تاریخ افغان ها، فصل چهاردهم – اقدامات حبیب الله خان بازگشت برویۀ نخست

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریَر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، اگست 2009

 

 

فصل چهاردهم – اقدامات حبیب الله خان

 

اقدامات حبیب الله خان، تفرقه دربین پسران پاینده خان، جنگ حبیب الله با کاکاهایش، مداخله پردل خان درکابل، اتحاد سلطان محمد خان ودوست محمد خان، ایجاد صلح توسط شیردل خان و پردل خان دربین برادران، اختلاف دوباره دوست محمد، دشمنی او با سلطان محمد، آن شهزاده درپشاور، نظرسُرای برنیس درباره او، کندهار، پردل خان وشیردل خان، خصلت شیردل خان، نظرسُرای برنیس درباره روسای کندهار، خصلت دوست محمد، نظرسُرای برنیس درباره او.

 

  حبیب الله خان به پدردرحال فوتش سوگند یاد میکند تا زمانیکه سیکها را ازبین نبرد، آرام نمیخوابد، درحالیکه شجاعت اومتناسب با وعده اش نمیباشد؛ این درست است که اوجنگ را ادامه میدهد، اما بدون انرژی؛ اوفقط با قدرت پول میتواند سربازانش را برای مدت کوتاهی نگهدارد. عشق به نوشیدن که اورا وحشی صفت ساخته و رذالتی که ازاقاربش به ارث برده، باعث میگردد بسیارکم درباره نگون بختی مردمش فکرکند. مادرش تلاش میکند حس وطندوستی اورا ترغیب نماید واین باعث میشود که اوعواطف افتخارآمیزرا تمجید کند؛ اما درمقابل درخواستهای مادرش کرمیماند. این بی احساسی درروسا، باعث دلسردی افسران شده وبتدریج او را ترک میکنند، درحالیکه سرداران و کاکاهایش منافع قومی را ترک گفته وبرای گرفتن قدرت شروع بمنازعه دربین خود میکنند. ازاینزمان، پسران پاینده خان حتی بیشتراز سدوزی ها متفرق شده ومشغول جنگهای میشوند که برای چندین سال دوام میکند تا اینکه یکتعداد آنها موفق میشوند خود را درقلمروی افغانها مستقرسازند. بلخ، خلم، کندز و بدخشان پس از سقوط شاه زمان ازسلطۀ ایشان خارج شده ومستقلانه عمل میکنند. در رابطه به سند، شاه شجاع آخرین شاه افغان است که باج آن منطقه را اخذ میکند و پس ازفاجعۀ او، امیران تلپوره کاملا مستقلانه میشوند.

 

حبیب الله بمشکل میتواند قدرت خویش را 6 ماه پیش ببرد، وقتی پولش تمام میشود تمام قدرت اونیزبه پایان میرسد؛ اودرکابل فقط دارای سایه قدرت بوده وآنهم بزودی توسط کاکاهایش به منازعه کشانیده میشود. سلطان محمد خان که توسط رنجیت سنگه بحیث حاکم پشاورتعین شده، با باج کوچک آن ولایت راضی نمیشود، چون مجبوراست آنرا با دو برادر دیگرش پیرمحمد خان وسید محمد خان تقسیم نماید. دوست محمد میتواند طرفدارانی برای خود پیدا کرده وخود را درغزنی مستقرمیسازد.

 

ارتش حبیب الله خان که بعلت فراربسیارضعیف شده است درشرایطی قرارندارد که درمقابل کاکاهایش مقاومت نماید. اوبا فهم این موضوع، برادرش اکرم خان را به کندهارمیفرستد تا به کاکایش پردل خان از خطرات آگاهی دهد که اگراوبه برادرانش سلطان محمد ودوست محمد اجازه دهد (که دارای خصلت جاه طلبی و نا آرامی میباشند) تا نفوذی درهمسایگی اوپیدا کنند، شاید باعث مزاحمت درکندهاروتسخیرآن شود؛ اکرم خان یکتعداد نامه های دیگر نیزمیفرستد که درراه گرفته شده ودر آن چنین تمایلات واضحا نشان داده شده است.

 

پردل خان با خطراتیکه اورا تهدید میکند هشدارشده و برادرش شیردل خان را درراس چند هزارمرد به کابل میفرستد، این سردار درمسیر راه خود دوست محمد خان را شکست داده، اورا مجبورمیسازد به جلال آباد عقب نشینی نموده وبعدا بطرف کابل میآید. بآنهم بعوض کمک رساندن به برادرزاده اش حبیب الله، اورا برکنارساخته، تمام ثروت اورا با تهدید به کشتن غارت نموده وبقایای ارتش اورا با خود ملحق میسازد. رئیس مغلوب شده بخاطرتسلی خویش، به عیاشی وهرزگی متوسل شده و با سکونت درکابل ادامه میدهد، جائیکه اوهنوزهم درتیره روزی زندگی نموده وتسلیم انواع پلیدیها شده است. اکرم خان برادرجوانش، پس از بازگشت کندهارفوت میکند؛ اویک مرد شجاع وبا اراده بوده وهیچگونه علاقۀ به جاه طلبی ندارد: فکرمیشود مرگ اوبعلت مسمومیت بوده باشد.

