تاریخ افغان ها، فصل سی و دوم و پایانی – پسران شاه کامران بازگشت برویۀ نخست

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریَر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، دسامبر 2009

 

فصل سی و دوم و پایانی – پسران شاه کامران

 

پسران شاه کامران، حاجی فیروزالدین، پایان غمناک اووپسرش ملک قاسم میرزا، شهزادگان افغان درپارس، برخورد روسیه وانگلند دررابطه به هرات، یارمحمد شاه جدید هرات، تقویه قدرت و حمله به غور، غارت کاروانها توسط دین محمد خان، تسخیرغور توسط یارمحمد، اختلافات با کندهار، مطیع ساختن هزاره های زینت، مارش بمقابل خانات یوزبیک، برگشت اوبه جنوب، محرومیت ارتش او، تعادل بین ایالات آسیای میانه، پشتیبانی شاه پارس ازکهندل بمقابل یارمحمد، کمک یارمحمد با شاه پارس درجنگ بمقابل خراسان، مرگ شاه پارس، اتحاد یارمحمد با شاه پارس.

 

کشتارشاه کامران ازجملۀ پست ترین جرایم بیشمارووحشتناکی است که لکه آن دامنگیریارمحمد خان است. اوزیاد منتظرنمیماند تا اینکه مرگ زمامدارپیراو(که بنیه جسمی اوبا اضافه رویها وشکنجه های اوشکسته شده بود) بصورت طبیعی فرا رسد. این عمل نا مردانه برای اروپائیان بسیارنفرت انگیزاست، درحالیکه برای افغانها چنین نیست. بنظرآنها این عمل فقط اقدام سادۀ حقگیری است (زورحق است)؛ برای آنها کشتن دشمن یک امرمعقول است؛ چنین است نحوۀ که آنها بهمدیگرمیگویند، "وزیر، شاه کامران را کشت"، قرارمعلوم این اقدام وزیرمستوجب تقدیر بوده وشکوه دیگری بمقام اوافزوده است بعوض اینکه اقدامی قابل سرزنش باشد.

  

شاه بهنگام مرگ خویش ده پسردارد که نامهای ایشان قرارذیل اند: جهانگیر میرزا، سیف الملک میرزا، سعادت ملوک میرزا، عالمگیر میرزا، احمد علی میرزا، جلال الدین میرزا، اسکندرمیرزا، شهاب میرزا، زمان میرزا، نادرمیرزا.

 

اسکندر و زمان در1846 باثرکولرا درتهران میمیرند.

 

پسربزرگش، جهانگیرمیرزا که باید جانشین شاه کامران باشد، بخاطر اغتشاش بمقابل پدرش (وقتیکه اومصروف فرونشانی نا آرامیها درولایت فراه بود) وهم بخاطراقدام ظالمانه بمقابل نماینده اش موالی خان درخاطره ها وجود دارد. اونشان میدهد خون سدوزی دررگهایش جریان دارد، چون مثل تمام آن خانواده شجاع میباشد، باوجودیکه بیقراروعیاش است. او مدتی پس ازمحاصره هرات توسط پارسیان، خود را درناحیه فراه حاکم مستقل اعلان نموده ویارمحمد مجبورمیشود برای مطیع ساختن اوارتش بفرستد؛ اوسرکوب گردیده، به هرات آورده شده ودرنیمه آزادی بسر میبرد. وقتی شاه کامران به کوسان انتقال میشود، میرزا موفق میشود به پارس فرارکند. اودرتهران طوری زندگی میکند که تمام احساس کرامت خود را ازدست داده باشد؛ اودرمحلۀ پائین نگارستان زندگی میکند که توسط بربرها مسکون بوده وفقط درباره نوشیدن عرق وکشیدن تریاک فکرمیکند، جائیکه کاملا وحشی صفت شده وهنوزهم با تقاعد کوچکی زندگی میکند که شاه پارس برایش میدهد.

 

