تاریخ افغان ها، فصل سی ام – خصایل کونولی بازگشت برویۀ نخست

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریَر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، نوامبر 2009

 

فصل سی ام – خصایل کونولی

 

خصلت کونولی، امیدواری کامل او به نتایج مذاکرات، بازگشت نصرالله به بخارا، مصاحبه او با افسرانگلیس، اسیرشدن هردو، بازگشت الله داد خان نماینده افغان به کابل، برگشت دوباره او به بخارا، توطئه های بدنام او، خروج ایم دی بوتینیف ازشهر، آخند زاده پسرقاضی هرات و برادرش محمد داود، خطرات درمقابل محمد داود، اسیرشدن آخند زاده درمرزبخارا، اسیرشدن اوتوسط امیر، برخورد لجوجانه ستودارت، رهائی خدمه های انگلیس اززندان، اسیرشدن آخند زاده والله داد خان درسیاه چاه، رهائی آنها، اعدام یک یونانی بنام جوزف، دریافت قلم وکاغذ ستودارت، چوب زدن او، اعدام آن افسروکونولی، ثبت آن حادثه واوضاع مربوط به آنها.

 

حال بسراغ کپتان کونولی میرویم که درقوقند مصروف وظیفۀ مشابه ستودارت بوده ومتعاقبا به دعوت ستودارت به بخارا میرود تا درخطرات اوسهیم شود. این افسرازدانش وخصایل با شکوهی مانند مشخصات یک سربازممتازویک دپلومات متبحربرخورداراست. با درنظرداشت شکایاتی که نصرالله ازاوداشت، دراولین مصاحبه با او خوشحال میگردد؛ شیوه موفقانه ایکه کپتان کونولی برای رفع اختلافات با همسایه قوقند اوبکار برده بود، بطورمطلوبی اورا بطرف آن افسرجلب میکند. لذا وقتی اودر بخارا به ستودارت میپیوندد، سخت امیدواراست بتواند امیررا وادارسازد تا داخل نظریات انگلیس شود؛ اما قرارمعلوم پس ازاینکه اوقرارگاه را ترک میکند، عبدالصمد خان درتغیرمفکورۀ نصرالله موفق شده وبه بخارا فرمان میدهد به کپتان کونولی اجازه ندهد با کلونل ستودارت ارتباط گیرد. ستودارت دراین زمان در خانه سفیرروسیه زندگی نموده وامیرشک دارد اودرماندن درآنجا اصرارنموده و ایم دی بوتینیف نیزاورا حمایه میکند. لذا فرمان اوجهت ممانعت کپتان کونولی ازدیدن هموطنش، هدف دیگری ندارد جزاینکه کلونل ستودارت مجبورشود بخانه عبدالصمد خان برود: این گام مرگبار برداشته میشود؛ کلونل ستودارت که مشتاق زندگی با دوستش میباشد، منزل سفیرروسیه را بتاریخ 11 نومبر1840 ترک گفته ودرخانه رئیس ستاد توپچی اقامت میکند.

 

بهنگام برگشت نصرالله ازقوقند که بسیارزود وپس ازرسیدن کونولی در پایتختش صورت میگیرد، خود را آقای دومرد انگلیسی دیده واین چیزی است که اومیخواست؛ چون جنگ درکابل ادامه داشته ومردم آسیای میانه با ژرفترین نفرت تحریک شده میباشند. برخورد امیربمقابل کونولی مغرورانه وتهدید آمیزشده وعبدالصمد میترسدازاینکه قهرشهزاده شاید شامل حال اونیز شود؛ لذا خانۀ درداخل شهربرای ایشان آماده میگردد – یعنی مانند اسیران معامله میشوند، اما یک مدد معاش سه طلا (40 شیلینگ) درروز برایشان درنظرگرفته میشود. کونولی یکماه قبل برای ملاقات امیردرخواست کرده است، اما هرگزبدست نمیآورد؛ بآنهم این افسران در31 دسمبربه قصربرده میشوند. نصرالله به کونولی میگوید، "کجاست نامه های حکومت تان برای من؟ شما جاسوس هستید؛ اما بخاطرداشته باشید اشغال بخارا مانند اشغال افغانستان آسان نیست؛ من شما را به محبس میفرستم وهموطنان شما شاید با یک ارتش بیایند اگر بخواهند شما را ببرند". کونولی مانند ستودارت با محکمی ولی احتیاط بیشترجواب داده وهردورخصت میشوند. ملاقات با امیربرای سه روز متوالی ادامه مییابد: بارآخری آنها را به همرای 7 خدمه یا پیشخدمت ایشان به ارگ برده ودرآنجا یک شب مصیبت بار سپری میشود. خانه ایشان غارت و خدمه های ایشان (44 نفر) به سیاه چاه انداخته میشوند (که قطرآن بیش از13 فت نیست)، چون جزئیات طغیان پیروزمندانه بمقابل انگلیسها درکابل برای بخارائیان معلوم بوده وامیردیگرترسی از ایشان ندارد؛ اسیران رنجوربا ظالمانه ترین وجه وبالاخره مرگ وحشیانه مواجه میشوند، اضطرابی که تهاجم افغانستان درمغزمستبد یوزبیک ایجاد کرده است.

