نبرد افغانی استالین - بخش ٤٢ بازگشت برویۀ نخست

 

نبرد افغانی استالین

سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون

 

 بخش چهل و دوم و پایان سخن

اپی لوگ (پسگفتار)[1] مسکو

 

پس از تسلیم شدن آلمان فاشیستی در برابر انگلیس، امریکا و شوروی؛ مساله تعیین سرنوشت آرشیو و کارمندان سفارت آلمان در کابل مطرح گردید. هنگام حل این مساله، میان شوروی و بریتانیا اختلاف نظرهای جدی یی پدید آمد: هر یک از این کشورها سرسختانه تلاش می ورزیدند آلمانی های مانده در افغانستان را دستگیر و اسناد سفارت آلمان را از افغانستان به قلمرو خود ببرند.

این گونه «سرسختی» برخاسته از علل وزنینی بود: بازپرسی پیش رو از پیلگر و کارمندان او عملا عملیات باهمی سرویس های ویژه شوروی و انگلیس را پایان می بخشید که هر یک از آن ها دلایل وزنینی داشتند تا به یک دیگر اعتماد نکنند و باور داشته باشند. افزون بر این، در مسکو و لندن می دانستند که آلمانی ها بایستی به آن کشوری برده شوند که سازمان های اطلاعاتی آن سهم بیشتری در سرکوب و ناکامی «ابویر» در افغانستان داشته است. هر دو کشور نقش خود شان را داشتند و هر یک خدماتی انجام داده بودند. از این رو، هیچ یک نمی خواست جایگاه نخست را به دیگری واگذار شود.

در این اوضاع، انگرت- سفیر امریکا در کابل، میان باکولین- سفیر شوروی و اسکوایر- سفیر انگلیس، آغاز به میانجیگری کرد که این کار به هر دو طرف این امکان را داد تا به تفاهم دست یابند. به تاریخ 30 اپریل 1945 انگرت از وزارت خارجه امریکا در باره به دست آوردن اسناد و مدارکی که در سیف سفارت آلمان در کابل بود، رهنمود گرفت.[2]

در اوایل ماه می 1945 سفیران بریتانیا و امریکا (بدون سفیر شوروی!) یادداشت مشترکی به وزارت خارجه افغانستان فرستادند در باره لزوم مهر و لاک زدن به سیف ها و اتاق های کاری سفارت آلمان. حکومت افغانستان به گونه عملیاتی به این خواست جامه عمل پوشاند. در نتیجه، اسکوایر و انگرت از همتای شوروی خود پیشی گرفتند.

 این رویداد ثابت ساخت که انگلیسی ها بر سفارت امریکا در کابل فشار نیرومندی وارد آورده بودند برای آن که هم کارمندان و هم اسناد نمایندگی پیشین رایش سوم را به دست بیاورند.

 به تاریخ 8 ماه می 1945 انگرت از سفارت آلمان بازدید و همه قفسه ها و سیف ها را معاینه کرد. «راهنمای» او – دبیر سفارت آلمان– شمیدت بود. او نیشخند زنان به انگرت گفت که «بایگانی های محرمی که می توانستند برای متحدان دلچسپ باشند، مدت هاست که نابود شده اند».[3]آلمانی ها تنها اسنادی را نگه داشته بودند در باره شرکت های آلمانی در افغانستان.

انگرت، هنگام این بازدید، برای نخستین بار با پیلگر دیدار نمود که موافقت نمود به نمایندگان ائتلاف ضد هیتلری در باره «گوشه هایی از کار سفارت» که برای آن ها دلچسپ است، بازگو نماید. متحدان که تجربه کار با کوارونی را داشتند، می توانستند امیدوار باشند که سفیر آلمان آغاز به دادن گواهی خواهد نمود. مگر پیلگر که بر حمایت حکومت افغانستان امیدوار بود، از وعده خود مبنی بر همکاری با سفارت های کشورهای پیروزمند سر باز زد. او با این کار، تنها گسیل خود به مسکو به بازداشتگاه «لوبیانکا»ی مسکو را سرعت بخشید.

