سفرنامه، فراسوی ناهمواریهای بدخشان - ۲ بازگشت برویۀ نخست

پیش ازاین گفتم که برای چه منظوری به محلات بدخشان سفرنمودم، سفر با کیها و از کجا آغاز گردید. حکایت سفر من و همراهان در زمینه ی بازدید و مذاکره با مردم و شنیدن حرفها و دیدن وضعیت زندگی واقعی آنها بود. مردمیکه هنوز آثار دولت و این همه تحولات مرکز در احوال و روزگار آنان هیچ رخنه نکرده است. مردمیکه بسیار سنتی و بدور از زندگی امروز، دردرون دشواریهای هستی شبانه روزی تلاش میکنند تا روزگار ناچار خویش را به پیش ببرند. مردمیکه در ارتفاعات چهار هزار متربالاتر از سطح بحر و بلندتر ازآن " زعقرب تا به جوزا زیر برف اند   بهار و تره ماهی نیست درکار" وبالاخره مردمیکه در زمینهای للم فقط یکبار کشت میکنند وتخم می پاشند، اما برای برداشت حاصل تحت تهدید وفشار برف قرارمیگیرند.

 

هشتاد درصد مردم بدخشان در دره ها و بن کوههای سربر آسمان در خانه های ایلی و روستاهای ییلاقی زندگی میکنند، زمین و کشتگاه آنان تنها جو را میرساند وبس. گندم آنها خیلی ازسالها هنوز نارسیده و سرسبز زیر برف میماند. با رفتن در روستاها و مراکز حکومتهای محلی، میتوان ماهیت دولتهای پیشین و بی تفاوتی و بی کفایتی مطلق حکومتها و حکومتگران گذشته و حتی امروز را دانست. بگذریم، احوال مردم پریشان بدخشان با دیدن فهمیده میشود نه با شنیدن. پس باید برای درک مشکلات مردم، شناخت وضعیت اطراف و حکومتیها به میان مردم رفت و با زندگی و عقب نگهداشتگی آنان ازنزدیک آشنا یی یافت. در تداوم گزارش سفر: شب را درشلخه زار درمنزل سرد و فقیرانه ی دوست خانوادگی و قدیمی ما سپری نمودیم. ا لبته الی ساعت 11 شب با محاسن سفیدان واهالی منطقه در موردمشکلات آنها صحبت شد. اهالی منطقه برای مامشورت دادندکه شب حرکت نمائیم تا بااستفاده ازسردی هوا ویخ بندان راه های گل آلود، ممکن به سرعت خوبتر و خطر کمتر راه های صعب العبور را بپیمائیم . روی همین دلیل ساعت 2 شب دوباره به راه افتادیم. برای من که سفرهای همچنین وراه های صعب العبور جز زنده گی ام شده است، اما برای ژورنالستان خارجی یقیناً یکی ازجالب ترین وپرخطرترین سفرهای زنده گی شان بوده باشد.

 

حوالی ساعت پنج بامداد بودکه به ولسوالی یاوان ( هاوان )راغستان رسیدیم، راهیکه به ولسوالی یاوان وصل میشود ازکوه های سربه فلک و تلهای بزرگ خاکی عبور میکند. راه خامه با عرض کم و خطرناک، با یک اشتباه کوچک دریور ممکن است هرلحظه موتر به عمق دره سقوط کند، دروسط راه یک موتر باربری کاماز خراب شده بود. درنتیجه راه اصلی جاده مسدود شده و ما مجبور شدیم از راه فرعی که راننده گان ایجاد کرده بودند ودرحقیقت از بغل تپه خاکی بر نشیب خطرناکی عبورمیکرد، گذشتیم  هواکم کم روشن میشد و طلوع آفتاب زرین روی نوک کوه های بلند هندوکش پراز برف؛ به زیبائی آنها می افزود.درحال گذر ازاین راه فرعی ناگهان چشمم به عمق دره ای افتاد بنام دره یاوان که نگاه کردم فکر میکردم موتر ما از هوا آویزان است! برای اولین باردراین مسیر بود که وحشت کردم. به دوطرف خود نگاه کردم همراهان سفرم خوابیده بوند، برای اینکه ایشان را ازخواب بیدارنکنم چشمانم را بستم تا این منظره را نبینم. بعد از یک لخظه فکرکردم این صحنه میتواند یک صحنه خوب ژورنالستیکی ونمونه از پولهای مصرف شده در افغانستان باشد، تصمیم گرفتم، ژورنالستانی که در سفرهمراهی ام میکردند از خواب بیدارشان کنم تا این صحنه را فلم بگیرند .یقیناً که نمونه خوب از عرضه خدمات فوتو راپورتری در فعالیت مطبوعاتی از مسایل اجتماعی مردم بود!!!ساعت 8 به منطقه زیرکی رسیدیم چای صبح را یکجا با جمعی از مردم و مسئولین ولسوالی متذکره صرف کردیم. بعد طبق معمول مردم به ارایه عرایض خود و طرح مشکلات پرداختند. یکی ازکمبود مواد غذای صحبت میکرد خصوصا برف زود رس امسال مردم را غافل گیر کرده بود ومردم نتوانستند جووگندم را از زمین بردارند. هنوز کشت اهالی درو نشده بود که برف بارید. بناً عمده ترین مشکل وکمبود آنها که اکثر یت مردم شکایت داشتند وحشت ناشی از  نداشتن مواد غذای بود...آنچه ذهنم را درآن لحظه مشغول ساخته بود فقر و بدبختی تاریخی مردم آن محل بود درکشورهای دیگر و حتی برخی  ولایات دیگرافغانستان مردم حالا به فکر انتخاب موتر و نوع زنده گی هستند اما دربدخشان متاسفانه که هنوزهم مردم باید به فکر یافتن نان شب و روزباشند. ازمردم ومسئولین خواستم مارا به  منطقه دهن شاله که سال پار در نتیجه برفکوچ خانه های مردم خراب شده بودند وچند تن ازاهالی جان خودرا ازدست داده بودند رهنمایی کنند. ناگقته نباید گذاشت که سال پار بعد از حادثه برف کوچ، مابه همکاری کشور ایتالیا موفق به اعمار حدود 53 منزل مسکونی شدیم که به سیستم بهتر و مدرن تر ازآنچه که  درگذشته داشتند شاخته شد، همچنان موفق به  اعمار کلینیک آن منطقه شده بودیم.

