همسو نامه یی بجای پاسخ برای جناب خواجه بشیر احمد انصاری بازگشت برویۀ نخست

پروفیسورربانی به کرسی جمهور مملکت بر میگردد

نهال و حشت ما خـالی از ثمــــر نبود

زخــود برامدن نالــــــــــــه بی اثر نبود

حصارعالم بیچارگی دهــــــان بلاست

پناه ما دم تیغ است گــــــــرسپرنبــود

زسعی جسم مکش منت سبکروحی

خوش است بارمسـیحا بدوش خرنبود

سراغ منزل مقصد زخـــاکساران پرس

کسی چوجاده درین دشـت راهبرنبود

بیدل (ع)

 جناب خواجه بشیر احمد انصاری!

درودبرشما

 حضرتعالی پرسشهایی داده اید که نمی باید بی پاسخ بمانند. من سعی کردم منظورشمارا درنکوهش بیانات اخیر و موضیعگیریهای پسین استاد ربانی رهبر گروه فعال مجاهدین، روشن کنم. اما میبینم نگاه شما بر مسایل منبعث از موقعیت شما نسبت به مسایل است. برای بررسی یک عمل سیاسی، نگرش ایدیولوژیک و ارزشگرا؛ حرکت در دوسوی یک راه است. در راههای رفت و گذر فقط یک نقطه محل بهم رسیدن است. دیگر هرچه میروید ازهمدیگر دور تر میشوید. من موارد بیان شده ازسوی شمارا با تغیراندکی در مفاهیم؛ شک بر انگیز و گمان پذیر میسازم:

 نخست سید جمال الدین همان پیشوای نهضت فراماسونری، از شیخ محمد عبده شکار ارزش نمود ولی در همان نقطه ی تقابل که پبشتر عرض کردم، با سلام کوتاه و معنی داری از کنارش گذشت وبه پروژه ی سیاسی کردن حضور انگلیس در حوزه های آسیا پرداخت. آنجا بود که آرمانهای شیج عبده بباد فنا رفت و در یک عصبانیت پشیمانی آور به آفریدگار خود وهمه انبیا دشنام صادر نمود. دشنام به سیاست که عین عمل انبیاست؛ آموزه ی آنها از فرمایشات خدانیز هست...!

 سیاست علم است واز دانش آفرینش سرچشمه میبرد، دشنام ولعنت به سیاست وتذکرنسبت آن به چهار کلمه متفاوت که شما از زبان شیخ محمد عبده یاد آور شده اید، نشان میدهد که شیخ در برابر ناصداقتی دوستان دیگرش (سیدو...) چگونه به آتش خشم اندر است.

 او دانست که تفسیر های بقول معروف" نگاه عاقل اندر صفی" سید سر انجام از بنیاد مخوف سیاست (منزل ویل فرید بلینت سال 1885 م برابر با 1303 ق کاردار عالی وزارت مسعمرات انگلیس در لندن) سربدر نمود و پس از بازدیدهایش با لیدراندوف چزچیل پدر سرویستون چرچیل صدر اعظم انگلیس ولرد سالیزیوری صدر اعظم وقت انگلیس، به مدت سه ماه سرگرم مذاکره و تفاهم با بنیاد امنیت مستعمرات انگلیس بود. پان اسلامیزم ایشان نردبان رسیدن به پله های مبهم تعامل است. لذا در تلاشهای او برای اسلام هیچ کاری از پیش نرفت. (1)

---------------------------------------------

 البته داستان احمد حسین باقوری دوست سید و شیخ محمد عبده را خود آورده اید. این احمد حسین باقوری که به حوزه سیاست و پلکان قدرت در مصرتقرب یافت، بدون شک از اعضای فعال لژ فراماسونر های پیوسته به سید جمال الدین بوده است. سید وباقوری وشاید هم چندتن دیگر که بصورت جدی در بازی سیاست مستعمرات دست داشتند، با شعار دادن پان اسلامیزم، و معطوف نمودن توجه مردم افغانستان جدیدالظهور به داعیه ی اسلام، یخن انگلیس را از دست مردم متشکل در جنبش های آزادی بخش رهانیدند. مگر حرکتهای مردم در این سرزمین تحت نام جهاد علیه انگلیس و اقتدار مستعمرات برای رسیدن به آزادی وهویت سیاسی این مردم نبود؟