پسران دیگرکامران کاملا زن صفت بوده، کم وبیش با عین رذایل برادر بزرگ شان آلوده اند. سیف الملک وسعادت ملوک پس ازتخریب خانه ایشان اولا به ناحیه غوررفته وبعدا به زمینداورمربوط قلمروی کندهار میروند. نادرمیرزا دربغداد مستقرمیشود. عالمگیرو احمد علی درهند پناهنده شده وذکی ترین شهزادگان این خانواده اند. باقیمانده (جهانگیر، جلال الدین، اسکندر، شهاب و زمان) به تهران میروند، جائیکه سه نفر شان با نان روزانه سخاوت پسرکاکایشان (محمد یوسف میرزا) ازطرف شاه پارس زندگی میکنند. محمد یوسف میرزا که تمایل زیادی به مستی دارد، نسبت بایشان با ظرفیت بوده وبا عین خصوصیات پدرکلان خود (حاجی فیروزالدین که مورد احترام وعزت هراتیان قرارداشت) متمایز میشود. آن شهزاده که 16 سال درهرات حکومت میکند، مورد رضائیت کامل مردم هرات قرارداشته وبا ایشان بشیوۀ پدرانه معامله میکند. پس ازاینکه توسط مصطفی خان مغلوب میشود، به مشهد رفته ودرآنجا با سخاوت حکومت پارسیان زندگی میکند. روزی چند سربازداخل باغ خانۀ اوشده ومصروف چپاولگری میشوند، وقتی بنزد آنها رفته وبه پرخاش میپردازد، سادگی لباسهایش چنان فریبنده است که آنها فکرمیکنند خدمه است؛ بخاطراینکه مانع رفتن اوبخانه وهشداردیگران شوند، یکی ازآنها اورا با ضربه خنجرمیکشد. سرنوشت پسرش ملک قاسم میرزا بدترازاو میباشد. این شهزاده مربوط قطعه ایست که تحت فرماندهی عباس میرزا در1833 بمقابل هرات مارش میکند. اوبا گرفتاری تجارتی درمشهد، چند روزبعد ارتش را با ده خدمه دنبال نموده ودرنیمه راه بین مشهد وهرات مورد حملۀ یک دسته ترکمنها قرارمیگیرد؛ دراین تصادم کشنده، اوناظر زخم مرگباریکی ازپسرانش بوده ولحظۀ بعد گرفتار، بسته، به خیوه برده شده ودرمارکیت عمومی مثل برده فروخته میشود. اخباراین واقعه به خان خیوه رسیده، فورا اورا خریداری نموده وعواید یک دهکده را دراختیاراو میگذارد، اما هرگزاجازه ندارد قلمروی او را ترک کند؛ اودر1840 در آنجا میمیرد. محمد یوسف پسرملک قاسم میرزا یکجا با یکتعداد هراتیان، زمینی ازآصف دولت بدست آورده ودهکده کوچک سنگبِست را از مخروبه اعمارمیکنند که بیش ازدوصد سال درآنحال قرارداشته است.

 

