خانواده یا اجتماع کوچک فراموش شده بازگشت برویۀ نخست

خانواده اجتماع کوچکی است که بنیاد جوامع بزرگ را پایه گذاری مینماید. بنا این اجتماع کوچک در ساختار جوامع بزرگ بسیار تاثیر گذار بوده میتواند سازنده و مفیدو یا هم بسیار فاجعه آفرین باشد .

برای تنظیم  و ساختار اجتماعی هر جامعه باید به اساس آن توجه بیشتر صورت گیرد تا پایه های جوامع بزرگ محکم و استوار باشد.

وقتی انگیزه جنگ  قتل و کشتار را در مسایل سیاسی خلاصه کنیم ولی نمیتوانیم این را قبول کنیم که بسیاری نا بسامانی ها و بی نظمی ها و حتی خشونت های خانوادگی هم زاده دامان سیاست و سیاست بازی ها و جنگ است.  

در گذشته های دورو نزدیک با وجود امنیت نسبی در کشورهم حکومت ها به این اجتماع کوچک  کمتر توجه داشته و یا در بسیار موارد هم به باد فراموشی سپرده شده است .

تا حال هیچ حکومت  در تاریخ کشور دیده نشده است که پلان مخصوص و ویژه را برای توجه به تنظیم و نظم خانواده ها در مسلیل  تربیتی و رفتار والدین عملی نموده باشند تا والدین بتوانند  حتی آگاهی اندکی در مسایل خانوادگی کسب نمایند.

مشکلات و نا بسامانی های اجتماع افغانستان که نسل های ما قدم به قدم آن را تعقیب کرده و از آن رنج میبرندو حالا در حل آن دچار مشکلات شده اند زاده دامان این اجتماع کوچک یعنی خانواده است که سال های سال صاحبان قدرت و مسوولین به آن بی توجه بوده اند.

توجه به خانواده تنها در اعاشه و اباته  آن خلاصه نمیشود تا مسوولین فقط در تلاش آن باشند تا امکانات درست را برای امرار حیات خانواده ها فراهم نمایند تا در آینده در اجتماع که انها مسوول اند مقصر قلمداد نشوند .

والدین آگاه میتوانند با وجود مشکلات اقتصادی هم خانواده  منظم و بدون درد سر داشته باشند

که برای آگاه ساختن انها مسوولین و حکومت ها باید توجه نمایند . چون در فامیل های افغان بسیاری محدودیت ها ی موجود است که والدین نمیتوانند به چنین امکانات دست یابند.

انسان طبیعتا خو پذیر است و  نیاز به رهنمایی و اموزش دارد. آنچه را که در اطرافش واقع میشود به زودی جذب میکند.

اولین معلمان این اجتماع کوچک والدین است که متاسفانه در جامعه ما این معلمین  شدیدا خشن و یا هم آسیب دیده و عقده مند اند که میتواند این برای نسل های بعدی ما بسیار نگران کننده باشد .

وقتی کودکی درآغوش مادرعقده مند و آسیب دیده از خشونت و بد رفتاری و در کنار پدر خشن ودکتاتور بزرگ میشود او به جز خشونت و بدرفتاری چیزی را نمیاموزد . کودک با تجربه کسب کرده از آغوش مادر متاثر و غمگین و پدر خشمگین راهی اجتماع بزرگی دیگری میشود که انجا هم با رفتار خشک و مدبرانه و آمرانه اشخاص به نام معلمین روبرو میشود بنا در همان آوان طفولیت معنی زندگی را در خشونت مییابد و چنین برداشت میکند که روش زندگی چنین است.

در خانواده های ما کمتر دیده شده است که پدر و مادری بیشتر با هم صمیمیت داشته باشند وبا مشوره مسایل زندگی  را با هم در میان بگذازند .  بیشتر مردان خانواده ترجیع میدهند تا در خانواده حکمروایی کنند. رفتار ملایم در خانواده های افغان کمتر دیده شده است پدران و مادران در بیشتر موارد بهتر میدانند به جای صمیمت و مهربانی  بر فرزندان خود حکمروایی کنند.

 با این برداشت کودکان از پدر و مادر اطفال بیشتر دیکتاتورو خشن و عقده مند بار میایند.

در بیشتر فامیل ها میان فرزندان خود فرق گذاشته میشود که این فرق بیشتر میان پسران و دختران اتفاق میافتد . که این  فامیل ها به دختران به نظرشخص دوم و ناتوان و قابل ترحم نگریسته وگاهی هم چنین تصور میکنند اگرمواظب دختران نباشیم شاید گناهی بزرگی از انها سر بزند.

