نبرد افغانی استالین - بخش ٤١ بازگشت برویۀ نخست

 

نبرد افغانی استالین

سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون

 

 بخش چهل و یکم

خیزش قبایل پشتون و ناکامی رایش سوم در بهره برداری از آن

 

یادداشت گزارنده: در این نبشته، پروفیسور داکتر یوری تیخانف- یکی از بزرگترین کارشناسان مسایل افغانستان و قبایل پشتون، برای نخستین بار بر پایه اسناد تازه افشا شده بایگانی های محرم شوروی پیشین، مطالب مستندی را در باره لشکر کشی داوود خان بر قبایل مرزی پشتون ولایات مشرقی و جنوبی و به خاک و خون کشیدن آن ها که به کشته و زخمی شدن هزاران نفر انجامید، پرداخته است که تا کنون در هیچ جایی نخوانده اید.

 

راندن جاسوسان آلمانی و جاپانی از افغانستان بسیار به موقع صورت گرفت: در اوایل 1944 در ولایت مشرقی افغانستان قیام مسلحانه پشتون ها در  برابر حکومت هاشم خان آغاز گردیده بود. در قیام، امانیست ها و پتان های «نوار آزاد» هند بریتانیایی مشارکت پویایی داشتند که در نتیجه آن حکومات افغانستان و بریتانیا در جریان دو سال آزگار نتوانستند اوضاع را در گستره قبایل پشتون با ثبات بسازند.

 

بی تردید، هرگاه آلمان در آن برهه پی در پی شکست نمی یافت، بی چون و چرا می کوشید عملیات «ببر» را تحقق ببخشد و جاسوسان آلمانی در کابل تلاش می ورزیدند دست کم با کدامین  چیزی به بریتانیای کبیر زیان برسانند. مگر، هسته فعال رزدنتوری آلمان مقارن با 1944 با همیاری باهمی شوروی و انگلیس از افغانستان نابود گردید و برلین در 1944 دیگر یارای پرداختن به هند را نداشت.

 

در پیوند با این، قیام قبایل مرزی در سال های 1944- 1945 چونان مشکل سنتی انگلیس و افغانستان ماند. بی آن که به دوئل سرویس های اطلاعاتی اردوگاه های مخاصم جهانی مبدل گردد. خیزش مسلحانه قبایل مرزی برخاسته از دلایل «ناب» درونی بود و تنها بر پشتوانه نیروهای مردمی پشتون ها تکیه داشت. رخدادها در گستره قبایل پشتون در اواخر جنگ جهانی دوم بار دیگر نمایشگر نیروی نظامی قبایل مرزی گردیدند و شکر خدا که آلمان در آن لحظه نمی توانست از راه هوا به گستره خیزش ها اسلحه و نیروهای کماندیی برساند.

 

هرگاه چنین چیزی رخ می داد، در افغانستان و نواحی شمال باختری هند «خون های بسیاری» بر زمین می ریخت و خود قیام کنندگان به رغم خواست های دادگرانه خود، به اتهام [ناراوی] همکاری با آلمان فاشیستی بدنام می شدند.

 

با ارزیابی روند رخدادها در افغانستان در سال های 1941- 1943 بایسته است اعتراف کرد که قیام های ضد دولتی و ضد بریتانیایی قبایل پشتون ناگزیر بودند. برای همه باشندگان عادی افغانی، جنگ به آزمون سخت زمان مبدل گردیده بود. در این سال ها قیمت های خوار بار و کالاهای مورد نیاز اولیه به شمول پارچه ها به شدن افزایش یافتند. مگر، حکومت افغانستان هیچ چیزی برای بهبود بخشیدن به وضعیت نکبتبار اتباع خود انجام نمی داد.

 

 برعکس، تقریبا همه حلقات بالایی به شمول خود هاشم خان فعالانه در احتکار کالاهای کمیاب دست داشتند و از معاملات در بازار سیاه چند درصد سود خالص به دست می آوردند. خاندان یحیی خیل برای بالا بردن درآمد خود در کشور، سیستم خرید اجباری خوار بار به قیمت های پیش از زمان جنگ را نافذ نمود که چند بار پایین تر از قیمت های بازار بودند.[1]به همین هدف، حکومت هاشم خان پیوسته مالیات طبیعی را بالا می برد و انحصارات دولتی جدید تری را بر کالاهای صادراتی افغانی که در بازارهای جهانی به آن ها تقاضا وجود داشت، وضع می نمود. سوء استفاده اعضای خاندان شاهی و کارمندان دولتی موجب ناخشنودی سراسری در میان مردم گردیده بود.

 

پشتون ها مانند همه باشندگان افغانستان از «باج ستانی» های تاراجگرانه مالیاتی زیانمند می شدند. مگر چندی از سر ناگزیری با این وضع می ساختند. چون این امکان را داشتند تا به با همقبیله یی های خود از نوار «آزاد» بازرگانی قاچاق بپردازند. برای بسیاری از قبایل در سال 1943 به خاطر خشکسالی شدید این بازرگانی- یگانه امکان برای آن بود که از گرسنگی نمیرند، چون حکومت افغانستان هیچ کاری برای کمک به باشندگان نادار و نژند نمی کرد.

 

سهل انگاری و بی تفاوتی جنایتکارانه و بزهکارانه حکومت کابل، به ویژه در متن اوضاع در نواحی شمال باختری هند بریتانیایی که همچنان از خشکسالی زیانمند شده بودند، مگر به یمن تدبیرهای روی دست گرفته شده از سوی حکومت انگلیس از دیدگاه خواربار کمبودی احساس نمی نمودند، آشکار و برجسته بود. پشتون های افغانی با فروش چوب و میوه های خشک (خشکبار) در هند خود در نوار «آزاد» خوار بار می خریدند. مگر، در 1943 همه تجارت چوب به انحصار دولت در آمد.

 

این تدبیر ناروا موجب ناخشنودی شدیدی در میان قبایل پشتون باشنده نزدیکی شهر خوست گردید. در رابطه با این، زمستان 1943 در قبایل پشتون افغانستان جنوبی به گونه یی که یکی از اجنت های استخبارات شوروی در گزارش خود خاطر نشان ساخته بود، «جنبش ضد دولتی تقویت یافت که به خود خصلت سراسری توده یی گرفته بود». همان منبع به مسکو گزارش داد که قبایل «آزاد» نوار هند بریتانیایی در اواخر 1943 جرگه یی را فرا خواندند که در آن تهدید نمودند «هرگاه هاشم خان به مشکلات پدید آمده [با مواد غذایی] رسیدگی ننماید، همه پیوندها را با او بر هم بزنند».[2]

 

هاشم خان با برخوردن با تهدید خیزش سراسری پشتون ها، شاه محمود خان– وزیر حربیه را که در کشور از محبوبیت برخوردار بود و در گذشته بارها توانسته بود از راه های مسالمت آمیز به برخوردهای مسلحانه میان کابل و قبایل کوچی پایان ببخشد؛ در ماه نوامبر 1943 برای گفتگو با سران آن ها گسیل داشت. مگر، این سفر وزیر حربیه بی نتیجه پایان یافت، چون نمایندگان باشندگان استان های خاوری به یک زبان لغو انحصار دولتی بر تجارت چوب را خواستار بودند.

