تاریخ افغان ها، فصل دهم – تخت نشینی شاه محمود بازگشت برویۀ نخست

 

نویسنده: ژوسیف. پیری. فیریَر، قبلا شارژدافیر و بعدا معاون – جنرال ارتش پارسیان

 

برگردان انگلیسی ازمتن فرانسوی: کپتان ویلیام جیسی، لندن، مارچ 1858

 

برگردان فارسی ازمتن انگلیسی: سهیل سبزواری

 

پافوس، جولای 2009

 

 

فصل دهم – تخت نشینی شاه محمود

 

تخت نشینی محمود، اولین کارکردهای شاه، اغتشاش غلجیها، اخراج قیصرمیرزا ازهرات، تقررحاجی فیروزالدین بحیث حاکم شهر، حملۀ قیصرمیرزا به او وعقب نشینی اجباری او، تسخیرکندهارتوسط کامران (پسرمحمود) وقیصر، ناآرامیها وتصادم با قزلباشها، اعادۀ صلح درکابل، توطیه بمقابل شاه محمود، عزل اوازتخت، جانشینی شجاع، اسارت محمود، اخراج کامران ازکندهارتوسط قیصرمیرزا، شکست قیصرتوسط هراتیان وتخلیۀ شهر، محاصره هرات توسط پارسیان، شکست وعقب نشینی آنها، حرکت شاه شجاع بمقابل تلپوره ها، برگشت به کابل، سفارت انگلیس درکابل، مشکلات شاه شجاع، توطیه سردارفتح خان وفراراوازکابل، اسیرشدن اوتوسط قیصرمیرزا، فراردوست محمد وغارت بکوا، کمک شیردل خان درفرارشاه محمود، رهائی فتح خان توسط شاه محمود ومحمدزائیها، حرکت محمود بسوی کابل، تسخیر شهر، جنگ نیمله، فرارشجاع، تلاش جهت نگهداری جنگ، عقب نشینی به لودیانه.

 

محمود میرزا پس ازهفت سال جنگ وبدبختی، درسال 1800 برتخت پدرش مینشیند: وقتی زمانشاه سرنگون میگردد اوعنوان شاه را اختیار نموده ورسما داخل کابل میشود. اودرمقابل سربازان خود چنان با سخاوت برخورد میکند که قسمت اعظم خزانه ذخیره درصندوق دولت توسط پدر وپدرکلانش را تهی میسازد. اوهمچنان روسای را که باو کمک نموده بودند ثروتمند ساخته وبلند ترین مقامات دربارخویش را بآنها اعطا میکند: سردارفتح خان عنوان شاهدوست خان را کمائی میکند؛ شیرمحمد خان پسروزیرشاه ولی خان بنام مختارالدولت یاد شده وبه اونمایندگی حکومت سلطنت اعطا میشود؛ سردارعبدالله خان، الکوزی پدر یارمحمدخان که توسط شاه زمان دربالاحصارمحبوس بود، رها گردیده ووالی کشمیرتعین میشود؛ بالاخره اوپسرخود کامران میرزا را با چند برادرفتح خان بمقابل شجاع الملک حاکم پشاورمیفرستد تا شهررا تسخیروشهزاده را دستگیر نمایند. شجاع منتظرآنها نمانده وبا تقرب آنها فرارمیکند؛ لذا کامران اختیارپشاوررا بدون کدام جنگی بدست میآورد.

 

بعضی جزاهای بزرگی که محمود پس ازغصب قدرت فرمان میدهد، باعث تخریش دربین قبایل کوچی گردیده وروسای آنها بطورخاصی اثرات قهرآنرا احساس میکنند؛ اما چون این تدابیرشدید فقط متوجه دشمنان اواست، طرفدراران شاه احساس پریشانی ننموده و آنرا بحیث تنبیه مخالفین تصورمیکنند. بآنهم غلزیها که دشمنان مادرزادی تمام شاهان ابدالی اند، درآغاز بمقابل آنها شورش نموده ومایل بودند یکی ازقبایل خود را برتخت بنشانند؛ محمود مجبورمیشود سردار فتح خان و سرداراحمد خان را بمقابل شورشیان فرستاده وآنها را درچاریا پنج برخورد شکست داده واغتشاش بپایان میرسد.

 

ازطرف دیگر، بخت بکمک شاه محمود میآید؛ چون قیصرمیرزا پسرشاه زمان، حکومت هرات را ازدست میدهد، بدون اینکه هیچگونه تلاشی از جانب محمود برای خلع اوشده باشد. اوضاع ازاینقراربوده است:

 

میرافضل خان وزیرقیصرمیرزا پس ازسقوط شاهزمان بفکرسرنگونی شهزاده افتیده، دراین دسیسه با گرمی کارنموده وبسهولت طرفداران قدرتمندی ایجاد نموده وبالای ایشان تکیه میکند. وقتی میبیند باندازۀ کافی نیرومند شده است، فیصله میکند تا قیصررا بقتل رساند، اما شهزاده از دسیسه باخبرشده، ازهرات فرارنموده، به کف-روج (یک شهرخراسان) پناه برده و زن وفرزندان خود را تحت حفاظت سردارقلیچ خان قرار میدهد، باوجودیکه نسبت به میرافضل خان کم نفوذ است، آنقدرقوت دارد که ازپشتیبانی وحفاظت این خانواده بدبخت بیمناک نباشد.

