نبرد افغانی استالین - بخش های ٢٤ تا ٢٦ بازگشت برویۀ نخست

 

نبرد افغانی استالین

سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون

 

 

بخش بیست و چهارم

واپسین پیروزی نادر خان

 

نقش بر آب ساختن «توطئه» نبی خان و جلوگیری عاملانه از خیزش سراسری قبایل جنوبی، به حکومت افغانستان مجال داد تنها برای چندی قیام نیرومند در گستره قبایل پشتون در برابر نادر شاه را (که با مشی مرکز گرایی خود از اقتدار سرشناسان پشتون کاسته و با نزدیک شدن به بریتانیا، تنفر و انزجار قبایل آزاد دوست مرزی را در هر دو سوی خط دیورند نسبت به خود بر انگیخته بود)، به تاخیز  بیندازد.

 

وضعیت نادر شاه همچنان با این پیچیده تر می گردید که به رغم این که در کابل توانسته بود رهبران «توطئه گران» را برچیند، در جنوبی پنج تن از سران قبایل به رهبری فقیر لیونی افسانه یی که هوادار امان الله خان بودند و در توطئه نقش داشتند، موفق شده بودند به وزیرستان شمالی بگریزند. در وزیرستان آن ها موفقانه به آماده گیری برای خیزش مسلحانه در برابر حکومت افغانستان ادامه می دادند.[1]

به زودی وزیری ها و مسعودها اعلام نمودند که آن ها تنها به خاطر احیای حاکمیت شاه قانونی افغانستان- امان الله خان از نادر در دوره اغتشاش پشتیبانی نموده بودند.[2] در یک سخن، قبایل وزیرستان نادر را غاصب خوانده و آغاز به جمع آوری لشکرها برای تهاجم به افغانستان نمودند.

 

خان عبدالغفار خان و هوادارانش نیز آغاز به پهن ساختن دامنه کارزار تبلیغاتی به پشتیبانی از امان الله خان در میان قبایل مرزی خیبر نمودند. غفار خان همواره سمپاتی بزرگی به امان الله خان داشت. غفار خان پس از سرنگونی او نوشت: «امان الله به خاطر رفاه پشتون ها کار می کرد. مگر آن ها [(پشتون ها)-گ.] که قادر به تمیز دوست از دشمن نیستند، دست به شورش زدند و او را از کشور راندند. این ناسپاسی آشکار و روشنی است که نزد خداوند گناه و جنایت بزرگ به شمار می رود».[3]همچنان بایسته است در نظر داشت که رهبر ناسیونالیست های پشتون استان مرزی شمال باختری به دشوار توانسته بود فراموش نماید که چگونه نادر در سال 1929 او را فریب داده بود.[4]  

 

در نتیجه، سرخ پیراهنان تبلیغات پویایی را به هواداری از امان الله خان در میان مومندها پیش می بردند. موفقیت چشمگیری را در این راه فقیر لیونی نیز به دست آورده بود که سخت سرگرم نامه نویسی به مومندها و دیگر قبایل مرزری بود. این گونه، در نوار «آزاد» هند بریتانیایی زیر شعار «حاکمیت امان الله خان در افغانستان» در اوایل 1933 آمادگی پویایی برای برپایی خیزش سراسری قبایل پشتون در برابر نادر شاه ادامه می یافت.

 

در چنین اوضاعی، نادر شاه برای نگهداشتن تخت و تاج خود به همکاری از این هم بیشتر تنگاتنگ تری با انگلیس ها در برابر قبایل مرزی پرداخت. استارک- سفیر شوروی هنوز در ماه دسامبر 1932 به کمیساریای خلق در امور خارجی گزارش داده بود: «می توان بر پایه مدارک مستند تایید کرد که میان انگلیسی ها و حکومت نادریه طی دو ماه اخیر در رابطه با موضوع غلام نبی خان و اوضاع در ولایات مشرقی و جنوبی و نوار «آزاد» همکاری های به ویژه تنگاتنگی برپا گردیده است. این همکاری ها کنون شکل یک سازشنامه در زمینه پیشبرد اقدامات باهمی در برابر قبایل هر دو سوی مرز (شاید هم بازتاب نیافته به روی کاغذ) را به خود گرفته است. آن هم در حالی که انگلیسی ها می بایستی عملیاتی را در وزیرستان شمالی در برابر وزیری ها به مقصد خنثی ساختن مرکز امانیست ها در آن جا پیش ببرند. در عملیات ها در برابر قبایل حکومات افغانستان و هند بریتانیایی می بایستی همکاری کاملی را رعایت نمایند که باید هم از راه تماس های مستقیم و هم از طریق میسیون بریتانیا در کابل صورت بگیرد».[5]

 

پیش از هر چیزی بر نادر خان و بریتانیای کبیر بود تا پویایی های «پنجگانه امانیست ها» را در وزیرستان خنثی بسازند. سازمان های اطلاعات شوروی که پیگیرانه گسترش فزاینده مناسبات میان افغانستان و انگلیس را زیر ترصد داشتند، توانستند مراسلات میان دژ متون و اجنت سیاسی بریتانیا در وزیرستان شمالی را به چنگ بیاورند. از روی این نامه ها روشن گردید که انگلیسی ها بنا به خواهش حکومت افغانستان مساعی اعظمی را برای دستگیری فقیر لیونی و هواداران او در وزیرستان به خرج داده بودند. برای مثال، اجنت سیاسی در نامه تاریخی دهم جنوری 1933 رسما به آگاهی سرهنگ گل میر خان رسانید که حصه داران انگلیسی تلاش ورزیده بودند در یکی از شب ها منطقه نشیمنی ماچه را تصرف نمایند تا متمردان را بازداشت کنند. مگر، از سوی نیروهای متحد وزیری های مدی خیل و جنگجویان قبیله تینی از جنوبی به عقب زده شدند.[6]

 

تلاش های انگلیسی ها مبنی بر خرید سران وزیری نیز با شکست رو به رو گردید: به رغم همه تهدیدات و وعده های سخاورزانه، کوهنشینان وزیرستان «سران پنجگانه» هوادار امان الله خان را به حکومت بریتانیا نسپردند.[7]  

 

مصمم بودن قبایل مرزی مبنی بر این که سلاح در دست در برابر نادر قیام نمایند، به انگلیسی ها و حکومت افغانستان اجازه نداد جلو قیام در جنوبی در اوایل 1933 را بگیرد. در اوایل ماه فبروری 1933 پیک تهاجم زود رس وزیری ها و مسعودها بر جنوبی، به کابل رسید. سازمان اطلاعات نادر شاه توانست تثبیت نماید که آن ها با برخی از قبایل نه تنها جنوبی، بل نیز مومند، شینواری و خوگیانی توافقات مقدماتی یی دارند و در باره اقدامات باهمی در برابر سپاهیان دولتی هماهنگی هایی کرده اند.

 

نادرشاه بی درنگ فرمان گسیل نیروهای تازه نفس به ناحیه خوست را داد. انگلیسی ها به نوبه خود به رزماک و میران شاه نیروهای تقویتی فرستادند. مگر، «وزیری ها از انگلیسی ها در زمینه خواستار توضیحات گردیدند و تقاضای برونبری بی درنگ سپاهیان را نمودند».[8] انگلیسی ها به این تقاضا پاسخ مثبت دادند. چون می دانستند که نیروهای اصلی وزیری ها و مسعودها هنوز هم در وزیرستان مستقر هستند. تمرکز آتیه سپاهیان در نوار «آزاد» می توانست شورش تازه مسلحانه پتان ها را در برابر بریتانیای کبیر بر انگیزد تا در برابر  نادر. روشن است انگلیسی ها ترجیح دادند که هزاران کوهنشین مسلح به افغانستان بروند [تا این که در برابر خود آن ها بجنگند-گ.].

 

به تاریخ نهم فبروری، نخستین لشکرهای وزیری ها و مسعودها از مرز افغانستان گذشتند. مقارن با 21 فبروری یازده هزار جنگجو از وزیرستان به جنوبی آمدند.[9]روز دیگر این نیروها آغاز به تهاجم به متون نمودند و یک رشته شکست های را بر سپاهیان دولتی تحمیل نمودند. نبردها در خوست آژیری گردیدند برای خیزش بسیاری از قبایل افغان: در جنوبی شورش برپا گردید. بسیاری از قبایلی که بیطرف بودند، به وزیری ها و مسعودها پیوستند که این کار شمار نیروهای شورشی را ده هزار نفر جنگجوی دیگر بالا برد.