محمد علی، شاه پارس تمام اعضای خانواده سدوزی را بخاطراستعمال بمقابل هرات پناه داده وحمایه میکند، بامید اینکه روزی هرات را تصاحب نماید، اما جانشین او، ناصرالدین شاه که با تفرقۀ درونی سلطنت بستوه آمده، کمتربفکرتوسعه بطرف شرق است: اما شهزادگان سدوزی ویک تعداد روسای افغان هنوزدرلیست متقاعدین دولتی باقی میمانند؛ در حالیکه میتوان تائید کرد یکی ازآنها ظرفیت لازم برای وادارساختن افغانها را ندارند که اورا درتخت اجداد شان بنشانند. پیشگوئی نفوذیکه روسیه یا انگلیس شاید روزی دراین قسمت آسیا بدست آورند بسیارمهم نیست، چون این قدرتها چنین روسای افغان را بمنافع خویش وصل ساخته، آنها را با بزرگترین تعلیم پذیری به نظرات سلطه جوئی خویش خم نموده و بدون درنظرداشت شایستگی، آنها را درراس قلمروها نصب میکنند. مظالم یارمحمد خان بسیاربزرگ است؛ اما جاه طلبی وحرص اونیززیاد است که باعث هزاران رذالت بالای مردم هرات میشود؛ بآنهم آنها با شادی ناظر رسیدن اوبه قدرت مستقل میباشند، بامید اینکه آنها چه وقت ازکامران نجات مییابند، کسانیکه مورد خفت وخواری قرارداشته و وزیرشاید ایشان را بآرامش وامنیت سوق دهد؛ آنها دلسرد نبودند. به مجردیکه اوقدرت را با عنوان سادۀ "وزیرصاحب کبیر" (وزیراعظم) بدست آورد، با صلاحیت کارنموده واصلاحات زیادی بعمل میآورد که درمقاربت با انگلیس یاد گرفته بود چه چیزی برای خزانه خودش وهم برای مردمش مفید است؛ مالیات، پولیس، گمرک ومربوطات آنها بربنیاد یک قاعده تازه گذاشته شده وهمه ازاین اصلاحات بهره مند میشوند. وقتی او قویا مستقرمیشود از ظالم بودن اجتناب میورزد، حتی با کسانیکه مخالف اوبودند، اما با دزدان وقاتلان بیرحم میباشد. اوباندازۀ کافی عاقل است تا شناسائی قدرت خویش را توسط همسایگان تامین نموده وبا تعداد زیاد آنها درفضای خوب زندگی کند. سرداران هرات که تا اینزمان پشتیبانی خود را باو میفروختند، به اطاعت کامل اومیآیند: یاغی ترین را کنارگذاشته وآنها را با سرداران قبیله الکوزی تعویض میکند که خودش متعلق بآن بوده وسرانجام بالای باجگذاران بزرگ ومردم کوچی قلمروی خویش حاکم مطلق میشود. اواین نتایج را تا اندازه زیادی ازطریق نظارت بدست میآورد بعوض اینکه ازشدت کارگیرد، هیچکس جرات نداردبمقابل حاکمیت غصب شدۀ اوجدال نموده وقدرت اوفقط با ارادۀ خودش محدود میگردد. شهرهرات که دراثرمحاصره 1838 تخریب شده بود، از برکت توزیع سخاوتمندانۀ طلاهای انگیس ازبین ویرانه ها صعود میکند؛ یار محمد برنامه های رفاهی انگلیسها را (که آغازکرده بودند) ادامه داده و درمانهای فوری برای نابسامانیهای مردم رویدست میگیرد. او بویژه زراعت وتجارت را تشویق کرده، مالیه سبک بالای فروش جواری و سایرمایحتاج زندگی وضع نموده وزندگی مردم فقیررا با استخدام ایشان دراستحکامات شهربهبود میبخشد که مطابق به برنامه انجنیران انگلیسی دوباره اعمارمیگردد. بالاخره اوغارت وچپاول درتمام قلمروی خود را بررسی ومحومیسازد. شیوۀ که اوبرای دستیابی باین هدف بکارمیگیرد چنان خوفناک است که تا امروزهرگاه هرچیزی برحسب تصادف برروی سرک یا حتی میدانها افتیده باشد هیچکس جرات برداشتن آنرا ندارد؛ اولین کسیکه این چیز را ببیند بسرعت آنرا به نزدیکترین افسرپولیس اطلاع میدهد، وظیفه افسرپولیس است تا صاحب آنرا پیدا نمده وآنرا برایش بسپارد(بدون اینکه مالک آن مستوجب سوالی گردد). یارمحمد خان حالا فوق العاده ثروتمند شده است؛ غارتگری ودرنده خوئی اوبدون اینکه خاموش شده باشد کمی فروکش کرده واومیخواهد مورد عزت و سپاس مردم قرارگیرد(پس ازینکه مفاد اداره سودمند اورا احساس کرده اند)؛ درحالیکه ملامتی هرج ومرج قبلی را به ضعف شاه کامران می اندازد، وانمود میسازد که بهنگام سلطنت اوهرگزنمیتوانست پیشنهادات رفاهی خود را عملی سازد، اوکوشش میکند خاطره آن شاه بدبخت را بی ارزش ونفرت انگیزجلوه دهد. لذا یارمحمد مصروف تحکیم قدرت خویش درهرات میباشد، تعدادی ازروسای نواحی دوردست که شاه کامران را فقط به نام میشناختند اغتشاش میکنند، اوتصمیم میگیرد بخاطرازبین بردن چنین گرایشات، بطورخشنی سرکوب نماید. او پس ازسپردن شهر به پسرش سردارسیف محمد خان ویک گارنیزیون انتخابی، به ناحیه قلعه نو پیش میرود که باشندگان آن هزاره زینت اند؛ سردارکریم داد خان رئیس آنها با احساس اینکه قدرت کافی برای مقابله با اوندارد، تصمیم میگیرد تسلیمی خود را به وزیرتقدیم نموده وحاکمیت اورا قبول نماید، بعلاوه باید جزیۀ بَرَک واسپ تهیه نموده ویکی ازبرادران خویش را با چندین رئیس هزاره بحیث گروگان باو بدهد. این حل آرام اغتشاشات درقلعه نو یار محمد را قادرمیسازد سلاح خویش را بمقابل غورگرداند که وضع آن باعث اضطراب زیاد اوشده است.

 

این ناحیه توسط دورئیس مستقل، سردارمصطفی وسردارابراهیم خان اداره میشود که برخلاف زمامدارجدید هرات بوده وبتحریک کهندل خان بالای قلمروی هرات حملاتی انجام میدهند. آنها ممکن است با پشتیبانی بعضی سرداران ناراض عمل کنند، اما این خطربرای وزیرجدید بسیار حتمی است، چون اوباید توطیه های سیف الملک وسعادت ملوک پسران شاه کامران را برملا سازد که وقتی ازارگ هرات رانده میشوند، بنزد ابراهیم خان پناهنده شده اند. این رئیس آنها را بصورت گرم پذیرائی نموده واین اتحاد برای وزیر بسیاراضطراب آورمیباشد، چون منطقۀ غوردرهرقدم موقعیت خوبی برای ارتش مدافع تامین نموده، توسط کوه های بلند وصعب العبورقطع شده، بسیارتند بوده وبا جنگلات پوشیده شده است؛ دربین آنها وادیهای قشنگی وجود دارد که باشندگان آنها را کوچیها تشکیل داده و دهکده ها درشیبهای این کوهها قراردارند، چند نفرنشسته دریک کمین بآسانی میتواند مانع پیشروی یک ارتش قوی شود. بعلاوه این مفادات که شهزادگان فراری را قادربه ستوه آوردن غاصب حقوق ایشان ساخته ودرصورت ناراحتی میتوانند بموقعیت دشواروسهمگین ترعقب نشینی نمایند، چیزهای کم اهمیت ترنیزعلاوه میشود؛ پسرکاکای وزیر، دین محمد خان (طوریکه قبلا گفتیم با دخترمصطفی خان سردار دیگرتایمنی ازدواج کرده بود) نیزبا دسته ایشان یکجا شده است. دراینجا لحظۀ توقف نموده و گذارش مختصرحوادث آنرا ارائه میداریم.