 

وقتی سلطان محمد خان ودوست محمد خان ازحوادث کابل باخبرمیشوند، برای مدتی جنگ برادرکشی را توقف میکنند که اززمان مرگ عظیم خان ادامه داشته وقوتهای خویش را با درنظرداشت تسخیرآن ولایت متحد می سازند. آنها بعدا بمقابل برادرشان شیردل خان مارش میکنند که بهنگام تقرب ایشان، او بداخل دیوارهای بالاحصارپناه میبرد، چون سربازان کافی ندارند تا بمیدان جنگ بشتابند. اودراینجا با نگهداری خویش در زمستان 1825 بمشکلات بزرگی مواجه میشود. زمستان بسیار شدید بوده، راهها با برف پوشانیده شده وغیرقابل عبورمیباشد؛ فقط دربهار و پس ازپنج ماه محاصره، پردل خان میتواند قوای تقویتی ازکندهاربیاورد. بمجرد رسیدن، مستقیما بالای سلطان محمد ودوست محمد حمله نموده و ایشان را پس ازیک مبارزه خونین شکست میدهند. بآنهم این سرداران امید خویش را مقطوع ندانسته وبازهم برای جنگ آمادگی میگیرند، وقتی پردل خان با یک اراده سخاوتمندانه مانع ریختن خونهای بیشترمیشود. او تقریبا بتنهائی بقرارگاه برادرانش رفته وتمام مصائبی را بتصویرمیکشد که منازعه وتفرقه پسران پاینده خان براین منطقه وارد کرده است. او میگوید، "بیائید متحد شویم وبخاطراثبات اینکه وحدت شما چقدربرایم عزیزاست، من به کندهاربرگشته وکابل را به سلطان محمد خان برادر بزرگ خویش ترک میگویم؛ اما قبل ازرفتنم، شما وتمام برادرانم که حالا درهردوقرارگاه موجود اند، سوگند یاد کنید که هیچ چیزی ما را درآینده متفرق نسازد". این پیشنهاد سخاوتمندانه قبول شده وتفاهم خوبی دربین اعضای این خانواده قهرمان برای مدتی بظهور میرسد (تمام پسران پاینده خان بعدا دریک قرارگاه یا دیگری میباشند).

 

اما دوست محمد خان همان سوگندی را یاد میکند که دقیقا پردل خان کرده است، چون اواحساس میکند برادرانش هرگزاورا درمقاومتش پشتیبانی نمیکنند، اما اوبسیارقهرمیشود ازاینکه سلطان محمد خان که هم اکنون حاکم پشاوراست، نسبت باوترجیح داده میشود واینرا اهانتی بخود میداند که با شجاعت درهمه جا بنمایش گذاشته ودربین افغانها مشهورمیباشد؛ بدون شک این رئیس ازجمله شجاعترین وبا استعداد ترین سیاستمداردر بین برادران وزیرفتح خان بوده و بیش ازهرکسی درسرنگونی خانواده سدوزی سهیم بوده است. اوبا آزردگی ودرنظرداشت ملاحظات دیگر، سوگند یاد نموده وخود را برای مقابله مسلحانه بمقابل سلطان محمدخان آماده میسازد؛ بآنهم این حقیقت است که دربین این دو برادر یک دشمنی کشندۀ قبلی وجود دارد که منشای آن یک ماجرای عشقی بوده است. یکی ازبیوه های سردارعظیم خان عضوخانواده سدوزی بوده و مطابق به رسوم افغانستان، مجبوراست با یکی ازبرادران زنده متوفی ازدواج کند. سلطان محمد خان که اورا بسیاردوست دارد، چانس شوهر شدن او را داشته وچند مجلسی هم باین ارتباط برگذارمیشود، وقتی دوست محمد میداند چطوربیعت خویش را قابل قبول سازد، خود را پیش کشیده وبیوه زیبا را بعقد خویش درمیآورد. سلطان محمدخان هرگز این تخطی را نبخشیده وسوگند میخورد آنرا با خون خود بشوید، هروقتی فرصت آن میسرگردد.

 

درجریان دوسال، سلطان محمد و دوست محمد یک جنگ بیرحمانه را بمقابل همدیگربه پیش میبرند، اما زمانی در1826 پایان مییابد که دوست محمد با پیروزی درتمام نقاط، قدرت خویش را درکابل مستقر میسازد. محمد خان بیات یک سردارقزلباش، پشتیبانی خویش را بعلت خویشاوندی اعلام میکند. خواهراو مادردوست محمد خان است؛ بدون پشتیبانی رئیس قزلباشها، دوست محمد بمشکل میتوانست بردشمن خود پیروزشود که توسط سیکها کمک میشد.

