تاریخ افغان ها، فصل یازدهم - سیمای شاه شجاع بازگشت برویۀ نخست

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریَر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، اگست 2009

 

 

فصل یازدهم - سیمای شاه شجاع

 

سیمای شاه شجاع ازنظرسُر ای برنیس، تقررفتح خان بحیث وزیر، علاقمندی شاه محمود به عیاشی، نفوذ وزیر، کامران پسرشاه محمود، گرایش وحشیانه او، کشتن پسرکاکایش (قیصر) توسط او، سرکوب بلوچها توسط فتح خان، استقرارنظم وامنیت، اتحاد افغانها با سیکها، اتحاد آنها وتسخیرکشمیر، پیمان شکنی فتح خان با سیکها، تسخیراتک توسط سیکها، بهره برداری درخشان دوست محمد، سراسیمگی افغانها، غارت کشمیرتوسط رنجیت سنگ، ادعای پارس بالای هرات، مارش حسین علی میرزا بطرف آنشهر، مارش فتح خان بکمک هرات، اسیر سازی حاجی فیروزالدین توسط وزیر، تجاوزوغارت دوست محمد برحریم شهزاده، فرارمیر افضل خان به مشهد، جنگ کافرقلعه، عقب نشینی هردوجانب، چپاول توسط افغانها، توطئه کامران برضد فتح خان، فرمان شاه محمود دربارۀ کشیدن چشمهای وزیر، رسیدن کامران به هرات واجرای حکم، فراربرادران وزیر: شیردل خان وکهندل خان، اسیرماندن پردل خان.

 

سُرالکساندربرنیس سیاح روشنفکرووظیفه شناس درافغانستان، سیمائی اززندگی شاه شجاع پس ازجنگ نیمله بدست میدهد. این روایت ازیک اثرنوشته شده توسط خود شاه شجاع گرفته شده است؛ من درافغانستان وپارس زیاد تلاش کردم تا این کتاب را بدست آورم، اما موفق نشدم – ازاینکه بسیاردلچسپ است، آنرا ازصفحات برنیس نقل میکنم:

 

"پس ازاینکه شاه شجاع الملک درنیمله شکست میخورد، بحیث فراری در نقاط مختلف قلمروی خویش آواره میشود؛ ماجراهای اوکه خودش دریک مجموعۀ کوچک شرح میدهد، بسیاردلچسپ است. اوپس اززحمات زیاد درکندهارتوسط عطا محمد خان پسروزیرقبلی اش دستگیروشدیدا مورد تحقیروتوهین قرارمیگیرد. مدتی درقلعه اتک نگهداری شده و نیشتری بالای چشمهایش گذاشته میشود؛ زمانی نگهبانش اورا با دستهای بسته به وسط اندوس برده و بمرگ فوری تهدید میکند. هدف این همه خشونتهای شدید، گرفتن الماسی مشهوربه کوه نورازاو بوده است که همه میدانستند پیش اومیباشد. وقتی عطا محمد خان به کشمیرپیشروی میکند، شاه اسیررا نیزبا خود انتقال میدهد. با سقوط آن وادی، اوتوسط فتح خان رها شده ودر لاهوربه خانواده اش میپیوندد. ملکۀ اوکه میتوانم اورا وفاداربیگم بنامم(با نفوذترین بانوی حرم او) مساعی زیادی بخرچ میدهد تا مانع تسلیمی اوبه رنجیت سنگه شود، اما مشوره های اورا قبول ننموده ودرآخرسخت پشیمان میشود ازاینکه چرا حرفهای اورا نشنیده است. این بانوزنی بوده است بسیارجسوروبا اراده؛ اکثریت مشوره های اوبرای شوهرش چه در روزهای قدرت وچه درروزهای مصیبت اوبسیاربا ارزش بوده است. 

 

درلاهور، وقتی دراختیارسیکها وجدا ازشوهرش بوده، عزت خود را با عالی ترین وجه حفظ میکند. رنجیت سنگه اورا فشارداده واصرارمیکند کوه نور یا الماس بیبها را تسلیم کند که پیش اوبوده و میخواهد به زوراز اوبگیرد. اوهمچنان میخواهد دختران شاه نگونبخت را به حرم خود انتقال دهد. ملکه، قاصد این پیام را دستگیرنموده وشدیدا تنبیه میکند. اوهمچنان به مهاراجا میفهماند، اگربه تقاضاهای پست خود ادامه دهد، الماس را در هاون کوبیده وآنرا به دختران وکسانی دیگری که تحت حفاظت اوهستند خورانیده وبعدا خودش میخورد وعلاوه میکند که "خون تمام ما برگردن توخواهد بود!" این بانو بالاخره موفق میشود با لباس هندوئی ازلاهور فرارنموده ورهائی شوهرش را برنامه ریزی میکند که پس ازمدت کوتاهی تحقق مییابد. اما اینکاربه قیمت الماس بزرگ تمام میشود. ارائه اوضاع مربوط به تسلیمی آن دلچسپ است، اما دراینجا شاید خارج موضوع باشد. کافیست خاطرنشان شود که بدترین زندان، دشنام وحتی گرسنگی سرنوشت این شاه سیاه بخت بوده است.