 

میرافضل پس ازفرارقیصرمیرزا بخوبی درک میکند که شاه محمود در اینوقت با غلزیها مصروف بوده وبهیچوجه قادرنیست باومزاحمت نماید، لذا کوشش میکند قدرت خود را درهرات مستقرسازد. باشندگانی که باو وابسته بودند، موافقت ننموده وخواهان امتیازات بیشترمیشوند؛ اما از طرف دیگرآنها توطئه های مخفی قلیچ خان را دفع میکنند که میخواهد او را بکشد. هراتیان میخواستند افضل خان که مقام وزارت را بدست آورده است، باید یکی ازخاندان شاهی را بعوض قیصرمیرزا بحیث حاکم تعین کند، مگراینکه اوبرگشت شهزاده را ترجیح دهد؛ اما میرافضل با ترس ازنارضایتی قیصرمیخواهد جانشینی مطابق آرزوی مردم پیدا کند.

 

حاجی فیروزالدین که به تهران عقب نشینی نموده بود آنجا را ترک کرده وبه زیارت مکه رفته است. بهنگام بازگشت او، افغانستان درزیرکشتار های خونین شاه زمان نالان بوده وجنگ بین اوومحمود میرزا دوام دارد؛ حاجی که مایل نبود شاهد این صحنه های غمناک باشد، به تورشیز خراسان عقب نشینی میکند که شاه پارس برایش بحیث مسکن تعین نموده ودراینجا مصروف خرید وفروش اسپها، شترها ودیگرحیوانات باربری میباشد. هیئتی ازجانب میرافضل خان بنزد او آمده و پیشنهاد قبولی حاکم هرات را باو میکند؛ اما این شهزاده که عاری ازجاه طلبی بوده و توجه کمی به شکوه چنین موقفی دارد، پیشنهاد را رد نموده وترجیح میدهد پیشه تجارت خود را ادامه دهد. این امتناع بهیچصورت به ذوق میرافضل نبوده وقلیچ خان فشارمیآورد قیصرمیرزا فراخوانده شود. لذا بخاطرآرام ساختن مردم، بهانه میکند نامۀ ازجانب حاجی فیروزالدین مبنی برقبولی حکومت شهر را گرفته است؛ اواین نامه جعلی را آماده نموده وهمزمان با افشای نامه، یکتعداد سواررا (ببهانه خریداری اسپها) بعجله به تورشیزمیفرستد  که شهزاده را وادارسازد دریک نقطۀ کناره ملاقات نموده، اورا با زور به هرات آورده ومجبورمیسازند عنوان حاکم را بپذیرد.

 

قیصرمیرزا بادیدن اینکه کاکایش بمقابل اوعمل نموده، به تصمیم هراتیان تسلیم نشده و درراس یک ارتش کوچک افغانها وخراسانیها بمقابل هرات مارش میکند. حاجی فیروز باواجازه میدهد تا شکیوار(دهکدۀ واقع در21 میلی غرب هرات) پیشروی کند جائیکه اوبدشمن حمله نموده، قیصرکاملا تارومار ومجبوربه فرارمیگردد. مطابق به طرحی که قبلا موافقه شده و سربازان ازآن اطلاع داشتند، شهزاده پس ازشکست، بطرف جنوب و به سمت دشتهای بکوا عقب نشینی میکند؛ اوازاینجا بمقابل کندهارمارش نموده وامیدواراست کامران میرزا (فرمانده آنجا) را غافلگیرنموده وشهر را تسخیرکند. اودراین کوشش موفق میگردد، اما پس ازچند روزباشندگان شورش نموده واو را ازکندهاربیرون میکنند. کامران میرزا که به کلات غلزی عقب نشینی کرده است، توسط آنها فراخوانده میشود، این دو شهزاده درجریان دوماه سه باربریکدیگرپیروزمیشوند؛ درآخر، کامران میرزا درموقعیت برترباقیمانده وقیصریکباردیگرمجبوربه فرارمیشود.

 

محمود میرزا بمدت دوسال وشش ماه فرمانروای افغانستان است، تا اینکه شهرکابل دراثرتفرقۀ مذهبی بین افغانهای سنی وقزلباشهای شیعه، صحنۀ بینظمیهای خونین میشود؛ این آشوبها بطورجدی قدرت شاه محمود را به مخاطره میاندازد، اوبرمشکلات فایق میآید، اما بعلت پشتیبانی اواز شیعه های رافضی، افغانها را ازاودورگردیده وعمدتا زمینه سقوط اورا فراهم میسازد که کمی بعد ترجامه عمل میپوشد.

