تاریخ افغان ها، فصل هجدهم – نامه ایم نیل بازگشت برویۀ نخست

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریَر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، سپتمبر 2009

 

 

فصل هجدهم – نامه ایم نیل

 

نامه ایم نیل به مجتهد اصفهان، عدم ادامه نیمه- تدابیرلارد پالمرستون، اشغال جزیره کارک توسط انگلیسها، کاپیتان ویکوویچ درکندهاروکابل، برگشت اوبه قرارگاه پارس با نمایندگان این دوقلمرو، معاهده بین پارس وکندهار، اعلامیه شدید لارد پالمرستون به حکومت پارس، رسیدن جنرال سیمونیچ به قرارگاه پارسیان، دلیری پارسیان، مخالفت حاجی میرزا با کونت سیمونیچ، قبولی پلان حمله کلونل سیمینیایو، تجدید عملیات محاصره، حمله، خیانت روسای پارسیان، کشته شدن جنرال بوروفسکی ودفع پارسیان، زخمی شدن کلونل سیمینیایو، استعفای او وعدم قبولی آن، ارتقای او به رتبه جنرالی واخذ نشان پارس، رسیدن اخطاریه انگلیسها به قرارگاه پارسیان، برخورد هراتیان درجریان حمله.

 

ایم نیل بمشهد رسیده وخشم خویش را بمقابل پارسیان اظهارمیدارد؛ او مسایل را بحدی میرساند که عمل اومورد سوال قرارگرفته ودرواقعیت میتوانست مورد تحریم ملل متمدن قرارگیرد.

 

محمد شاه بهنگام تخت نشینی با سه کاکای مخالف خود ملاقات میکند، یکی، صفت دولت حاکم اصفهان است که دریک نیمه اغتشاش بمقابل او توسط سید محمد باقر مجتهد بزرگ شهرپشتیبانی شده و قدرت زیادی بالای مردم دارد؛ درحقیقت اومیتواند مردم را با یک کلمه بپا خیزاند. نماینده برتانیه میداند که پس ازسقوط صفت، رئیس اسلام باید احساس خشم ونارضایتی بمقابل محمد شاه داشته وحتی آنرا پنهان نمیکند؛ لذا ایم نیل یک نامه خشمناک به سید نوشته ودرآن اشاره میکند که باید بمقابل حاکمش یک جنگ مذهبی را تبلیغ کرده واو را متیقین میسازد که این عملش مورد پشتیبانی برتانویها قرارگرفته ومیگوید اوبا مردم پارس تماس داشته وفقط با شاه بی ارزش ایشان قهرمیباشد. خوشبختانه مغز روشنفکرانه سید محمد باقراین کوشش را با روشنائی مناسب دیده، نامه ایم نیل را به شاه فرستاده و به نماینده اش چنین جواب میدهد: "پارسیان همیشه با وابستگی به شاهان خویش قابل توجه بوده و بتو، یک نماینده اروپائی چه مناسبت دارد تا طوفان درکشوری ایجاد کنی که انگلیسها همیشه مطابق به قوانین مهمان نوازی درآن، استقبال شده اند". لذا توسعۀ یک شرارت عظیم متوقف میشود. مونسیر توماس میگوید، "ایم نیل هنوز به تبریزنرسیده که ازلارد پالمرستون جواب یکی ازنامه هایش را می گیرد، قبل ازآنکه گسستن روابط با حکومت پارس را اعلان کرده بود. پس ازاینکه کاسه صبراولبریزشده وکمترین امیدی برای عقل وثبات نمانده، اجنت برتانیه ازلارد خود اجازه عمل پرانرژی بنام برتانیه کبیر دریافت میکند.

 

"لارد پالمرستون گفته است، به شاه باید گفته شود که حکومت برتانیه در این تهاجم، یک دشمنی کاملا ناسازگاربا روحیه اتحاد دربین پارس و برتانیه کبیررا درک نموده است.

 

درعین زمان یک ناوگان انگلیس ازحکومت هندی به ساحل پارس پیاده شده واختیارجزیره خارک را بدست میگیرد. بمجردیکه ایم نیل اطلاع  حاصل میکند، کلونل ستودارت را بحیث حامل یک اخطاریه به قرارگاه محمد شاه فرستاده واطلاع میدهد که برتانیه بزرگ تصمیم دارد تا برنامه اشغال اودرافغانستان را متوقف سازد، اگرفورا محاصره هرات برداشته نشود، تسخیرخارک توسط انگلیسها با اقدامات بیشتروبسیارمهم دشمنی ازجانب ایشان دنبال خواهد شد".

 

انگلیسها بیخبرازاین نبودند که با این اقدامات نمیتوانند بدون ایجاد پیچیدگی تازه منافع، حمله نموده وغرورانگلیسی آنقدرعجول نیست تا نتواند خود داری نموده ودرزمان مطلوب، به یک سیاست خونسردانه تعویض نکند. بدون جرات اینکه بطورمستقیم به دربارروسیه برود، او احترام نموده و با یک حملۀ جانبی عمل میکند، تا اگربتواند آنهائی را هشدارو مشوش سازد که سعی دارند توسط مانورهای آنها بهره مند میشوند. بآنهم ایم نیل با آخرین نامۀ رسیده مسلح شده وکاملا میتواند با آزادی، عمل یا تهدید نماید، اما این قدرت بسیارناوقت رسیده وفرصت ازدست رفته است؛ گسستن با محمد شاه تکمیل شده و نماینده برتانیه در جواب خود به لارد پالمرستون فقط میتواند ازبسط شرارت اطلاع دهد.