 

شاه محمودخان با بازگشت به کابل، بی درنگ در باره «دستاوردهای» سفر خود به ظاهر شاه و هاشم خان گزارش داد. مگر، آن دو نتوانستند پیچیدگی اوضاع در نواحی جنوبی و خاوری کشور را درست ارزیابی نمایند و نخواستند در برابر پشتون ها عقب نشینی نمایند و به پیشواز خواست های آن ها بروند. هاشم خان با مشوره با شاه به آن بسنده کرد که از نام خود به رهبران قبایل مرزی نامه یی فرستاد با دعوت از آنان به کابل برای اشتراک در جرگه تا در آن همه مسایل متازع فیه را حل و فصل نمایند.[3]

 

فراخوان هاشم خان به گونه یی که رخدادهای بعدی نشان دادند، نتوانست قبایل پشتون را آرام بسازد. طی سالیان جنگ، سران قبایل بارها با ظاهر شاه و هاشم خان دیدار نموده بودند، مگر نتوانسته بودند خواهش های خود را بر آورده سازند. پشتون ها دیگر به حکومت افغانستان باور نداشتند. در اوایل 1944 در افغانستان جنوبی خیزش های نیرومند ضد دولتی ضد دولتی آغاز گردید.

 

پیشاپیش همه وزیری های جنگجو به پا خاستند. آن ها در ماه دسامبر 1943 نمایندگان خود را برای گفتگو با هاشم خان به کابل فرستادند. مگر، چنانی که انتظار می رفت، این سفر بی نتیجه پایان  یافت. آن گاه در ماه فبروری 1944 کوهنشینان انبار های دولتی گندم را در ارگون به تاراج بردند.[4]

 

این اقدام آژیری بود برای سر برداشتن قبایل همسایه. به دنبال وزیری ها، قبیله پر نفوس و خوب مسلح جدران به پا خاست که برای آن تجارت چوب با هند بریتانیایی یک پیشه سنتی به شمار می رفت.  

 

در اوایل ماه فبروری 1944 فرمانده دسته مرزی- تازه گل کوشید با تنی چند از سپاهیان ژاندارم[5]یک کاروان ژاندارمه را که چوب حمل می کرد، بگیرد. در روند تیر اندازی و آتشباری او چند سپاهی مرزبانی کشته شدند.

 

روز دیگر، جنرال فیض محمد خان- فرمانده سپاه (قوماندان فرقه) ولایت جنوبی با سربازان پیاده نظام و توپخانه به محل حادثه آمد و از شورشیان خواست تا تفنگ های شان را به زمین بگذارند. با دریافت پاسخ رد، او آغاز به آتشباری بر روستاهای پشتون نشین با توپخانه نمود، که پس از چندی بدون رو به رو شدن با مقاومت به دست سپاهیان دولتی افتادند. بخش بزرگی از جدرن ها از ترس سرکوبگران [دولتی-گ.] به کوه های وزیرستان گریختند تا پنهان شوند. مگر، بسیاری از کوهنشینان از دهکده های خود بیرون نرفتند. سربازان فیض محمد خان با درآمدن در این دهکده ها، بی آن که به سنت های پشتون های قبیله یی و موازین شرعی بهایی بدهند، به رفتارهای ناروا دست یازیدند. بدرفتاری و کردادر ددمنشانه سپاهیان دولتی، زمرک خان- رهبر قبیله جدران را وادار ساخت خیزش نیرومند مسلحانه را رهبری نماید که قبایل همسایه پشتون– منگل، تنی و صافی از آن پشتیبانی نمودند. شمار کل رزمندگان این قبایل به ده هزار جنگجو می رسید. [6]در نخستین نبردها با شورشیان، سپاهیان دولتی تلفات سنگینی دیدند و فیض محمد به گونه عاجل از کابل خواست تا نیروهای تقویتی بزرگی به کمک وی بفرستد.

 

به گونه یی که یکی از اجنت های استخبارات شوروی در محافل دولتی کابل گزارش داد، رسیدن پیک ها در باره اوضاع در ولایت جنوبی «تاثیر اندوهباری بر حکومت برجا گذاشت». ظاهرشاه برای بررسی و ارزیابی اوضاع پدید آمده به تاریخ 12 فبروری 1944 بی درنگ نشستی را برگزار کرد که در آن برجسته ترین اعضای دولت افغانستان و خاندان شاهی حضور داشتند: هاشم خان– صدر اعظم، شاه محمودخان سپهسالار– وزیر حربیه، داوود خان- فرمانده گارد شاهی و پادگان کابل،( قومانده قوای مرکز) و نعیم خان – معاون صدر اعظم ....

 

شاه محمود خان که بهتر از دیگران از اوضاع در گستره بود و باش قبایل پشتون آگاهی داشت، بر آن پافشاری داشت که حکومت تلاش ورزد تا از راه های مسالمت آمیز به خیز قبایل پشتون پایان بدهد. ظاهرشاه و هاشم خان آماده بودند با این پیشنهاد موافقت نمایند. مگر، داوود خان سرسختانه و قاطعانه در برابر هرگونه گذشت و عقب نشینی در برابر خیزش کنندگان ایستاده و اعلام داشت که اقدامات ضد دولتی قبایل نبایست بی پاسخ گذاشته شود و بایست به آنان سزا داده شود. او خواستار گسیل بی درنگ سپاهیان به خوست برای سرکوب خیزش گردید.

 

مشاجره میان شاه محمود خان و داوود خان با پیروزی داوود خان به پایان رسید. شاه و صدر اعظم  با آن که چندان هوادار کارگیری از روش های سخت ابزاری نبودند، با آن هم تصمیم گرفتند شباشب سه هنگ را با توپخانه و شش دستگاه نفربر زرهی به خوست گسیل دارند. عملیات عمومی عملیات سرکوبگرانه  به دوش داوود خان گذاشته شده بود. با آن که در عمل از سوی شاه محمودخان مجرب تر و محتاط گردانندگی می گردید.[7]  

 

اقدامات ارتش منظم در برابر جدرانی ها و قبایل پشتیبان آن ها درست همان گونه که شاه محمودخان پیش بینی می کرد، تنها خصومت پشتون ها را نسبت به کابل تقویت بخشید. آن ها سفربری (بسیج عمومی برای خدمت زیر درفش) اعلام شده در کشور را سبوتاژ کردند. افزون بر آن، خواستار تعویض خریدهای اجباری دولتی خواربار و کاهش مالیات گردیدند. شینواری ها، صافی ها، خوگیانی ها و تنی ها نمایندگان خود را نزد قبایل همسایه با پیشنهاد در باره اقدامات باهمی در برابر حکومت افغانستان گسیل داشتند. شاه محمود خان برای آن که جلو متحد شدن آن ها را بگیرد، به حکومت ولایت مشرقی فرمان داد همه اعضای هیات های این قبایل را دستگیر نمایند. مگر، چنین اقدامی از این هم بیشتر خشم پشتون ها را برانگیخت و شاه محمود ناگزیر گردید بازداشت شدگان را رها نماید.

 

شاه محمود خان که صلاحیت انجام گفتگو با سران قبایل را نداشت، به گونه عاجل به اطلاع هاشم خان رساند که سرکوب منازعه از راه های نظامی ناممکن است. چون دسته های پشتون ها از نظر شمار و سلاح های تیربار بارها از سپاهیان دولتی در جنوب افغانستان بیشتر است.

