تاریخ افغان ها، فصل نزدهم - تباهی هرات بازگشت برویۀ نخست

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریَر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، اکتوبر 2009

 

فصل نزدهم - تباهی هرات

 

برداشت محاصره هرات توسط پارسیان، سرداران کندهاروکپتان ویکوویچ، تباهی هرات، التماس یارمحمد برای کمک ازقلمروهای همسایه، فروش هراتیان به ترکمنها توسط یارمحمد، آمادگی انگلیس برای هجوم به افغانستان، سوئ تفاهم بین دوست محمد ورنجیت سنگه، مداخله انگلیس، اراده نیک آنها نسبت به دوست محمد، طرفداری آنها ازرنجیت، مذاکره بین انگلیس ودوست محمد، جنگ جمرود، برنیس درکابل، ملاقات اوبا ویکوویچ واستقبال سرد او توسط امیر، اظهارات صریح دوست به انگلیس، پشتیبانی اوتوسط برنیس درکلکته، پیروزی برنیس بر ویکوویچ، یاد داشت لارد پالمرستون به ایم دی نیسیلرود، جواب کابینه روسیه، آخرین کوشش دوست برای اتحاد با انگلیس، مساعی برضد سُر دبلیو ایم ناتن و سُر کلاود وید، اعلامیه لارد اکلند برای شاه شجاع، آشفتگی دوست، بازتاب سیاست انگلیس.

+ + +

ناممکن است درجۀ انهدام بیرحمانه سربازان پارس درقلمروی هرات را درجریان ده ماه محاصره آن تصورکرد: آنها آنرا بیک دشت کامل تبدیل کردند که زمانی یک منطقه غنی وحاصلخیز بود. شهرتوسط مرمیها و گلوله ها ویران شده وچیزی نمانده بجزاز تودۀ مخروبه های بیریخت و خانه ها، کاروانسراها و بازارهای تخریب شده بخاطرترمیم شکاف ها و شکستهای استحکامات؛ درحقیقت یک پشتۀ خاکستر، خرابه و ویرانی.

 

شهروندان رنجورکه درجریان محاصره به قحطی مواجه بودند، پس از مدت طولانی که محاصره برداشته میشود، بازهم به کمبود تدارکات و قحطی شدید گرفتارمیباشند، چون زمینها کشت نشده ومردم فقط تدارکاتی را مصرف میکردند که قبل ازآمدن پارسیان تهیه کرده بودند. تمام دهکده ها درحوالی 70 تا 90 میلی جهت تامین ارتش محاصره کننده کاملا غارت ومردم ازهرچیزی محروم ساخته شده، شهریانی که شهررا قبل ازمحاصره ترک کرده وحالا بشهرهرات برمیگشتند، یکدانه غله هم پیدا نمیکردند. قحطی بزودی فضای ترسناکی را ایجاد نموده وهمه روزه صحنه های هولناک آدمخواری بمشاهده میرسد – درحقیقت، شرایط باندازه خوفناک است که نمیتوان تصورکرد.

 

بخاطرپایان دادن باین مصیبتها، یارمحمد خان به روسای قلمروهای کوچک اطراف هرات درخواست نموده وبنام محمد{اسلام} خواستار سخاوت آنها شده والتماس میکند غله ودانه بشهرآشوب زده بفرستند؛ درعین زمان، اومالیه بالای هرنوع غله را معاف میکند.

 

تاجران ترکستان، کندهار وخانات ایماق با سرعت باین درخواست جواب میدهند، اما بیشتربخاطرکسب مفاد بزرگ نسبت باینکه بخاطررفع فاجعه باشد. اکثریت هراتیان بعلت نداشتن پول برای خریداری نان به خانواده های خود، درموارد متعدد خود را دربدل ده باتمین جواری به ترکمنها میفروختند: پدران اطفال خویش را دربدل پول ناچیزی میفروشند واطفال متشکرانه ازدادوستدی که باعث نجات ایشان ازشدت گرسنگی هولناک شود، راضی میباشند.

 

یارمحمد نیزوسیعا داخل این جریان میشود، نه آنچنانکه مردم بیچاره اش برای نجات جان شان داخل شده اند، بلکه بخاطرپُرکردن انبارهای خود که محتوای آن بطورقابل توجهی دراثرجنگ تهی شده است. اوتمام هراتیانی را که مرتکب گناهان اندکی میشود به یوزبیکها میفروشد؛ وقتی آنها متوجه این امرشده وازارتکاب گناه پرهیزمیکنند، منبع عاید او ازبین میرود، لذا اواجنتهای خود را به بازارها فرستاده، بینظمی بوجود آورده وباینترتیب میتواند ذخیره بردگان برای مارکیت خویش را تامین نماید. اندکترین مجادله یا یک صدای بلند دربین گروپ شهریان باعث میشود تا افراد همیشه حاضراو برسراین موجودات بدبخت بکوبند؛ حتی کسانیکه بعلت کنجکاوی به محل جلب میشوند، دستگیرشده وپس ازچند ساعت توسط وزیربیرحم درمقابل یک شتر، یک قاطر یا هرچیزدیگری که برایشان بهتراست، به فروش میرسند یا مبادله میشوند. قیمت یک اسپ ترکمنی معمولا مساوی به 20 آدم جوان یا معادل 100 تومان میباشد. این تجارت برای مدت زیادی دوام میکند، تا اینکه انگلیسها موفق میشوند با پرداخت یک هزینه مالی به دربارهرات، بآن نقطه پایان بگذارند.

 

افغانستان غربی بمشکل میتواند ازسلطۀ پارسیان نجات یابد، زیرا بعوض مبارزه با این فجایع ترسناک، انگلیسها بخاطر تلافی تحریکات روسیه و شاه، برای تهاجم سهمگین کندهاروکابل آمادگی میگیرد. این اقدام مهم توسط مذاکرات کاملا انفرادی پیش برده شده ومن کوشش میکنم شرح تخمینی آنرا ارائه کنم.