 

قبلا گفته شد وقتی ارتش پارس ازتهران مارش میکند توسط یک افسر روسی بنام ویکوویچ همراه میشود که آنرا درنیشاپورترک کرده وتعداد بیشمارحضارشاه وصدراعظم اورا دربرمیگیرد: پس ازاینکه اوبه کندهار میرسد درمدت 12 روزیک معاهده تعرضی ودفاعی با کهندل خان سردار مستقل این قلمروبامضا میرساند. پس ازاین اوبکابل رفته وچندین ماه در آنجا میماند. برنیس که مدتی دراین شهراست، با آمدن افسرروسی، توسط حکومتش باجرای وظیفه بسیارمشابه به افسرروسی گماشته میشود؛ یعنی عمدتا هموارسازی اختلافات موجود بین امیرکابل ومهاراجه پنجاب.

 

ویکوویچ دراول توسط دوست محمد بخوبی استقبال نمیشود، زیرا تمایل اوکاملا بطرف انگلیسها است؛ اما امیر با دریافت تردید و بیعدالتی در میانجیگری تقاضا شده ازلارد اکلند برای حل مشکلات موجود بین او و رنجیت سنگه، مجبورمیشود تا بجانب روسها وپارسها دوربخورد.

 

وقتی دپلومات روسی کابل را ترک میکند توسط یک افغان سید بنام یحیی همراه شده و امیراو را بنزد محمد شاه میفرستد تا مذاکرات ویکوویچ را دنبال کند؛ آنها چند روزدرکندهارمانده وبا محمد عمرخان پسردوم کهندل خان همراه میشوند که توسط پدرش دروظیفه مشابه سید ازکابل همکاری کند. این سه شخصیت زمانی به قرارگاه شاهی درهرات میرسند که ایم نیل آنرا ترک کرده وقدردانی اوازنتایج سفارت افسرروسی قرارذیل است.

 

او بحکومت خود مینویسد، "قبل ازاینکه قاصد من (کلونل ستودارت، حامل اخطاریه) به شاه پارس برسد، یک معاهده بین شهزاده کندهارو اعلیحضرت پارس عقد شده وسفیرروسی بطوررسمی ازاجرای فیصله های منعقده توسط هردوجانب تضمین میکند. یک معاهده دارای عین خصوصیات درحال تکمیل با کابل است وکپتان ویکوویچ که توسط شاه درقرارگاهش پذیرفته شده وبرای باردوم ازطریق کندهاربآنشهرمیرسد، با مجموعه هنگفت پول بخاطرپایان دادن به تنظیمات فرخنده آغاز شده جهت برقراری سلطه پارسیان وتفوق روسها درتمام ایالات افغان. تمام منطقه ازمرزهای روسیه درآراکس تا سواحل اندوس توسط اجنتهای مسکوبطورمخفی مورد مداخله قرارگرفته، یکتعداد بطورآشکارودیگران بدون وظایف نمایان، مصروف ایجاد خط نفوذ میباشند، نتنها مخالف نظرات و منافع برتانیای کبیر، بلکه امپراطوری او را درشرق مزاحمت وتهدید میکند".

 

مونز توماس میگوید، "لارد پالمرستون به ایم نیل در27 جولای 1838 جواب داده ومیخواهد مخاطرات تازه وشرمندگی های گفته شده توسط اجنت خود را دفع کند، اودرآخرازحوصله ووقت گذرانی که تا اینزمان بمقابل پارس دارد صرفنظرمیکند؛ اودرمعاهده 1814 هیچ دلیلی برای سکون سیاسی پیدا نمیکند، طوریکه اودرآغازتصریح کرده است، اما حق کامل مداخله درشرایط معاهده بطورواضح انکارمیشود: چیزدیگری آشکارترازاین نیست. دراینجا گفته میشود: اگرجنگ بین افغانها وپارسیان اعلان شود، حکومت انگلیس بطرفداری هیچیک مداخله نخواهد کرد، مگرمیانجیگری آرام اگرتوسط هردوجانب خواسته شود". لارد او پیشتر میرود، حتی تا حدیکه هرگزقبلا نکرده وراضی نشده تا نفوذ روسها را بحیث یک لغزش دایمی برای پارس و بحیث دام کشنده نشان دهد که پارس بخاطرخودش ومنافع خودش اطمینان نکند، او قویا ادعا میکند که: پیشنهاد روسیه برای صلح ورفاه برتانیای کبیرخصومت آمیزبوده است.

 