 

هاشم خان در برابر تهدید گسترش قیام زمرک خان در اوایل ماه مارچ 1944 به شاه محمودخان رهنمود داد با سران قبایل پشتون گفتگوها در باره پایان دادن به درگیری ها را پیش ببرد. هاشم خان موافقت نمود دست به عقب نشینی های جدی یی در برابر قبایل بیازد: حکومت انحصار دولتی بر تجارت چوب را از میان برداشت. اجازه داد تا گندم را برابر با نرخ بازار آزاد خریداری نمایند و سرباز گیری از جمع پشتون ها را به خدمت زیر پرچم کاهش بدهند.

 

افزون براین، به شاه محمودخان از کابل چندین میلیون افغانی برای خرید سران قبایل فرستادند. شاه محمود به کمک این پول ها، کاهش دادن همه انواع مالیات که از کوچی ها گرفته می شد و سپردن تضمین مبنی بر این که کابل دست از مداخله در امور قبایل بر خواهد داشت، توانست از خیزش سراسری ضد دولتی قبایل مرزی در بهار 1944 جلوگیری نماید.

 

کابل با به چنگ انداختن به دامان وعده ها و خرید سران قبایل، تلاش ورزید قیام زمرک خان را نیز فرو بخواباند. این بود که هیاتی نزد رهبر جدرانی ها فرستاده شد که به نمایندگی از شاه محمودخان به او و همه جنگجویان او وعده بخشایش و نیز پرداخت جبران خساره به خاطر عملیات سرکوبگرانه سپاهیان دولتی داد. همچنان به زمرک خان وعده سپرده شد که او کماکان رییس قبیله جدران خواهد ماند. مگر، زمرک خان از به زمین گذاشتن سلاح سر باز زد و اعلام داشت که : حکومت کنونی سزاوار هیچ اعتمادی نیست و از این خاطر نمی توان به وعده های آن که بر فریب مردم استوار است، باور کرد و هیچ سودی ندارد. این حکومت خایین است که نه حیثیت و نه شرف و نه وجدان دارد و که دارایی های مردم خود را چپاول نموده و مطلقا در باره وضع شان نمی اندیشد».[8]

 

شاه محمود خان با به دست آوردن چنین پاسخی، روز دیگر به سپاهیان دستور داد تا با یورش به کوه المور- جایی که نیروهای اصلی جدران ها متمرکز بودند، آن را بگیرند. بامدادان نبرد سهمگینی میان شورشیان و سرکوبگران در گرفت. در این گیر و دار، لشکرهای منگل ها به یاری زمرک خان شتافتند و با مساعی باهمی هنگ پیاده سپاهیان دولتی را د رهم کوبیدند.

 

پیک پیروزی شورشیان به سرعت در میان قبایل باشنده پشتون دو سوی مرزهای هند و افغانستان پخش گردید.  در این گیر و دار، قبیله سلیمانخیل پشتیبانی خود را از زمرک خان اعلام کرد. وزیری ها به شمول طایفه مادا خیل از وزیرستان شمالی هند بریتانیایی به زمرک خان پیوستند. همچنان قبایل باشنده نواحی تنی و دره گی نیز. شمار کل لشکرهای قبایل شوروشی از 180 هزار رزمنده بیشتر شده بود.

 

هر آن، قبایل دیگر مرزی از نوار «آزاد» هند بریتانیایی می توانستند به زمرک خان بپیوندند. این بود که وزیر ی ها و مسعودهای وزیرستان جرگه یی را فرا خواندند برای آن که مساله قیام مسلحانه باهمی در برابر حکومت افغانستان را حل نمایند.  تنها تهدید حکومت بریتانیا مبنی بر آن که بی درنگ بمباران روستاهای وزیرستان را آغاز خواهند نمود، این قبایل را وادار گردانید از کمک به جدران ها سر باز بزنند.

 

اوضاع در افغانستان از این هم بیشتر  بحرانی گردید: خیزش ضد دولتی قبایل پشتون تهدید به آن می نمود به قیام سراسری باشندگان افغانستان در برابر خاندان یحیی خیل مبدل گردد. تاجیک های گردیز آماده بودند به زمرک خان بپیوندند. اوضاع انفجار آمیز در هزار [ستان-گ.]  و شمال افغانستان پدید آمده بود.

 

در این میان، هوادارن امان الله خان– شاه سرنگون شده با بهره گیری از اوضاع بحرانی بار دیگر دست به اسلحه بردند. در ماه های اپریل- می 19044 امانیست ها به رهبری غلام محمد خان با پشتیبانی شینواری ها و افریدی ها لشکر ده هزار نفری یی را آراستند. مگر، در چند نبرد سپاهیان دولتی توانستند دسته غلام محمد خان را درهم بکوبند.[9]  

 

خیزش های مستقلانه امانیست ها با شکست رو به رو شد. از این رو، آن ها به زمرک خان پیوستندکه  با خوشرویی آنان را پذیرا گردید. هاشم خان که از دامنه یابی بحران سیاسی داخلی نگران گردیده بود، فرمان داد بی درنگ به ناحیه خوست از گردیز دو لشکر و دوازده فروند هواپیمای جنگی را بفرستد. در کابل، درک می کردند که این نیروها شاید برای سرکوب شورش بسنده نباشد. ازاین رو، در کشور اعلام بسیج (سفربری) سراسری شد.

 

هاشم خان با توجه به پیشینه یورش های قبایل پشتون به سوی پایتخت در گذشته، دستور داد یگان های تازه آرایش یافته را در سنگرهای پیرامون کابل مستقر سازند. او، هچنان به شاه محمود خان دستور داد بی درنگ به دسته های زمرک خان یورش ببرد. شاه محمود خان هم در این راستا نیروهای چشمگیری را در ارگون، گردیز و خوست برای حمله بر جدران ها به میدان آورد. در ماه اپریل 19444 نیروی هوایی شاهی آغاز به بمباران دهکده های این قبیله نمود.

 

شاه محمود خان در آغاز نمودن عملیات های رزمی گستره شتاب نمی ورزید. چون در روند نخستین نبردها با جدران ها روشن گردید که سربازان افغانی نمی خواهند در برابر هم میهنان خود برزمند. همچنان این خطر وجود داشت که قبایل وزیرستان هر چه هست، شاید با زمرک خان یکجا شوند. از این رو، حکومت افغانستان جنرال پیر محمد خان را با مبلغ هنگفت پول برای خرید سران وزیری ها به وزیرستان گسیل داشت. 

 

او، در گام نخست او کوشید به یاری دادن رشوه به میزان یک میلیون افغانی از رهبر با نفوذ وزیری ها– زنگی خان او را متقاعد به بیرون راندن رییس جدران ها از سرزمین خود سازد. مگر زنگی خان سرفرازانه پاسخ رد داد که: «به خاطر پول حاضر نیست عزت و آبروی خود را جریحه دار سازد و بریزد و دست به خیانت و بی آبروگی بیازد». [10]

آن گاه پیر محمد خان به او دو میلیون افغانی پیشنهاد کرد. مگر باز هم پاسخ رد دریافت. حکومت افغانستان هیچ گاهی به خاطر کدامین شورشی چنین مبالغ گزافی را پیشنهاد نکرده بود.