 

لذا سلطان محمد خان، دوباره به پشاوررانده شده وآنهم با نارضایتی دیگر که هرچه بیشترخود را تحت نفوذ رنجیت سنگه احساس میکند. مهاراجه تا اینزمان با اخذ یکمقدارباج بسیارناچیزسالیانه ازرئیس افغان راضی بود، اما وقتی میبیند سلطان محمد توسط دوست محمد شکست خورده، او تقاضا میکند یکی ازپسرانش را بحیث گروگان باوداده ودرلاهوراقامت کند. برای سلطان محمد آسان است با آشتی نمودن با دوست محمد خان از این مشکل رهائی یابد که قویا منتظر پیشنهاد او بوده وحتی دراین زمینه ابتکاراتی را رویدست میگیرد؛ اما سلطان محمد خان ترجیح میدهد در نفرت برادرخویش ثابت قدم باقی مانده وتسلیمی کامل خویش به سیکها – دشمنان سوگند خورده منطقه ودین شان – را اعلام میکند.

 

من نمیتوانستم به پشاوربروم، لذا نمیتوانم دربارۀ وضع این ولایت قضاوت نمایم یا معلوماتی راجع به نحوۀ حکومت سلطان محمد خان ارائه نمایم، اما میتوانم چنین معلوماتی را ازعبارات کتاب سُرای برنیس نقل کنم که اودرسال 1832 ازاین شهردیدن میکند.

 

"حکومت پشاورتوسط یکی ازاعضای خانواده بارکزی اداره میشود، ازوقتیکه فتح خان شاه محمود را برتخت کابل مینشاند. پشاورتا 1818، وقتی وزیرکشته میشود، مطیع بوده و پشتیبان سلطنت است. عظیم خان جانشین او، عین باج را تا زنده بودنش بنام ایوب شاه میگیرد. ازآنزمان ببعد، یک ریاست جداگانه مثل کابل و کندهارایجاد میکند، حالا مطیع و پرداخت کنندۀ باج سالانه به سیکها است. پشاورتوسط سردارسلطان محمد خان اداره میشود که عواید آنرا با دوبرادرش پیر و سید محمد خان تقسیم میکند. یکقسمت بزرگ منطقه متعلق به افراد مختلف بوده وعاید خالص کمتراز9 لک روپیه درسال شده است. برادران جوان سه لک را نصیب شده و رئیس ازبقایای تمام مصارف کشور، باج به سیکها و کمک خانواده های متعدد دوبرادربزرگتررا میپردازد.

 

قدرت رئیس محدود به جلگه پشاوروتپه های کوهات است که مرزجنوبی آنرا میسازد. این جلگه یکی ازغنی ترین قسمت قلمروی کابل شناخته میشود. یک شکل دایروی و حدود 35 میل پهنا داشته، وسیعا مسکون و زراعتی بوده وتوسط باران وکانالها آبیاری میشود. دراین مکان محدود، دهکده های متعددی وجود دارد که هیچ باج نمیپردازند. ختکها، یک قبیله افغان درشرق، منطقۀ حدود 20 میل درغرب اندوس را برای یک باج بسیارکم 1200 لیره درسال دراختیاردارند که به رئیس پشاورمیپردازند. دهکده های غرب وکوههای خیبرهیچ چیزی نمیپردازند؛ آنهائیکه درشمال دریای کابل قراردارند، با بعضی استثناها ازمعافیت مشابه برخورداراند. یگانه محلات قابل توجه دراین ریاست، پشاوروهشتنگراست که توسط الفنستون توضیح شده است. پشاورباثرتغیرحکمرانان دریک حالت تباهی قرارداشته وقابل شک است اگرنفوس یکنیم صدهزاررا که درسال 1809 داشت، دربرداشته باشد. هشتنگرمهد یکی ازبرادران کوچکتراست؛ کوهات دراختیاردیگران است. قوت نظامی پشاورغیرمهم است. قطعات سربازان او بیشتراز3 هزار نیست که دوسوم ایشان سواره اند. رئیس میتواند بدورخود یکتعداد غیرمنظم ها را جمع کند که بنام "ولسی" یاد میشود؛ اما آنها چندان مسلح نبوده و نمیتوان بالای ایشان تکیه کرد. شش توپخانه ودوصد پیاده منظم، تکمیل کننده قدرت رئیس پشاوراست. با پول میتوان خیبریها ودیگرقبایل کوهی را بهنگام ضرورت خریداری کرد؛ اما رئیس هیچ خزانه ندارد. دریک جنگ مذهبی با سیکها، همیشه میتوان مردم خشمگین را آماده ساخت که درمورد آخری، خود را نیرومند ثابت کردند، وقتیکه سید احمد جنگ مذهبی خود را دراین منطقه تبلیغ میکند؛ بآنهم تمام اینها یک قوت ناچیز را میسازند، درمقایسه با همسایگان او در شرق وغرب – سیکها و برادرش درکابل. نفوذ سیاسی پشاورمانند قدرت نظامی اش بسیار محدود است. سیکها اززمان مرگ برداروزیر(عظیم خان) ازاو باج اخذ نموده و یک پسراو را بحیث گروگان نگهداشته اند.  مقدارآن حالا به 60 اسپ با یکمقدار برنج میباشد که خاص پشاوراست؛ اینمقداراگربسرعت پرداخته نشود، سالانه توسط یک ارتش تقویه میشود که اندوس را عبورنموده وساحات آنها را پایمال میکند. مقدارباج مربوط به تمایل رنجیت سنگه است، اما سیکها این منطقه را اشغال نخواهند کرد. چون بدون کمک مسلمانان، نمیتوانند آنرا نگهدارند. (این سخن برنیس درست نیست، زیرا پشاورتوسط سیکها مورد هجوم قرارگرفته و جنرال اویتابیل برای چندین سال درآنجا حکومت میکند که باعث وحشت افغانان شده بود. فیرایر).