 

ما گفتیم که رنجیت سنگه مهاراجه جاه طلب پنجاب، پس ازگرفتن بهترین ولایات ازدست افغانها، آماده اشغال بیشترقلمروهای آنها میشود، وقتی این منظوراوتوسط دوست محمد بمشاهده رسیده وطوریکه انگلیسها میگفتند اوخواهان اتحاد با شاه پارس بوده (درحالیکه حقیقت آن باثبات نرسید) و پیشنهاد کمک درتهاجم بمقابل هرات کرده، بشرطی که شاه اورا بمقابل سیکها حمایه کند که توسط کمپنی هند شرقی پشتیبانی میشود. انگلیسها همچنان دوست را سرزنش میکردند که با ارسال نامه به امپراطور روسیه، درخواست اتحاد کرده است. گفته میشود این نامه، توسط یک نماینده افغان با اعتباربه سنت پطرزبورگ فرستاده شده است؛ اما این ادعا توسط ایم دی نیسیلرود انکارشده و بتاریخ 20 اکتوبر1838 اعلان داشته که این نماینده صرفا یک اجنت تجارتی بوده وهیچ دستور یا صلاحیتی برای مداخله درسیاست ندارد. دشمنان امیرآنقدرپیش میروند که یک نقل این نامه را نشان میدهند، اما دوست محمد اعلان میکند این اختراع دروغین دشمن است؛ کسانیکه با دامنه اسناد غلطی که درآسیا ساخته میشوند، آشنائی داشته ومفادیکه انگلیسها بخاطرمطیع ساختن شهزادگان وراجاهای هند ازآن اشتقاق نمودند، هرکس را به شک می اندازد تا از دادن نظرمناسب درباره صحت نامه امیرکه بخاطرنوشتن آن سرزنش گردید، صرفنظرکند. این تردید مجازاست، زیرا دروقتیکه این سند آماده شده، او یکی ازطرفداران سرسخت انگلیس درافغانستان بوده وحتی پس ازبیرون راندنش ازآنجا، هنوزهم طرفدارانگلیس میباشد. متن زیرنقل همان نامه ایست که بآن مراجعه شده ودراوایل سال 1836 تحریرگردیده است:

 

"اختلافات و منازعات بزرگی بین من وخانواده سدوزی وجود دارد. حکومت انگلیس مایل است از شجاع الملک پشتیبانی کند. تمام هند توسط ایشان اداره شده وآنها درشرایط خوب دوستی با رنجیت سنگه لارد پنجاب قراردارند که درهمسایگی ایشان است. حکومت انگلیس هیچگونه نظر مناسبی درمورد من ندارد. من (بنده خدا) با تمام قدرتم همیشه در مقابل سیکها جنگیده ام؛ حکومت امپراطوری شما با پارسیان دوستی دارد؛ اگر اعلیحضرت شما علاقمند تنظیم مسایل درقلمروافغان وکمک این مردم (که حدود 20 لک خانواده است) هستید، مرا محظورخواهید ساخت.

 

من امیدوارم اعلیحضرت همایونی لطف فرموده و مثل پارسیان، مرا تحت حمایه حکومت روسیه قراردهند. درپناه مرحمت همایونی، من همراه با افغانهایم میتوانم خدمات قابل قدری انجام دهیم. هرچیزیکه جنابعالی را مسرورسازد، شایسته مقام عالی ایشان است".

 

اگرفرض کنیم دوست محمد این نامه را نوشته است، درکدام جای آن جرم است؟ آیا اوحق ندارد بمقابل دشمنانش درجستجوی متحدان باشد؟ آیا عدالت بیشتری درپشتیبانی انگلیس ها از رنجیت سنگه نسبت به چپاول افغان ها وجود دارد؟ این رنجیت که بود و سیکها که بودند؟ یک مردم دیروزی؛ همیشه تحت انقیاد، بدون اجداد و رسوم و برای اولین باراداره شونده توسط رئیسی ازمردم خود شان: این رئیس، این رنجیت که نمیتوان بعضی خصایل بزرگ اورا انکارکرد، چطورارتقا یافت؟ اوازچه کسی این قدرت را گرفت؟ مگرنه ازیک حاکم مستقل افغان (شاه زمان) که او را حاکم پنجاب تعین کرد؟ مگراونبود که اطاعت به جانشینان آن شاه را بدورانداخته وخود را حاکم مستقل این قلمرواعلان کرد؟ آیا منشای قدرت اونسبت به دوست محمد مشروعیت بیشتردارد، کسیکه اجداد اوهمیشه در قلمروش یک قدرت تقریبا مساوی به حاکمان افغان داشته است؟

 

انگلیسها دراینمورد شاید بیش ازیکبارفکرکرده باشند؛ اما این دلیل، بحث ضعیفی درمقابل کسانی است که برای 20 سال علاقمند این بودند تا در کابل یک دست نشانده مطیع وفروتن دراختیارخود داشته باشند. آنها چپاول بهترین ولایات افغانها توسط رنجیت را استقبال کردند. رنجیت ملتان را درسال 1810، کشمیررا در1819 و پشاوررا در1823 تسخیر نموده و با رضائیت کامل شجاع الملک (شاه مخلوع) که خود را تحت حمایه اوگذاشته، توسط او و انگلیسها بحیث حاکم مشروع افغانستان در نظرگرفته میشود تا با این عنوان بتواند قلمروهای را دراختیاراوبگذارد که او را مسرورمیسازد. اما چرا شجاع باید حاکم مشروع افغانستان شناخته شود نسبت بهریک از20 برادرش؟ - طورمثال نسبت به زمان یا محمود که قبل ازاو شاه بوده وهیچ اقدامی نکرده اند تا اولاد آنها محروم میراث یا محروم حقوق شاهی آنها شود؟ شاه کامران وشاه ایوب همیشه بمقابل ادعای شجاع برای تاج وتخت اعتراض کرده اند. پس چرا انگلیس ها باید درمقابل سرزنش، مخالفت ونظرات عامه افغان ها اینقدربیتفاوت باشند؟ این سیاست یک برنامه جاه طلبانه را پنهان میسازد؛ حکومت انگلیسی هند مشتاق توسعه قلمروبوده وبمجردیکه دریافتند اوبخواهشات ایشان خم نمیشود بحقانیت دوست محمد توجهی نمیکنند؛ چون درموقعیتی قرارنداشتند که بتوانند او را عزل نمایند، قدرت اورا تا حد ممکن توسط متحد خود یعنی رنجیت تضعیف نموده وهرسال ارتشی برای غارت بخشی ازسلطنت افغانها میفرستد.

