نبرد افغانی استالین - بخش های ٣٤ تا ٣٦ بازگشت برویۀ نخست

 

نبرد افغانی استالین

سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون

 

 

بخش سی و چهارم

درد سرِ اگریمان (اعتماد نامه) هینیتگ

 

رویدادها در مرزهای هند و افغانستان، لندن را برآن واداشت تا پیگیرانه تر از مسکو بخواهد اقدام باهمی یی را برای برون راندن آلمانی ها و ایتالیایی ها از  افغانستان پیش گیرند.

 

انگلیسی ها از این که هاشم خان به رغم «دو مارش»[1] لندن، از پذیرش هینتیگ به عنوان سفیر در کابل سر باز نزد، بس نگران شده بودند. هینتیگ- دیپلمات جاسوس با تجربه بزرگ پویایی های ویرانگرانه در کشورهای خاور زمین بود و می توانست حتا با منابع اندک و با شمار کم اجنت ها درد سرهای بزرگی را برای انگلیسی ها در گستره قبایل پشتون بیافریند.

 

به نوبه خود، در برلین می دانستند که فشار بریتانیا بر هاشم خان پس از «حادثه لوگر» به شدت افزایش یافته است و هرگاه شوروی هم از تقاضای بریتانیا [در زمینه نپذیرفتن اعتماد نامه (استوار نامه) هینتیگ-گ.] پشتیبانی نماید، حکومت افغانستان چاره یی جز از خود داری از پذیرش هینتیگ نخواهد داشت و استوار نامه وی را نخواهد فرستاد.

 

هینتیگ- «سفیر نو» رایش سوم، برای رفتن به کابل بسیار شتاب داشت تا دیپلمات های بریتانیا را در برابر عمل انجام شده قرار بدهد. از همین رو، او در تابستان 1941 (بر پایه اطلاعات استخبارات شوروی) به تهران آمد که از آن جا آمادگی رفتن به کابل را بگیرد. آمدن او می توانست به پیمانه چشمگیری دستاوردهای اندوهبار «حادثه لوگر» را برای آلمانی ها هم در بُعد سیاسی و هم در زمینه گسترش اقدامات خرابکارانه در برابر بریتانیا در هند، جبران نماید و بزداید. در پیوند با این، تابستان 1941 میان قدرت های بزرگ درگیر، پیرامون شخصیت هینتیگ کشاکش پر هنگامه دیپلماتیک درگرفت.

 

به تاریخ بیستم جولای 1941 کریپس بنا به رهنمود ایدن با مولوتف دیدار و به او یادداشتی را تقدیم کرد که در آن آمده بود: «حکومت همایونی بریتانیا کاملا از آن خطری که در باره آن سخن در میان است آگاهی دارد و گاه گاهی به تنهایی در زمینه زدایش آن بذل مساعی می نماید که تا کنون ناموفق بوده است. [تا کنون اقداماتی-گ.] به مقصد متقاعد ساختن حکومت افغانستان و ایران مبنی بر کاهش دادن شمار آلمانی هایی که در این کشورها به سر می برند، [انجام داده ایم که چندان موثر نبوده است-گ.].

 

با توجه به این که مساله به افغانستان مربوط می شود، حکومت همایونی با تقرر چندی پیش آقای فن هینتیگ (که میسیون آلمان را در سال های جنگ جهانی اول 1914- 1916 در کابل رهبری می کرد و در این اواخر سرگرم توطئه ها با پیر شامی (سعد گیلانی) در مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی است) به کرسی سفارت آلمان در کابل، با نگرانی ویژه یی برخورد می نماید. حکومت همایونی این کار را نشانه آشکاری می پندارد دال بر فرمانبری افغان ها از آلمان».[2]

 

سپس در یادداشت انگلیسی ها، دستاویز «فشار اقتصادی» بر کابل برای وادار  ساختن آن  مبنی بر بازنگری در تمایل آن در دادن استوار نامه به هینتیگ ارائه گردید بود. بریتانیا به شوروی پیشنهاد نمود همزمان بازرگانی با افغانستان را برهم بزنند و از صدور مواد نفتی به آن کشور خود داری نمایند و این گونه تحریماتی گزنده وضع نمایند.

 

در یادداشت کریپس آمده بود که «هرگاه کابل گوش شنوایی نداشته باشد، می توان به عنوان تدبیرهای وادار کننده از این هم سختگیرانه تر، در پهلوی «محاصره کامل اقتصادی»، کارزار گسترده رادیویی را مبنی بر نکوهش حکومت هاشم خان راه اندازی کرد». [3]

 

حکومت بریتانیا، با ابراز آرزومندی در زمینه همکاری های تنگاتنگ میان لندن و مسکو در زمینه راه اندازی «دو مارش» باهمی دیپلماتیک در افغانستان، پیوست این سند، (آشکارا با بی اعتمادی به همپیان نو خود- شوروی) پیش نویس مسوده یادداشت اعتراضیه سفارت شوروی در کابل در برابر حضور «شمار بیش از حد زیاد کولونی آلمانی در افغانستان» را ارائه نموده بود.[4]

 

مولوتف اظهار داشت که حکومت شوروی مساله افغانستان را بررسی می نماید و پاسخ آن را خواهد داد. چنین بر می آید که برای کاخ کرملین این نکته خوشایند نبود که انگلیسی ها هدف اصلی «دو مارش» باهمی را- «مساله هینتیگ» قرار داده بودند و تنها پس از آن موافقت نموده بودند برای اخراج شهروندان آلمانی و ایتالیایی از افغانستان، گام هایی بردارند.

 

روشن است، انگلیسی ها را می شد درک کرد: هینتیگ در سال های جنگ جهانی یکم در گستره قبایل پشتون، بیش از اندازه برای آنان زیان رسانده بود. مگر برای شوروی مهم تر بود اجنتوری فاشیستی را در افغانستان شمالی از میان ببرد- جایی که در سال های 1915-1916 «جاسوس آلمانی با پاسپورت دیپلماتیک» پویایی چندانی از خود نشان نداده بود. از این رو، تصمیم مبنی بر موافقت نمودن و برآورده ساختن خواهش حکومت بریتانیا فورا گرفته نشد. با آن که کریپس بارها برای مولوتف در باره یاداشت تاریخی بیستم جولای 1941 خود گوشزد و یادآوری می کرد. مبارزه باهمی در برابر آلمان فاشیستی و همپیمانان آن، مستلزم هماهنگی تنگاتنگ متحدان در همه عرصه ها به شمول عرصه استخبارات بود.

 

تهدید باالقوه فاشیستی به هند که برای انگلیسی ها بس ترسناک بود، آغاز همکاری میان سرویس های ویژه شوروی و بریتانیا را سرعت بخشید. در روزهای پایانی ماه جولای 1941، سفیر بریتانیا در مسکو با استالین دیدار و مساله همکاری سازمان های اطلاعاتی دو کشور را در برابر آلمان فاشیستی بررسی کرد و موافقت اصولی او را در زمینه آمدن نماینده استخبارات بریتانیا به مسکو برای عقد سازشنامه همکاری با کمیساریای خلق در امور کشوری، به دست آورد.[5]

 

فریزر تیتلر- سفیر بریتانیا در کابل، نیز مانند همتای خود در مسکو، رهنمودی از لندن به دست آورد مبنی بر این که هر آن چه را که ممکن است انجام بدهد تا آمدن هینتیگ به کابل، بر هم بخورد. تیتلر، بی درنگ به تاریخ 21 جولای از سفارت شوروی بازدید و به آگاهی سفیر میخاییلف رسانید که هنگام بازداشت برندت و کشته شدن اوبر دورفر، از نزد آنان هفت دستگاه تیربار، شماری تفنگچه و مرمی، به چنگ [نیروهای انتظامی افغانی] افتاده بود.[6]

 

سپس، او رهنمود حکومت خود به کریپس– سفیر انگلیس در مسکو را مبنی بر این که در پی به دست آوردن موافقت حکومت شوروی در زمینه وارد آوردن فشار باهمی بر هاشم خان به مقصد وادار ساختن او برای رد اگریمان هینتیگ برآید، به آگاهی میخاییلف رسانید و کوتاه پیرامون مدارکی که استخبارات بریتانیا در باره هینتیگ  برای بی اعتبار ساختن او در نظر حکومت افغانستان گرد آوری نموده بود، روشنی انداخت. فریزر تیتلر در این حال به ویژه روابط تنگاتنگ هینتیگ را با پیر شامی و امانیست ها خاطر نشان ساخت.[7]

 

روشن است میخاییلف تا به دست آوردن رهنمود های کاخ کرملن نمی توانست کدامین گامی در پشتیبانی از تقاضا های انگلیس ها در قبال حکومت افغانستان بردارد. از این رو، فریزر تیتلر ناگزیر بود به تنهایی عمل کند. این بود که   به تاریخ 26 جولای 1941 به حضور هاشم خان [که در آن هنگام فرمانروای راستین کشور بود-] « باریاب» گردید. هاشم خان او را همراه با سردار نعیم خان- معاون صدرات و نجیب خان- مدیر اداره سیاسی وزارت خارجه [(داکتر نجیب الله تور وایانا- مدیر عمومی سیاسی وزارت خارجه)-گ.]  پذیرفت. حضور این دو در گفتگوها، برای فریزر تیتلر نوید بخش نبود و پیام خوشی به همراه نداشت. چون خواستار پیوستن قبایل پشتون نوار «آزاد» هند بریتانیایی به افغانستان بودند و از همین رو هوا دار آلمان بوده و گرایش های ژرمانوفیلی داشتند.

 

دیپلمات انگلیسی در آغاز گفتگوها، به نمایندگی از حکومت متبوع خود در باره پویایی های خصمانه بریتانیاستیزانه آلمانی ها در افغانستان با اشاره به «حادثه لوگر» سخن گفت و کوشید هاشم خان را متقاعد گرداند تا از دادن استوار نامه (اعتماد نامه) به هینتیگ خود داری ورزد. تیتلر دو ساعت آزگار کوشید به مقصد خود دست یابد. مگر بیهوده.

 

 روز دیگر، پس از این دیدار،تیتلر با اندوه و افسوس، دلگیرانه به میخاییلف گفت که «از هاشم خان دوستانه خواستم تا اگریمان صادر شده از سوی افغان ها به هینتیگ– سفیر نو آلمان را پس بگیرد... سپس با ارائه مدارکی که هینتیگ را نزد وی سخت بی آبرو می ساخت، نشاندهی نمودم که هینتیگ بی چون و چرا در این جا (در کابل) به پویایی های خصمانه ضد شوروی، انگلیس و افغانستان خواهد پرداخت. مگر او قاطعانه رد کرد اگریمان صادر شده به او را باز پس بگیرد و اعلام نمود که «حکومت افغانستان نمی تواند با دیکته دیگر کشورها عمل کند. چون یک کشور مستقل است».[8] و سپس اظهار داشت که: «پلیس افغانستان یک آلمانی را کشته و دیگری را زخمی نموده است و با این کار، حکومت افغانستان نشان داده است که به گونه جدی از موقف بی طرفی پیروی می نماید».[9]

 

سر انجام، ناچار هاشم خان را تهدید به محاصره اقتصادی [افغانستان-گ.] نمودم که پس از آن گفتگوها ناگهان پایان یافت.

 

هر چه بود، با آن که سفارت شوروی از «دو مارش» سفیر انگلیس پشتیبانی نکرده بود، دیپلمات های شوروی در کابل، تماشاچی های بیطرفی در کشمکش در حال شکل گیری میان افغانستان و انگلیس نبودند. میخاییلف به تاریخ 28 جولای 1941 گزارش محرمانه یی در باره پویایی های اجنت های فاشیستی در افغانستان به وزارت خارجه شوروی- به مولوتف فرستاد. این سند بر پایه داده های استخبارات شوروی- دقیق تر بر مواد بایگانی «ویژه» کارپف -رایزن نظامی سفارت شوروی، تدوین گردیده بود.

 

در گزارش آمده بود که حکومت افغانستان از حمله آلمان فاشیستی بر شوروی شادمان است. چون در پیوند با آن- به پنداشت رهبری افغانستان- تهدید حمله شوروی بر افغانستان رفع گردیده است. افزون بر این، در کابل باورمند هستند که آلمان به زودی شوروی را شکست خواهد داد که پس از آن دیگر نخواهد توانست به سان کشور واحدی موجودیت داشته باشد. این کار به افغانستان امکان خواهد داد بخش چشمگیر آسیای میانه را بگیرد[10].

 

باورمندی خاندان شاهی در پیروزی آلمان به آن پیمانه بزرگ بود که ظاهر شاه و هاشم خان در نخستین روزهای جنگ دست به یک رشته اقدامات شوروی ستیزانه یازیدند که در گزارش میخاییلف در باره آن به تفصیل آمده بود.

برای نمونه، ظاهر شاه پس از 22 جون 1941 از پول خود دوازده هزار افغانی را برای برپایی مراسم دعا و شکرگزاری در نیایشگاه های کابل در پیوند با درگرفتن جنگ میان شوروی و آلمان نذرانه داده بود.

