تاریخ افغان ها، فصل هفدهم – منظر و موقعیت هرات بازگشت برویۀ نخست

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریَر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، سپتمبر 2009

 

 

فصل هفدهم – منظر و موقعیت هرات

 

هرات، سیما وموقعیت شهر، استحکامات وماحول آن، حمله پارسیان برحومه های شهر، پلان حمله کلونل سیمینیایو، پوچیهای پارسیان، دسایس نهانی و بیقاعدگی میرزا آغاسی، وسایل جلوگیری از پیروزی توسط او، توطئه درهرات بطرفداری پارسیان، کشف توطئه، توپ هیولا، خیانت ومرگ میرزا نقی، برخورد برجسته کلونل سیمینیایو، بزدلی محب علی خان، عدم سهمگیری کلونل سیمینیایو درعملیات، متعجب ساختن حاجی خان توسط افغانها، قحطی تدارکات درقرارگاه افغانها، محرومیت دشمن درهرات، مشکلات موضع آنها، فرار جلال الدین میرزا وشمس الدین به پارسیان، رسیدن ایم نیل به قرارگاه پارسیان، اقدامات آن وزیر، یاد داشتهای دپلوماتیک بین روسها وانگلیسها، قطع ارتباط ایم نیل با حکومت پارسیان، توقیف قاصد او، برخورد ایم نیل درقرارگاه پارسیان، عزیمت اوبطرف تاوریس.

 

فرض میشود شهرمستحکم هرات توسط الکساندربزرگ بنیاد نهاده شده و بشکل چهارگوشه بطول 3.5 میل درشمال وجنوب است تا اینکه بجانب شرق وغرب باشد. وسعت آن بسیاربزرگ میبود اگرحومه های آن شامل شهرمیشد، بخصوص قسمت هایکه درغرب شهروماورای دروازه عراق امتداد دارد؛ تمام این حومه ها قسما با مخروبه ها وباغ های متعدد دیواردار بفاصله یک فیرتوپ ازشهرپوشیده شده اند. دیوارشهراستحکام ضخیم و ساخته شده ازخاکی است که ازداخل شهرآورده شده، آنرا احاطه نموده ودفاع آنرا میسازد. ارتفاع این استحکامات درهمه جا یکسان نیست، اما اوسط آن حدود 90 فت{27 متر} بوده وازداخل توسط پشتهای خشتی تقویه شده است. خاک نیزبفاصله 108 یارد{حدود 100 متر} دور از خندق گرفته شده ودرساختمان این استحکامات بکاررفته که گل رس (سفال) خالص بوده وفوق العاده محکم میباشد. این استحکامات، منظرۀ یک تپه طویل بدور شهررا بوجود میآورد که درقلۀ آن یک دیوار ضخیم بارتفاع 32 فت{حدود 10 متر} قراردارد، با برجهای مدور در کنار و پرده ها یا جدارهای وصل کننده یکی بدیگری، با روزنه های دیدبانی یا تیرکشها برای تیراندازها؛ فقط دربرجهای بسیارعظیم و بزرگ در کنج هاست که توپها جا بجا ونصب شده اند.

 

اگربصورت عام گفته شود، زمین ازکنارخندق بطرف حومه ها بشعاع 250 یاردی{حدود 229 متر} دارای خصلت باتلاقی است؛ آب بعمق 8 الی 10 فت یافت میشود، بخصوص درجانب جنوبی شهر، چون میلان عمومی زمین ازشمال بجنوب است. جویبارها که همه از شرق بطرف غرب جریان دارند، ماحول را آبیاری وخندق را پرمیکند؛ این جریانها ازجانب جنوبی مقابل برج بزرگی جریان میکند که کنج محل را ساخته و بنام برج خاکستریاد میشود. وقتی پارسیان به هرات رسیدند، نزدیکترین حومه ها قویا پوشیده ازدرختان انبوه بوده است – تاکستان عظیم ومزارع وسیع سپیدار، بید، سرو و بیشترازهمه صنوبرکه باغ شاه را پُرنموده ودر کنارهای جادۀ امتداد یافته بطول یک میل تا دروازه شهرقراردارد.

 

بفاصلۀ نیم فیرتوپ درجنوب شهر، یک کانال وجود دارد با سراشیبی تند، آبیاری شده توسط هریرود که چهارمیل ازشهرفاصله داشته ودربالای این کانال تعداد زیاد آسیاب ها وجود دارد؛ این کانال فقط درچند نقطه قابل عبوراست که درفواصل مختلف پلهای کوچکی بالای آن اعمارشده وهر یک دارای یک کمان یا طاق میباشد.

 

پنج دروازه به شهرهرات وجود دارد. درشمال آن، نزدیک دروازه ملِک یا مشهد، دو ارگ وجود دارد – ارگ نو وارگ کهنه – که تقریبا بهمدیگر وصل میباشند. اولی بردومی فرماندهی نموده ودرآن برجهای مدور و عظیمی وجود دارد وبحیث قصرشاه کامران خدمت میکند.

 

همچنان درشمال، موازی به دیوارها وحدود 1250 یارد{1143 متر} از آنها، تپه های طویل تاله- بنگی وجود داشته و برآمدگیهای آنجانب را میسازد. درپشت این تپه ها یکی اززیباترین مسجدهای اعمارشده درآسیا ایستاده است: توسط 9 مناراحاطه شده وازقله های آن میتوان داخل شهررا مشاهده کرد که فاصله آن حدود طویلترین تیررسی 12 پوندی است؛ تاله-بنگی که بحیث قبرستان استفاده میشود، بلندترین آنهاست.