ناسزا گفتن یاران نسزد بر یــاران

دامن خویش ببالا بزنیم یعنی چه؟

 اندیشه ی شما به متن بیان استاد ربانی رییس جمهور گذشته، پیرامون باز گشت طالبان برای اقتدار کرسی حکومت در کابل، دچار نوعی آرمانگرایی است. خود میفرمایید که ایشان لغزشهای دیگری نیز داشته اند، لابد میدانید که سیاست یعنی همین ایستادن در سکوی مخاطرات و شاید هراز گاهی لغزشهااست. کاش شما میتوانستید، سیاستهای دولت تحت فرمان استاد ربانی را در باب بی توجهی به اقوام هزاره واز بک در جنگهای چندین ساله ایشان مورد توجه قرار میدادید. یعنی همسویی ایشان با رسول سیاف، فرکسیونهای حزب اسلامی و حتی بعدتر با خود حکمتیار، که موجبات جنگ علیه دو قوم اساسی در افغانستان را فراهم نمود.

 اگر آن گرایش هارا از تبعات رواداری در اقلیم ایدیولوژی میدانید، بدیهی است که گرایش در ساخت نظام مشترک جهادی که سالهای پیشتر از امروز تجربه شد، پایه ی نخست همین نماد جهادی – طالبانی خواهد بود. مصدر اصلی بخش عظیمی از نیروهای اصطلاحاً جهادی و اصولا غیر ملی که شما هرگز به بلیات و آفات وارده از حضور ایشان بر مردم افغانستان سخن بمیان نمی کشید، پاکستان بود وهست.

 میخواهم به مذاکراتی اشاره کنم که خود بعنوان عضو مجلس در تعین وگزینش هیأت بودم. در سال 1374 خ بنابر فیصله ی مجلس عالی وزرا تعدادی از اعضای جمعیت بریاست استاد فایض وبه اشتراک محمدصدیق چکری، عبدالغفار صایم (مدیر غفار) وچند تن دیگر بمنظور مذاکره با طالبان به قندهار رفتند. در باز گشت بکابل ایشان همواره از واژه های ناجی، مسلمان واقعی، ملاییک و مجاهدین راستین از آنها نام میبردند.

 آقای چکری از معجزات ایشان نیز چنین سخن میگفت: " ما مجاهدینی را در میان ایشان دیدیم که اعضای اتحاد اسلامی، جمعیت اسلامی، حزب اسلامی و حتی حرکت انقلاب اسلامی بودند، اما سوگند یاد مینمودند که هنگامی که ما بطرف طالبان شلیک میکردیم، دستی از غیب می آمد وبر صورت ما میکوفت..." هماندم سید محمد علی جاوید سرپرست معاونیت صدارت، از جناح تشیع گفت: آقای چکری از ضابطان مربی ایشان چقدر بستاندی؟! بدین ترتیب طالبان معجزه نیز نشان میدهند؟

 اکنون بشما میگویم که، پروفیسور ربانی همین آرزوی امروز شما را در همان سالها از روی آرمان خواهی در وجود همانها که گفتم پذیرفت. بلی به اصرار جناح پشتونهای جمعیت که در ایمان و آرمان با طالبان بودند وتنها بدستور (آی اس آی) در کنار دولت برای تحقق فرمایشان رهبر اتحاد و حزب اسلامی به منظور تداوم جنگ علیه ازبکها وهزاره ها هیزم کشی مینمودند، رییس جمهور طالبان را " فرشته های نجات " خواند.