بر عکس این امر را در مقابل پسران که اتفاقا بیشتر از دختران آسیب پذیر تر اند کمتر اهمیت میدهند.

با این روش والدین پسران  با وجود که هرچه کم سن تر هم باشند خود را قویتر قدرتمندتر با نفوذو دیکتاتور و یکه تاز میدان احساس میکنند .که خود این یک بی نظمی و عقده را در میان اعضای خانواده ایجاد  میکند.

 با وجود موجویت پدر و مادر در بیشتر موارد پسران فامیل که حتی کوچکتر از دختران باشند بیشتر با خواهران خود رفتار دکتاتورانه و حاکمانه داشته و در بسیار موارد هم این پسران فامیل اند که باید خواهران شان مطابق میل انها باشند. در حالی  پسران در سن مانند دختران میتوانند آسیب پذیرتر از دختران باشند.

 متاسفانه این روش پسران در مقابل دختران  از جانب والدین  قبول شده است و در بسیار موارد هم مادران و پدران به این عمل پسران خود  افتخارهم میکنند.

فرق گذاشتن و بی عدالتی در میان اعضای خانواده سبب بر هم زدن نظم فامیل شده و فرزندان را عقده مند بار میاورد . اگر دختری حالا از فرق گذاشتن والدینش میان او و برادرش شکوه ندارد، مطمین باشید که او همه رفتار و کردار شما را  بررسی میکند و این عقده را سال های سال  فراموش نمیکند و در آینده مادر عقده مند و متاثر بار میاید.

مواظبت از دختران مانند پسران در موجودیت پدر و مادر مسوولیت والدین است نه پسران  و حتی  پسران کوچکتر از انها که در بسیار فامیل ها اتفاق میافتد.

نکته اساسی که بیشتر زنان و دختران افغان از آن رنج میبرند این است که به دختران در بیشتر فامیل ها به چشم اشخاص ضعیف نا توان، قابل ترحم نگریسته و بدین لحاظ بیشتر در اصطلاح  عامیانه به زنان عاجزه و سیاسر خطاب میکنند.

لقب سیاسر و عاجزه برای دختران وزنان افغان از سال های سال یک اصطلاح قبول شده به حساب میاید و هنوز به همان قدرت ادامه دارد بعضا مردان تصور میکنند اگر به زنی سیاسر خطاب کنیم او را احترام کرده ایم.

شما تصور میکنید که وقتی زنی را سیاسر و یا دختری را عاجزه خطاب میکنید و او خاموش است این را پذیرفته است؟ نه هر گز نه. اتفاقا این نام شما برای او انقلاب را در روانش ایجاد میکند که بسیار هم برایش رنج دهنده است . قسمی که خود شما را اگر کسی به اسم تان صدا نکند برایتان چی اتفاق میافتد.؟

همه این مسایل و مشکلات در اجتماع بزرگ ما زاده دامان همان اجتماع کوچک یعنی خانواده است که معلمان درست و آگاهی نداشتیم و نداریم . هنوز مادران افغان نمیدانند که با فرزندان شان چطور بر خورد نمایند . هنوزبسیاری پدران برای حکمروایی در فامیل ها  مانند مردان جنگی با شمشیر از غلاف کشیده در فامیل اند تا از فرزندان شان مواظبت کنند نه با مهربانی و صمیمت.

بسیاری مادران افغان دختران را فقط  مهمان و اشخاص  به اصطلاح در حال سفر دانسته و بعضا هم با زبان درشت به انها مال مردم خطاب میکنند در حالیکه پسران را مالک اصلی خانواده ها  میدانند.

در حالیکه در شرایط حاضر بیشتر پسران نتوانسته اند بهتر از دختران با والدین خود رسیدگی نمایند.

پس این همه رفتار و آداب اجتماعی  را فامیل ها از کجا بیاموزند در حالی که حکومت ها ادارات و موسسات را به نام های مختلف ایجاد کرده اند هنوز نتوانسته اند خشونت های اساسی یک جامعه را ریشه یابی نمایند . فقط  با این شعار میلیون ها پول از کیسه به کیسه میچرخد که خشونت زنان باید از میان بر چیده شود . ولی نمیدانند این خشونت با وجود این غوغا هنوز وسعت  مییابد زیرا  به مرکز تولید آن یعنی خانواده توجه صورت نمیگیرد.

 



داکتر جلیله سلیمی
2 دسمبر 2008
  
  
Copyright © 2005-2008 www.khorasanzameen.net