افریدی، ختک و دادیک بازگشت برویۀ نخست

این مقاله ترجمۀ فصل هشتم، نهم ودهم کتاب "نژاد های افغانستان" تالیف ایچ. دبلیو. بیلیو نویسندۀ مشهورانگلیسی است. این کتاب درسال 1880 م چاپ شده وشامل یک پیشگفتارو13 فصل (مقدمه، افغان، تاریخ افغانستان، رابطۀ برتانیه با افغانستان، شیرعلی، پتان، یوسفزی، افریدی، ختک، دادیک، غلجی، تاجک و هزاره) میباشد. برگردان آنرا بدون هیچگونه تبصرۀ به هموطنان خویش پیشکش می نمایم:

 

افریدی

 

افریدیها بدون شک بقایای امروزی اپاریتی های هرودوتس میباشد. زیرا نام وموقعیت ایشان هردوکاملامطابقت دارد. قرارمعلوم، وسعت منطقه و خصوصیات مردم آن تغییرقابل ملاحظۀ نموده است اما نه آنقدر بزرگ که هویت آنها را تغییرداده باشد. حدوداولیۀ منطقۀ افریدی شامل تمام سفید کوه وقاعدۀ آن بطرف شمال تا دریای کابل وبطرف جنوب تا دریای کرم میباشد، شرق منطقه ازکوه پیوارو یا سرآبه های دریای کرم واندوس تا نقاط اتصالی با دریاهای کابل وکرم درغرب میباشد.

 

همراه با افریدیهای امروزی که حالا همقوم قبایل ورکزی وبنگش شناخته میشوند منشای آنها نامعلوم است، بآنهم شاید ایشان ازنسل سکائی بوده و درزمان هجوم سکائی ها (که قبلا بآن اشاره شد) باین مناطق آمده باشند. اینها توسط افغانها بنام ترک لنری تقسیمبندی میشوند که یک بخش قبیلۀ غرغشت افغانها است. گفته میشود که قبیلۀ غرغشت متشکل ازاولادۀ پسر سوم قیس (جدبزرگ اجداد مردم پشتوزبان) میباشد.

 

مطابق نویسندگان افغان مردم ترکلنری شامل افریدی، ورکزی، بنگش، توری، وزیری وغیره است که اکثرا درنیمۀ شمالی کوه سلیمان مسکون اند. این واژه بمعنی "برادری ترکی" ویا "بستگان" مثل خورلنری یعنی "خواهری" ویا قرابت بین خواهران میباشد. لیکن معلوم میشود که در لست قبایل فوق بعضی اشتباهات صورت گرفته باشد زیرا این لست شامل ختک و چندین قبیلۀ کوچک هندی (درشمال دریای کابل)، جاجی وغیره درجنوب وغرب خیبرنیزمیباشد.

 

ترکلنری همچنان بنام های کراری ویا کرالری یادشده وقصۀ مربوط به منشای آنها چنین است که دوبرادرقبیلۀ ختک مشغول قدم زدن بوده واز محل استقرارقشونی میگذشتند که اخیرا آنجا را ترک کرده بودند. یک برادرکه طفل نداشت یک دیگدان آهنی پیدا میکند که درپشتوبنام کرهای یاد شده ودیگریکه فرزندان زیاد داشت یک طفل شیرخواردربین زباله های کمپ پیدا میکند. برادران اشیائی دریافتی خویش را تبدیل نموده و پسریافت شده را (بارتباط وضع آن) کراری نام نهادند. قبایلی که ازین پسربوجود آمدند، تعداد وقدرت آنها افزوده شده وبنام کرالنری نامیده شدند. جریان داستان نشاندهندۀ هجوم بیگانگان ومستقرشدن آنها درمنطقه میباشد، اما عدم موجودیت تاریخ ومشخصات آنها، هویت ایشان را مشکل میسازد بخصوص که هیچ محلی نشان داده نمیشود. ازتذکرات مردم ختک معلوم میشود که ترکلنری متشکل ازبخشهای مختلف قبایل ترک بودند که همراه با هجوم سبکتگین درقرن دهم وتیموردرقرن شانزدهم باین منطقه آمدند. آنها احتمالا هویت قومی خودرا تا زمان سقوط سلالۀ چغتائی یا تیمورحفظ نمودند، ولی پس ازآنکه قدرت خودرا ازدست دادند درقومیت عمومی منطقه منحل گردیدند. همچنان معلوم است که بعضی قبایل ترک درزمانهای بمراتب قبل ازسبکتگین به کوه سلیمان آمده ودرآنجا مسکون بودند. این حقیقت توسط مورخین باستانی عربی ذکرشده که ارتش آنها توسط مردمان ترکی درمنطقۀ بمخالفت مواجه میگردد که حالا توسط کاکراشغال شده است. این موضوع درقرن اول اسلامی ویا هشتم میلادی رخ داده وحقایق اشاره شده ممکن است به هجوم سکائی هایکه قبلا ذکر آن رفت، محول گردد. این موضوع ارزش تحقیقات محتاطانه را دارد.

 

صرفنظرازمنشای ورکزی وبنگش، معلوم میشود که آنها ازموقعیت اولی ایشان درین منطقه تغییرنموده وطوریکه گفته شد بنگش اولا درزرمل یا زرمت درجوارکاتی کتوازمسکون بودند. آنها درآنجا بطورمداوم درجنگ وعداوت با همسایگان (فارمولی) وهم دربین خود (دوفرقۀ بزرگ قومی سمال وگارا) قرارداشتند. مطابق گزارشات افغانها، آنها حدود پنجصدسال قبل توسط غلجی ها اززرمت بیرون رانده شده اولا به کرم وبالاخره پس ازیک منازعۀ طولانی با توری مجبورمیشوند به موقعیت فعلی ایشان در میرانزی وکوهات بروند. تعداد زیادی ازین قبایل به هندوستان مهاجرت نمودند، جائیکه ورکزی یک محله را دربوپال وبنگش دیگری را درفرخ آباد درایالات شمالغربی ایجاد نمودند. فامیل نواب فعلی فرخ آباد مربوط این قبیله بوده وبیگم بوپال مربوط ورکزی است.