 

روسای پشاوروکابل که برادراند دردشمنی قراردارند. قدرت کابل بمراتب مستحکمترازپشاوراست، اما پشاوردارای یک برادرمتحد در کندهاراست که با هرحمله بالای پشاوریا منطقه خود مخالفت میکند (وقتی من آن شهررا دیدم، پردل خان وشیردل خان مرده بودند وکهندل خان حاکم کندهاربود. فیرایر). روسای پشاوروکندهارازمدتی مشغول آمادگی برای حمله به کابل اند؛ اما این غیرمحتمل نیست که ساحات هردوی ایشان مورد تهدید قرارگرفته وشاید توسط خان کابل گرفته شود. درچنین یک وضعی، رئیس پشاورمیتواند ازسیکها خواستارکمک شود. شاید این کمک داده شود، چون دوست محمد کابل هرگزبه باج سالانه که حالا توسط برادرش درپشاورپرداخت میشود رضایت نمیدهد. سردار سلطان محمد خان امیدواراست بتواند کمک انگلیس را جلب نماید که شاید قبول نشود. هیچ رئیسی درسلطنت کابل، نسبت به سلطان محمد خان،  احترام بیشتربرای حکومت برتانیه قایل نیست. اوهمیشه این تمایلش را نسبت به اروپائیانی که داخل منطقه او شده اند، نشانداده است. اگر بدبختی نصیب اوشود، او میتواند یک طرفدارمفید یا خطرناک باشد. اومیتواند از شجاع الملک حمایت کند؛ باوجودیکه آنشاه رابطۀ خوبی با خانواده اوندارد؛ اما بی ثباتی وناپایداری روسای افغان یک ضرب المثل مشهوراست. درهر مشکلی، رئیس پشاورمیتواند توسط پیرمحمد کمک شود، اما برادردیگر او فاقد انرژی وسرمایه است. تمام خانواده بارکزی (برنیس بایست مینوشت محمدزی، چون بارکزی نام تمام قبیله است. فیرایر) ازشجاع الملک و شهزاده کامران هرات میترسند. اگریکی توسط برتانیه کمک شود، میتواند آنها را ازقدرت غصب شده توسط ایشان بیرون براند؛ اگر دیگری توسط پارسیان کمک شود، میتواند خود را بالای تخت نیاکانش قایم سازد. سلطان محمد خان دارای اعتبارخوب است، اما حکومت او بسیارمستبد وآشفته است. مامورین اوتمام شیوه های سختگیری را اعمال میکنند؛ اموال، بسیاربیش ازارزش ایشان مالیه میشود؛ پول مداوما تغیر نموده و کمبها میشود. مالیه سنگین بالای آسیاب های وجود دارد که آرد میکنند واین بالای مردم عادی بسیارسنگین است. رئیس یک مرد حدود 35 ساله است؛ او جاه طلب و زمانی حاکم کابل بوده است. اوتحصیلکرده وبا استعداد است؛ دارای شیوه دلکش بوده، تجارت خود را شخصا خوانده، نوشته ومعامله میکند. اوهنرمناقشه را یاد نداشته ودربار او یک صحنه مغشوش است که بسختی میتواند توضیح یا باورشود. شکایات در همه وقت وهمه جا وجود داشته ونارضائیتی خویش را به شیوه بسیارآزاد وعامیانه مطرح میکنند که هیچوقت چیزی فیصله نشده ومردم قلبا متاثر اند. مانند افغانها، رئیس پشاورواقارب اوازدست تا دهن زندگی میکنند ؛ آنها بخشندۀ آنچیزی اند که دارند و سرمایه ندارند. من خبرشدم که آنها نمیتوانند حکومت خویش را بدون این سخاوت دست-بازنگهدارند. رئیس پشاوربدورخود بعضی ازمشهورترین اقوام درانی را جمع نموده وآنها را درسخاوت خود سهیم میسازد. پسران اکرم خان و مختارالدوله، دووزیر شاه شجاع ویکی ازمیرویس مشهوردربین آنهاست؛ آخری یک ازافسران رئیس پشاوراست. یگانه پسروزیرفتح خان نیزبا سلطان محمد خان مقیم است"(این سرداراورا ترک کرده ومدتها قبل در کندهارمسکون شده است. فیرایر).