 

باوجودیکه حکومت کلکته رجحان واضحی باین حاکم نشان میدهد، هنوز هم درنگهداری روابط و بعضی ملاحظات با دوست محمد ناکام نمیماند، باوجودیکه دوست محمد نیزمرتکب دوروئی بزرگی میباشد، اگراوواقعا نویسنده نامه به امپراطورنیکولاس باشد (که اورا متهم به ارسال آن می کنند)، چون اوتقریبا درعین وقت،31 می 1836، به لارد اکلند که جدیدا به هند رسیده است، با زبون ترین شیوه چنین مینویسد:

 

"شاید به عالیجناب شما معلوم باشد که با تکیه براصول خیرخواهی وبشر دوستی که مشخصه حکومت برتانیه است، من بنمایندگی خود وقلمروی خود ونامه های وارده ازآنطرف که انباشته ازاحساسات وتوجه دوستانه بوده وهم دراوقات ضروری که باید واجبات دوستی برآورده گردد. معاملات آخری، برخورد بیرحمانه وگمراه کننده سیکها و نقض معاهده، به جناب عالیمقام شما معلومداراست. ارتباط برقرارکردن با من درمورد هرچیزیکه حالا شما اظهارمیدارید ناشی ازفرزانگی شما درحل امورات این قلمروبوده ومیتواند بحیث یک قاعده ودستوربرای رهنمائی من باشد.

 

من امیدوارم عالیجناب، مرا و قلمروی مرا ازخود دانسته ومرا با ارسال نامه های دوستانه خویش سرفرازسازد. هرهدایت ودستوری که جنابعالی برای اداره این قلمرولازم میپندارند، من مطابق آن عمل خواهم کرد".

 

لارد اکلند باین ارتباط درنامه 22 اگست 1836 با مهربانی زیاد جواب داده، سیاست خرد مندانه اورا تحسین نموده ومداخله بیغرضانه خویش را درجهت مصالحه وسازش بین شهزاده افغان وسیکها وعده میدهد.

 

هنگامیکه این مراسلات تبادله میگردد، تهاجم پارسیان بمقابل هرات آماده شده وبطورآشکارتوسط جنرال سیمونیچ تشویق میشود؛ اما نومبر1837 است، قبل ازاینکه ارتش محمد شاه بپای دیورهای آن شهرمیرسد. بآنهم دراوایل این سال، دوست محمد با خسته شدن ازتحریکات سیکها ودریافت اینکه اوهیچ مفادی ازمداخله لارد اکلند بدست نمیآورد، تصمیم به انتقام گرفته و با استفاده ازفرصتی که دراثربی احتیاطی مهاراجه میسرمیشود (اوسربازان خویش را ازمرزهای افغانها فرامیخواند تا با شکوه زیاد، عروسی نواسه اش، نهال سنگه را تجلیل کند) درماه می با 15 هزارنفر به ولایت پشاورمارش میکند. این مارش توسط دوپسردوست بنام های محمد افضل خان ومحمد اکبرخان فرماندهی شده ودراول می1837 در جمرود بالای سیکها حمله میکنند. جنگ بسیارسخت وکشتارترسناکی بوقوع میپیوندد، اما پیروزی بقیمت سنگین 7 هزارنفر نصیب برادران میشود.

 

حکومت کلکته که قبلا با تهاجم پارسیان بمقابل هرات باندازه کافی هشدار شده است، با شنیدن خبرشکست متحد وفادارش (رنجیت)، خشمگین شده وبا سرعت تمام، سُرای برنیس را به کابل میفرستد تا مانع پیشرفت افغان های پیروزمند شود.

 

نماینده برتانیه درسپتمبربآن شهررسیده وبا استقبال گرم دوست محمد مواجه شده واو را بسیارگرامی میدارد. دساتیرلارد اکلند اینست که او بسادگی داخل روابط تجارتی ومداخله آرام بین امیرومهاراجه شود؛ او همچنان میافزاید به اوصلاحیت داده شده تا آنرا بمنافع رئیس افغانها انجام داده ومانع نابودی اوشود. این کاملا تعجب برانگیزاست که جنابعالی چنان زبانی را بارتباط شهزادۀ استعمال میکند که بخوبی میداند چطورازخود دفاع کند، اوهیچ تقاضای معقولی پیشکش نکرده بجزاینکه مطابق گفته او، اگرپذیرفته شود، سلاح خود را بزمین بگذارد. برنیس وظیفۀ مشکلی دارد؛ اما باندازه کافی خوش قسمت است که ازامیرتعلیق موقتی دشمنی ها را بدست آورده ودرجریان این مذاکرات است که کپتان ویکوویچ در دسمبر1837 به کابل میرسد. انگلیسها تاکید میکنند او جواب امپراطور نیکولاس به نامه امیررا آورده است که درآغاز1836 نوشته شده بود.

 

صرفنظرازهدف واقعی آمدن او، ویکوویچ با سردی استقبال شده ودوست محمد به بهانه رسیدن اوبملاقات سُرای برنیس رفته وخواهان مشوره او میشود که چه کند. امیرازاول اعلان میکند اومصمم است هیچ اتحاد یا رابطه سیاسی با هیچ قدرت خارجی باستثنای انگلیس برقرارنکند، اوهیچ اجنت خارجی را تاوقتی نمی پذیرد که امید سازش بحکومت انگیسی هند وجود داشته ومیخواهد افسرروسی را رخصت یا اسیرسازد؛ در حقیقت هرطوریکه برنیس بخواهد، همانطورمعامله میشود. باید پذیرفت، این یک زبان بسیارشگفت انگیزبرای مردی است که تا آخرین دم متهم باین است که نامۀ به امپراطورروسیه نوشته وآنهم با کلمات بسیارمحترمانه و مطیعانه. بآنهم به ویکوویچ اجازه داده میشود تا داخل کابل شود، اما فقط به درخواست برنیس وآنهم طوریکه نقل تمام نامه های آورده به امیر را میگیرد، یعنی دوست محمد بهرطریقی میخواهد اعتماد حکومت انگلیس را کسب کند. نامه زیرنماینده عنوانی لارد اکلند ثبوت این مدعاست:

 

"جنوری 15، 1838 – ازوقتیکه من اینجا هستم، میدانم یک اجنت پارسی که حامل هدایائی برای دوست محمد است، داخل قلمروی کندهار (این اجنت با ویکوویچ دراکتوبر1837 بآنجا رسیده ودرآنجا میماند، اما ویکوویچ به کابل میآید. فیریر) شده واعلان نموده که حامل فریبا ترین وعده ها است؛ اما با وجود آن مجبورساخته میشود که تقریبا بصورت فوری ازافغانستان خارج شود، زیرا هیچکس ازاودعوت بعمل نمیآورد که به کابل بیاید. پس ازاو یک اجنت روسی بنام ویکوویچ بکابل میآید؛ او حامل تعارفات چرب ونرم وپیشکشهای اشتغال دوامداراست، اما فقط بصورت احترام بهرخارجی واشکال عادی مهمان نوازی پذیرفته میشود. امیرمیگوید مفاد وعلاقه اودراتحاد با انگلیس بوده ونمیخواهد آنرا ازدست بدهد درحالیکه امیدوارتامین آنست".

 

دلایل که برنیس به حکومت خویش اظهارمیکند بسیارقطعی بنظررسیده و برای یک لحظه هم فکرنمیکند مقامات کلکته اتحاد با یک چنین رئیس وفاداربه انگلیس مانند دوست محمد را رد کند؛ اوجهت هموارسازی هر مشکلی، نشان میدهد که حاضراست تفاهم دوستانه بین دوست وسیکه ها برقرارسازد. امیرمنحیث شاهد مساعی او، سپاسگذاری خود را برای آنها ارائه میکند؛ اما اعتماد او درمیزان مدیران کمپنی هند شرقی مانند آن افسرانگلیسی، بسیاربزرگ نمیباشد.

 

دانستن اینکه جانبداری آنها ازرنجیت سنگه چقدرقوی است وداشتن یک شک مبهم درمورد اینکه دربارطرفداریک فیصله جانبدارانه باشد، باعث نمیشود تا دوست محمد ازهیچ وسیلۀ برای ارایۀ وفاداری کامل خود صرفنظرکند. امیربه برنیس میگوید، "من درعوض، چیزاندکی میخواهم وآن عبارت ازعدالت ومعقولیت است. من ازانگلیسها میخواهم تا مرا از غارت سیکها وخشم پارسیان حفاظت کند که هرگزمرا بخاطرپیمان بستن با شما نخواهند بخشید؛ آنها باید سیکها را وادارسازند تا پشاور را پس بدهد واین یگانه نقطه ایست که میتواند مرزهای مرا دراینطرف اندوس محافظت کرده وهرگونه سعی پارس برای مطیع ساختن هرات و کندهار را ازبین میبرد: بعدا من جسما و روحا ازشما هستم. من هرگز بطرف دیگران نخواهم رفت تا زمانیکه امید بشما را ازدست ندهم وحتی درچنین مواردی جای تاسف خواهد بود که تنها افغانستان وعزت خود را نجات دهم، آنهم نه ازخصومت بمقابل انگلیس. برخلاف، من بسیارخوش میباشم که توسط شما مشوره وحمایه شوم و درعوض تمام مساعی را بخرچ میدهم تا نظریات سیاسی وتجارتی شما را تائید کنم".

 

این اعلامیه صریح وروشن دوست نمیتوانست برای لارد اکلند جای هیچ شک وتردیدی برای وفاداری واخلاص اومانده باشد. این کاملا کافی بود تا او را وادارسازد که به مسیرطبیعی سیاست برتانیه درهند عقب نشسته واستقلال افغانها درمقابل دیگران را نگهدارد، بعوض یکجا شدن با سیکها وحمله نمودن ازیکطرف، درحالیکه روسها دراتحاد با پارسیان وسرداران کندهارازطرف دیگر، آنرا ویران کرده اند.

 

آمدن ویکوویچ به کابل ونقل نامه های داده شدۀ او به امیر، احساس زندۀ درکلکته ایجاد نموده ومضمون نامه ارسالی لارد کلن ریکارد به کابینه سنت پطرزبورگ میشود که واضحا نشاندهندۀ ارادۀ حکومت برتانیه به اقدامات شدید میباشد. متن زیراقتباسی ازهمین سند است:

 

"به امضا کنندۀ زیردستورداده شده تا بگوید که حکومت انگلیس یک نقل معاهدۀ را دراختیاردارد که بین پارس وحاکم افغان کندهاربامضا رسیده، اجرای آن توسط کونت سیمونیچ تضمین شده ومطابق این معاهده که مایل به استطاعت روسیه است، اگراو تضمین را قبول کند، بهانۀ برای شاه پارس داده که مکلف است نتنها خود را آقای هرات سازد، بلکه بعدا آن شهررا بحاکمان کندهاربسپارد تا یکجا با ملکیتهای دیگریکه دراختیاراو است نگهداری کنند، بشرطیکه مطابق معاهده، این حاکمان باجگزاری پارس را بپذیرند.

 

این تضمین بعلاوه دربرگیرندۀ وعده دیگری هم است که پارس را وادار میسازد ازحاکمان کندهاربمقابل حمله هرکسی دفاع کند. این درست است که دراین ماده، هیچ اشارۀ به انگلیس نشده است؛ اما تمایل جوانب میتواند ازمسوده اصلی این معاهده استنباط شود که حکومت علیاحضرت نیزیک نقل آنرا دراختیارداشته که درجمله بندی محتاطانۀ آن اشاره بخصوصی به انگلیس منحیث یکی ازقدرتها شده که بمقابل آن کمک روسها بحاکمان کندهارداده خواهد شد.