 

لذا قرارمعلوم، افریدی درزمانهای قبل توسط یکتعداد قبایل کوچک ترک مورد تهاجم قرارگرفته وبومیان که توانائی مقاومت را نداشتند بداخل کوه ها درتیرا ومیدان، تپه های خیبرومناطقی میروند که ازسفیدکوه تا اندوس وسعت دارد. مناطق جنوب آن ازمیدان (درغرب) تا اندوس درقره باغ (درشرق) عمدتا دراختیارورکزی و وادیهای میرانزی وکرم دراختیار بنگش قرارداشت. یک بخش منطقۀ باستانی افریدی دراختیارایشان قرار داشت تا اینکه حدود ششصد یا هفتصد سال قبل، باشندگان اصلی توسط قبایل کاملا بیگانه بیرون رانده میشوند. لذاعادات توریهای وادی کرم را میتوان درمناطق آمدن آنها ازسند شمالی به مناطق فعلی آنها جستجوکرد جائیکه آنها یک بخش نیرومند ترکهای توغیانی را تشکیل میدادند. تاریخ اشغال آنها بحدود ششصد سال قبل برمیگردد. تقریبا درین زمان است که همسایگان قدیمی اپاریتای، ازمهد بومی خویش رانده شده، داخل ساحات اپاریتای گردیده وخود را به نام ختک درتمام مناطق (ازقسمت پائینی دریای کابل درشمال تا به کرم درجنوب) مستقرمیسازند.

 

ازینجا معلوم میشود که افریدیهای امروزی یک بخش کوچکی ازساحۀ فوق را منحیث ملکیت اجداد باستانی ایشان (اپاریتای متذکره توسط هرودوتس) دراختیاردارند. قاعدۀ شمالی سفیدکوه حالا درمالکیت چندین قبیلۀ مختلف قراردارد که عمده ترین آنها غلجی، خوگیانی وشنواری میباشد. مردمان شنواری که نام اصلی آنها شیروانی است ازجملۀ تازه واردین این منطقه بوده وگفته میشود که آنها ازشیروان پارس درزمان نادرشاه باینجا آمده اند. آنها اکثرا زبان خود را ازدست داده وبه رسوم وعادات آنها سازگارشده اند. آنها درقسمت غربی معبرخیبرووادیهای متصل بقاعدۀ شمالی سفیدکوه زندگی میکنند. آنها یک مردم خوب و متفاوت با همسایگان شان بوده ومتصدی حمل ونقل بزرگ این منطقه دربین کابل وپشاورمیباشند. قاطروخرهای آنها ازنسل عالی بوده و تقاضای زیادی درکابل وپشاوردارد. شنواریها سربازان خوب ودزدان هوشیارمیباشند.

 

قاعدۀ جنوبی سفیدکوه حالا درملکیت توریهای فوق وخوستوال ها (که یک قبیلۀ متحد معلوم میشود) میباشد درحالیکه تمام ساحه آبی دربین دریا های کابل وکرم ودورترین نقاط غربی آن مانند کوهات وبهادرخیل در اختیارختک ها قراردارد. ازساحۀ اپاریتی، آنچه به افریدی وشرکای باستانی آنها باقی مانده، قلب منطقه (یعنی وادی ومعبرکوهات، تپه ها و معبرخیبر، وادی میرانزی و ارتفاعات قسمت شرقی سفید کوه) میباشد. درقسمت جنوبغربی این منطقه، یک قبیلۀ کوچک وگمنام بنام "زُمُخت" وجود دارد که فکرمیشود افغان بوده واکثرا منحیث دزدان ماهر و سر سخت شهرت دارند.

 

قبایل افریدی، ورکزی، بنگش، ختک، توری، زمخت، خوستوال، جاجی یا زازی، منگل وغیره به دوفرقۀ سیاسی بنامهای سامال و گار یا  گارا تقسیم میشوند. این فرقه ها، دراینروزها، دارای هیچگونه اهمیت سیاسی نیستند، ولی منحیث یک رهنما برای دانستن روابط ومناسبات قبلی آنها دلچسپ میباشد. این مردم، کوچکترین معلوماتی دربارۀ منشای فرقه های مخالفی ندارند که منحیث یک موضوع موروثی به آنها نسبت داده میشود، اما آنها سخت مواظب این تفاوتها بوده وهرگزحاضرنیستند آنرا تعویض نمایند. قرارمعلوم این فرقه ها بهنگام مسلمان گردیدن ایشان ایجاد گردیده وبا وجودیکه تمام آنها خود را مسلمان میپندارند، هنوزهم تفاوتهای قبلی مذهبی خود را نگهداشته اند (یکعلامه برای اینکه تغییرعقیدۀ آنها اجباری وبه زورصورت گرفته وبعوض اینکه حقیقی باشد بسیارظاهری است). چون اینها مردمانی بودند دارای دومذهب دشمن که درآن زمان پهلو به پهلوی هم دراین منطقه میدرخشیدند (بودائی وماگی) و بطورطبیعی با معیارهای خاص ویا بخشهای مذاهب اولی آنها مرتب گردیده بودند؛ سامن یا سرامن بودائی نام خودرا بیکی داده وگبر، گَور یا  گر ماگی بدیگری.

 

بابررسی افریدی های امروزی درمی یابیم که بسیارمشکل است آنها را اولادۀ بودائی های ملایم، صنعتی، صلحدوست، ومتفکرتصورکنیم که متنفرازخونریزی یا تخریب زندگی کوچکترین مخلوق خدا بودند. یا آنها را فرض کنیم که اولادۀ آتش پرستهای باشند که مواظبت محبت آمیزآنها برای زندگی تقریبا مساوی بودائی ها بوده وقربانی صادقانه ودقیق آنها درجهت رعایت کوچکترین مراسم واحکام مذهبی ایشان نمیتواند مثل و مانندی داشته باشد. افریدیهای امروزی باوجودی اینکه خودرا مسلمان میگویند درواقعیت به هیچ مذهبی پابند نیستند. آنها تا اندازۀ زیادی جاهل اصول وتعلیمات مذهبی هستند که خودرا بآن منسوب میدانند وحتی اگرهم بدانند بهیچوجه پابند آن نیستند.