 

محمد شاه قرارگاه خویش را حدود یک ونیم میل درجنوب شهر، درساحل راست کانال بزرگ که فوقا ذکرشد، برقرارساخته وبمجردیکه سربازانش میرسد، فرمان میدهد که محل را ازتمام جوانب سرمایه گذاری کنند. اجرای آن کارمشکل نمیباشد، چون تعداد پارسیان بیش از ده برابرافغانها میباشد که فقط 4 هزارمرد برای دفاع دارند. آنها خود را با این تعداد کم محدود ساختند تا تدارکات خویش را صرفه جوئی نمایند که مدتها قبل آنرا ذخیره نموده و پیشبین حملاتی بودند که حالا باید دفع نمایند.

 

اولین روزیکه پارسیان به شهرحمله میکنند، افغانها ازاشغال حومه ها با دلیری و لجاجت دفاع مینمایند؛ چون ضروراست تمام آنها را ازخانه هایشان بیرون کرد؛ کوچکترین دسته درختان یا توته دیوارها پوششی است که آنها با آمادگی زیاد استفاده کرده وازآنجا کشنده ترین آتش را بالای مهاجمان پیش میبرند. توپخانه پارسیان دیگربرای سربازیا پیاده پارسی کارنمیدهد جزخراب کردن برجها وپوشش راههای که ازآنها آتش سه برابرتفنگ بیرون میشود. افغانها دارای چند کالیبرسنگین بوده، در بالای برجهای بزرگ نصب گردیده وآتش این تفنگها دربرگیرنده حمله به جناحها است که باعث ضایعات عظیمی میشود. باوجودیکه گرمی آنها فروکش نکرده وپیشرفت آنها خوب میباشد، افغانها بهنگام شام وبا ترس اینکه موضع آنها دورخورده وارتباطات آنها قطع شود، عقب نشینی نموده و حومه ها را به پارسیان میگذارند که آنها فورا شهر را احاطه کرده و طوری موضع میگیرند تا ازآتش بدون وقفه استحکامات درامان باشند.

 

کلونل سیمینیایو بعدا اکتشاف محتاطانۀ ازاستحکامات انجام نموده، پلان حمله را ترسیم وصبح بعد به شاه تقدیم میکند. دراین نقشه نشانداده میشود که بهترین نقطۀ پیشروی، برج بزرگ کنارشهراست که بنام برج خواجه عبدالحمید یاد شده وازآن فرصت بررسی جلو شهررا با شیشه{دوربین} ازمناره های تاله- بنگی داشته است. شاه فکرمیکند که پلان بسیارعالی است؛ اما چنین است دودلی این بیچاره وآنقدرقوی است دسایس طرفداران انگلیسی که هیچوقت بآن عمل نکرده وحمله برای مدت نامعینی بتعویق انداخته میشود.

 

شاه ازرنجش فرماندهان مختلف پارسی ترسیده و با بطالت مغرورانه حرکت میکند، آنها هدایت توسط یک اروپائی را رد نموده و وعده می کنند، اگراجازۀ عمل بایشان داده شود، میتوانند شهررا در8 روزتسخیر کنند. این همچشمی دربین لیتنانت ها که خود را با سوگند های دروغین و اظهارات میان تهی جانسپاری آراسته میکنند، باعث میشود تا شاه فکرکند که نباید ایشان را دلسرد ساخت؛ چون هریک اظهارمیکنند بیش ازهمه شجاعتر و عاقلترمیباشند، اوهریک را درفرماندهی اش مستقل ساخته و فرمان میدهد هریک مواضعی مطابق ذوق خود درنقطۀ اتخاذ کند: عملیات آنها هم آهنگ نبوده وهریک جداگانه عمل میکنند.

 

عواقب این تنظیم باورنکردنی درواقعیت بسیاراندوهناک است: همه چیز درخندقها تصادفی اجرا میشود، باستثنای اینکه گفته شود آنها فقط روی یک نقطه توافق کردند که بزرگترین سروصدای ممکن را بدون رسیدن به هیچ نتیجۀ براه اندازند. توپخانه بدون قضاوت بصدا درآمده وفیرهای خود را درنقاطی ازاستحکامات ضایع میسازند که تمام توپهای دنیا نمی تواند آنرا تخریب کند. اولین عملیات درهرخندق تلاشی است برای پائین آوردن برج وجدارهای بالای استحکامات، قبل ازاینکه فکرکنند چطور میتوانند ازخندق عبورنمایند: برای عبورازآن، جنرالهای پارسی نمیتوانند شیمای روشنتری بجزازقطع آب مشوره دهند؛ لذا آنها بند را شکستانده و میگذارند که خشک شود، این عمل عمدتا بنفع افغان ها است که هیچکس نمیتواند ازشهرداخل وخارج شود باستثنای دروازه ها که پوشانیده شده و مسدود است. ازاینزمان آنها بطورثابت پارسیان را با غافلگیری درتمام نقاط بستوه میآورند، یعنی بزرگترین مفاد خروج ودخول به آنها توسط دشمنان ایشان داده میشود.

 

باوجودیکه عملیات منفصل وتابع هوس یکتعداد فرماندهان درخندق ها است، حاجی میرزا آغاسی، یک ملای پیر وکاملا بیخبرازدانش نظامی، سمتدهی اساسی محاصره را بخود اختصاص میدهد؛ هدف اوطوریکه قبلا گفته شد، تمدید آن تا زمانی است که مبارزه دپلوماتیک او درمورد مقابله روسها وانگلیسها به نتیجه برسد. اما ازاینکه شاه درآنزمان با استدلالهای او قانع نشده وبه جنرالها فشارمیآورد تا هرچه زودترشهررا تسخیرکنند، صدراعظم بایشان ضد- فرمان مخفی میدهد تا دراینمورد اقدامی بعمل نیاورند؛ لذا آنها بدون هدف میجنگند؛ افراد بدون ضرورت تلف گردیده وخیانت نظم وفرمان روزمیباشد.