 شما نگران جنگ علیه امت اسلامی نباشید، این تنظیمها از همان نان وآب تغذیه برده اند و در سمت همان مقاصد عمل کرده اند، باور کنید که یک بخش از نیروهای مقاومت بهرروی در دفاع از سرزمین مانده بودند. اما بخش عظیم آنها در سپاه غیر ملی وحتی وابسته مطلق به همین سازمان متخصص افغانستان شناس (آی اس آی) خدمت کرده اند. استاد ربانی بیش از من وشما به این وضعیت آگاه است.

 او نقش نیروهای وابسته به پاکستان و اهمیت روانی مجاهدین را بخوبی میشناسد. پس لابد راه دیگری سراغ نیست که با جریان بیرون مرزی ووابسته (طالبان) به مقابله بگذرند. اکنون احمد شاه مسعود نیست، اسماعیل خان تنزل داده شده است، ژنرال دوستم به مجاهدین باور ندارد، حزب وحدت ترجیح داده است که از در رویارویی با نیروهای معطوف به اقتدار در آینده ی افغانستان (طالبان و حزب اسلامی) وارد نشود و همان افراد جنگدیده و با تجربه که حتی در فرمان مارشال فهیم خان عمل میکردند دیگر نیستند.

 مشارکت مجاهدین در حاکمیت و نگرانی آنان از تبلیغات تهاجمی مراکز رسانه یی خارجی وداخلی، آنها را در وضعیتی قرار داده است که در خانه ی دشمن زندگی می کنند. همین دولت مشترک با آنها علیه گذشته ی ایشان هر زوز نسخه ی سیاسی – تبلیغاتی جدید ابراز مینماید. پس پروفیسور ربانی با چه ابزاری به میدان برود و اعلام متارکه با دولت و عدم مشارکت در قدرت بنماید. اصل مشکل به نظر من چیز دیگری است که در نامه ی شما هیچ اشاره به آن نشدهاست. مشکل فقدان رهبری وبحران انسجام سیاسی مردم عمدتاً تاجیک تبار در افغانستان است.

 تاجیکان به این مشکلات گیر آورده اند:

 1- فقدان مرجعیت ملی ورهبری سیاسی.

 2- غیر قومی بودن تاجیکها بخاطر داشتن پشتوانه فرهنگی دیرپا.

 3- نبود وکمبود شخصیت بااعتبار که مورد تایید سه قطب سمتی تاجیک تباران باشد.

 4- تسلط روان ناوابستگی و گرایش مستقلانه ملی ناشی از هویت تاجیکی (دری زبانها).

 5- فقدان سازمان ملی ومرکز انسجام سیاسی برای تاجیکها چه تنظیم دینامیک جهادی و چه سازمان ملی و تشکل مردمی.

 6- تلخی تجارب دوران حکومت مجاهدین بعنوان دولت گویا تاجیکها. هرچند که این ادعا بسیار ناعادلانه و غیر عاقلانه است.

 7- رنجش و بی اعتمادی هزاره ها وازبکها از عملکرد دولت استاد ربانی و تحولات پس از سقوط پایتخت بدست طالبان و انتقال رهبری دولت به شمال. البته فتوای رییس جمهور در باب ژنرال عبدالرشید دوستم رهبر جامعه ی ترک تباران افغانستان آن اشتباهی بود که شما بدان توجه نکرده اید.

 8- نبود سیستم کار گروهی وجمعی در حوزه ی سیاست تنظیم جمعیت. جمعیت اسلامی که از نظر من پراکنده ترین جریان سیاسی در کشور است. با رسیدن به قدرت سیاسی و قرار گرفتن درراس حاکمیت نتوانست یک مجلس مناسب برگزار نماید. از قدرت سیاسی کنارزده شد ولی بازهم نتوانست پیرامون اندیشه ی جمعی مجلسی برپا کند. بار دیگر به قدرت حکومت مرکزی دست یافت اما برای تمام تحولات بزرگ نیک وبد انجام شده نیز یک اجلاس ارز یابی برپا نکرد و بدین ترتیب در حقیقت وجود واقعی ندارد.