 

بصاحب امضا بیشترهدایت داده میشود تا بگوید که یک اجنت روسی بنام ویکوویچ که بعضا خود را عمربیگ نامیده وگفته میشود عضو فرماندهی عمومی اورنبورگ است، حامل نامه های امپراطور و کونت سیمونیچ به حاکم کابل بوده ونقل آنها دراختیارحکومت برتانیه قراردارد و کونت سیمونیچ خاموشی کاملی بمقابل سفیربرتانیه درتهران دررابطه به وظیفه این اجنت داشته است؛ یک احتیاطی که غیرضروری معلوم میشود اگر این اجنت صرفا حامل انتقال نامه ها بوده ووظیفه اوتمایل زیان آمیزی به منافع برتانیه نداشته است.

 

اما حکومت برتانیه میداند کونت سیمونیچ به شاه پارس اعلان نموده که این اجنت روسی بحاکم کابل مشوره میدهد تا درجستجوی کمک حکومت پارس دردشمنی بمقابل حاکم پنجاب شود؛ گزارش بیشتراینکه حکومت برتانیه اززبان این اجنت روسی درکندهاروکابل باین نتیجه رسیده که او شدیدا مصروف جدا نمودن حاکمان این دوایالت افغان ازتمام ارتباطات با انگلیس، وادارسازی آنها به اتحاد با پارس و بالاخره با روسیه میباشد.

 

اگرحکومت برتانیه تردیدی درمورد درست بودن معلومات فوق میداشت، آن تردید میتوانست درمقیاس بزرگترتوسط زبان غیردوستانه کونت سیمونیچ بارتباط حکومت برتانیه رفع گردد که چندی قبل با اجنت کابل دردربارپارس داشته وحکومت برتانیه ثبوت گزارش آن اجنت به حاکم کابل را دراختیاردارد".

 

لارد کلانریکاردو با این اعلام نتیجه میگیرد که "روسیه آزاد است به ارتباط مسایل مورد بحث مسیری را اختیارکند که توسط کابینه سنت پطرزبورگ، منافع روسیه پنداشته میشود. اما حکومت برتانیه خود را مستحق میداند تا از کابینه سنت پطرزبورگ پرسان کند که تمایلات و سیاست روسیه بارتباط پارس و برتانیه کبیر بایست ازاعلامیه کونت نیسیلرود و رودوفینیکین  در ایرل دیورهم استنباط شود ویا ازاقدامات کونت سیمونیچ و ویکوویچ درآسیا".

 

حکومت روسیه با این نامه چندان مضطرب نمیگردد، بآنهم حاضرمیشود توضیحاتی ارائه کند، اما بیک شیوه کاملا قطعی. آنها حقایق روشن مثل آفتاب را با جسارت چنان متحمل وآرام انکارمیکنند که هروزیرکم تجربه ترنسبت به لارد پالمرستون بخود اجازه میداد تا با زبان کونت نیسیلرود فریب بخورد. متن زیرخلاصۀ نامه ایست که آن دپلومات به کونت پوزو دی بورگو میفرستد تا بوزارت خارجه مخابره شود، 20 اکتوبر1838:

 

"شما گفته اید دراینمورد سکرتردولت درامورات خارجه علیاحضرت برتانیه ازشما (مونسیور لی کومتی) پنهان نکرده که نظرات عامه در انگلیس دررابطه به نفوذ روسیه وسهم آن درحوادث اخیرپارس وتمایلات خطرناک به امنیت ملکیتهای برتانیه درآسیا نسبت داده شده است.

 

این ملاحظات آنقدرجدی درنظرگرفته شده است که نتایج زیانباری در روابط با برتانیه کبیرگذاشته، درحالیکه ما برای یک لحظه تردید نداریم تا با کابینه انگلیس با توضیحات صریح وفوری ملاقات کنیم. سیاست سفیران ما درآنجا توسط عین اصولی هدایت میشود که دراروپا برقرار است. کاملا دورازهرگونه تخطی وفقط دربرگیرنده نگهداری حقوق روسیه واحترام به آنهای است که توسط تمام قدرتهای دیگرمشروعا حاصل نموده اند.

 

مفکوره حمله برامنیت وآرامش ملکیتهای برتانیه بزرگ درهند هرگز بفکرما نبوده ونخواهد بود. اوفقط آرزودارد چه چیزی عادلانه وچه چیزی ممکن است.

 

اگرحکومت برتانیه درآن اصول اعتمادی دارند که مایل اند الهام ببخشند، برای شما آسان است تردید های را ازبین ببرید که ازچگوگی برخورد ما درحوادث آخرپارس وبخصوص دررابطه به تهاجم محمد شاه بمقابل هرات بوجود آمده است.

 

اگرما این حقایق را مورد بحث قرارداده وفعالیت نا آرام بعضی افراد بی اعتباروناشناخته را نشان میدهیم، دقیقا آرزوی ما نیست که ملامتی آنرا بحکومتی نسبت دهیم که مربوط آن میباشند. برخلاف، ما ازکابینه برتانیه میخواهیم که تماما دررابطه به تمایل فوق الذکربیگانه باشند. همانطورکه ما اعتماد عادلانه به درستی تمایلات حکومت انگلیس داریم، بعین ترتیب متوقع هستیم که تردیدی درمورد ما بوجود نیاید.

 

این ملاحظات که امپراطوربشما فرمان داده تا آنرا با صراحت کامل با وزارت انگلیس درجریان بگذارید، امیدوارم بالاتراز همه قناعتبخش باشد، طوریکه تمایل کابینه ما و روشن ساختن سیاست محافظه کارانه وبیغرضانه ماست. طرزبرخورد ما، ضرورتا مطابق به اراده قطعی تنظیم میشود که حکومت برتانیه فکرمیکند مناسب است".

 

پس ازاین نمایش اصول، ایم دی نیسیلرود توضیحات خود را میدهد. او اعلان میکند که محاصره هرات بنظراویک امرعادلانه است، اما خود را ازاتهام تحریک شاه جهت اقدام آن تبرئه میکند. بآنهم اوعلاوه میکند اگر هرات با کندهار یکجا شود تمام منازعات بپایان رسیده وآن قلمرو برای تمام مردم علاقمند به تجارت درآسیای مرکزی قابل دسترسی میباشد.