به تاریخ 9 ماه می باکولین با انگرت مساله بازرسی خانه های شخصی یی که آلمانی ها در آن بود و باش دارند، در کابل را بررسی کرد.[4]دیپلمات ها به این فیصله رسیدند تا اجازه این کار را از وزارت خارجه افغانستان امریکایی ها به دست بیاورند و بازرسی را نمایندگان شوروی و بریتانیا با همراهی کارمندان افغانی انجام دهند. در روز «جشن پیروزی بر آلمان نازی» به گونه نهایی در باره زمان ضبط بایگانی سفارت آلمان تصمیم گرفته شد.

به تاریخ 12 ماه می 1945، انگرت به همراهی ارلف- رایزن(آتشه) نظامی، کوزنتسف- دبیر سفارت شوروی و اسکات- دیپلمات انگلیسی از سفارت آلمان در کابل بازدید و اسناد و پول های موجود در آن را گرفتند. مواد بایگانی با سه مهر– مهر و لاک شد. بر پایه توافق همگانی اسناد به گونه موقت برای نگهداری به سفارت امریکا و پول معادل نیم میلیون روبل پشتوانه طلا به سفارت شوروی سپرده شد. در همان روز، سفیر امریکا تلاش ورزید از پیلگر اطلاعاتی را در باره همکاری های آلمانی ها با جاپانی ها در افغانستان به دست بیاورد. مگر، پیلگر قاطعانه سر باز زد به پرسش های انگرت پاسخ بگوید. از این دیدار انگرت چنین نتیجه گیری کرد که چنین بر می آید که «پیلگر که دیگر از [شوک-گ.] ناشی از لرزه های نخستین به خود آمده است، به رضای خود برای ما (شوروی، امریکا و انگلیس) هیچ چیزی نخواهد گفت.»[5]

در این پیوند، به تاریخ 14 ماه می 1945 انگرت به باکولین پیشنهاد کرد موضوعات متازع فیه را با انگلیسی ها حل نمایند و «هر چه سریع تر آلمانی ها را از کابل به کدام جای دیگر ببرند... به هند و شاید هم حتا به روسیه».

باکولین هم برای آن که فرصت مساعد و مناسب را از دست ندهد، بی درنگ پس از گفتگو با امریکایی ها از سفارت بریتانیا بازدید کرد. چنانی که انتظار می رفت، اسکوایر آغاز به پافشاری بر بردن آلمانی ها به هند نمود. او حتا موافقت کرد که آن ها برای یک هفته در هند بمانند و سپس به شوروی فرستاده شوند. افزون بر آن، به باکولین پیشنهاد نمودند نماینده شوروی را هم با آن ها بفرستد. هنگامی که اسکوایر درک کرد که واریانت «هندی» برای باکولین پذیرفتنی نیست، پیشنهاد کرد کارمندان سفارت آلمان را به تهران ببرند و در آن جا از سوی نمایندگان کشورهای متحد مورد بازپرسی قرار گیرند. مگر، باکولین این پیشنهاد را هم رد کرد.

سر انجام دو طرف به مفاهمه رسیدند که مساله محل بازپرسی از آلمانی ها برای بررسی به کشورهای خود واگذار شوند. شامگاه چهاردهم ماه می در پذیرایی دیپلماتیک سفارت بریتانیا اسکوایر و باکولین تفاهم به دست آمده را به آگاهی همتای امریکایی خود– انگرت رساندند.[6]

تعیین سرنوشت اعضای سفارت آلمان در کابل در بالاترین تراز در مسکو و لندن و واشنگتن بررسی گردید. روشن است که جانب امریکایی از متحد پیروزمند شوروی خود پشتیبانی کرد. در نتیجه، پس از اصدار یادداشت مشترک سفارت های شوروی، انگلیس، امریکا و فرانسه؛ حکومت افغانستان موافقت کرد دیپلمات های آلمانی را اخراج نماید. به تاریخ 14 اگست آن ها را ار کابل بردند. به تاریخ 17 اگست 1945 پیلگر و زیر دستان وی به تاشکنت رسیدند و در آن جا بازداشت گردیدند. پس از چندی هم به زندان کمیساریای خلق در امور داخلی در مسکو انداخته شدند.[7]

همراه با آن، ها 344 پرونده اسناد از سفارت آلمان در کابل و نیز 61794 دالر، 3222 پوند استرلینگ، 10999 روپیه هندی، 251140 افغانی و 151 عدد سکه قدیمی به مسکو برده شد.[8]