 

بر پایه اطلاعات سفارت شوروی، هاشم خان به تاریخ 25 جون 1941 ابراز ادشته بود: «بسیار خوب شد که شوروی با آلمان وارد جنگ گردید. شوروی در نتیجه جنگ، از یک کشور واحد به چند پارچه فرو خواهد پاشید[11] و بسیار ناتوان خواهد گردید. در افغانستان شمار بسیار مهاجران شوروی بود و باش دارند. آن ها آرزومند بازگشت به میهن شان هستند. باید به آنان در این زمینه کمک کرد».[12] [...و افزود:-گ.] «باید افغان ها برای جنگ آمادگی بگیرند. باید وسیعا در میان مردم این اندیشه را پخش کرد که مسلمانان به خاطر کشتن کافران به بهشت می روند». [13]

 

میخاییلف با تکیه بر داده های اطلاعاتی، نمونه های فراوانی را آورده بود دال بر آمادگی حکومت افغانستان برای جنگ ممکنه با شوروی، در باره پویایی های خرابکارانه اجنتوری فاشیستی در افغانستان و نیز بر جان دو باره یافتن جنبش «باسماچیان» نشاندهی نمود. کاخ کرملین را به ویژه آن فاکت پریشان کننده آزار می داد که حکومت افغانستان به تاریخ های 23 و 30 ماه جون به سفیر شوروی «ادامه مشی دوستانه در قبال شوروی» را اعلام داشته بود. مگر به بهانه های گوناگون و رنگارنگ، اعلام «بی طرفی افغانستان در جنگ جهانی دوم» را به تعویق می افگند.[14] در یک سخن، نزد دیپلمات های شوروی این تصور پا می گرفت که افغانستان آماده است در برابر شوروی بجنگد.

 

روشن است در روزهای «تیره و تار» تابستان 1941، توجه اصلی سازمان های اطلاعاتی شوروی در افغانستان به رخدادهای روان در کابل و در افغانستان شمالی «میخکوب» شده بود. با این هم، پویایی های خرابکارانه سازمان های اطلاعاتی کشورهای محور در نوار «آزاد» قبایل پشتون هند بریتانیایی نیز یکی از مهم ترین محورهای کار استخبارات شوروی در افغانستان مانده بود. همین بود که و. کارپف- رایزان نظامی سفارت شوروی، به رغم اوضاع پیچیده در کابل، به تاریخ های 29-30 ماه جولای 1941 خطر کرد برای بازیابی چگونگی «حادثه لوگر» از قندهار[15] بازدید نماید.[16]

 

اوضاع نگران کننده و پریشان کننده در افغاستان، رهبری شوروی را وادار گردانید در میانه های تابستان 1941 ماموران اطلاعاتی دارای تجربه کار در افغانستان را به کابل گسیل بدارد. به تاریخ 9 اگست 1941 (به گمان بسیار به دستور مستقیم استالین)، م. الله وردی یف- رزدنت (رییس سرویس اطلاعات) جدید استخبارات خارجی شوروی که در سال های جنگ داخلی شبکه جاسوسی یی را در پامیر تنیده بود و در سال های 1934- 1936 کامیابانه «زیر پوشش دیپلماتیک» در افغانستان کار کرده بود، به کابل آمد.[17]

 

الله وردی یف، با پاسپورت دیپلماتیک، در کرسی دبیر اول سفارت شوروی (با نام مستعار «م. الماسف» و نام استخباراتی«زمان») به کابل آمد. «الماسف» را حکومت افغانستان و دیپلمات های خارجی در کابل در دوره حضور قبلی اش در افغانستان  هم به همین نام خانوادگی می شناختند. در همین هنگام، بیزروکف- مامور اطلاعاتی دیگر شوروی، به سِمّت نماینده جدید «وستوک انتورگ»- شرکت بازرگانی خارجی شوروی در افغانستان، گماشته شد که به او وظیفه داده شده بود بر دسیسه های فاشیستی در میان باسماچیان در افغانستان شمالی کنترل اعمال نماید.

 

دیدارهای پیهم و پیوسته میان دیپلمات های شوروی و بریتانیایی در کابل، هاشم خان را متقاعد گردانید که شوروی و انگلیس در پی تدارک «دو مارش» باهمی یی به مقصد وادار ساختن [او به بیرون راندن جاسوس های کشورهای محور از افغانستان-گ.] و برهم زدن پویایی های اجنتوری فاشیستی در آن کشور اند. از این رو، به تاریخ 31 جولای 1941 با پیلگر دیدار و مصرانه از او خواهش نمود تا ماجراهایی از دست «حادثه لوگر» دیگر تکرار نشود.  چون «در شرایط ناآشنایی با محل و مردم و فعالیت های شبکه های گسترده جاسوسی انگلیس، چنین ماجراجویی ها، محکوم به شکست اند».[18] 

 

سپس، هاشم خان به سفیر آلمان اعلام نمود که در اوضاع پدید آمده، آمدن هینتیگ به کابل ناممکن می باشد. هاشم خان برای این که پیامدهای این خود داری را در برلین نرمتر ساخته باشد، به پیلگر وعده نمود هنگامی که «وریرماخت» به مرزهای افغانستان برسد، قبایل مرزی پشتون را در برابر انگلیس برخواهد انگیخت و همدست و همپیمان آلمان خواهد گردید.[19]

 

این سان، حکومت افغانستان عملا بازی دیپلماتیک امیر حبیب الله خان را در دوره جنگ جهانی یکم، تکرار کرد: نهانی با آلمانی ها همدست شده، در انتظار برنده جنگ ماند. هرگاه این نکته را که مجید خان زابلی در 1941 در آلمان کوشیده بود سرمایه های خاندان شاهی را از راه سویس به امریکا انتقال دهد، در سنجش بگیریم، آنگاه پی می بریم که ترفندی که هاشم خان برگزیده بود، یگانه راه ممکنه بود.

 

به تاریخ یکم اگست1941، افغان ها تصمیم خود مبنی بر عدم موافقت با تقرر هینتیگ به عنوان سفیر آلمان در کابل را به آگاهی فریزر تیتلر رسانیدند.[20]

 

حکومت شوروی با آن که هنوز از تصمیم افغانستان آگاهی نداشت، با در دست داشتن اطلاعات در باره تکاپوهای اجنتوری های فاشیستی در افغانستان، تصمیم گرفت خواهش لندن را در باره «دو مارش» باهمی در کابل، برآورده سازد. مولوتف به تاریخ یکم ماه اگست 1941 کریپس را به حضور پذیرفت و موافقت اصولی کاخ کرملین را در حمایت از بریتانیا در «مساله اگریمان هینتیگ» به اطلاع او رساند.[21]

 

در همین دیدار، سفیر انگلیس به مولوتف اعلام داشت که «او یکی از افسران سازمان اطلاعات بریتانیا را به مسکو فرا خوانده است که به تاریخ های سوم یا چهارم اگست خواهد رسید».[22] سپس، او فهرستی از مسایلی را پیشکش کرد که نماینده سازمان اطلاعات بریتانیا بایست با همتایان شوروی خود بررسی نماید: انجام عملیات های ویرانگرانه در برابر آلمان «در سراسر گیتی»، مبادله اطلاعات سازمان های استخباراتی و تعیین جاهای همکاری. کریپس اظهار  داشت: «دو طرف باید تعهد بسپارند تا ساختارهای سازمان های خود را برای یک دیگر فاش بسازند». برای حفظ محرمیت، قرار شد که در گفتگوهای تیلفونی میان سفارت بریتانیا و کمییساریای خلق در امور خارجی، نماینده استخبارات انگلیس خود را «دوست شخصی سفیر» معرفی نماید.

 

مولوتف با درک این که رویدادها در مرزهای هند و افغانستان، آمدن «دوست سفیر» را به مسکو سرعت بخشیده بودند، به تاریخ 5 اگست 1941 نامه های بریکمن را در رابطه با پویایی های اجنتوری های فاشیستی که از سوی ماموران اطلاعاتی شوروی در نوار «آزاد» قبایل هند بریتانیایی به دست آمده بود، به دسترس کریپس گذاشت. در این دیدار، سفیر بریتانیا به مولوتف اطلاع داد که حکومت افغانستان از دادن اگریمان به هینتیگ منصرف گردیده است و در پیوند با آن، دیگر  نیازی به «دو مارش» باهمی شوروی و انگلیس در کابل نیست.

 

پس از «حادثه لوگر» و خود داری افغانستان از پذیرفتن هینتیگ به عنوان سفیر آلمان در کابل، در برلین تصمیم گرفتند در افغانستان محتاط تر عمل کنند  و تا فرا رسیدن «روز موعود» اجنتوری خود را در این کشور نگهدارند.

 

از این رو، ریبنتروپ به تاریخ 9 اگست 1941 تلگرامی را به این شرح به میسیون آلمانی در کابل فرستاد:«در حال حاضر، انگلیس و روسیه شوروی فشار نیرومندی را بر حکومت افغانستان وارد می آوردند و آن حکومت را بر انجام اقدامات در برابر اتباع رایش در افغانستان بر می انگیزند. در این اوضاع، از شما خواهشمندم.... از  انجام هر گونه «اقدامات» خود داری ورزید تا با روی دادن کدامین حادثه، بهانه یی به دست انگلیسی ها و روس ها ها نداده و با مقاصد آنان مساعدت نکنید».[23] 

 

به هر رو، پویایی های شبکه های جاسوسی فاشیستی در افغانستان، تهدید جدی یی را برای موقف بریتانیا در گستره قبایل پشتون آفریده بود. از این رو، انگلیسی ها شتابزده برای برپایی همکاری با شوروی، به مقصد جلوگیری از  آمدن هینتیگ به کابل، گام هایی برداشتند. جانب انگلیسی در امر برپایی تماس های تنگاتنگ میان سازمان های اطلاعاتی شوروی و انگلیس در کشورهای خاورمیانه پیش دستی نمود. چون در لندن ناممکن بودن زدودن «ستون پنجم» فاشیستی را در افغانستان بدون همیاری شوروی می دانستند. نفس فاکت برپایی تماس های تنگاتنگ میان میسیون های شوروی و بریتانیا در کابل، حکومت افغانستان را ترسانده، آن را وادار گردانید تا اگریمان صادر شده برای هینتیگ برای آمدن به کابل را باز پس بگیرد. در نتیجه، اجنتوری آلمان در هند و افغانستان، از رهبری محروم گردید که برخوردار از تجربه بزرگ پیشبرد عملیات های خرابکارانه در کشورهای خاور بود. 

 

بخش سی و پنجم

ببر برای پرش آماده می شود

 

پس از ناکامی «ابویر» (سازمان اطلاعات نظامی آلمان هیتلری) در وادی لوگر هم، در برلین از اندیشه برانگیختن شورش بزرگ ضد بریتانیایی در مرزهای شمال باختری هند دست بردار نبودند.  تلگرام تاریخی 9 اگست 1941 ریبنتروپ امر به احتیاط کاری می داشت. مگر عملیات «ببر» را ملغی قرار نمی داد.

 

افزون برآن، اوضاع نظامی- سیاسی در جبهه خاوری– جایی که ویرماخت (نیروهای مسلح آلمان هیتلری) به مسکو نزدیک می شد، خوشبینی رایش سوم را بر می انگیخت. در پهلوی این، در گستره  نوار «آزاد»، اوضاع به گونه روز افزونی انفجار آمیز می شد: فقیر ایپی در وزیرستان به مبارزه در برابر انگلیسی ها ادامه می داد. مومندها، و افریدی ها هر آن آماده قیام بودند و آلمانی ها در افغانستان «ستون پنجم» نیرومندی داشتند. همه این ها به آلمانی ها امکان می دادند به پیروزی پلان ماجراجویانه خویش امیدوار باشند.

 

برای انجام کامیابانه اقدامات ویرانگرانه در برابر هند بریتانیایی، به هماهنگی تنگاتنگ اداره سیاست خارجی آلمان با سرویس های ویژه فزونشمار آن کشور نیاز بود. در پیوند با این، در وزارت خارجه آلمان در چهارچوب دفتر اطلاعات یک دفتر فرعی دیگر ایجاد گردید. ارگان نو «کارگروه هند» نام گرفت که رهبری آن به دست آدم تروت تسوزولتس بود.[24]همه مسایل مربوط به پویایی های اجنتوری فاشیستی در افغانستان و هند در وزارت خارجه آلمان را معاون ریبنتروپ –ویلهلم کپلر- دبیر دولتی، پیش می برد.[25]

 

نقش کلیدی در انجام عملیات «ببر» را می بایستی سازمان زیر زمینی ناسیونالسیت های هندی ایجاد شده از سوی بهارت رام در هند بازی می نمود. بوس- رهبر اسمی آن گردید. مگر، عملا رهبر آن بهارت رام بود. چون آلمانی ها وایتالیایی ها بوس را از کابل با پاسپورت اورلاندو ماتسوتی- مخابره چی رمزیاب سفارت ایتالیا بیرون آورده بودند، از این رو، این سازمان در اسناد آلمانی زیر نام «سازمان ماتسوتی» آمده است و از بهارت رام بیشتر در پهلوی نام مستعار اصلی اجنتوری اش- رحمت خان، چونان «دبیر سازمان ماتسوتی» و یا «آدم ماتسوتی» نام برده می شود.