 9- نبود زنده یاد احمد شاه مسعود چریک وفرمانده پر جذبه یی که میتوانست نقش خویش را برای دگرگون کردن توازن و تناسب نیروها در افغانستان استفاده کند.

 10- بی رابطگی و گسست وحشتناک نیروهای هم اندیش در راه تشکیل دولت ملی از پایگاه مقاومت ویا حرکتهای ملی در برابر موجودیت نیروهای خارجی و برخورد منطقی با آنان. برای جمعیت اسلامی هنوز پان اسلامیسم، اعتقاد گرایی و آرمان خواهی بدور از گرایش معطوف به حاکمیت و سیاست دقیقاً اعتبار ایدیولوژیکی دارند. نیروهای دیگر که مساله یی ندارند وحسابی نمی برند.

 اما پاسخ شما

 فرموده اید که " آیا افتیدن در جان استاد ربانی به مصلحت ملت و میهن است، یا کوبیدن طالب، مافیا، فاشیسم، استعمار و فساد ؟ ویا همه ی ایشان ؟ پرسش خوبی است که پاسخهای خوبی نیز میتواند گرفت!

 تحلیل شما از ایجاد سیستم استکمال و توسعه ی پروژه القاعده و طالبان در جامعه تسنن و جمهوری اسلامی ایران در جامعه ی تشیع منطبق بر استراتژی بحران سازی نیست. غرب برهبری آمریکا در بحران عراق همین اکنون دچار اکلکتیسم (نوسان) است. افغانستان دارد بر میگردد، سیاستهای بحران آفرینی دولت ایالات متحده در رسانه های آن کشور ونیز در اروپا به مرحله ی استهزار رسیده اند. پیروزی دموکراتهای آمریکا در مبارزات انتخاباتی کنگره نشان داد که فرمایشات انتزاعی و محتضر آقای بوش ذهنیت های عامه را سست و بی باور نموده است. این تحولات جمعاً بر وضعیت افغانستان و عراق اثر مینهد.

 آقای ربانی رییس جمهور پیشین، در مذاکرات خود با نهاد های جوانان افغانستانی در ترکیه و چند تلویزیون دیگر که گزارش آن در برخی سایتها آمده است از مخاطرات روز افزون طالبان سخن گفته است. این بسیار منطقی است که اعلام جنگ و متارکه ویا صلح وسازش را باید سر فرماندهی کل قوا درکشور صادر بکند. ایشان بعنوان رهبر یک سازمان سیاسی وعضو پارلمان کشور بهیچوجه حق اعلام جنگ وصدور فتوای ناسازگاری با طالبان و سایر مخالفان دولت را ندارند. این دولت است که تصمیم می گیرد و اعلام موضیع مینماید.

 وقتی اقدام به حل مسایل کشور درصلاحیت مراکز قدرت در داخل نیست، هنگامی که دولت علاج حل مشکلات را در سطح ملی جستجو نمی کند، در صورتی که پارلمان دارای صلاحیتهای استماع رییس جمهور برای اوضاع فوق العاده نیست و آنگاه که پروژه ی تشکیل یک دولت خود گردان قومی در جنوب کشور بنام (دولت سلیمانیه) در دستور کار قرار دارد، چگونه میشود که یک رهبر تنظیم اعلام جنگ کند، تیرهای خودرا بی جهت در هوا شلیک نماید و هنگام رسیدن خطر از کمان چون چوب دستی استفاده کند؟