برای وزارت خارجه شوروی از اسناد به دست آمده از افغانستان، بیشتر از همه به پرونده های پروازهای «لوفت هانزا»، گزینه سخنرانی های سیاستمداران افغانی در باره جنگ، رونوشت قرار دادهای افغانستان با دیگر کشورها و..... بیشتر دلچسپی نشان می داد. در مسکو، در آغاز می خواستند این اسناد را به چاپ برسانند. مگر بعدا از این کار صرف نظر کردند.[9]

در کمیسیاریای خلق در امور داخلی، بیشتر از هر کسی از سیوگین بیولر- مخابره چی سفارت آلمان در کابل بازپرسی صورت گرفت. چون او پس از گریز راسموس وظایف «ابویر» را در کابل به دوش گرفته بود. او ناگزیر بود همچنان آن بخش از نامه های استخبارات آلمان را که سرویس های ویژه شوروی نتوانسته بودند آن را «بشگافند»، رمزیابی و رمزگشایی نماید. چنین بر می آید که او ناگزیر بود نه تنها با مواد و مدارک کشف رادیویی، بل نیز با مدارک محرم و رمزی به غنیمت گرفته شده از سوی سازمان تازه اطلاعات آلمان شرق [زیر کنترل شوروی-گ.] کار نماید.

اعضای سفارت آلمان در کابل و بایگانی سفارت، سر انجام از سوی شوروی به دسترس «شورای کنترلی متحدان در امور آلمان» گذاشته شدند که پس از آن پیلگر و همکاران او توانستند با نمایندگان سرویس های ویژه انگلیس «گفتگو» نمایند.

 

سر از 1945 سازمان های اطلاعاتی شوروی در آلمان دست به اتحاذ تدبیرهای پرشوری یازید برای آن که افسران «ابویر» و «ویرماخت» و نیز کارمندان وزارت خارجه را که با انتریگ های فاشیستی در افغانستان ربط داشتند، بازداشت نماید مگر، راسموس را به رغم همه مساعی کارمندان ضد جاسوسی شوروی، نتوانستند گیر بیاورند. رد پای او حتا پس از گذشت چند دهه پس از پایان جنگ جهانی دوم هم پیدا نشد.[10]

پویایی بالای سازمان های اطلاعاتی شوروی در آلمان دستاوردهایی هم داشتند. کسانی را که با ماجراجویی افغانی رایش سوم پیوند داشتند، یکی پس دیگری دستگیر و به مسکو می فرستادند. برای نمونه، در 1945 صدیق خان چرخی را گرفتار و به مسکو گسیل داشتند. در پایان جنگ او با خانواده اش برای نجات یافتن از بمباران ها و یورش ارتش سرخ به برلین، در شهرک لیبروز که در گستره بخش اشغالی شوروی آلمان واقع بود، بود و باش می نمودند.

رهبر امانیست ها– صدیق خان چرخی، برای دیدار با ماموران اطلاعاتی آمادگی خوبی گرفته بود: او همه نامه ها و کاغذهای کاری خود را نابود کرده بود. ماموران اطلاعاتی آلبوم های عکس هایی را که او با بسیاری از رجال سیاسی اروپا و خاور گرفته بود، به دقت بازرسی کردند. او، عکس هایی را که با استالین، مولوتف و وروشیلف گرفته بود، همواره با خود داشت. چون این عکس ها می توانستند «سپاسنامه نجات بخش» ویژه یی برای او به شمار بروند.

سرویس های ویژه ضد جاسوسی شوروی هیچ مدرکی برای اثبات همکاری صدیق خان با سرویس های اطلاعاتی رایش سوم در دست نداشتند. از همین رو، خانواده او را چونان شهروندان خارجی یی که در آلمان اقامت داشتند، به مسکو بردند.

به تاریخ 25 ماه می 1945 صدیق خان را با خانواده به یکی از بارک های نظامی مسکو جا دادند. مگر او بی درنگ تقاضا نمود تا او را به کدام مهمانخانه ببرند. همو، عکس های یادگاری [با رجال شوروی از جمله استالین-گ.] در این جا به داد او رسیدند. این بود که به او در مهمانخانه «ساوی» جا داده شد. 

صدیق خان چرخی مانند هر خارجی دیگر در آن برهه زیر نظارت پنهانی کمیساریای خلق در امور داخلی بود. مگر در بازداشت خانگی به سر نمی برد. او در مسکو آزادانه گشت و گزار می کرد. با خویشاوندان خود در آلمان به نامه نویسی می پرداخت و حتا با دیپلمات های خارجی دید و بازدید می کرد.