 

نیروهای متحده قبایل مرزی مقارن با اوایل ماه مارچ شماری از مناطق و استحکامات را در نزدیکی شهر اورگون گرفتند و به پیشروی به سوی غزنی ادامه دادند. ناخشنودی از حکومت خشن نادریه منجر به آن گردید که برخی از یگان های ارتشی  به شورشیان بپیوندند.[10] حکومت افغانستان ناگزیر گردید به گونه عاجل تقریبا همه سپاهیان ارتش منظم خود و حتا بخشی از گارد شاهی را به ناحیه خوست گسیل دارد. به یاری این تدبیرها به تاریخ 26 فبروری نخستین فشار نیروهای متحده قبایل جنوبی و وزیرستانی از سوی ارتش افغانستان به عقب زده شد. 

 

در اوایل ماه مارچ 1933 نیروهای تازه نفسی برای فقیر لیونی از نوار «آزاد» راه رسیدند. نیروهایی که به تاریخ های 8-9 مارچ سر به شورش برداشته بودند، آغاز به تهاجم نو پیروزمندانه به سوی متون نمودند. پیروزی قبایل شورشی، حکومت بریتانیا در هند را به گونه جدی نگران ساخت. انگلیسی ها بر آن شدند که زمان اقدامات پویا در برابر  شورشیان در خوست فرا رسیده است. به تاریخ هشتم ماه مارچ سپاهیان انگلیسی با پشتیبانی از هوا آغاز به عملیات در برابر وزیری ها و مسعود ها نمودند.[11]

 

در وزیرستان شمالی در امتداد مرز هند و افغانستان، کمربند حایلی ایجاد گردید از سپاهیان منظم بریتانیایی و حصه داران.[12] نیروی هوایی بریتانیا از این یگان ها فعالانه پشتیبانی کردند. در نتیجه، این تدبیرها، شورشیان در جنوبی از امکانات به دست آوردن نیروهای تقویتی و مهمات از نوار «آزاد» محروم گردیدند.

 

به تاریخ نهم ماه مارچ، جورج کانینگهام- والی استان مرزی شمال باختری زیر پوشش شانزده فروند هواپیمای جنگی از شهر وانه بازدید و در جرگه وزیری ها اعلام نمود که جنگاوران آن ها بایست تا چهار روز به خانه برگردند. کانینگهام تهدید نمود در صورت نافرمانی «تدبیرهایی بایسته را اتخاذ خواهد نمود».[13] عین پیام را او به سران مسعود داد. قبایل مرزی بنا به تجاربی که داشتند، نیک می دانستند که در همچو موارد حکومت بریتانیا چه «تدبیرها»یی را در برابر قبایل سرکش روی دست می گیرد!. 

 

تا دو صد و شصت نفر از نمایندگان مسعودها و وزیری ها به خاطر نجات روستاهای خود از بمباران ها، ناگزیر گردیدند برای باز گردانیدن هم قبیله یی های خود به خوست بروند. برای آن که سر سفیدان مسعودها و وزیری ها هر چه زودتر به جنوبی برسند، آن ها را سوار بر کامیون های نفر بر ارتش انگلیس به مرز افغانستان بردند. چنین شیوه غیر عادی رساندن نمایندگان قبایل «گنهکار» به ناحیه اقدامات رزمی، برای بر هم زدن تهاجم قاطعانه شورشیان به دژ متون از سوی حکومت بریتانیا پیش گرفته شده بود.

 

به تاریخ یازدهم ماه مارچ، لشکرهای قبایل مرزی به فرماندهی فقیر لیونی آغاز به تهاجم به این دژ که در آستانه سقوط قرار داشت، نمودند. نخستین یورش کوهنشینان از سوی پادگان عقب زده شد. به گمان غالب آن ها در پی تدارک تهاجم نوی بودند، مگر، در این هنگام، ریش سپیدان از وزیرستان از راه رسیدند تا به آنان پیک تهدید کانینگهام مبنی بر آغاز عملیات سرکوبگرانه در برابر روستاهای شان را برسانند.[14] نفس تهدید روستاهای آبایی آنان از سوی انگلیسی ها، به پیمانه چشمگیری توانایی رزمی لشکرهای وزیری و مسعود را پایین آورد. بسیاری از آنان آغاز به بازگشت به سوی خانه های شان نمودند و این گونه شمار دسته های لیونی به پیمانه چشمگیری کاهش یافت.

 

سپاهیان دولتی با بهره گیری از این وضع، دست به پاتک (ضد حمله) یازیدند و شورشیان را ناگزیر به عقب نشینی به نوار «آزاد» هند بریتانیایی نمودند- جایی که از سوی سپاهیان بریتانیایی سرکوب گردیدند. این گونه، در نیمه دوم ماه مارچ 1933 نیروهای انگلیسی و ارتش افغانستان با اقدامات هماهنگ توانستند قبایل شورشی را شکست دهند و هنگامه را پایان دهند.

 

در اواخر این ماه، وزیری ها و مسعودها بیخی از خوست برآمدند. فقیر لیونی با دسته های خود (متشکل بر 450 جنگجو) زنجیرهای پاسگاه های بریتانیایی را در وزیرستان شمالی دریدند و باز گشتند.[15]

 

 نادر شاه برای آشتی با و برپایی دوباره مناسبات دوستانه با وزیری ها و مسعودها، بی درنگ یاور خاص خود- الله نواز خان را به کارزار گسیل داشت که توانست این قبایل را «نوازش» دهد و «دلاسا» نماید و توافق شان را برای گسیل رهبران شان به گردیز برای اشتراک در جرگه به دست بیاورد. به تاریخ اول اپریل 1933 شاه محمود خان وزیر حربیه این جرگه نمایندگان قبایل مرزی را افتتاح نمود.

 

کوهنشینان نوار «آزاد» کوشیدند مهرورزی خود را به نمایندگان حکومت افغانستان با سپردن دو مهره خودگماشته که قبلا خود را به عنوان وابستگان امان الله خان– یکی، عنایت الله خان و دیگری، فرزند امان الله خان جا زده بودند، به آنان، به نمایش بگذارند. چنین بر می آید که آوازه ها در باره رسیدن برادر امیر پیشین از مدت ها بدینسو «حواریون» نادر شاه را نگران ساخته بود.

 

بر پایه مدارک استخبارات شوروی، جرگه حتا به نادر شاه وعده سپرد به هیچ رو به قیام های مسلحانه تازه در برابر کابل اجازه نخواهد داد. مگر، قبایل وزیری از تسلیمدهی فقیر لیونی سر باز زدند و به گونه دیپلماتیک اعلام نمودند که «برای به دام انداختن او تدبیرهایی را روی دست خواهند گرفت».[16]رویدادهای بعدی نشان دادند که در جرگه گردیز تنها بخشی از نمایندگان وزیری ها و مسعودها گرد آمده بودند. آن ها به رغم همه اطمینان دهی های خود به وفاداری، نتوانستند آشتی با قبایل وزیرستانی را به کابل تضمین نمایند.

 

 وزیری ها و مسعودها بی آن که منتظر همتباران خود از گردیز بمانند، در اوایل ماه اپریل 1933 با دسته های کوچک آغاز به رخنه به ناحیه خوست نمودند. نیروهای آنان بسیار به سرعت افزایش یافت. چون بار دیگر منگل ها و برخی دیگر از قبایل پشتون از آنان پشتیبانی نمودند. در میانه های اپریل در جنوبی میان آن ها و سپاهیان دولتی افغانستان نبردها از سر گرفته شد. به تاریخ 17 اپریل لیونی به خوست رسید که نیروهای شورشی را متحد گردایند و آغاز به تهاجم پر شور و پر هنگامه به دژ متون نمود. بار دیگر این قلعه در آستانه سقوط قرار گرفت. 

 

در این اوضاع بحرانی برای پادگان متون، یکی از افسران آن با بهره گیری از اعتماد شورشیان دامی را فرا راه آنان گسترانید و بر فراز برج دژ، پرچم سفیدی را بر افراشت. مگر هنگامی که کوهنشینان به سوی دیوارهای دژ سرازیر شدند، به سوی آنان رگباری از آتش و ریم گداخته از همه انواع جنگ افزارها باریدن گرفت. شورشیان با دادن تلفات سنگین، با سراسیمگی و آشفتگی آغاز به عقب نشینی نمودند و به سوی وزیرستان گریختند. آن ها در مرز هند و افغانستان به چنگ یگان های مرزبانی بریتانیایی که بر سره راه آنان کمین گرفته بودند، افتادند. انگلیسی ها از نزد پشتون ها 4500 میل تفنگ گرفتند و بسیاری از کوهنشینان بازداشت شدند.[17]  

 

هر چند فقیر لیونی بار دیگر توانست نزد مومندها پنهان شود، مگر، دیگر پس از این هنگامه، پروازهای این شاهباز آسمان قبایل پشتون پایان یافت. چنین بر می آید که قبایل مرزی پشتون هر چند هم او را به نادر و انگلیسی ها نسپردند و چندین شکست پیهم او را نادیده گرفتند، مگر دیگر از شناختن  او به عنوان رهبر خود دست برداشتند.