مونز توماس میگوید، "این یک سعی بزرگ است، اما سعی بیهوده وآنهم پس ازرسیدن به آخرخط با پارس که بیمقصد وبی نتیجه است". معلومات آتی اقتباسی ازنامۀ لارد پالمرستون به ایم نیل مورخ 27 جولای 1838 وزارت خارجه است: "من بشما هدایت میدهم به شاه پارس گفته شود در حالیکه روحیه وفحوای معاهده بین پارس وبرتانیه کبیراینستکه پارس باید یک مانع دفاعی برای مالکیت برتانیه درهند بوده وحکومت پارس باید با برتانیه کبیردردفاع هند برتانوی همکاری کند، معلوم میشود که برخلاف، شاه درواژگون سازی ایالات بین پارس وهند مصروف است که میتواند موانع اضافی دفاع برای مالکیت برتانیه بوده و دراین عملیات، اوبطور آشکارخود را با یک قدرت اروپائی برای مقاصد پذیرفته شده غیردوستانه با منافع برتانیه وصل نموده است، اگرمطلقا دشمنانه نباشد؛ دراین اوضاع وهم بخاطراینکه اوداخل اقداماتی شده که کاملا مخالف با روحیه ونیت معامله فوق الذکراست، برتانیه کبیرخود را آزاد احساس میکند که بدون مراجعه بآن معامده تدابیری اتخاذ کند، با درنظر داشت منافع وامنیت قلمروهای خود طوریکه لازم باشد".(محمد شاه مدتها قبل ازبرتانیه کبیر این کنوانسیون را تقبیح ومحکوم کرده بود؛ وقتی ایلیس و ایم نیل فشار آورد تا آنرا رعایت کند، اوگفت این معاهده ازروزی ازبین رفته که کابینه لندن عدم پرداخت هزینۀ را فیصله میکند که باید برتانیه کبیرتوسط همین معاهده به تهران پرداخت میکرد. فیریر).

 

مونز توماس اظهارمیکند، "لارد پالمرستون درنگهداری اتحاد پارسیان ناکام میماند آنهم درزمانیکه میتوانست توسط اعتدال واستقامت انجام داده وحالا که ازبین رفته است، خشونت وتهدید را برای ازسر گیری آن اختیارمیکند. این حکومت برتانیه بود که بی تصمیمی دراثرترس روسها را اختیارنموده، درآخریک خط نهائی یا افراطی اتخاذ کرده، نه بمقابل روسها که همیشه با تمکین همراه بوده است – نه بمقابل پارس که دشمنی محکم خویش را تحت حمایه تزارنگهمیدارد – بلکه بمقابل تمام شرق که میخواهد با قدرت برتانیه کبیروحشت زده شود وآنهم پس ازنمایش ضعیف اودرجریان چهارسال. حالا باید پارس را ازعمقی بیرون کنیم که دراتحاد روسها افتیده ورفتاربزرگی باید فقط ازنام انگلیس اجرا شود؛ ازضعیفی مبارزه خود با اقدامات تزاردرپارس که بصورت تلخ آمیزی پشیمان ونادم است، حالا میخواهد توسط یک صاعقه درافغانستان متوقف شود: ترس پیشبینی ازفعالیت خستگی ناپذیردپلوماسی مسکویها آنقدربزرگ بود که فکرمیشد ترجیحا باید آنرا درآغازازبین برد". ما خواهیم دید که این سیستم جدید بکجا رفته وآنرا بربنیاد ثمرات آن قضاوت خواهیم کرد.

 

جنرال سیمونیچ تجدید فکرنموده ومیخواهد تهران را ترک کند وقتی او میبیند ایم نیل به قرارگاه شاهی رفته و به تناسبی که استقبال سفیربرتانیه سرد ومحتاط است، شیوه اعلیحضرت درمهربانی به روسها واشتیاق او مایۀ خشنودی میباشد؛ ازآنجا که ایم نیل توسط حکومت خودش پشتیبانی نمیشود، آن نفوذی را ازدست میدهد که وقتی دربدست آوردن آن موفق بوده وحتی به گسستن با دربارروسها میانجامد، جنرال سیمونیچ بیش از هروقت دیگرقدرتمند شده وشاه برخلاف مشوره صدراعظم خود، وفادار جسمی و روحی اوبوده است. این دپلومات اهل دالماس بوده، در ارتش فرانسه درسالهای 1812 یا 1813 خدمت نموده، توسط روسها اسیرگرفته شده وپس ازسرنگونی ناپلیون بخدمت آنها درمیآید. این درست است که او شاه پارس رابا احترام زمخت معامله میکند وعلت آن تا اندازۀ، ضعیفی یا خوش طینتی شاه میباشد که نوعی ازستایش تمام آنهائی را دربردارد که درخدمت آن امپراطوربوده اند؛ پس ازاینکه توسط سفیر روسیه بخاطر فریب ونیرنگ بکاررفته ازآغازمحاصره شدیدا توبیخ میگردد، شاه به ستاد ارتش خود فرمان میدهد تا بعد ازاین درمطابقت با هدایات سفیر روسیه عمل نماید.

 

حاجی میرزا آغاسی، با عقیم شدن نقشه های عقب نشینی اش، تا حدیکه امکان دارد میخواهد این فرمانها لغوشود، اما بیهوده است. اوبعدا سعی میکند تا اثرات آنرا ازطریق اظهارات سوئ نیت درتهیه مواد، مهمات و ذخایرضروری برای امورات ضروری توسط ترتیبات جدیدیکه اتخاذ شده، فلج سازد. اوحتی آزردگی بمقابل جنرال سیمونیچ را پنهان نکرده و نظرخود را بصورت قطعی ابرازمیدارد. اوبه مترجم اظهارمیکند، "چرا من هرات را بگیرم؟ چرا من یکتعداد مردمان بیگناه را بخاطرگناه یک فرد هلاک سازم؟ - بخاطریارمحمد خان، که تمام عواید ولایت را بنفع خود جمعآوری نموده، بعوض پرداخت باج برای من؛ چه کسی غارت افغانها بالای تجاران پارس را اجازه داد. بعدا برای من ناممکن است  هرات را با سربازان پرخور و بیکاره خود نگهدارم، به مجردیکه آقای محل شوند، فقط درباره خوردن پلو وسرگرمی با زنان فکر میکنند. افغانها محموله سبک دارند، چون آنها چیزی ندارند که ببازند، روزی برگشت نموده وگلویشان را خواهد برید. درپهلوی آن، شما آن پشتیبانی مادی را که بمن وعده کرده بودید، ندادید؛ برخلاف، شما فراریان روسی را نیزگرفتید: تمام اینها باید شاه را وادارسازد تا این محاصره ناخوشایند را بردارد که منطقه را خراب نموده ومشکلات با انگلیس ایجاد میکند".