 

این بینظمیها ازتمایلات زشت پارسیان به فسادی بوجود میآید که ذکرآن این صفحات را آلوده خواهد ساخت. بعضی قزلباشها بطورمخفی یکجوان زیبای افغان را برای چند روزی درخانۀ خود نگهداشته ودراین جریان بالای اواعمال ناجایزی روا میدارند که نه تنها ناشی ازجذبۀ محرومیت آنها بلکه ناشی ازنفرت آنها نسبت به سنیها میباشد. پسرپس از رهائی، موضوع را به اقارب خود گفته وآنها فورا شاه محمود را درجریان می گذارند؛ اما شاه بخاطردورنساختن قزلباشها که طرفداری آنها ازاودارای اهمیت زیادی میباشد، موضوع را قانونی نساخته وآنرا به محکمۀ مذهبی راجع میسازد که ازآنجا ارسال شده است. جوانب ذیدخل باوجود عدم قناعت باینکه شاه ازشکایت آنها طفره رفته، بآنهم با این فرمان همنوائی کرده و به مسجد میروند تا با سید میرواعظ مشوره کنند، مردیکه قویا مورد احترام افغانها بوده ودشمنی اوبا شاه محمود به هیچکس پوشیده نمیباشد. وقتی مدعیان پدیدارمیشوند، سید مصروف موعظه با کمیت عظیمی ازمردم است، آنها وعظ اورا قطع نموده، با صدای بلند ناله و فریاد براه انداخته وکالای خود را پاره میکنند تا توجه عام را بخود جلب کنند. میرواعظ با دانستن موضوع، بیکبارگی فتوای نابودی تمام شیعیان کابل را اعلام میدارد که مورد تنفراواست. وقتی این فتوا صادر میشود، افغانها مسلح شده و برای نابودی قزلباشها حرکت میکنند. اولین محلی که آنها میروند، قصبه خافیها بوده(مردمی که اصلا ازخاف اند)، تمام ایشان را بقتل رسانیده، خانه های آنها را غارت نموده و بعدا آتش میزنند. قزلباشها با بهبود نسبی ازاولین حرکت و حمله غافلگیرانۀ آنها، خود را جمع نموده وآماده دفاع مال وزندگی خویش تا پای جان میشوند. بآنهم وضع آنها هرلحظه بحرانی ترمیشود، چون پس ازدفاع نیرومند دوروزه، آنها درصبح روزسوم میبینند که تمام بلندیهای مشرف برآنها ازدهکده های مجاورتوسط افغانها اشغال شده است. محمود چندین بارمختارالدولت واحمد خان را نزد حمله کنندگان میفرستد تا مانع حملات خونین آنها شود، مگراین اقدام بعوض فرونشاندن، آنها را بیشترتخریش وهیجانی میسازد. پس ازچهارروزجنگ وکشتارحداقل چهارصد نفرازهرجانب، سردارفتح خان بعلت وحدتی که بین خانواده او وقزلباشها وجود داشته وتا اینزمان ازمداخله درامورخود داری نموده است، هشدارو بیمناک میشود که شاید وضع ازاین هم جدیترشود، لذا میخواهد بالای رجزخوانی غضبناک میرواعظ یکمقدارمحدودیت وضع نماید که حتی خاندان شاهی را نیز در برمیگیرد. لذا فتح خان قدم جلو گذاشته وبا برادر خود با اعلام طرفداری ازقزلباشها، بالای برهم زنندگان نظم عامه حمله نموده وآنها را با تفنگ فتیلۀ وشمشیرپراگنده میسازد که باعث قهروخشم زیاد سرداران مخالف محمود میشود. آنها ازاین لحظه برضد شاه محمود وفتح خان توطئه نموده وسوگند میخورند تا هردو را سرنگون سازند. چنین فرصتی تا دوسال به ایشان میسرنمیشود تا اینکه فتح خان مجبورمیشود با ارتشی جهت سرکوب بینظمی دربین هزاره ها به بامیان برود. پس ازعزیمت فتح خان، روسای عمدۀ توطیه میرواعظ، سرداراحمدخان ومختارالدولت فورا قاصدی به شهزاده شجاع الملک، برادرجوان شاه محمود فرستاده وازاو میخواهند فوری بکابل آمده وشاه محمود را سرنگون سازد وباوپشتیبانی خود وسایرافغانها را وعده میدهند. این شهزاده با اطلاع قبلی ازاین توطئه که بفاصله دوری ازپشاورقرارندارد وبا اخذ نامه، بسرعت با تمام افراد خویش بصوب کابل پیشروی میکند. شاه محمود آخرین فردی است که از رسیدن اواطلاع مییابد، چون هیچکس این حقیقت را باوافشا نساخته وفقط با ملاحظه هیجانات عمومی ازآن باخبرمیشود. اوشخصی نبود که خودش تدبیری مطابق شرایط اتخاذ نماید؛ بعلاوه، مردی که اورا برتخت نشانیده وازطریق اوحکومت میکرد(یعنی فتح خان)، بفاصله دوری قرارداشته و کاملا ازاوضاع کابل بیخبراست – تمام قاصدان فرستاده شده توسط شاه محمود به فتح خان در راه توقیف شده وخودش نیزنمیتواند بنزد اوبرود، چون اودرقصرخود تحت نظارت قراردارد.