 

در این کلمه چینی ها، اشتباه بزرگ سازمان های ویژه فاشیستی در ارزیابی شخصیت بهارت رام (که پیش از هر چیزی یک کمونیست هندی بود و اجنت کمینترن و درست پس از آن در گام دوم- «همراه بر» و نفر مورد اعتماد بوس)؛ نهان بود.

 

همکاری گروه «کیرتی» با بوس- رهبر «بلوک پیشتاز» موقتی بود و ناگزیر می بایستی پس از حمله آلمان بر شوروی پایان می یافت. مگر به کدام دلیلی[(شاید دستوری، به اشاره شوروی ها برای این که پیوسته کماکان در روشنی تکاپوهای نمایندگان «کیرتی» در کابل و در نتیجه- آلمانی ها در افغانستان و هند باشند)-گ.] پایان نیافت... و دیپلمات ها و جاسوسان کشورهای محور در کابل، به هیچ چیزی سوء ظن پیدا ننمودند! عملیات «ببر» درست همانند دیگر پویایی های اجنتوری فاشیستی در گستره قبایل پشتون، از همان آغاز محکوم به شکست بود.

 

رخدادهای ماه جون 1941 نشان دادند که به خاطر چنین لغزش هایی ناچار باید بهای گزافی پرداخت: در کابل همیندر سینگ سودی با سفارت شوروی تماس برپا نمود. او با برداشتن این گام، هنوز نمی دانست که رهبری «کیرتی» چنین وظیفه یی را به بهارت رام تلوار هم داده است...کمونیست های پنجابی نمی خواستند به سود دشمن شوروی- آلمان فاشیستی کار کنند.

 

در ماه جون 1941، سودی مجرب و محتاط دست به خطر بزرگی زد: او با جامه سنتی پشتون ها به سفارت شوروی آمد و توانست با مرادف– رایزن نظامی دیدار نماید که با او به زبان روسی گفتگو کرد. این کار به معنای برداشتن گام نخست در برهم خوردن و ناکامی پلان های «ابویر» در افغانستان و هند بود. او نام مستعار خود در کمینترن را - شیروان بن، به مرادف بازگفت و برای ارتباطات بعدی، نشانی دکان اوتام چند را به او داد.[26]

 

سودی، هنگام بازدیدهای بعدی خود از سفارت شوروی، به گمان غالب با میخاییلف- سفیر شوروی و نمایندگان استخبارات شوروی گفتگو نموده بود که به آنان در باره همکاری گروه «کیرتی» با سفارت های کشورهای محور در کابل اطلاع داده بود. واکنش مسکو را به این اطلاعات ارزشمند دشوار نیست گمان زده نتوانست: رهبری استخبارات شوروی تصمیم گرفت از اعضای کیرتی و پیش از همه از بهارت رام تلوار برای نابودسازی شبکه های جاسوسی فاشیستی در افغانستان و هند بهره بگیرد.

 

آزمودن بهارت رام و کار با وی به الله وردی یف- رزدنت تازه استخبارات خارجی شوروی سپرده شد. هر دو بازی خطرناکی را با «ابویر» در پیش رو داشتند که باید آغاز می کردند. بهارت رام به تاریخ 16 جولای 1941 از نوار «آزاد» قبایل به کابل آمد. او درست همانند سفر پیشین خود به کابل، همراه با سودی در خانه اوتام چند که برای «مهمانان» خود اتاق ویژه و به گمان غالب پنهانی یی را تجهیز نموده بود و در ازای آن از سازمان اطلاعات ایتالیا جداگانه پول می گرفت، به سر می بردند.[27] چنین بر می آید که به همین دلیل آلمانی ها نمی خواستند از این خانه تیمی برای ارتباط با هندی ها کار بگیرند. راسموس می خواست تا آن ها روابط خود را با سفارت آلمان از طریق لوتتس گیل هامر– نماینده گشتاپو در کابل برپا نمایند.

 

هنگام سفر بهارت رام به کابل، «حادثه لوگر» روی داده بود و در شهر بازداشت های بی رویه کسانی که با سفارت های خارجی ارتباط داشتند، آغاز شده بود. به همین دلیل، میسیون های کشورهای محور، هنگام ارتباط گرفتن با اجنتوری خود، پنهان کاری ها را تقویت بخشیده بودند. به هر رو، نخست آدلف کیرشینی– دبیر سفارت ایتالیا با بهارت رام دیدار نمود و تنها پس از چند روز، خود کوارونی در پغمان با او گفتگو کرد که دستورهای بوس مبنی بر گسترش کار در گستره قبایل برای سازماندهی «جنبش نیرومند ضد بریتانیایی» را برایش سپرد.[28]

 

راسموس و ویتسیل که پس از شکست عملیات «آتش افروز»، دیگر امیدی به ایتالیایی ها نداشتند، همه نیروی خود را به کار انداختند تا شبکه خودی اجنتوری را در هند شمالی و کانال مستقل ارتباط با فقیر ایپی را ایجاد نمایند. پس از گزارش بهارت رام در باره آن که سازمان زیر رهبری او با مومندهای وادی خجوری به توافق رسیده اند و قبایل عثمان خیل در باره اقدامات باهمی در برابر انگلیسی ها و آغاز به آموزش دادن وزیری ها با الفبای کارهای ویرانگری نموده اند، آن دو تصمیم گرفتند تا بهارت رام را برای خود استخدام نمایند. آلمانی ها برنامه ریزی نموده بودند به یاری او در نوار «آزاد» قبایل پشتون، تکاپوهای پویای اطلاعاتی– ویرانگرانه را پهن نمایند.[29]

 

جلب اجنت ارزشمندی چون بهارت رام و گردانیدن و ربودن او از نزد همپیمان کار ساده یی نبود. از همین رو، در آغاز، راسموس همراه با ایتالیایی ها در برابر بهارت رام وظیفه از سرگیری  ارتباط با فقیر ایپی را گذاشت. مگر به زودی به او پیشنهاد نمود تا تنها برای استخبارات آلمان کار نماید.[30] بهارت رام تلوار هم بی درنگ پذیرفت. چون همکاری او با سازمان اطلاعات ایتالیا، دستاوردهای عملی بزرگی برای حزب کیریتی به همراه نداشته بود.

 

بهارت رام در همان دیدار نخست، از راسموس برای سازمان خود تقاضای اسلحه کرد. مگر رزدنت آلمانی پاسخ داد که اسلحه را می توان تنها به مقادیر کوچک از راه ترکیه و ایران رسانید. از این رو، تکیه اصلی را باید به خرید اسلحه در خود گستره قبایل پشتون نمود. راسموس وعده داد برای این مقصد مبلغ بزرگی را به دالر و پوند به بهارت رام بدهد.[31]

 

خرید تفنگ و حتا تیربار از نزد قاچاقبران در نوار قبایل «آزاد» پشتون کار دشواری نبود. تنها به پول نیاز بود. حال فرق نمی کرد که چه پولی: روپیه، افغانی، دالر. مگر سکه های طلایی بهتر از هر چیزی بودند. در ماه های جولای – اگست 1941 راسموس به بهارت رام 5.5 هزار دالر امریکایی داد.[32] سر از این لحظه، تمویل پویایی های بهارت رام تلوار به پیمانه چشمگیری افزایش یافت.

 

قبایل نوار «آزاد» اسکناس( بانکنوت) ها را بسیار با اکراه می پذیرفتند. از این رو، راسموس شتابزده به خرد کردن پوندهای کاغذی به پول افغانی و روپیه نمود. ایتالیایی ها که هنوز نمی دانستند بهارت رام شان دیگر برای آلمانی ها کار می کند، نیز در امر رساندن ارز طرف نیاز برای عملیات های خرابکارانه در گستره قبایل پشتون به استخبارات آلمان کمک نمودند.

 

اجنت های کوارونی سکه های طلایی را به بهای گزافی از هر کوی و برزن کابل می خریدند.[33] [پس از چندی-گ.] مبادلات ارزی در کابل چنان ابعاد وسیعی را به خود گرفت که حکومت افغانستان ناگزیر گردید به تاریخ 14 اگست 1941 یادداشت متحد الماآلی به همه سفارت ها بفرستد و در آن خاطر نشان بسازد که تنها «افغانستان بانک» و «بانک ملی» حق انجام مبادلات ارزی را دارند.[34] با آن که این یادداشت به همه سفارت ها گسیل گردیده بود، روشن است پیکان یادداشت، سفارت های آلمان و ایتالیا را نشانه گرفته بود.

 

هویدا بود که اجنتوری آلمان دست از مبادله پوندهای کاغذی بر نمی داشت و به خرید سکه های طلایی ادامه می داد. برای مثال، استخبارات انگلیسی تثبیت نمود که کوتر برای فقیر ایپی در هرات سکه های طلایی می خرد.[35] اوتام چند نیز برای راسموس دو هزار سکه خریداری نموده بود.[36] منطقی است گمان بزنیم که تنها این اجنت ها نبودند که برای رزدنت آلمانی کار می کردند...

 

راسموس و آدم های او پول هنگفتی در اختیار داشتند. زیرا در آستانه ورود سپاهیان انگلیسی و شوروی به ایران، با پنج کوریه ویژه از طریق خاک آن کشور به سفارت آلمان در کابل مبلغ هنگفتی را به ارزهای خارجی رسانده بودند.[37] بخشی از این مبلغ را راسموس به هند فرستاد. چون خرد کردن آن در افغانستان خطرناک بود. این پول ها حتا در صورت سیر موفقانه اوضاع، می توانستند تنها پس از پیمودن راه نسبتا دور و درازی به سفارت آلمان در کابل باز گردند. از این رو، تابستان 1941 راسموس برای چندی در کار خود از دشواری های ناشی از کمبود مبالغ گزاف روپیه و افغانی، رنج می برد.

 

با این هم، استخبارات آلمان در افغانستان هر چه بود برای آغاز عملیات های خرابکارانه در نوار قبایل «آزاد» پشتون هند بریتانیایی، به اندازه کافی ارز در اختیار داشت. با آن که این منابع برای مدت دراز بسنده نبود.

 

بهارت رام- چونان نماینده سازمان زیر زمینی بوس در هند، موافقت نمود پویایی های خرابکارانه را در میان قبایل مرزی پشتون به راه بیندازد. مگر به خاطر این کار ماهانه نود هزار روپیه تقاضا کرد. راسموس موافقت نمود تنها ماهانه هفتاد هزار روپیه به او بپردازد که نیمی از آن را می بایستی ایتالیایی ها می پرداختند.[38]

 

آن چه مربوط می گردید به تمویل فقیر ایپی، کار از این هم بدتر بود. برپایه سازشنامه یی که میان انتسیلوتی و فقیر بسته شده بود، کشورهای محور متعهد گردیده بودند به او ماهانه 25 هزار پوند استرلینگ (برابر با 500 هزار مارک آلمانی برابر با نرخ روز سال 1941) بپردازند.[39] کوریرهای ابویر در ماه اگست 1941 این مبلغ را برای راسموس به پوند استرلینگ رسانده بودند. راستش، هرگاه ارتباط با فقیر را می توانستند هم احیا نمایند، این مبلغ تنها برای یک ماه بسنده می کرد. راسموس در پیوند با تنگدستی، به بهارت رام تلوار در آستانه رفتن او از کابل تنها 20 هزار روپیه داد. در ازای این پول، او می بایستی به گردآوری اطلاعات در باره سپاهیان بریتانیایی در هند سازماندهی سبوتاژ در موسسات صنعتی می پرداخت.[40]

 

انجام چنین وظایفی با چنین منابع مالی کم نهایت، دشوار بود. راسموس این نکته را نیک می دانست. مگر در آن لحظه به دلیل کمبود وجوه نمی توانست بیش از آن بپردازد.  هنگامی که شوروی و انگلیس سپاهیان خود را به ایران وارد ساختند، پویایی استخبارات آلمان در افغانستان و نوار «آزاد» قبایل پشتون هند بریتانیایی از این هم بیشتر گردید. راسموس و ویتسیل از ترس این که افغانستان نیز به سرنوشت ایران دچار نگردد، آغاز به آمادگی گرفتن به گسیل اعضای کولونی آلمان در افغانستان به گستره قبایل نمودند. نخستین کسانی که می بایست نزد فقیر ایپی می رفتند، ویتسیل و مخابره چی- دوخ(همراه با دستگاه مخابره) بودند و سپس هم داوطلبانی از اعضای کولونی آلمانی کابل.