 

این بار به جای یک رهبر قبیله یی که مردم را به پیکار در برابر نادرشاه غاصب فرا می خواند، در نوارد «آزاد» به زودی سر و کله یک «خویشاوند» دیگر امان الله به نام امین جان پدیدار گشت که کار فقیر لیونی را پی گرفت.

 

در ماه می 1933 امین جان به روستای کوچک کوهستانی کوتکی به باجور آمد. او با اعلام ادعای خود بر تاج و تخت افغانستان توانست پشتیبانی مومندهای بومی را به دست بیاورد که دسته کوچکی از رزمندگان خود را در اختیار او گذاشتند. پدیدار شدن مدعی برخاسته از کوتکی و پشتیبانی مومندها از او، نادر خان و برادران او را سخت نگران و پریشان ساخت که با بسیار دشواری و پخش پول های گزاف بهار 1933 توانستند جلو شورش ضد دولتی را در مشرقی بگیرند و اجازه ندهند تا مومندهای نوار «آزاد» به شورشیان پویا در جنوبی بپیوندند. تابستان 1933 این خطر بار دیگر پدید آمده بود.

 

نادر، برای خنثی سازی پویایی های امین جان، برای کمک به نائب السلطنه هند رو آورد. بنا به «مشوره!» پادشاه افغانستان حکومت انگلیس آغاز به انجام عملیات سرکوبگرانه در باجور نمود.[18] به تاریخ 30 جولای فرماندهی بریتانیا به قبایل باجور اعلام نمود که پس از چهل ساعت بمباران کوتکی، خار و شمار دیگر از روستاها و دهکده های آغاز می یابد. به تاریخ یکم اگست در نتیجه ضربات هوایی کوتکی ویران گردید. این اقدام ترساننده بدون تلفات انسانی بسیار پایان یافت. چون باشندگان توانسته بودند به غارها پناه ببرند. امین جان هم که از پیش به روستای همسایه هاشم رفته بود و از سوی دلاور خان با گرمجوشی مهمان نوازی شده بود، از این بمباران آسیب و زیانی ندید.[19]

 

از یکم تا دهم اگست 1933 نیروی هوایی بریتانیا عملیات هایی را در برابر مومندها انجام داد. همزمان با آن، به ناحیه آمدن امین جان تیپ های پیشاوری و نوشهری سپاهیان انگلیس رسیدند و پس از چندی او را اسیر گرفتند.[20] با دستگیر شدن او، تهدید شورش مومندها در برابر حکومت افغانستان نیز خنثی گردید. یک بار دیگر، نادر به یاری انگلیسی ها توانست در مبارزه در برابر قبایل مرزی و امانیست های فعال در میان آن ها، بالا دست شود.

 

پیروزی بر شورشیان، علل ناخشنودی پشتون ها از سیاست های نادریه را نزدودند و قبایل مرزی کماکان توانایی های رزمی خود را حفظ نموده بودند. در این پیوند، حکومت افغانستان می کوشید پیروزی های جنگی را با تدبیرهای سیاسی تحکیم بخشد. تابستان 1933 حکومت با قبایل جنوبی سازشنامه یی را امضاء کرد که مطابق آن سران پشتون به نمایندگی از هم قبیله یی های شان تعهد سپردند به رژیم نادریه وفادار بمانند و جلو هر گونه اقدامات ضد دولتی را بگیرند.  مگر قبایل قاطعانه رد کردند که خلع سلاح شوند و جنگجویان خود را به خدمت در ارتش بفرستند. 

 

سران قبایل به شاه محمود خان اعلام کردند: «همه قبایل جنوبی در خدمت حکومت هستند و به محض تقاضای آن در دفاع از آن بر خواهند خاست. افزون بر این، شماری از افسران ارتش برخاسته از قبایل جنوبی هستند. همچنان عده یی در آموزشگاه های حربی آموزش می بینند. گذشته از آن، مرزبانان همه جنگجویان قبیله یی هستند. مگر ما  بیش از این موافق نیستیم».[21]

 

مساله خلع سلاح قبایل به پیمانه یی همآوا از سوی سران قبایل رد گردید که شاه محمود خان خطر نکرد دیگر آن را برای بررسی مطرح نماید. بایسته است نشاندهی کرد که این مساله را او در آستانه جرگه تنها با سران پشتون هوادار دولت بررسی کرده بود. مگر حتا آنان به شدن مخالف سپردن اسلحه به حکومت بر آمده بودند: «هرگاه مساله خلع سلاح قبایل در جرگه مطرح گردد، آن ها در این باب موافقت نحواهند کرد. حتا هرگاه جرگه زیر فشار نیرومند موافقت هم نماید، مردم آن را نخواهند پذیرفت. باشندگان جنوبی اسلحه خود را تسلیم نخواهند نمود. چون آن ها به خاطر دفاع از خود به آن نیاز دارند. حکومت در گام نخست باید به حل اختلافات میان قبایل جنوبی بپردازد. تنها می توان پس از حل این اختلافات تلاش ورزید مساله خلع سلاح قبایل را -آن هم به گونه قسمی مطرح نمود».[22]

 

به هر رو، هر چه بود به یاری ترفندهای دیپلماتیک شاه محمود خان، میان حکومت و قبایل مرزی تفاهم به دست آمد. کابل برای چندی از جلب سربازان از قبایل پشتون و خلع سلاح قبایل جنوبی منصرف گردید و قبایل جنوبی به نوبه خود از مبارزه در برابر خاندان حاکم یحیی خیل دست کشیدند. مگر مشی خدشه ناپذیر حکومت مبنی بر تحکیم حاکمیت مرکزی در کشور و همکاری آشکار آن با بریتانیای کبیر بر ضد قبایل مرزی، سر انجام به خیزش های نوی در گستره مرزی انجامیدند. همچنان بایسته است نشاندهی کنیم که سرکوب قیام قبایل مرزی در 1933 واپسین پیروزی نادر شاه گردید. چون پس از چندی به دست یکی از هواداران امان الله خان کشته شد.[23]  

 

 

بخش بیست و پنجم

«درد سر» افغانستان، و شوروی

 

به سال 1933، خیزش های مسلحانه قبایل مرزی در هر دو سوی خط دیورند و افزایش ناخرسندی و ناخشنودی از مشی خشن نادر شاه، نزد امان الله خان امید بازگشت به تخت پادشاهی را آفریدند. دست راست او در این ماجرا غلام صدیق خان چرخی بود. سیمای طرح سرنگونی نادر «غاصب» را در 1933 می توان از روی گزارش دیپلمات های شوروی در استانبول، باز پرداز نمود.

 

امیر پیشین ماه جولای همین سال به استانبول آمده، مدت زیادی را در پایتخت ترکیه سپری کرد و چندین بار با مصطفی کمال پاشا (اتا ترک) - رییس جمهور دیدار و گفتگو کرد و از او برای بازگشت خود به افغانستان کمک نظامی خواست. دیدارها با اتا ترک موفقانه انجام شده بود.

 

پس از چندی، صدیق خان چرخی- وزیر پیشین خارجه افغانستان به قنسولگری شوروی در استانبول آمد و گفت: «در افغانستان قیام هواداران امان الله خان آماده می شود. همه آمادگی های لازم برای کودتا پایان یافته است و موفقیت قیام تامین گردیده است. مرکز قیام- جلال آباد و تخته خیز اقدامات در شمال افغانستان با مرکز در مزار شریف برگزیده شده است. مداخله انگلیسی ها در این کار گویا ممکن نیست. چون سرگرم فرونشاندن خیزش های پشتون ها در شمال غرب هند هستند».[24] او، سپس افزود: «امان الله خان خواهش نموده است زمینه بازگشت او را به میهن [از راه شوروی-گ.] فراهم نمایید و در این رابطه می خواهد تا شخصا با قنسول شوروی دیدار نماید».

 

با موشگافی اطلاعات ارایه شده از سوی صدیق خان، بی درنگ چنین احساسی پدید می آید که او به قنسول -دیپلمات عادی شوروی، تنها بخشی از آن چیزهایی را ارائه کرده بود که شخصا می توانست اطلاع بدهد. برای نمونه؛ مساله تعاون شوروی با امان الله در تحقق برنامه او تنها در دادن ویزا خلاصه شده بود. مگر در این حال، صدیق خان یاد آور شده بود که «تخته خیز» قیام پیش رو بر ضد نادریه افغانستان شمالی و مزار شریف خواهد یود. روشن است بدون پشتیبانی پویای شوروی،  این ناحیه نمی توانست پایگاهی برای عملیات جنگی در برابر خاندان یحیی خیل گردد.

 

همه چیز در جای خود قرار خواهد گرفت، هرگاه به اظهارات وزیر پیشین خارجه افغانستان، گزارش محرم سازمان اطلاعات شوروی در باره گفتگوها میان امان الله خان و اتاترک افزوده شود. در روند این گفتگوها، پادشاه پیشین اعلام نمود که «شوروی ها پشتیبانی کامل خود را از او در سرنگونی نادریه وعده نموده اند».