 

محمود با احساس خطرمهلک، دربالاحصارپناهگزین میشود، باشندگان با نظارت براوازخارج ارگ خوش شده و با ازدحام بملاقات شجاع الملک رفته، اورا با پیروزی بشهرآورده ودراوج شادی برتخت مینشانند.

 

من تا اینجا به دستنویس های دومولف شرقی استناد کردم که اکثرا ازآثار ایشان درمسیرنوشته های خویش نقل کرده ام: تا پایان سلطۀ افغانها در پارس ازمیرزا علی محمد استفاده نموده ام؛ ازآن زمان تا رسیدن شاه شجاع بکابل، ازعبدالله خان هراتی پیشخدمت یا میرآخورشاه کامران هرات بهره گرفته ام؛ اما باید علاوه کنم دستنویس اوبسیارخلاصه وفاقد تاریخ بوده ومن مجبورشدم پژوهش بیشتری انجام داده وچیزهای بیابم که دراینجا ثبت کرده ام. من همچنان ازدستنویسهای دیگران که بهنگام سفر هایم به افغانستان جمع نموده بودم وهم ازدهان معاصران تیمورشاه و پسرانش که درحوادث اینزمان سهیم بودند، استفاده کرده ام. سلطنت شاه شجاع الملک ازجملۀ آنهائیست که من اطلاع کافی نداشته وبه کتابخانه های اروپائی نیزدسترسی ندارم، لذا برای من ممکن نیست خلاهای مهمی را پرکنم که درتاریخ این شاه وجود دارد.

 

اولین اقدام شاه شجاع بحیث شاه، گرفتاری شاه محمود است که توسط محافظین خودش اسیرشده ومطابق به فرمان قصاص چشمهایش کشیده شود، طوریکه محمود این عمل را با شاه زمان کرد؛ ولی مختارالدولت میانجیگری نموده وشجاع فرمان خود را لغومیکند؛ اما شاه اسبق را بحیث اسیردریکی ازسیاهچالهای بالاحصارمحبوس میسازند.

 

شاه پس ازاتخاذ این تدابیروقایوی، یک قطعه ارتش خود را به برادرزاده خود قیصرمیرزا پسرشاه زمان میسپارد تا شاید او بتواند کامران میرزا پسرشاه محمود را که حاکم کندهاراست ازآنجا بیرون راند؛ اما با ملاقات نیم راهی با عالم خان برادرزاده سرداراحمدخان میداند که مطابق میل کامل او، این کارصورت گرفته است. باشندگان بتحریک عالم خان قیام نموده وکامران را ازشهربیرون رانده اند؛ لذا با ورود شهزاده بکندهار هیچ مخالفتی ایجاد نشده ومطابق فرمان کاکایش بحیث حاکم آنجا تعین میشود. بهنگام ترک شهر، کامران میرزا بمسیرهرات میرود، جائیکه کاکایش حاجی فیروزالدین ازاوپذیرائی خوبی نموده وباوحکومت ناحیۀ فراه را میسپارد، ازاینجا اومیتواند درموقفی باشد که حوادث کندهار را مشاهده نموده ومنتظرانکشاف حوادث باشد.

 

مدتی بعد حاجی فیروزالدین باثرنفوذ مادرش که مادرشاه محمود نیزاست با ارتشی بمقابل کابل مارش نموده ومیخواهد برادرخویش را رها سازد؛ اوفرماندهی این سربازان را به پسرخود ملک قاسم میرزا وبرادرزاده اش کامران میرزا میسپارد. شهزاده قیصربا تاخیراین خبررا شنیده ازکندهار بیرون شده ودرنزدیکی قلعه اعظم خان بالای هراتیان حمله میکند، اما شکست خورده، مجبوربفرارشده وفاتحین آقای کندهارمیشوند. حاجی فیروزالدین پس ازاین پیروزی خبرمیشود محمد ولی میرزا(حاکم عمومی خراسان)، ارتشی بفرماندهی نجیب محمد خان قاجاربرای تسخیرهرات فرستاده است. لذا اوبرادرزاده وپسرخود را فرا خوانده وباردیگرکندهاررا به قیصرمیرزا میگذارند. حاجی فیروزالدین درحالیکه منتظررسیدن آنها است، به جمع آوری چندهزارسوارازقبایل ایماق ازهرات پرداخته وبه ملاقات پارسیان میرود؛ برخورد درنزدیکی شکیوان رخ میدهد، اما او شکست خورده ومجبورمیشود بسرعت به هرات عقب نشینی کند که بزودی توسط فاتحین محاصره میشود. پارسیان دارای توپخانه برتربوده وسربازان ایشان ازمدتی باینطرف یکمقدارهدایات وتنظیمات ازسیستم اروپائی آموخته بودند؛ لذا امیدواربودند درمدت کوتاهی هرات را تسخیر نمایند. اما این امیدواری بعلت عدم نظارت ایشان بتحقق نمیپیوندد، چون شهزادگان افغان که ازکندهاربرمیگردند ازعقب آنها حمله میکنند، در حالیکه حاجی فیروزازشهربرآمده وازپیشرو حمله میکند، طوریکه آنها با قرارگرفتن دربین دوآتش باید خوشبخت باشند اگربا ضایعات چند صد نفر کشته وسه یا چارتوپ عقب نشینی کنند. اما آنها خود را با غارت مناطق که ازآنها عقب نشینی میکنند جبران نموده وبیش ازیکصد هزارگاو با خود به مشهد میآورند.