 

کلونل سیمینیایو ازاین دسایس بیخبربوده وبتنهائی عملیات خویش را در جانب داده شده به او دردروازه کندهار با قاطعیت همیشگی خود به پیش میبرد ، اما صدراعظم وسایلی بکارمیبندد تا بهترین تدابیراورا فلج سازد یعنی ازطریق انتساب همکارانی ازافسران پارسی که فرمان اورا اجرا نکنند. ازطرف دیگر، حاجی میرزا آغاسی، هزاران کارنامعقول دیگر مرتکب شده وبیشترمانند یک مغزفاسد عمل میکند نسبت باینکه فرمانده یک ارتش باشد. حقایق زیرفقط تفکربیقاعدۀ اورا نشان میدهد؛ تمام اینها شرح وقایع بترتیب تاریخ بوده وچندین کتاب را پُرخواهد کرد – لذا فقط چند مورد آن ذکرمیشود.

 

دو یا سه فرمانده خندقها، باندازۀ قدرتمند میباشند که ترسی ازوزیرنداشته، حتی دشمن اوبوده وکارهای خود را با گرمی وآمادگی بخاطریک حمله به پیش میبرند؛ اما ضرورت دارند تا انحرافی درجهت آنها توسط سربازانی آورده شود که درخندقهای دیگرقراردارند. این انحراف توسط حاجی میرزا آغاسی با لجاجت بآنها وعده داده میشود، اما اومخفیانه آنها را منع میکند تا مقاصد ایشان اجرا نشود؛ لذا افرادیکه دلاورانه حمله میکردند خود را فاش وخیانت شده یافته، توسط افغان ها شکست خورده وتلاش دیگری برای موفقیت درآینده نمیکنند.

 

زمان دیگری درلحظۀ حمله، نیازبه مهمات بوده و یا گلولۀ توپها وتفنگها خالی میباشد. این امرچندین باردرخندقی رخ میدهد که فرمانده آن شهزاده صفت دولت میباشد؛ بآنهم اودلسرد نشده وپس ازاتخاذ ترتیبات ضروری، به صدراعظم جهت اجازه حملۀ درخواست میکند که میتواند به قلب شهر برسد. درخواست اوقبول میشود، اما یک شرط بآن علاوه میشود که او نباید به چانس اعتماد نموده واولا یک آزمایش صورت گیرد. اوبه شهزاده میگوید، "اگرموفق شدی، زیاد پیش نرفته وپس ازیک درگیری مختصر عقب نشینی کن؛ با دانستن اینکه تو درموقف برتری هستی، قناعت کن؛ ما بعدا خواهیم دید که قاطعانه چه کنیم". شهزادۀ دلاوربیهوده میگوید که افغانها کاملا بیخبرازکارهای اند که درخندق اوصورت گرفته ویک آزمایش ساده فقط کارهای اورا افشا ساخته وآنها را وادارمیسازد تا کار های دیگری انجام دهند که موثریت ما را کاملا خنثی سازند. وزیر با قاطعیت او بیحرکت مانده واین افسربا روحیه مجبورمیشود تا امیدهای خویش را درخدمت به حاکمان خویش ومتمایزساختن خود ثابت سازد. از آنزمان دسیسه سازان، جانفشانی اورا با معطل کردن مهمات ومرمیهای ضروری برای عملیات اوضایع میسازند؛ حاجی میرزا آغاسی میگوید که اوفقط آنقدردارد که برای دفاع قرارگاه شاه ضروراست، با سردی می افزاید، "توباید بهترین چیزی را انجام دهی که میتوانی، این وظیفه تو است". با گرفتن این جواب، شهزاده صفت دولت و روسای دیگری که مثل اوبودند، هزاران توپ را ازمخروبه های قبرهای مرمرین درتاله- بنگی بیرون میکنند، اما پس ازاینکه آنها سربازان خویش را بتمام آن کارها سوق میدهند، ازپرداخت پودرضروری برای فیرآنها برای این افسران پرانرژی انکارمیشود. شاه بمجردیکه بنزدیکی دروازه های شهرمیرسد، تمام دروازه ها را مسدود میسازد، اما چند روزپس حاجی میگوید که آنها باید به افغانها قدرت حرکت آنرا بدهند؛ دلیل ارائه شده برای این برخورد عجیب این است که شورشیان باید فرصت فراررا داشته باشند. اومیگوید، "اگرمن درظرف ده روزآقای شهرباشم، تعداد زیادی را باید مجازات کنم". درعین زمان اوتا اندازۀ طرفدارانی بنفع پارسیان درشهرتشکیل داده، با آنها مشورت کرده وپیشنهاد میکنند که درجریان شب بعضی سربازان شاه را اجازه دهند تا تمام توپخانه شاه کامران بآنها تسلیم داده شود؛ همه چیزموافقه گردیده وصدای ترومپت علامۀ برای دخول پارسیان به شهرمیباشد. ترومپت صدا میدهد، اما پارسیان ظاهرنمیشوند؛ بعوض آنها، درهمدستی با این خیانت، دیده میشود که سربازان یارمحمد خان آمده وایشان را توته وپارچه میسازد. چون حاجی میرزا آغاسی تمام نقشه را برای وزیرشاه کامران افشا ساخته است!