 

برای تامین آن ها با همه چیز های لازمی برای انجام اقدامات خرابکارانه در برابر سپاهیان بریتانیایی، پنج «پنهانگاه» پر از اسلحه و پول در نواحی مرزی افغانستان ساخته شد. همزمان با آن، در برلین برای فرود آوردن نیروهای دیسانت به وزیرستان آماد گی گرفته می شد. در همین پیوند، در اواخر ماه اگست 1941 جنرال «ابویر»- هاربیت با بوس دیدار و امکانات پرتاب اسلحه و نیروهای چترباز در نواحی شمال باختری هند را بررسی کرد.[41]

 

به تاریخ 30 اگست 1941، رهنمودی از برلین به سفارت آلمان در کابل رسید مبنی بر این که میدانکی را برای فرود هواپیماهای «کوندور» در گستره قبایل بیابند. روز دیگر راسموس به برلین گزارش داد که میدانک مورد نظر در وزیرستان در مربع کواردینات 32 درجه و 58 دقیقه طول البلد شرقی 69 درجه و 31-32 دقیقه عرض البلد شمالی است.[42]چنین بر می آید که انتسیلوتی هنگام سفر خود از این «فرودگاه» بازدید نموده بود.

 

برای پیاده ساختن دیسانت در وزیرستان و اکمالات از راه هوا، و به ویژه هرگاه اعضای کولونی آلمانی موفق به پنهان شدن در گستره قبایل پشتون می شدند، بایسته بود ارتباط رادیویی مطمئنی میان نوار قبایل «آزاد» و آلمان برپا می گردید. از این رو، به تاریخ پنج سپتامبر 1941 تلگرام رمزی یی از برلین به کابل رسید با دستور العمل راسموس که به او رهنمود داده شده بود از سفر آینده رحمت خان (بهارت رام تلوار) به کابل برای آماده سازی ارتباط رادیویی میان برلین و سازمان ماتسوتی بهره گیری شود.»[43]

 

برای این کار، به رزدنت آلمانی دستور داده شده بود: «به رحمت خان(بهارت رام) از سفارت دستگاه بی سیم نیرومند پورتاتیف(منقول)، جنراتور  و مقادیر لازم سیم و مواد و پرزه جات برای کار دومدار بدهید.»[44] بهارت رام تلوار خود می بایستی شیوه رساندن دستگاه بی سیم را به نوار «آزاد» قبایل پشتون می یافت و یک نفر خود را برای آموزش امور رادیویی به اختیار دوخ می گذاشت.

 

در همین تلگرام نشاندهی شده بود که دستگاه بی سیم تنها برای ارتباط به این گونه داده می شود: نوار «آزاد» قبایل – سفارت آلمان در کابل- برلین. تنها در موارد بسیار ضروری این فرستنده می توانست مستقیما با برلین تماس برپا نماید.[45]در صورت تکرار آن چه که در ایران رخ داده بود، یعنی اشغال افغانستان از سوی نیروهای شوروی و انگلیس؛ «سازمان ماتسونی» به جای سفارت آلمان در کابل، چنانی که دریا سالار کاناریس فیصله نموده بود، باید با سفارت جاپان در کابل تماس می گرفت.[46]

 

پویاتر شدن ابویر در افغانستان، هرچه بیشتر ترس انگلیسی ها را که در باره پلان های آلمانی ها در قبال هند آگاهی داشتند، بر می انگیخت و موجبات ترس آن ها را فراهم می آورد.

 

هرگاه آلمان آغاز به گسیل اسلحه و دسته های خرابکاران به وزیرستان می نمود، گرفتن جلو این کار بسیار دشوار بود. چون ناحیه نزدیک گورویخت- جایی که ستاد فرماندهی فقیر ایپی قرار داشت، از سوی سپاهیان بریتانیایی کنترل نمی شد. هرگونه عملیات سرکوبگرانه در برابر فقیر ایپی می توانست قیام سراسری قبایل وزیرستان را بر انگیزد. از این رو، چنین اقدامی برای انگلیس بس ناپسند بود. در رابطه با این، هر هواپیماهای «کوندور» آلمانی می توانستند بدون زحمت گروه های خرابکار را با اسلحه به این ناحیه پیاده نمایند.

 

به رغم لزوم آشکار همکاری میان سازمان های اطلاعاتی شوروی و بریتانیای کبیر در افغانستان، این روند به آهستگی و کندی پیش می رفت. میراث سهمگین دشمنی های گذشته بر این امر تاثیر شگرفی داشت. بایسته است همچنین یاد آوری کرد که هر دو سازمان استخباراتی در کابل در اوایل می کوشیدند تماس ها میان خود را به پایین ترین مرز برسانند. مگر ناگهان پویایی اجنت های کمینترن که همیشه میان لندن و مسکو مایه نفاق بود، برپایی تماس های کاری استوار را میان کمیساریای خلق در امور داخلی و استخبارات سیاسی هند را سرعت بخشید.

 

در ماه جون 1941 از «مرکز» از طریق سفارت شوروی در کابل، به سودی(«شیروان بن») دستور داده شد گسیل آچار سینگ (لارکین) را به هند سازماندهی نماید.[47] «ایمیسار»(فرستاده ویژه) کمینترن- سودی، می بایستی دستور العملی را در باره تغییر سرشت جنگ جهانی دوم پس از تهاجم آلمان بر شوروی، برای حزب کمونیست هند می رساند که در آن رهنمودهای کمیته اجرایی انترناسیونال کمونیستی (کمینترن) در باره لزوم همکاری نیروهای چپی با حکومت بریتانیا بازتاب یافته بود.

 

چنین بر می آید که در مسکو درست همانند کمینترن و کمیساریای خلق در امور کشور،  به سودی و رفقای او از «کیرتی» اعتماد نداشتند. چون آن ها با همکاری با استخبارات های کشورهای محور، خود را بی اعتبار ساخته بودند.

از این رو، می کوشیدند آچار سینگ را نه از طریق کابل، بل از راه پامیر گسیل دارند. در نتیجه، در اگست 1941 او در گیلگیت بازداشت گردید. چون او رفته بود تا به انگلیسی ها کمک نماید، از این رو، هنگام بازپرسی ماجرای رساندن بوس را از طریق افغانستان به شوروی افشا ساخت و یک، یک نام کسانی را گرفت که در این عملیات دست داشتند.[48] پس از چندی، آچار سینگ را رها کردند. مگر استخبارات انگلیس در پی به دام انداختن سودی و بهارت رام برآمد.

 

همزمان با گسیل آچار سینگ، کمینترن «خط ارتباط از طریق کابل« را آزمود. به جای لارکین (آچار سینگ) کس دیگری به نام تور جان موفقانه از مرز افغانستان و هند گذشت و نزد سودی آمد. این گونه، شواهدی دال بر مطمئن بودن نمایندگان «کیرتی» در کابل به دست آمد.

 

بهارت رام و سودی که جاسوس های مجرب بودند، نیک می دانستند که چرا گسیل آچار سینگ را اعتماد نکردند به آنان بسپارند. از این رو، در نخستین گزارش گروه کیرتی که به مسکو گسیل گردیده بود، مستقیما علت شکست نوبتی کمینترن را در پامیر خاطر نشان گردیدند. در این سند آمده بود: «اشتباه بزرگی رخ داده بود که رفیق لارکین (آچار سینگ) را از راه کشمیر فرستادند. او پس از گذشتن از مرز هند، گرفتار شد. در حالی که ما همه چیز را برای گسیل او از راه کابل آماده ساختنه بودیم – جایی که آدم ما در انتظار او بود. رفیق دیگر- تور جان آمد. ما همین اکنون از او کار می گیریم. هرگاه می توانید رفقای دیگر را بفرستید- بفرمایید». [49]

 

با داوری از روی گزارش حزب کیرتی، کمونیست های پنجابی پیشنهاد نمودند بار دیگر ارتباط با هند را از طریق «دهلیز افغانستان» برپا نمایند. شاید رهبری کمینترن در زمان دیگری با آمادگی به این پیشنهاد پاسخ مثبت دادند. مگر پس از 22 جون 1941 ، مبارزه در برابر آلمان فاشیستی وظیفه اصلی همه کمونیست ها گردیده بود. در پیوند با این، در باره آن که چگونه از «رفقای هندی» در افغانستان کار گرفت؛ نه در کمینترن، بل در اداره استخبارات خارجی شوروی فیصله نهایی اتخاذ گردید که رزدنت آن- الله وردی یف باید بهارت را به سوی خود متمایل بسازد.

 

در اوایل سپتامبر 1941 بهارت رام به کابل آمد و به زودی دیدار او با الله وردی یف- جاسوس شوروی در یک خانه تیمی صورت گرفت. در این دیدار، او به الله وردی یف اعلام داشت که: من سر سپرده انقلاب هستم و رهایی کشورم و دوست شوروی. من می دانم که آزادی هند بسته به پیروزی شما است و آلمان هیتلری و همپیمانان آن، دشمنان شما و ما هستند. می دانم که بر شما اوضاع کنونی دشوار است. می خواهم به شما در عمل کمک نمایم. حزب من به من رهنمود داده است با سفارت شوروی در کابل تماس بگیرم و همکاری خود و حزبم را به شما پیشنهاد نمایم. ما در این جا نفوذ و تاثیر معین و همکارانی داریم- به ویژه در گستره قبایل «آزاد» و در استان مرزی شمال باختری هند. شما می توانید از همه این ها به خاطر پیروزی تان و رهایی ما بهره مند گردید...».[50]

 

بهارت رام، برای به کرسی نشاندن بهتر سخنانش، [رو نوشت-گ.] نامه یی را که او و رفقایش به کمینترن، برای متقاعد ساختن رهبری این سازمان بین المللی به آن که «آن ها تنها از استخبارات آلمان به سود حزب خود– «کیرتی» بهره برداری ابزاری نموده و به تنها مواد ساختگی را به آن داده بودند و خود به آرمان های کمینترن وفا دار و سرسپرده اند و چشم به راه دستور العمل های کمیته اجرایی کمینترن در پیوند با حمله آلمان فاشیستی بر اتحاد شوروی اند؛ به الله وردی یف سپرد.»[51]

 

«ربودن» رزدنت استخبارات آلمان در افغانستان و هند بریتانیایی، برای استخبارات شوروی این دریچه را گشود که پویایی های شبکه های جاسوسی فاشیستی را در این ناحیه زیر کنترل خود بیاورد و کمک جدیی به متحد بریتانیایی خود نماید.

 

روشن است آدمی را که در گذشته با سفارت های ایتالیا و آلمانی در کابل همکاری داشت، بایسته بود با نکته سنجی همه جانبه پیش از آن که با او آغاز به همکاری کرد، آزمود. از این رو، رییس استخبارات خارجی- فیتین، استعلامی را به کمینترن عنوانی دیمیتریف فرستاد با این خواهش که اتو بیوگرافی بهارت رام را که او به دسترس استخبارات شوروی گذاشته است، بررسی نمایند و اطلاعاتی را در باره او از هندی هایی که در شوروی بود و باش دارند، جمع آوری نمایند.

 

افزون بر اطلاعات در باره بهارت رام، فیتین همچنان از کمینترن اطلاعاتی را در رابطه با بوس خواست. مگر کمینترنی ها نتوانستند هیچگونه اطلاعات ارزشمندی را در باره رییس پیشین کنگره ملی هند به رییس استخبارات خارجی شوروی بدهند.

 

این آزمون ها و بررسی ها، اطلاعاتی را که بهارت رام در باره خود به الله وردی یف داده بود، تایید نمودند. به رغم نتایج آزمون ها و بررسی ها، رهبری کمینترن به استخبارت خارجی سفارش ننمود از بهارت رام و آدم های او در کار خود بهره بگیرند. دفتر کادر و پرسنل کمیته اجرایی کمینترن عنوانی دیمیتریف یادداشت گزارشی یی را آماده ساخت که در آن نشاندهی نموده بود: «تنها فاکت رابطه .... با استخبارات آلمان بسنده است تا از هرگونه رابطه با بهارت رام و اوتام چند که او به عنوان فرد ارتباطی طرف اعتماد توصیه نموده است، بگذریم...»[52]

 

با این همه، فیتین، با توجه به سود کار، هر چه بود تصمیم گرفت خطر کند و پیشنهاد بهارت را بپذیرد. زمان (الله وردی یف) به اجنت نو خود نام مستعار «روم» را داد. قرار شد که میعادگاه  اصلی دیدار با او، همان دکان اوتام چند باشد.گذشته از این، الله وردی یف گزارش در باره کار در نوار «آزاد» قبایل پشتون را که از سوی روم (بهارت رام – رحمت) برای استخبارات آلمانی آماده کرده بود، سر از نو تدوین و ویرایش کرد. سر از این لحظه، استخبارات شوروی از طریق روم (بهارت رام) به گونه منظم اطلاعات نادرست و تحریف کننده (دیز انفارمیشن) را به دسترس «ابویر» می گذاشت.