 

صرفنظرازینکه آنها قبلا بودائی ویا آتش پرست بودند اکنون درپستترین درجۀ مدنیت ومرزوحشت قراردارند. بطورکامل بیسواد وبه هیچ معیاری پابند نبوده، هرفرد شاه خود بوده وتمام قوم بیک مجمع کوچک کمترازسه صدهزارنفرتقلیل یافته که اکثرا دزد، گلوبُر،فاقد هرگونه برخورد انسانی وآمادۀ عمل فوری میباشند. آنها حتی دربین همقومان خودشان (پتان) بحیث بی اعتمادترین بی اعتماد محاسبه شده وازهرجانب منحیث سفاک ترین وپنهان ترین دشمن درنظرگرفته میشود. طوریکه ما آنها را می شناسیم، بحیث یک همسایۀ مستقل، آنها یک درندۀ موذی، غیرقابل اعتماد، گرگ صفت، خودسروبدون هدف درزندگی بوده؛ پیشۀ آنها فقط دزدی، قتل وایجاد کینه وعداوت میباشد.

 

جهالت ووحشت آنها درقبایل همسایه یک ضرب المثل بوده وتعداد زیادی قصه های تفریحی درمقابل آنها گفته میشود. آنها با وجودیکه خود را مسلمان میگویند هیچگونه حرمت واحترامی حتی برای ملاها ویا روحانیون اسلامی نیزقایل نبوده وآنها را آنقدرغارت واهانت نمودندکه منطقۀ آنها توسط تمام روحانیون بحیث یک منطقۀ خطرناک ممنوع السفراعلان گردید. آنها بعلت جهالت درمعلومات مذهبی، ریشخند دیگران درمنطقه بوده وبا شرمساری مجبورمیگردند یک "ملای" پرشورو متعصب را با فریب واغوا ازشهرپشاوربخانۀ کوهستانی خود بیاورند. ملابا قرارگرفتن درمحل جدید خود، منحیث وظیفه، به گلۀ بیسواد خویش دربارۀ مفاد رفتن به حج، زیارت اماکن اولیا وشهدا ومفادهنگفت نذرو قربانی بنام آنها صحبت میکند. این درس برای مغزواندیشۀ افریدی کافی است: آنها درمییابند که با رفتن به زیارت اماکن مقدسه وهدیۀ نذروقربانی بنام آنها، میتوانند ثواب کمائی نموده، خشم آنها را فرونشانده ومورد عنایت آنها قرارگیرند؛ لذا مصمم میشوند که هم به زیارت بروند وهم نذرنمایند. اما ازیکطرف درتمام منطقۀ آنها چیزی بنام "زیارت" وجود ندارد وازطرف دیگررفتن به اماکن مقدسه درساحۀ همسایه ها چیزی نیست که دربارۀ آن فکرشود؛ زیرا وضع طوری است که افریدیها مخالف همه میباشند وهمه مخالف افریدی. دراین وضع دشوارچقدرآسان است که یک "زیارت" درمنطقۀ خودشان داشته باشند وچه کسی میتواند برای شهادت، مناسبترازملای محترم باشد. لذا "ملا" را قربانی نموده و "زیارتی" بربالای مرقد آن افراشتند وباینترتیب تیرا اولین مکان مقدس خودرا پیدا میکند. شاید برای افریدیها، جزاین، هیچ راهی دیگری برای فداکاری باین شکل دینداری موجود نباشد.

 

گزارش افغانها دربارۀ شجرۀ افریدی نشاندهندۀ اصل ونسب طولانی آنها است که ازهیچکسی بوجود نیامده اند ولی دریافت نام آنها، جعلی ازیک داستان ضعیف است که بآن هم نشاندهندۀ افتخارقومی تمام قبیله میباشد. قصه ازینقراراست که درزمان های قدیم بعضی حاکمان ایالت پشاور یکتعداد اعضای قبیله را به "دربار" خود ویا (مجلس حضار) فرامیخواند. یکی ازآنها با استقلال وخودخواهی بومی، محل یا جای خودرا درمدخل دربارمیگیرد وزمانیکه حاکم میخواهد داخل دربارشود اوازجای خود بلند نمیشود. حاکم توقف نموده وازاومیپرسد که کی است. زه سوک یم؟ "من کی هستم" واوبا لحن بی تفاوتی جواب میدهد: زه هم افریدی یم "من هم یک آفریدۀ خدا هستم". درفارسی – آفریده بمعنی "مخلوق" است. ازین حالت، قبیله نام افریدی را کسب مینماید.

 

افریدیها یا خیبریها (پس ازاشغال این معبرمشهورتوسط ایشان) منحیث همسایگان مستقل ما درجریان 30 سال فرمان روائی برتانیه برسرحدات ترانز-اندوس، ما را به مشکلات بزرگ ودوامداری مواجه ساخته اند. دزدیهای بزرگ آنها درمرکزکانتونمنت های پشاوربا گارنیزون هشت هزارنفری، درج تارخ منطقه است. دزدیها وآدمکشی های آنها درمسیر شاهراهها، تهاجمات روستائی وگله دزدی آنها باعث تصادمات دوامدار آنها با کارمندان سرحدی ما گردیده است.  نتیجۀ 30 سال تماس با آنها بهیچوجه نتوانست آنها را بما وصل سازدوهم نمونۀ فرمانروائی برتانیه نتوانست هیچگونه تغییرقابل توجهی درشرایط آنها ایجاد کند، باستثنای  توانمند ساختن آنها ازطریق چشمپوشی وحفظ شجاعانۀ خودمان که حالا به مجهزترین قبیلۀ درسرحدات ما تبدیل شده اند. ما باید روزی این مردم را اشغال ومنطقۀ آنها را ضم خود سازیم. بعدا خواهیم دریافت که اینقوم تیراندازچه کاری میتواند انجام دهند (با انفیلدها، سنایدرها و مارتینی هنریهای ما که قسما توسط افریدیهای فراری ازارتش ما واکثرا توسط دزدان هوشیاردربارکهای قطعات نووارد اروپائی ویا بومی بدست آورده اند).    