 

باردیگر: محمد شاه فرمان میدهد که یک توپ 96 پوندی درمحل ریخته شود که با بعضی مشکلات اجرا میشود، اما وقتی نصب میشود، صدراعظم کشف میکند که به مهمات بسیارزیاد ضرورت داشته و با فرمانده توپخانه بسیاراوقات تلخی میکند. اومیگوید، "توچقدراحمق هستی! تونمی بینی که این توپ بیشتربمقصد ترساندن است تا اینکه بمقصد ازبین بردن افغانها باشد؟ به افرادت بگو که بالای شهرآتش کنند؛ این موضوع باعث ترس شاه کامران شده وهرصبح میتوانی یک واگون وچند توپچی را بجانب دیگر بفرستی تا توپهای را بیاورد که درآنطرف افتیده است".

 

باینترتیب دیده میشود که صدراعظم هیچ عجلۀ برای تسخیرهرات ندارد، اما ازطرف دیگرنمیخواهد محاصره ترک شود، چون بمجردیکه سربازان جابجا شدند، اوبهرقطعه یکمقدار زمین برای زرع داده ونشان داد که مایل است تا موسم خرمن میماند. تازمانی محمد شاه توسط حاجی متیقین ساخته نشده که ازمفکوره محاصره هرات صرفنظرکند، اوخود را کمترهواخواه ومتمایل افغانها نسبت به وزیرش نشان داده وفرمان میدهد تمام کسانیکه اسیرگرفته شده اند باید کشته شوند: اوغالبا فرمان میدهد که این اعدامها باید درپیش چشمهای اوصورت گرفته وزمانیکه نظاره گر فضای وسیع زمین خون آلود است میگوید، "این گلستان است".

 

دروهلۀ دیگری وقتی خیانت میرزا نقی کشف میشود، عین احساس خونخواری اعلان میشود. آن افسر، موقف بلندی دردربارداشته وجرم او توسط یک نامۀ ارسالی به شاه کامران کشف میشود که درآن اوشهزاده افغان را ازآنچه درقرارگاه پارسیان میگذرد اطلاع داده وهم توصیه میکند که به ایم نیل گفته شود تا هرچه عاجل برسد، اگرمیخواهد ازسقوط شهر جلوگیری کند. شاه فورا او را به محکمه فرستاده وصرفنظرازالتماس حاجی فرمان میدهد باید درزیرچوب زدن کشته شده و جسدش دربالای چوبه داربمقابل استحکامات شهرآویزان شود.

 

صدراعظم خوب میداند حاکم اوحاضراست تمام خائنین درقرارگاه را حتی برای این دلیل ساده نابود سازد – درحالیکه تمام آنها دوستان خودش بودند؛ از آن لحظه او شاه را وادارمیسازد تا درنظراتش سهیم شده و بالاخره درهدفش موفق میشود. اما هردوتا اندازه زیادی ازجنرال سیمونیچ تشویش داشته وتمایل خویش دررابطه بادامۀ جنگ با افغانها را پنهان کرده وآنرا طولانی میسازند فقط بخاطراینکه مانع بروزخشم آن دپلومات شوند.

 

کلونل سیمینیایو دیگرمانعی دربرابراقدامات صدراعظم نمیباشد، چون کمی پس ازرسیدن ارتش، اوتوسط دسایسی مجبورمیشود ازسهم گرفتن درعملیات فعال خودداری کند. روزبعد که محل سرمایه گذاری میشود، کلونل پیشروی نموده وبا 200 نفرتازه ورود به قرارگاه به یک امامزاده واقع درفاصله کوتاهی ازدروازه کندهاررسیده ودرآنجا سنگرمیگیرد؛ زمین اطراف آن موجداروبسیارشکسته بوده وتا اندازۀ زیادی با گورستان ها، باغها، مخروبه ها وتعمیرات خالی پوشیده میباشد. زمانیکه امام زاده دراختیاراوقرارمیگیرد، آنرا خندق کنده وتوسط کارهای خاکی خورد با آب- انباروصل میسازد که در11 یاردی پیشروی سنگرش قراردارد. این  موضع اورا آنقدرنزدیک به دروازه شهرمیسازد که امیدواراست دراثر چانس خوب یا حملۀ ناگهانی زیرکانه، بتواند محل را دراختیارش قرار دهد واودرتمام پلانهایش پشتیبانی میشود.

 

اواولین شبی که این موضع را دراختیاردارد بسیارتاریک بوده و باعث میشود که 2 هزارافغان خاموشانه ازشهرخارج شده و بمقابل اوحمله کنند. امامزاده دراینوقت توسط یکمقدارخاک وبصورت ناتکمیل محافظت شده ودشمن بصورت خزیده بآن نزدیک میشود تا اینکه توسط خود کلونل سیمینیایو دیده میشود که ازیک بازرسی کارهایش برمیگردد. اوبه گورستان نزدیک شده که یک سربازنیرومند که اورا تعقیب میکند، با خزیدن درسنگروبا شمشیرخود میخواهد بالاشده واورا به زمین بزند، اما قبل ازاینکه اوچنین کند، توسط یک مرمی تفنگچه کلونل نقش زمین میشود. افغانها میبینند که آنها بواسطه این عمل سریع دوست خود کشف شده اند، بیکبارگی بطرف محل کاردویده ووقتی به بالای آن میرسند، دقیقا میتوانستند آقای آنجا بمانند اگرسیمینیایو خونسردی خود را برای یک لحظه میباخت. مستخدمین اوکه برای باراول تحت آتش قرارمیگیرند، با این حمله که تقریبا دوچند ایشان است گیج میشوند، اما بعلت برخورد پرانرژی فرمانده خود، که دلیری آنها را اعاده میسازد، شاید بدون معامله وحتی دفاع خودی، قتل عام میشدند. وقتی آنها دشمنان خود را با سرنیزه عقب میزنند، کلونل آنها را دراطراف سنگرجابجا ساخته، بآنها سوگند میدهد که مقاومت کنند، زیرا آنها تمایل کمی باین امرداشته وتحت آتش دوامداردیوارها میباشند، بآنهم حماقت وخامی افغانها تا اندازۀ بآنها کمک میکند. محاصره شدگان شهرآتش های فیرمیکردند تا طرف خود را رهنمائی کنند، اما به امامزاده نمیرسد؛ آنها دربین افغانها افتیده ومتعاقبا آنها را برای پارسیان قابل دید میسازد، این مرمیها تلفات اضافی برآنها وارد میکند. آنها نمیتوانستند آتش را پس بگردانند، چون فقط شمشیر با خود داشته ولذا صدها تن برزمین میافتند؛ پس از4 ساعت جنگ سخت، زمانی میبینند که نمیتوانند بالای مقاومت پایدار یک گارنیزون کوچک غالب شوند، به شهرعقب نشینی میکنند.