 

پست ترین چیزهاییکه شاه سیکها بمقابل شوهراو روا میدارند، باعث برانگیخته شدن توانائی ملکه گردیده وخودش را درایستگاه برتانوی لودیانه مستقرمیسازد. این زن یکتعداد اسپها را آماده نموده، شجاع وافراد اومساعی خویش را درلاهورانجام میدهند. آنها تمام خانه های مجاوررا به کرایه گرفته وبا سوراخ نمودن هفت دیوار، مسیری به کوچه میگشایند. چند ساعت پس ازاینکه مسکونین بخواب میروند، شاه ازطریق سوراخ بیرون آمده وبا لباس پنجابی به کوچه میرود. هنوزباید ازدیوارشهرعبور کند که دروازه های آن بسته است. شجاع ازمجرای فاضلاب عمومی شهر به بیرون خزیده و با دو یا سه خدمه به منطقه کوهی کیشتوارفرار میکند. اودراینجا بازبه معیارشاه عمل نموده وحمله به کشمیررا مطرح میکند که توسط راجای کیشتوارکمک میشود. تهاجم شاید موفقانه میبود (چون حاکم کشمیرموقف مرزی را تخلیه نموده است)، اما یک برف نابهنگام سرکها را مسدود ساخته، ذخایررا قطع نموده ویکباردیگرامیدهای شاه شجاع را عقیم میسازد. شاه پس ازآوارگی زیاد، بالاخره به ایستگاه برتانوی ساباتو درهیمالیای خارجی رسیده وازآنجا به لودیانه عقب نشینی میکند، جائیکه خانواده اوپناهنده گردیده بود. اودراینجا بخانوادۀ خود پیوسته وازاینزمان درسخاوت حکومت برتانیه سهیم میشود. فقط تعداد محدود شاهانی وجود دارند که نسبت به شجاع الملک با نگون بختی بیشترمواجه شده باشند؛ ما همدردی خویش را با دانستن بدبختیهای او ابرازمیداریم".

 

شاه محمود حالا برای باردوم میوۀ پخته شده با مرکبات زیرکانۀ فتح خان را دراختیاردارد که استعداد نظامی اوکاملا انکشاف نموده است. این امر جوابی بود بدرخواست اوتوسط افغانها(بخصوص قبیله قدرتمند بارکزی) نسبت بخواست اینکه شاه محمود را باردیگر بربالای تخت ببینند. این شهزاده باوجودیکه توسط چندین انقلاب مورد آزمایش قرارگرفته بود، از مصیبت و روزبد هیچ چیزی نیاموخته بود؛ اوقدرت را فقط بخاطرلذایذ زندگی وعیاشی خواسته وحکومت را تحت مراقبت دیگران میگذارد. این وظیفۀ سردارفتح خان است که باید اینها را پُرکند، بعلت اینکه متقین بود نمیتواند بدون همکاری اوسلطنت کند، یا ازاحساس احترام وقدردانی یا شاید بیشترباین خاطرکه اوظرفیت زیاد دارد؛ شاه او را بحیث صدراعظم تعین کرده، قدرت کامل را باواعطا نموده و بالای او وظیفۀ مشکل ادارۀ قوم افغان را میسپارد. ازاینزمان اوخود را تسلیم تمایلات لذیذانه ومفسدانه خویش میکند؛ اوبجزاززنبارگی وافراط درلذایذ ومجالس متنوع عیاشی، بفکرهیچ چیزی نبوده وازهرآنچه دراطراف اومیگذرد، خبری ندارد. فتح خان ازاعتماد بیحد اوسوئ استفاده ننموده وبزودی درقلمروی خویش، شکوه وجلال روزهای احمد شاه را فراهم میسازد که بطورکلی اززمان سلطنت بیکاره پسرش تیمورشاه از بین رفته بود.

 

بزودی نام فتح خان درتمام آسیای مرکزی مشهورمیشود؛ افغانها بطور خاص اورا با بیشترین تحسین یاد نموده وبرعکس بزرگترین اهانت به شاه خود میدانند. چنین است عزتی که آنها دراین دوره به سدوزیها روا داشته وهرگزبفکرخلع او ونصب جنرال خوشبخت وتوانمند خود نشدند. این درست است که تعداد زیادی به فتح خان نسبت به نظرات بسیارجاه طلبانه اواعتباروکریدت داده اند، اما با بررسی دقیقترحقایق میبینیم این رئیس نسبت به شاه بسیارمخلص ووفاداربوده ولی نسبت به موقف بلند خویش که اوبرایش داده بود، راضی میباشد. او با شاه شدن، چه چیز دیگری میتواند بدست آورد؟ فقط یک عنوان اضافی (شاه) که ممکن بود برایش شرمساری بسیارودشمنان بیشماربارآورد، بدون اینکه قدرت بیشتری داشته باشد. تمام امورسلطنت تحت فرمان او بوده، برادران خویش را به توالی بحیث حاکمان ولایات مقررکرده، اداره مالی وارتش را بعهده داشته و فرمانهای اوتابع اندکترین کنترول نبوده است. او چه چیزبیشتری میخواست؟ هیچ! شاه محمود خود را با داشتن چنین وزیری فوق العاده خوشبخت میداند، مردیکه تمام مسئولیتها ووظایف دشواراورا آنقدرخوب انجام میدهد. لیکن کسانیکه باوحسادت میورزیدند، اورا مطابق میل خود نیافته وبطورثابت میخواستند فرصتی یابند تا شاه ضعیف را با واهمه های واهی تحریک نمایند؛ دربین ایشان پسراوکامران میباشد، اما این تحریکات درمراحل اولیه هیچ نتیجۀ دربرندارد بجزاینکه باعث برکناری اوتحت شرایط ذیل شود:

 