 متن اظهارات پروفیسور ربانی برای امکانات او بسیار مناسب اند. تحولات یکی دوسال آینده بیشتر چهره ی اورا بمیدان میکشد. آقای کرزی مشکل پشتونهارا حل نکرد، مسایل قبیله و اقوام دوسوی مرز پاکستان – افغانستان را سمتدهی نه نمود، بازسازی و بهسازی روبراه نشد، ارگانهای تحکیم قدرت باز ساختاری نیافتند، مبارزه با تروریسم والقاعده، بی نتیجه ماند، تلاش درراه کاهش کشت، تولید و صدور و ترافیک مواد مخدر دست آورد ندارد، بی ثباتی ونا امنی حوصله گیر است، فساد اداری و ارتشا افتضاح میکند و سر انجام دولت نتوانست بر مبنای وعده ها حتی برنامه سازی نماید. پس لابد در تحولات دوسال دیگر این تیم کاری نود در صد برکناری خواهند داشت. خیلی بجاست تا دراین سخنان استاد ربانی نیز توجه کنیم:

" ما دربارة وضعيت کنوني شديداً نگران هستيم. به باور من اوضاع به سوي پيچيدگي پيش مي رود، اوضاع کنوني بسيار شباهت دارد به اوضاع و احوالي که در ده سال پيش طالبان به سوي کابل پيش مي آمدند. در آن زمان يک سري کارهايي در سطح بين المللي به سود طالبان صورت مي گرفت و خطر طالبان را بسياري ها جدي نمي گرفتند و کساني از افغان ها در مطبوعات غرب، ايالات متحدة امريکا و اروپا به نفع آنان مقاله و تحليل مي نوشتند و تبليغ مي کردند و غرب و آمريکا را اطمينان مي دادند که طالبان هرگز براي تمدن غرب خطري نيست بلکه مجاهدين هستند که براي غرب و تمدن غربي خطرند و ما در آن زمان برعکس مي گفتيم که ما هيچ وقت براي تمدن غرب خطر نيستيم بلکه ما با مبارزه و جهاد برضد کمونيسم و اتحاد شوروي براي صلح و امنيت جهاني نقشي بسيار مهم بازي کرده ايم. و شماري مقاومت ما را در برابر طالبان يک جنگ داخلي قلمداد مي کردند و آن را جنگ شمال و جنوب مي گفتند. مطبوعات و محافل غربي همه تحت تأثير اين تبليغات مجاهدين را جنگ سالار و تفنگ سالار گفتند و براي آنان القاب و مدال هاي از اين قبيل دادند.

اکنون ما در حيني که شديداً طرفدار صلح و آشتي هستيم، شديداً نگران هستيم که باز کدام توطئه يي در کار نباشد و باز کشور به سوي بحراني تازه نرود. من يکي دو روز پيش در جلسه يي با رئيس جمهور اين نگراني ها را درميان گذاشتم و گفتم که پارلمان و شخصيت هاي مهم و جريان هاي سياسي بايد از راه مطبوعات با شفافيت و روشني در جريان تحولات قرار بگيرند. مسائلي مانند ارسال نامه هاي از سوي شما به مولوي فضل الرحمن و کساني ديگر و واگذاري مناطقی در جنوب به طالبان بايد روشن شود و همگان از حقايق آن ها آگاهي يابند. ما واقعاً مي خواهيم که شرايط کنوني به نفع صلح و ثبات تغيير کند و کشورما از همکاري هاي بين المللي در جهت بازسازي و رفاه و توسعه بهره بگيرد. اما متأسفانه در طول پنج سال گذشته به دليل نبودن يک استراتژي ملي از اين امکانات و همکاري هاي بين المللي استفادة درست صورت نگرفته است". (2)

 من در کلیت این بیان مخالفت زیادی ندارم، تنها بیک عبارت ایشان نام بی محاسبگی خواهم نهاد و آن اینست: استاد ربانی بسادگی می پذیرد که مجاهدین برای سرنگونی کمونیسم رزمیده اند وهرگز برای حاکمیت ملی ونظام آینده افغانستان توجه نداشته اند. سقوط کمونیسم در عقل سیاسی مبتدی ترینها نیز به معنای استقرار صلح نبود، احساساتی شدن در حوزه ایدیولوژیک که یک میراث نابکار دوران گرایش به اندیشه هاست، فرست اندیشه کردن برای آینده افغانستان را از مجاهدین گرفت و آنها بهمین دلیل در نوبت خویش خرج روزگار شدند. هنوز دید مجاهدین به ساختار نظام برداشته از آموزه دینی و کاملا غیر سیاسی است.