در ماه جون 1945 چرخی چند بار به سفارت افغانستان رفت. در روند یکی از این بازدید ها سلطان احمد خان – سفیر افغانستان او را مجبور گردانید به قرآن سوگند بخورد و به ظاهر شاه اعلام وفاداری نماید.[11]به تاریخ 8 جون 1945 فرمان شاهی در زمینه عفو صدیق خان چرخی و اعاده تابعیت افغانی به او به چاپ رسید.

بزرگان خاندان شاهی با شناختی که از صدیق خان داشتند، دچار هیچ توهمی در قبال سوگندها و توبه ها و اظهار پشیمانی های او نشده بودند. مگر، برای ظاهرشاه و هاشمخان فاکت ابراز ندامت و توبه کشیدن علنی دشمن تشنه به خون خاندان حاکم مهم بود تا به گونه نهایی اراده هواداران و پیروان امان الله خان را چه در درون کشور و چه در بیرون از مرزهای آن درهم بشکنانند. آن ها دادگرانه از این هراس داشتند که رهبر امانیست ها با بازگشت به میهن، بار دیگر پویایی های ضد دولتی خود را از سر خواهد گرفت. از همین رو بود که جانب افغانی از حکومت شوروی خواست به بازگشت چرخی به آلمان سرعت ببخشد.[12]

پسان ها چرخی در بازپرسی ها در بازداشتگاه کمیساریای خلق در امور داخلی از ته دل اعتراف کرد که آشتی میان او و نادریه ناممکن است. هنگام بازجویی به تاریخ یکم اپریل 1946 بازپرس از او در باره سوگند وفاداریش به قرآن به ظاهرشاه پرسید. چرخی در پاسخ گفت: «قرآن شریف به ما می آموزد که «هرگاه دو طرف با هم مصالحه نمایند، هر یک از آن ها مکلف اند صادقانه تا پایان به تعهدات خود عمل نمایند»[13]. در غیر آن، بر اساس تعالیم قرآنی، مصالحه مفهوم خود را از دست می دهد. حال که ظاهرشاه از وضعیت من به سود مقاصد تبلیغی خود بهره برداری نموده است و در روزنامه ها اعلام نموده است که من از وی طلب بخشایش نمود ام و او هم به من عفو اعطاء نموده است، مگر در عمل کماکان همه خویشاوندان و فرزندانم از همسر نخستم را (که به دست عمال وی کشته شده است)، در زندان نگه داشته است؛ او مانند گذشته دشمن من است.  از این رو، بر اساس تعالیم قرآن، سوگند من یک جانبه بوده، مدار اعتبار نمی باشد و من از این رو برای خود حق آزادی عمل را محفوظ نگه می دارم.»[14]

بازداشت صدیق خان چرخی در مسکو بار دیگر به نمایش گذاشت که به توطئه گران طراز جهانی لازم است همواره آماده چرخش های تند در سرنوشت شان باشند. تا پایان 1945 او و خانواده اش را هیچ چیزی تهدید نمی کرد. چون هیچ سندی که دال بر همکاری او با سازمان های اطلاعاتی شوروی نیفتاده بود.

گذشته از آن، رهبران کمیساریای خلق در امور داخلی برنامه معینی هم در زمینه بهره گیری ابزاری از رهبر امانیست ها در سر داشت. برای نمونه وزیر امنیت دولتی- میرکولف در نظر داشت که چرخی «از جمع امانیست ها با اتوریته ترین آن ها و مهره سیاسی بزرگی است و به رغم برخی از ملاحظات منفی و مبهم در پویایی های او، در هنگام بود و باش در آلمان، می تواند در آینده در اوضاع مساعد برای ما سودمند واقع شود.»