 

قبلا گفته شد وقتی کپتان کونولی کابل را بقصد شهزادگان تاتارترک میکند الله داد خان سفیرشاه شجاع نیزهمراه اومیباشد. این شخص او را تا دربار های خیوه، قوقند وبخارا همراهی میکند؛ اما وقتی داخل شهربخارا میشود بسرعت تمایل رذیلانه امیربمقابل آقای خود را درک نموده وتلاش میکند هرچه زود تراجازه عزیمت یابد.

 

نصرالله درواقعیت نفرت عمیقی بمقابل افغانها وبخصوص سدوزیها داشته وحتی ازتنبیه کردن سفیرشاه شجاع ابا نمیورزد؛ اما حقیقت اینکه او یک مهمانداربوده وهم علاقمندی که ملاهای بخارا باومیگیرند بطرفداری او مداخله کرده واورا وادارمیسازند برای الله داد خان اجازه برگشت به کابل داده وفقط یک هفته بعد هردوافسرانگلیس به زندان ارگ انداخته میشوند. این افغان درمسیرراه بصفت نماینده معامله شده وبطورسالم به شهرمرزی قرشی میرسد، دراینجا درمییابد امیرفرمان داده تا حکومت اورااسیرنموده وواپس به بخارا بفرستد که اجرا میشود؛ وقتی اوبه پایتخت برگردانده می شود اورا بمحلی انتقال میدهند که بنام آب خانه یاد شده وسردی بحدی میباشد که کسی نمیتواند دو شب متوالی زنده بماند. الله داد خان پس از20 ساعت وبصورت نیم جان ازآنجا بیرون آورده شده ودرسیاچاهی مجاوربه افسران برتانوی انداخته میشود، جائیکه ایشان نیزازارگ بآنجا انتقال داده شده بودند. این محبس درخانه میرسید شریف قلعه باغی (فرمانده) قرار داشته ومن این جزئیات را ازاوگرفتم. انتقال نماینده افغان ازآبخانه، جان اورا نجات میدهد درحالیکه مستحق آن نمیباشد؛ ازاینکه اوباساس دساتیر مخفی شاه شجاع عمل میکرد (طوریکه خودش میگفت) یا باثرتمایلات فکری خودش، با یقین میتوان گفت، این پست و رذیل بعوض کمک به کپتان کونولی هرگزازتوطئه درمذاکرات خیوه وبخارا دست نمیکشد.

 

مونسیور دی بوتینیف درمورد بدبختی افسران برتانوی بیتفاوت نمانده وبا انرژی تمام بمقابل آنها اعتراض میکند؛ اما پس ازفجایع ارتش انگلیس در کابل که امیرخود را درخانات خود کاملا امن فکرمیکند، مداخله دپلومات روسی را فوق العاده بیمورد میداند، چون اوبشیوۀ با اوبرخورد میکند که مونسیون دی بوتینیف فکرکند شاید مثل مردان انگلیسی با اومعامله شود: لذا اوتصمیم میگیرد درپایان مارچ 1842 بخارا را ترک گوید.