 

گفته میشود فورا پس ازمرگ وزیرفتح خان، کندهاردردست یکی از محمد زیها بنام سردارپردل خان میافتد. این سردارمانند سلطان محمد خان، قلمروی خویش را به چندین ناحیه تقسیم نموده وآنها را به برادر اندرانش: شیردل خان، کهندل خان، رحیم دل خان و میردل خان میدهد. شیردل خان که شجاعترین وبیباک ترین پسران زندۀ پاینده خان است، از طرف برادرش بحیث رئیس فرمانده ارتش کندهارتعین میشود. متاسفانه این مرد با انرژی درسال 1829 درجوانی میمیرد؛ پس ازچند ماه، برادر او پردل خان، مقام اورا به برداردیگربزرگترش کهندل خان میدهد. چنین است نحوۀ اداره پدرانۀ پردل خان که کندهاریان امیدوار بودند جانشین او چنین بوده باشند. بآنهم ازنتیجه گیری زیرین سُرای برنیس معلوم میشود که این امیدها به تحقق نمیپیوندد؛ چون این نظریه آن افسر است که به حکومت کهندل خان احترام میگذاشت:

 

"قبلا گفته شد که شیردل خان (قرارمعلوم برنیس فکرمیکند که شیردل خان شاه کندهاراست؛ این عجیب نیست، چون پردل خان تمام امور را باوتسلیم نموده وافغانها اورا بحیث رئیس بالفعل خود فکرمیکردند؛ اما پردل خان ازنگاه حق، امتیازیک حاکم مستقل را برخورداربود که هیچ گاه توسط برادرانش مورد منازعه قرارنگرفته وشیردل بدون اینکه گاهی حاکم مستقل باشد، وفات میکند) ازکابل به کندهارفرارکرده وریاست موجود را با تباهی برادرزاده اش ایجاد میکند. اویک مرد دارای عادات بخصوص میباشد، ازبعضی جهات، مشابه به برادرش فتح خان است، اما ترشرو و ظالم. آنها داستان قطع کردن پنجه های یکی ازپسرانش را می گویند که درعین قطع کردن باو میگوید، اگرگریه کند، نمیتواند پسراو یا یک بارکزی باشد. پسرجوان آنرا با صبروطاقت زیاد تحمل میکند. شیردل خان درفرار به کندهاربا چهاربرادرش همراه است. او و یکی از برادرانش فوت کرده اند. کندهارحالا توسط کهندل خان اداره میشود که توسط دو برادرش رحیم دل و مهردل کمک میشود. عواید آن حدود 8 لک روپیه است؛ قوتهای اومتشکل از9 هزاراسپ و6 توپ است؛ اما ازاینکه شهردرقلب منطقه درانی قرارداشته ونزدیک بمهد بومی خانواده بارکزی است، ممکن است بتواند سواره خود را بهنگام ضرورت افزایش دهد.

 

حکومت محبوب نبوده وازنقطه نظراعمال استبدادی شایستۀ بودن را ندارد. رئیس درشرایط مشکلی با همسایگانش قراردارد. دررابطه به تمام خانواده اش، اوبا کامران هرات دشمن بوده و دراوقات مختلف کوشش کرده تا آنشهررا تسخیرکند. اوبا رئیس کابل نیزمشکل دارد. رابطه بین شاخه های بارکزی پشاور و کندهاربسیارنزدیک ومطمئین است؛ اما مساعی مشترک آنها بهیچوجه نمیتواند به برادرشان درکابل صدمه برساند. رئیس کندهارنیزدرجستجوی ایجاد ناقلین دراندوس است؛ در جریان چند سال گذشته، سربازانش را میفرستد تا شکارپورسند را تهدید نماید. امیران آن منطقه تا کنون توانسته اند درمقابل این حملات مقاومت کنند؛ ازاینکه یک معبرباز و سهلی بین کندهار واندوس ازطریق گردنۀ بولان وجود دارد، رئیس علاقمند نخواهد بود که تلاش خود دراین قسمت را قطع نماید. دریک وضع بینظمی به آسانی میتواند شکارپوررا بگیرد؛ چنین حوادثی بهیچوجه درمناطق امیران غیرمحتمل نیست. رئیس کندهار با خرسندی میتواند حاکم پنجاب را طرفدارخود سازد؛ اما این احتمال وجود ندارد که کمک او را بدست آورد، چون اوخودش به شکارپور، چشم دوخته است".

 

پس ازتلاش برای نشاندادن شیوۀ که قلمروهای هرات، پشاور وکندهار پس ازانهدام سلطنت سدوزی ایجاد میشوند، لازم است نظری به کابل منحیث مهمترین وثروتمندترین ولایت افغانها بیاندازیم؛ لذا اول ازرئیس آن، دوست محمد خان آغازمیکنیم که در1826 پس ازتصادم با سلطان محمد خان پیروزمیشود.