با داوری از روی برخی از داده ها، چرخی طی بود و باش تحمیلی در مسکو، با نمایندگان کمیساریای خلق در امور داخلی و وزارت امور خارجه شوروی تماس هایی برپا نموده بود. با این هم، همین میرکولف هنگامی که یگانه سند که از روی آن هویدا بود که صدیق خان در 1941 فهرست آدم های وفادار به خود را به دسترس سفارت آلمان در کابل گذاشته بود، به دست کارمندان ضد جاسوسی شوروی افتاد؛ به تاریخ دهم نوامبر 1945 نامه یی گزارشی یی به لورنتی بیری گسیل و پیشنهاد نمود طرح آغازین بهره گیری از چرخی را بازنگری نموده و خود او را به عنوان جاسوس آلمان بازداشت و خانواده او را (متشکل از همسر و سه فرزندش) به سفارت افغانستان در مسکو برای گسیل به افغانستان سپرد». این بود که به تاریخ 6 مارچ 1946 چرخی را بازداشت نمودند.[15]

فردای آن روز همسر او– حوریه خانم نامه یی عنوانی استالین نوشت با این خواهش که شوهر او را آزاد سازند. روشن است چنین کاری صورت نگرفت. مگر شرایط بود و باش او در بازداشتگاه بهتر گردید. همسرش می توانست به دیدار او بیاید و برایش جامه های گرم (چیزی که در آن برهه در مسکو کمیاب بود)، کانسروها و حتا پتوی پشمی بیاورد...و مهمترین چیز: هنگام بازجویی ها از چرخی، تلاش نمی ورزیدند از او اعتراف بگیرند، بل می کوشیدند تا جای امکان اطلاعات موثقی از گذشته او به دست بیاورند.

چرخی در زندان سرسختانه همکاری با سازمان های اطلاعاتی آلمان را رد می کرد و با پیش آمدن هر فرصت ممکنه نشاندهی می کرد که امان الله خان و خود او همواره بر اتحاد شوروی تکیه داشته اند – کشوری که آن دو به آن هیچ زیانی نرسانده اند. هر چه بود، رفتار سنجیده و پایداری چرخی در هنگام بازجویی نقش معینی را در نجات او بازی نمودند.

 سر انجام، سرنوشت او تابستان 1946 هنگامی که حکومت افغانستان قاطعانه تصمیم گرفت مسایل مرزی خود را با شوروی حل نماید، روشن گردید. در رابطه با این، به تاریخ 6 جون 1946 استالین سرانجام احمد خان– سفیر افغانستان را پذیرفت. بنا به خواهش او، سفیر توانست پس از سال 1938 برای نخستین بار با رییس دولت شوروی دیدار و گفتگو نماید. این دیدار  به معنای آن بود که در مناسبات افغانستان و شوروی چرخش مهمی به سوی بهبود روی داده است. برای تسریع این روند بایسته بود تا از زیر بار سنگین لغزش های گذشته بیرون گردند.

در رابطه با این، استالین هنگام دیدار و گفتگو با احمد خان، امان الله خان را به خاطر اصلاحات نسنجیده اش به باد نکوهش و سرزنش تند گرفت. احمد خان با این گفته ها سری از سازگاری تکان داد  و گفت که پادشاه پیشین «آدم کودنی» بود. این گونه، استالین به جانب افغانی افاده داد که حکومت شوروی به گونه نهایی از پشتیبانی از امان الله خان بیزار است. به نوبه خود، احمد خان ابراز آمادگی کرد «حل مساله مرزی» را تسریع بخشند. استالین وعده سپرد که «با مولوتف در این باره صحبت خواهد کرد و خواهد پرسید که حل این مساله چقدر وقت را در بر می گیرد».[16]

این گونه، مساله اختلافات ارضی که مناسبات افغانستان و شوروی را چند دهه با دشواری رو به به رو ساخته بود، طی چند دقیقه حل گردید. پس از این، احمد خان مصرانه از استالین خواست تا صدیق خان را رها سازد و «به او اجازه داده شود هرجا که می خواهد برود». استالین وعده داد صدیق خان را رها نماید. سر انجام به تاریخ 14 جولای 1946 چرخی از زندان آزاد گردید و با خانواده به آلمان شرق رفت- جایی که همراه با «حواریونش» زیر نظارت پیوسته شدید بود.

در آلمان جایداد و دارایی هایش را به او باز گردانیدند. حتا پس از ایجاد جمهوری دمکراتیک آلمان هم این جایدادها در اختیار او بود- چیزی که به خانواده اش امکان داد در ویلای شخصی در آسایش زندگی نماید.  او پس سال ها مبارزه و انتریگ ها سر انجام شکست خود را پذیرفت و آرام گرفت. حتا با امان الله خان هم دیگر مناسباتی نداشت. چرخی را در پاییز زندگانی دیگر هم هواداران پیشین و هم دشمنان نیرومندش به دست فراموشی سپرده بودند. او در 1962 در جمهوری دمکراتیک آلمان چشم از جهان پوشید.