 

درعین زمان آخند زاده که توسط کپتان کونولی قبل ازترک خیوه به کابل فرستاده شده بود، بهمرای برادرش محمد داود به خیوه برگشته ودساتیری میآورد که امیدواراست باعث وادارسازی الله قلی خان برای آزادی اسیران روسی شود. اوبعوض دریافت کپتان کونولی طوریکه توقع داشت، نامۀ دریافت میکند مبنی براینکه ازبخارا برایش نوشته وتقاضا نموده که درآنجا باوبپیوندد. آخند زاده فورا آماده میشود تا اورا دنبال کند، اما لازم میداند قبل ازسفرش، برادرش را به کابل بفرستد تا به ناتن خبر دهد که درخیوه چه گذشته است. سرنوشت حالا بطورسنگین وظالمانه بمقابل خانواده قاضی هرات عمل نموده وتوسط یارمحمد غارت وتبعید شده است، این رئیس محترم زندگی خود را فقط مرهون سخاوت میجرتاد یافته که اورا دربدل 1400 لیره ازوزیر بازخرید نموده وازاین لحظه اعضای این خانواده خود را سرسپرده ناجیان خود میسازند. محمد داود بطورسالم به خلم میرسد؛ اما دربامیان، چارروزه راه بطرف جنوب آن، که تمام منطقه درطغیان قراردارد، اورا طرفدارانگلیس فکرنموده وتوسط افغانها توقیف ولخت ساخته میشود؛ اما با زخم شمشیردرسرویک زخم گلوله درران با کمترین چانس ازمرگ فرارنموده وخود را به کابل می رساند. با رسیدن بکابل بطرف قرارگاه انگلیسها میرود(بفاصله یک میل ازشهر) که دران ارتش برتانیه توسط شورشیان محاصره شده وبستۀ خود را به ایم ناتن میسپارد. ناتن به او دو روزاجازه استراحت داده وباوجودی که زخمهایش هنوزالتیام نیافته، با مکتوبی بنزد جنرال نات به کندهارمی فرستد. درغزنی اوتوسط غازیان توقیف گردیده، به محبس انداخته شده و با احتیاط فراوان تلاشی میشود؛ اما او نامۀ ایم ناتن را درمنگوله موی خود پنهان کرده است که مسلمانان اجازه دارند درعقب سرشان بگذارند، با وجودیکه ازتلاشی خشن آنها نجات یافته وچیزی نمییابند تا تقصیراورا نشان دهند، بازهم اورا دردهن توپ میبندند تا بهوا پرتاب کنند، وقتی او فریاد میزند، "خدا قاتلان پسرقاضی حسن محمد را ببخش". با صدای این نام، توسط افغانها مورد احترام قرارگرفته وملاها توصیه میکنند باید آزاد شود؛ اوپس ازعبورازخطرات زیاد با بستۀ خویش بکندهارمیرسد.

 

آخند زادۀ کمبخت راهی بخارا میشود: اوبیخبرازتوقیف کپتان کونولی به ایلجیک اوتو، یک دهکده واقع درساحل راست اکسوس میرسد؛ اوبفکر اینکه مورد استقبال دربارامیرقرارخواهد گرفت، مقصد سفرخویش را پنهان ننموده ووقتی توسط محافظین مرزمورد تحقیق قرارمیگیرد، می گوید درخدمت انگلیس بوده ومیخواهد بیکی ازافسران آنها درپایتخت بپیوندد. این دلیل کافی برای دستگیری وفرستادن اوتحت بدرقه به بخارا میباشد، امیراورا درداخل ارگ ودرخانه سید میرشریف زندانی میسازد، جائیکه الله داد خان هم اکنون درآن قراردارد – این واقعه ده روزپس از حبس ستودارت وکونولی اتفاق میافتد. دراوضاع غم فزا ومتغیریکه در رابطه به سرنوشت این افسران دربخارا رخ میدهد، ملامتی زیادی بالای حکومت انگلیسی-هند بخاطرنداشتن دوراندیشی وهم تا اندازۀ زیادی بالای کلونل ستودارت است که با وجود سربازصادق ووفادار بودن، گرایش انعطاف ناپذیرداشته وغرورملی اورا فوق محدوده های معقولیت قرارمیدهد؛ گماشتن اوباین وظیفه کاملا نامناسب بوده ونیازبه مهارت و تطبیق پذیری جهت پیشبرد چنین وظیفۀ مشکل دارد. شیوۀ برخورد او نمیتوانست منجربه نابودی اونشده واعتماد کورکورانه اوبه پیروزی ارتش برتانیه درآسیای میانه درآخرین لحظات اورا تا حد نهائی غمگین ساخته وباعث مرگ یکی ازنخبه ترین هموطنانش میشود. ستودارت بعوض ارسال پیام به کپتان کونولی که باوبپیوندد، چرا دساتیرمافوقش را تعقیب نکرد؟ مقامات کلکته باونوشتند با استفاده ازاولین فرصت فرارباید بخارا را ترک کند؛ با داشتن احساس فوق وظیفه شناسی ودرنظرنگرفتن این دساتیر، وضع بحرانی خود را طولانی میسازد تا دوران خطرناکی فرا میرسد که درآن ارتش کشورش درافغانستان نابود شده وکشتاردستجمعی کابل باعث تشویق امیربرای ازبین بردن اسیران میشود: اینها نمیتوانستند آنچیزی را تحقق بخشند که امیدواربودند، توقع تمام جوانب ازاوعلت شرمساری فوق العاده میشود. سرنوشت آنها درواقعیت باعث تحریک منافع بزرگ درهمه جا میگردد – انگلیس وحتی روسیه نمیتواند ازآنها دست بکشد: میانجیگری بخاطرآنها ازپارس، خیوه، قسطنطنیه، کابل و هرات میرسد. میجرتاد ازملای بزرگ هرات میخواهد دررهائی کلونل ستودارت کمک کند که باعث حمله خشن ازجانب نصرالله خان شده، اورا بصورت زشت انکارنموده ومیگوید، "برای اسلام شرم است که در بین آنها علمای منحطی پیدا شده ومیانجی این کافر شود". جدیتی که بخاطر رهائی این اجنت برتانوی بکارمیرود، باعث میشود امیرفکر کند زندگی اوبسیاربا ارزش بوده وشاید دربدل آن پول بزرگ بدست آورد؛ اوحتی امیدواراست اسیرانش را به قیمت خوب معامله نموده وازملکه انگلند می خواهد یکمقدارساحه مرزی خویش را به قلمروی اوملحق سازد، اما جوابی بدست نمیآورد. درحقیقت نصرالله میخواهد با اسیران معامله کند ووقتی میبیند درمحاسباتش فریب خورده است، طبیعت آتشین اوخشمگین گردیده وانتقام خود را بشیوه وحشتناکی ازافسران بیچاره میگیرد.