 

اما جنرال سیمونیچ کسی نبود که توسط این مرد پیرلجوج ممانعت شود. اوفورا برای جنرال سیمینیایو میفرستد که برخورد مستقیم او مورد احترام بوده وتا اندازۀ اورا بخاطرتاخیردرشیوۀ عملیات سرزنش میکند. کلونل خود را با نشاندادن اینکه گناه او نبوده تبرئه میکند، طوریکه خیانت و احساس مریضانه عمومی اورا مجبورمیسازد تا خود را پس ازچند روز اول محاصره کناربکشد؛ درعین زمان او پلان حمله ایرا باوتسلیم میکند که هفت ماه پیش به شاه پیشکش نموده، اما هرگزامراجرای آن داده نشده است. جنرال از لیتنانت کلونل بلاریمبرگ، افسرانجنیران روسی وابسته به سفارت خواهش میکند تا کارخندق ها را بررسی نموده وبا سرعت ممکن، گذارش آنرا تقدیم کند. ایم بلاریمبرگ بزودی متیقین میشود آنها به شیوه عمل میکنند که کاملا مخالف قوانین عمومی جنگ بوده، مسیر عاقلانه عبارت ازقبول پلان کلونل سیمینیایوبوده وتوسط جنرال سیمونیچ پیش برده میشود. چوب پرکاری و سبدسیمی فورا بتعداد زیادی ساخته میشود؛ چون سربازان کاردیگری نداشتند بجزاینکه معاش خوب داشته باشند، سفیرروسی ازخزانه خود پول ضروری برای ایشان فراهم کرده و مطابق آن عمل میکنند، اما روسا را ازخود دورمیسازد، زیرا او هرگز نمیتواند حرص آنها را ارضا سازد. آنها طلای انگلیسی را بحیث پادزهر آرامبخش بعلاوه جانفشانی خود گرفته وبسیارخوش میشدند که پول روسها را نیزبحیث یک محرک درجیب خود بگذارند؛ اما جنرال باین فکرمیباشد که نباید ازایشان کمک خواسته وبآنها یک پول ندهد که باعث انگیزش هزاران توطئه ازجانب آنها گردیده وپلان حملۀ جدید را مغشوش میسازند. مواد آتی از یاد داشتهای جنرال سیمینیایو گرفته شده که گزارش تقریبی عملیات را بدست میدهد.

 

دراینجا گفته شده است، "ما برای هشت ماه بدون نتیجه جنگیدیم و4 هزار سربازمعیوب شدند که درپارس تقریبا بمعنی مردن است، چون زخم ناچیزی نمیتواند موفقانه معالجه شود، مگرتوسط منجمین که عنوان طبیب را بدون داشتن کمترین دانش مربوط بآن دارا هستند؛ در پهلوی آن، وقتی ارتش درمیدان جنگ است، آنها بطورخاصی ازمسیرراه دورساخته می شوند.

 

پس ازگذشت هشت ماه وبدون هرگونه نتیجه قناعت بخشی که درجریان آن ضایعات سنگینی را متحمل شدیم، اعلیحضرت پارس با مشوره جنرال سیمونیچ، خواستارایجاد یک شورای جنگی شده وشخصا ریاست آنرا به عهده میگیرد. پس ازپیشنهادات متعدد، کم وبیش غیرمعقول، نوبت بمن رسیده ومن به پلانی رجوع کردم که درآغازمحاصره پیشکش نموده بودم. این امریک طوفان هولناک برضد من برپا میکند؛ حتی یک رئیس هم خود را دراین خط عملیات منظم وخوب محدود نساخت. هریک اصرار براین داشت که بطورجداگانه وبا قوت خود عمل نموده و برای خود ادعای افتخارگرفتن هرات یا پیروزی های ممکن دیگررا میکردند: لذا با یک صدا پلان مرا رد نمودند. بآنهم من با مخاطب ساختن اعلیحضرت، که معلوم میشد با نقاط نظرافسرانش موافقت دارد، خاطرنشان ساختم که احمقانه خواهد بود اگرمنافع عامه را بخاطرافراد قربانی ساخت؛ هرقطعه در خندقهای که من بازکرده ام نقش خود را مطابق به قوانین جنگ خواهند داشت؛ درحقیقت شهرمیتواند فقط بنام محمد شاه تسخیرشود که اوباید افتخارپیروزی را داشته باشد، بدون کمترین کاهش ازدرخشانی ایکه مربوط جنرالان است. این مشوره شاه را خشنود میسازد؛ چون چیز دیگری نبود که شورا را وادارسازد تا عین نظرات را داشته باشد، فورا فرمان داده میشود که حملات بالای کنج خواجه عبدالحمید تحت هدایت من آغازشود. اما من هنوزموانع زیادی درساختمان خندقهایم داشتم و این کاملا مربوط به اراده جنرال سیمونیچ بود که من میتوانستم قسمتی ازآنرا برطرف سازم. طورمثال، یکروز، دروسط یکی ازمشکل ترین کارها، شاه برایم شخصی فرستاده وفرمان میدهد تا یک پل بر روی یک دره تنگ وعمیق بفاصله 20 میل ازقرارگاه ساخته شود که باید چندین روز را دربرگرفته ودرجریان غیابت من، خندقها ضرورتا باید تعطیل باشند. خوشبختانه لیتنانت کلونل بلاریمبرگ برشاه غالب میشود تا این فرمان را فسخ کند.