به سال 1946 یکی از کسان دیگری که از سوی سازمان های اطلاعاتی شوروی گرفتار و به مسکو آورده شد- فریتس گروبا بود که در دوره جنگ جهانی دوم در وزارت خارجه آلمان امور مربوط به افغانستان از جمله امان الله خان به شمول وابستگان او را زیر نظر داشت. همراه با گروبا بایگانی شخصی اش را نیز آورده بودند. هر چند هم سازمان های اطلاعاتی شوروی دلچسپی چندانی به این دیپلمات آلمانی نشان نمی دادند، با آن هم او تا میانه های سال های دهه پنجاه در شوروی [در بند] بود تا این که آزاد گردید.[17]

غم انگیز ترین سرنوشت را در جمع همه کسانی که در رابطه با مسایل افغانستان به شوروی آورده شده بودند، اسکار فون نیدر مایر (که او را برخلاف میلش در 1942 به فرماندهی لشکر نامنهاد «ترکستان» که از جمع ناسیونالیست های خاوری که به آلمانی ها پیوسته بودند تشکیل شده بود،گماشته بودند. به گونه فرمولیته «لژیون هندی» هم به جمع این لشکر می آمد)؛ پیدا کرد. به سال 1944 نیدرمایر در توطئه نافرجام بر ضد هیتلر شرکت ورزید. سوء قصد به جام هیتلر ناکام شد. این بود که بازداشت های همه گیر در میان توطئه گران آغاز گردید. به تاریخ 24 جنوری 1945 او از سوی گشتاپو دستگیر و برای مدت درازی به زندان افگنده شد. چنین بر می آید که گشتاپو نتوانسته بود مدارک موثقی برخلاف نیدر مایر به دست بیاورد و هم موفق به گرفتن اعتراف از او نشده بود.

نیدر مایر که از سوی سپاهیان امریکایی در 1945 به آزادی رسیده بود، از ترس انتقام انگلیسی ها به خاطر پویایی هایش در ایران و  افغانستان در دوره جنگ جهانی اول به بخش خاوری آلمان که زیر اشغال شوروی بود، آمد و خود را به نمایندگان ارتش سرخ تسلیم کرد. برداشتن این گام از سوی  او، یگ گام بس خطرناک و به گونه یی که پسان ها روشن گردید، لغزش آمیز بود. چه، او فرمانده پیشین لشکر ترکستان بود. او از سوی مجلس ویژه یی با حضور وزیر امنیت دولتی شوروی به بیست و پنج سال زندان محکوم شد که تا پایان زندگانی تا 1948 در زندان مرکزی «ولادیمیر» به سر برد.

هرگاه نیدرمایر تندرست و صحتمند می بود، این شانس را داشت که بعدها رها شود و به آلمان برگردد. مرگ و میر در میان افسران اسیر ویرماخت در شوروی بسیار پایین بود: بسیاری از جنرال هایی آلمانی در میانه های سال های دهه پنجاه از سوی شوروی به دولت جمهوری دمکراتیک آلمان باز گردانیده شدند. مگر نیدر مایر هنگام ماموریت در خاورمیانه و در سال های جنگ جهانی اول به بیماری توبرکلوز دچار شده بود که این بیماری در زندان های گشتاپو حادتر شد و در اردوگاه های فاشیستی و سپس هم در هنگام اسارت در شوروی به اوج خود رسید. [18]

استخبارات شوروی پرونده ویژه یی را زیر نام «مسایل افغانستان» تدوین نموده بود که در آن موضوعات مربوط به رخدادهای سال های از آغاز جنگ جهانی دوم تا پایان سال های دهه چهل گرد آوری شده بود که پسان ها این پرونده را بستند.

«مساله پشتون»- موضوعی بود که بیش از هر موضوعی دیگری مورد توجه استخبارات شوروی بود. از جمله موضوع فقیر ایپی. چون پس از فروپاشی هند بریتانیایی مناقشه دیرینه بر سر مساله قبایل «آزاد» پشتون میان پاکستان و افغانستان با نیروی تازه یی آغاز گردیده بود. هر دو طرف [این بار دیگر افغانستان و پاکستان] تا مرز جنگ پیش رفته بودند. در این اوضاع، بار سنگین گرد آوری اطلاعات در باره وضع در مرزهای افغانستان و پاکستان بر دوش ماموران اطلاعاتی یی افتاده بود که در کابل کار می کردند. مگر، این دیگر به کارهای «روزمره» سازمان های اطلاعاتی در دوران صلح ! مبدل گردیده بود.