 

امپراطورنمیتواند دلیلی برای جریحه دارساختن انگلیس داشته و موانع طبیعی که دوامپراطوری را جدا ساخته است، تصادم بین ایشان را نا ممکن میسازد. ایم توماس روایت خود را ادامه داده ومینویسد، "مطابق کونت نیسیلرود این انگلیس است که حمله اول را آغازکرده ودیگر پنهان نمیکند ازاینکه روسیه میداند(وقتی ضرور باشد) چطورتا اندوس مانور کند. لذا انگلیس باید خود دار و محتاط باشد؛ روسها چیزی نکرده اد که باید مورد سرزنش قرارگیرند؛ آنها ازموجودیت هرنوع شکایت که بتواند بمقابل ایشان ارائه شود، انکار میکنند؛ آنها آرزومیکردند مانع حمله به هرات شوند؛ سیمونیچ  و ویکوویچ آرام کننده ها بودند؛ ویکوویچ فقط وظیفه داشت محدوده امنیتی را تعین کند که افغانستان به تاجران روسی میدهد، نه عقد معاهده ویا کدام آمیزش سیاسی دیگری، روسیه هیچ هدف دیگری جزتامین مارکیت برای مولدین خویش درآسیای میانه ندارد. اگر برحسب تصادف، اجنتها کمی ازدساتیرخویش انحراف میکنند، انگلیس نمیتواند شکایت کند. کجاست آن حکومتی که همیشه بتواند مطابق آرزو هایش خدمت کند؟ آیا خود انگلیس توان کنترول این سیاحان یاغی را دارد که بطورمداوم اغتشاشات ونا آرامیها درآسیا را تحریک میکنند؟

 

بیشتراینکه کونت نیسیلرود اعلان فراخوانی جنرال سیمونیچ را کرده و کلونل دوهامل که جانشین اوتعین شده، درمسیرسفربه تهران است – نامۀ خویش را چنین بپایان میرساند:

 

اگرما این حقایق را میگوئیم – اگرما فعالیت بعضی افرادی را مشاهده می کنیم که خود را پیش میاندازند، بدون اینکه توسط حکومت خود صلاحیت داشته باشند و یا شناخته شوند – بخاطری نیست که ما میخواهیم ملامتی را بگردن حکومت برتانیه باندازیم، ملامتی ایکه مربوط بافراد است؛ برخلاف، ما کابینه برتانیه را کاملا فوق چنین اقداماتی میدانیم که نشان دادیم؛ ازاینکه ما دردرستی تمایلات اواعتماد داریم، درنظرمیگیریم که ماحق داریم ازایشان توقع کنیم که نباید هیچ شکی بالای ما داشته باشند.

 

این ملاحظات که امپراطورفرمان میدهد شما عالیجناب بطورکامل آنرا به کابینه برتانیه مخابره کنید، امیدوارم قناعت ایشان را فراهم ساخته و سیاست محافظه کارانه وبیغرضانه ما را درجای مناسب یا روشنی کامل خویش قراردهد. شیوه برخورد ما ضرورتا باید توسط اراده قطعی تنظیم شود که حکومت برتانیه فکرمیکند مناسب بوده واقدام میکند".

 

اما لارد پالمرستون تا آخرسعی میکند این خیال را حفظ کند که کابینه سنت پطرزبورگ مخلص است، به کونت پوزو دی بورگو در20 دسمبر 1838 چنین مینویسد:

 

"من میتوانم به عالیجناب شما اطمینان دهم که حکومت علیاحضرت تمام توجه خود را که عادلانه تقاضا شده است، باین مخابره مهم داده است؛ من کمال مسرت دارم تا به جنابعالی بگویم که این مخابره درنتایج عمومی خود، برای حکومت علیاحضرت بسیارقناعت بخش بوده است. اصول رهنما که بطورتغیرناپذیزحکومت برتانیه را دراداره مناسباتش با قدرت های خارجی مدیریت میکند، خواهش و حفظ نعمات صلح برای مردم برتانیه است. اما بارتباط روسیه، این آرزوبطورخاصی قوی است؛ زیرا اتحاد طویل المدت بین برتانیه کبیر و روسیه، معاملات تجارتی ارزشمند ومنافع مشترک برای هردوکشور، ضرورتا باید حکومت علیاحضرت را باین رهنمائی کند که هرحادثه ایکه باعث اخلال تفاهم خوبی میشود که بین کابینه های پطرزبورگ ولندن وجود دارد، منحیث یک بدبختی بزرگ وقبیح درنظرگرفته شود".

 

کونت نیسیلرود بخاطرپیروزی درآرام سازی اضطراب لارد پالمرستون مسرورگردیده، شاید آرزوداشت تا اواحساس کند که ازتوضیحات داده شده نباید استنباط کرد که کابینه روسیه پس ازاین مصمم است تا درتمام موارد باوواگذارشده است، چون پس ازاخذ جواب او، پاسخ خشک زیر را به لارد خود در29 جنوری 1839 ارسال میکند، جوابی که بیشتربه تهدید میماند تا به نزدیکی بیک تفاهم خوب که لارد نابل معلوم میشود بسیارقانع شده است:

 

کونت نیسیلرود خاطرنشان میسازد، "این توضیحات به دوکابینه فرصت تبادل ضمانتهای را مساعد میسازد که حامل کرکترعمل متقابل بوده ویکی ازدیگری جدا ناپذیراست. کابینه ما دریاد داشت این ضمانت، متوقع اخذ ثبوت اجرای کامل آن است".