 

این نخستین بار بود که مشی خاندان شاهی با چنین نکوهش و سرزنش سراسری رو به رو گردیده بود. حتا روحانیون  و سران قبایلی که در گذشته با حکومت روابط دوستانه یی داشتند، از کمک به آن در سرکوب ولایات جنوبی و مشرقی سر باز زدند. برای مثال، وزارت خارجه افغانستان نمایندگان خود را برای انجام گفتگوها با فقیر ایپی که همواره به حکومت هاشم خان حسن نظر داشت، به وزیرستان شمالی گسیل داشت. جانب افغانی از فقیر ایپی خواهش کرد تا پسران زمرک خان را گروگان بگیرد. روشن است فرستادگان کابل آماده بودند سخاورزانه در ازای این خدمت پاداش بدهند. مگر فقیر از گروگانگیری پسران رهبر جدرانی ها سر باز زد. [11]

 

هاشم خان با کوشش برای جلوگیری از متحد شدن پشتون های قیام کننده جنوب افغانستان با قبایل وزیرستان، به حکومت هند بریتانیایی رو آورد با این خواهش که وزیرها را وادار سازد از کمک به زمرک خان پرهیز نمایند. سفارت انگلیس در کابل به نمایندگی از حکومت خود به هاشم خان وعده سپرد که قبایل نوار «آزاد» به جدران ها کمک نخواهد کرد. [12]

 

بریتانیای کبیر دست به این کار زد. چون می خواست حکومت هوادار انگلیس هاشم خان را در کابل بر سر اقتدار نگهدارد. اسکوایر– سفیر انگلیس در کابل، در یکی از دیدارهای خود با باکولین- سفیر شوروی در کابل، در ماه جولای 1944 به گونه نسبتا دقیق اوضاع پدید آمده در مرزهای هند و افغانستان را در نتیجه قیام زمرک خان پرداز نمود: «کنون در میان قبایلی ها دو چهره دیده می شود: زمرک خان در افغانستان و فقیر ایپی در هند. فقیر در برابر حکومت انگلیس می رزمد و زمرک خان در برابر حکومت افغانستان مبارزه می کند. فقیر و زمرک می توانند در مبارزه در برابر حکومت افغانستان همدست شوند و آن گاه است که قبایل نیرومند تر از سپاهیان دولتی خواهند گردید. زور قبایل به همه روشن است. نادر شاه با همین زور بچه سقاء را برانداخت. این که امان الله نتوانست بر تخت بماند، دلیل آن تنها این بود که قبایل در برابر او دست به شورش زده بودند».[13]

 

استاندار ایالت مرزی شمال باختری هند برای نجات حکومت هوادار انگلیس هاشم خان، سران قبایل وزیرستان را به شهر بنو فرا خواند و با تهدید و تطمیع آن ها را وادار گردانید عدم مداخله قبایل خود را در رخدادهای افغانستان تضمین بدهند. مگر، با این هم، وزیری ها هر چه بود، به خانواده های جدرانی ها در گستره خود پناه دادند .

 

حکومت افغانستان با تجرید قبایل شورشی جنوب افغانستان از همتباران شان در هند، از پرداخت پول و خرید برخی از رهبران رسوخمند جدران و از درز اندازی در اردوگاه شورشیان صرفه نمی کرد. در همین راستا برای درز اندازی در اردوگاه شورشیان، میرو خان و محمد سرور که از سوی شاه محمود خان خریده شده بودند، دسته یی را متشکل بر یک هزار جنگجو گرد آوردند و بر نیروهای زمرک خان تاختند. هر چه بود این تدبیر کارگر افتاد و زمرک خان که خواهان جنگ برادر کشی با همقبیله یی های خود نبود، در ماه اپریل 1944 به وزیرستان رفت.

 

پس از رفتن او، جدرانی ها هیات خود را برای آشتی با حکومت به خوست فرستادند. مگر، دولت همه را پیمانشکنانه گرفتار و بازداشت کرد. حکومت افغانستان با زیر پا گذاشتن همه وعده های خود با دستگیر نمودن شمار بسیاری از هواداران زمرک خان، آغاز به اختناق در میان جدران ها نمود.. رهبری افغانستان در ماه جون1944 اعلام نمود شورش را سرکوب نموده و درهم کوبیده است.

 

با این هم، در عمل وضع در نواحی هم مرز با وزیرستان بحرانی مانده بود. چون جدران ها که از رفتار حکومت افغانستان برآشفته و خشمگین شده بودند، برآن شدند تا خیزش تازه یی را برپا نمایند. از این رو، در ماه جون 1944 حکومت افغانستان تلاش ورزید رهبر جدران ها را که از سر احتیاط، موافقت خود را با دیدار رویاروی با شاه محمودخان در دامنه کوه المر (almar ) ابراز داشته بود، بکشد.

 

هنگامی که رهبر قبیله شورشی با رزمندگان خویش در موعد قرار گذاشته شده برای گفتگو با شاه محمود خان فرود آمدند، سربازان افغانی به دستور وزیر حربیه رگباری از آتش تیربار را به روی زمرک خان و همراهان او گشودند. در نبردی که در گرفت، پیروزی با جدرانی ها بود. آن ها با آن که تلفات سنگینی هم دادند، پنجصد میل تفنگ و سه دستگاه تیربار را «غنیمت» گرفتند. شاه محمود با این رفتار خود، اوضاع در گستره قبایل پشتون را از آن چه بود، هم بیشتر پیچیده تر ساخت. روحانیون مسلمان افغانستان، که از چنین برخورد محیلانه دولت بر آشفته و خشمگین شده بودند، آشکارا در پذیرفتن «هدایای» پادشاه خود داری ورزیدند و از اصدار فتوا در برابر شورشیان سر باز زدند. [14]  

 

شاه محمود خان که در تجرید خصمانه از سوی همه لایه های باشندگان بومی قرار  گرفته بود، ناگزیر بود برای ترساندن قبایل مرزی دست به خشن ترین تدبیرها بیازد. روی این منظور، نیروی هوایی افغانستان دژ تسخیر ناپذیر و دست نیافتنی زمرک خان را با خاک یکسان کرد و رحمی هم به بیست باب خانه تحکیم کاری شده هوادارن او نکرد.

 

همزمان با این، سپاهیان دولتی بر مواضع جدرانی ها یورش بردند. مگر در نخستین نبرد سربازان دولتی از تیر اندازی به سوی شورشیان خود داری نمودند و اعلام کردند که «در برابر [برادران] مسلملن خود جنگ نخواهند کرد.»[15] این گونه، حکومت هاشم خان نه تنها نتوانست نیروهای اصلی شورشیان را درهم بکوبد، بل نیز با خطر شورش در ارتش هم رو به رو گردید.

 

 در میانه های جون 1944 پیکی به کابل رسید مبنی بر این که وزیری های نوار «آزاد» به رغم همه تهدیدات حکومت بریتانیا با زمرک خان به تفاهم رسیده اند که بی درنگ پس از برداشت حاصلات همراه با جدران ها در برابر حکومت افغانستان به جنگ بپردازند. برای این مقصد زنگی خان– داماد رهبر شورشی ها آغاز به گفتگو با مسعودها نمود. در ولایت جنوبی هر آن می توانست قیام قبیله صافی آغاز گردد.