 

پایان سخن

در سده بیستم، جهانیان با پدیده رقابت پویای قدرت های بزرگ در مناطق مختلف آسیا و افریقا برخوردند. روند جهانی شدن، منازعات بومی را به جنبش های گوناگون شورشی در کشورهای خاور زمین و عنصر مهم مناسبات بین المللی مبدل گردانید. روشن تر از هرجایی، این گرایش در دوره های دو جنگ جهانی در افغانستان متبارز گردید.

افغانستان با قرار داشتن در «چهار راه» آسیای میانه، موضوع توجه شایان نهادهای دیپلماتیک و سازمان های اطلاعاتی کشورهای بسیاری بود و خواهد بود. رقابت دیرپا در این سرزمین از سوی کشورهای مختلف به مقصد به دست آوردن تخته خیز برای رخنه هم در نواحی هم مرز با روسیه- شوروی و هم در هند بریتانیایی روان بوده است. امروزه نیز خلای قدرت، موجودیت مقادیر بزرگ جنگ افزار در نزد باشندگان و جدایی طلبی نخبگان بومی؛ شرایط مساعدی را برای انجام اقدامات خرابکارانه در این نواحی فراهم می آورد.

روشن است، پس از رویدادهای جوشان و خروشان در چچنستان، دیگر لزومی برای به اثبات رساندن بهره گیری ابزاری عوامل خارجی از «کانون های داغ» چونان تخته خیز در برابر روسیه که می تواند در برابر هر کشوری دیگری هم به کار گرفته شود، دیده نمی شود.

گستره بود و باش قبایل پشتون در مرزهای هند و افغانستان از اواخر سده نزدهم یکی از گستره های بس برازنده جنبش شورشی در جهان به شمار می رود. پشتون ها مقاومت مسلحانه مردانه یی را در برابر هر گونه تلاش های بریتانیای کبیر دال بر اعمال کنترل نظامی و اداری بر سرزمین های شان کردند. تا پایان 1947 مرز میان هند و افغانستان برای بریتانیای کبیر «بیماری نیم سری» امپراتوری بود: شورش های پیوسته مسلحانه کوهنشینان تلفات بزرگ مالی و انسانی به همراه داشت. در این حال رقیبان انگلیس تلاش های پر شوری را در زمینه بهره گیری ابزاری از مبارزات پشتون ها برای منافع و مقاصد خود به راه انداخته بودند.

طی نیم سده داشتن «انگشت افگار»، برای امپراتوری بریتانیا وضعیت پایداری پدید آمده بود که به کمک آن کشورهای مخاصم با بریتانیا تلاش می ورزیدند از افغانستان به عنوان تخته خیز برای اقدامات خرابکارانه در برابر هند بریتانیایی کار بگیرند:

1-     بهره گیری ابزاری از دعاوی ارضی میان لندن و کابل به مقصد «هُل دادن» حکومت افغانستان به پشتیبانی از اقدامات ضد بریتانیایی[19]

2-     مشارکت در اصلاحات ارتش افغانستان (دادن جنگ افزارها، گسیل مستشاران، آموزش کورسانت های افغان در آموزشگاه های حربی). پس از چندی بخش چشمگیر جنگ افزارهای تیربار سپاهیان دولتی به دست قبایل پشتون می افتاد.

3-     برپایی تماس ها با سران قبایل مرزی شورشی پشتون از طریق نمایندگی های دیپلماتیک (که در ترکیب آن همواره شمار بسیار جاسوسان کار می کردند) و ارائه کمک های مالی و تسلیحاتی به آن ها.

4-     تنیدن شبکه های گسترده اجنتوری– خرابکار در افغانستان و نواحی شمال باختری هند بریتانیایی

5-     سازماندهی کانال های ارتباطی در گستره خود افغانستان  و کشورهای همسایه.

6-     تلاش های برپایی ارتباط پایدار رادیویی و برپایی پل های هوایی برای گسیل تسلیحات و گروه های خرابکار.

 

همه شیوه های برشمرده سازمان های اطلاعاتی کشورهای محور در سال های جنگ جهانی دوم به کار گرفته می شدند. مگر سازمان های اطلاعاتی شوروی و بریتانیا توانستند همه برنامه های افغانی رایش سوم را با ناکامی رو به رو سازند.