 

ختک

 

سَتاگیدای هرودوتس درسایتک، شَتک وختک نویسندگان بومی معاصر تشخیص میشود. شَتک وختک کاملا اشکال تلفظ غربی وشرقی پشتوی آنست. مهد اصلی آنها کوههای سلیمان وقسمت غربی آن بنام کوه سنوال ومنطقۀ هموارآن تا اندوس وجنوبی ترین قسمت آن دیرۀ اسماعیل خان میباشد. درکوه سلیمان، مرزآنها درجنوب به برمل ختم شده وبا کاکرهم مرزاست. قرارمعلوم ختک ها درزمان های قدیم توسط قبیلۀ وزیری ازمنطقۀ همواراندوس بیرون رانده شده؛ کسانیکه پس ازمدت طولانی توسط قبایل دیگری ازعقب (ازسند) تحت فشارقرارگرفته، آنها را بمنطقۀ کوهستانی ختک کشانیده ومردمان قدیمی را ازمالکیت مسکن اصلی ایشان محروم میسازد. گفته میشود که این حادثه حدود 600 سال قبل بوقوع پیوسته است. قرارمعلوم دردورانهای قدیمترازاین حادثه، ختکها ازطرف غرب توسط مردمان پارسی مورد هجوم قرارمیگیرند که حالا بنام چکمنی ویا چمکنی یاد میشوند. این مردم ختکها را اشغال ویا صلب مالکیت نمیکنند، بلکه درمنطقۀ آنها ودربین آنها، اکثرا درشهرهای عمدۀ مقیم وکانیگورام مسکون میشوند. با وجودیکه تمام این منطقه حالا در تصرف وزیری ها میباشد هنوزحدود 300 ویا 400 خانوادۀ چمکنی دراین دوشهر(منحیث مطیع وزیریها) سکونت دارند.

 

قرارمعلوم چمکنی ها یک فرقۀ پارسی مسلمانان رافضی (بدعتگذار) بوده وبخاطرتعقیب حکومت ازمنطقۀ خودشان فرارنموده بودند. گفته میشود که آنها مربوط (ولی حالا ازجملۀ مسلمانان ارتدوکس میباشند) فرقۀ اسلامی شیعه بنام علی اللهی (معتقد به الوهیت علی داماد محمد) بودند. داستانهای کنجکاوانۀ درمورد مراسم خاص مذهبی آنها واقدامات غیراخلاقی آنها گفته میشود. قرارمعلوم، یک مشعل سوزنده (چراغ) که عنصراساسی مراسم مذهبی آنهاست، دریک مرحلۀ خاصی ازمراسم و قرائت که هردوجنس (بدون تفاوت) یکجا میگردد، توسط روحانی یا پیشنمازخاموش ساخته میشود. با این علامه، جماعت به عیاشی وغیر اخلاقیاتی میپردازند که بآنها نسبت داده میشود. بعلت این عادت عجیب، پارسیان آنها را بنام چراغکش وپتانها بنام اورمر(یعنی چراغکش) یاد میکنند. رهبرویا جد بزرگ آنها درینقسمت عَمرلوبن بوده است ولی هیچ گونه معلوماتی بغیر ازنام اووجود ندارد. مطابق گزارش افغانها، این مردم حدود پنجصدسال قبل به تعقیب یک قحطی سه یا چهارساله در منطقۀ آنها پراگنده میشوند. یکتعداد آنها بوادی لوگردرجنوب کابل کوچیده ودربرکی برک مسکون میشوند؛ دیگران به وادی پشاور(جائیکه قریۀ چمکنی محل سکونت آنها است) وازآنجا به هندوستان رفته ودرنفوس عمومی منحل میشوند. ولی یکتعداد زیاد آنها درکانیگورام ومقیم ویکتعداد آنها درمحل استقرارایشان درقسمتهای شمالی منطقه درجوارقبایل کوچک منگل، خیتای و زازی (ظاهرا قبایل مهاجرازمنگلی وخیتای (کتای ما) درشمالغرب چین) باقی میمانند. تعداد مجموعی چمکنی حدود 5 هزار فامیل تخمین میشود. آنها مردم آرام، غیرمتعرض وصنعتی بوده ویگانه قبیله دراین منطقه است که مصروف جنگهای خانوادگی وراهزنی شاهراه ها نبوده اند.

 

ختکها با اخراج ازمنطقۀ خودشان توسط وزیریها (یکجا با بعضی همسایه های ایشان مانند قبایل هانی ومنگل) به ساحات بنوعقب نشینی نموده ودر دویال مستقرمیشوند که بنام صدروان نیزنامیده میشد. آن ها دراینجا با دوستان عجیب خود بمنازعه پرداخته وآنها را ازبین خود اخراج میکنند. پس ازین، ختکها توسط بلوچها مورد حمله قرارگرفته ومجبورمیشوند بطرف شمالشرق وبه کوه خنگان بروند. آنها بتدریج ازینجا، ازطریق کربوغه، تیری، چوتره، لچه وغیره به اندوس منتشرمیگردند. زمانیکه ختکها مصروف مهاجرت بطرف شرق میباشند بنگشها توسط توریها ازکرم اخراج ساخته شده و(قرارمعلوم) ازطرف جنوبشرق درمسیری پیشروی میکنند که ختک ها میآمدند. بنگشها با اخراج ازملکیت ایشان درکرم بطرف قبیلۀ متحد خود (ورکزی) رفته وبخاطرزمین به منازعه میپردازند. زمانیکه آنها مشغول منازعه بودند ختکها با استفاده ازفرصت زمینهای طرف توره چپره وپتیاله را ازورکزیها گرفته وهمسایۀ بنگش میشوند (یک رشته کوه دربین لچه وگداخیل قراردارد که تا به امروزآنها را ازهم جدا ساخته است). زمانیکه ختکها نیرومند میشوند بطرف شمال حرکت کرده، ورکزی وافریدی را بطرف ارتفاعات کوهستانی رانده و مالکیت تمام ساحۀ آبی اندوس تا دریای کابل را حاصل میکنند وطوریکه قبلا گفته شد حتی ازآن عبورنموده وداخل منطقۀ یوسفزی میشوند. آنها بهنگام پیشروی، مسکونین جوامع کوچک بیگانه را (مانند مغولکی و سینی (مغول یا منگول وچینائی) دربخش بلوچ آنها، جلوزی، دنگرزی واوریاخیل دربخش تیری آنها) درخود جذب میکنند.