 

در این اوضاع خطرناک، رهبری افغانستان بار دیگر تلاش ورزید تا زمرک خان را به دام بیندازد: به او وعده داده شد هرگاه او اسلحه خود را به زمین بگذارد، همه دارایی ها و زمین هایش را به او باز بگردانند. مگر زمرک خان فریب این دام را نخورد.

 

 سراسر تابستان 1944 حکومت هاشم خان به تقویت سپاهیان در افغانستان جنوبی می پرداخت و میلیون ها افغانی برای خرید سران قبایل هزینه می کرد. کابل به زور «زر» بار دیگر توانست بخشی از سران جدران را به سوی خود بکشاند که ظاهر شاه به تاریخ 2 سپتامبر 1944 برای آن ها در کاخ خود (ارگ شاهی) پذیرایی باشکوهی برپا نمود. برای آن آشتی به گونه نهایی با قبایل ولایت مشرقی، حکومت افغانستان دست به عقب نشینی های چشمگیری زد:

1-     انحصار دولتی بر تجارت چوب که منبع مهم درآمد قبایل مرزی شمرده می شد، لغو گردید.

2-     کابل تضمین داد که مالیات  برپایه قیمت های بازار گرفته خواهد شد.

3-     به جدرانی ها این امتیاز داده شد که از جنگجویان خود دسته های شبه نظامی (ملیشای) قبیله یی تشکیل دهند که هزینه نگهداری آن را حکومت بپردازد.[16]

 

این تدبیرها کمک نمودند تا بخش شایان توجهی ازتیره های جدران را با هم آشتی داد و آنان را از زمرک خان جدا ساخت. مگر، وزیری های نوار «آزاد» به پشتیبانی از او ادامه دادند. چیزی که هاشم خان را ناگزیر ساخت برای کمک بار دیگر به انگلیس که در جستجوی دستاویزی برای تسویه حساب با دشمن دیرین خود بود، رو بیاورد.

 

به خواهش حکومت افغانستان، نیروی هوایی بریتانیا همه روستاهایی را که رهبر جدرانی ها می توانست در آن  پنهان شده باشد، در وزیرستان بمباران کرد. استاندار ایالت مرزی شمال باختری به وزیری ها در باره پروازهای هواپیماهای جنگی بر فراز روستاهای آن ها هشدار داد. فرماندهی انگلیس، برای موثریت بیشتر ضربات هواپیماهای بمب افگن عملیات های خود را با ستاد کل نیروهای مسلح افغانستان هماهنگ گردانید.[17]

 

آن ها با مساعی باهمی زمرک خان را وادار ساختند برای چندی از پویایی ها در میان قبایل وزیرستان شمالی دست بردارد که در نتیجه آن اوضاع در مشرقی در دسامبر 1944 با ثبات گردید.

 

هاشم خان و «حواریون» او می دانستند: دلایل اصلی یی که جدران ها و قبایل متحد آن ها را وادار به شورش نموده بودند، رفع نشده اند. از این رو، کمبود خوار بار و مالیات کمرشکن بی چون و چرا در بهار 1945 می توانست رویارویی مسلحانه تازه یی را میان پشتون ها و کابل بر انگیزد. [به همین خاطر مایل بود به شیوه های مسالمت آمیز رو بیاورد-گ.]. مگر ظاهر شاه زیر فشار گروه سیاستمداران «جوان» به رهبری داوود خان، به کاربرد زور گرایید. داوود خان می خواست از بینوایی و ناداری پشتون های شرقی برای آن بهره برداری نماید که طی موعد کوتاهی قبایل رام ناشدنی پشتون جنوبی را تابع حکومت مرکزی بسازد.

 

 هاشم خان و شاه محمود خان که سیاستمداران مجربی بودند، خطرناک بودن این مشی را نیک می دانستند. مگر، ناگزیر بودند از فرمان شاه اطاعت کنند. راستش، هاشم خان که خست و حرص و طمع او در سراسر کشور بنام بود، تلاش چندانی هم به خرچ نداد قاطعانه در برابر داوود خان ایستادگی نماید. زیرا لغو انحصار بر تجارت چوب و کاهش دادن مالیات بر درآمد شخصی او زیان بزرگی را وارد می ساخت.

 

در اوایل 1945 کابل برای سرکوب مسلحانه پشتون ها آماده می شد: به جنوب افغانستان سپاهیان تازه نفس و هواپیماهای نیروی هوایی سوق گردید. افزون بر این، هاشم خان در ماه های فبروری– مارچ 1945 در جلال آباد شخصا گفتگوهایی را با سران قبایل مشرقی انجام داد. توانمندی دیپلماتیک هاشم خان و خرید سرشناس ترین افراد در میان پشتون ها اجازه داد تا اندکی اوضاع را در گستره سرخرود بهبود ببخشد.[18]

 

راستش، هاشم خان نتوانست قبایل صافی و شینواری را با مشی آشتی خود همنوا بسازد و با فرا رسیدن موسم گرما آن ها در برنامه داشتند دست به قیام بزنند. آن ها نیازی به داد و دهش های هاشم خان که حکومت او به رغم همه تضمین ها و قول هایی که داده بود، در دوره های خشکسالی نان مردم را به بهایی ناچیزی می ربود، نداشتند.

 

افزون بر این؛ قبایل در برابر جلب آزموده ترین جنگاوران شان به خدمت سربازی اعتراض داشتند. چون این کار این امکان را از آنان می گرفت تا در برابر مشی تاراجگرانه حکومت مرکزی دست به مقاومت مسلحانه بزنند.

 

با آن که در اوضاع پدید آمده از سرگیری نبردها میان سپاهیان دولتی و قبایل مرزی ناگزیر بود، رویدادها در افغانستان جنوبی بهار 1945 مطابق سناریوی توسعه یافت که کابل فکر آن را هم نمی کرد: در وزیرستان فرستاده امان الله خان خیزش قبایل پشتون را در هر دو سوی مرزهای هند و افغانستان سازماندهی نمود. در جنوبی دسته های وزیری ها و مسعودها که مقصد خود را احیای پادشاهی امان الله خان بر تخت افغانستان اعلام نموده بودند، به جنگ برآمدند. هوادراران پادشاه سرنگون شده تبلیغات گسترده یی را در میان سپاهیان دولتی پخش نمودند با فراخوان افسران و سربازان برای پیوستن به آن ها و دست کشیدن از خدمت به «حکومت هاشم خان که خود را به انگلیسی ها فروخته است».[19]

 

کابل با گسیل نیروهای تازه نفس به خوست و کاربرد نیروی هوایی در برابر امانیست ها توانست به سرعت نیروهای شورشیان را در هم بکوبد. این گونه، خطر شورش باهمی ضد دولتی قبایل جنوبی و مشرقی به پیمانه چشمگیری سست گردید.