 

رهبر ترکیه در پاسخ گفت: «...هرگاه ارتش سرخ آماده باشد از قیام پشتیبانی نماید، ترکیه وزنه خود را در کفه ترازوی شوروی می گذارد تا به گشوده شدن گره سرعت بخشد و همچون ناظر ساده خانه جنگی در افغانستان نماند».[25]

 

مگر، هر چه بود، استالین به امان الله خان کمک نظامی ارائه نکرد و در پی آن مصطفی کمال نیز از ارایه کمک نظامی به او خود داری کرد. شوروی و ترکیه نمی توانستند در آن برهه آشکارا در مخاصمت با انگلیسی ها که نادر شاه دست نشانده آن ها بود، رفتار کنند. در این حال، متحدان پیشین امان الله خان [شوروی ها و ترک ها] تنها چونان دوستان سیاسی او ماندند. حکومت شوروی پس از چندی به پادشاه پیشین افغانستان اعلام داشت که به پاس همکاری های سودمند گذشته، آماده است امنیت شخصی او را تامین نماید.

 

به تاریخ 8 نوامبر 1933 در کابل نادر با شلیک چند گلوله هفت تیر کشته شد.[26] در آغاز، هم در افغانستان و هم در هند بریتانیایی می پنداشتند که مرگ شاه در نتیجه انتقامگیری قبایل مرزی به خاطر اعدام تیر منگل- یکی از سران قبایل است. چون در افغانستان و هند روشن بود که «قبایل از پیشاور تا کابل سوگند خورده بودند تا از نادر شاه انتقام بگیرند».[27] بی درنگ سوء ظن در سازماندهی کشته شدن شاه بر فقیر لیونی افتاد. مگر نمایندگان قبایل «آزاد» به قرآن سوگند خوردند که رهبر آن ها گنهکار نیست. پس از چندی، بازپرسی ها روشن ساخت که قاتل نادر- عبدالخالق از او به خاطر اعدام نبی خان چرخی و غلام جیلانی خان چرخی انتقام کشیده است.[28]

 

پیک کشته شدن نا به هنگام پادشاه افغانستان در همان روز خبر داغ جهانی گردید. در رم، خبرنگاران ویلای امان الله خان را در یک سخن به  محاصره کشاندند. امان الله خان، روز دیگر ناگزیر گردید با خبرنگاران مصاحبه نماید. او در گفتگو با خبرگزاری «رویتر» در حالی که پسر بزرگش هدایت او را همراهی می کرد، گفت:«هرگاه مردم افغانستان آرزومند بازگشت من با برنامه اصلاحات و ترقی ام باشند، همواره آماده هستم با همه توان به کشور خود خدمت نمایم».[29] ....و افزود که «نمی تواند از مرگ نادرشاه تا اندازه یی احساس رضایت مندی نکند، مگر در عین زمان متاسف است از این که پادشاه افغانستان کشته شده است».

 

او از دادن پاسخ به پرسش در باره بازگشت ممکنه اش به افغانستان، خود داری کرد. روشن است او نمی توانست اطلاعات در باره «توطئه» در دست اجرا را در کشورش فاش سازد.

 

پس از چندی، پس از رخدادهای کابل، صدیق خان نزد امان الله آمد که بر پایه گزارش سازمان های اطلاعات بریتانیا به امیر پیشین پیشنهاد کرد تا با امانیست ها در درون کشور تماس برپا نماید که برنامه ریزی شده بود به آن جا چند دستگاه چاپی برای چاپ زیر زمینی آثار هوادار امانیه در برابر ظاهر شاه- پسر نادر شاه که تازه بر تخت نشسته بود، بپردازد.[30]

 

به سال 1934 بسیاری از حکومات اروپایی بار دیگر آغاز به ارزیابی امان الله خان چونان مدعی راستین بر تاج و تخت افغانستان نمودند. برای مثال، ویکتور امانوئل سوم- پادشاه ایتالیا که به شاه گریزی- امان الله حسن نظر داشت و حتا پنهانی او را در کاخ خود پذیرفته بود.[31]

 

هاشم خان- صدر اعظم که پس از کشته شدن برادرش نادر شاه، به ریاست خاندان یجیی خیل رسیده بود و عملا فرمانروای کشور گردیده بود، به سرعت از سوی انگلیسی ها از بالاگرفتن پویایی ها و تکاپوهای امانیست ها آگاه گردیده بود. بنا به قانون خون و انتقام و برای زدایش تهدید خاندان حاکم، بنا به فرمان شخص هاشم  خان، دو گروه برای از میان بردن امان الله خان و مهره های سرشناس از حواریون او سازمان داده شد. سازمان های اطلاعاتی شوروی به سرعت از موضوع آگاهی یافته و تدبیرهای بایسته را برای حفظ زندگی امان الله خان روی دست گرفتند.

 

در ماه جنوری 1934 سفارت شوروی از کمیساریای خلق در امور خارجی رهنمود گرفت تا شاه پیشین را از تهدیدی که متوجه اوست، آگاه سازد. قره خان- معاون کمیساریای خلق در امور خارجی به آگاهی پوتومکین- سفیر شوروی در رم رساند که الله نواز خان – یاور خاص نادر شاه با گرفتن وظیفه سازماندهی کشتن امان الله به اروپا گسیل گردیده است.[32]هاشم خان برای اطمینان بیشتر در نابود ساختن حتمی دشمن خونی خود، فرمان داد تا در پهلوی گسیل آدم های خاص به اروپا، گروه دیگری را به مکه بفرستند. چون امان الله تصمیم گرفته بود برای انجام [فریضه-گ.] حج برود.

 

در نیمه نخست 1934، شوروی ها آگاهانه و با بیداری همه اقدامات هاشم خان را که سرسختانه می کوشید [(از امان الله خان و حواریون او)-گ.] به خاطر برادرش انتقام بگیرد، زیر ترصد داشتند. به پیمانه بسیاری، به خاطر پویایی های مسکو، همه تلاش های مبنی بر سر به نیست سازی امان الله با شکست رو به رو گردید. برای نمونه؛ الله نواز و آدم های او از سوی پلیس ایتالیا بازداشت و سلاح های شان ضبط گردید- کاری که سر به رسوایی جهانی زد.[33]

 

مگر، در آن برهه حتا این کار خاندان یحیی خیل را نتوانست وادار سازد دست از انتقام جویی بردارند. در ماه می 1934 احمد علی خان به سمت سکرتر سفارت افغانستان در رم گماشته شد که می بایستی به هر بهایی که شده وظیفه سپرده شده به الله نواز خان را به سر برساند. هاشم خان محافظ خاص خود- حکیم را برای انجام «اقدام» به رم فرستاد. بار دیگر استخبارات شوروی به اطلاعات «گرانبهایی» در زمینه دست یافته، آن را از طریق سفارت شوروی در رم به دسترس امان الله گذاشت که بی درنگ تدبیرهای بایسته امنیتی را در زمینه روی دست گرفت.

 

چنین بر می آید که پلیس و سرویس های ویژه ایتالیا در 1934 ناگزیر گردیدند مساعی همه جانبه یی را برای نگهبانی از امان الله خان روی دست بگیرند. میزان مشارکت سازمان های اطلاعاتی شوروی در تامین امنیت امان الله در آن برهه را کنون ناممکن است روشن ساخت. مگر می توانیم گمان بزنیم که بیخی محتمل است که این سازمان ها تنها به رساندن اطلاعات محرم از کابل به رم بسنده نکرده بودند. در نتیجه، وابستگان و همخاندانی های نادرشاه با پی بردن به بیهودگی تلاش های خود ناگزیر گردیدند برنامه رسیدن به حساب امان الله در اروپا را از سر خود بکشند. با آن که تلاش های مبنی بر مسموم ساختن او در مکه تا سال 1938 ادامه یافتند.

 

امیر پیشین، کمک شوروی در لحظات خطر را چونان آمادگی کرملین مبنی بر ارائه کمک چشمگیر در مبارزه او در راه بازگشت به تخت کابل ارزیابی کرد.  به تاریخ 21 فبروری 1934 سکرتر امان الله به سفارت شوروی در رم آمد و خواهش کرد یک رشته خواهش های امان الله را به مسکو گزارش دهند.