 

من اولین خندق خود را دردورترین مخروبه محله عربها بازنموده ودر 437 یاردی {حدود 400 متر}خندق کنارشهررسیدم، من سواره روهای بزرگ و فراخ ساختم، با استعمال سیمهای سبدی، صخره ها وچوبکاری ها که بارتفاع 326.5 فت {حدود 100 متر} میرسید؛ این ارتفاع برای جاسازی راه پوشیده ثانوی کافی نبود، اما یکی ازآتشپاره های ما دارای آتش عمیق بداخل خندق اولی بود.  ازسواره ها دید خوبی برای امتداد جدارها درحصاروهم بامتداد راه پوشیده دومی داشتم. من درهرآتشپاره هشت عدد 12 پوندی درهرسواره گذاشته و تیرکشها را یک پرده درب جهت دفاع تقربها ساخته واین تازمانی نیست که همه چیزتکمیل شده ومن ازاین نقطه کاررا شروع کردم تا به کنارخندق کنج حمله برسم. افغانها راهروها را با چوبکاریهای برای دفاع میسازند که ازآنها انتظارنتایج بزرگ را امیدوارمیباشند؛ چون این کارهای زیرزمینی درمدت زیادی صورت میگیرد، کشف آنها ازطریق رنگ علفهای پژمرده درروی آنها مشکل نمیباشد، جهت که آنها به راه زیرزمینی خود میدادند. مسیرپوشیده که بروی خندقها ساخته شده ودردید آتشپاره من قراردارد، به دشمن توانائی میداد تا به راههایش ارتباط برقرارکند. اینها را من با کارهای مخفی ام به راههای ضد زیرزمینی تبدیل کردم. وقتی حجره های ما تکمیل وآماه شدند من دوتوپ به مسیرپوشیده فرستادم که آنرا جاروب نموده ومردمان داخل آن بداخل راهروهای زیرزمینی پناه بردند. در آنزمان من فرمان دادم که آتش شود؛ انفجارکارهای افغانها را تخریب نموده ودرزیرزمینیها خفه شدند؛ ازآنروزایشان تمام کارهای خود را ترک کرده ومن با استفاده ازاین اوضاع خندقهای خود را بدون معطلی به خندق کنارشهررسانیدم. اما افغانها با درک هدف سواره ها، اراده خود را تغیر داده وشب هنگام خاکریزیا موانعی ایجاد کردند تا راههای پوشیده ازدو جانب زاویه حمله را دفاع کنند؛ من درآن ناراحت نبودم، زیرا مکان ضروری بمقابل آتشپاره ها آزاد بوده وآنها بهیچوجه نمیتوانستند درپیشبرد کارهای من موانع ایجاد کنند، که فت به فت تا قله استحکامات شهرادامه مییافت. من آنرا تا زمانی نقض نکردم که باندازه کافی به خندق برسم در نقطه ایکه باید ازآن عبورکنیم؛ اینرا توانستم توسط سه حجره درخارج بریده مقابل اداره نموده وتمام آنها را یکباره جریان دهم، خاک به داخل خندق انداخته وپرکاری شد. ما بعدا آتش را ازدو آتشپاره درسواره باز نمودیم که متشکل از12، 18 و24 پوندی بود. آتش این توپها در43 یارد ازکناره خندق و65 یارد ازبرج بزرگ، آنرا مورب گرفته وپس ازبه توپ بستن چهارساعته، نه فقط آن کارعظیم و وسیع بخاک یکسان شد، بلکه همچنان مجاورآن درجانب دیگرزاویه؛ من میخواستم ازخمپاره انداز استفاده کنم، اما با کم بودن، آنها گونه یا لبهای تیرکش را بهوا پراندند. در شب این روز، نتایج آن پارسیان وافغانها را متحیرساخت، ما خندق را با توته های دیواروخریطه های کاه پرنموده وصبح هنگام میتوانستیم حمله را آغازکنیم، اما با دانستن جرات دشمن وبی تجربگی سربازان خودمان، من تصورکردم وظیفه من است تا حد ممکن ازخونریزی جلوگیری نمایم، ازطریق پیشروی مارپیچ تا به قله رخنه یا شکاف، جائیکه میخواستم پیاده حمایه گردد که به شهرداخل میشوند. من بمقدارچارتراش، چوبکاری و سبد سیمی برای اعمارآن نیازداشتم که میتوانست درسه روزانجام شود، اما دسیسه دربارباعث مغشوشیت من میشود؛ دراینمورد، آنها ازکاربرد ستاره ها بمقابل من کارگرفته واعلان کردند مطلقا ضروراست تا حمله درروزبعد یعنی24 جولای صورت گیرد، چون یک پیوست خوشایند آنها وعده پیروزی لغزش ناپذیررا داده است. متعاقب آن، چهارقطعه برای حمله خواسته شده وچاشت ساعت مقرربرای حمله بمحل تعین میشود. اینوقت خوب انتخاب شده است، چون افغانها با غلبه گرمی، معمولا چند ساعت برای استراحت درنیمه روزداده وتا آنوقت پارسیان نیزچنین می کردند؛ لذا افغانها کمترفکرمیکردند اینزمان لحظه حمله انتخاب شده باشد – این درحقیقت یک غافلگیری کامل بود. اما متاسفانه، ازچهارقطعۀ که باید مارش میکرد، فقط یکی، قراگوزلو که تعداد ایشان دراثر ضایعات به 400 نفرکاهش یافته بود، ظاهرمیشود. تقاضا این بود که فشارآورده شود، التماس این مردان فداکار برای مهمات و7 دور فی نفرتمام آن چیزی بود که صدر اعظم داده بود؛ اوکاملا خوب میدانست که قطعات دیگر که هموطنانش بودند، ماکوئیها یک فت تکان نمیخورند، او4 عدد بهرسرباز داده بود. قاصدانی که من به قرارگاه فرستادم، یکی پس ازدیگری، تا آنچیزی را تهیه نمایند که من خواسته ام، همیشه با یک جواب مبهم برمیگشتند وخلاصه برای من ناممکن بود چیزی بدست بیاورم. ازطرف دیگر، سرتیپ حاجی خان که چند ماه قبل درجوارامام زاده برخورد بسیار ناخوشایندی داشته وفرمان داشت تا بریگاد خود را منحیث پشتیبان بخش حمله کننده نگهدارد، کاملا بجهت دیگررفته وقسمت دیگرشهررا مورد حمله قرارمیدهد. اما این انحراف ناپسند باعث برهم زدن بیشترپیروزی میشود. این 400 سربازکه خود را به شکاف رسانده بودند بزودی در معرض محافظین راههای پوشیده قرارمیگیرند؛ آنها نیمه خواب بوده و یکتعداد زیاد رفقای ایشان که به کمک آنها شتافتند، توسط آتشپاره های ما جاروب شدند که بعدا آتش آنها ازعقب نقطه حمله ما عبورمیکرد. این دسته دلیر قراگوزلو پرچم پارس را تا بلندترین قله شکاف انتقال داده و با شجاعت واستقامت خویش برای ساعتها درآنجا نگهداشته ومنتظرمهمات میمانند، درعین زمان با استعمال سرنیزه ها، خشتها وسنگها کوشش میکردند تا افغانها را دورنگهدارند که بتعداد زیاد ازپیشرو وجانب آنها آتش میگشودند. دانش انجنیری وفداکاری سربازدرچنین موقعیتی هیچ سودی ندارد. سردارافغان، دین محمد خان که فرمانده دفاع است، مثل یک قهرمان میجنگد. اوبا تفنگچه اش نبی خان رئیس شجاع قراگوزلو را ازپا درمیآورد که شجاعت ووفاداری اوشایسته سرنوشت بهتری ازاین بود، شیپورزنی قطع میشود که بانگ پیشروی داده وپرچم را بالای شکاف برافراشته بود، اما اونمیتواند آن قوت ناچیزپارسیان را به عقب نشینی وا دارد؛ مرگ رئیس فقط باعث تحریک دوچند آنها شده واکثریت ایشان مرگ درمیدان پرافتخاررا نسبت به عقب نشینی حتی یکقدم ترجیح میدهند. آنها بیهوده منتظرکمک سه قطعۀ دیگرمیباشند؛ یک فرمان مخفی آنها را نگهمیدارد. طلای انگلیسی وفرمان حاجی میرزا آغاسی دست و پاهای آنها را میبندد. سربازان مثل روندگان گودال بعضی تیاترها معلوم میشدند: هریک با صدا یا همدردی کم وبیش نظرخود را میدهد. "آنها نصب میکنند، آنها نصب میکنند؛ یا آنها هرگز نخواهند کرد". چنین بود فریادهای که این قراگوزلوهای نجیب را تا قله شکاف همراهی میکرد. من نیزکمک 400 تفنگدار قبیله گارای را تقاضا کردم که برای درست نمودن مقاصد ایشان جهت نگهداری آتش تیزودوامدار ازجانب پیش پای سواره های خندقی درپیشرو وزوایای حمله مشهوربودند، اما چیزیکه مرا شگفت زده وخشمگین ساخت این بود که میدیدم آنها ناظرین بیحرکت جنگ میباشند. این تیراندازان ماهر تحت فرماندهی یک پارسی نجیب ویکی ازاقارب شاه بود که باید بیشترازمن علاقمند تسخیرهرات میبود؛ وقتی من باو نزدیک شدم تا احساس خود را به برخورد افرادش ارائه کنم، اوبا شیوه بسیارطعنه آمیزجواب داد: برایشان پودروتوپ بدهید که تماما خالی است، آنگاه هرچیزی که تومیخواهی خواهند کرد.