 

ظاهر شاه و پیرامونیان او که از رویدادها در خوست ترسیده بودند، می کوشیدند باشندگان افغانستان جنوبی را آرام بسازند. برای این مقصد برای همه سران پشتون که از آغاز جنگ جهانی دوم در پایتخت به بهانه انجام خدمت سربازی به سر می بردند، اما در واقع گروگان بودند، اجازه داداه شد به سرزمین های آبایی خود برگردند. شاید با این کار، حکومت هاتشم خان دچار اشتباه گردید. چون تنها تهدید اختناق بر مالکان، جلو شورش مسلحانه بسیاری از قبایل را در برابر کابل گرفته بود.

 

در ماه جون 1945 قیام مسلحانه پشتون های مشرقی آغاز گردید. صافی ها، شینواری ها، خوگیانی ها و مومندها در برابر دولت تفنگ برداشتند. شورشیان سلطان محمد صوفی (صافی؟) را به عنوان رهبر خود برگزیدند. خواست های این قبایل بس متواضعانه بود:

آن ها بار دیگر بر لغو خریدهای دولتی گندم [که به زور از کشاورزان به بهای پایین پیش از جنگ می ستاندند-گ.] پافشاری داشتند. صافی ها به نشانه وفاداری به خاندان شاهی حتا آماده بودند با نمایندگان دولت به گفتگو بپردازند. مگر، حکومت افغانستان تصمیم گرفت باشندگان مشرقی را به خاطر نافرمانی به خاک و خون بکشاند. رهبری عملیات سرکوبگرانه در جنوبی و مشرقی به داوود خان سپرده شد.

 

 به تاریخ 1 جولای 1945 او به جلال آباد رسید و پس از آشنایی با اوضاع پلان عمومی تعرض در برابر شورشیان را تدوین نمود که مطابق آن چند تیپ ( لوا) ارتش افغانستان می بایستی صافی ها و متحدان شان را از قبایل جنوبی جدا می ساختند تا پس از آن با ضربات هماهنگ کانون های اصلی مقاومت را در دره کنر در هم بکوبند. به تاریخ 6 جولای این عملیات سرکوبگرانه پیروزمندانه انجام شد. چون قبایل مقاومت جدیی ننموده و شتابزده به سوی کوهساران گریختند. [20]

 

داوود خان با درک بیهودگی پیگرد چندین ده هزار کوهنشین مسلح تصمیم گرفت در صفوف شورشیان درز بیفگند و با نیرنگ و حیله سران آن ها را اسیر بگیرد.  برای این مقصد او با سلطان محمد خان وارد مذاکره شد و به او وعده بخشایش کامل را برای همه شورشیان سپرد. با توجه به آن که شورش دیگر سرکوب گردیده بود، رهبر صافی ها تعهد سپرد رزمندگان خویش را رام نماید تا سلاح های خویش را بر زمین بگذارند. صافی ها، شینواری ها و خوگیانی ها با باور به سوگندهای داوود خان، دست از مقاومت برداشتند. مگر، بی درنگ پی از این کار در برابر آن ها اختناق سراسری آغاز گردید. تنها 450 تن از خان های این قبایل را به عنوان گروگان به پاتیتخت فرستادند.

 

در کابل پیروزی دولت را جشن گرفتند. مگر، رهبران افغانستان روحیه جنگی و همبستگی قبایل پشتون را دست کم گرفته بودند و درست ارزیابی ننموده بودند. به تاریخ 16 جولای 1945 صافی ها با به دست آوردن کمک از پشتون های نوار «آزاد» هند بریتانیایی، دست به ضد حمله در برابر سپاهیان دولتی یازیدند. نیروهای شورشیان پیوسته به یاری رسیدن لشکرهای تازه از نوار «آزاد» رو به فزونی داشت. همراه با آن ها مومندها نیز می رزمیدند که به آنان خان دیره کمک می رسانید.  نواب سوات برای کوهنشینان مبارز چند قبضه تیربار فرستاد. روحانیون مسلمان گستره قبایل پشتون برای شورشیان در راه مبارزه در برابر حکومت مرکزی دعا می کردند.

 

سپاهیان دولتی روشن است برای جنگ با چنین ائتلاف نیرومند قبایل مرزی آماده نبودند. کوهنشینان در دسته های کوچک سرکوبگران را به محاصره کشانده و به آنان تلفات سنگینی وارد می آوردند. در آغاز، نیروهای شبه نظامیان را که داوود خان از جمع باشندگان بومی گرد آورده بود، درهم کوبیدند. پس از این، شورشیان به یگان های منظم ارتشی پرداختند. در نبردها با رزمندگان صافی، سپاهیان دولتی بیش از چهار هزار نفر تلفات دادند و آغاز به عقب نشینی نمودند که سر انجام به گریز همگانی انجامید. شورشیان « غنایم» جنگب فراوانی به دست آوردند. آن ها با در دست داشتن جنگ افزارهای لازم به شمول تیربارها و توپخانه شهرهای کنر، اسمار، و چغه سرای را و همه روستاهایی را که در شمال آن ها واقع شده بود، گرفتند. تهدید افتادن جلال آباد به دست دسته های پشتون  پدید آمده بود.[21]

برای جلوگیری از تهاجم جنگجویان قبایل مرزی، حکومت افغانستان ناگزیر بود تدبیرهای فوق العاده یی روی دست بگیرد. به کارزار جنگ شش تیپ (لوا) از سپاهیان دولتی همه هواپیماهای نیروی هوایی توپخانه و نفربرهای زرهی گسیل شدند. داوود خان با مشت آهنیت در میان یگان های در حال عقب نشینی نظم و انتظام را احیا کرد. او شماری از افسرانی را که زیر تاثیر هرج و مرج پا به گریز گذاشته بودند، به دست خود تیرباران کرد.

 

نیروهای تازه نفس و تاکتیک های متهورانه داوود خان توانستند اوضاع را در حومه جلال آباد با ثبات گردانند. مگر، در کابل دیگر به سرکوب سریع قیام در جنوبی و مشرقی امیدی نداشتند. برای این کار ارتش افغانستان ذخایر کافی جنگ افزار و مهمات جنگی نداشت که بخش چشمگیر آن سر از بهار 1944 در نبردها با قبایل شورشی از دست رفته بود.

 

هاشم خان در این اوضاع بحرانی پیگیرانه کوشید جنگ افزارهای مورد نیاز عاجل را از شوروی و انگلیس بخرد. در مسکو این خواهش هاشم خان را با لبخند رد کردند. با آن که جانب افغانی حتا حاضر بود جنگ افزارهای به غنیمت گرفته شده آلمانی را هم بخرد. رهبری شوروی تمایل نداشت در سرکوب قیام توده یی شرکت ورزد.[22]

 

بریتانیای کبیر، برعکس، در حفظ آرامش در مرزهای هند و افغانستان ذینفع بود. از این رو، به تاریخ 13 سپتامبر 1945 نخستین پارتی بزرگ جنگ افزارهای ساخت انگلیس رسید: ده هزار میل تفنگ، پنج هزار میل مسلسل، نهصد هزار عدد گلوله، بیست و پنج دستگاه توپ، پانزده هزار مرمی.[23]

 

به یاری این جنگ افزارها داوود خان امکان یافت بار دیگر اقدامات رزمی پویایی را در برابر صافی ها آغاز نماید. با این هم، حتا با در دست داشتن جنگ افزارهای مدرن و نیروی هوایی، سپاهیان دولتی طی دو ماه نتوانستند شورشیان را شکست بدهند. پشتون های مشرقی مقاومت جانانه یی در برابر نیروهای سرکوبگر انجام دادند. کنون، آن ها دیگر به وعده های حکومت افغانستان باور نداشتند و تا آخرین گلوله می رزمیدند. در ماه اکتبر 1945 صافی ها حتا پیشنهاد شخص ظاهرشاه را با پیام پایان بخشیدند به جنگ رد کردند.