 

گلفاند- مستشار سفارت، این خواهش ها را در گزارش خود به کمیساریای خلق در امور خارجی بازتاب داد که در آن نشاندهی شده بود: «امان الله بر آن است که در این اواخر اقدامات او برای بازگشت به تخت به پیمانه چشمگیری افزایش یافته است. از این رو، سوء قصد به جان او نمایانگر افزایش محبوبیت او است. او برای خود بود و باش با آرامش و آسایش در رم را سزاوار نمی داند و می خواهد کار زیر زمینی را در افغانستان پویا تر سازد».[34]

 

برای این کار، شاه سرنگون شده از مسکو خواهش نمود که زمینه فعالیت دو، سه نفر نماینده او در نواحی مرزی افغانستان و شوروی فراهم آورد تا تماس هایی با امانیست ها در افغانستان برپا نموده و برای آنان آثار گوناگون تبلیغاتی و اشتهاری بفرستند. در این حال، امان الله خواهش نمود که هزینه چاپ و رسانیدن این اوراق را شوروی به دوش بگیرد. 

 

در مسکو که به گمان غالب نمی توانست با تحکیم مواضع بریتانیا در افغانستان سازگار باشد، به خواهش امان الله پاسخ مثبت دادند. در ماه مارچ 1935 سوریتس- سفیر شوروی در آلمان (سفیر پیشین شوروی در کابل)، به صدیق خان چرخی وعده سپرد که سفر او به شوروی به زودی انجام خواهد شد.[35]

 

امانیست های سرمست از باده نخستین پیروزی ها که پرو بال کشیده بودند، حتا آماده می شدند تا نخستین کنگره خود را در مسکو برپا نمایند.

 

با این همه، حکومت شوروی در دادن پاسخ به خواهش اصلی امان الله شتاب نمی ورزید. از این رو، در ماه جون 1934 صدیق خان که به گونه «تصادفی!» در قطار با لیتوینف- وزیر خارجه شوروی که در راه بازگشت از ژنو بود، همسفر شده بود، و با او دیدار نموده بود، در روند گفتگوها به رییس کمیساریای خلق در امور خارجی در باره وضع امان الله خان یاد آور شد. صدیق خان برای تسریع گفتگوها در باره یک رشته وسیع از مسایل بار دیگر خواهش کرد تا به او اجازه بازدید از  مسکو داده شود.

 

لیتوینف با رسیدن به مسکو، به دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری شوروی (شاخه بلشویکی ) در باره محتوای گفت و شنود خود با صدیق خان گزارش داد. به تاریخ 15 جون 1934 دفتر سیاسی اجازه داد «برای ده- دوازده تن از پناهگزینان افغانی [در اروپا-گ.] ویزاهای ترانزیت [از راه خاک شوروی-گ.] به افغانستان با حق اقامت یک ماهه در شوروی داده شود».[36] به آمدن موقت صدیق خان به مسکو نیز ابراز موافقت شده بود. در یک سخن، استالین به امانیست ها اجازه داد به پویایی ها و تکاپوهای خود در جمهوری های آسیای میانه آغاز نمایند. افزون بر این، کرملین آماده بود زمینه های برپایی تماس های آتیه هواداران امیر پیشین را با او بررسی نماید.

این گونه، استالین بار دیگر تلاش کرد از امان الله خان برای تحکیم مواضع شوروی بهره گیری نماید. مگر در دادن کمک های مادی به او شتاب نمی ورزید.

 

امانیست ها به رغم تنگدستی، توانستند یکپارچه شوند و شبکه های پر شاخ و برگ و پایگاه هایی را در برلین، استانبول، بغداد، مکه، تهران، مشهد، کربلا، بمبی کویته و پیشاور راه بیندازند. شمار هواداران امان الله خان در میان باشندگان افغانی و پتان ها پیوسته رو به افزایش بود. از این رو، در یکی از گزارش های استخبارات بریتانیا با نگرانی نشاندهی شده بود: «هرگاه تنها امان الله یا یکی از اعضای بانفوذ (موثر) از «حواریون» او بتوانند به گستره قبایل پشتون برسند، این کار به معنای واژگونی خاندان حاکم [در افغانستان-گ.] خواهد بود».[37]

 

به ویژه بایسته است در باره پویایی هوادارن حکومت پیشین در تاشکنت سخن گفت که در آن بر پایه مدارک سازمان های اطلاعاتی بریتانیا نزدیک به ششصد تن از امانیست ها در تکاپو بودند. رهبر آنان رحیم جان[38]- پسر عم امان الله خان بود. روشن است که زیر رهبری او، آن ها دست روی دست گذاشته به تماشا ننشسته بودند.

 

آوازه ها در باره بازگشت امان الله به کشور در آینده نزدیک و نیز رسیدن اطلاعات در باره تکاپوهای هواداران او در تاشکنت، امانیست های درون افغانستان را به گامبرداری هایی بر می انگیختند برای این که به کمک شوروی پیوندهایی با امان الله برای ریختن برنامه اقدامات باهمی برپا نمایند. در این راستا، به تاریخ 24 دسامبر 1934 فرستادگان درواز خان، رسول خان و قلی بای- رهبران رسوخمند به یکی از پاسگاه های مرزی شوروی مربوط دسته مرزبانی کرکین- آمده، از نمایندگان کمیساریای خلق در امور خارجی خواهش نمودند روشن سازند که امان الله خان کجاست و «آیا خواهان از سرگیری مبارزه بر سر تخت افغانستان است یا نه؟»[39]

 

بر پایه اطلاعات قلی بای، آن ها آماده بودند در برابر ظاهر شاه پنجاه و پنج هزار نفر مسلح را به قیام بکشانند. همچنان به آگاهی شوروی ها رسانیدند که عبدالرحیم خان [نائب سالار-گ.]- والی هرات آماده است با یگان های پادگان هرات که به او وفادار اند، به آنان بپیوندند. رسول خان در جنوری 1935 آهنگ سفر حج داشت و می خواست پیش از رفتن، پاسخ امان الله خان را دریافت دارد.

 

در پاسخ به این پرسش که آیا این اطلاعات به دسترس امان الله خان گذاشته شده بودند یا نه؟ باید گفت که بر پایه اسناد فاش شده بایگانی های روسیه، که تا این دم به دسترس پژوهشگران گذاشته شده است، به دشوار بتوان چیزی یافت. مگر، هر چه بود، توطئه چینان قاطعانه آماده بودند و در پی راه اندازی خیزش مسلحانه حتا بدون دربافت محوز از امان الله خان.

 

در این پیوند، سازمان های ویژه شوروی آگاهانه و بیدارانه مترصد اقدامات آتیه آنان بودند. در اوایل 1935 روشن گردید که که نیروهای دروازخان و رسول خان با هم متحد  گردیده اند. چنین بر می آید که حکومت افغانستان بر آنان مشکوک شده و دست به اتخاذ تدبیرهای بایسته واکنشی یازیده بود. در نتیجه؛ قیام ضد دولتی در افغانستان بر هم خورده، خود رسول خان نتوانست به مکه برود- جایی که نشست های پنهانی امانیست ها به گونه منظم برگزار می گردید. استخبارات افغانستان یک بار دیگر کارایی خود را به نمایش گذاشت.

 

امان الله خان به سال 1935 به حج رفت. او از حضور خود در مکه – شهر مقدس مسلمانان – جایی که از پول خود مهمانخانه بزرگی را برای بود و باش حجاج افغانی ساخته بود، برای انجام گفتگوها با سران قبایل مرزی پشتون و نمایندگان مسلمانان هند بهره می گرفت. گفته می شد که یکی از آن ها- رحیم رسول خان حتا به او دو صد هزار روپیه داده بود. امان الله هنگام گفتگوها با پتان ها ابراز امیدواری کرد که تا یکی– دو سال در استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی و افغانستان، قیام سراسری قبایل مرزی آغاز خواهد گردید و او را بار دیگر بر اورنگ شهریاری افغانستان خواهد رساند.[40]

 

امانیست ها در میان حاجیان پشتون، نامه یی را پخش نمودند که در آن انگلیسی ها به عنوان دشمنان همه مسلمانان خوانده شده بودند. در این پیام ها هواداران امان الله، مسلمانان هند و افغانستان را به جهاد در برابر بریتانیای کبیر فرا می خواندند. هنگامی که یکی از این نامه ها به دست حکومت بریتانیا رسید، فریزر تیتلر- فرستاده بریتانیا در کابل بی درنگ تبلیغات هوادارن امان الله خان در میان قبایل مرزی را به آگاهی حکومت افغانستان رساند. منطقی است گمان بزنیم که دولت های افغانی و انگلیسی بی درنگ تدبیرهایی را برای به چنگ آوردن نامه ها روی دست گرفته باشند.

 

همزمان با آن، انگلیس پویایی های دیپلماتیکی را هم در رم به راه انداخت تا حکومت ایتالیا را ناگزیر سازد که کنترل خود را بر پویایی های امان الله خان بیشتر سازد.[41]در یک سخن؛ پیامدهای سیاسی سفر حج امان الله خان چنان بود که در لندن و کابل هنگامه بزرگی را بر پا کرد.