 

یک سرتیپ پارسی بنام محب الله خان و خویشاوند صدراعظم که حدود 200 یارد درعقب امام زاده با 300 نفروفرمان پشتیبانی ازکلونل موضع داشتند، بعوض اجرای وظیفه داده شده، بمجرد شنیدن فیرآتش، آمادگی فرارمیگیرند؛ اما صبح بعد، وقتی میشنود مردی را که اوترک نموده، پیروزبوده وهنوز هم قرارگاه خود را دراختیاردارد، نمیتواند باورکند و بهانه ایکه برای بیحرکتی خود میسازد اینستکه اوقوت کافی برای پیشروی و کمک بآنها نداشته وباین فکربوده که تمام آنها کشته شده اند. حقیقت اینستکه این بیحرکتی مربوط به نظرات صدراعظم وبزدلی خود اوبوده است.

 

یک ضرب المثل فارسی میگوید، "همیشه اینطورنیست که کسانیکه جواری میکارند، محصول آنرا برمیدارند"، محب الله خان آنرا بخاطر دارد: با بستن عجولانه یک دستمال بدوریک دست و زخمی نشاندادن آن بنزد محمد شاه رفته وازشجاعت خویش توصیف مینماید (دردفاع امام زاده) بدون اینکه ذکری از نام سیمینیایوببرد، اما شاه توسط یکتعداد خبررسانهای صادق درروشنائی قرارداده شده وبرای کلونل یک ساعت مزین به جواهرات هدیه میکند، یک تقدیرشاهانه ازخدمات او که درپارس معادل اخذ یک نشان است. با وجود دروغ آشکاریکه درآن محب الله خان افشا میشود، حاجی با اصرارباعث باقیماندن اوبا کلونل سیمینیایو درخندق های پیشروی دروازه کندهارمیشود، بادرنظرداشت رنجش بزرگ آن افسر که ازبزدلی، جهالت وخیانت او خبردارد: بآنهم دریک وضع نا مناسب، او بخواهش حاجی تسلیم شده وباکمال تاسف، پس ازچند روز، درغیاب او، خان به افغانها اجازه میدهد تا کارهای ساخته شده با زحمات ودفاع شده با قیمت جانها را تسخیرنموده وبا افراد تحت فرمانش عقب مینشیند.

 

ازاینزمان، سیمینیایو که تا اینوقت بطوردوامداربمقابل بزدلی وخیانت دیگران مبارزه میکند، ازسهمگیری درمحاصره خودداری کرده و با بیزاری ونفرت به خیمه خود بازمیگردد، نتیجۀ که کاملا با برنامه های حاجی آغاسی مطابقت دارد. بآنهم وقتیکه اومنتظرشاه است، این افسر دلیرمردد است ازاینکه نظریات خود را نگوید واشاره میکند که به او خیانت شده است. شاه سبک مغز سرخود را پائین انداخته وتامل میکند؛ اما هیچوقت ازمعلومات ومشوره های داده شده استفاده نمیکند. وزیر او برخوردهای او را طوری هدایت میکند که اورا خوشحال نگهداشته و از مغزش خاطرات غیرمطلوب راجع بخودش را دورسازد.

 

افغانها با حملات دلیرانه روزانه بالای محاصره کنندگان، خود را متمایز میسازند: بعضی اوقات یکدسته محدود سواره ازشهربرآمده وبالای یک قطعۀ بزرگ پیاده پارسی حمله نموده وبدون گرفتن اسیر یا کشتاربزرگ برنمیگردند؛ گاهی دستۀ تا مرگ آخرین فرد خود میجنگد: دردست ایشان همیشه شمشیروجود داشته وکشندۀ کامل میباشد. آنها روزی بالای دوقطعۀ شاغاسی واقع درتاله- بنگی حمله نموده، 400 نفررا کشته ودوتوپ ایشان را میبرند: فرمانده ایشان، سرتیپ حاجی خان، با بسیاربی تدبیری درشب قبل بداخل خط خود 100 افغان را اجازه میدهد که التماس بخشندگی و همدردی نموده واطمینان میدهند که آنها طرفدارمحمد شاه میباشند، چون امکان نداشتند ازشهرفرار نموده وبایشان بپیوندند. سرتیپ اعتماد نموده و بآنها اجازه میدهد که با سربازانش یکجا شوند، آنها درنیمه شب برخاسته، سلاحهای سربازان خوابیده را گرفته وبکمک 200 نفردیگرایشان که آنها را دنبال نموده ودرپشت تپه ها خزیده اند، یک کشتارهولناک براه انداخته و بعدا با اسیرساختن کپتان توپچی ودوتوپ عقب مینشینند.