 

آیا ممکن است نسبت به روسیه دراین مذاکرات یا فریبکاری چهارساله، بیش ازاین توانائی بیشتر، زیرکی بیشتر و تیزی بیشترنشان داد؟ هیچ چیزی دربرخورد اونمیتواند بطورجدی یورش به انگلیس باشد. آنها اورا بخاطرمعاهدات عقد شده توسط اجنت هایش سرزنش میکنند؛ اوآنها را انکارمیکند. آنها بخاطر محاصره هرات رنجیده اند که آنرا باو ارتباط میدهند؛ اوفورا شاه را ترک نموده و فراریان روسی را بیرون میکند. او نفوذ خویش را تا مرزهای امپراطوری برتانیه درهند تمدید میکند، بدون قیمتگذاری او به کمترین قربانیها؛ این درست است که اوناکام میماند، اما اوبدون شرم وبدون ضایعات عقب نشینی نموده ودرعقب نشینی اش یک نیزه پارتیان را به دشمن خود فیرمیکند که فقط برای لحظۀ پیروزشده و متعاقبا با هولناکترین فاجعه مواجه میشود.

 

با وجودیکه معلوم میشود روسیه وپارس درتمام نقاط تفاهم داشته ولارد پالمرستون خود را با توضیحات ایم دی نیسیلرود قانع نشان میدهد، بآنهم برتانویها آمادگیهای خود درهند را بمقصد بیرون راندن امیردوست محمد وکهندل خان ازقلمروهای کابل و کندهارادامه میدهد. پنج کشتی جنگی کمپنی دربهار1838 داخل خلیج فارس میشود و سربازان آن مالکیت جزیره خارک را بدست میگیرند، جائیکه آنها منتظرکشتیهای بخارهموار میمانند تا آنها را ازطریق دریای قارون به قلب پارس انتقال دهد. وقتی محاصره هرات برداشته میشود، این تهاجم صرفنظرمیگردد؛ اما تهاجم مربوط به افغانستان با قوت برای عزل شهزاده ایکه آرزو دارد با تمام خطرات متحد انگلیس شود، ادامه یافته، پیشنهادات وامتیازات او، در سیاست کورآنها بطورثابت رد میگردد.

 

فکرمیشود دوست محمد دارای توانائی های اداری قابل ملاحظه و شجاعت نچندان عام حتی دربین افغانها بوده است. این خصوصیات هیچ توصیه یا نظری درچشم مدیران کمپنی هند شرقی ایجاد نمیکند؛ اما امیر، که با خمیدگی ومحکومیت احساس میکند قدرت نگهداشت موقفش فقط میتواند ازآنها اشتقاق یافته وهیچ چیزی بجزموافقت آنها نمیتواند اورا در نگهداری تختش کمک کند، بخود اجازه میدهد تا توسط الکساندر برنیس قانع شود که آخرین کوشش برای تامین دوستی با انگلیس را نماید، از طریق ارسال یک نامه به لارد اکلند:

 

اومیگوید، "بگذارجناب لارد فقط دوکلمۀ دلگرم کننده برایم بدهد؛ بگذار مرا بحیث امیرکابل بشناسد و من عداوت کشنده بین خود و شاه کامران دشمن خونی ام را فراموش میکنم، من با بهترین سربازانم به پشتیبانی اووبمقابل شاه پارس میشتابم، با شرایط بسیارسادۀ دریافت هزینه برای سربازان که من درخدمت کمپنی استخدام میکنم". اوحتی علاوه میکند، "درزمان حاضرحتی یک کلمه درباره بازگردانی پشاورنخواهم گفت".

 

دراین پیشنهادات چنان بیعلاقگی وتمایل بسیارخوبی وجود دارد که سُر ای برنیس تصورمیکند توجیه شده وبتواند حکومتش را وادارسازد تا آنها را قبول کند؛ اما چه چیزی میتواند بمقابل یک تصمیم قبلی سودمند باشد؟ این بیهوده است که اوبه کلکته مینویسد، "دراینجا فقط یک راه وجود دارد که افغانستان را بحیث یک مانع بمقابل روس ها تبدیل کرد وآن اینکه با دوست محمد اتحاد محکم ساخته شده وقدرت اوتقویه شود که توسط منازعات خانوادگی ضعیف شده وبگذارهمه درک کنند که حکومت هند هرگزبه هیچکس اجازه نخواهد داد تا آنرا جریحه داریا واژگون سازد".

 

اما هیئت مدیران ازقبولی چنین نظراتی بسیاردوربوده ودراشتهای سیر نشدنی خویش ازمدتها قبل با نشاندن شاه شجاع درحکومت افغانستان توافق کرده اند تا امورمالی آن قلمرو را کاملا دراختیارخویش داشته باشند. لارد اکلند نظرات متضاد برنیس وهیئت مدیران را به کابینه انگلیش پیشکش میکند که به طرفداری افسرانگلیسی بحیث یگانه راه معقول وعملی پذیرفته میشود؛ اما نظرات مخالف وپشتیبانی شونده توسط سُر دبلیو ایم ناتن، سُر کلاود وید و سُر جان ایم نیل که نظرات مخفی مدیران را طرفداری میکردند، غالب میگردد. سُرکلاود وید مسکونه لودیانه که داغترین طرفدارشاه شجاع میباشد، گرایش جنگی کمپنی هند شرقی را تشویق میکند با درنظرداشت اشتباهاتی که خودش چندین سال مرتکب شده وآن اینکه قبیله بارکزی 60 هزارخانواده نبوده، طوریکه برنیس میگوید، تعداد آنها بیشتراز6 هزارنمیباشد؛ همچنان اینکه روسای آنها بصورت عام توسط سرداران قبایل دیگرافغان مورد نفرت قرار دارند. نظراتی چنان متفاوت توسط دوافسر که هردودرمقامات عالی اعتماد حکومت خویش قراردارند، ازیک منبع مشترک یعنی جهالت و بیخبری بوجود میآید: مثل تعداد زیاد مولفین که درباره افغانستان نوشته وقبایل را با شاخه های آنها مغشوش ساخته اند. بدینگونه: احمد شاه و اولاده اش (شاه شجاع وغیره) مربوط قبیله پوپلزی و شاخه یا خانواده سدوزی اند. حاجی جمال خان واولاده او(دوست محمد وغیره) مربوط قبیله بارکزی وشاخه یا خانواده محمد زی میباشند؛ احتمالا همین شاخه آخری (محمد زی) که متشکل از4 یا 5 هزارخانواده است که مورد صحبت سُر سی وید است؛ چون درافغانستان، وقتی از اولاده حاجی جمال صحبت میشود، باوگفته نمیشود که "رئیس بارکزی"، بلکه "رئیس محمد زی" گفته میشود. بعین ترتیب احمد شاه را نمیتوان احمد شاه پوپلزی گفت، بلکه احمد شاه سدوزی گفته میشود.