 

دوست محمد برادرمطلوب وزیرفتح خان است، ولی این رجحان تصادفی نمیباشد؛ باوجود اینکه خصوصیات خوب این رئیس جوان وشجاع، قابل ملاحظه است، اما دقیقا ازرذایل معمولی افغانها معاف نمیباشد؛ بآنهم نسبت بدیگران، با ذکاوت وشجاعتی متمایزمیگردد که هنوزبسیارجوان میباشد. برخورد او صاف وجذاب بوده وهرکسی بدون مقاومت بطرف او جذب میشود. ترجیح واضح او توسط فتح خان باعث نفرت برادرانش میشود؛ بآنهم آنها مایل بودند دربارخود را باوبدهند تا وزیررا خوش سازند، اما اگر فرصتی میسرمیگردید، اورا با حیله های ناجوانمردانه بازی میدادند. دوست محمد کسی نبود که فریب ایشان را بخورد، اما نمیخواست آنها را تخریش نموده، اعمال آنها را نادیده انگاشته وآنها را با مهربانی قدرمیکند؛ این عدم نگرانی وبرخورد خوب او، نفرت ایشان را افزایش میدهد، چون با وجود اینکه سرباز جوان است، برادرانش توانمندی ظرفیت واراده اورا نداشته ودرمنازعۀ که بین ایشان بروز میکند، مطمینانه، او دست بالا دارد. بخاطر پیروزی دربرنامه ها و سرسختی درمقابل برادران، برای اولقب توله گرگ میدهند، نامی که او حالا توسط آن شناخته میشود. وقتی اومیخواست کابل را بگیرد، آنها تقریبا همه مخالف او بودند، بآنهم اوبالای تمام توطئه های آنها پیروزشده وآنها را شکست میدهد. وقتی قدرتش استحکام مییابد، خود را مشغول تداوی زخمهای میسازد که جنگها وشورشهای متعدد بالای این قلمرو تحمیل کرده وبزودی نفوذ پدری واحیای حکومت خود را احساس میکند. این درست است که یکقسمت کوچک سلطنت باو رسیده و نمیتواند لشکر بزرگی فراهم کرده وتمام ولایات دیگررا مطیع سازد که ازکابل جدا شده بودند، اما قسمت خوب آن در دستش است؛ اواحساس خوبی داشته وبا آن ارضا میشود، بعوض انتقامگیری ازبرادران حسود وجاه طلب و بعوض تسخیرآنچه دردست ایشان است، اوترجیح میدهد ایشان را درخوشی کامل فتحوحات ایشان گذاشته وخود مصروف نظم، امنیت و فراوانی قلمروخود میشود که دراثرفجایع جنگ ازبین رفته است. عدالت ومساوات اوهمه پذیر بوده وخشونت را با بیرحمی سرکوب میکند. سنگ بنای کشتی شکسته تمام شاهان افغان تا اینوقت عبارت ازنافرمانی سردارانی بوده است که قوت ونفوذ بالای بخش مردم جنگی داشته وهم دارای املاک و تیولی بودند که بطورقابل توجهی عواید دولت را کاهش میدهد، با استفاده ازاین وضع، مردم را تحریک نموده وشاهان را تغیرمیدادند، هرطوریکه دلشان میخواست؛ اما دوست محمد بزودی واضح میسازد که اگر تلاش نمایند بیعت او را ازبین ببرند، برایشان مشکل وخطرناک میباشد. بدون ابرازهرگونه سخاوتمندی، آنها را مجبورمیسازد تا برخورد ظالمانه بمقابل مردم خویش را نرم ساخته، توجه خویش را بصوب انکشاف تجارت و زراعت دربین مردمی سازد که بسیارغیرفعال بوده و درمغز ایشان احساس خصایل انسانی را ایجاد کند. خانواده های بزرگ درمرحله اول عدم تمایل خویش را باین موضوع ابرازمیدارند؛ اما آنها فکرمیکنند بهتراست دربرابر شاهی که سخاوتمند است خم گردند بعوض اینکه تلاش نمایند تا شورشهای را ایجاد کنند که نتیجه آن نامعلوم بوده وشاید باردیگر آنها را تحت استبداد مطلقه، نامطمئین وظالمانه سدوزیها قراردهد. ما دیدیم که چطور سُرای برنیس خصایل دو برادر در پشاور و کندهار را بررسی نموده وخارج موضوع نیست اگردراینجا موازاتی را ارائه کنیم که اودربین آن روسا، وضع مردم، دوست محمد و شرایط کابل ترسیم کرده است.