 

این اولین بارپس ازمرگ نادرشاه است که پارسیان ادعای هرات را پیش میکشند؛ آنها پس ازآن چندین باربرای تسخیرآن تلاش میکنند اما پیروزی بیشتری بدست نمیآورند: بآنهم ازاین وقت یکمقدارنفوذ بالای حاکم آنجا بدست میآورند که بخاطرصلح با ایشان، سلطه شاه پارس را پس ازاین حمله با مکاری میپذیرند، همچنان موافقه میکنند یکمقدار باج بپردازند ولی شرایطی آن نامعین باقی میماند: مقدارباج ووقت پرداخت آن تعین نمیشود؛ این امرمطابق اوضاع وواحوالی بود که پارسیان تاکید میکردند. شاه شجاع مشکلات زیادی درتحکیم قدرت خود درکابل دارد، چون هزاران فرقۀ درحال تحریک وهیجان دراطراف اوقراردارد؛ اوبعضیها را مجازات کرده، با یکتعداد مصالحه نموده ودرآخرباستقراریکمقدارنظم موفق میشود. سردارفتح خان پس ازبازگشت بامیان، خود را باو وصل نموده وبحیث یکی ازوزیران اومنصوب میشود؛ همین رئیس است که باو مشوره میدهد زندگی آرام را کنارگذاشته وجنگ را آغازنماید وفقط جنگ است که میتواند سازش ایجاد نموده وبرای اواحترام افغان ها را بدست آورد. چون شاه تمایل قبلی بزندگی نظامی دارد، این مشوره را قبول و تهاجم سند را فیصله نموده و پس ازجمعآوری یک ارتش 30 هزارنفری به آنطرف مارش میکند. رئیس تلپوره ها کوشش میکند مانع طوفان شده و وزیرخود محمد ولی خان را با 320 هزارلیره نزد شاه میفرستد که قرضدارباج قبلی بوده است؛ سردارفتح خان میبیند که شاه مایل به قبولی این پیشنهاد است، لذا تا میتواند با او مخالفت میکند. مشوره اوشاید قبول میشد اگراطلاعات فاجعه باری ازکابل مواصلت نمیکرد: قبایل شمال در وضع هیجانی قرارداشته وپایتخت نیزآرام نیست؛ این اوضاع، شاه را وادارمیسازد تا سوئ تفاهم با امیران سند را رفع نموده، 320 هزارلیره را اخذ کرده وبا عجله بکابل برگردد. با استقرارآرامش درکابل، بطرف شرق حرکت کرده، میخواهد کشمیررا تسخیرنموده، سرداررنجیت سنگه حاکم لاهوررا سرکوب نموده وبه اطاعت وا دارد؛ اما دراین معامله نیز ناکام شده، بکابل برگشته وضایعات زیادی متقبل میشود.

 

باوجودیکه سلطنت شاه شجاع بسیارکوتاه میباشد، بآنهم یکی ازآنهای بوده است که بیشترین چانس شگوفائی ورفاه دربردارد. قرارمعلوم افغانها از نفاق خسته شده بودند اما شوربختانه هیچگونه خصلت سازش و آشتی در وجود این شاه دیده نمیشود؛ اوکسانی را ازخود دورمیسازد که بزرگترین منافع دریکجا بودن با آنها داشته و وقایع غیرقابل پیشبینی که اوفکرمیکند قوت گرفته، باعث تحریک اوبداشتن قدرت مطلقه شده ودرآخربه تعصب اوتبدیل میگردد.