 

به تاریخ 17 سپتامبر 1941 بهارت رام با راسموس دیدار کرد و به او اطلاع داد که پایگاه اصلی سازمان او- باجور که قبیله مومند در آن بود و باش دارد، شده است. پشتون های این قبیله گو این که موافقت نموده اند با سازمان او همکاری نمایند. با افریدی ها، چنانی که در گزارش یادآوری گردیده است، نیز توانسته ایم در زمینه همکاری در برابر انگلیس به موافقت برسیم. در همین گزارش اطلاع داده می شد که 300 تن از هندی ها که از ارتش بریتانیا گریخته اند، به دسته های چریکی پشتون ها پیوسته اند. در میان آن ها سه افسر اند که آغاز به اقدامات خرابکارانه در نوار «آزاد» قبایل پشتون نموده اند. به گونه یی که پسان ها بهارت رام در خاطرات خود نوشته بود، راسموس از کار روایی های سازمان او در گستره قبایل پشتون، بسیار خشنود بود.[53]

 

در این دیدار، بهارت رام کوشید دریابد که فرماندهی آلمان در کدام بخش از هند و افغانستان برنامه ریزی می نماید تهاجم بر هند بریتانیایی را آغاز نماید. از این رو، از راسموس پرسید در کدام بخش گستره قبایل پشتون باید اقدامات خرابکارانه را آغاز کرد. در پاسخ به این پرسش، راسموس گفت که عملیات خرابکارانه را باید در سرتاسر خاک هند انجام داد. پس از دریافت چنین پاسخی، بهارت رام پلان خود را در زمینه انجام اقدامات ویرانگرانه پیشنهاد کرد که در باره آن راسموس به برلین گزارش داد که: بایسته است «با رسیدن سپاهیان رسیدن به بلوچستان، پویایی های ویرانگرانه را در این ناحیه متمرکز ساخت.»[54]

 

در گزارش بهارت رام هیچ چیزی در باره اوضاع در وزیرستان نیامده بود که بزرگترین نارسایی گزارش در نظر راسموس و ویتسیل (که از برلین دستور داشتند هرآن چه را که لازم است برای پرتاب گروه خرابکاران آلمانی نزد فقیر ایپی آماده کرد)؛ پنداشته می شد. از این رو، به جاسوس هندی خود وظیفه سپردند برای ساختن فرودگاه و پذیرش چتربازان با فقیر ایپی ارتباط برقرار نماید.

 

در این میان، بهارت رام پیام رمزی یی را از بوس دریافت داشت که در آن همه مسوولیت انجام این وظیفه به دوش او گذاشته می شد. در پیوند با این، راسموس به او پیشنهاد کرد تا بازگشت خود را به گستره قبایل پشتون سرعت ببخشد.

 

راسموس دست بهارت رام برای رسانیدن به فقیر 500 پوند با پشتوانه طلا، 500 روپیه هندی و 550 هزار افغانی با اسلحه ویژه فشنگ انداز آژیری با سی موشک به او داد.[55]

 

 ویتسیل می پنداشت که در ترکیب گروه چتربازان حتما باید یک پزشک، یک مهندس مخابره چی، یک مکانیسین، یک توپوگراف و یک مربی امور نظامی، یک تلگرافیست و یک عکاس شامل گردد. همه اعضای گروه باید همچهره پشتون ها باشند.[56]

 

در برلین، دستور العمل استخبارات آلمان به بهارت رام، با بوس هماهنگ ساخته شد. در پیوند با این، بوس به بهارت رهنمود داد که «پیام او را به سران قبایل پشتون و آدم های او برساند تا بر پایه رهنمودهایش، قیام ضد بریتانیایی را در نوار قبایل «آزاد» سازماندهی نمایند».

 

بهارت رام می بایستی هیات های خود را به نواحی مرزی افغانستان و هند می فرستاد تا قبایل را متقاعد گردانند که در برابر حکومت انگلیس به پا برخیزند. «هیات ها باید به سران قبایل در زمینه اکمال ساز و برگ نظامی تعهد بسپارند و به آنان اطمینان بدهند که در برنامه «هند آزاد» کمک های اقتصادی به قبایل، دفاع از آنان از تهاجم های دشمنان و... شامل می باشد و این که بر مستقل بودن و آزادی قبایل هیچ کسی سوء قصدی نخواهد کرد». «به هیات ها بایستی صلاحیت بستن سازشنامه ها با قبایل جداگانه  داده شود.»[57]

 

در این پیام، بوس خواهش کرده بود که در باره نتایج گفتگوها با قبایل، بی درنگ به او در برلین گزارش داده شود. افزون بر این وظیفه، به بهارت رام دستور داده بود تا با برخی از مالکان مومندها، افریدی ها و مسعودها  تماس بر پا نماید.

 

بهارت رام در اکتبر 1941 برای بار چهارم به کابل آمد. در این هنگام، هنوز اتباع آلمانی (بدون پاسپورت های دیپلماتیک) از افغانستان اخراج نشده بودند و بسیاری از آنان در کابل خانه هایی را به کرایه گرفته بودند که این کار به راسموس و ویتسیل اجازه می داد با بهارت رام در بیرون از چهار دیوار سفارت آلمان دیدار نمایند. هر چند هم، مهمترین دیدارهای بهارت با رزدنت های استخبارات آلمان، در سفارت  آن کشور برگزار می گردید. در یکی از این دیدارها  حتا پیلگر هم حضور یافته بود.[58]

 

راسموس بار دیگر در برابر اجنت خود این وظیفه را گذاشت که آماده سازی شورش مسلحانه قبایل مرزی پشتون تسریع ببخشد. او به بهارت رام گفت که آلمان «در اوضاع انفجار آمیز در گستره قبایل، به مقصد آسان ساختن تهاجم به هند- همین که «ویرماخت» قفقاز را پشت سر بگذارد، بسیار ذینفع است.»[59] سفارت آلمان برای انجام پیروزمندانه وظیفه، دو پایه بی سیم با باتری های مربوط را برای بهارت رام تخصیص داد. راسموس دستور داد نیرومند ترین فرستنده را در خانه اوتام چند نگهدارند و دستگاه بی سیم منقول را برای نوار قبایل «آزاد» پشتون هند بریتانیایی در نظر گرفت.[60]

 

همراه با آن، به بهارت رام کودها و شفرهایی برای ارتباط با سفارت آلمان در کابل و مبالغ جدید پول- بیش از هفت هزار پوند استرلینگ و 500 سکه طلایی داده شد. بهارت از این مبلغ، پنج هزار پوند و دو سکه طلایی را برای الله وردی یف داد.[61] این گونه سازمان های اطلاعاتی آلمانی بی آن که کدام سوء ظنی پیدا کنند، خود آغاز به تمویل پویایی های رزدنتوری شوروی در کابل نمودند!

 

روز دیگر، سفارت شوروی از دکان اوتام چند یک صندوق ظروف چینی «خرید»! در این صندوق، بهارت به الله وردی یف دستگاه بی سیم منقول را گسیل داشته بود (شایان یادآوری است که پس از چندی دستگاه دومی هم به چنگ سفارت شوروی افتاد). سر از اکتبر 1941 چنانی که کوزنتس- تاریخ دان روسی می نویسد: «همه کار استیشن های رادیویی برلین برای افغانستان و هند زیر کنترل مطمئن استخبارات شوروی در آمد».[62]

 

بهارت رام در یکی از روزهای پایانی اکتبر کابل را ترک گفت و موفقانه به روستای کوداخیل مومند در باجور رسید و به ملک میران جان- یکی از رهبران «سازمان ماتسوتی» در باره نتایج گفتگوهای خود با نمایندگان استخبارات آلمان گزارش داد. به گونه یی که بهارت رام در خاطرات خود می نویسد «ملک شامان بود که آلمانی ها کار سیاسی و سازمانی ما را در گستره قبایل بالا ارزیابی نموده اند». [63]

 

در این دیدار، او در مشوره با میران جان، تصمیم گرفت پویایی سازمان خود را در نواحی جنوبی نوار قبایل «آزاد» پشتون گسترش بخشد. توجه ویژه یی در این حال در نظر بود  به کار در وزیرستان مبذول گردد. از سوی سازمان ماتسوتی در نظر بود شخصی به نام خوشحال خان ختکی به آن جا گسیل گردد. پس از چندی، بهارت رام اعضای سازمان زیر زمینی خود را متقاعد گردانید تا با خان نشین های دیر و سوات ارتباط برپا نمایند.

 

این گونه، سازمان ماتسوتی موجود بود، عمل می کرد و گو این که آمادگی می گرفت در موقع لازم عملیات خرابکارانه را در استان شمال باختری هند آغاز نماید. از این رو، راسموس نمی توانست به بهارت رام در همکاری با استخبارات شوروی (که در آن برهه می کوشید اجنت ارزشمند نو خود را هم از دشمنان و هم از همپیمان انگلیسی خود نگه دارد)، سوء ظن پیدا نماید.

 

شاید اطلاعات بهارت رام به انتلجنت سرویس امکان می داد اوضاع در افغانستان را بهتر ارزیابی نماید. با همه اطلاعات کاملی که انگلیسی ها در باره پویایی های اجنتوری فاشیستی در مرزهای هند و افغانستان داشتند، شنیدن خبر عملیات «ببر» برای استخبارت انگلیس بس غیر منظره بود. برای مثال، هیلی- مستشار سفارت انگلیس در کابل به تاریخ پنجم سپتامبر در گفتگو با مستشار- کزلف به آگاهی او رساند که آلمانی ها در افغانستان به آن پیمانه تجرید شده اند که به باور او، دیگر نیازی به تقاضای اخراج شان دیده نمی شود.»[64] مگر، هنگامی که انگلیسی ها در باره عملیات دیسانت «ابویر» در وزیرستان اطلاع به دست آوردند، دانستند که حریف را دست کم گرفته اند.

 

 

 

بخش سی و ششم

ضربه درهم کوبنده بر شبکه های جاسوسی کشورهای محور در افغانستان

 

پاییز 1941 اوضاع در نوار قبایل «آزاد» پشتون، بس انفجار آمیز بود. بسیاری از قبایل پشتون، آماده بودند از خیزش در وزیرستان، پشتیبانی نمایند. نفرت پشتون ها از انگلیسی ها به آن پیمانه بزرگ بود که حتا خرید با نفوذ ترین سران قبایل پشتون، حفظ صلح را تضمین نمی نمود. برای مثال، به رغم خرید پادشاه گل (پاچا گل)- رییس مومندها از سوی انگلیسی ها در ماه اگست 1941 این قبیله دست به خیزش زد. علت خیزش، ساختن استحکامات در زمین های مومندها از سوی حکومات افغانستان و انگلیس بود.

 

حکومت افغانستان برای سرکوب این قیام مسلحانه مومندها، به گونه عاجل از کابل به جلال آباد سپاهیانی را گسیل و بار دیگر به پادشاه گل بخششی داد.[65] هاشم خان موفق گردید به یاری انگلیسی ها مقارن با میانه های سپتامبر 1941 با این قبیله آشتی نماید. مگر هیچ کسی نمی توانست تضمین نماید که مومندها سر از نو سلاح برندارند.

 

در گذرگاه خیبر اوضاع از این بهتر نبود. افریدی ها تلاش های پیگیرانه یی به خرج می دادند با سفارتخانه های کشورهای فاشیستی در کابل داخل تماس شوند. در ماه سپتامبر، پلیس کابل عبدالرحمان خان- نماینده این قبیله را که برای برپایی همکاری با سفارت آلمان به افغانستان آمده بود، بازداشت نمود.[66]

 

می-2 (سازمان اطلاعات و امنیت بریتانیا) در همان ماه اطلاعی به دست آورد در باره آمدن دو جاسوس آلمانی نزد فقیر ایپی. با آن که داده های استخباراتی در باره دیدار فقیر ایپی با آلمانی ها نادرست برآمدند، [حتا شنیدن این موضوع-گ.] حکومت بریتانیا در هند را سخت ترسانده بود. به هر رو، حکومت بریتانیا تصمیم گرفت موافقت کابل را در زمینه اخراج اتباع آلمان و ایتالیا از افغانستان که بخش بزرگ آن ها با سرویس های ویژه فاشیستی همکاری می نمودند، به دست بیاورد.

 

در مسکو، با خوشرویی از این طرح پشتیبانی نمودند. انگلیسی ها به گونه قطعی مخالف گسیل سپاهیان خود به افغانستان بودند. از این رو، بریتانیا و شوروی ناگزیر بودند «دو مارش» دیپلماتیک باهمی یی را در کابل انجام دهند. 

برای به دست آوردن موافقت هاشم خان برای راندن آلمانی ها و ایتالیایی ها از افغانستان، سفیر تازه بریتانیا- فرانسیس او آیلی به کابل آمد. او که در گذشته استاندار یکی از استان های هند بود، دیپلمات نبود. مگر برازندگی های رزمی او برای وارد آوردن فشار بر حکومت افغانستان بسیار کارا بود.