 

"درسال 1826 کابل بدست دوست محمد خان، رئیس موجود ویکی از برادران وزیرفتح خان میافتد. ازآنوقت تاکنون قدرت اوبسیاروسعت و استحکام یافته است. او شهرونواحی غزنی را بیک برادرخود سپرده و پذیرفته که هیچکسی دیگری نمیتواند با اوشریک باشد. محدودۀ ریاست به هندوکش و بامیان میرسد. درغرب به منطقۀ کوهستانی هزاره ها؛ در جنوب به غزنی ودرشرق تا نیمه راه پشاورکه درباغ نیمله ختم میشود. بخش اعظم این منطقه، کوهستانی ودربرگیرندۀ قسمت زیاد زمینهای مزروعی وبسیارحاصلخیزاست که درامتداد قاعده کوه ها قرارداشته و حاصلخیزی خود را ازخاکریزهای آنجا حاصل میکند. عواید کابل حدود 18 لک روپیه است. قوت نظامی اونسبت به هرافغان دیگرزیاد است، چون رئیس دارای یک تعداد زیاد اسپهای مجهزوآماده است. اوهمچنان دارای 2 هزار پیاده با تجهیزات، سربازان روستائی و14 توپ میباشد که برای یک حکومت بومی میتواند کافی باشد. این منطقه دارای اراضی کوهستانی است، بآنهم راههای خوبی درآن وجود دارد.

 

شهرت واعتباردوست محمد خان برای یک سیاح شناخته شده بود، مدتها قبل ازاینکه به منطقه اوداخل شود وهیچکس بهترازاودارای خصایل شایستۀ اونیست. اودرانکشاف تجارت پشتکارداشته و روزانه در دربار خویش با قاضی وملا حاضرمیشود تا هرقضیه را مطابق قانون فیصله نماید. گرچه قرآن وتفاسیراوشاید بمعیارهای قانونی نباشد؛ اما این نوع فیصله ها تا حد زیاد دربین مردم اعتباردارد، چون، یک حد معین را تعین نموده وآنها را ازاستبداد یک حاکم مطلق میرهاند. تجارت تا حد زیادی تشویق شده و او نیز پاداش خویش را کسب نموده است، چون عواید گمرک شهر50 هزارروپیه افزایش یافته وحالا عاید خالص سالانه آن به دولک بالغ میشود. یک ازچهل یا % 2.5 عوارض گمرکی قلمروی او است؛ تجارها میتوانند بدون محافظ ازیک سرحد بدیگری برود، وضعی که درزمان شاهان قبلی شنیده نشده است. رئیس کابل بخاطرحکومت ارتدوکسی، مردم خویش را ازنعمت شراب والکول بحیث ممنوعات دین محروم ساخته است. تصویب این قانون یهودان و ارمنیها را نیزاز قلمرو او بیرون رانده است، چون آنها وسیله دیگری برای تهیه وسایل معیشت نداشتند. یک مسلمان خوب با ازدست دادن چنین نعماتی نباید تاسف بخورد؛ باستثنای اینمورد واحد، من شکایت دیگری بمقابل دوست محمد خان نشنیدم. خود رئیس یکجا با تعداد زیاد مردم افغان، قبلا با شراب و منکرات ملازمۀ آن معتاد شده اند. لذا ممنوعیت آنها شاید بوالهوسانه باشد؛ اما هم او وهم دربارش یک نمونه روشن برای جامعه میباشند. عدالت این رئیس یک موضوع قابل تحسین بتمام طبقات است: دهقانان ازنبودن ظلم واستبداد خوشی میکنند؛ شهروندان ازامنیت خانه خویش و تنظیمات شهرداری ازاوزان ومقیاسها؛ تاجران ازمساوات تصامیم و حفاظت دارائی شان؛ سربازان درشیوه منظمی که قرضه ها پرداخت میشود. یک مردیکه درقدرت است، نمیتواند تمجید بیشترداشته باشد. دوست محمد خان هنوزبسن 40 سالگی نرسیده است؛ مادراویک پارسی بوده، اوبا مردمی تربیه شده که دانش وفهم اورا ارتقا داده وبرای او امتیازات زیادی نسبت به برادرانش بخشیده است. هرکسی با ذکاوت، دانش وکنجکاوی ایکه اوبنمایش میگذارد، همانند برخورد وسخن گفتن او، تحت تاثیرقرارمیگیرد. اوبدون شک قویترین رئیس درافغانستان بوده وممکن است هنوزهم توانائی های خویش را درقلمروی بومی خویش، به درجات عالیتری ارتقا دهد.