 

من بعدا آشکارا میدیدم که خیانت درتمام جوانب باعث شکست حمله شده وفقط یک مرد مانده بود که من هنوزباوامیدواربودم – این مرد جنرال بوروفسکی بود. اودرمرحله اول توسط انگلیسها حمایه میشد، اما خصلت غرورآمیزاونمیتوانست به تقاضاهای آنها مطابقت نماید وجنرال سیمونیچ کوشش میکرد تا اورا به روسها وصل نماید، با وعده اینکه امپراطور به موضع اودلبسته شده وتلاش بدست آوردن شناخت اوبحیث پسرشهزاده آر که اوپسرطبیعی اش میباشد. بوروفسکی هیچگونه دانش نظامی نداشت، اما دلیربوده وسربازان همیشه با اعتماد کامل ازاوپیروی میکردند؛ حدود دوبخش بدوراوصف آرائی کرده وعجله دارد تا به شکاف برسند برای پشتیبانی آنهائیکه هم اکنون درجنگ اند، اما هنوزبه خندق نرسیده که یک توپ درقسمت پائین بدن او اصابت کرده واورا نقش زمین میسازد. چشم های من بوروفسکی را در مسیرش بطرف حمله دنبال میکرد ومن دیدم که اوبشکل زخمی افتیده است؛ من همیشه درجهت مرمی فکرمیکردم که این مرمی ازتقنگ پارسیان آمده است؛ من میتوانم دررابطه بخود بگویم، من درشانه ام مرمی خوردم توسط توپی که درعقب من قرارداشت، زیرا روی من بطرف استحکامات بود.