کامران میرزا پس ازیکجا شدن با پدرش درکندهار، با اوبکابل برمیگردد. این شهزاده با وجودیکه جوان است ولی بخاطرقوارۀ مغرورانه، مظالم بیشمارو تمایل زیاد به هرزگی قابل توجه بوده و قراربود بحیث والی کندهارمقررگردد که خود را با اعمال بسیارنفرت انگیزعریان میسازد. پسرکاکایش قیصرمیرزا (پسرشاه زمان) بدنبال شاه شجاع نمیرود، زیرا پس ازبرکناری (که باید کامران جایش را میگرفت)، اطاعت خود به شاه محمود را اعلان نموده وازآنوقت تحت حفاظت خاص سردارفتح خان در کابل میباشد. کامران میرزا که هنوزنارضائیتی زیادی بمقابل آن شهزاده دارد (بخاطرآنچه درکندهارانجام داده بود)، روزی فرمان میدهد که اورا دستگیرنموده وتحت شکنجه قراردهند، بخاطرتسلیمی الماس هائیکه اوبه هنگام فرارعجولش ازآنشهرفراموش کرده وبهانه میکند که دراختیارپسر کاکایش میباشد. شاه محمود با خبرشدن ازاین واقعه، فورا مداخله نموده و برادرزادۀ خود را رها میسازد، اما کامران پس ازچند روز، قیصرمیرزا را دریکی ازباغهای شاهی دیده واو را با کلمات فجیعی توهین می کند. قیصربا بی مبالاتی جواب میدهد، اما کامران او را با یک گرزپهلوانی که ازدست شخصی میگیرد، بزمین میاندازد. فتح خان این فرصت را غنیمت شمرده و به شاه محمود میگوید که چطورپسرش با چنین گرایشی میتواند با قوم حساسی چون افغانها مصالحه نماید، لذا بین شاه و وزیر فیصله می شود هیچ مقامی به کامران میرزا داده نشده و بعد ازاین در دربار تحت نظارت پدرش قرارداده شود. نفرت شهزاده ازاین لحظه نسبت به وزیر دوچند شده ودرتمام تحریکات وتوطئه ها بمقابل او سهم میگیرد.

 

اولین هدف فتح خان پس ازاعادۀ شاه محمود، مطیع ساختن امیران سند و بلوچستان میباشد؛ اوبعدا قسمت اعظم قبیله هزاره مسکون درقلب کوه های پاروپامیزوس را مطیع میسازد. اوهمچنان نظم ولایات را تامین نموده وقوانینی بوجود میآورد که رعایت آنرا حتمی میداند؛ ادارۀ را که تا آنزمان درحالت بسیارپیچیده قرارداشته وباعث صعود زشت ترین اخاذی واختلاس شده، تنظیم میکند؛ بالاخره میتوان گفت امنیت درهمه جا حکم فرما میشود. این مرد بزرگ، قابلیت عظیمی برای وحدت حکومت و جنگ بوجود میآورد: هیچیک ازپیشینیان اوتوانائی سرکوب اغتشاشیون ومطیع سازی با این زرنگی یا نگهداری درمسیروظایف را نداشتند؛ او سخت میکوبد، اما پس ازپیروزی، سخاوتمند بوده و با بخشندگی اضافی میدرخشد. او حتی دروسط جنگ ها، وقت هدایت و ادارۀ دولت را پیدا نموده وآمادۀ همه چیزمیباشد – اودرکارآئی خود، مانندی ندارد. اوبزرگ ترین پسرپدرو دارای 21 برادراست که تماما افراد قابل ملاحظه بوده و قویا او را با پشتیبانی خود تقویه مینمودند؛ طوریکه گفتیم آنها را درراس حکومات ولایتی گماشته، اعتماد بزرگی نسبت به شهزادگان خونی یا سرداران جاه طلب (که حسود شهرت او، ایجاد شرمساری برای او یا تلاش جریحه دارساختن نظرشاه نسبت باو بودند) برایشان روا میدارد. حاجی فیروزالدین یگانه شهزادۀ بود که برایش اجازه میدهد درحکومت هرات بماند واین عمدتا بخاطری است که ارتش درجاهای دیگرمصروف بوده وباین علت، سقوط او به تعویق میافتد. اوحکومت بلوچستان را به برادرخود رحیم دل خان میسپارد که درشکارپورمستقراست. پردل خان درکندهارنصب میشود؛ سلطان محمد خان درپشاور؛ شیردلخان درغزنی؛ کهندل خان دربامیان؛ برادران دیگرش تحت فرمان اودرنواحی مختلف این ولایات؛ بآنهم بعضی ازآنها را نزد خود نگهمیدارد. درمیان ایشان محمدعظیم خان، جبارخان و نواب اسدالله خان که افراد باظرفیت بوده و اورا درادارۀ امورکمک میکنند. برادرجوان اودوست محمد خان ریاست اموروادارۀ خانه اورا بعهده دارد که مانع اسپ سواری وجنگ کردن او مثل برادران دیگرش نمیشود.