 

44 خدمه ستودارت وکونولی که درروزدستگیری آنها درارگ اسیرشده بودند، برای 44 روز با دست وپای بسته بهمدیگردرسیاه چاه باقی مانده وفقط یک جیره نان خشک برایشان داده میشود. درروزچهل وپنجم آنها را ازاین سوراخ هولناک کشیده، زنجیربگردن، 11 نفردریک زنجیر و با 4 صف، صبح هنگام به میدان عامه برده ودرآنجا درمعرض برف شدید و سرمای سوزنده تا شب دیگرمیگذارند. دونفرایشان درسیاه چاه مرده و دیگری چاشت روزبعد ازاثرسرمای شب جان سپرده وجسدش به زنجیر بسته تا آفتاب نشست میماند؛ پاها ودستهای تعداد زیاد آنها را سرما زده وبا غمگینی درانتظاراجرای حکم مرگ خویش میباشند که با تحیر بی اندازه، آزاد ساخته میشوند. این امربعلت میانجیگری ملای بزرگ بخارا صورت میگیرد، وقتی تعداد زیادی به قصرامیررفته واعتراض میکنند. آنها به نصرالله خان میگویند، "آنها مثل ما مسلمان بوده وبرادران ما اند، اگرتوخون ایشان را بریزی، شاید غضب خدا بالای ما بیاید. آنها باندازه کافی برای خدمت به کفاررنج کشیده اند. آنها را آزاد کن اگر میخواهی ازعذاب دوزخ ومردمان درامان باشی!" امیرتا اندازۀ زیادی ازمخالفت ملاها میترسد که پشتیبانی آنها برای حفظ قدرتش ضروری میباشد، این موجوات بیچاره پس ازده ساعت مبارزه برای رهائی ازچنگ او آزاد میشوند.

 

تعدادی ازهندوها وشروف یهود (بانکداران) که وسایلی برای برقراری رابطه با کلونل ستودارت وکپتان کونولی پیدا نموده بودند، ازطریق  خدمه های آنها نامه های سپرده بودند که مشتاق فرستادن به مافوقان ایشان درهند بودند؛ آنها بایشان لباس وپول داده بودند. پس ازاینکه تعدادی ازآنها بطرف کابل میروند، درنیمه ستیزه 22 مارچ 1842 بکابل میرسند وقتی محمد اکبرخان مصروف محاصره فتح جنگ میرزا درارگ بوده و دراینجا چند ماه دربزرگترین پریشانی باقی میمانند، چون آنها با شناخته شدن بحیث خدمه های انگلیس میترسند؛ اما این خطر زمانی رفع میشود که ارتش انگلیسی-هند درماه اگست سال بعدی به کابل میرسد، آنها پول باقیمانده خود را بدست آورده وبعضی ازآنها بازهم مصروف خدمت با افسران انگلیس میشوند. سه نفرآنها برای چندین سال درخدمت من بودند؛ محمد باشندۀ هرات با کپتان کونولی بوده؛ علی بختیاری با کپتان ویکوویچ؛ حاجی سمنانی آشپزدکتورولف بوده ومن از ایشان جزئیات زیادی بارتباط آقایان سابق ایشان جمع آوری کردم.