 

دین محمد خان پس ازاینکه ازهرات فرارمیکند، بزودی اززندگی درکوه های غورخسته میشود، جائیکه اوتوسط قاصد میجرراولینسون یافت شده و پیشنهاد میکند باید برای نجات شاه کامران مارش کند که درارگ هرات محاصره مانده است. اوبعدا با استفاده ازبرگشت محمد زیها به کندهار، زندگی فعال خود را ازسرمیگیرد؛ زمانیکه انگلیسها آن شهر را ترک میکنند و کهندل خان باینجا پیشروی نموده وآنرا ازصفدرجنگ میگیرد، دین محمد درکندهارظاهرشده وخدمت خود را به پسرشاه شجاع تقدیم میکند که تحت حمایه انگلیس است. شهزاده آنرا با سپاس میپذیرد؛ در جنگی که درحوض سنگسربوقوع پیوسته وصفدرجنگ درآن شکست میخورد، دین محمد با شجاعت خود را بظهورمیرساند. او با دوصد مرد انتخابی برای دوساعت حملات تمام ارتش کهندل خان را معطل میسازد که شش هزارنفراست؛ اما درآخربا دریافت اینکه نمیتواند پایداری کند، بکوهها عقب نشینی میکند، جائیکه هیچکس نمیتواند بفکرمزاحمت او باشد. بزودی دسته کوچک اوازهمه چیزمحروم میگردد، لذا اوبه جلگه بکوا نزدیک خاشرود رفته و خود را درکمینگاهی دراطراف کوه دزد جابجا میسازد، جائیکه منتظرکاروان چند هزارشتروقاطرمیماند؛ وقتی کاروان میرسد تمام آنها را غارت نموده وبا این غارت سربازان خود را درجریان زمستان نگهمیدارد. اودرجریان دوماه دیگرازطریق غارت کاروانهای بعدی، تمام امورمالی خویش را تامین نموده وبعدا بکوههای غوربرمیگردد، جائیکه پسرکامران را پیدا نموده وشامل سرنوشت مشترکی میشوند.

 

وقتی یارمحمد بمقابل غورمارش میکند، با استفاده ازمهارت معمولی خود شروع به کاشتن نفاق دربین دشمنان نموده، مصطفی خان که پشتیبان دین محمد است وابراهیم که طرفدارشهزادگان میشود، بمنازعه وجنگ کشانده میشوند. دراین تصادم ابراهیم خان شکست خورده وباعث انقیاد منطقه میشود؛ شهزادگان با ازدست دادن پشتیبانی مصطفی خان و ابراهیم به کوهها فرارمیکنند، آنها مجبوربه عقب نشینی به ناحیه سردار اخترخان درزمینداورمربوط قلمروی کندهارشده وبزودی محاصره میشوند.

 

دین محمد خان با خسته شدن اززندگی سخت درجریان دوسال، بسازشی راضی میشود که چندین رئیس میخواستند بین او و وزیر برقرار گردد؛ اما با ملاحظۀ پذیرائی سرد ازجانب یارمحمد ترسیده ودرعین شب از قرارگاه فرارمیکند. اوبا رسیدن به مشهد توسط آصف دولت با مهربانی پذیرفته شده وبزودی سودمندی خویش را با شجاعت نشان میدهد که در راس یکتعداد افغانها بخاطرفرونشاندن اغتشاش قسمت جنوبی خراسان فرستاده شده وپس ازاین درخدمت پارسها باقی میماند.

 