 

حکومت برتانیه پس ازمطیع سازی حاکمان مستقل هند یکی پس از دیگری، خود را مواجه به تهدیدی میبیند که خطرجدی بوده ومیخواهند با تمام قوا خود را بمقابل آن حفاظت نمایند. امپراطوران ناپلیون والکساندر موافقه میکنند با اتخاذ یک موضع دشمنانه، ازطریق پارس عبورنموده و به هند حمله نمایند. فتح علی شاه که شاه پارس است چندان متحد پایداری نیست که انگلیس باواعتماد کند؛ لذا تصمیم میگیرد اولین خط دفاع خویش را درماورای مرزهای پارسیان مستقرساخته ودرجستجوی دوستی با افغانها میبرآید تا آنها را محافظ پیشقدم خویش سازد. گورنرجنرال هند با درنظرداشت این سیاست، الفنستون را بحیث نماینده به کابل میفرستد، جائیکه اویک قرارداد تعرضی ومدافعوی با شاه شجاع الملک عقد میکند؛ سفیربا گرمی پذیرائی شده وهرروزشاه برای اوسرگرمیهای تازه دردربار شاهی فراهم میکند. محاصرۀ هرات توسط محمدولی میرزا در این وقت که نتیجه آن مطلوب نبوده نیز مساعدتی برای این هیئت است. این کاملا هویدا است که چگونه بین فرانسه وروسیه جدائی بوجود میآید، انگلیس با توزیع طلا دردربارتهران تفوق یافته وباعث ناکامی طرحهای ناپلیون میشود، درغیرآن، توطیه کاملا موفقانه بوده ودولت سیاسی هند را سرنگون میساختند.

 

شاه شجاع صاحب شهرت بوده وبا دلایل زیادی، یکی ازبا استعداد ترین فرزندان تیمورشاه میباشد. اویک شخص با ثبات وشجیع بوده ودرموارد زیادی دیده میشود طرفدارتوطیه نبوده یا بحیث آله دراختیارکسی قرار نگیرد. لذا این امرتا اندازۀ مخالف آنچیزی است که سرداران خود را تسلیم تهدید واجبارمیرواعظ، احمدخان ومختارالدولت نموده ونتیجه آن ارتقای شاه شجاع به تاج وتخت است؛ چون آنها بطورآشکارمیبینند تحت قیادت چنین شاهی باید مسیرمستقیمی را اختیارنموده واطاعت نمایند. آنها نظرباجباراوضاع چارۀ نداشتند بجزاینکه نامزدی اورا بدون شرطی به تاج وتخت قبول نمایند، چون اویگانه وسیلۀ بود که توسط آن میتوانستند خود را ازانتقام شاه محمود وسردارفتح خان نجات دهند. ولی آنها امیدوار بودند شاه شجاع شاید قدرت خود را درمحدوده عادلانه نگهدارد؛ اما آنها دراشتباه بودند، چون وقتی شاه از نیت ایشان آگاه میشود، ازهمان روز اول تخت نشینی تمام تقاضاهای آنها را با یک اقدام قدرت شاه مطلقه رد میکند. این احساس ستمگرانه بزودی به عادت اوتبدیل شده و با درجۀ نارضائیتی اوافزایش مییابد. حتی محمد زیها ازمقامات خویش محروم گردیده ورئیس آنها، فتح خان توسط شاه بی آبروساخته میشود. سرداران بینام وگمنام که کم خطربودند ازانزوا بیرون کشیده شده ودرموقف های مهم گماشته میشوند – دریک کلمه، شجاع الملک خود را ازیوغ آنها رها ساخته وهمه چیزرا تغیرداده وروحیۀ مستقلانۀ آنها را کاهش میدهد. اما باید گفت اوهمیشه ازکسانیکه اورا بقدرت رسانیده بودند، سپاسگذار می باشد: میرواعظ، احمدخان و مختارالدولت بیشتردوست اوبودند تا بستگان او؛ اما این دوستی نمیتواند ایشان را ازسرنوشت بدی که درانتظارایشان است نجات دهد؛ با انقلاباتی که بارکزیها وتعداد زیاد طرفداران آنها در بین افغانها بوجود میآورند، سرنوشت آنها تغیرنموده وهرسه از مقامات عالی کنارزده میشوند. مختارالدولت مجبوراست موقف وزیررا به سردار اکرم خان سپرده وبه زندان برود؛ بدون شک کناررفتن اواز امورات، روززوال سلطنت شاه شجاع میباشد. سرداراحمدخان که بخت کمتری نسبت به مختاردارد، شمشیردردست وفات میکند، بهنگام سرکوب اغتشاشی که درآن وفادارترین دوستان شاه زندگی خود را ازدست می دهند. پسران این دورئیس که ازنفوذ بزرگی بالای افغانها برخورداربودند ازهمان روزدرشورش سهم گرفته وازاین ببعد سلطنت شاه شجاع الملک چیزی نیست بجزازتوالی خطرات، مصیبت ها واضطراب های تلخ. اگر اومیخواست کسانی را که مانع حکومت بودند با ارایۀ دلایلی برکنارمی کرد یا اگرآنها را با شدت بیشتری فشارمیداد، درمورد ثبوت جرایم ایشان باعدالت برخورد مینمود، روحیۀ بیقرارافغانها هشدارنگردیده وشاید بیک سلطنتی نه کمتردرخشانترازپدرکلانش(احمدشاه) موفق میگردید که با او مشابهت های زیادی داشت. اما اومانند برادرش زمان، بوالهوس وفردگرا بوده واستبداد او برای استحکام قدرت دردستش ضروراست.