 

ارتش پارسیان با این یورشهای بدون وقفه بستوه آمده وهرگزجواب متقابل نمیدهد: لذا بمشکل میتوانند خود را نگهدارند، چون تدارکات ازفواصل دورآورده شده وغالبا توسط طرفداران افغانها که درمناطق اطراف قرار دارند، قطع میشوند. حومه های هرات میتواند بازارهای قرارگاه را برای مدت سه یا چهارماه تامین نماید، درحالیکه اگراین منابع بصورت درست اداره میشد، میتوانست مدت سه چند را تکافو کند؛ اما این منابع، ضایع و سوئ استفاده شده وزیاد طول نمیکشد که سربازان نیمه- گرسنه محمد شاه به شبدرروی آورده ودرجستجوی علفهای وحشی برای ارضای گرسنگی خود میشوند. آنهائیکه درغارت وچپاول مهارت دارند، بعضی اوقات می توانند مقدارکمی جواری یا جو بدست آورند که ازآن نان درشت تهیه نموده وآنرا نیمه پخته بخورند.

 

شهرتحت محاصره درشرایط بهتری قرارندارد؛ افغانها بدبختیهای قحطی را حتی بدرجه شدیدترازدشمنان شان احساس میکنند. آنها به نیازمندی های اولیه زندگی ضرورت دارند – یک اونس نمک بقیمت 20 س فروخته میشود؛ اسپها، شترها، قاطرها، خرها وحتی حیواناتیکه توسط مسلمانان حلال پنداشته نمیشدند، بمصرف رسیده ومردم بطورترسناکی مواجه به گرسنگی میباشند. آب کانالهائیکه شهررا تامین میکرد، توسط پارسیان قطع شده وضروربود تا به تانکهای متوسل شوند که شورمزه وناکافی میباشد، چون تعداد زیاد آنها ازخارج شهرتامین شده وزود خشک میشوند، این نیزباردیگری بررنجهای هولناک باشندگان علاوه میکند. یارمحمد نگهبانانی برتمام مخازن آب میگمارد که توسط چشمه ها تامین شده ودرمصرف آب موجود نیزصرفه جوئی بعمل آید. بازارها، میدانهای عمومی ومساجد پرازگدایان میشوند؛ مردم جهت اثبات رنج خویش، اجساد همشهریان مرده ازگرسنگی را درمیدان میگذاشتند، اما روسا خود به نهایت رسیده وفقط میتوانستند آنها را باکلمات وکنارکشیدن عبوسانه  تشویق نمایند. این دهشت وخوف، بالاخره با ختم شدن مهمات افزوده میشود. این درست است که یارمحمد خان فرمان میدهد بعضیها ساخته شوند، اما یا مواد شان خراب است یا کارگران جاهل میباشند، چون پودردرتوپ سوخته ومرمی آن فیرنمیشود.

 

مدافعین اصلی شهرکه درآغازمحاصره 4 هزارمیباشند درماه اول عملیات به نیم این تعداد میرسد، بعلت فراردراثردسایس روس ها، پارسها وسایر ضایعات عملی؛ اما ازاینکه افغانها تقریبا تماما ازتولد سربازاند، یارمحمد صفوف خود را با سوداگران وکارگران پُرمیکند. آنهائیکه مصروف دفاع محل تا آخرین دم است، درراس آن وزیر، پسرکاکای وزیرسرداردین محمد خان و کپتان پاتنگر قراردارند؛ اما کسانیکه طرفدارتسلیمی بوده و بنام شاه کامران کارمیکردند، روزانه توطئه نموده واغلبا کوشش میکردند تا شهررا به محاصره کنندگان تسلیم کنند؛ لذا یکتعداد افغانهای دلیروجود داشتند که مجبوربودند هم حملات دشمن ازبیرون دیواررا عقب بزنند وهم توطئه های هموطنان خود را درداخل دیوارخنثی سازند؛ مگراین منازعه کوتاه مدت است، چون خاینان بادیدن بی ثمربودن بیوفائی خود درقرارگاه محمد شاه پناهنده میشدند، باستثنای شاه نام نهاد ایشان یعنی شاه کامران، که درارگ اسیربوده وازنزدیک مراقبت میگردید، جائیکه میتواند وسایل مشروبات خود را بسهولت بدست آورد؛ اوازاصراربرتسلیمی پایان نمی دهد، اما یارمحمد با احترام ظاهری باوبرخورد نموده وازمدتها است که کمترین توجهی به فرمانهای اونمیگذارد.

 

دربین افغانهائیکه به ارتش پارسیان میپیوندد، جلال الدین میرزا یک پسر و سردارشمس الدین خان خسربره شاه کامران است؛ اولی حاکم سبزوار ودومی حاکم فراه میباشد که یکی ازمحلات مستحکم هرات است. آنها با خود بتعداد 1000 پوپلزی ونورزی میآورند که یک تقویۀ با ارزش برای پارسیان میباشد؛ همچنان 2000 هزاره قلعه نو که با سیاست زیرکانه آصف دولت، کاکای مادری محمد شاه، طرفدارپارسیان میشود. همین افزودی تعداد قوتها، شاه را ازضرورت پس نمودن سریع محاصره نجات میدهد بعوض وضع ناچارارتش خودش، اوبعدا سپاسگزاری خود را باین روسا اظهارمیدارد ازطریق بخشیدن هدایای سودمند وادامه درجه آنها در ارتش پارس، وقتیکه ایشان را درعقبگرد همراهی میکنند.