 

سربازان ناخوش که دراین بدبختی تازه بسیاردلسرد شده وهم قلبا با روسای خویش خشمگین بودند، طوریکه بایشان با اهانت آمیزترین شیوه گفتم، اما ایشان درآخرمجبورشدند با تلخترین افسوس شکاف را ترک کنند که با چنان شجاعت حمله نموده وبرای 5 ساعت کشنده نگهداشتند؛ آنها بآهستگی شیپوری را اطاعت کردند که صدای عقب نشینی داده وفلج ساخته شدند، زندگان داغان این قطعۀ قهرمان با قدمهای سوگوارانه به قرارگاه خود عقب نشینی کردند. پس ازملاقات وزیروارائه گزارش از نتیجه عملیات وسرزنش او با برخورد ناسپاسش، من مثل آن مردان دلیرخود را درخیمه ام بسته و مصمم هستم تا خدمت پارسیان را برای همیشه تقبیح کنم وحتی معاشات باقیمانده خودم را نگیرم. من به حاجی میرزا گفتم که من باید استعفا کنم، اما شاه که همیشه با من مهربان وبا ملاحظه است، فشارآورد تا این کاررا نکنم طوریکه به تشویق اوتسلیم شدم؛ بمجردیکه اووعده مرا حاصل کرد، بمن درجه افتخاری جنرال و نشان نوارسرخ شیروخورشید را فرستاد".

 

جنرال سیمینیایو با بیخبری کامل ازهمه آنچه واقع شده، با همان خصیصۀ وفاداری معمولی عمل نموده وبخصوص متاسف بود ازاینکه اجرای سه روزکارش را درقله شکاف رد نمودند، چون بعدا خیانت نمیتوانست مانع تسخیراین محل مهم شود. تحت پوشش آشیانه دیدبانی (برج مراقبت)  با تاجگذاری نقطه اعلی حمله، اومیتوانست یک یا دوتوپ آتشپاره را نصب نماید که آتش آن میتوانست سربازان را درنزول به شهرمحافظت کند؛ این کارآسانی نبود، زیرا جانب داخلی استحکامات بارتفاع 19 تا 22 فت بالا برده شده وتوسط خشتکاری تقویه شده که بحیث یک حایل یا پشته خدمت میکرد. دربالای استحکام یک نیمکت قراردارد که دومرد بمشکل میتواند پهلوبه پهلو بایستد وسربازان پارس درتعقیب آن باید تحت آتش کشنده محاصره شدگان ازخانه های مجاورباشند، قبل ازاینکه به پلکانی برسند که به شهرهدایت میشود: تمام اینها صورت نگرفت وقتی شکاف بدست آمد. جنرال سیمینیایو که خود را وقف مسلک انجنیری اش کرده ودر سیاست مداخله نمیکرد، کاملا بیخبرازاین بود که چرا کارسه روزه اش که اینقدرضروربود بیرحمانه رد میشود؛ اما در24 جولای 1838 توقع میرفت کلونل ستودارت به قرارگاه شاهی برسد، با اولتیماتوم ایم نیل که توسط آن شاه تهدید به جنگ با انگلیس شده، اگرمحاصره را برندارد. در 22 جنرال سیمونیچ یک بسته از دی نیسیلرود اخذ نموده وخبردارمیشود که توسط او انکارشده، ازتهران فرا خوانده شده وازاوخواسته شده تا به شاه بگوید که اعلیحضرت بعد ازاین متوقع نباشد که ازپشتیبانی حکومت روسیه برخورداراست. کونت سیمونیچ کمتردرباره خودش فکرمیکند نسبت به ناکامی معامله ایکه با چنان توانائی، قسما با قناعت و قسما با تهدید، فرمان حمله درروزموعود را بدست میآورد. اگرکلونل ستودارت تا شب نمیرسید، محل شاید توسط پارسیان تسخیرمیشد قبل ازاینکه اولتیماتوم برسد وسقوط آن میتوانست سرنوشت مختوم بوده ومذاکرات میتوانست براساس دیگری ادامه یابد؛ روسیه بعدا میتوانست بصورت مثبت درمقابل تقاضای انگلیس مقاومت کند: اما خیانت صدراعظم تمام عملیات جنرال سیمینیایو را ازبین میبرد که بخت درهمه جا مخالف او است. خود شهرمتعاقب فرارقصدی یارمحمد درنقطه تسلیمی رسیده بود. این رئیس تصورنمیکرد که پارسیان پس ازپیشروی کارهایشان تا بآن نزدیکی، موقف خود را ببازند، وقتی جنگ به انتها میرسد او ازحمله عقب نشینی نموده و آماده فرارمیشود. بهنگام تجهیزاسپ خود، او به سربازان میفرستد تا بگوید که آنها باید تسلیم شوند، اما اوتوسط کپتان پاتینگر نگهداشته شده ودرخواست یک ساعت تعویق ازاومیکند که با گذشت آن میتواند شهر را ترک گوید اگرپیروزی سربازان دلیرش درشکاف بدست نمیآمد، وقتی وزیربه تقاضای او موافقت میکند.