یارمحمد پس ازاین، مشکلات کمی درسرکوب سرداران غیرمتحد غور دارد. ابراهیم خان با رانده شدن ازیک موضع بموضع دیگری، درآخربه سنگرهای مستحکم کوههای شالاپ دالان عقب نشینی میکند که ازاعتبار نفوذ ناپذیری برخورداراست؛ اما دراینجا با قحطی مواجه شده، با صلاح دید تسلیم شده وسوگند اطاعت به وزیریاد میکند؛ اما چند روزبعد، بازهم فرارنموده، به کوهها برگشته ودرآنجا برای مدتی ازطریق غارت زندگی میکند. این رئیس حدود 7 هزارخانواده تایمنی تحت اختیارخود دارد، یار محمد پس ازغارت کامل منطقۀ ایشان، آنها را به هرات انتقال میدهد، جائیکه بعضیها درشهروباقیمانده درحومه ها مسکون میشوند؛ آنها بعدا درچندین قطعه ارتش تنظیم شده وچون بسیارشجاع میباشند، حالا ازجملۀ بهترین سربازان اومیباشند. مصطفی خان که یارمحمد را بمقابل ابراهیم خان کمک کرده بود، وزیر جان او را نجات میدهد، اما این یگانه دلیل سخاوتمندی اونمیباشد؛ ناحیه مسکون توسط رئیس قبلی ازجمله مستحکم ترین سنگردرمنطقه بوده ومشکلاتیکه یارمحمد درسرکوب آن دارد، نقش مصطفی را برجسته میسازد بعوض اینکه وزیرهرات قدردان باشد.

 

وزیربا بدست آوری نتایج قناعتبخش ازاین تهاجم به پایتخت خویش بر گشته ومشغول توسعه مرزهای خود بطرف شمال میشود. درآغاز1846 اوبا ارتش خود بطرف مرغاب مارش میکند که درسواحل این دریا یک تعداد هزاره های زینت تحت فرماندهی یکی از برادران کریم داد خان قلعه نوی (رئیس تمام قبیله) قرارگاه دارد، اما این کوچیها با تقرب وزیر فرارنموده، داخل قلمروی پارس شده وخود را تحت حمایه آصف دولت قرارمیدهند و او دهکده کاریزدرمرزهای هرات را دراختیارایشان قرار میدهد. این اقدام بخاطرکاهش نفرت یارمحمد بمقابل حاکم خراسان نمی باشد: اوفراموش ننموده ودروقت دیگری اورا وادار میسازد بخاطر مخالفت خویش، بهای گرانی بپردازد.

 

وزیراجازه میدهد سواران اودرچراگاههای مرغوب مرغاب چریده وبعدا به هرات برگردد تا درعزیمت دخترش بوبوجان بصوب کابل حاضرباشد که با محمد اکبرخان ازدواج نموده است، این را نیزبخاطرداریم که قریب بود باعث تصادم بزرگی بین وزیروشهزاده کندهارشود. شهزاده کندهار باین بهانه میخواهد قلمروش را بطرف هرات توسعه دهد، اما هروقتیکه او سربازانش را بطرف مرزهای هرات میفرستد، محمد اکبربحیث یک داماد فداکار فورا با ارتش خود درغزنی حرکت مشابهی بسوی کندهار میکند. بآنهم یارمحمد مشتاق گرفتن انتقام ازغارتگریهای است که توسط کندهاریان درجنوب قلمروش مرتکب شده ودهکده های مرز کندهاررا ویرانه ساخته اند. اودراواسط 1846 بمنطقۀ غورمارش میکند، جائیکه دوباره نا آرامی بوجود آمده وآنرا ترک نمیکند تا وقتی نظم کامل برقرار میشود. تقریبا دراینوقت است که سرداراخترخان علیزی که توسط کهندل خان مورد حمله قرارگرفته وسرکوب شده، بنزد یارمحمد پناهگزین شده واوبرایش حکومت ناحیه غوررا میدهد، جائیکه اوپس ازپراگنده شدن، دوباره با قبیله اش یکجا شده وهنوزهم درآنجا مستقراست. کهندل خان از آن ببعد جرات نمیکند بالای قلمروی هراتیان تاخت وتازکند.

 

درپایان سال 1846 باثردسایس صدراعظم، شاه پارس وادارمیشود آصف دولت را ازحکومت خراسان محروم ساخته وعواقب آن باعث ازبین رفتن خانواده اش میشود، طوریکه قبلا گفتم یکی ازپسرانش شورش نموده و تمام خراسان به درخواست اوجواب مثبت میدهد. سقوط آصف دولت تا اندازه زیادی باعث تقویه یارمحمد شده وقدرت اوبطورقابل توجهی افزایش مییابد. وزیربرای 13 سال درمخاصمت با اوقراردارد؛ اوهرگز برایش اجازه نمیدهد فرمانروائی خود را بالای خانات کوچک یوزبیک واقع درشمال قلمروش توسعه دهد، اوتا آنجا پیش میرود که حتی بطور آشکارمقابله میکند وقتی اوبالای هزاره های زینت حمله میکند. بمجردیکه یارمحمد میداند آصف دولت بطرف تهران حرکت کرده ودیگرترسی ازاو موجود نیست، باردیگر بمقابل کریم داد خان مارش میکند که اطاعت او فقط بنام بوده است. دراینوقت رئیس هزاره میخواهد بصورت آشکاربا ارباب خود مقابله نماید؛ اویک دسته انتخابی متشکل از12 هزارسواره بهترخویش را تجهیزنموده وبه یارمحمد اجازه میدهد درمنطقه بازقلعه نو با 8 هزاراسپ، 6 هزارپیاده و6 توپ حمله کند. جنگ خونینی بمدت 9 ساعت دوام میکند، اما هزاره ها شکست خورده وتعداد زیاد روسای هر دوجانب جانهای خود را ازدست میدهند: کریم داد خان که دراثر خون ریزی زیاد ازچندین زخمش ضعیف شده، با مشکلات زیاد فرارکرده و فقط با یک سواربه قلمروی پارسیان درتربت شیخ جام میرسد.