 

نارضائیتی ازشاه شجاع بزودی دربین تمام مردم عام میگردد، حتی در بین طرفداران وفاداراو که علنا شکایت میکنند؛ اما اوبدون درنظرداشت رنجش واعتراض آنها، بازهم به گرایش مغرورانه ومطلقه خویش ادامه میدهد. افغانها که با استعداد ترین شخصیت سدوزی را دروجود او می بینند، مدت طولانی بمقابل خواهش سرداران خویش که عادت قیام و سرنگونی شاهان خود را داشتند، مقاومت میکنند؛ تقاضای توافق بالای انتخاب جانشین که باید به مردم داده شود دلیلی بود مبنی براینکه سقوط او تا وقت نامعین بتعویق افتد. دراینجا احتمال دیگری نیزوجود دارد که این شهزاده میتوانست تخت خویش را نگهدارد اگرسردار فتح خان دربین دشمنانش نمیبود؛ شجاع بعوض اینکه با اوسازش کند (که عاقلترین اقدام بود) تصورمیکند بهتراست اورا حقیرساخته وسعی میکند عدم رضائیت اورا فراهم سازد. این سیاست غلط برای او بسیارگران تمام میشود.

 

فتح خان پس ازاهانت خویش کابل را ترک نموده وبه کندهار(شهربومی خود) میرود که درآنجا قسمت اعظم قبیلۀ بارکزی مسکون اند. وقتی او بآنجا میرسد قیصرمیرزا حاکم بوده و وعده میدهد، اگر او در امورات حکومت مداخله نکند، اورا مورد احترام ومحافظت قرارمیدهد. فتح خان درموقفی نیست که شرط تعین کند، لذا مجبوراست آنچه باو ارائه شده قبول نماید؛ اما اودرخفا همه چیزرا برای اعادۀ دوبارۀ شاه محمود انجام میدهد. ازاینکه قیصرازاین موضوع اطلاع داشت یا فکر میکرد برای حفاظت کاکایش ضروراست، فرمان میدهد سرداررا بهنگام ترک یک محفل دستگیرنمایند؛ افسرانی که مسئول دستگیری او میباشند، خود را بشدت بالای اومیاندازند طوریکه اوبا روی بزمین خورده وچندین دندان اومیشکند. با استفاده ازاین وضع، آنها مانع فریاد اوشده، دستها و پاهای اورا بسته نموده و او را اسیرمیسازند؛ برادرجوان او دوست محمد خان که نزدیک اواست با چند خدمه کوشش میکند اورا نجات دهند، اما بعلت تعداد زیاد آنها مغلوب شده ومجبوربه فرارمیشود. بآنهم اوموفق میشود چند صد نفربارکزی را ازشهر جمع نموده و به ارگ حمله نمایند، اما با پرتاب وشلیک گارنیزیون مجبوربه عقب نشینی شده، بسرعت شهر را ترک کرده وبه قلعۀ گرشک عقب مینشینند که حاکم آن وفاداربه خانواده اومیباشد. پس ازآن با یکتعداد بارکزیها بصوب دشت بکوا رفته، کاروان ها را غارت نموده، بزودی صاحب 600 لیره شده وآنرا مصرف سرباز گیری وخریداری افراد مینماید.

 

سردارفتح خان قبل ازدستگیری خویش، برادرخود سردارشیردل خان را بخاطررهائی شاه محمود ازمحبس به کابل فرستاده وفرمان میدهد به استثنای قزلباشها، بهیچ افغانی دراین معامله سهم ندهد. این قبیلۀ پارسی طوریکه قبلا گفتیم، متشکل از12 هزارخانواده بودند که توسط نادرشاه بکابل آورده شدند، اما پس ازمرگ آن فاتح، تعداد آنها فوق العاده افزایش مییابد. تا زمان سلطنت شاه محمود، افغانها آنها را بربنیاد مساوات معامله میکنند، اما پس ازتصادم خونین افغانان با آنها، درهرمورد تحت ستم قرار میگیرند، باوجودیکه فتح خان همیشه مناسبات خوبی با آنها داشته وهمین امرباعث میشود تا آنها بطورطبیعی دررهائی شاه محمود کمک نمایند. رهائی او کارمشکلی است، چون شاه شجاع او را ازنزدیک محافظت می کند؛ اما باوجود نظارت زندانبانان، قزلباش ها اینکار را با تجاهل بانجام میرسانند. وسایل بصورت مخفی بزندان انتقال داده شده، اودر8 ساعت کانالی کنده واز طریق آن ازدیوارهای شهرفرار میکند. هنگام شب او بیرون آمده وقزلباش ها که مصروف دیدبانی اند، اورا بداخل یک قبردر قبرستان واقع درنزدیکی دیوارهای بالاحصاربرده، قبررا با شاخچه و خاک پوشانیده وبرمیگردند، با توصیه اینکه چند روزحوصله نماید تا تعقیب وجستجوی اوکم وضعیف شود. بهنگام صبح، یکصد مامورمخفی بهرجانب فرستاده شده وفرمان دارند بمجرد دستگیری اورا بکشند، اما اکثریت آنها بزودی برگشته وشاه را مطلع میسازند که تلاش آنها بی ثمر بوده است. پس از گذشت چندین روزدراین قبرزیرزمینی، محمود میداند که تعقیب وجستجوی برادرش برای دریافت اوبی ثمربوده است: لذا اودر نیمه شب برآمده وبا همراهی شیردل خان ویکتعداد طرفداران وفادارش، بطرف جنوب تاخته، بزودی با دوست محمد خان یکجا شده وهمراه با او سه کاروان ثروتمند را غارت میکنند. آنها با این چپاول ها و راهزنیها میتوانند یک نیروی کوچک بوجود آورده وپس از آن با مقیاس وسیعتر دست بعمل میزنند؛ قریه های که تحت سلطه ایشان قرارمیگیرد مجبوربه پرداخت سهمیه گردیده وبعدا بمحاصرۀ کندهارمیپردازند.