 

زمستان فرا می رسید و پیشبرد اقدامات رزمی در کوهستان ها دشوار می گردید. هم برای شورشیان و هم برای سپاهیان دولتی. در اواخر اکتبر 1945 داوودخان توانست بر صافی ها یک رشته شکست های جدی وارد بیاورد، مگر نتوانست مقاومت آنان را در هم بشکند. در این اوضاع، حکومت افغانستان ناگزیر گردید همه خواست های پشتون های مشرقی را برآورده سازد. حکومت هاشم خان دست به یک عقب نشینی هایی در برابر قبایل مرزی زد و خرید اجباری خوار بار از سوی دولت از روستاییان را لغو نمود و به همه شورشیان عفو عمومی اعلام گردید.

 

رویدادهای آتیه نشان دادند که رهبری افغانستان که با تجربه تلخ آبدیده شده بود، به گونه جدی این تعهدات را رعایت نمود  و با این کار ثبات دیر رس در جنوبی و مشرقی را تامین نمود. شورش سال های 1944- 1945 آزمون بس جدی یی برای افغانستان گردید.

 

دردمندانه تا به امروز داده ها در باره زیانی که به اقتصاد این کشور جنگ ها میان سپاهیان دولتی و قبایل پشتون رساند، به چاپ نرسیده است. با این هم، با اطمیان می توان گمان زد که برای عملیات های سرکوبگرانه در برابر زمرک خان و صافی ها بخش بزرگی از درآمدهای دولتی افغانستان در این سال ها به مصرف رسیده بود.

 

گناهکار اصلی لرزه هایی که کشور را تکان داد، هاشم خان بود. بیش از دوازده سال این سیاستمدار- گرداننده خودکامه حکومت افغانستان بود. هاشم خان عموی شاه و ریش سپید خاندان شاهی، در عمل دولت را رهبری می کرد و ظاهر شاه ناگزیر بود با این کار بسازد. مگر در افغانستان هیچ کسی نمی توانست بر سر قدرت بماند  هرگاه مورد انزجار و تنفر قبایل پشتون قرار می گرفت. در ماه اپریل 1946 هاشم خان ناگزیر گردید کناره گیری نماید.[24]

 

وزیر دربار در پیوند با این موضوع، به باکولین– سفیر شوروی چنین گفت: هاشم خان با رژیم دیکتاتوری خود همه مردم افغانستان را آزرده و خشمگین ساخته بود. به خصوص قبایل کوچی را که تقریبا همه روزه در برابر دولت تفنگ بر می داشتند.[25]سپس وزیر دربار افزود که شاه محمود خان که در میان قبایل کوچی افغان از احترام و محبوبیت برخوردار است، رییس آینده حکومت خواهد بود».

 

رویدادهای توفنده سال های 1944-1945 پیامدهای چشمگیری برای سرنوشت آینده افغانستان داشتند. مقاومت سرسختانه پشتون های جنوبی و مشرقی در برابر مشی تاراجگرانه هاشم خان، ظاهرشاه را وادار گردانید سنگین ترین مالیات ها را لغو نموده و خودسری های شرکت های بزرگ تجاری را [که همه به گونه یی مربوط خاندان شاهی  بودند-گ.] محدود گرداند– چیزی که با منافع همه باشندگان افغانستان همخوانی داشت.

 

افزون بر این، شورش سال های 1944- 1945 بار دیگر ثابت ساخت که بدون کمک «نیروی سومی» به قبایل شورشی در هر دو سوی دیورند، افغانستان و بریتانیای کبیر با اقدامت باهمی می توانند هر گونه شورش نیرومند پشتون ها را خنثی نموده و سپس هم آن را در هم بکوبند و سرکوب نمایند.

 

[1] . یعنی اعمال حکومت؛ گندم، جو، جواری، کچالو و ... را از دهقانان، و چای، بوره، صابون و تیل ... را از بازرگانان به زور به بهای پایین خریده و سپس به بهای گزافی در بازار سیاه به فروش می رساندند.-گ.

[2] . بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد یکم، برگ 246.

[3] . همان جا، برگ 247.

[4] . گزارش زمان، تاریخی 8/2/1944 //  بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد یکم، برگ 247.

[5]. در دوره شاهی، پیش از کودتای هفت ثور، در افغانستان سپاهی به نام ژاندرام وجود داشت که زیر فرماندهی «قوماندانی ژاندارم و پلیس وزارت داخله» بود. مگر، پس از کودتای هفت ثور این تشکیلات از میان برداشته شد.گ.

[6] . گزارش رزدنت استخبارات شوروی در کابل، تاریخی 26/2/1944 // همان جا، برگ 250.

[7] . همان جا

[8] . گزارش رزدنتوری کابل، زیر نام « اوضاع در جنوب» تاریخی21/5/1944 // همان جا، برگ 252.

[9] . گزارش اطلاعاتی از کابل، (ماه می 1944)، // همان جا، برگ 262،

[10] . گزارش رزدنتوری کابل، زیر نام « اوضاع در جنوب» تاریخی22/6/1944 // همان جا، برگ 281.

[11] . بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده شماره 31252، « قبایل افغانستان»، برگ 65.

[12] . در این جا، برخورد دوگانه انگلیسی ها با مساله مداخلات قبایل پشتون آن سوی خط دیورند در امور داخلی افغانستان به روشنی دیده می شود. در دوره امان الله خان (که مخالف سیاست های بریتانیا بود)، انگلیسی ها نه تنها جلو سرازیری جنگجویان قبایل پشتون هند بریتانیایی و مخالفان امان الله خان را به خاک افغانستان برای اشتراک در جنگ های داخلی کشور نگرفتند، بل نیز از دادن هیچگونه کمک به آنان و تشویق و ترغیب پنهان و آشکار شان برای سرنگونی امان الله خان دریغ نکردند، تا این که او را بر انداختند.

پسان ها همین گونه مداخلات در سناریوی دیگری برای سرنگونی امیر حبیب الله خان کلکانی (که او هم شخص دلخواهی برای تامین منافع انگلیسی ها در افغانستان نبود)، تکرار شد. هر چند هم انگلیسی ها در ظاهر اعلام بی طرفی نموده بودند و پیوسته اعلام می نمودند که در امور داخلی افغانستان مداخله نخواهند کرد، در عمل، با باز گذاشتن دست جنگجویان قبیله یی هند بریتانیایی در مداخله به امور داخلی افغانستان و تجهیز و تمویل آنان و بر انگیختن شان در کمک به نادر خان؛ زمینه سرنگونی امیر حبیب الله خان کلکانی و رویکار آمدن نادر خان را فراهم گردانیدند.