 

یارمحمد درمیدان جنگ قرارگاه ساخته ودرمدت 8 روزبتعداد ده هزار خانواده هزاره زینت را جمع آوری نموده وازمسکن بومی ایشان بآنحصۀ هرات انتقال میدهد که ازاوبی تا غوریان امتداد داشته وآنها درسواحل هریرود مسکون میشوند. با این کوچ اجباری تایمنیها وهزاره ها، قلمروی هرات درمقایسه با نفوس آن (قبل ازمحاصره 1838) بسیارپرنفوس شده و یارمحمد مفاد دیگری بدست میآورد که عبارت اززیرچشم داشتن یاغی ترین باشندگان قلمروش است. اوازاین ایماقها عالیترین سربازان ساخته و با آمیزش آنها با افغانها، زمینۀ خیانت ایشانرا تقریبا ناممکن میسازد.

 

پس ازاستقرارآنها درمنازل جدید شان وتعین پرداخت سه تومان باج برای هرخیمه درسال، یارمحمد بازبمیدان جنگ شتافته وبطرف میمنه مارش میکند(خانات کوچک مستقل واقع درشمال قلعه نو) که درآنجا دو رئیس برادر بنامهای حکمت خان و شیرخان وجود دارد که سلطۀ اورا بدون تردید میپذیرند. وزیربعدا به خانات ثروتمند سرپل، شبرغان، اندخوی و آقچه پیشرفته وخانهای ایشان که تا اینزمان بصورت نامی تابع امیربخارا بودند، نیزمطیع میشوند. یارمحمد ازآقچه، یک نماینده بآن مستقل وهم به خلیفه مروفرستاده وبایشان اطلاع میدهد آنها باید بدون کمترین معطلی تمام بردگان هراتی درقلمروی خویش را تسلیم کنند؛ اوهمچنان اخطار میدهد اگرازطرف ایشان کمترین تظاهرمسلحانه دیده شود یا درخاناتی که مطیع ساخته شده اند، بطورمستقیم به پایتخت های ایشان مارش خواهد کرد. باوجودیکه یارمحمد درتوسعۀ قلمروی خود چیزی برای ترسیدن ازشاه پارس ندارد، ازنگاه سیاسی لازم میداند ازمارش بمناطق یوزبیک ها اطلاع داده ومطمین سازد که این اشغالات نمیتواند سهمی درافزایش قدرت وشهرت اوداشته باشد، چون اواین اشغالات را بنام اووبحیث یکی ازبندگان متواضع اوانجام میدهد. محمد شاه که مصروف شورش خراسان بوده ونمیتواند آنرا سرکوب کند، مجبورا با این اظهارات دروغین کنار آمده وچیزی را تحمل میکند که نمیتواند مانع آن شود.

 

یارمحمد متعاقبا بطرف بلخ مارش میکند، وقتی قاصدی معلومات میآورد مبنی براینکه کریمداد خان خود را درراس یکتعداد فراریان قبیله خود قرارداده که با اودرخراسان یکجا شده وتمام نواحی غوریان را مورد تاخت وتازقرارداده است – نامه های دیگرنیزحاوی اخباراضطراب آور است. شاه پسند خان رئیس مستقل افغان وحاکم لاش وجوین (یک قلعه در شمال جهیل رستم) که متحد سرداران کندهاراست، بتحریک آنها وبکمک بعضی کوچیهای بلوچ، کمپها ودهکده های نواحی فراه وبکوا را غارت نموده است. این اخبارنامساعد وزیررا مجبورمیسازد بسرعت بعقب بر گشته وبا کتله سربازان خود بطرف نواحی مورد تهدید حرکت کند. اما پس ازروزپنجم مارش، یوزبیکهای که به ارتش اوپیوسته بودند فرار کرده وخانات که دراین اواخرمطیع شده بودند، استقلال خود را اعلام کرده ودرعین زمان گارنیزیونی را که درآنجا باقی گذاشته بود، قتل عام میکنند. برای تکمیل سیاه بختی او، سرما با چنان شدتی عمل میکند که قبل ازرسیدنش به کشک، یکقسمت بزرگ سربازان وچهارپنجم اسپهایش ازبین میروند؛ تدارکات قطع شده وگرسنگی نیزبه سایرمصیبتهای ارتش اومیافزاید. این مشکلات که همزمان رخ میدهد بسیاربزرگ است، اما یارمحمد سه روزه مارش ازپایتخت خود فاصله دارد؛ لذا اومقدارهنگفت پول ازمناطق مسیرعبورخویش جمع آوری نموده، فجایع خود را ترمیم نموده وازلحظه برگشت به هرات، فعالیت ونظارت خود را ازسرگیرد.