 

گفته میشود که جنرال سیمونیچ وایم نیل پس ازعزیمت شاه به هرات در تهران باقی میمانند، ایم نیل باثرحادثه ایکه مدتها قبل پیشگوئی آنرا به حکومتش اعلان کرده بود بسیارغمگین میباشد، اما چیزی را که بطور دوامداربه پارسیان اطمینان میدهد، هرگز واقع نمیشود. اومیگوید، "در وضع موجود مالی، شاه قادرنیست 10 هزارمرد جمع نموده و به جنگ بفرستد". حقایق، پیشگوئیهای اورا توجیه نمیکند واوبمقابل آنها پافشاری میکند تا حدیکه شک میکند هرات مورد حمله قرارگرفته است، حتی پس از رسیدن ارتش بپای دیوارهای هرات؛ اما درآخرمجبورمیشود آنرا باور کند. با دانستن اینکه محاصره آغازشده ودرحال تسخیراست، با وجود توطئه های اودربین روسای پارسی ومساعی بیهوده اجنت او کلونل ستودارت برای وادارساختن شاه بعقب نشینی، چنان هشدارومصمم میشود که خودش ازقرارگاه شاهی دیدن کند. این درست است که اوهیچ فرمانی ازحکومتش ندارد تا این مسافرت را انجام دهد، اما خود را با یک فرمان بسیارغیرمستقیم ازگورنرجنرال هند تامین نموده ودر8 مارچ 1838 بپای دیوارهای هرات میرود. سردی استقبال وناخوشی معلومدار درسیمای شاه، هردپلومات کمترسخت ازاورا میترساند؛ اما با وجود نداشتن دستور، اومسئله عقب نشینی تازه را با سرسختی معمولی اش مورد حمله قرار داده وتمام مناقشاتی را بکارمیبرد که دپلوماسی و یا حتی تهدید میتواند باعث وادارساختن شاه به عقب نشینی شود، مگربدون پیروزی.

 

اقتباس زیرازاثرایم الکساندر توماس میباشد که رهنمای من درتمام مذاکرات بین روسیه، پارس وبرتانیه کبیربوده است. این اثرعالی بسیار خشک است، بآنهم نمیتواند مانع من ازمشوره با اوشود؛ طولانی بودن آن مجبورم ساخت تا خلاصه آنرا تهیه کنم؛ خلاصه آنرا من تقریبا کلمه به کلمه میدهم، ولی اوضاعی را علاوه میکنم که فراموش شده است – من مونز توماس را مسئول نظریات نامطبوع اومیدانم. این مولف میگوید، "ایم نیل فشارآورده وتهدید میکند، اما شاه معذرت میخواهد طوریکه اوبا ایلیس میکند – اویک اجنت آزاد نبوده، ازرنجانیدن حکومت روس با ترک نمودن محل میترسد؛ اگراومیدانست که با خطرازدست دادن دوستی حکومت برتانیه مواجه است، آنقدردورنمیرفت؛ اگرایم نیل درموقفی قرارمیداشت که مطلع میشد اگربیکبارگی بازنایستد، توسط برتانوی ها مورد حمله قرارمیگیرد، بیکبارگی میایستد: با اوباید صحبت شده باشد، برتانیه بزرگ طوری برخورد میکند که بمقابل روسها پشتیبانی میشود.

 

ایم نیل سعی نهائی نموده و زمان بدست میآورد: اوازمحاصره کنندگان به محاصره شدگان میرود، ازشهربه قرارگاه با انتقال، دیکته وتغیر امتیاز هردوجانب؛ اما وقتی اوبداخل هرات میرود، محتاط است تا میجر دی ارسی تاد توپچی را با خود بگیرد، بخاطراینکه اوشاید کپتان پاتینگررا با مشوره هایش کمک کند. بآنهم با درنظرداشت پشتکارو مذاکره، نماینده برتانیه درتعین مقدمات صلح موفق میشود، وقتی سفیر روس به قرارگاه پارسها میرسد؛ یک بسته نیزازطرف لارد پالمرستون بتاریخ 12 فبروری 1838 میرسد که حاوی خلاصۀ لارد دیورهم، سفیربرتانیه درسنت پطرزبورگ بوده ودرآن گفته میشود، "کونت نیسیلرود میگوید اومتیقین است که وزیرما غلط فهمانده شده، کونت سیمونیچ هیچوقت مشوره تسخیر هرات به شاه را نداده که باو نسبت داده شده است". لذا لارد پالمرستون حاضرمیشود ثبوت تازه به اجنت خود ارسال کند، باوجودیکه معلوم میشود لارد نیزبطورکامل توسط اظهارات لارد دیورهم متیقین نشده، چون اوبا بزدلی ازایم دی نیسیلرود میخواهد که کونت سیمونیچ و فراریان روسی استخدام شده درارتش پارسیان ازتهران فراخوانده شوند؛ بآنهم این مانع نمیشود تا به ایم نیل بنویسد که جنرال ازنظربد او رنجیده وتوصیه میکند که درآینده کمتر مشکوک بوده وبا دوستانش بخوبی زندگی کند؛ معلوماتیکه بعوض خاموش ساختن، باعث افزودن تیل درآتش میشود. اولین اثرآن نقض مقدمات صلح است که نماینده برتانیه هردو جانب را راضی ساخته بود؛ دومین اثرآن اعاده فوری نفوذ کونت سیمونیچ درشورای شاه میباشد، درحالیکه ایم نیل آنرا میبازد. این نامه لارد پالمرستون تمام قدرت عمل اورا ازبین میبرد، چون دربرگیرنده یک کلمه درباره هرات یا ذکری از روسیه نمیباشد؛ قرارمعلوم این امرباعث کاهش نتایج حاصله بمسئله ثانوی یعنی تفاهم بین دودپلومات میشود.