بر عکس، در آینده، هر باری که کمک قبایل وزیری و مسعود به شورشیان ولایات جنوبی و مشرقی، خطر بر افتادن و سرنگونی رژیم هوادار انگلیس هاشم خان را در کابل در بر می داشت، از هیچ ترفندی به شمول بستن مرزها، بمباران روستاهای مرزی و به خاک و خون کشیدن خانه های شورشیان، و تهدید پیوسته آن ها صرفه نمی کردند. این است درس عبرت تاریخ برای آینده این سرزمین.–گ.

[13] . این که قبایل جنگجوی مرزی نیروی مهیبی دارند، جای تردید نیست. مگر، آن چه سفیر انگلیس در باره آن مهر خاموشی بر لب زده و سخن نگفته بود، این بود که در هر دو مورد این قبایل افغانی نبودند که به تنهایی توانسته باشند امیر امان الله خان و یا امیر حبیب الله خان کلکانی را بر انداخته باشند و یا در زمینه براندازی آن ها تصمیم گرفته باشند. نیروی آن ها آشکارا برای این کار بسنده بود. همچنان از دیدگاه سازمانی با توجه به پراگندی قبایل و موجودیت اختلافات گوناگون در میان شان، چنین چیزی ممکن نبود. تازه بخشی از قبایل در هر دو مورد- هوادار امان الله خان و امیر حبیب الله خان بودند.

این جنگجویان قبایل هند بریتانیایی بودند که با اشاره انگلیسی ها و پشتیبانی همه جانبه شان و با کار گردانی آن ها از پشت پرده، بر پایه یک راهبرد سنجیده شده و برنامه ریزی شده در هر دو مورد، زمینه ساز براندازی هر دو امیر از اورنگ پادشاهی گردیدند.

عین سناریو در تایخ نوین کشور، در برابر چشمان ما در سیمای دیگری پیاده شد. طالبان افغانی (که دست پرورده مدارس وهابی پاکستان بودند)، به یاری و مشارکت بلافصل پشتون های پاکستانی و تند روان عرب و با کارگردانی مستقیم پاکستان و پشتیبانی مالی و سیاسی اعراب و کشورهای غربی توانستند بخش بزرگ کشور به شمول پایتخت را بگیرند.–گ.

[14] .یادداشت صورت مجلس دیدار باکولین- سفیر شوروی در کابل با اسکوایر- سفیر انگلیس، تاریخی 27/7/1944 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، 1944، پرونده ویژه 26، کارتن 206، پوشه 5، برگ 47. 

[15] . بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده « قبایل»، جلد یکم، برگ 259،

[16] . گزارش اجنتوری از کابل، تاریخی 15/6/1944 // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد یکم، برگ 285.

[17] . گزارش اجنتوری از کابل، تاریخی 8/10/1944  // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده شماره 31252 « قبایل افغانستان»، برگ 138.

[18] . یادداشت صورت مجلس سامیلفسکی با اسکوایر، تاریخی 6/12/1944 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1944، پرونده ویژه 26، کارتن 208، پوشه 2، برگ 82..

[19] . گزارش اجنتوری از کابل، تاریخی 9/2/1945 // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده «قبایل»، جلد یکم، برگ 337.

[20] . گزارش «اوضاع در ولایت مشرقی«، تاریخی 25/8/1945 // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده شماره 31252 ، «قبایل افغانستان»، برگ 239 .

[21]. یادداشت گزارشی فیتین عنوانی ویشینسکی- معاون وزیر امور خارجه شوروی تاریخی 10/11/1945. // همان جا، برگ 265.  

[22] . شگفتا که در دوره امان الله خان همین رهبری شوروی نه تنها حاضر گردیده بود در سرکوب قیام های «توده یی» (هر چند هم برپا شده با کارگردانی انگلیسی ها و روحانیون واپسگرا) مشارکت ورزد و به دولت امان الله خان نه تنها پارتی های بزرگ جنگ افزار بدهد، بل نیز بر پایه برخی از داده ها، هواپیماها و خلبانان شوروی در بمباران قبایل شورشی سهم بگیرند. مگر، این بار از دادن جنگ افزار به حکومت تحت الحمایه انگلیس هاشم خان به بهانه عدم تمایل در سرکوب «قیام توده یی» سر باز زدند. 

بر عکس، انگلیسی ها در دوره امان الله خان از رسیدن پارتی های اسلحه خریداری شده از سوی امان الله خان از اروپا به افغانستان جلو گیری کردند و به بهانه بیطرفی در جنگ افغانستان آن ها را در بندرهای هند نگه داشتند. اما این بار برای حمایت از حکومت دست نشانده هاشم خان با همه توان به کمک آن شتافتند.

به هر رو، به روشنی دیده می شود که سیاست های قدرت های بزرگ دربست در چهارچوب منافع و مطامع سیاسی و استراتیژیک شان است و سایر مسایل نمایشی بیش نیست.-گ.

[23] . گزارش اجنتوری از کابل، تاریخی 13/9/1945 // بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده « قبایل»، جلد یکم، برگ 407.

[24] . بایسته است نشاندهی کنیم که در پهلوی ملاحظات سیاست داخلی، دلایل دیگری هم بودند– بیشتر در پیوند با سیاست های جهانی، که کنار زدن هاشم خان را از «اورنگ شهریاری» محتوم می گردانیدند. از جمله این که پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده امریکا به عنوان یک ابر قدرت تازه تبارز نموده بود و جانشین امپراتوری کهنه کار بریتانیا گردیده، با شعارهای دلپذیر دمکراسی و آزادی و لیبرالیسم پا به عرصه کشاکش های جهانی گذاشته بود.

در این سوی جهان، اتحاد شوروی با شعارهای رهایی توده های رنجبر از زیر یوغ امپریالیسم جهانی و ارتجاع و استبداد قرون وسطایی داخلی با نیروی هر چه تمامتری پا به میدان کشاکش های جهانی گذاشته بود و عصری نوی آغاز گردیده بود که همراه بود با رقابت دو اردوگاه سوسیالیستی و سرمایه داری و اوج گیری مسابقات تسلیحاتی و...

در چنین اوضاعی، حکومت ارتجاعی و استبدادی مطلقه هاشم خان که به وابستگی به انگلیس شهرت داشت و در نزد مردم منفور بود، دیگر کارایی نداشت و باید جای خود را به یک حکومت دیگر می داد. حکومتی که می توانست همپا با نیازهای عصر مدرن بجنبد.

در این برهه، بخشی از مردم افغانستان که از رقابت های دیرینه روسیه و انگلیس و جفاهای این دو ابر قدرت خسته شده بودند و با شکست آلمان امیدواری دیگری هم نداشتند، چشم امید به امریکا دوخته بودند. مگر، دیری نگذشت تا پی ببرند که به سوی سراب شتافته اند. درست همین بود که بخش دیگری چشم به نیروی «رهایی بخش» شوروی بستند و گروه سوم هم «خط سوم» اسلامگرایی را میان امپریالیسم و کمونیسم برگزیدند. این بود که افغانستان به آوردگاه کشاکش های ایدئولوژیک میان این سه نیرو واقع گردید که تا به امروز ادامه دارد.-گ.

[25] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1946، پرونده ویژه 28، کارتن 210، پوشه 2، برگ 54.

 



نویسنده: پروفیسور داکتر یوری تیخانف
گزارنده: عزیز آریانفر

9 می 2010
  
  
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net