 

به تاریخ 6 سپتامبر 1941 دیپلمات تازه وارد را ظاهر شاه [برای پذیرفتن استوارنامه] بار داد و یک روز بعد با هاشم خان – فرمانروای واقعی افغانستان برای نخستین بار دیدار نمود. در این دیدار، فرانسیس اوآیلی از هاشم خان خواست تا کولونی های آلمانی و ایتالیایی را از کشور بیرون براند. مگر پاسخ منفی دریافت داشت. گذشته از آن، هاشم خان اعلام داشت که هر گاه «ویرماخت» در آینده نزدیک به مرزهای افغانستان برسد، افغان ها می توانند با آلمانی ها متحد شوند و گذار آن ها را به سوی هند تسهیل نمایند.[67]

 

شاید فرانسیس اوآیلی با رفتار «استاندار ماآبانه» خویش، هاشم خان همیشه خویشتندار را به دادن چنین پاسخ تند بر انگیخته باشد. مگر این اظهارات هاشم خان، هر چه بود بیانگر موقف نهایی جانب افغانی بود: اتباع رایش سوم پیروزمند (در آن هنگام) در کشور خواهند ماند!. هاشم خان افاده داد که کشور او در این جنگ جانب کشور پیروزمند تر را خواهد گرفت.

 

به تاریخ 9 سپتامبر 1941 سفیر پریشان انگلیس با میخاییلف- سفیر شوروی دیدار و به او اعلام داشت که « در اوضاع کنونی همه مساعی خود را در همکاری با ما (با شوروی) متوجه خواهد گردانید و در همه زمینه ها اطلاعات بایسته مربوط به اقدامات باهمی در مبارزه با آلمانی ها در افغانستان را به دسترس ما خواهد گذاشت. ما نباید خطر آلمان را در این کشور نادیده و دست کم بگیریم...».[68]  

 

سپس فرانسیس اوآیلی به هماتی شوروی خود اعلام داشت: «....انگلیسی ها در مبارزه با خطر آلمان نمی توانند در افغانستان دست به اقداماتی مانند «اقدامات در ایران» انجام دهند. یعنی دست به گسیل سپاهیان به افغانستان و تعویض حکومت کنونی این کشور به کدام حکومت دیگر بیازند»؛ چون «در گستره هند شمار بسیار قبایل خوب مسلح  افغانی پتان که به گونه سنتی با افغان های باشنده در افغانستان پیوندهای مذهبی[69] هم دارند، بود و باش دارند. وارد شدن سپاهیان در افغانستان درست مانند کنار زدن یا تغییر حکومت افغانستان از راه وارد آوردن فشار سیاسی خارجی می تواند به شورش پتان ها در هند بینجامد.

 

چنین کاری برای انگلیسی ها ناخوشایند است. چون بخش بخش بزرگی سپاهیان انگلیسی کنون از مرزهای شمال باختری هند به شمال افریقا و عراق گسیل گردیده اند»[70]این گونه، جانب بریتانیا رهبری به شوروی برای بار دیگر افاده نمود که «واریانت ایران» را تکرار نخواهند کرد. با آن که شوروی آماده بود سپاهیان خود را وارد افغانستان شمالی نماید.

 

هرگاه سناریوی نظامی حل مساله منتفی بود، بریتانیای کبیر و شوروی ناگزیر بودند از اهرم های فشار دیپلماتیک و اقتصادی بر افغانستان بهره بگیرند.

 

بریتانیای کبیر تحریمات و تعزیرات اقتصادی زیر را در برابر افغانستان وضع نمود:

1-     صدور مواد نفتی کاهش یافت. این تدبیر اوضاع اقتصادی در کشور را به شدت خراب ساخت.

2-      انگلیسی ها سپرده های طلایی افغانی در هند به بهای 50 میلیون افغانی سکه را مسدود نمودند.[71]

3-     هرگاه در گذشته همه خریدهای اعضای خاندان شاهی افغانستان در هند از سوی حکومت بریتانیا پرداخت می گردید، حالا دیگر ظاهر شاه و وابستگان او از چنین مزایایی محروم گردیده بودند.[72]

4-     بنا به تقاضای فرماندهی ارتش بریتانیا670 عراده کامیون خریداری شده از سوی حکومت افغانستان از  امریکا در مرز با افغانستان توقیف گردید.

انگلیسی ها هراس داشتند که شاید از این کامیون ها برای رساندن سپاهیان آلمانی به مرزهای هند کار گرفته شود.[73]

 

در پهلوی تعزیرات اقتصادی، بریتانیای کبیر یک ایستگاه رادیویی را در هند برای پخش تبلیغات در برابر حکومت افغانستان که بی آن هم از سرازیر شدن سپاهیان شوروی و انگلیسی به خاک ایران شوک دیده و سخت ترسیده بود؛  و نکوهش مشی آن سازماندهی نمود.

 

هاشم خان که نگران سرنوشت خاندان شاهی بود، آغاز به متمایل شدن به اندیشه اخراج آلمانی ها و ایتالیایی ها از کشور نمود. افزون بر این، انگلیسی ها برای این که هاشم خان را به اتخاذ فیصله سودمند برایشان بکشانند، سخاورزانه سوبسادی سالانه او را تا 25 میلیون روپیه بالا بردند.[74] و همچنان بسیاری دیگر از سیاستمداران بلندپایه افغانستان را خریدند.[75]

 

فرانسیس اوآیلی به تاریخ 11 اکتبر بی آن که از کسی نام ببرد، نزد میخاییلف اعتراف کرد که: «ما به گونه منظم هدایای گرانبهایی می دهیم و تقریبا پول همه خریدهای گزاف خاندان حاکم برای نیازهای شخصی شان در هند را پرداخت می کنیم و رایگان به آن ها می رسانیم».[76]

 

در کابل، لانکاستر- رزدنت استخباررات انگلیس- رایزن نظامی در کابل- به نوبه خود مسوول پخش بخششی ها بود. با این همه، حتا گرانبهاترین «هدایا» نمی توانستند از تنفر افغان ها نسبت به انگلیسی ها بکاهند. برای مثال؛ در میانه های ماه سپتامبر 1941، حکومت هاشم خان به گونه نمایشی فلیتچر- آتشه مطبوعاتی سفارت انگلیس در کابل را که کارمند استخبارات بود، اخراج نمود. او در ماه اگست 1940 با وظیفه کشف و خنثی سازی پویایی های شبکه های اجنتوری فاشیستی در افغانستان، به کابل آمده بود.

 

فلیتچر با در دست داشتن منابع هنگفت پولی، پیروزمندانه در برابر دسایس و توطئه های سفارت های کشورهای محور در کابل ایستادگی می کرد و هیچ زیانی به منافع افغانستان نمی رساند. مگر به رغم همه اعتراضات حکومت انگلیس او را برای خشنود ساختن آلمانی ها از کشور بیرون راندند.[77] در یک سخن، افغان ها مشت انگلیسی ها را با مشت پاسخ گفتند.

 

به گفته فرانسیس اوآیلی، بریتانیا، بدون کمک شوروی نمی توانست در این جنگ «روانی» پیروز گردد. چون گروهبندی هواداران آلمان در کابل بسیار نیرومند بود.  مگر حکومت انگلیس با تلاش به تامین امنیت مرزهای شمال باختری هند، بار دیگر به شوروی رو آورد تا در زمینه برون راندن آلمانی ها و ایتالیایی های باشنده کابل به آن کشور کمک نماید.

 

به تاریخ 29 سپتامبر 1941 ایدن- وزیر خارجه انگلیس با مایسکی- سفیر شوروی در لندن دیدار نمود که در آن در باره «دو مارش» باهمی در برابر کابل به مقصد اخراج آلمانی ها و ایتالیایی های باشنده کابل که پاسپورت های دیپلماتیک ندارند، به توافق رسیدند.

 

ایدن بر آن بود که «هنگام آن فرا رسیده است تا بر حکومت افغانستان به مقصد رهایی از «درد سر» نمایندگان کشورهای محور در این کشور،  فشار آورده شود.»[78] به باور او، به عنوان نخستین گام، شوروی و بریتانیا می بایستی از هاشم خان تقاضا نمایند همه اتباع آلمان و ایتالیا را که دارای موقف دیپلماتیک نمی باشند، از کشور برون کند  و سپس در برابر افغان ها مساله در باره بستن سفارت خانه های کشورهای محور در کابل را مطرح نماید.

 

در اوایل اکتبر، سفارت خانه های انگلیس و شوروی در کابل از حکومات خود رهنمو دریافت داشتند تا قاطعانه تقاضای خروج آلمانی ها و ایتالیایی ها را از افغانستان  نمایند.[79]

 

هاشم خان هم چنانی که انگلیسی ها از آن هراس داشتند، کوشید فرانسیس اوآیلی را از امکان شورش پتان ها در مرزهای افغانستان و هند بترساند. به تاریخ 9 اکتبر 1941 فرستاده انگلیس با هاشم خان دیدار و به او اعلام داشت که «در افغانستان آلمانی ها و ایتالیایی هایی حضور دارند، که برنامه های مخاطره آمیزی را برای شمال باختری هند پیش می برند». [80] اوآیلی هیچ نمونه مشخصی را نیاورد. مگر نشاندهی کرد که «آلمانی ها و ایتالیایی ها با امان الله و پیر شامی (سعد گیلانی) در ارتباط اند». 

 

هاشم خان قاطعانه از برآورده ساختن خواهش انگلیسی ها مبنی بر اخراج اتباع آلمانی و ایتالیایی سر باز زد. مگر وعده سپرد این مساله را برای بررسی پارلمان راجع سازد. اوآیلی که از دستاورد دیدار خود با هاشم خان بس ناخشنود بود، شام همان روز، به میخاییلف–سفیر شوروی اعلام داشت که فرافگنی مساله اخراج اتباع آلمانی و ایتالیایی به پارلمان افغانستان، مانور «زبردستانه» و زیرکانه هاشم خان است که می خواهد انگلیسی ها را از خطر خیزش قبایل پشتون بترساند».[81]  

 

این گونه، آن چه که بریتانیایی ها بیش از هر چیزی از آن می ترسیدند، رخ داد: حکومت افغانستان در پی بازی با برگ (پر، کارت، قطعه) «پشتون» برآمد. در این اوضاع دشوار و پیچیده، شوروی، با آن که سازمان های اطلاعاتی آن نشانی از پویای های «اوبویر» (استخبارات نظامی آلمان) در افغانستان شمالی ندیده بودند (چون چنین چیز اصلا نبود)، به یاری همپیان خود شتافت. آن چه مربوط می گردد به سرویس های ویژه ایتالیایی- آن ها تنها دست اندر کار پیشبرد کارروایی های ویرانگرانه در برابر هند بریتانیایی بودند.

 

به رغم همه این ها، در مسکو هوشمندانه و هوشیارانه اوضاع را ارزیابی می نمودند و می دانستند که پس از شکست جنگ «آذرخش آسا»، کشورهای محور،  خواهند کوشید به جنبش باسماچی جان دوباره یی ببخشند تا اوضاع را در جمهوری های آسیای میانه شوروی لرزان بسازند. روشن است با تضعیفِ «ستون پنجم» فاشیستی در افغانستان و آسیای میانه شوروی،  در هر آن می توانستند پویایی های دسته های باسماچی مسلح شده از سوی آلمان را بر هم بزنند....

 

به همین خاطر، به تاریخ 11 اکتبر 1941 میخاییلف- سفیر شوروی با هاشم خان دیدار و به او پویاتر شدن تکاپوهای آلمانی ها و ایتالیایی ها را نشاندهی و اطلاعاتی را مبنی بر کارروایی های ویرانگرانه و خرابکارانهء ونگر، شنک، فیشر و دیگر «کارشناسان» آلمانی به او ارائه داشت».[82]

 

میخاییلف به هاشم خان اعلام نمود که «پویایی های تبهکارانه و بزهکارانه شبکه های اجنتوری آلمانی و ایتالیایی، متاسفانه با واکنش بایسته و تدبیرهای پیشگیرانه و هشدار دهنده حکومت افغانستان رو به رو نگردیده است».

 

آن گاه میخاییلف با دستاویز قرار دادن مفاد قرار داد 1931 بی طرفی افغانستان و شوروی، به نمایندگی از حکومت شوروی به هاشم خان پیشنهاد نمود تا «تدبیرهایی را روی دست بگیرد برای آن که در آینده نزدیک همه اعضای کولونی آلمانی و ایتالیایی افغانستان را ترک گویند و حکومت افغانستان ترصد بایسته را بر سفارت های آلمان و ایتالیا تضمین نماید....».