 

افسربرتانوی که با جزئیات سیاست ومذاکره ایم نیل مجهزاست، بیخبراز عللی نبود که باعث عجله جنرال سیمونیچ به حمله میشود؛ چشمهای تمرین کرده اوبزودی درک میکند که با وجود شدت، پشتیبانی نمیشود: اومیبیند که قطعات بی اراده کاملا غیرمصمم بوده وچنین علایم مشخص را نمیتوانست غلط کند. سیاست برتانیه باردیگربرتری یافته وکپتان پاتینگراوضاع را پیشقضاوت نمیکند، وقتی اوامیدوارعقب نشینی حمله کنندگان است. دراین مبارزه هولناک، زنان افغان وتمام اطفال بالاترازسن 10 عجله میکردند تا با قوت ضعیف شان بکمک مدافعان خویش شتافته وخشتها وسنگها را بالای پارسیان پرتاب کنند. افغانها مصمم بودند اگر پارسیان موفق به تسخیرمحل شوند، اول تمام زنان واطفال وبعدا خود را ذبح کنند.

 

محمد شاه پس ازاین حمله برای دوماه درپای دیوارهای هرات باقی مانده، درسپتمبر1838 محاصره را برداشته وبه مرکزش عقب نشینی میکند. او هنوزبآنجا نرسیده که حکومت روسیه با خوش نبودن ازمطیع بودن، اورا مجبورمیسازد تا یکچهارم مصارف جنگ قید شده درمعاهده ترکمانشای را بپردازد.

 

زمانیکه پارسیان عقب مینشینند، سید یحیی نماینده کابل ومحمد عمرخان نماینده کندهار، شاه را تا تهران همراهی میکند، درحالیکه کپتان ویکوویچ که آنها را به قرارگاه معرفی کرده بود، آنها را تا کوسان، یک شهرمرزی هرات دنبال میکند؛ دراینجا اوبجنوب برگشته وپس ازبررسی نقاط مهم راههای خاف، بیرجند، دورو و فراه به کندهارمیرود. اودرآنجا چندین مجتمع کهندل خان را دارد که بهریک 5600 لیره پرداخته با درنظر داشت اشتغال آن شهزاده جهت تجدید محاصره هرات که تهدیدات برتانیه کبیرمحمد شاه را مجبورمیسازد تا آنرا ترک گوید. متعاقب آن باید سردار محمد صدیق خان پسربزرگ کهندل خان درراس سه یا چارهزارنفرداخل هرات شده ودشمنی آغازشود. کپتان ویکوویچ 40 روزدرکندهارمانده و وقتی آن شهررا ترک نموده ومیخواهد به تهران برگردد، با رسیدن به فراه بهت زده میشود، زیرا میبیند ارتش محمد صدیق خان درآنجا خیمه زده وکاملا غیرفعال است، باستثنای تخصیص غنایم و وضع مالیات در نواحی با انتقال آتش وشمشیردرهرخانه. او یکدسته کوچک پیشروآماده نموده ولی ازشهرک کوچک سبزوارپیش نرفته اند. این تعویق کشنده که ویکوویچ اهمیت آنرا احساس میکند باعث منازعه قهری بین آن افسر و سردارافغان میشود. ویکوویچ اجرای فوری کنوانسیون بین خودش و کهندل خان را تقاضا میکند و یا درصورت تعویق بیشتر، اعادۀ 12 هزار دوکت (مسکوک طلای قدیمی)؛ اما محمد صدیق خان فوق العاده قهربوده ومیگوید، "پولی که توبمن دادی، کفایت نعل اسپهای ارتش مرا نمیکند. اگرتومیخواهی پیشروی کنم، عین همان مقدار را باید بدهی". ویکوویچ میداند که پرداخت پول بیشترضایع کردن آنست، این پیشنهاد را قاطعانه رد میکند ولی میبیند که سردار میل دارد او را مجبورکند. اوحتی بفکر غارت افسرروسی بوده وشاید با خشونت شخصی پیش میرفت اگرترس این نمیبود که شاید شاه انتقام اورا ازمحمد عمرخان بگیرد که دردرباراو میباشد.

 

محمد صدیق خان تردید نداشت تا پروژه محاصره هرات را ترک نموده و پیش پدرش برگردد تا بالای پلان مخالفت به حمله انگلیسها مشوره کند که بصورت مبهم درافغانستان شایع شده بود. کپتان ویکویچ مجبورمیشود بدون حصول 12 هزاردوکت که سرداران کندهارازاوگرفته بودند، بسفر خویش ادامه دهد. پس ازبازدید قلعه لاش وجوین و شمال جهیل رستم، از طریق تون و تبوس بطرف تهران رفته وبزودی به روسیه برمیگردد، جائیکه بعوض پاداش اعمالش، خود را دررسوائی کشنده مییابد. این برخورد غیرعادلانه اورا آنقدرجریحه دارمیسازد که با تفنگچه خود بزندگی اش دریک هوتل سنت پطرزبورگ پایان میدهد: گفته میشود قبل ازاینکه اواین عمل اسفناک را مرتکب شود تمام اسناد جمع آوری شده ازسفرهای خود درآسیا را نابود میسازد.





  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net