 

پس ازتکمیل آمادگیهای جنگی که دوسال را دربرمیگیرد، فتح خان در سال 1811 بمقابل کشمیرمارش میکند که سلطۀ افغانها را بدورانداخته و توسط سردارعطا محمد خان(یکی ازپسران وزیراکرم خان که درجنگ نیمله کشته شد) اداره میگردد. اوهمچنان علاقه داشت تا بمقابل رنجیت سنگه حاکم لاهورمارش کند که پس ازسقوط شاه زمان استقلال پنجاب را اعلام کرده بود، اما این کاروقت زیادی را دربرمیگیرد؛ بعلاوه، وزیر ترجیح میدهد با استفاده ازاودرطرح های بازسازی امپراطوری استفاده نموده وبعدا بالای اوحمله کند، وقتی ضرورت بیشتری برای خدمات او نداشته باشد. لذا اورا وادارمیسازد تا قراردادی امضا کند که درآن برایش 9 لک روپیه (90 هزارلیره) ازعواید ولایت کشمیر میدهد بشرطی که ارتش سیکه او را درتسخیردوبارۀ آن منطقه کمک کند: این قرارداد در سواحل جیلم عقد میشود، جائیکه هردورئیس با تعداد زیاد تشریفات به آنجا آمده وملاقات میکنند. وزیرافغان 18 برادرش را با خود داشته و برایش مشوره میدهند که رئیس سیکها را دراین ملاقات بقتل رسانیده و بگوید که ایشان انجام داده اند. فتح خان این پیشنهاد را رد میکند، اما نه بخاطراینکه اونمیخواهد مسبب این عمل باشد(عملیکه آسیائیها هیچوقت درنظرنمیگیرند، طوریکه ما میگیریم)، بلکه باین علت که اوبه پشتیبانی ارتش سیکه ضرورت دارد(12 هزارمردی که فورا پس ازامضای این قرارداد باو میپیوندند). با افزایش چنین نیروئی، اوازطریق بیمبربطرف کشمیرپیشروی میکند. ارتش کوچک شورشیان که در گردنه های پیر-پنجال سنگرگرفته بودند با دیدن فتح خان درپیشرو و برادرش کهندل خان درعقب که با یک قطعه سوارهمراهی میشود، ترسیده وبدون جنگ عقب نشینی میکنند. لذا درمسیرپیشروی افغانها هیچ کسی مزاحمت ننموده و جلگه های کشمیررا بدون مخالفتی تسخیرمیکنند. شهرنیزبا دیدن اوضاع تسلیم شده وفقط ارگ مقاومت مینماید که سردارعطا محمد خان درآن قراردارد؛ بآنهم او پس از13 روزمذاکره(بعوض اینکه محاصره شود)، تسلیم میگردد. اویک شخص با استعداد، پرانرژی، شجاع وبا نفوذ بوده و توسط افغانها احترام میشود. فتح خان آرزوداشت با اودوست باشد؛ لذا با اوبا حرمت زیاد برخورد نموده واورا بمقامات عالی شاه محمود دستور میدهد. رنجیت سنگه کوشش میکند فتح خان را وادارسازد که حکومت کشمیر را باو بدهد، اما موفق نمیگردد؛ اما وزیربا دیدن انحراف در پیشنهاد او و جهت جبران مصارف جنگ واطمینان پرداخت پول عقد شده درقرارداد، ازدرخواست او طفره رفته و اداره این ولایت خوب را به برادرخود، سردار محمد عظیم خان میدهد که پس ازاو پسربزرگ پاینده خان است – لذا رنجیت بدون دریافت مصارف و حتی بدون اخذ 9 لک روپیه وعده داده شده که درطرحهای جاه طلبانه خویش عقیم میماند، توجه خویش را به اتک (قلعۀ واقع دربلندی نزدیک اندوس و فرمانده معبرعمدۀ این دریا) معطوف میسازد؛ حاکم این محل که یکی ازبرادران سردارعطا خان است دربدل یک لک روپیه وبعضی وعده های دیگر، قلعه را بآنها تسلیم میکند، سیکها با ورود به اتک، آشکارا جانب افغانها را ترک گفته و بسرعت کوشش میکنند محل را دروضع مدافعوی خوب قراردهند.

 

وقتی فتح خان ازترک خدمت متحدانش آگاه میشود، کشمیررا ترک گفته و بمقابل رنجیت مارش میکند؛ برادرخود دوست محمد را درراس 2 هزار سواراعزام میکند تا راه را صاف نموده و با تمام قوا به تعقیب اوادامه میدهد. بهنگام تقرب محافظین افغان، سیکها به جلگه چاچ داخل میشوند که بطرف شرق اتک واقع بوده و دریک موقعیت سه ونیم میلی ازقلعه موضع میگیرند، دربالای تپه ها، جائیکه نتنها برتری اراضی دارد، بلکه بخاطرنگهداری یگانه چشمۀ آبی که دراین منطقه وجود دارد. دوست محمد خان با احساس ضرورت تسخیراین نقطه و آرزوی ممتاز ساختن خویش دراولین فرماندهی که برادرش باو سپرده است، با بی پروائی و بدون انتظاربه رسیدن ارتش افغان که بفاصله چند میلی درعقب آنها بود، بالای سیکها حمله میکند. اودراین حمله توپخانه دشمن را بدست میآورد؛ اما پیروزی او زیاد طول نمیکشد؛ سیکها دوباره حمله نموده و پس از رسیدن قوای تقویتی هشت برابر، حملات خویش را تجدید میکنند. او با دریافت اوضاع، قاصدی به فتح خان میفرستد تا مارش خود را سرعت بخشیده وبانتظارجواب، درمقابل دشمن مقاومت میکند. متاسفانه پیام دوست هرگزبه فتح خان نمیرسد، چون قاصد مسیرنادرستی را پیموده و راه خود را گم میکند. وزیرنیزبا معلومات نادرست به اشتباه افتیده و متیقین میشود برادرش کشته شده وقطعه او کاملا ازبین رفته است، لذا یک حرکت پله مانند بطرف اندوس اجرا میکند تا با سیکها مواجه نشده وفرمان میدهد تا محموله های سنگین سوختانده شده وازدریا عبورنمایند بدون اینکه توسط دشمن مزاحمت شوند. با وجود تاخیرارتش افغان، دوست محمد شک دارد تا ازطریق مسیراتخاذ شده عقب نشینی نکند، چون سیکها درحال عقب نشینی به اتک بودند. اما فتح خان تحت فشار اوضاع تهدید آمیزی که درغرب افغانستان بوقوع میپیوندد، مجبورمیشود سیاست جنگی بمقابل رنجیت سنگه را کناربگذارد: درحقیقت او مجبور میشود گارنیزیون کشمیررا با تقویه ارتش خویش ضعیف سازد. این امر باعث تشویق رئیس سیکها میشود تا چندین حمله بآن ولایت انجام داده و عواید آنرا تصرف نماید، عملی که حاکم افغان نمیتواند مانع آن شود.