 اصرار ایشان در قانون اساسی برای آوردن نام اسلام که هیچ تفاوتی را برای سرنوشت اسلام درپی نداشت ونخواهد داشت، امافرصتهای مناسب سیاسی برای استفاده از چالشهای متکی بر حضور آنها در قدرت را تلف نمود. اینست از تبعات همان نگرش ایدیو لوژیک به تبار شناسی ساختار حاکمیت در افغانستان. مجاهدین هنوز بر سر یک شکل خاص نظام سیاسی اندیشه نکرده اند، مهترین دلمشغولی و وحب وخیر ایشان همان اسلام است که نیازی به ترحم و دلسوزی ناشی از اندیشه های آنان ندارد. کم وکاست دین در کار ایشان نیست!

 الان در افغانستان برنامه ی تعویض رهبری کشور از تیم به اصطلاح سوسیال دموکراتهای یونیکال به رهبران مجاهدین معتدل مورد بحث است. در میان رهبران مجاهدین که عمدتاً دارای اعتبار سیاسی خوبی نیستند، استاد ربانی یک نقطه وسط است. اواز سایر رهبران مجاهدین هشیارتر و با محاسبه تر است. محور شدن او برای الترناتیف دولت آقای کرزی یک چالش سیاسی برای آمریکاست. حکمتیار نیز برای تشکیل صدارت در افغانستان چالش نشان میدهد، حکمتیار در دولتی صدر اعظم خواهد شد که رییس جمهورش استاد ربانی باشد. او این پیشنهاد را نیز مطرح کرده است.

 اما ممکن است استاد ربانی با چند تن از همین لیبرال های غیر واقعی در یک تفاهم بر مبنای لزوم دگرشد های تاکتیکی آمریکا در افغانستان عنصر محوری در سیاستهای دوران عقب نشینی آمریکا از بحران افغانستان باشد. این احتمال شرطهایی دارد که برای استاد ربانی قابل تحملند. مثلا ایشان باید جناح پشتونهای سازمان جهادی خودرا فعال سازند، با ژنرال دوستم رهبر ترک تبار افغانستان پیمان صادقانه تری داشته باشند و جامعه ی تشیع را بر همین امتیاز کنونی نگه بدارند. آنچه میماند یک خطر است؛ خطر آقای حکمتیار که اگر حکومت را بدست داشت ریاست دولت را منزوی خواهد نمود واگر دولت را داشت خود حکومت خواهد بود. حکمتیار بخشی از طالبان را باخود در حکومت شریک خواهد نمود واین اتحاد بیشتر برای رضای خاطر پاکستان است.

 بر خلاف ادعای شما؛ استاد ربانی میداند که تروریسم و القاعده خلق الساعه اند ودر پرتو برنامه های شرکتها و شرکای منفعت جوی جامعه امپریالیسم (سیادت مالی) منطقه را بحرانی کرده اند. ایشان در فهم کردن برنامه ها بسیار حساس و زود بین هم هستند، اما بیان آنها بیشتر بر مبنای واقعیتهای موجود افغانستان است. اگر شما جای او بودید نیز همین بیان را داشتید که ایشان دارند. پس همین بهتر که بجای تیغه ی شمشیر نشان دادن؛ توغهای تدبیر نشان بدهند.