 

قیصرمیرزا درجریان سه ماه تمام حملات محاصره کنندگان را دفع می کند، اما پس ازاینکه تدارکات ومهمات جنگی اش پایان مییابد، مجبوربه مصالحه شده، رهائی سردارفتح خان را بشرط شکست محاصره وعقب نشینی ازکندهارقبول میکند. زمانیکه سرداررها میگردد، محمود وعدۀ خود را شکستانده وخواهان تسلیمی شهرمیشود، لیکن فتح خان مانع او میگردد؛ اوبرایش میگوید تخت درکابل است نه درکندهار و این باعث میشود محمود بطرف پایتخت مارش کند؛ بآنهم آنها دوهزارسواربارکزی را بفاصله کوتاه ازآنشهرنگهمیدارند.

                                                                                        

وقتی شاه شجاع ازمحاصره کندهارتوسط محمود اطلاع مییابد، او سربازان خویش را جمع نموده وبا 25 هزارمرد انتخابی کابل را ترک میکند، اما پس ازچند روزمارش، بیش ازنیمی سربازانش فرارمیکنند؛ بخصوص، تمام قزلباشها درباراورا ترک کرده وبکابل برمیگردند، شاه نیزمجبورمیشود به پایتخت خویش برگردد. اما بمجرد رسیدن به کابل اغشاشی دراینجا رخ داده، اومجبوربه تخلیه کابل شده ودرمیدان وسیعی باطراف باغهای نیمله درجوارگندمگ موضع میگیرد. شاه محمود وفتح خان اورا ازنزدیک تعقیب نموده وآنقدردرکابل میمانند تا اختیارآنرا بدست گیرند؛ آنها بعدا کابل را تحت مواظبت قزلباشها گذاشته وبسرعت بمقابل شاه شجاع میشتابند که تعداد ارتش او20 هزاربوده ودریک موضع برتر موقعیت دارد. فتح خان با وجود اینکه فقط 3 هزارسوار دراختیاردارد، دریک لحظه مناسب وغیرقابل توقع حمله میکند، قبل ازاینکه آنها وقتی برای تنظیم جنگ داشته باشند: نتیجه، تارومارشدن کامل آنها میباشد، چون تمام آنها درسردرگمی کامل قرارداشته، ترس آنها را فراگرفته واز صحنه فرارمیکنند. اکرم خان وزیرشاه شجاع کشته شده، شاه به کوههای خیبرفرارکرده ودرمیدان جنگ تمام محموله وخزانه شاهی را باقی می گذارد که حدود 2 ملیون لیره وسنگهای گرانبها با ارزش بی اندازه می باشد. شاه محمود با جمعآوری غنایم عظیم دربین شادمانی مردم وارد کابل میشود، سواربرفیلی که شاه شجاع با ثروت تجهیزنموده وبرای ورود پیروزمند خود به پایتخت فرمان داده ست.

 

شاه شجاع مدت کمی درخیبرمانده وبزودی بجنوب عقب مینشیند، جائیکه او امیدواراست با یکجا شدن برادرزاده اش قیصرمیرزا، موضع تعرضی گرفته وتاج خود را دوباره بدست آورد. با رفتن به مسیرکندهار از طریق کوههای هم مرزاندوس، یکتعداد سربازدرمسیرراه تهیه میکند؛ لیکن با وجود مخفیکاری، مارش اوافشا گردیده و بعلاوه این رسوائی، برادرزاده اش توسط سردارپردل خان یکی ازبرادران فتح خان ازکندهاررانده می شود. پس ازاین، پردل خان با قوت زیادی بالای شجاع حمله میکند، ولی اوآنقدرخوشبخت است که بتواند بسرعت فرار کند؛ این واقعه در 1809 رخ میدهد که چهارماه ازشکست اولی اش گذشته است. او بدون قوت و مایوسی، کمی بعدتربه لودیانه عقب نشینی میکند، جائیکه او بنزد برادر خود زمانشاه مسکن گزین شده و(مثل او) با سخاوت کمپنی هند شرقی زندگی میکند، اما اوقبلا بچنین آزمایشات سختی مواجه نشده است.





  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net