 

قبل ازورود بجزئیات کمپاین جدید سردارفتح خان بمقابل پارسیان،ضرور است خواننده را با انگیزه های آشنا سازیم که موجب جنگ میشود، لذا بحوادثی برمیگردیم که درصفحات قبلی شرح دادیم.

 

قبلا گفتیم شهزاده حاجی فیروزالدین که بفرمان میرافضل خان با خشونت ازتورشیزربوده شده، درسال 1800 بحیث شهزاده مستقل هرات انتخاب میشود. خصوصیات عادلانه و معتدلانه فرمانروائی او باعث دوستی و احترام تمام طبقات مردم میگردد: افراد جاه طلب که مایل سقوط اوبودند، نمیتوانند پشتیبانی کمائی نموده ودرجریان 16 سالی که این ولایت را اداره میکند، هرگزبطورجدی مزاحمت نمیشود، باستثنای تهاجم ناکام قیصرمیرزا وآنهائیکه تقریبا هرسال توسط شاه پارس(فتح علی) فرستاده شده وادعا میکردند که این ولایت، قسمتی از سلطنت ایشان میباشد. اما تا اینزمان، حاجی فیروزالدین مساعی او را خنثی میکند، گاهی با نیروی سلاح واغلبا با پرداخت جزیۀ کوچکی که ازآنها خواسته میشود؛ بآنهم او همیشه بمقابل ادعا های شاه پارس اعتراض نموده واعلان میکند که فتح علیشاه حق مشروع بالای هرات ندارد، همانطورکه بالای مناطق دیگر بهنگام سلطۀ پارس درجریان سده گذشته ندارد؛ این درست است که سلطنت قاجاردربالای خرابه های یک امپراطوری وسیع بنا شده، اما این بقایا دروجود چندین سلطنتی جذب شده که درایجاد آنها، کمترین محاسبۀ ازمرزهای ساحوی نژادهای باشندۀ آن درنظرگرفته نشده است؛ هیچیک ازاینها حق ندارد قوانینی بالای دیگران وبدون رضائیت آنها تحمیل کند؛ استقلال این نژادها وبخصوص افغانها که با ارتقای سدوزیها به تاج و تخت بدست آمده است، شاه سومی این قبیله است که برمسند نشسته است؛ اوبحیث نواسه احمد شاه (موسیس این سلطنت)، شاه مشروع این ولایت میباشد که بیشترین باشندگان آن افغان است؛ خلاصه، ادعای فتح علیشاه بالای هرات بحیث شاه پارس قابل توجیه نیست، همانند ادعای شهزادگان افغان براصفهان، شیراز یا کرمان (چون میرمحمود و میراشرف نیزدر بالای آن ولایات سلطنت نموده اند). حاجی فیروزالدین با تقویه این مناقشات، قطعاتی را بامتداد مرزها میفرستد بغرض کمک به بعضی روسای خراسان که هنوزفتح علیشاه توان ندارد آنها را تحت حاکمیت خود آورد. اوازاین ولایت وسیع فقط مشهد را دراختیاردارد؛ اما نیشاپور، کاشان، بجنورد، تبوس، تربت، حیدریه وقاین تقریبا مستقل بوده وتحت حاکمیت خانهای میباشند که حاکم هرات با آنها متحد شده وبه تحریکات علیه فتح علیشاه اقدام میکند تا بارتش پارسی مصروفیت کافی ایجاد نموده ومانع ارسال قوه بمقابل ایشان شود. اما او بخطا رفته است، چون فتح علیشاه پس ازمساعی جدی موفق میشود آنها را مطیع سازد. خشمی که این شاه بمقابل حاجی فیروزالدین دارد برای حاجی فیروز کشنده تمام میشود؛ اوبزودی میبیند هرات توسط یک ارتش قوی تهدید شده ومجبور میشود بکمک شاه محمود متوسل شود، درحالیکه دوستی اوهمانقدربرایش خطرناک میباشد که دشمنی شاه پارس.

 

زمانیکه قطعات پارس درمشهد تجهیزمیشوند، حسین علی میرزا پسرفتح علیشاه فرماندهی را بعهده دارد. قلیچ خان سردارمشهورتایمنی، مردیکه هراتیان ازاو وحشت داشتند نیزبا یک قطعه سربازان عالی با شهزاده پارسی یکجا میشود که اگر وارد کمپاین میشدند، بدون شک میتوانستند هرات را تسخیرنمایند؛ لیکن حسین علی میرزا مارش ارتش خویش را بخاطر تقویه چندین توپ کالیبرکلان بتعویق میاندازد که میتواند با آنها کاربزرگی انجام دهد. این تعویق به وزیرفتح خان وقت میدهد تا برای نجات آنمحل بشتابد؛ سربازان اوبا سرعت غیرقابل توقع بهرات میرسند درحالیکه پارسیان هنوزاز مرزهای خود خارج نشده اند.