با این همه، میخاییلف مانند همتای انگلیسی خود پاسخ منفی دریافت داشت. راستش، چنانی که میخاییلف به مسکو گزارش داده بود،«هاشم خان با دانستن این موضوع که در بررسی مساله مطرح شده از سوی ما در زمینه مبارزه مشخص با تهدید فاشیستی، ما را ترسانیده نمی تواند، در پی آن نبرآمد تا ما را  مانند [انگلیسی ها-گ.] از فرا خواندن و یرگزاری شورای توده یی [(لویه جرگه)-گ.] بترساند». [83]

 

روشن است اوضاع در مرزهای افغانستان و شوروی را نمی شد با اوضاع در پیرامون خط دیورند– جایی که قبایل پشتون می توانستند هر آنی آغاز به پیکار در برابر انگلیس بنمایند، مقایسه کرد. از این رو، هاشم خان به میخاییلف اظهار داشت که اعلامیه حکومت شوروی را با وزیران خود بررسی خواهد نمود.

 

هر چه بود، «دو مارش» باهمی تاثیر خود را بر جا گذاشت: به تاریخ 13 اکتبر به ساعت 14 روز، هاشم خان، فرانسیس اوآیلی را نزد خود فرا خواند. در این دیدار، وزیران حربیه و خارجه نیز حضور به هم رسانیده بودند. هاشم خان به اوآیلی اظهار داشت که «خواهد کوشید نمایندگان آلمان و ایتالیا را طی سه ماه از کشور بیرون نماید». [84]  مگر، اوآیلی از هاشم خان خواست این کار را در یک ماه انجام دهد». هاشم خان هم ناگزیر گردید در برابر او کوتاه آید. با این هم، نشاندهی کرد که فیصله نهایی در زمینه را لویه جرگه اتخاذ خواهد نمود.

 

انگلیسی ها که نیک می دانستند که افغان ها از آن ها چه تنفری دارند، ترس داشتند که مبادا لویه جرگه اخراج آلمانی ها و ایتالیایی ها را تصویب ننماید. بگذریم از این که حتا می تواند در برابر انگلیس و شوروی اعلام جهاد هم بنماید.

 

تهدید آغاز «جنگ مقدس» به ویژه برای بریتانیای کبیر خطرناک بود. چون پیش از همه، می بایستی سران قبایل پشتون در کابل می آمدند. [که می توانستند با بازگشت به خانه های شان پیک جهاد را به سرتاسر گستره خاور و جنوب کشور و نوار «آزاد» قبایل هند با خود به همراه ببرند و پخش نمایند-گ] از همین رو، اوآیلی همه مساعی را به خرچ داد تا تضمین هاشم خان را به دست بیاورد که نمایندگان قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی به کابل دعوت نخواهند شد. هاشم خان این خواهش اوآیلی را برآورده ساخت.

 

این عقب نشینی به معنای آن نبود که حکومت افغانستان تصمیم به خود داری از ارائه کمک به قبایل مرزی گرفته بوده باشد. در میانه های اکتبر 1941 جرگه نمایندگان آن ها در جنوبی برگزار گردید.[85]

 

جرگه در پشت درهای بسته در اوضاع بس محرمانه یی برگزار گردید. مگر می توان باورمندانه گمانه زد که سران قبایل پشتون در هر دو سوی خط «دیورند» بار دیگر موافقت نمودند تا در صورت بروز تهدید برای استقلال افغانستان، به کمک آن بشتابند.

 

هنگامی که تصمیم حکومت افغانستان مبنی بر راندن همه آلمانی ها (منهای اعضای میسیون دیپلماتیک) به آگاهی پیلگر و کوارونی رسانده شد، «ابویر» پیشنهاد کرد پنهانی همه مردان تنومند و تناور آلمانی را از کابل به گستره قبایل گسیل دارند- جایی که در اواخر اگست خیزش مسلحانه مومندها در برابر حکومت افغانستان آغاز گردیده بود.[86]

 

در برلین باور نداشتند که انگلیس و شوروی بر بستن سفارت خانه های آلمان و ایتالیا پافشاری ننمایند. از این رو، برای گسیل مطمئن ویتسیل، دوخ و «داوطلبان» به گستره قبایل، صدیق خان چرخی آدم های خود را برای برپایی ارتباط با آلمانی ها به دسترس آنان گذاشت.[87]

 

به گمان غالب، آلمانی ها می پنداشتند که برای آن ها ایمن تر است از کابل نزد مومندها بگریزند تا این که مانند اوبر دورفر و براندت به وزیرستان نزد فقیر ایپی. مگر به گفته بهارت رام، تنها ویتسیل حاضر بود همراه با وی نزد مومندها برود. مگر پیلگر و راسموس «در خصوص عملی شدن این «تدبیر» خوشبینی چندانی نشان نمی دادند».[88]

 

اررزیابی خردورزانه از اوضاع و شاید هم گواهی بد دل های شان، آن دو را فریب نمی داد. ماجراجویی دیگر آلمانی ها در افغانستان، می توانست فرجام اندوهبارتری از حادثه لوگر داشته باشد.

 

راسموس، آدم هایی را که صدیق خان به او معرفی نموده بود، با بهارت رام آشنا ساخت و با این کار امانیست ها را «لو» داد. به تاریخ دهم اکتبر 1941 فیتین- رییس دفتر استخبارات خارجی شوروی، پیام رمزی یی از کابل دریافت داشت از «زمان» (الله وردی یف- رزدنت سازمان اطلاعات شوروی در کابل) که در آن فهرست کسانِ مورد اعتماد صدیق خان که به یاری آنان می بایستی اعضای سفارت آلمان از کابل به گستره قبایل پشتون «گریختانده» می شدند، آمده بود.

 

این دیگر نهایت خوش شانسی و نیک بختی دیپلمات های آلمانی بود که به محض آگاهی یابی از این که نمایندگی های دیپلماتیک آلمان و ایتالیا در کابل بسته نخواهد شد، از «گریختن» خود داری ورزیدند. [در غیر آن، با توجه به این که سازمان استخبارات خارجی شوروی از برنامه گریز آن ها آگاهی کامل یافته بود، به دام افتادن و گرفتاری و دستگیری آنان ناگزیر بود و روشن نیست چه سرنوشتی پیدا می کردند.-گ.]

 

پیک بسته نشدن سفارت ها به برلین و رم، به آلمانی ها این نوید را داد که شاید بتوانند با بازی گرفتن غرور افغان ها، حکومت افغانستان را متقاعد بسازند تا اتباع کشورهای فاشیستی را اخراج ننماید و دست کم دیپورتاسیون (دیپورتیشن) آن ها را برای زمان نامعینی به تعویق بیفگند. آلمانی ها همچنان در پی آن بودند تا ساختار تشکیلاتی سفارت خود در کابل را با دادن پاسپورت های دیپلماتیک به ارزشمندترین جاسوسان زیر زمینی خود، گسترش بخشند. برای نمونه، به گیل هامر- افسر مخفی گشتاپو، پاسپورت دیپلماتیک داده شده بود.[89]مگر، هاشم خان همه تقاضاهای پیلگر و کوارونی مبنی بر پاییدن دیپلمات های «نوپخت» در کابل را نقش بر آب ساخت.

 

این بود که به تاریخ های 30-31 اکتبر 1941، همه کارشناسان آلمانی و ایتالیایی از کابل بیرون برده شدند. در آستانه رفتن آن ها، راسموس و ویتسیل، همه ارزهای دست داشته شان را که برای تمویل اجنتوری خود در گستره قبایل پشتون، سخت به آن نیاز مند بودند، از نزد آنان گرفتند. این مبالغ هنگفت (راسموس و ویتسیل تنها یک میلیون افغانی پول نقد گرفته بودند)، به پیمانه چشمگیری فوندهای راسموس را «پر و پیمانه» تر ساختند.[90]

 

افزون بر این، همه آلمانی ها همه تفنگچه ها و کامره های خود را به ویتسیل دادند که او به نوبه خود آن ها را برای نگهداری به اجنت های خود در میان افغان ها، سپرد.[91]

 

چنانی که پسان ها جاسوسان شوروی و انگلیسی تثبیت نمودند، «ابویر» برای آن که دست کم بخشی از شبکه اجنتوری خود را در کابل نگه داشته باشد، به گمان غالب، با سپردن وعده زنده نگه داشتن وابستگان برخی از یهودان آلمانی که مشمول دیپارتاسیون از افغانستان نمی گردیدند (در آلمان)، آن ها را به همکاری به سوی خود کشانید.

 

از  این آدم های نگونبخت در آینده برای ارتباط سفارت آلمان با فقیر ایپی که هر چند گاهی در 1942 به کابل می آمدند، کار گرفته می شد.[92] با این تدبیرها، استخبارات آلمان می کوشید آن زیان جبران ناپذیری را که اخراج اتباع آلمانی از افغانستان، بر اجنتوری فاشیستی وارد آورده بود، کمرنگ تر سازند. برای مثال، از پنج گروه جاسوسی آلمانی در افغانستان تنها گروه راسموس باقی مانده بود که آن هم زیر کنترل استخبارات شوروی کار می کرد.

 

به تاریخ 1 نوامبر 1941 در کابل لویه جرگه برگزار گردید که در آن هاشم خان موفق گردید نمایندگان را متقاعد سازد اخراج اتباع آلمان و ایتالیا را از کشور تصویب نمایند. برای این که آوندهای هاشم خان بیشتر «وزنین» باشند، سفارت بریتانیا برای خرید نمایندگان ده میلیون افغانی به دسترس او گذاشت.[93] انگلستان همچنان به حکومت افغانستان وعده داد همین این که نخستین گروه آلمانی ها افغانستان را به مقصد هند ترک گویند، 500 هزار پوند استرلینگ بدهد. [94]

 

مگر، حتا این تدبیرها برای انگلستان تضمینی نمی داد که در هنگام برگزاری لویه جرگه، سخنرانی های ناگهانی غیر منتظره ضد بریتانیایی نمایندگان قبایل پشتون گل نکند.

 

سفارت انگلیس در کابل، به ویژه از سخنرانی ممکنه سپهسالار شاه محمد خان- وزیر حربیه که در میان قبایل از محبوبیت بسیار برخوردار بود، و با اخراج آلمانی ها از افغانستان موافق نبود، در برابر نمایندگان جرگه هراس داشت.  سردار داوود خان- فرمانده پادگان کابل(قوماندان قوای مرکز) نیز در زمینه با شاه محمود خان همنوا و همداستان بود.  هاشم خان در آستانه گشایش جرگه به دشوار توانست آنان را متقاعد سازد،[95] تا در جرگه به نکوهش اقدامات حکومت نپرداخته، و پشتون ها را به جهاد فرا نخوانند.[96]   

 

هنگامی که سفارت انگلیس در باره توافق به دست آمده در حکومت افغانستان آگاهی یافت، هیلی- مستشار با خرسندی و شادمانی به کزلف- مستشار سفارت شوروی اطلاع داد: «کنون دیگر باورمندی کابل به آن هست که این مهره های هوا دار آلمان خطر نخواهند کرد در برابر هاشم خان بیستند... چون، این کار می تواند به خیزش قبایل پشتون در برابر حکومت کنونی بینجامد.»[97]  

 

هر چه بود، نتوانستند جلو سخنرانی های ضد انگلیسی نمایندگان قبایل مرزی را در لویه جرگه بگیرند. به ویژه، سخنرانی زمرک خان – رییس قبیله جدران، انگلیسی ها را سخت پریشان ساخته بود که بی پرده در برابر همگان اعلام داشت که در صورت لزوم آماده است بیست هزار جنگجو را در برابر انگلیسی ها به میدان بکشاند که همه را خود مسلح ساخته و با پول خود در جریان یک سال هزینه شان را خواهد پرداخت.[98]

 

زمین های قبیله جدران با وزیرستان هم مرز و همسایه و «همدیوار» اند و حکومت هند بریتانیایی نیک می دانست که همدست شدن نیروهای زمرک خان و لشکرهای فقیر ایپی چه خطری را برای آن می تواند متوجه گرداند.

 

با این هم، به رغم سخنرانی های انزجار آمیز برخی از نمایندگان، لویه جرگه اقدامات هاشم خان را در زمینه دیپورتاسیون اتباع آلمانی و ایتالیایی از کشور به تصویب رسانید.  پس از این، آخرین امیدهای کشورهای محور مبنی بر حفظ شبکه اجنتوری خود در افغانستان با شکست رو به رو گردید. پس از شکست ویرماخت در حومه مسکو، آلمانی ها از برنامه پیاده سازی کماندوهای چترباز خود به وزیرستان چشم پوشیدند. چون منابع فنی تخصیص داده شده برای عملیات «پرش ببر»، برای پیاده سازی جاسوسان «ابویر» در گستره ترکمنستان هزینه شد.

 

فقیر ایپی به نوبه خود برای چندی به شورش در وزیرستان پایان داد. بریتانیای کبیر و شوروی با دستیابی به هدف اخراج آلمانی ها و ایتالیایی های باشنده کابل، در اواخر 1941 در مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی توانستند صلح و آرامش را تامین نمایند و به پیمانه چشمگیری جلو تنیدن شبکه های جاسوسی آلمانی را در میان باسماچی ها بگیرند و آن را متوقف سازند. 