 

ختکهای که شامل بنوچی اند یک قوم خوب بوده وازتمام پتان های دیگر درقواره، سیمای عمومی وتعداد زیاد رسوم آنها فرق دارند. آنها ازپتانهای شرقی نیزفرق میشوند ویگانه قبیلۀ میباشند که بلهجۀ نرم ویا غربی پشتو صحبت میکنند. گزارش افغانها دربارۀ منشای نام آنها (درحالیکه ارائه رسوم مردم درزمانهای قدیم است) نشان دهندۀ سهل انگاری تفکرآنها و باورکامل ایشان به معلومات روحانیون آنهاست؛ آنها با ازدست دادن تمام مسیراجدادی خویش فقط بگفته های رهبران مذهبی خویش باوردارند.

 

قصه ازینقراراست که روزی چهاربرادر(گفته نمیشود مربوط کدام قبیله) برای قدم زدن ویا شکار(محل نیزمعلوم نیست) میروند، درمسیرراه چهار دختر(طوریکه ازکالای آنها معلوم میشود) را می بینند که بطرف آنها می آیند. زمانیکه به آنها نزدیک میشوند، برادربزرگترمیگوید: "چه ورزشی بهترازین، بیائید هریک ازما این دختران را به زنی بگیریم!" پیشنهاد او تحسین گردیده وآنها موافقت مینمایند که برای آنها قرعه انداخته شود. ولی برادربزرگترخواهان استفاده ازحق بزرگی (بدون قرعه) گردیده واین حق به اوواگذارمیگردد. زمانیکه به همدیگرمیرسند، برادربزرگتردختران را توقف داده ودختری را برای خود انتخاب میکند که قشنگترین لباس را پوشیده است. برای دیگران قرعه میاندازند وزمانیکه قرعه بپایان میرسد هربرادرروی دخترمربوط بخود را بازمیکند ومعلوم میشود آنکه قشنگ ترین کالا را پوشیده بود پیرترین وبدقواره ترین دختربوده است، درحالی که آنهایی که لباس ساده تروموقرترداشتند کاملا دختران جوان وخوبرو بودند. برادران جوان وخوشچانس به برادربزرگتردرانتخاب عروس او خندیده واین جمله را به اوتکرارمیکنند: "په خطا لاری" یعنی "به خطا رفتی". نسب سازان افغان میگویند که ازین حادثه، نام یا کلمۀ ختک اشتقاق شده وبعدا میافزایند که ازین چهاردختراولاد زیادی بوجود آمده، تعداد آنها افزایش یافته ونامهای بخشها وتقسیمات فرعی قبیله بوجود آمده است. ختکها در تحت فرمانروائی برتانیه، بصورت عام، یک مردم خوش برخورد و وفادارثابت میشوند. معدن نمک کالاباغ دراختیارآنها ست. تعداد زیاد آنها در آنجا مصروف کاربوده ومنحیث تجاران، نمک را به مناطق کوهستانی دربین وادی پشاوروبدخشان انتقال میدهند. خواجه محمد خان رئیس قبیلۀ ختک چند سال قبل به خاطروفاداری وخدمت به حکومت برتانیه، بحیث شوالیه (سلحشور) با درجۀ ستارۀ هند شناخته میشود.

 

وزیریها که ختک یا شتک (طوریکه درلهجۀ غربی پشتوتلفظ میشود) را ازمسند قدیمی ایشان درکوه سلیمان (ازستاگیدیای هیرودوتس – یگانه مولفی قدیمی که این مردم را ذکرنموده است) رانده بودند، معلوم میشود که با ویرسی مورخین باستانی اسلامی مطابقت داشته باشد. ویرسی یک بخش قبیلۀ سودها ویک شاخۀ راجپوت پرامارا است. معلوم میشود که وزیریها اولین تهاجم خود بمقابل ختکها را حدود 500 یا 600 سال قبل درزمانی آغازنمودند که منطقه درقحطی کامل قرارداشته ومسیرحرکت آنها ازطریق جلگۀ شام بطرف وادیهای مجاوروناحیۀ برمل بوده است. آنها قبل ازپیشروی بیشتر، دراینجا مسکون گردیده ومدتی باقی میمانند. معبد اجدادی وپیرقبیله دربرمل قرارداشته وزمینهای یکی ازقبایل فرعی بنام سودکی نیزدرهمین جاست. وزیریها پس ازاستقراردربرمل، بتدریج پیشروی نموده ودرطول سالیان طولانی ختکها را ازسرراه برداشته وبا انقیاد چمکنی ها تمام منطقۀ ختک باستانی ازجلگۀ شام درجنوب تا وادی کوهات درشمال را تسخیرمینمایند.

 

ختکها یک قبیله ای نیرومند وکاملا مستقل بوده وشیوۀ زندگی آنها اکثرا چوپانی وکوچیگری میباشد. آنها ازنگاه ظاهری ازدیگرقبایل پتان بسیار متفاوت بوده وتعداد زیاد رسوم مخصوص بخود را دارند. آنها ازچراگاه های موجود درمرزهای غربی منطقۀ ایشان با سلیمان خیل، خروتی و بخشهای قبیلۀ بزرگ غلزی بطورمشترک استفاده میکنند.