 

دلهره و پریشانی انگلیسی ها مدلل بود. چون استخبارات بریتانیا توانسته بود تثبیت نماید که امانیست ها در هنگام حج 1935 نه تنها پشتون ها را به خیزش در برابر بریتانیا و ظاهر شاه فرا خوانده بودند، بل نیز گفتگوهای محرمی با نمایندگان شوروی انجام داده بودند. دشوار نیست گمان زد که چه مسایلی در این گفتگوها بررسی شده بود.

 

پس از چندی، تماس های نوید بخش با شوروی ها که برای امان الله پیام آور کامگاری بودند، ناگهانی برهم خوردند... دلیل آن این بود که استالین از مهرورزی آشکار کشورهای فاشیستی به امان الله که به همکاری با آن ها ابراز آمادگی می کرد، هراس داشت. برای مثال، در آستانه تجاوز ایتالیای فاشیستی بر ایتیوپی، امان الله خان به این کشور رفت و اجنت های ایتالیایی در میان مسلمانان ایتیوپی نامه او را پخش کردند که او در آن مسلمانان ایتیوپی را به «قیام در برابر دست نشاندگان انگلیس و نصارا»[42] فرا می خواند.

 

چنین کارهایی برای این که حکومت شوروی دیگر نخواهد به «دوست» دیرین افغانی خود کمک نماید، بیخی بسنده بودند. به نوبه خود، [نومیدشدن-گ.] امان الله خان و حواریون او [از یاری شوروی ها-گ.] آن ها را به همکاری با ایتالیایی ها و آلمانی ها بر می انگیخت. در این جا یک مثل خردمندانه خاور زمین مصداق می یابد که می گوید: «آب برده، برای نجات خود به هر خس و خاشاکی چنگ می اندازد». امان الله خان درست چنین می کرد.

 

 

 

 

بخش بیست و ششم

اوج شکوه فقیر ایپی

 

امان الله خان با امیدوار بودن به قیام نیرومند قبایل پشتون در افغانستان و هند، اوضاع انفجار آمیز در مرزهای هند و افغانستان را در سال های دهه سی سده بیستم درست ارزیابی کرده بود.  مگر، چنانی که رویدادهای بعدی نشان دادند، با آن که اجتناب ناپذیری قیام نیرومند ضد بریتانیایی پتان های نوار «آزاد» برای همه سیاستمداران که با اوضاع در گستره قبایل پشتون آشنایی داشتند، هویدا بود، امیدواری او به بازگشت پیروزمندانه به میهن چونان یک آرزوی تحقق ناپذیر ماند.

 

انگیزه قیام تازه مسلحانه ضد انگلیسی قبایل وزیرستان تلاش نوبتی حکومت هند بریتانیایی مبنی بر قائم ساختن کنترل خود بر دور دست ترین نواحی بود و باش وزیری ها بود. روی این منظور، انگلیسی ها در پی آن برآمدند تا در وزیرستان راه های نظامی جدیدی به درازی صد کیلومتر بسازند. انگلیسی ها با این سنجش که شبکه راه های کشیده شده و دژهای ساخته شده کنونی کنترل نظامی مطمئنی را بر وزیری ها و مسعودها تامین می نماید، بر آن بودند که حتا راه آهن را از طریق زمین های این قبایل به سوی مرز افغانستان بکشند.[43]

 

حکومت هند بریتانیایی در پی گشودن دشوار گذر ترین نواحی وزیرستان، حتا بر خلع سلاح کردن باشندگان بومی و گرفتن مالیات از آنان سنجش داشت. هم در لندن و هم در سمله می دانستند که تلاش های مبنی بر خلع سلاح وزیری ها و مسعودها منجر به خیزش های تازه یی خواهد گردید. مگر با این هم، انگلیسی ها بر آن شدند تا به پیشواز خطر بروند.

 

ربوده شدن دوشیزه یی به نام چاند بی بی در ماه مارچ 1936 بهانه یی برای خیزش وزیری ها گردید. این دوشیزه را که دختر یک خانواده ثروتمند هندی بود، یک جوان توری خیل پشتون ربوده بود. اختطاف دوشیزگان در استان مرزی شمال باختری امری عادی بود. مگر این بار منجر به وخامت شدید اختلافات میان هندوها و مسلمانان در بین باشندگان این استان گردید. هندوها کارزار اعتراضی برپا کردند و از حکومت انگلیس خواستار روی دست گرفتن هرگونه تدبیرها برای بازگردانیدن چاند بی بی به خانواده اش گردیدند.

 

مقارن با این دم، دوشیزه چاند آیین اسلام را پذیرفته و با جوان پشتون عروسی کرده بود. از این رو، توری خیلی ها از باز پس دادن دختر سر باز زدند. گرفتن زن- آن هم زنی که اسلام آورده، و با یک پشتون عروسی کرده بود، از نزد او به معنای اهانت مرگباری به آبروی او و تبار او بود. از این رو، همه قبایل وزیرستان مخالف آن بودند که چاند بی بی را به خانواده اش باز پس بسپارند.[44]   

 

میرزا علی خان (مشهور به فقیر ایپی)– پیشوای مذهبی توری خیل ها با بهره گیری از ناخشنودی سراسری پشتون های وزیرستان، تصمیم گرفت آغاز به قیام در برابر انگلیسی ها نماید. با بررسی زندگینامه او روشن می گردد که تنها چنین آدمی می توانست نیرومندترین شورش پتان ها در برابر انگلیس را سازماندهی و رهبری نماید. فقیر ایپی فرزند یک خاندان روحانی بود. پدر و نیای او پیشوایان مذهبی سرشناس و بنامی در وزیرستان بودند که با قبایل جنگجوی مدی خیل و توری خیل پیوندها و رشته های خویشاوندی داشتند.[45]

 

این گونه، فقیر ایپی می توانست در مبارزه در برابر انگلیسی ها نه تنها از اتوریته مذهبی خود سود جوید، بل نیز از پیوندهای همریشگی خانوادگی با سرشناسان قبیله یی بهره مند باشد. او هنوز جوانی بود که قبیله داورها او را به عنوان رهبر مذهبی خود پذیرفتند.[46]

 

به سال 1933 میرزا علی خان با لشکر خود در شبیخون های قبایل مرزی به رهبری فقیر لیونی بر خوست شرکت داشت که در نتیجه آن شهرت و محبوبیت او به پیمانه چشمگیری هم در وزیرستان و هم در مناطق جنوبی افغانستان بالا رفت. سر از این دم او به یکی از پر نفوذ ترین روحانیون مسلمان در دره خایسور که بخشی از زمین های آنان به توری خیلی ها و مسعودها تعلق داشت، مبدل گردید.

 

این گستره به خاطر مقاومت کوهنشینان هنوز هم به روی انگلیس بسته مانده بود. در این پیوند، حکومت هند بریتانیایی در ماه فبروری 1935 بر توری خیلی ها سازشنامه یی را در باره ساختن دژ  نو و راه به سوی دره خایسور تحمیل کردند و در میانه های ماه  فبروری 1936 سپاهیان خود را در این ناحیه پیاده کردند. سر از این لحظه، زمین های توری خیل به مرکز خیزش های نیرومند ضد بریتانیایی مبدل گردید. حادثه مربوط به چاند بی بی تنها تکانه یی گردید برای آغاز خیزش.

 

به محض این که حکومت هند بریتانیایی تقاضای بازگردانیدن دختر ربوده شده را نمود، میرزا علی خان وزیری ها را فرا خواند تا بر شهر بنو یورش ببرند. مگر بهار سال 1936 از او تنها داورها پشتیبانی نمودند که او از جمع آنان لشکری را فراهم آورده بود و به سوی مرزهای اداری بنو به راه افتادند.[47] حتا توری خیل ها در آن برهه نمی خواستند در برابر انگلیسی ها به پا برخیزند. آن ها مایل نبودند صدها هزار روپیه یی را که حکومت بریتانیا به آنان پرداخته بود، از دست بدهند و نیز امیدوار بودند که دادگاه بریتانیایی فیصله خواهد کرد تا چند بی بی نزد شوهرش بماند. مگر در سپتامبر 1936 حکومت انگلیس بر خلاف چنین فیصله کرد که دختر به خانواداه اش برگردانیده شود.