 

ایم نیل دیگر چیزی برای گفتن ندارد؛ اعتباراوسریعا ازبین میرود، وقتی دیده میشود که اوپشتیبانی نمیشود؛ انواع رنجش وبیحرمتی بالای انگلیسها گذاشته میشود؛ روسیه که فراریان خویش را فرا میخواند، خواستار خروج تمام افسران انگلیسی ازخدمت شاه میشود؛ توسط یکی ازاین تصادف ناخوشایند است که لارد پالمرستون همیشه خود را درمعرض دوستان مشکوک گذاشته وآزردگی ببارمیآورد، ازافسران انگلیسی خواسته میشود که ازقرارگاه خارج شوند، فقط هنگامیکه ایم نیل فرمان میگیرد که آنها درخدمت شاه باشند تا زمانیکه خودشان مجبورنشوند قلمروپارس را ترک کنند (بسته 10 مارچ 1838) اوتقریبا بآخرخط رانده میشود – اوباید تمام روابط دپلوماتیک با شاه را قطع کرده وبدون باز نمودن رسمی هرگونه بحثی بارتباط دسایس روسها عقب نشینی کند. او روابط را قطع نموده وبا رنجش مشکوک وتقریبا ناچیزازدربارپارسیان عقب نشینی میکند. بدون توجه به فرمانهای شدید محمد شاه مبنی براینکه هیچکس نباید با هرات ارتباطی داشته باشد، ایم نیل با داشتن رابطه مخفی با محاصره شدگان ادامه داده ویک قاصد با بعضی بسته هائیکه بآدرس اومیباشد توسط قراولان پارسی اسیرمیشود؛ شاه پارس حق داشت تا بیشترخشمگین میشد، اما اوفقط نامه ها را به نماینده برتانیه فرستاده و خواهش میکند تا خود را افشا نسازد و دیگران آنرا کشف نمایند. شاید کمترحاکمانی چنین اعتدالی درچنین موارد نشان دهند، اما ایم نیل خود را با این عمل آزرده نشان داده، آنرا تجاوزبه حق خود دانسته واصراربه معذرت خواهی ازطرف صدراعظم میشود؛ این نظر رد شده واو این رد را بحیث اساس گسستن با حکومت پارسیان قبول میکند. بدون درنظر داشت دشمنی دوامدارروسیه که برای سه سال حصارهای هند برتانوی را تهدید میکند، ایم نیل گسستن حکومت خویش با شاه را قرارذیل اعلام میکند:

 

"مشهد، 25 جون 1838.

پس ازاتمام تمام وسایل مشوره برای وادارسازی حکومت پارسیان برای جبران وقناعت بخاطرخشونت درمقابل قاصد ودانستن اینکه نمیتوانم چیزی دریافت نمایم، مجبورم نه فقط متعاقب ارادۀ آشکارحکومت پارسی مبنی برجواب ندادن به تقاضاهای من، همچنان بخاطراستقامت درمسیر اقدامات بمقابل من درقرارگاه که باعث پائین آوردن مشخصۀ وظیفه در تخمین پارسیان وافغانان است، جهت ترک دربار، من درراه خود درمرز های ترکیه هستم، جائیکه امیدوارم هدایات بیشترازجنابعالی اخذ نمایم. اینکه حکومت پارسی چه مسیری را دنبال خواهد کرد من نمیدانم: بعضی اقدامات عمومی جبران برای اثبات بمردمان پارس وآسیای میانه که ما حاضربه قبولی توهین نبوده وحتمی میدانم – من نمیگویم که موقف ما اعاده گردد، اما میخواهیم ازاعتبارات واحترام برخوردارباشیم. پارسیان وافغانان درقرارگاه شاه با تعجب دیدند که حکومت پارسی یک هیئت برتانوی را بحیث یک پدیدۀ تحریمی معامله نموده وافرادی را مجازات نمودند که جسارت نگهداری یک رابطۀ اتفاقی با ما بوده اند؛ درحالیکه بعضی اعضای هیئت روسی تهدید نموده افرادی مجازات شوند که بطوراتفاقی درخیمه من ملاقات نموده وتدابیراتخاذ نموده بودند تا مانع افشای آنها شود.

 

اودرماه می 1838 قبل ازاینکه قرارگاه را ترک کند، نماینده برتانیه میجر تاد را بنزد لارد اکلند گورنرجنرال هند میفرستد با بسته ایکه حاوی معلومات درمورد گسستن رابطه میباشد. پس ازعبورسریع افغانستان، میجردرجولای به سیمله رسیده، بنزد لارد رفته واو از اهمیت نامه های که بدستش رسیده بسیارتحت تاثیرقرارمیگیرد؛ این نیزتائید میشود که این موارد علت تصمیم اوبخاطرجنگ کابل درسال آینده بوده است.

 

درآستانه عزیمت ازقرارگاه ایم نیل اجازه میگیرد تا یکباردیگربشهررفته وآخرین کوشش برای سازش بین پارسیان وافغانان را انجام دهد، اما بعوض اجرای وعده خویش، معلوم میشود او بآنجا رفته است تا هدایای به شاه کامران وطرفداران اوبدهد تا وادارشوند پروژه تسلیمی محل را تقبیح ومحکوم کنند. روزبعد اوبنزد شاه رفته ومیگوید که هراتیان نمیخواهند در بارۀ صلح بحث نموده واو باید محاصره را بردارد. با رد نظراو توسط شاه، تصمیم میگیرد برای هدایات بیشترحکومت خویش منتظربماند، در 11 اپریل 1838 اوچنین مینویسد: قرارمعلوم، مسئله هرات مسئله تمام افغانستان است، برای هیچکس پوشیده نیست که حکومت برتانیه مایل است مانع سقوط آن شود، درحالیکه روسها برخلاف، مایل اند تا آنرا دردست پارس ببینند".




  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net