 

 

 

بخش های زیر ترجمه:

 

بخش سی و هفتم

ناکامی ارتش آلمان  در برپایی پل هوایی میان باکو و وزیرستان

 

بخش سی و هشتم

کابل- 42، بازی در دو جبهه

 

بخش سی و نهم

لشکر کشی نافرجام به بخارا

 

بخش چهلم

اتحاد دیپلمات ها و اطلاعات چیان در جنگ پنهانی در کابل

 

بخش چهل و یکم

خیزش قبایل پشتون و ناکامی رایش سوم در بهره برداری از آن

 

بخش چهل و دوم

اپی لوگ  (پایان سخن) مسکو

 

بخش چهل و سوم

سخن آخر مولف

 

ملاحظات

پیوست ها


 

[1] . یک واژه خاص دیپلماتیک است. (به زبان فرانسوی)- اقدام واکنشی یا تهاجمی سیاسی یی که برای وارد آوردن فشار در سیمای دادن پروتست(اعتراض)، دادن اتمام حجت (اولتیماتوم)، گسیل یادداشت ها، دیدارها و گفت و شنودها و خاطر نشان ساختن وگوشزدها، برای برآوردن اهداف مشخص و به دست آوردن امتیازات از طرف یا دو و یا هم چند طرف مذاکره انجام می شود.-گ.         

[2] . یادداشت سفارت انگلیس در مسکو عنوانی کمیسارای خلق در امور خارجی شوروی که  به تاریخ 20/07/1941 از سوی کریپس به مولوتوف سپرده شد.// اسناد سیاست خارجی شوروی، جلد 24، مسکو، 2000، ص. 574.

[3] . همان جا، ص. 575.

[4] . همان جا، ص. 576.

[5] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1941، پرونده ویژه 3، کارتن 8، پوشه 82، برگ 1.

[6]. یادداشت صورت مجلس میخاییلف با فریزر تیتلر تاریخی 28/7/1941 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، پرونده 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 197.

[7] . همان جا

[8] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف با فریزر تیتلر تاریخی 28/7/1941 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، پرونده 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 197.

[9] . همان جا

[10] . گزارش میخاییلف به مولوتف تاریخی 28/07/1941 //بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند 012، سال 1941، پرونده ویژه 2، کارتن 25، پوشه 241، برگ های 1-8.

[11] . چنانی که دیده می شود، هاشم خان از انگشت شمار سیاستمدارانی در جهان بوده است که فروپاشی شوروی را پیش بینی می کردند.-گ.

[12] . این بخش از سخنان هاشم خان دو بار با خط دیکانازف برجسته شده است.

[13] . همان جا برگ های 1-2.

[14] . شاید قندهار اشتباه باشد، زیرا سخن بر سر لوگر است.-گ.   

[15] . همان جا، برگ 5.  

[16]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، 071، 1941، پرونده 23، کارتن 196، پوشه 5، برگ 242.  

[17]. بیو گرافی مفصل الله وردی یف را نگاه کنید در کتاب «سابقه داران استخبارات خارجی روسیه»، مسکو، 1995، ص.ص. 10-12. 

[18]. Akten zur deutschen auswärtigen Politik 1918- 1945. Sierie D. Bd. Xii . 1. Bonn, 1970. S. 116. Schnabel R. Tiger und Schakal. Wien; 1968. S.223-224.

[19] . همان جا

[20]. Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 316.

[21]. همان جا ص. 314

[22] . یادداشت صورت مجلس دیدار کولوتف با کریپس تاریخی 1/8/1941. // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1941، پرونده ویژه 3، کارتن8، پوشه 82، برگ 1.

[23] . تلگرام ریبنتروپ به پیلگر، تاریخی 9/8/1941.

 Akten zur deutschen auswärtigen Politik 1918- 1945. Sierie D. Bd. Xii . 1. Bonn, 1970. S. 249.

[24] . Schnabel R.Tiger und Schakel. Wien, 1968.S. 25.

[25] . همان جا، ص. 67.

[26] . یادداشت گزارشی استخبارات سیاسی هند، گزارش همیندرا سینگ سودی، در باره « توطئه بوس»، تاریخی 24/ 3/1942.

 //L/P@J-12-218. P. 41

[27] . همان جا، ص. 40

[28] .Talwar. P.139. 

[29] . تلگرام راسموس به کیپلر و رهبری ابویر تاریخی 28/7/1941

 // Schnabel R. Op. cit. S. 93. 

[30] .Talwar P. 142-144.

[31] . همان جا، ص. 144.

[32] . یادداشت گزارشی استخبارات سیاسی هند، گزارش همیندرا سینگ سودی، در باره « توطئه بوس»، تاریخی 24/ 3/1942.

 //L/P@J-12-218. P. 42.

[33] . یادداشت صورت مجلس دیدار کزلف با تیلیاتسکی تاریخی 6/12/1941 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، سال 1941، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 166، برگ 32.

[34] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 28، کارتن 39، پوشه1، برگ 26.

[35] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی، تاریخی 10/11/1941 //  فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه6، برگ 267 .

[36] . یادداشت استخبارات سیاسی هند، «بازگویی های بهارت رام» (نوامبر 1942)

L/P@J-12-218. P. 77.

[37] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 331.

[38]. تلگرام راسموس به برلین، تاریخی 3/8/1941.

// Schnabel.R. Op.cic.S. 95.

[39]. Hauner M. Op. cit.P. 223. 

[40] . تلگرام راسموس به برلین تاریخی 3/8/1941

 // Schnabel.R. Op.cic.S. 95.

[41]. Mader J. Hitlers Spionagegenerale sagen aus. Berlin, 1971. S. 363

[42] .Schnabel.R. Op.cic.S. 98-99.

[43] . همان جا، ص. 100.

[44]. همان جا

[45]. همان جا ص. 101.

[46]. Hauner M. Op. cit.P. 329.

[47] . برای به دست اوردن آگاهی بیشتر نگاه شود به : پرونده سودی در کمینترن // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 213، پوشه 1.

[48]. یادداشت گزارشی استخبارات سیاسی هند، تدوین شده بر پایه گواهی های آچار سینگ چین، تاریخی 5/12/1941

//  L/P@J/12/218. P. 17/32.

[49] . «گزارش گروه کمونیستی «کیرتی» مربوط دوره از 1 سپتامبر تا 1 دسامبر 1941» // بایگانی  دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 16، کارتن 57، برگ 255.

[50] . برگرفته از اثر کوزنتس یو.ال.، «چپاولگران» ها از بازی خارج می شوند.، مسکو، 1992، ص. 9.

[51] . بایگانی  دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 495، پرونده ویژه 16، کارتن 59، برگ 229.

 

[52] . همان جا، برگ 230

[53] . تلگرام راسموس به برلین تاریخی 22/9/1941.

[54] . تلگرام راسموس به برلین تاریخی 22/9/1941.

[55] . یادداشت گزارشی زمان ( الله وردی یف) در باره دیدرا او با بهارت رام// بایگانی خدمات استخبارات خارجی، پرونده «چپاولگران»، جلد 1، برگ های 401-402

[56] . همان جا

[57] . همان جا

[58] . سوتسکف، ل.، «جدایی خواهی ناشناخته در خدمت سرویس امنیتی و ابویر»، از پرونده استخبارات، مسکو، 2003، ص.241.

[59] . یادداشت استخبارات سیاسی هند، «بازگویی های بهارت رام» (نوامبر 1942)

//  L/P@J/12/218. P.78.

[60]. همان جا،

[61] . یادداشت گزارشی استخبارات سیاسی هند، گزارش همیندرا سینگ سودی، در باره «توطئه بوس»، تاریخی 24/ 3/1942.

//  L/P@J/12/218. P.42-43.

[62] . کوزنتس، یو.، ال. همان اثر، ص.46.

[63] . Talwar P. 147

[64] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی 9/9/1941 // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ 104؛ Hauner M. Op. cit.P. 323

 

[65] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی 9/9/1941 // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ110.

[66] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی 11/9/1941 // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ115.

[67].  Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 321.

[67]. یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی 9/9/1941 // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ های 103-104.

[68] .  همان جا برگ های 105-106.

[69] . بهتر بود بگوید پیوندهای خویشاوندی هم دارند. زیرا پشتون های هر دو سوی مرز در پهلوی همتباری، همزبانی و همریشگی، و این که گویشوارن یک زبان اند،  هم مذهب نیز هستند. تنها برخی از پشتون های توری و افریدی و قندهاری شیعه مذهب اند.

[70]. گزارش سفارت شوروی در افغانستان«سیاست خارجی حکومت افغانستان در  سال های 1941- 1942» // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 199، پوشه 2، برگ 12.

[71] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی 11/10/1941 // اسناد سیاست خارجی روسیه، جلد  24 ، مسکو، 2000، ص. 361.

[72] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 315

[73] . گزارش سفارت شوروی در افغانستان«سیاست خارجی حکومت افغانستان در  سال های 1941- 1942» // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 199، پوشه 2، برگ 146.

[74] . به گونه یی که در فصل بیست و هفتم  دیدیم، انگلیسی ها در گذشته، به هاشم خان در ازای خدماتش سالانه پنج میلیون روپیه رشوه پرداخت می کردند، که به حساب بانکی اش در یکی از بانک های دهلی واریز می گردید.-گ.   

[75] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی 11/10/1941 // اسناد سیاست خارجی روسیه، جلد  24، مسکو، 2000، ص. 361.

[76]. Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981. P. 118.

[77]. گزارش سفارت شوروی در افغانستان« سیاست خارجی حکومت افغانستان در  سال های  1941- 1942» // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 197، پوشه 2، برگ 36.

[78]. یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی9/10/1941 // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 197، پوشه 9، برگ 24.

[79] . همان جا

[80] . همان جا

[81] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی9/10/1941 // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ  171

[82] . یادداشت صورت مجلس میخاییلف با هاشم خان- صدر اعظم افغانستان به تاریخ 11/10/1941// اسناد سیاست خارجی شوروی، جلد 24، مسکو، 2000، ص. ص. 356-357.

[83] . همان جا.

[84] . گزارش سفارت شوروی در افغانستان« سیاست خارجی حکومت افغانستان » // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942، پرونده ویژه 43، کارتن 199، پوشه 2، برگ 40.

[85] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با اوآیلی تاریخی13/10/1941 // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ  های 129-130.

[86] . یادداشت صورت مجلس واویلف با مهندس لهستانی- مالینفسکی تاریخی 21/10/ 1941/ / بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ  267.

[87] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با لانکاستر- رایزن نظامی سفارت انگلیس تاریخی1/9/1941 // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ  67.

[88] . تلگرام  کیپلر به راسموس//

Schnabel R. Tiger und Schakal. Wien, 1968. S. 124.

 

[89] .  سوتسکف، «جدایی خواهی ناشناخته در خدمت « اس. دی.» (زیشرهات دینتست- خدمات امنیت)  و «ابویر» (سازمان استخبارات نظامی)» آلمان، برگرفته از پرونده های محرم استخبارات، مسکو، 2003، ص. 241.

[90] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با علی محمد خان- وزیر خارجه افغانستان به تاریخ 16/10/1941// اسناد سیاست خارجی شوروی، جلد 24، مسکو، 2000، ص. 372.

[91] . یادداشت صورت مجلس دیدار سامیلفسکی– کاردار سفارت شوروی در کابل با کوارنی- سفیر ایتالیا در کابل به تاریخ 1/12/1943.

[92] . برگرفته از پروتکل بازپرسی از پیلگر در زندان «بوترسکی» مسکو، // بایگانی سرویس استخبارت خارجی شوروی، پرونده «چپاولگران»، جلد 1، برگ 120.  

[93] . یادداشت صورت مجلس دیدار میخاییلف با لانکستر، تاریخی 4/7/1942 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 06، سال 1942، پرونده ویژه 4، کارتن 16، پوشه 164، برگ 58.

[94] . گزارش سفارت شوروی در افغانستان«سیاست خارجی حکومت افغانستان در سال های  1941- 1942» // بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1942، پرونده ویژه 24، کارتن 199، پوشه 2، برگ 46.

[95] . به گفته جناب آقای الحاج نیک محمد خان حایری- یکی از فرهنگیان ریش سپید مزارشریف، در آن هنگام در میان  مردم آوازه هایی پخش شده بود مبنی بر این که داوود خان بر سر این موضوع با هاشم خان به پرخاش پرداخته و حتا سر او تفنگچه کشیده بود که با میانجیگری سایر اعضای خانواده شاهی جلو او گرفته شد.-گ.

[96]. Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981. P328.

[97] . یادداشت صورت مجلس کزلف با هیلی- مستشار سفارت انگلیس در کابل// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 6، برگ 249.

[98] . بایگانی سرویس استخبارات خارجی، پرونده « قبایل»، جلد 1، برگ 276.

 



نویسنده: پروفیسور داکتر یوری تیخانف
گزارنده: عزیز آریانفر

28 فبروری 2010
  
  
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net