 

این بود که کار به کام فقیر ایپی شد و اوج شکوه او فرا رسید. او پیامی نوشت به باشندگان وزیرستان که در آن پشتون ها را به قیام در دفاع از اسلام فرا خواند. او به سرعت توانست اتحادیه قبایل وزیرستان شمالی را در برابر انگلیسی ها به میان بیاورد و قیام گسترده بزرگمقیاس در برابر آنان رهبری نماید.[48]

 

فقیر ایپی خود را چونان سازمانده توانمند جنگ چریکی تبارز داد. او توانست طی موعد کوتاهی لشکر بزرگی را آراسته و مسلح سازد، که از دره خایسور دست به اقدامات یازیده و مواصلات میان رزماک و بنو را بر هم بزنند و پاسگاه ها و دژهای بریتانیایی را به محاصره بکشانند. در نتیجه، انگلیسی ها کنترل بر وزیرستان را از دست دادند.  انگلیسی ها برای شکستاندن محاصره رزماک و بنو، ناگزیر گردیدند تیپ تقویت شده یی را به وزیرستان گسیل دارند که با پشتیبانی نیروی هوایی، توپخانه و زرهدارها، با نبردهای خونین توانستند به رزماک برسند. مگر نیروی هوایی در آغاز نتوانسته بود حمایت موثری از سپاهیان پیشتاز انجام دهد. چون دسته های فقیر ایپی شب هنگام به راه افتاده، بر سپاهیان انگلیسی شبیخون می زدند.[49] 

 

فقیر ایپی بر سپاهیان خود بس موفقانه فرمان می راند. هنگامی که انگلیسی ها آغاز به تهاجم می نمودند، آن ها بی درنگ چندین ضربه پیهم وارد می آوردند. به یاری چنین تاکتیکی، قیام کنندگان می توانستند تهاجم سپاهیان انگلیسی را کند ساخته و یا گاهگاهی بیخی بر هم بزنند.

 

 تنها پس از دو ماه پس از آغاز قیام وزیری ها، فرماندهی بریتانیا تلاش ورزید عملیات سرکوبگرانه را در دره خایسور انجام دهد. به تاریخ 25 نوامبر 1936 دو تیپ از رزماک و بنو آغاز به تهاجم به سوی توری خیل نمودند. هدف اصلی آن ها تصرف دهکده بیچی کاشکای (سنگرگاه نیروهای اصلی فقیر ایپی)، بود. سپاهیان بریتانیایی توانستند با پشتیبانی پیوسته نیروی هوایی و زرهدار به تاریخ 27 نوامبر این دهکده را بگیرند. مگر وزیری ها در اندیشه آن نبودند تا به مقاومت پایان دهند و ضربات خود را بر انگلیسی ها را شدت بخشیدند که در نتیجه ناگزیر گردیدند با دستپاچگی عقب نشینی نمایند.

 

 

نخستین عملیات سرکوبگرانه در برابر فقیر ایپی برای انگلیسی ها با شکست کامل رو به رو گردید.

 

زمستان سال های 1936-1937 وزیری ها و حکومت بریتانیا برای از سرگیری اقدامات رزمی برای بهار آمادگی می گرفتند. انگلیسی ها در ماه دسامبر ساختن راه از بنو به سوی دره خایسور را به پایان بردند. برای تقویت سپاهیان در بنو و رزماک، یک تیپ دیگر نیز گسیل گردید که با دو بطریه توپچی و زرهپوش های سبک تقویت گردیده بود.[50] فقیر ایپی نیز به تقویت نیروهایش پرداخته بود. او در ماه فبروری 1937 همه «حصه داران» وزیری را فراخواند تا از خدمت انگلیسی ها بگریزند و به جهاد در برابر آن ها بپردازند. پس از این تهاجم، بخش بزرگی از حصه داران به سوی او آمدند و نیروهای شوروشی به چند هزار جنگجو افزایش یافت.

 

مقارن با این لحظه، فقیر دیگر نماد آزادی وزیرستان گردیده بود و نام او با افسانه ها گره خورده بود. اسپاین- تاریخنویس امریکایی- پرداز دقیقی از شخصیت فقیر ایپی نموده است: «فقیر به پیمان شکنی و خشونتبار ترین روش های پیشبرد جنگ گرایش داشت. او با پیشداوری های مذهبی پشتون ها بازی می کرد. از همه کسانی که می توانستند پول بپردازند، رشوه می ستاند. به خود کامه ترین تبهکاران پناه می داد و به ازای رهزنی ها و دستبردها و یا کشتارهای کودکان ماموران انگلیسی در نوار آزاد جایزه می پرداخت. مگر هر چه بود، نام فقیر در میان مردم مرز نشین شمال باختری هند به افسانه مبدل گردیده بود و این افسانه بی پایه و پشتوانه نبود. فراخوان مذهبی او چونان دشمن سوگند خورده انگلیسی ها به پیمانه بزرگی دلیل کامیابی او را در آغاز قیام گردیده بود».[51]

 

فقیر ایپی، حتا بر پایه معیارهای خاورزمین، بس پیمان شکن بود و در برابر دشمنان خود بس خشن و سنگدل. مگر در چشمان پشتون ها این کارهایش نیز به سان سجایا می نمودند.

 

مقارن با بهار 1937 نیروهای شورشیان سر به ده هزار رزمنده زد.[52] به فقیر همچنان آن قبایلی که از سوی انگلیسی ها سوبسایدی دریافت می نمودند و جنگجویان خود را به لشکر او نمی فرستادند، کمک نمودند. آن ها به فقیر پول و اسلحه می دادند و به دسته های او در سرزمین خود پناه می دادند.[53] به یاری این کمک ها، شورشیان بسیار خوب مسلح بوده و از ناحیه خوار بار کمبود احساس نمی کردند. به دسترس فقیر حتا چند دستگاه توپ ساخت دست خود قبایل نیز گذاشته شده بود که او آن ها را هنگام محاصره استحکامات بریتانیایی موفقانه به کار می برد.[54]

 

فرماندهی بریتانیا با درک این موضوع که کارزار 1937 بس سهمگین خواهد بود، دو تیپ و یک لشکر دیگر را نیز به وزیرستان گسیل داشت.[55] فرماندهی بریتانیا تنها با تمرکز پنجاه هزار پیاده و شمار بسیار تانک ها تصمیم گرفت آغاز به عملیات در برابر توری خیلی نماید. فقیر ایپی بی آن که در انتظار حمله انگلیسی ها بماند، ضربات پیهمی به نیروهای آنان وارد می آورد. در اوایل 1937 لشکرهای او 36 یورش در برابر تاسیسات بریتانیایی انجام دادند.[56]

 

پست های تحکیم شده ساخته شده از سوی انگلیسی ها برای محاصره دره خایسور و شهر بنو که به پایگاه اصلی رس رسانی سپاهیان بریتانیایی در وزیرستان مبدل گردیده بود، آماج سریع ترین ضربات گردیدند.[57] درست همانند پاییز سال 1936 فقیر ایپی بار دیگر رزماک را که پادگان آن متشکل از ده هزار سرباز و افسر انگلیسی بود، به محاصره کشانید. انگلیسی ها برای فلج ساختن پویایی های لشکرهای پشتون ها در ماه مارچ 1937 بر دره های شک تو وخایسور محاصره هوایی برقرار ساختند: شب و روز هواپیماهای بریتانیایی بر فراز آسمان این نواحی به گشتزنی هوایی می پرداختند و بر هر آن چه که می جنبید، بمب فرو می ریختند.[58]

 

بمباران های پیهم، فقیر ایپی را ناگزیر گردانیدند تا ستاد فرماندهی خود را به غاری در نزدیکی دهکده ارسلاکوت ببرد. این جا بسیار آگاهانه و خردورزانه برگزیده شده بود. چون در مرز سرزمین های توری خیل و مسعود که ظاهرا با انگلیسی ها در صلح به سر می بردند، واقع شده بود.[59] فقیر و دسته های او در صورت بروز خطر ، همواره می توانستند نزد مسعودها پناه ببرند و نجات یابند و انگلیسی ها نمی توانستند به پیگیرد آنان بپردازند. چون ریسک نمی کردند این قبیله را بر انگیزند. فقیر ایپی از دره شک تو به رهبری لشکرهای قبایل شوریده که بر سپاهیان انگلیسی پیوسته ضرباتی وارد می آوردند، ادامه می داد.

 

انگلیسی ها به مقصد دفع سریع حملات وزیری ها، آغاز به گشتزنی در راه ها با کاروان های مکانیزه متشکل بر زرهدارها و کامیون های نفربر پیاده نمودند. همو، همین کاروان ها بیشترین تلفات را در کارزار وزیرستان دیدند. برای مثال، به تاریخ سوم اپریل 1937 یکی از لشکرهای فقیر ایپی دامی را گسترانید که در آن کاروانی مشتمل بر 47 کامیون و 4 زرهدار به محاصره افتادند. وزیری ها برای آن که کاروان را باز ایستانند، در آغاز زرهدار پیشتاز را زدند و سپس پیاده نظام را به رگبار گلوله های تفنگ بستند.

 

با توجه به آن که آتشباری بر کاروان، از سنگرهای بلند کوهی صورت می گرفت، سه زرهدار دیگر نتوانستند کاروان را زیر پوشش بگیرند. از این رو، طی چند دقیقه انگلیسی ها بیش از صد نفر کشته و زخمی داده بودند.  پیک پیروزی های فقیر ایپی در سراسر قبایل پشتون پخش گردید. این بود که دسته های نوتر و نوتر داوطلبان به او می پیوستند و شمار لشکریان را به پیمانه چشمگیری افزایش می یافت.