 

این پیروزی بمقابل یوزبیکها بطورطبیعی حسادت پارسها، روسای مستقل وهمسایگانی که ازنفوذ وقدرت اومیترسیدند را برانگیخته و بمقابل اویک جبهه ایجاد میکنند؛ کندهاربا اطاعت ازاشاره های پارس، خود را با روسای بخارا، خلم و بلخ متحد میسازد تا برنامه های اوومتحدش امیر کابل را مقابله کند. دشمنی متقابل این ایالات نتیجۀ ناگزیر موقعیت های خاص آنها بوده واین اوضاع مانع اتحاد قلمروهای افغانها درسلطنت واحد برای سالیان متمادی شده است. اگرکابل وهرات به کندهارحمله کنند، اقدامی درشمال توسط بلخ وخلم به پشتیبانی آن قلمرو صورت میگیرد؛ اگرایالات مرکزی بالای خلم یا بلخ حمله کنند، کندهاروپارس بطرفداری تعادل برقرارشده اقدام میکنند – تعادل قدرت درآسیای میانه. هرات وکابل برای مدتی همدیگررا کمک میکنند؛ اما باید گفت این اتحادها بسیارموقتی ومتغیراست. مدت کوتاهی قبل ازتهاجم یارمحمد به شمال، اوهشدارمیشود که رابطه نیمه دوستانه اوبا کابل با مرگ دامادش اکبرخان ازبین خواهد رفت؛ اما چون بیوه اوبوبوجان که بعدا خانم غلام حیدرخان، پسردیگر دوست محمد خان میشود واونیزدرمقام محمد اکبربحیث وزیرکابل موفق میشود، این تشویشها بتدریج ازبین میرود، وقتی اوبه جنوب مارش میکند تا شورش رئیس لاش-جوین را سرکوب کند، داماد جدیدش چنان کندهار را میترساند که یارمحمد مطمین میشود. چون وزیربا تجربه طولانی می داند که روابط خانوادگی درچشم افغانها بسیارکم ارزش بوده واندکترین تضاد منافع تمام آنرا خنثی میسازد؛ لذا اوتلاش میکند با نگهداری دوستی روسای کابل، پشتیبانی پارس را نیزتامین کند که تا اینزمان نسبت باو دشمنانه بوده است. اوبخاطرتامین اهداف خود، درمرحله اول به سربازان شاه کمک میکند که مصروف سرکوب شورش خراسان بوده ودرراس آن پسران آصف دولت قراردارند؛ او با این عملکرد میخواهد نفرتی را کم سازد که بمقابل اعضای خانواده اواحساس میشود. اتحاد با پارس ثبوت تازۀ برای دوربینی سیاست وزیرمیباشد، اما اعلامیه دوستانه تاثیربسیار کمی بالای محمد شاه دارد، زیرا اوازعمق قلبش احساس نفرت داشته و درجستجوی فرصتی است تا این احساس خود را نشان دهد.

 