 

مشوره برنیس رد شده واقدامات اوکاملا انکارمیشود. لارد اکلند به امیر کابل بیرحمانه ترین اخطاریه صادرمیکند، اولا تقاضای (البته بشیوه بسیار مودبانه) اینکه فورا کپتان ویکوویچ را اخراج کند؛ بعد اینکه باید ازتمام حقوق خویش بالای ولایات افغان تسخیرشده توسط سیکها را انکارنماید، زیرا لارد نابل تصمیم گرفته ازترس ناخشنود سازی متحد وفادارش (مهاراجه پنجاب)، بطرفداری اومداخله ننماید. برنیس تمام قدرت اقناعی واستدلالی خویش را بکارمیبرد که نشانه علاقمندی شدید او به امیر بوده و اورا وادارسازد تا این شرایط سخت را قبول کند. دوست باوجود خشمگین بودن ازاین معامله بی ارزش، جواب قطعی مثبت یا منفی نمیدهد، وقتی ازاجنت هایش درهند معلومات گرفته وجای شکی برایش نمیگذارد که یک ارتش برتانوی درفیروزپور بمقصد تعویض شاه شجاع درتخت کابل متمرکزگردیده است. درعین زمان دوست نامۀ از کپتان ویکوویچ میگیرد که ازکندهارنوشته شده ودرآن خوبترین وعده ها به اوداده شده است. این نامه ها موجب تصمیم واقدامات بعدی اومیشود، اومذاکره با برنیس را قطع میکند که دروظیفه اش ناکام مانده، عقب نشینی نموده و دوست محمد را دربزرگترین حالت آشفتگی قرارمیدهد.

 

مونز توماس بازهم مینگارد: "اومیگوید دوست محمد نمیتواند یک ماه هم بمقابل انگلیس مقاومت نموده و فکرناخشنودی اش، وی را به وحشت میاندازد. او بیخبرنیست که رنجیت دوست انگلیسها بوده ودرست نیست که بالای اوحمله شود. آنها میتوانستند درهرلحظه پشاوررا پشتیبانی کنند، اگرنه توسط سربازان، حداقل با اعتراضات میتوانستند مهاراجه را در لاهورجلوگیری کند؛ اما برخلاف، آنها حالا بیشترازهمیشه دوستان اعلام شدۀ رنجیت بوده واورا نسبت به افغانها (که حاضربودند خود را دراختیار ایشان قراردهد) ترجیح میدهند. آن تحریکات بطوردقیق ازطرف یک دشمن بسیارمصمم نبوده است. برنیس زمانیکه ترک میکرد، فکرنمیکرد که افغانها هرگزخود را به آغوش روسها انداخته وبا پارسیان متحد شوند. بآنهم سیاست کشنده انگلیس دوست محمد را مجبورمیسازد تا چنان نموده وهیچ چاره دیگری جزویرانی وجنگ دراختیارش نمیگذارد.

 

پس ازچهارسال صلح – پس ازمجبورساختن شاه پارس برای عقب نشینی ازهرات – پس ازمعلوم شدن دقیق وفاداری دوست محمد – چه چیزی باعث تحریک هند به چنین تصمیم خشن وشدید میگردد؟ چرا جنگ با افغان ها؟ آیا تمام آسیا مسلح شده اند؟ آیا پارسیان هرات و کندهار را تسخیر نموده اند و روسها بخارا و خیوه را؟ نه؛ اما طوریکه برنیس میگوید، فقط بخاطراینست که یک کپتان قزاق بدون دولت، ما را چهار نعل به کابل کشانید. لارد پالمرستون که مدت طولانی تردید داشت قبل ازاینکه رسما درپارس مداخله کند، درکمتراز6 ماه یک مداخله شدید درافغانستان براه میاندازد. اوبه جنگ کابل ضرورت دارد، زیرا او نمیدانست چطوردرزمان مناسب ازسنت پطرزبورگ توضیحات بخواهد که دقیقا برایش داده میشد، اگراوکمتردفع الوقت میکرد و کمترمرتد میشد. اوازدست دادن اتحاد روسیه دراروپا میترسید، چون اوبد قسمتی اعتماد بآن را داشته و هنوزهم نگهداری آنرا بحیث بیلانس قدرت ضرورمیداند – درحالیکه فقط ضروربود بآن احترام بگذارد، باوجودیکه وزارت خارجه مجبورمیشود درجریان چهارسال با دسایس مسکوخاموشانه سپری نماید، اوبه شهزاده های شرق هشدارنداد که انگلیس را توهین شده فکر میکردند، اما سعی میکرد تا آنها را ازاین دسایس جدا سازد، بدون درنظر داشت منافع آنها. اوهرگزبنام حکومت خود سخن نگفت وآنها لذا هرگزباو گوش ندادند؛ بآنهم با دیدن اینکه هند بطورجدی تهدید میشود، درآخریک جانب را میگیرد، اما کدام؟ لارد پالمرستون میگذارد دیوجنگ درتمام شرق رها گردد؛ اومخاطراتی بدون پایان را برای امپراطوری برتانیه ایجاد میکند؛ اوبمقابل خود احساسات وانتقام بوجود میآورد؛ اوانگلیس را بیشتروبیشتردر منازعات داخلی قلمروی مخلوط میکند که سلطه اش در آنجا میتواند ازطریق بیطرفی تامین گردد؛ اوقصدا انگلیس را درمسیر اشغال سوق داده و روسیه را درهرجائی ضربه میزند که یک قدم گذاشته و یا اراده قدم گذاردن دارد، بامید اینکه این ضربات بزرگ نبوغ اوباعث تحیرومنتج به بازتاب شود، بدون بخاطرسپردن اینکه چنین بیعدالتی های آشکارهرگز بخشیده نمیشود".




  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net