 

بنا برین علاقه زیاد داشتم که جریان کاراعمار منازل وکلینیک را دراین ولسوالی از نزدیک بیبینم اما متاسفانه به دلیل حجم زیاد برف ومسدود بودن راه ها آن منطقه نتوانستیم جریان کاررا از نزدیک مشاهده کنم، بقول معروف بخت یاری نکرد. اما بر اساس گفته اهالی که مسئولیت اعمار منازل وکلینیک را ازطریق شورای محلی منطقه داشنتد، ظاهراً کارختم شده است و پروژه خوشبختانه آماده بهره برداری است.تصاویرپائین به همکاری مردم برای مارسید. بعد ازتوقف سه ساعته دراین ولسوالی یعنی ولسوالی راغستان دوباره به راه افتادیم، مسئولین امنیتی راغستان نیز مانند سایر ولسوالیها الی مرز ولسوالی وساحه مسئولیت خویش مارا همراهی کردند. بعدازدو سه ساعت وارد مرزخواهان ( حوض شاه) شدیم. ساعت حدود یک بعد از ظهر بود آفتاب گرم و راحت بخش شده بود، با گرم شدن هوا سفرما مشکل ترمیشد. چون برف از کوه ها آب میشد  وبا گل آلود شدن سرک، اصطحکاک آن کمترمیشد، باعرض کمی که این راه هاد اشتند خطر بیشتر میشد. من وخانم ندین ژورنالست همراهم مشغول مصاحبه بودیم وتما م حواس ما متمرکز روی صحبت ها بود، ناگهان صدای فریاد راننده توجه مارا به ماحول معطوف ساخت، ناگهان متوجه شدیم که موتر امنیتی جلو ما که از همین ماشینهای کمک آلمان به پولیس افغانستان است ازمسیر جاده منحرف گردیده و دیگردراختیار راننده نیست. ماشین امنیتی اسیرگل ولای جاده است، دریک ثانیه که موتر به کنده که بطرف راست جاده بود سقوط کرد، به تعداد 10 نفر افراد پولیس و موظفین امنیتی دراین موتر سوار بودند، همینکه موتر به طرف کنده رفت و اختیار از دست راننده  بیرون شده بود، همه این افراد خود را به سرک پرتاب نمودند. به استثنای راننده ونماینده سفارت عربستان صعودی که غرض گذاشتن سنگ تهداب یک مسجد دراین سفر همراه ما رفته بود. ما همه این صحنه را تماشا میکردیم. همه منتظر بودیم که چه بلایی برسراین راننده و موترخواهد آمد اما به فضل خداوند به شکل شگفت آوری، موتر توقف کرد. ممکن دعاءفامیل وخانواده این مظلوم به درگاه الهی قبول شده باشد یکی ازتیرهای موتر به سرک گیرکرد و موتر توقف نمود.

 

ادامه دارد...



فوزیه کوفی
۹ قوس (آذر) ۳۸۸١
  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net