 

دادیک

 

دادیکها آخرین چهارقومی متذکره توسط هیرودوتس است که تشکیل کنندۀ یک ستراپی واحد درسرحدات شرقی امپراطوری داریوش بود. دربارۀ تشخیص این مردم نظریات متفاوتی وجود دارد. بعضیها معتقداند که اینها همین تاجکهای معاصراند اما این تغییرفیلولوژیکی، طبیعی معلوم نمی شود. درپهلوی آن، واژۀ تاجک فقط پس ازاشغال پارس توسط اعراب مروج گردیده که دربخش تاجکها توضیحات داده میشود. یکتعداد دیگر آنها را مردمان کوهستانی درشمال گنداریا میدانند که قبلا بنام دَرَدا یاد میشدند؛ نامی که هنوزبرای آنها معلوم بوده ولی دربین مردم چندان مروج نیست، بآنهم هنوزنام اجدادی بومیان چیلاس درجانب دیگراندوس بوده و آنها خود را درد مینامند. تغییرازدَرَدا به دادیک نیزچندان طبیعی نبوده و بسیاراحتمال دارد دادیک که ظاهرا همسایه ستاگیدیا بوده حقیقتا دادیهای فعلی باشند که منحیث یک قبیلۀ کوچک با کاکرترکیب گردیده وهنوزهم درمسند باستانی خویش مستقرهستند. قرارمعلوم دادیک یا دادی که اولا تمام منطقه را در اختیارداشتند حالا بواسطۀ طوایف مختلف قبیلۀ کاکر اشغال شده، بتدریج توسط آنها اخراج، کشته ویا جذب میشوند. ازینکه این تغییرات چه وقت صورت گرفته بسیارمشکل است اما موضوع زمانی بهترفهمیده میشود که ما دادیها را کنارگذاشته وتوجه خودرا به کاکر (حاکمین فعلی این منطقه) معطوف داریم.

 

کاکرهای افغانستان دارای منشای سکائی وهمقوم گاکر یا غاکراند که درچاچ، راولپندی، جانب دیگراندوس وحصص مختلف هند مسکون هستند. مطابق گزارش افغانها، کاکرنواسۀ غرغشت ازطریق پسردومی آن، دانی است؛ غرغشت جوانترین سه پسرقیس (جد بزرگ افغان های معاصر) میباشد. قبلا نشاند دادیم که نام پسراول (سربن) صرف اداپشن (اقتباس) عنوان قومی مردمانی است که نسب سازان افغان آنرا منحیث یک سیت برای نسل قیس تقسیمبندی نموده وهم منشای راجپوتی آنها را با ردیابی آنها تا زمان حاضرروشن ساختیم؛ درغیرآن، این موضوع توسط یک سلسله نامهای عجیب وغریب بسیارمشکل میگردد. بادرنظرداشت آن، میتوان گفت که سربن فوق (مطابق نسب سازان افغان) دوپسربنامهای شرجون وخریشون داشت. اینها واضحا شکل تغییریافتۀ نامهای اصلی راجپوتی – سورجن و کریشن بوده وبا تغییربه نامهای اسلامی (تغییر شرجون به شرف الدین و کریشون به خیرالدین) تغییرات بیشتری خورده اند. ردیابی های مشابه وابستگی های هندی را میتوان تقریبا درتمام جداول نسب سازان افغان دریافت نمود. این همان چیزی است که میتوان توقع داشت، وقتی ما بخاطربیاوریم که پنج برادرپاندوشاه دروقت مها بهارت ویا جنگ بزرگ که درساحات کورو کیشترنزدیک تینساربه وقوع میپیوندد، به پنجاب وافغانستان مهاجرت نموده (تا به دورترین نقاط یعنی غزنی وکندهار) ودرآنجا سلطنتهای مستقلی را ایجاد میکنند که برای چندین قرن ادامه مییابد. قرارمعلوم، غیرغیشت یا غرغشت پسرسوم قیس، نام خود را ازمنشای قومی قبایل تقسیمبندی شده توسط نسب سازان افغان، اشتقاق نموده است بعین ترتیبی که آنها با نام پسربزرگ آن، سربن کرده اند. معلوم میشود که غیرغیشت شکل تغییریافتۀ سیرغیز یا غیرغیز (آواره) بوده ونشاندهندۀ منطقۀ است (ترکستان شمالی) که مردم اصلا از آنجا آمده اند. سیرغیزیا کیرغیزبمعنی آواره یا کوچی درلسان آن منطقه بوده ومربوط به واژۀ بسیارآشنای سکائی است. با وجودیکه حالا کاکر قسمت اعظم منطقۀ دادیک باستانی را دراختیاردارد (توسط یک تعداد طوایف) تمام آنها دارای منشای واحدی نیستند. پسران دیگردانی (درزمان های اولیۀ اسلامی، قسمت شمال منطقۀ کاکرفعلی بنام دانیستان وقسمت جنوبی آن بنام کاکران ویا کاکریستان نامیده میشد) که به نامهای دادی، ناغرو پانی درتاریخهای افغانها مشخص شده اند درتعداد زیاد رسوم، عادات ولهجه ازکاکرحقیقی فرق دارند. لذا ناغربطورصریحی بحیث راجپوتها نامگذاری شده وتوسط افغانها بنام بروح یاد میشود. گفته میشود که آنها درمنشا ورسوم محلی وهمچنان درروابط سیاسی با پانی بسیار نزدیک میباشند؛ اکثریت طوایف هردوی آنها درشیخواتی وحیدرآباد مسکون بوده وبخش کوچکی ازآنها درساحۀ کاکراقامت دارند. تاریخ دادیها درگمنامی ازبین رفته ومعلوم میشود که حالا چیزی بیشتری دربارۀ آنها نمیدانیم، بجزاینکه آنها درقبیلۀ کاکرجذب شده وخود را بیک قبیلۀ مهاجرخجندی ضمیمه ساختند که یکجا با آنها بصورت عام بنام خجندی ویا خوندی شناخته میشوند.