 

حاجی فیروزالدین تا وقتی به مضیقۀ نهائی نرسیده، خواستارکمک برادر خود نمیشود. درجریان 16 سالیکه اوحاکم هرات بوده، همیشه مستقل از اوبوده، درحالیکه روابط خوبی داشتند. اما پیروزی فتح خان دربلوچستان وسند اورا مشوش میسازد که شاید اورا ازحکومتش برکنارسازد و باین علت، ازتصریح احترام باو واطاعت شاه مینویسد؛ اما وزیرآن ولایت را مانده و بطرف کشمیرپیشروی میکند. این حقیقت است که اوبنام شاه محمود سکه میزند، اما هرگزپول جزیۀ موافقه شده را نمیپردازد.

 

فتح خان که تا اندازه زیادی مصروف مطیع سازی کامل درشرق بود، قرارمعلوم ازاستراحت درهرات راضی بنظرمیرسد، اما حاجی فیروز الدین واضحا درک میکند وزیربا او وقت گذرانی نموده و بمجردیکه از شرمساری با رنجیت سنگه رهائی یابد، مجبورمیشود با نظرات برادرش موافقت نماید. لذا بسیارمتاسف بود ازاینکه مجبورشده این جنرال را به کمک خود بخواهد، درحالیکه اوبسیارعلاقمند بود درجا های دیگری بغیر ازهرات مصروف باشد؛ لیکن جائی برای تردید نمانده، چون خطراتیکه اورا تهدید میکند گزینۀ دیگری برایش نمیگذارد.

 

فتح خان درپایان سال 1816 به هرات میرسد. حاجی فیروزاورا با عزت زیاد استقبال نموده و باو تصریح وفاداری ودوستی میکند؛ مگربرخورد اواین ترس را بوجود میآورد که براوهجوم برده واورا محروم ازحکومت سازد. اوخوب متیقین است اگرفتح خان داخل شهرشود قدرت او پایان مییابد، لذا اواجازه میدهد فقط با یک تشریفات 50 سواری داخل شهر شده وارتش مجبورمیشود درپای دیوارها خیمه زند. وزیرناخشنودی خود را مخفی نگهداشته وپیشنهاد او را با پیشآمد احترام آمیزقبول میکند؛ اما او این کاررا با یک خصلت بسیارفریبنده وانتخاب یکتعداد اشخاصی که اورا همراهی میکند، انجام میدهد. این اشخاص با بعضی خانواده های هرات متحد بوده وآنها بزودی میتوانند اقارب خویش را با موضوع مشترک ایشان وادارسازند؛ طوریکه آنها درروزچهارم پس ازرسیدن وزیر، دروازه های شهررا تسلیم او نموده وارگ درروزبعدی تسلیم می شود. اوهمچنان حاجی فیروزالدین را اسیرمیکند ولی با تشریفات رسمی به کابل میفرستد تا گذارش حکومت طولانی خود را بشاه ارائه کند. فتح خان تا این زمان ازحدود عدالت نگذشته است؛ لیکن با تحریک شدن بمقابل شهزاده یا اضافه روی درفرمان، او را ازتمام ثروتش محروم میسازد؛ چون این ثروت درحرم اوپنهان است، این جایگاه مقدس را توسط گروهی مورد بررسی قرارمیدهد که برادرش، دوست محمد فرمانده آن بوده و خانۀ اورا کاملا غارت میکنند؛ حتی لباس شاهدخت ها کشیده شده وخود دوست محمد یک کمربند مزین با زیورات گرانبها را که درشلوار(تنبان) دخترشاه محمود (خانم برادرزاده اش ملک قیصرمیرزا و پسرحاجی فیروزالدین) بسته شده است، پاره نموده وآنرا میگیرد.

 

میرافضل خان اسحاقزی که درارتقای حاجی فیروزالدین کمک کرده بود، صدراعظم اومیباشد. اوپس ازحاکم، با نفوذ ترین شخص درهرات بوده و با پیشنهاد کمک ازفتح خان قویا مخالفت میکند، اما درآخرتسلیم مشوره حاجی آغا، یکی ازافسرانش میشود. پیش بینی که متعاقبا بوقوع میپیوندد، میرافضل خان ازفرماندهی ارتش استعفا نموده و قبل ازرسیدن وزیر، به پارس میرود، این فکرخوب اوبوده است، چون وزیر، چشم های حاجی آغا را کشیده وسرنوشت مشابهی نیزبرای او وجود داشت.