 

ترس باعث میشود این مردان بیگناه توسط امیرعفوگردیده وجبران عدم کشتارآنها را با شدت بیشترازاسیران باقیمانده میگیرد. چارروزپس از اینکه خدمه ها رها میشوند، اوفرمان میدهد الله داد خان وآخند زاده از زندان قلعه بیگی انتقال یافته ودرسیاه چاه انداخته شوند. دراینجا هنوزهم یک یونانی ازقسطنطنیه، سرخدمه کپتان کونولی بنام جوزف (که اورا دیگرخدمه ها یوسف خان صدا میکردند) و7 پیشخدمت که درارگ زندانی بودند، قرارداشتند. 27 روزپس ملاها رهائی این 7 پیشخدمت را حاصل میکنند. ازاین دوران 92 روزسپری میشود، وقتی با میانجیگری صادقانه ودوبارۀ ملاها، نصرالله یکباردیگربخشندگی بی میل خود را با رهائی نماینده افغان، الله داد خان وآخند زاده نشان میدهد؛ اولی با شتاب به کابل برگشته وپسرقاضی هرات پس ازچند روزاقامت دربخارا، پای پیاده به پارس رسیده وبا پدرخود درمشهد میپیوندد، جائیکه هردوازغارت و مظالم یارمحمد پناه جسته ودرآنجا تبعید شده بودند.

 

جوزف همزمان با الله داد خان وآخند زاده ازسیاه چاه کشیده میشود، اما پایان اسارتش به پایان زندگی اش میانجامد. اولین باریکه اوبنزد نصرالله آورده میشود، میگوید تبعه سلطان است که درست میباشد؛ اما ازاینکه او ختنه نشده است، امیرفکرمیکند اودروغ میگوید، زیرا بفکراو تمام تبعه سلطان باید مسلمان باشد وباین فکرکه شاید انگلیسی باشد، اورا به سیاه چاه میاندازد. او با عذاب درد ناک دراین محل مخوف، فکرمیکند شاید تخفیف داده شود اگرمسلمان شود؛ لذا اوباین ارتباط پیامی به امیرمیفرستد که فورا مورد قبول واقع میشود، اما هرگزاورا ازسیاه چاه بیرون نکرده ودر آنجا عملیات ختنه ومراقبت انجام میشود. فقط بتاریخ 17 جون است که او باردیگرروشنائی را میبیند، وقتی اورا با سه تبهکاردیگر(کسانیکه کلونل ستودارت مدت دوماه اول اسارت خویش را با آنها سپری میکند) میآورند تا اعدام کنند – کشتاردرروزجمعه وبهنگام نمازشام صورت می گیرد. اخبارقتل عام انگلیسها درتنگۀ خیبرتوسط سرداران افغان به نصرالله رسانیده شده وتوصیه میکنند اسیران را ازبین ببرد یا باوتحویل دهد؛ همین نامۀ آنها است که راه را برای مرگ افسران برتانوی بدقسمت مهیا میسازد باوجودیکه با مسئله دیگری شتاب میگیرد.

 

