیده معنوی است نه مادی.

یکی از موضاعاتی که توجه نویسنده ها را زیادتر جلب کرده مسئله «هویت ملی» است. البته این یک مسئله خیلی مهمی است برای انسجام افراد یک مملکت کثیرالملیت وایجاد همزیستی دریک جامعه ایکه از بحران آن رنج میبرد. حتی میتوان آن را به حیث یک کلید برای گشودن دروازه های که قرن ها مردم را از یک دیگر دور گذاشته اند دید. اگر نه این فروپاشی که درجامعه ما بطور واضح مشاهده میشود حوادث وحشتناک گذشته را تکرارخواهد کرد که هیچ یک از ما خواهان آن نیستیم. پس چه باید کرد؟

انتقاد بالای کلمه "افغان" است و نام کشور ویرانه وپاشیدۀ ما "افغانستان". نمیخواهم که ثبوت  کنم که در گذشته کلمه "افغان" صرف به یک قوم مشخص که در جنوب کشورما زندگی میکند اطلاق میشد. و امید هم نمیکنم که شما آن را رد کنید. زیرا این مسئله لازم به بحث نیست. مشکل اصلی دراین است که این کلمه فعلا نمایندگی از تمام اتباع وطن ما که متشکل از اقوام مختلف اند میکند واین موضوع در قانون اساسی هم به تصویب رسیده است. ایکاش که این کلمۀ "افغان" هیچ ریشه ملیتی نمیداشت. ایکاش که درطی چند قرن اخیر حکمرانان کشور ما فقط مربوط به یک قوم نمیبودند. البته به آن قومی که "افغان" نامیده میشد. ایکاش که آن حکمرانان درکی ازمساوات، برابری، برادری و خواهری، اتحاد و همزیستی میداشتند. ولی فعلا که این آروزها بوقوع نپیوسته چه باید کرد؟ 

منطق این را حکم میکند که هر فرد یک مملکت باید به "هویت" و  "کشور" خود افتخار کند و برای تشخیص هردو، اسم هایی  ضرورت است  که رضایت تمام اقوامی که شامل آن مملکت اند در آن باشد تا هر فرد آن ملت به افتخار و جرئت از آنها نام ببرد. دراین صورت  اولین گام مثبت در جهت کسب وحدت ملی گذاشته میشود و فرصتی دیگر هم به استفاده جویان داده نمیشود تا ازین مورد زیر شعارعدالتخواهی و مساوات و برادری به نفع شخصی خود استفاده کنند.

جای تأسف درینجاست که مخالفین این تغییرمثبت و ضروری که دروازه برادری و خواهری را میان همه اقوام باز میکند، برداشت دقیق و سودمند و بیطرفانه درین مورد ندارند. جالب اینست که آنها این عمل را ضد وحدت ملی مینامند واز دیدگاه آنها افرادی که این عدالتخواهی را میکنند  وطنفروشان و فاشیستان هستند. ما درین مورد یک گفته عامیانه داریم: "بگیرش که نگیریت (نگیردت)."

بعضی از مخالفین به این عقیده هستند که تغیر نام کشور درد مردم بیچاره را حل نمیکند و نام اصلا هیچ مهم نیست و میتواند هر چه باشد. این گروه هم دید سطحی دارند زیرا نمیدانند که تغیر نام در قدم اول احترام گذاشتن به تمام اقوام مظلوم است، و ازین وجه تهدیدی درحذف اقوام دیگر در مرور زمان وجود نمیداشته باشد. و در قدم دوم بیانگر یک پدیدۀ جدید است که مردم را تشویق میکند تا نا ملایمتی های گذشته را از ذهن خود دور کنند و به امید یک فردای پرشکوه و رنگین کارکنند و زحمت بکشند... چطور گفته میتوانند که نامگذاری مهم نیست. وقتی که یک طفل بدنیا میآید والدین او از همه پیشتر در جستجوی نام مورد پسند خود میشوند و بعدأ هر خوبی و خرابی که آن شخص میکند در زیر نام او ثبت میشود و این نام وسیلۀ شناخت او در جامعه است. فرض مثال اگر من با شخصی آشنایی پیدا کنم که اسمش گلبدین باشد، من با شنیدن آن احساس خوبی در مورد آن شخص در وجودم پیدا نمیشود اگر چه هم آن انسان  ملائکه باشد چون چهره یی خشن و خونخوار کسی دیگر در زیر آن نام در حافظه ام ثبت شده است.

به هر حال من به این متیقین هستم که هر روشنفکر واقعی دراین مورد نظر مثبت دارد و بدون تردید و شک میتوانم بگویم که اکثریت مردم کشور ما دراین باره نظر مثبت خواهند داشت. چون همه خواهان عدالت اجتماعی اند. بنابراین تقاضای من از عدالتخواهان اینست که یک گردهماهی را تشکیل بدهند و مستقیم با مقامات دولتی و دراطلاعات جمعی درداخل کشور این مسئله را مورد بحث قرار دهند. و این یک گام نیک برای کسب وحدت ملی خواهد بود.

خلاصه هدف من نه تقلیل امتیازات یک قوم است و نه برتری دادن یک قوم نسبت به اقوام دیگری. بلکه من بحیث یک جوان مهاجری که درغربت دریک جامعه کاملا بیگانه بسر میبرم، به این عقیده هستم که کلید راه حل برای ملت رنجدیدۀ ما فقط اتحاد و اتفاق بین مردم ما است، اگر ما راستی خواهان تکرار تاریخ سیاه و خونین نباشیم. و تاریخ شاهد است که شعار "ما همه 'افغان' هستیم." مشکل ما را نه تنها حل نکرد بلکه آن را سنگینتر ساخت. جالب و در عین زمان قابل تأسف است که وطنداران ما که در غربت هم هستند شعله نفاق را تقویت میکنند. چند وقت پیش شاهد یک برخوردی در یک محفل خوشی بودم که حتی به جراحت یک تن ازافراد درگیر تمام شد. میدانید جنگ ازبرای چه بود؟ قرسک نه، باید اتن کرد!



کاوه کرامی

1 سنبله 1386 - هالند
  
  
Copyright © 2005-2007 www.khorasanzameen.net