در6 اگست 1846 قاصدی ازطرف شهزاده حمزه میرزا ستاد فرماندهی نیروهای پارسی درخراسان دونامه به شاه میآورد. یکی ازاین نامه ها ازجانب کهندل خان است که خود را بندۀ فروتن شاه پارس اعلام نموده وازشهنشاه تقاضا میکند اجازه دهد با 15 هزارمرد بمقابل هرات مارش نموده وآنشهررا تسخیرکند. سردارنوشته است، "برای مدت طولانی، مردان بزرگ آنشهربطورمتواترازمن میخواهند تا با ایشان درپایان دادن به مظالم وزیریارمحمد خان کمک کنم؛ اما من این تهاجم را بدون اجازه عالیجناب شما نخواهم کرد". نامۀ دیگرازیارمحمد است که اونیزخود را با عین جملات وفادارخوانده وخواستارکمک شاه بمقابل نمایشات دشمنانه همسایه کندهارش میشود. اوبا قضاوت سلیم مینویسد موقعیت انگلیسها در نزدیکی ساحل راست اندوس دردادور نزدیک معبربولان، فاصله بسیار کوتاهی ازکندهاربوده وهروقتیکه خواسته باشند میتوانند نفوذ بسیارقوی بالای برخورد سیاسی کهندل خان داشته و او هیچ وسیلۀ برای رهائی خود ازآن ندارد؛ همچنان بارتباط نقشه های شهزاده کندهاربالای هرات میگوید که شاه پارس درمخالفت مستقیم با منافع خود عمل خواهد کرد، چون انگلیسها بعدا میتوانند توسط اودرهرلحظۀ که بخواهند داخل پارس شوند. محمد شاه میداند که وزیرحقیقت را گفته است، چون تجارب طولانی باثبات رسانیده که با نگهداشت سه قلمرودرافغانستان وحمایه از استقلال روسای کوچکتر، حکومت او میتواند تفوق بمراتب بزرگتررا بالای آنها نگهدارد نسبت باینکه آنها را تحت سلطنت واحد متحد سازد؛ باینترتیب اومیتواند داخل منازعات آنها شده و آنها را ازطریق یکدیگر پیوسته کنترول نماید. اما ناسازگاری با یارمحمد برتمام ملاحظات دیگر غلبه نموده واوتصمیم به پشتیبانی کهندل خان میگیرد، اما مرگ نابهنگام اودر4 سپتمبربعدی باین اقدامات پایان داده واجرای فرمانهای فرستاده به ارتش اوبطرفداری شهزاده کندهارتوقف میشود. وقتی شاه پارس این تصمیم غیرعاقلانه را اتخاذ میکند، وزیردرمشهد بوده ومصروف کمک به شهزاده حمزه میرزا است که میخواهد آنرا محاصره کند. ارتش افغان شجاعت بینظیری درحملات پیاپی نشان میدهد، اما 8 هزارنفرنمیتواند چیزی بمقابل شهری انجام دهد که باشندگان آن یک سده قبل و برای دو سال متواتر بمقابل 60 هزارافغان تحت فرماندهی احمدشاه سدوزی مقاومت نموده وبالاخره اومجبورمیشود محاصره را بردارد. وقتی اخبار مرگ محمد شاه به مشهد میرسد، سربازان پارسی بیروحیه شده، دوقطعۀ که ارگ را دراشغال داشتند آنرا تخلیه نموده وبه ارتش محاصره کننده می پیوندند که مواجه به حملات روزانه و گرسنگی اند، بزودی تدارکات آنها تمام شده و چارۀ دیگری ندارند بجزاینکه به قلمروی هرات عقب نشینی کنند، جائیکه یارمحمد شهزاده حمزه میرزا را با بزرگترین مهمان نوازی پذیرفته وسربازان اورا برای چندین ماه نگهمیدارد؛ وقتی فرمانده آنها به تهران فراخوانده میشود، آنها درآغاز1849 قلمروهرات را ترک نموده و شهزاده چهارعدد توپ را به وزیرهدیه میدهد، بپاس قدردانی ازمعاملۀ که با او و سربازانش صورت گرفته بود.

 

ناصرالدین جانشین محمد شاه سیاست متفاوتی با پدرش اختیارمیکند. اودر نیمه 1849 یک شمشیرمزین با جواهرات وعالیترین تزئینات به یارمحمد میفرستد با نامۀ که درآن گفته شده اووزیررا وفادارترین متحد خویش می داند. یارمحمد درارائه اعترافات بدوستی تاخیرننموده ودربهار1850 یک فیل عظیم الجثه به اربابش تحفه میدهد که اغلبا درکوچه های تهران گردش میکند: درحقیقت، بهترین تفاهم بین ناصرالدین شاه و یارمحمد وجود دارد. کسانیکه وزیررا میشناختند دراین همدردیهای نمایشی با پارس هیچ چیزی نمیدیدند بجزازقابلیت او، اما آنها هنوزمتیقین اند او هرگزپشتیبانی خویش را چنان کامل نمیدهد تا پارسیان قادرشوند بطور موثرشورش خراسان را سرکوب سازند. این شورش چانس خوبی برای یارمحمد است؛ اوحالا بتمام روسای کوچک دراطراف قلمروش قانون ارسال نموده وآنقدرهوشیاراست که نمیخواهد ببیند آرامش خراسان حادثۀ زیان آوری برای اوباشد – اوبطورمخفی آتش را تغذیه میکند، اما وانمود میسازد که تلاش دارد آنرا با یک پیاله آب خاموش سازد.

 

کندهارنسبت به همیشه، کمترین چانس برای اخذ پشتیبانی پارس دارد؛ دراینوقت (1850)، توجه کهندل خان وامیرکابل عمدتا توسعه قلمروی انگلیسها درمناطق سیکها ومتعاقبا نزدیک شدن به افغانستان است. مرز های فعلی شمالغرب آنها اندوس است(بامتداد تمام مسیرقابل کشتیرانی آن)؛ آنرا دردونقطۀ پشاوردرشمال وشکارپوردرجنوب عبورکرده اند. اینها پایگاههای فرماندهی معبراین دریا بوده وبحکومت انگلیسی-هند قدرت تحمیل بزرگترین نفوذ بالای سیاست روسای کندهاروکابل میدهد– شاید اروپا متاسف نباشد ازاینکه باین اشغالها اجازه داده وبرتانیه بزرگ وروسیه ابرقدرت این سیاره شده اند.

 

 پایان

 





  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net