 

کاکرها درپهلوی طوایف مختلف منطقۀ ایشان، ادعای قرابت با گادون مهابان وچاچ درهردوجانب اندوس درشمال اتک را دارند. این مردم نیزخودرا کاکر نامیده ویکی ازمحلات مسکونی آنها درچاچ بنام غرغشت یاد میشود. آنها همچنان ادعای قرابت با تایمنی چارایماق را دارند که در رشته کوههای سیاه بند جبال غوردرجنوبشرق هرات مسکون اند. این مردم نیزخودرا یکشاخۀ کاکرمیدانند، ولی خودرا ازبقایای چارایماق در طرف شمال آنها جدا دانسته ورسوم وعادات وهمچنان لهجه ومذهب آنها فرق دارند(اینها سنی وآنها شیعه اند). تایمنی شامل دوفرقه است که یکی آن بنام قپچاق یاد شده، ایماق ویا "کوچی" میباشد ودیگری درزی که مسکون بوده واکثرا بنام افغان یاد میشوند.

 

منطقۀ کاکردرسرحدات اندوس حدود یکصد میل مربع بوده وازمرز وزیری درشمال تا مرزبلوچها درجنوب وسعت دارد. این منطقه ازشمال بجنوب بواسطۀ یک سلسله کوهها امتداد داشته ودرنشیبهای شرق وغرب دارای وادیهای گوارا وحاصلخیزمیباشد. دروادی کنجوغی که حدود 30 میل ازقلۀ قند بطرف جنوبغرب ادامه دارد طایفۀ سَنیا مسکون بوده ودر بوری (یک وادی ایکه بطرف جنوبشرق ادامه دارد) طوایف سَنجاره و سمبیرا (نامهای واضحا دارای منشای هندی) سکونت دارند. کاکردر حقیقت، مجموعۀ ازمردمان مختلف اند که حالا باوجوداینکه پشتوصحبت میکنند وخود را پتان کاکرمیخوانند لهجه ها، رسوم وعادات خاص خود را حفظ نموده اند.

 

اکثریت کاکران اصیل درتجارت ادویۀ نباتی (اسفوتیدا) دربین هرات وهند مشغول اند. اما اکثریت طوایف دیگرزندگی چوپانی داشته، یکجا با گله و رمۀ خویش ازیکجا بجای دیگرحرکت نموده، درجوامع کوچک سه یا چهارفامیلی زندگی نموده وخیمه های سیاه یا غژدی خود را دردسته های کوچک نصب میکنند. تعداد کمی درقریه جات مسکون بوده ومصروف زراعت دروادی های عمدۀ بوری، ژوب، کنجوغی وغیره میباشند. رشته کوه ژوب کاکررا ازوزیری جدا میسازد. همسایگان آنها غلجی درشمال غرب، اچکزی درغرب وترین درجنوبغرب (هردوقبیلۀ درانی) میباشد. بلوچها درجنوب قراردارند که دشمن اجدادی کاکراند. شایونه داغ، یک فلات کوهستانی درشمالغرب منطقه، چراگاه مشهورکاکراست؛ درغرب کوه توبه، یکتعداد وادیهای کوچک وباریک وجود دارد که جویبارهای متعدد آن یکجاشده ودریای لوهره را بوجود میاورند که وادی پیشین را آبیاری میکند. دربهاروتابستان، قسمت اعظم این منطقه دارای مسکن لذتبخش، اقلیم سالم وهوای معطربا بوی گلها میباشد که سطح زمین را همانند یک قالی رنگارنگ میپوشاند. باوجودیکه این منطقه بسیارخوب است، مردم آن بسیاربد است زیرا آنها مانند تمام قبایل مستقل پتان جاهل، ظالم، وحشی وراهزن میباشند.

 

باینترتیب نشان دادیم که پتانهای معاصرنه تنها دربرگیرندۀ چهارقوم باستانی پکتیائی های متذکره توسط هرودوتس است (درواقعیت تنها برای کسیکه این عنوان مربوط آنست) بلکه شامل یکتعداد اقوام دیگر(بعضیها اقارب وبعضیها بیگانه) نیزمیباشد که درداخل منطقۀ اصلی آنها (پکتیای باستانی) توسط امواج متوالیی اشغال وانقلابات سلسلوی درپهلوی هم قرارگرفته بودند. تمام این اقوام مختلف مانند کاکر، وزیری، توری وغیره واضحا درگیریک مبارزۀ طولانی بودند تا اینکه خود را دربین اقوام پتان مستقرساختند؛ معلوم میشود که فقط با مخلوط شدن با آنها وتا اندازۀ با سازگاری با رسوم وعادات آنها بود که آنها را توانمند ساخت نه تنها خود را مستقرسازند بلکه مرزهای خودرا وسعت داده وهویت مشخص خود را بقیمت باشندگان باستانی حفظ نمایند. تنها مردمان دیگری افغانستان که درپهلوی مسکونین منطقۀ اصلی پتان مستقربوده وخود را پتان مینامند، افغان وغلجی میباشند. بعلت اینکه آنها تا اندازۀ زیادی (بخصوص غلجی) درداخل مرزهای منطقۀ پتان زندگی نموده وتا اندازۀ، زبان ورسوم آنها را فراگرفته وهم بعلت اینکه باعث مسرت نسب سازان افغان میگردید تا آنها را مجموعا شامل یک قوم واحد ازنسل یک جد مشترک سازند.

 

تا زمان آخرین تغییرات سیاسی ونظامی (تغییراتیکه هنوزدرسرحدات ترانز-اندوس جریان دارد)، قبایل پتان که ساحات کوهی سفیدکوه وسلیمان کوه را دراختیارداشتند، دراکثری حصص، استقلال خودرا برای چندین قرن حفظ نموده اند؛ استقلال نه برای یک قوم متحد، بلکه استقلال برای هرقبیلۀ جداگانه. قبایل پتان درجلگه ها وساحات پائین (دربین کوهها و دریا) مانند یوسفزی، ختک، بنگش، بنوچی، مهمندهای وادی پشاورو غیره حتی اززمان اشغال پنجاب مطیع برتانیه بوده اند. بعضی قبایل کوهی وادیهای کرم، داور وسیبی درزمانهای مختلف (دردوران فوق) توسط حکومت کابل بانقیاد آورده شده بودند. مگرتمام قبایل نیرومند کوهی مانند یوسفزی ومهمندهای کوهی، وزیری، کاکروچندین قبایل کوچک بشمول بعضی طوایف غلزی کوهی کاملا مستقل میباشند.