 اگر مدارا و تسامح نشان ندهند دو خطر از بیشه های اندیشه ی جهاد عبورخواهد کرد. نخست ایشان بعنوان رهبر دولت تفنگسالار وقاعده گریز در مجامع مدنی و حقوقی اعم از داخلی و خارجی مورد تهاجم تبلیغاتی قرار خواهند گرفت، کما اینکه تاهنوز قرار داشته اند واین امر بسیار مهم است که عرصه را خالی نکنند، ورنه تیغ تیز وگردن خونخیز ایشان خواهد بود. دوم اینکه او شانس مهیا دارد، نفوذ ایشان در پارلمان، نقش سمبولیک شان برای اکثریت نیروهای وابسته به فرهنگ جهادی، نرمشهای او با مصادر قدرت و دسترسی او به ابزار حصول رضاییت پاکستان، نقش او برای اهداف ایران و سر آخر اهمیت تباری و پایگاه فرهنگی او از نام زبان فارسی و قوم مسلط بر جامعیت ملی در این کشور باید از نظر بدور نباشند.

 مگر امروز همان پاکستان نیست که محورهای سیاسی در مسایل افغانستان را مشخص میسازد و چه بسا که برای مردم آمار ناپذیر افغانستان احصاییه و ارقام مشخصی نیز صادر میکند. شما نیز آگاه هستید که آقای پرویز مشرف رییس دولت پاکستان در بساط و سفره ی افغانستان در کابل؛ از ناتوانی ذعامت این کشور و توانایی ذعامت پاکستان بروشنی سخن گفت. این ادعاهای مشرف در پارلمان اروپا و در همایش سازمان ملل متحد نیز همانگونه منعکس شد. به باورمن آقای کرزی نیز به ادعاهای ایشان موافقت روانی داشت. اکثریت خواندن پشتونها در افغانستان، ریشه ی مردمی کشیدن به طالبان در سیاستهای جهانی (بسیار مهم بود) تاکید نمودن بر سیاست به انزوا کشیدن تاجیکها (تحت نام جبهه متحد سابق) واعلام حمایت آن دولت از جنبش طالبان، این موارد برای جناح پشتونهای حاکمیت در کشور همیشه دلپذیر بود وهست!

 اما حرفهای مشرف از سویی برای بی بهانه ساختن افغانستان در داستان دیورند (که حق کامل پاکستان هم هست!) و در پایان تمثیل صلاحیت پاکستان و نفوذ واعتبار آن در نزد آمریکا وتهدید های او برای اروپا از جنبه های گوناگون برای جانب افغانستان که عمدتاً تاجیکها مخاطب بوده اند؛ معانی و توجیهات بسیار دارند.

 سر آخر میخواهم بهمان پرسش شما چنین پاسخ بدهم:

 آری به مصلحت سیاست و منفعت میهن خواهد بود که بجای نکوهیدن نا صواب و بیحاصل استاد ربانی به نکوهش، نقد زنده وبررسی سیاسی وضعیت افغانستان بدور از علایق باوری و انگیزه های اعتقادی بپردازیم و در محور های سیاسی آینده دست هر فعال وفرزند پاسدار آزادی در آن دیار را بگیریم. یاد مان باشد که اول آزادی، سرزمین، زبان وفرهنگ، اختیار و سپس دین!

 آری باید با فساد، بحران، مافیایی سازیهای گروه حاکم بر سرنوشت مملکت، تلاش مذموم برای سرکوب نامها و باورهای ملی، شناخت ریشه های تروریسم، بنیاد القاعده، عوامزدگی، عرب گرایی و دهها مشکل فنا کننده ی ارزشها و افتخارات سرزمین مان بپا شویم !

---------------------------------------------------

1- سه مکتوب کتاب میرزا آقاخان کرمانی صفحه53 و54 به کوشش بهرام چوبینه آپریل 2005

2- مصاحبه استاد ربانی در کابل

  
  
Copyright © 2005-2006 www.khorasanzameen.net