 

فتح خان پس ازاتخاذ این تدابیرکه فکرمیکند برای امنیت سلطنت ضرور است، بطرف شهرکوسان حدود 60 میلی هرات واقع درجلگه کافرقلعه، درمرزپارس و هرات مارش میکند. جنگ صبح هنگام آغازمیشود. شهزاده پارسی، حسین علی میرزا، ارتشی باشکوه تحت فرماندهی خود دارد: درخط اول، چهارقطعه پیاده منظم تحت فرمان سردارذوالفقارخان قرارمیدهد؛ این جنرال بخاطراطمینان دادن به سربازان جدیدی که فقط سواره را ترجیح داده وبعلت نبودن آن غمگین اند، اسپ عالی عربی خود را درپیشروی آنها کشته ودرراس ایشان بحیث پیاده قرارمیگیرد. باوجود اثبات شجاعت، وقتی قطعه اوتوسط سواره شیردل خان برادر وزیر مورد حمله قرارمیگیرد، تارومارمیشود؛ بآنهم پس ازمدتی ازعقب کاروانسرا و خرابه های جلگه حمله نموده وجنگ شدیدی را شروع میکنند که تاساعت چهاربعد ازظهردوام میکند، وقتی 10 هزارپارسی از میدان رزم خارج میشود، شروع به عقب نشینی میکنند. یک حمله سواره درلحظه مناسب توسط سردارکهندل خان برادردیگر وزیرشروع شده، این عقب نشینی را بیک آشفتگی کامل تبدیل کرده و پارسیان با عجله میدان جنگ را ترک میکنند. فتح خان فورا پیشروی میکند تا وضع جبهه را معلوم نماید، اما او با اصابت یک مرمی مرده دردهن خود از اسپش افتیده و مجبورا اورا به خیمه اش انتقال میدهند. این حقیقت دربین افغانها پخش شده وآنها فکرمی کنند رئیس شان مرده وپارسیان پیروزشده اند؛ آنها شجاعت خویش را از دست داده وبا سردرگمی فوری مبتلا میشوند. اولین فراریها که به هرات میرسند وحشت را درشهرگسترش میدهند؛ تعدادی ازباشندگان بیکبارگی شهررا ترک نموده وباقیمانده منتظررسیدن آقای جدید میباشند که فتح خان درلحظه مناسب برای اعاده اعتماد برمیگردد، چون زخم او چندان جدی نبوده و اوهمیشه میتواند امورات حکومت را هدایت نماید.

 

پارسیان با عجله به مشهد عقب نشینی میکنند ولی متحیرمیشوند زمانی میدانند که افغانها فکرمیکردند پارسیان پیروزشده اند، با وجود ازدست دادن توپخانه و محموله که تا 9 روزپس ازجنگ توسط دشمنان ایشان گرفته نشده است.

 

پس ازاین پیروزی که پارسیان را برای مدتی ازمفکوره گرفتن هرات بیزارمیسازد، فتح خان مصروف جمع آوری عواید ولایت و بازسازی استحکامات مخروبه شهرمیشود. اداره عادلانه ودرخشان اوباعث احترام ومحبت باشندگان میگردد. من فرصت مصاحبه با تعداد زیادی هراتیانی را داشتم که با این مرد تحسین آمیزآشنائی داشته وازاو با عزت واحترام یاد میکردند. فضایل او نیز مانند شجاعتش بزرگ بوده است؛ او خود را بطورکامل وقف عظمت ومنافع کشورش میکند؛ شهرت اوبا این پیروزی آخرش بعالی ترین نقطه میرسد؛ اوبرای تسخیرخراسان آمادگی میگیرد، وقتی یک فاجعه هولناکی افغانستان را ازداشتن این مرد با ارزش ونقشه های سخاوتمندانه او محروم میسازد که میخواست آن سلطنت را مرفه و قدرتمند سازد همانطورکه درزمان احمد شاه بزرگ بود.

 

کامران میرزا این هیولای رذایل، با ناخوشی زیاد شاهد پیروزی فتح خان میباشد که توسط او ازسهم گرفتن درحکومت بنا به گذارش قتل قیصر میرزا محروم شده است. او ازاین روز فقط بفکرانتقام گرفتن از وزیرشده وبا استفاده ازهرفرصتی، اورا برای پدرش مظنون اعلام نموده ودرتمام موارد ازاوبشکل کم بها صحبت میکند؛ اوکوشش میکند درهر فرصت مناسب باعث تحریک حسادت سرداران دیگرشده وآنها را با خود همنظر سازد، وقتی اوشکایتی را بحضورشاه تقدیم میکند؛ اما محمود با مشکلات کم خود را قدرتمند یافته وازارضای تمایلات مفسدانه خود خشنود است بدون اینکه مجبورشود درامورعامه سهم گیرد، لذا برای مدت طولانی، عدم وفاداری و اتهامات نامناسب بمقابل وزیرخود را قبول نمیکند. اما مجبوراست بطورمداوم ومکرربآن گوش داده، با تفکردربارۀ پیروزیهای خارق العاده و نفوذیکه او متعاقبا بدست میآورد، بالاخره دچار بد گمانی شود، اما اووقتی کاملا متعجب میشود که حاجی فیروزالدین بکابل میرسد. این شهزاده با صدای بلند بمقابل شیوه برخورد، معاملۀ وزیر، تجاوز به حرم و ضیاع اموال خویش اعتراض نموده و ازهیچگونه مبالغه برای قانع ساختن برادرخود و صحت ادعاهایش دریغ نمیکند. کامران میرزا بکمک اوشتافته و تمام مساعی را بخرچ میدهد تا شاه را متقاعد سازد که کرامت شاهی او در شخصیت برادرش توهین شده و لذا او باید مثل یک مجرم پست و بسته در زنجیر پیش اوآورده شود وهم بارتباط بیعزتی در مقابل دخترخودش، خانم ملک قاسم که دوست محمد لباس اورا درمقابل چشمان خود ودیگردوستانش کشیده است. سرداران حسود قدرت وزیراین مسئله را تائید نموده وبرای شاه کمزور، یکتعداد اقدامات شرمآور را پیش نموده وفتح خان را مقصرآن میدانند. آنها شاه را متیقین میسازند که وزیر میخواهد او را نابود سازد؛ لذا شاه باید نسبت باو پیشقدم شده واورا بقتل برساند؛  همچنان میگویند که دردرباراو20 رئیس شجاعتروتوانمند تراز او وجود دارد. تا اینکه محمود تسلیم پائین ترین احساسات وحسادت شده، قدرت مقاومت دربرابرمناقشات را ازدست داده وفرمان میدهد باید چشم های اوکشیده شود.