 

تفاوتهای موجود بین دوست محمد وبرادرانش، نفوذ تمام جوانب را کاهش داده واگرمورد تهاجم قرارگیرد، اوضاع را برای توطیه وفرقه بازی باز میکند. خانواده بارکزی (محمدزی. فیرایر) چیزی برای ترسیدن ازقبایل دیگرافغان ندارد، چون آنها هم درتعداد وهم درقدرت ازهمه برتراند (این اشتباهی است که برنیس مرتکب شده است؛ اگراین خانواده یا شاخه ایست که پسران پاینده خان مربوط آنست، او باید ایشان را محمد زی میگفت که متشکل از4 یا 5 هزارخانواده است. اگراین قبیله بارکزی باشد که او اشاره کرده، ممکن است دربرگیرنده 45 یا 55 هزارخانواده باشند. فیرایر). روسای پشاوروکابل نمیخواهند برادرکابل خویش را اذیت کنند، چون اینها نمیتوانند مقصد خویش را تحقق بخشند. آنها جای پائی درکابل داشته وبا حسادت بررفاهیت دوست محمد خان مینگرند. هردو دارای ماموران سری دردرباراو میباشند که اختلافات را تحریک میکنند؛ هردو امیدوار ریشه کن ساختن اوهستند که او را غاصب میدانند. وظیفه ایشان مشکل است، چون رئیس کابل درپهلوی میانه روی وعدالت که طرفداران زیادی برایش فراهم کرده، ازمفاد داشتن نسل پارسی نیزبهره میبرد که مهیا کننده خدمات مادی برای اوبهنگام فلاکت وبدبختی است. طایفه جنگی جوانشیرطرفدارش بوده واوتمام وسایل را بکارمیبرد تا این قبیله را آرام نگهدارد که غالبا جهت خویش را بطرفداری مدعیان مختلف تاج وتخت تغیرمیدهند. اوزبان آنها (ترکی) را فراگرفته، منافع وخوشبختی ایشان را توسعه داده است.

 

تعداد پارسیان کابل حدود 12 هزارخانواده است؛ اینها دریک قسمت جداگانه شهرمسکون اند که نگهدارنده روح رفاقت ویگانگی دربین ایشان است؛ این نیزبرای ایشان، دانش قدرت آنها را فراهم میکند که میتواند سودمند یا مضربه گروههای باشد که این قلمرورا باساس شرایط محیطی تقسیم کرده اند. وضع ترسناک موجودیت دشمن ازهردوجانب، بالای اداره دوست محمد خان تاثیربدی بجا گذاشته است. بخاطرمواظبت ازخانۀ خودش، اونمیتواند بدنبال تسخیربیرون یا پس گرفتن کابل سقوط کرده باشد. این امر، بتنهائی اورا ازگرفتن هرات بازمیدارد، یگانه ولایت سلطنت افغانستان که حالا دراختیاریک اولاده خانواده شاهی بوده و شهزاده کامران بیشتربخاطرتحمل ومدارای دشمنانش حکمروائی دارد نسبت باینکه خودش قدرت داشته باشد. اوهیچ کمکی ازمردمش دریافت نمیکند، چون تمام روسای افغانستان بخاطرانتقام فتح خان، دشمن او و خواهان بربادی اومیباشند. لذا هرات بحیث یک الحاقیه پارس تبدیل شده است. سربازان آنها چندین باربه شهرداخل شده وفقط با پرداخت پول از طرف حاکم نجات داده شده است (این درست نیست، زیرا به ساحه داخل شده اند، اما نه به شهر. فیرایر). درسپتمبر 1832 شخصا توسط شهزاده شاهی تهدید شده بود که تقاضای پول نموده وهم میخواست که سکه بنام شاه پارس ضرب زده شود. ممکن است هردوی این تقاضا برآورده شود (من خلاف آنرا شاهد بودم. فیرایر) چون کامران حاضر است قدرت خویش را با هرشرطی نگهدارد. بنظرنمیرسد که پارسیان، استقراردایمی درهرات را درنظرداشته باشند، چون اینکارباعث نگهداری قوتی میشود که حالا، باج پرداخت شونده توسط ایشان را ازبین میبرد. گفته میشود کامران صاحب بعضی جواهرات شاهی کابل بوده وعواید بزرگی از هرات جمع مینماید که دریکی ازحاصلخیزترین مناطق دنیا واقع شده است. اوبا این ثروت میتواند به گرد خود یکتعداد روسای افغان را نگهداشته وحدود 4 یا 5 هزارسوارتهیه نماید. اودارای پیوند سیاسی در هیچ قسمتی نیست؛ بآنهم بسیارخوش است که توانسته است شاهی پدرش را مستقرسازد. اویک آدم ظالم، مستبد وعاری ازدوستان بوده ومورد نفرت مردم قراردارد.

 

همان مسایلی که مانع مارش دوست محمد بمقابل هرا ت شده، باعث عدم تلاش اوبرای مقابله با سیکها برسرملتان ودیره غازی خان گردیده است. اوسال گذشته بمقابل جلال آباد (یک ناحیه دربین کابل وپشاور) تظاهری نشان داد که ارزش حدود 7 لک روپیه درسال دارد. اوممکن است بتواند آنرا بخود ملحق سازد، مگرتا وقتی نتواند پشاوریا کندهاررا مطیع سازد، دوست محمد خان نمیتواند بالاترازیک رئیس یا کسی باشد که تعداد آن در افغانستان بچندین نفرمیرسد. دروضع موجود سیاسی دراین منطقه، او مهمترین مرد درحال صعود درقلمروی کابل است".





  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net