گستره قبایل پشتون – جایی که کنون عملیات نیروهای بین المللی در برابر جنگجویان جنبش «طالبان» پیش برده می شود، به ماندن به عنوان یکی از «کانون های داغ» سیاره ما ادامه می دهد. در رابطه با این، واضح می گردد که در سده بیست و یکم بر کشورهای پیشرو جهان است تا مساعی باهمی را برای عادی سازی اوضاع در خ افغانستان-گ.] و آسیای میانه به کار ببندند. در پیوند با این، برای همه جوانب ذینفع بس سودمند خواهد بود درس های «جنگ پنهانی» در این منطقه را در دوره های دو جنگ جهانی به سنجش داشته باشند.

 


[1] . اپی لوگ- پایان سخن یا پسگفتار، انتونیوم اپی گراف= آغازین سخن یا طلایه چکامه ها و چامه ها در سخنسرایی باختری. در ادبیات باختر، طبق معمول در آغاز چکامه ها اپی گراف را می آورند که در بیشتر موارد برگرفته هایی از سروده های شاعران نامدار و یا نوشته ها و گفته هایی از رجال نامور است. همین گونه، در پایان چکامه ها و چامه ها اپی لوگ را می آورند که به همین منوال در بیشتر موارد برگرفته از سروده های سخنواران، وجیزه ها و یا گفته ها و نوشته های نویسندگان نامبردار است.-گ.

[2] . یادداشت صورت مجلس دیدار باکولین با انگرت، تاریخی 8/ 05/1945//  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071 سال 1945. پرونده ویژه 27، کارتن 208، پوشه 2، برگ 91. 

[3] . یادداشت صورت مجلس  دیدار  باکولین و انگرت، تاریخی 09/05/1945// همان جا ص. 94.

[4] . همان جا برگ های 94-95.

[5] . همان جا ص. 95.

[6] . یادداشت صورت مجلس دیدار باکولین با انگرت تاریخی 14.05.1945 // همان جا، برگ 93.

 [7] . همان جا برگ های 97-98.

[8] . نگاه شود به پرونده پیلگر (شماره ک- 547707) در بایگانی مرکزی خدمات امنیت فدرال روسیه.

[9] . کوزنتس یو. ل.، «تاراجگران» از بازی خارج می شوند، مسکو، 1982، ص. 91.

[10] . اوچرک های تاریخ استخبارات خارجی روسیه، جلد 4، مسکو، 1999، ص.ص.351-352.

[11] . بایگانی مرکزی خدمات امنیت فدرال، پرونده 8234، برگ 87. 

[12] . بایگانی خدمات امنیت فدرال، فوند 015، سال 1945، پرونده ویژه 3، کارتن4، پوشه 1، برگ 79.

[13] . شاید اشاره چرخی به آیت.... باشد.-گ.

[14] . بایگانی مرکزی خدمات امنیت فدرال روسیه، پرونده 8234، برگ 87.

 [15] . همان جا، برگ 12

[16] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 588، پرونده ویژه 11، کارتن 251، برگ 3.

[17] . نگاه شود به پرونده گروبا: بایگانی مرکزی خدمات امنیت فدرال روسیه، پرونده آر- 48558.

[18] . نگاه  شود به پرونده نیدرمایر: بایگانی مرکزی خدمات امنیت فدرال روسیه، پرونده آر- 47474.

[19] . چنین بهره برداری یی در نیمه دوم سده بیستم از سوی شوروی پیشین (و هند) با راندمان تندی صورت می گرفت. درد مندانه و سوگمندانه امروزه هم بهره گیری ابزاری از اختلافات ارضی میان افغانستان و پاکستان از سوی امریکا و متحدان آن صورت می گیرد. دستاورد این سیاست های ناروا در سراسر سده بیستم و دهه نخست سده بیست و یکم، زمینه ساز بربادی و تباهی افغانستان بوده است که کشور را تا مرز نابودی کامل به پیش رانده است. از این رو، پایان بخشیدن به این دعاوی با پاکستان باید در سرخط استراتیژی دولت ملی، آزاد و مستقل آینده کشور که امید است روزی تشکیل شود، قرار گیرد.-گ.



نویسنده: پروفیسور داکتر یوری تیخانف
گزارنده: عزیز آریانفر

30 می 2010
  
  
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net