 

کامران بالای هیچکسی بجزازخودش دراجرای این حکم شیطانی اعتماد نمیکند: اودستورشاه را تا حد ممکن مخفی نگهداشته ودرپایان سال1817 شخصا به هرات میرود تا ازقربانی خود مطمین باشد. شاه، قول خود را شکسته بود، چون بین محمود و وزیرش موافقه شده بود که اونباید دربار را ترک کند واین حقیقت باید هشداری برای وزیرمیبود، زیرا دوستانش نیزازاین بازی سرنوشت برایش گفته بودند؛ لیکن اونمیتواند چنین ظلم و ناسپاسی را باورنموده وهیچ تدبیری برای محافظت خود اتخاذ نمیکند. او پسرشاه خود را با احترام وعزت استقبال نموده وبعوض نشاندادن هرگونه بی اعتمادی، میخواهد اورا وادارسازد که گذشته را فراموش نموده وازاو میخواهد درآینده دست بدست هم داده، دراستحکام قدرت شاهان سدوزی و ارتقای شکوه وجلال قوم افغان بکوشند.

 

اززمانیکه شهزاده به هرات آمده است، وزیرهرصبح پیش اومیرود تا از اودستوربگیرد؛ قرارمعلوم بهترین اطلاعات دربین ایشان وجود داشته و فتح خان رفقای خود را متهم میکند دربین ایشان ترس واهی ایجاد نموده است، تا اینکه روزی بهنگام دخول درباغ شاه (یک قصرشاهی دربیرون شهرومحل اقامت شهزاده)، او با همراهانش که متشکل از20 نفر بودند، دستگیرشده وفورا چشمهایش کشیده میشود.

 

عین سرنوشت درانتظارهرسه برادروزیربنامهای پردل خان، شیردل خان وکهندل خان میباشد، وقتی این جنایت صورت میگیرد، آنها درقصرشاهی چارباغ درشهرمصروف بازی شطرنج میباشند. آنها اکثرا برادرخود را بهنگام ملاقات با شهزاده همراهی میکردند، اما دراین روز پردل خان با مراجعینش مصروف مانده ونمیتواند با او برود. وقتی کامران میبیند سه قربانی دیگردرمعرض انتقام اوقرارندارند، ازغضب انفجارنموده وفورا یک قطعه سربازان را غرض دستگیری ایشان اعزام میکند. خوشبختانه یکی ازخدمه ها با شنیدن تصادفی خطریکه آنها را تهدید میکند به قصر دویده وخبرمیدهد چه شده است، اما اوبمشکل میتواند این عمل فداکارانه را انجام دهد وقتی افراد کامران میرزا چهارباغ را محاصره میکند. حالا فرارتقریبا ناممکن میشود، چون تمام دروازه های خروجی حفاظت شده ویگانه راه فرار، مقابله با حادثه میباشد که هرسه برادرباید انجام دهند. آنها فقط دوخدمه همرای خود دارند، یکی مجهز با شمشیر و دیگری با خنجر و پردل خان که مریض است به بالکن خانه آنها برگشته بود؛ اما شیردل با تجهیز خود با شمشیر و کهندل خان با خنجر، بالای سربازان دویده با چنان تهورواراده که دوستانش فکرمیکنند توسط خدمه هایشان پشتیبانی شده واز ترس فرارمیکنند. با استفاده ازاین لحظۀ گیجی، دو قهرمان بسرعت خود را به برادرخویش رسانیده واز بالکن او بخانه دیگری خیزمیزنند که مجاورقصراست بدون اینکه دیده شوند وازآنجا با سرعت فوق العاده به خانۀ خود میروند. پس ازمسلح ساختن خود تا دندان، سواراسپ های خود شده ویکجا با چند نفر پا بفرارمینهند، اما بهنگام رسیدن به دروازه های شهربا 200 سربازی مواجه میشوند که مانع عبورایشان شده وباید ازطریق ایشان راه خود را بازکنند. شیردل خان و کهندل خان باندازه کافی خوشبخت هستند که بدون هیچ خراشیدگی بیرون میروند اما پردل خان که توسط بیماری ضعیف شده بود، وقتی یکتعداد افراد خود را بالای اومیاندازند، اسپش کشته شده، دستهای اورا بسته وبنزد کامران میرزا میبرند. شهزاده با دیدن اینکه دوقربانی دیگر فرارکرده، تاسف خود را پنهان نموده وپردل خان را با انداختن درزندان متیقین میسازد که خطری اورا تهدید نکرده وامیدواراست با استفاده ازاو بحیث یک وسیلۀ تبادله با دشمنانش بهره برداری کند.

 

کامران میرزا مدتی درهرات باقی مانده وتلاش میکند با وعده ها وتحفه ها ارتش را بمنافع خود جلب نماید؛ اما همیشه بفکرتکمیل برنامۀ خون خواری خود یعنی قتل برادران وطرفداران فتح خان مصروف بوده وبه کندهارمیرود، جائیکه امیدواراست باین اهداف خویش نایل گردد.





  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net