 

ازگزارشات فوق معلوم میشود که پکتیائیهای اصیل (قوم پختون یا پتان) باوجودیکه هویت خود را تا زمان حاضربسختی حفظ مینمایند تا اندازۀ زیادی با قبایل متعدد بیگانه مخلوط گردیده اند که توسط امواجی اشغال وانقلابات، درجریان چندین قرن باینجا آورده شده اند. این همانچیزیست که ما باید با درنظرداشت موقعیت منطقه (نقطۀ اتصال سه امپراطوری بزرگ پارس، ترک وهند) متوقع باشیم. ازینکه چقدروقت دربرگرفت تا این اقوام مختلف دریک قومی آمیخته گردند که دارای عین زبان، مذهب ورسوم گردند، جواب آن بسیارمشکل است. مگرشکی وجود ندارد، تغییراتی آغازشده بسرعت باکمال میرسد. معلوم میشود که درتحقق این امر، مذهب نقش بسزائی بازی نموده وازهمینجاست که تمام مذاهب بودائی، برهمنی وگبربطورهمزمان درمقابل عظمت اسلام ازپا درمیآیند. اسلام برای باراول توسط اولین حاکمیت ترک (محمود غزنوی مشهوردر آغازقرن یازدهم میلادی) بطورسیستماتیک دربالای مردمان این منطقه تحمیل میگردد. صرفنظرازینکه وسایل آتش وشمشیر چقدرمیتواند در مراحل اولی، موفقیت آمیزباشد (طوریکه معلوم است) اثرات آن دوامدار واکمالی نیست. طورمختصر، تغییرعقیدۀ مردم درتحت چنین اجباری صرف ظاهری بوده وآنها بسرعت درجریان جانشینان محمود بعقیدۀ قبلی خود برمیگردند تا اینکه درزمان شهاب الدین غوری درقرن دوازده، یک تجدد اسلامی درتمام هند بوقوع میپیوندد. درین زمان تمام منطقۀ پختون توسط روحانیون اعراب (که عنوان سید، "آقا"، را دارا بودند) وتازه مسلمانان بومی هندی (که بنام شیخ، "بزرگ"، یاد میشدند) اداره میشد. قرارمعلوم، این مبلغین مشتاق، وظیفۀ برگرداندن یا تغییرعقیدۀ این مردم را با انرژی وجسارت زیادی (ولی بدون خودداری شخصی) تقریبا بانجام رسانیدند. آنها درهمه جا خود را دربین گلۀ جاهل خود بسیارراحت احساس نموده ، بطورآزادانه دختران آنها را به زنی گرفته، با سختگیری عُشُر(ده یک) ودیگرنذرهای اسلامی را تحمیل نموده وبطوردقیقی حرمت وتعظیم نسبت بآنها را (منحیث مشرحین و واضحین کلمات خدا ورهنمای بشارتهای بهشت) تحمیل نمودند.

 

قابل یادآوری است که روحانیون سنی (یا بخش ارتدوکس) به تنهائی تمام عرصه را دراختیارنداشتند، زیرا آنها قبلا با طرفداران پارسی بخش شیعه ورافضین پارسی بخش علی اللهی (که به الوهیت علی معتقد اند) مواجه بودند. اما با کم شدن نفوذ پارسها دراین منطقه، سنی ها بزودی تسلط حاصل نموده، شیعه ها وعلی اللهی ها (یا چمکنی که بنام چراغکش پارسی ویا اورمرافغانی یاد میشد) یا عقیدۀ خودرا به عقاید عامتردولتی بدل نمودند ویا به عقاید اجدادی خود برگشته ودریک حالت بردگی ویا وابستگی فرورفتند. هنوزهم چندین طایفۀ شیعه دربین قبایل مختلف پتانها وجود داشته وپس اززوال اسلام منحیث یک قدرت دولتی درین مناطق، آنها توانستند موقعیت خویش را با آزادی وامنیت بیشترازقبل حفظ نمایند. اما وضع چمکنی طوردیگری رقم میخورَد. چون آنها توسط هردوبخش مذهبی اسلام، بحیث رافضی مورد تبعید وآزارقرارداشتند بزودی برای بقای خود به سنی تبدیل گردیدند با وجودیکه هنوزهم لقب قبلی خود را نگهداشته اند.

 

معرفی نویسندۀ کتاب: ایچ. دبلیو. بیلیو

 

هانری والتر بیلیو یک داکتر طب برتانوی است که درسال 1834 م در هند متولد شده ودرسال 1892 م وفات میکند. تحصیلات خویش را در شفاخانۀ سنت جورج لندن بپایان میرساند. بحیث معاون جراح درقشون بنگال کارنموده وباهیئت نمایندۀ برتانیه درسال 1857 م تحت ریاست هری برنیت لمزدین به افغانستان میرود. درسال های 1860 م با هیئت پیشقراولان درمردان خدمت نموده وبعدا درپشاوربحیث جراح ملکی کار میکند. پسانتربحیث کارمند سیاسی درکابل مقررمیشود. درآخربحیث سرجراح درهند خدمت نموده ودرسال 1886 م تقاعد مینماید. بیلیوآثار زیادی دربارۀ افغانستان وهند مینگارد (بشمول اولین گرامرپشتو) که عمده ترین آنها قرارذیل میباشد:

 

1 - گرامرزبان پشتو(1854)

2 - ژورنال هیئت سیاسی درافغانستان در1857 (1862)

3 - گزارش عمومی دربارۀ یوسفزی (1864)

4 - افغانستان وافغان ها (1879)

5 - نژادهای افغانستان (1880)   

6 - دکشنری زبان پختویا پشتو

7 - کاوشی دربارۀ اتنوگرافی افغانستان (1891)

8 - کشمیروکاشغر 73-1874

9 - ازاندوس تا تایگریس



نویسنده: H. W. Bellew
برگردان: سهیل سبزواری

سیدنی – می 2008
  
  
Copyright © 2005-2008 www.khorasanzameen.net