سه روزپس ازاعدام جوزف، امیرفرمان میدهد آنها را ازارگ به تعمیر نزدیک سیاه چاه ببرند، اما آنها به چاه انداخته نمیشوند. محافظ فشارمی آورد تا آنها لباس خود را کشیده وبا تفتیش جدی ایشان، در یک جیب کوچک دوخته شده درزیرآستین کلونل ستودارت یک پنسل وقلمهای فولادی، یک قطی رنگ واوراق کاغذ پیدا نموده وآنها را به امیرمیبرند. چند روزقبل پولیس مرز، نامۀ میگیرد که کلونل به تومسن، سکرتر سفارت انگلیس درتهران ارسال کرده است (که میخواهد جهت ادامه مذاکرات آغازشده توسط کپتان کونولی به خیوه برود)؛ وقتی این نامه به نصرالله داده میشود، ازستودارت میخواهد آنرا ترجمه نموده وهم دربارۀ موادی جواب دهد که ازکالای او یافت شده است. هیچ چیزی مهیج تراز بی اعتمادی ملل شرقی نسبت به عادت اروپائیها درمورد نوشتن یا سکیچ کردن نمیباشد(چیزیکه میبینند یا میشنوند)، درموقف قابل سوالی که این افسران قرارداشتند وکشف دوگانۀ که صورت گرفته بود، باعث خشمگین ساختن بیشترامیربمقابل ایشان میشود؛ بعلاوه، کلونل ستودارت ازترجمه انکارمیورزد، آنها بطورظالمانه درکف پاهایش برای سه روز پیاپی بدون غلبه براراده او با چوب میزنند – اواعلام میکند نامه گرفته شده هیچ چیز دشمنانه به امیرندارد. اما نصرالله باورننموده ومحکومیت اواینستکه مقصود نامه وادارسازی خان خیوه به جنگ با او بوده وهردو اسیررا محکوم به مرگ میسازد. هیچ سخن ضعیفی ازکلونل ستودارت بمشاهده نمیرسد وقتی باوخبرسرنوشت ایشان را میدهند، اما کاملا به خشونت گرائیده و مجموعه دشنامهای پارسی را بمقابل امیر و جلاد خود تا آخرین نفسهایش استعمال میکند. او را مثل یک گوسفند بقتل میرسانند، در داخل یک مخروبۀ که درعقب زندان قرارداشته ودرموجودیت چند رهگذریکه با فریاد ها و دشنامهای او بآنجا آمده بودند. بعدا افسرمسئول کشتار به کونولی میگوید او شاهد مرگ هموطنش بوده و نصرالله زندگی او را خواهد بخشید اگراومسلمان شود، اما مرد انگلیسی بدون ترس جواب میدهد، "ستودارت و یوسف مسلمان شدند وشما هردوی آنها را کشتید؛ پیشنهاد شما یک دام است، چون شما نمیتوانید مرا نجات دهید، طوریکه آنها را نتوانیستید. من هیچ اعتمادی به وعده های شما ندارم؛ من مرتد نمیشوم. من با ثبات واستواردرعقیده خود میمیرم. کارخود را ختم کنید!" آنها همچنان میکنند واجساد این دومرد قهرمان دریک قبرمشترک انداخته میشود که قبلا درپیش چشم شان برایشان کنده بودند. این حادثه درصبح روزجمعه 24 جون اتفاق میافتد.

 

این جزئیات اندوهناک برای من توسط آخند زاده سید میرشریف که اورا در1845 درمشهد دیدم، خدمۀ هراتی من (که خدمه کونولی بوده و 44 روزدرسیاه چاه انداخته شده) وتعداد زیاد بخارائیان گفته شده است، برای کسانیکه مشخصات اسارت ومرگ افسران برتانوی بصورت کامل هویدا بوده است. دکتورولف فکرمیکند آنها در17 جون اعدام شده اند؛ اما من پس از بررسی زیاد فکرمیکنم حادثه 7 روزبعد اتفاق افتاده که توسط ارقام ذیل واشخاص فوق داده شده اند:

 

اسارت ستودارت وکونولی درارگ............................ 2 جنوری 1842.

آزادی خدمه های ایشان پس از44 روز.................... 15 فبروری 1842.

سیاه چاه انداختن آخند زاده والله داد خان پس از4 روز...19 فبروری 1842.

رهائی 7 پیشخدمت پس از27 روز............................. 17 مارچ 1842.

92 روزپس ازمرگ یوسف ورهائی آخند زاده........................ 17 جون.

اعدام کلونل ستودارت وکپتان کونولی پس از7 روز........ 24 جون 1842.

 

این اظهارات اکیدا درست بوده وازثبت پولیس بخارا توسط سید میر شریف نقل شده است.

 

آخند زاده بدون اینکه خودش بسیاردقیق باشد، درستی این ارقام را تائید میکند؛ اومعتقد است مرگ افسران برتانوی درروز2 جمادی الاول یا جمادی الثانی، چند روزپس ازظهوراولین زردآلوصورت گرفته است – چنین است نحوه آسیائی تاریخگذاری حوادث.





  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net