 

فرماندهی بریتانیا در سال 1937 با نگرانی مترصد آن بود که چگونه هر چه بیشتر قبایل پشتون جنوب افغانستان به قیام وزیرستان می پیوندند. بهار همین سال، پنج هزار رزمجوی پشتون از افغانستان در نوار «آزاد»، در برابر سپاهیان انگلیسی، می جنگیدند. در لشکری که فقیر ایپی خود بر آن فرمان می راند، نزدیک به یک سوم رزمندگان آن – نزدیک به هزار نفر از باشندگان افغانستان بودند.[60]

 

چند روز دیگر انگلیسی ها یورش های سهمگین پشتون ها را دفع کردند و یارای اندیشیدن در باره تهاجم را نداشتند. تنها بمباران های سنگین و آتش رگبارترین توپخانه پشتون ها را ناگزیر گردانیدند تا عقب نشینی نمایند.[61] سپاهیان بریتانیایی با استقرار و عقب زدن حملات سرسختانه وزیری ها به آهستگی به پیشروی به سوی ارسلاکوت آغاز کردند. نبردهای سنگین بر سر این منطقه نشیمنی تا پایان ماه می ادامه یافت.

 

در روند این نبردها انگلیسی ها تلاش ورزیدند فقیر ایپی را بکشند. در یکی از شب های ماه می، دسته ویژه کوهنوردان پنهانی به دهانه غاری آمدند که در آن فقیر می زیست و چندین نارنجک را به درون آن پرتاب کردند. مگر، پیشوای وزیری ها از طریق راه پنهانی دیگری از مغاره گریخت. در اواخر ماه می مقاومت وزیری ها از این هم بیشتر افزایش یافت. چون از افغانستان نیروهای تقویتی به آنان پیوستند.

 

در این اوضاع، فرماندهی بریتانیا در باره نابودسازی ارسلاکوت فرمان داد که بی آن هم در روند نبردها به شدت ویران شده بود. پس از انفجار دادن سه مغاره که قبلا پناهگاه های فقیر و دسته های او بودند، سپاهیان انگلیسی که از سوی پشتون ها تعقیب می شدند، شتاب زده عقب نشستند.[62] در عمل، عملیات در برابر فقیر ایپی با شکست رو به رو شد، چون نتوانستند بر دره شک تو کنترل برپا نمایند و مقاومت وزیری ها به پا خاسته درهم نشکست.

 

هنگامی که هنوز نبردها بر سر ارسلاکوت ادامه داشت، مسعودها به پا خاستند. وضعیت سپاهیان بریتانیایی در وزیرستان به شدت وخیم گردید. انگلیسی ها که نتوانسته بودند مقاومت وزیری ها را درهم بشکنند، ناگزیر گردیدند قیام نیرومندی را در پشت جبهه خود در هم بکوبند. قبایل مسعود می توانستند تا سی هزار جنگجو را به میدان بیاورند. از این رو، فرماندهی بریتانیایی امیدی در شکستن سریع مقاومت آن ها نداشتند.

 

آن ها نمی توانستند به اقدامات رزمی در دره شک تاو بیش از این ادامه دهند. چون قیام مسعودها نیروهای اصلی سپاهیان انگلیسی را به خود مصروف می داشت. لشکرهای فقیر ایپی به بهره گیری از اوضاع مساعد آغاز به شبیخون زدن به بنو نمودند. تقریبا هرماه شهر آماج حملات قرار می گرفت.[63]

 

انگلیسی ها، برای دفاع از بنو، سپاهیان خود را در جنوب رزماک تقویت بخشیدند و آغاز به کشیدن راه ها و دژهای نو در گذرگاه کوهات نمودند.[64] روی همین منظور، پاسداری از مرزهای اداری تقویت گردید.

 

مگر، حتا اشغال نواحی قبایلی همجوار با بنو، نمی توانست از شبیخون های مسعودها به اعماق حوزه های اداری جلوگیری نماید. برای مثال، به تاریخ 24 ماه می 1937 مسعودها حتا برای چندی حرکت راه آهن میان بنو و دیره اسماعیل خان را برهم زدند. پیش از این، در تاریخ استان مرزی شمال باختری، پشتون ها هیچگاهی بر قطارهای راه آهن حمله نمی کردند. چون راه آهن بسیار خوب از سوی سپاهیان انگلیسی پاسداری می شد.[65]

 

مادامی که انگلیسی ها سرگرم دفع یورش های مسعودها بودند، فقیر ایپی هنوز فعالانه تر به مبارزه در برابر سپاهیان انگلیسی در وزیرستان شمالی ادامه می داد. به سال 1937 او موفق شد وزیری های مدی خیل را به قیام بکشاند. فقیر با رهبری لشکرهای آنان یک پست نظامی انگلیس را در نزدیکی گذرگاه لودارجی تصرف و ویران کرد.

 

پس از این، وزیری ها حمله بردند بر دژ داتا خیل. از رزماک و وانه برای نجات «پیشگامان توچی» فرماندهی بریتانیایی به گونه عاجل دو تیپ را گسیل نمودند که تنها از طریق چند ماه جنگ وزیری ها را ناگزیر ساختند عقب نشینند و پادگان محاصره شده دژ را نجات دهند.[66]

 

به سال 1937 چیزی نمانده بود، که قیام وزیرستان به جنوب افغانستان سرایت کند و گسترش یابد. هاشم خان با ادامه دادن مشی نادر خان از دادن هرگونه کمک به وزیری ها به پا خاسته [ به سود انگلیسی ها-گ.] خود داری ورزید و با شیوه های گوناگون به مشارکت پشتون های افغانستان در مبارزه در برابر انگلیسی ها سنگ اندازی می کرد. در نتیجه، حکومت ولایت جنوبی افغانستان در گزارش های محرم به کابل اطلاع داد که «وزیری ها حکومت را به باد ناسزا و دشنام می گیرند و آن را متهم به خیانت و تهدید می نمایند که وقت آن فرا خواهد رسید که وزیری ها به حساب حکومت افغانستان برسند».[67]

 

هاشم خان که ناگزیر گردیده بود این تهدیدات و افزایش ناخشنودی در میان باشندگان را جدی بگیرد، به همکاری آشکار نظامی با بریتانیای کبیر در برابر فقیر ایپی نپرداخت. حتا وزیر خاجه افغانستان به تاریخ 8 جون 1937 حکومت انگلیس را به در دادن شورش قبایل مرزی متهم ساخت.

 

رخدادهای ماه جون 1937 همه خطراتی را که متوجه حکومت افغانستان (که درست مانند انگلیسی ها تلاش می ورزید کنترل بر قبایل مرزی را با ساختن دژها و راه های نو در سرزمین آن ها تقویت نماید) بود، تایید نمودند.

 

 به تاریخ های 21-22 جولای غلزایی های ولایت جنوبی دست به قیام زدند. مرزبانان افغانی مانع از آن گردیدند که غلزایی ها به کمک وزیری ها بشتابند. شورشیان یکی از دژهای مرزی را با پادگان نزدیک به پنجصد نفر گرفتند. حکومت افغانستان به بسیار دشواری مقارن با اواخر سال موفق شد این شورش را سرکوب نماید.[68] مگر تهدید قیام سراسری پشتون ها در دو سوی خط دیورند حفظ گردیده بود.

 

انگلیسی ها با فرا رسیدن زمستان ناگزیر گردیدند عملیات نظامی را در برابر فقیر ایپی پایان بخشند. کارزار سال 1937 برای انگلیس نافرجام پایان یافت. با آن که برای مالیه پردازان هندی به مبالغ نجومی تمام شد. آ. سونی سن -ژورنالیست نامدار انگلیسی، در کتاب خود در باره تاریخ مرز شمال باختری هند بریتانیایی این گونه به نتیجه گیری از عملیات سرکوبگرانه در وزیرستان پرداخت: «هنگامی که در ماه دسامبر 1937 چهل هزار سپاهی انگلیسی به پیشاور بازگشتند، اوضاع خوب نبود. در جنوری سال 1938 از این هم جنگی تر بود».[69]

 

فقیر ایپی زمستان سال های 1937/1938 به عملیات رزمی در برابر انگلیسی ها ادامه داد. او، با آمادگی گرفتن برای دفع حملات نو سپاهیان انگلیس، فرمان داد راه ها را مین گذاری نمایند و چشمه سارها را مسموم و آلوده بسازند.[70]

 

فقیر، برای درگیر ساختن ناگزیر سپاهیان انگلیسی در دو جبهه، ملا شیر علی- رهبر مسعودهای شورشی را نزد خود خواست تا با او طرح اقدامات باهمی در بهار آینده را هماهنگ گرداند. فقیر افزون بر این، موفق شد اسلحه مدرن به شمول تیربارها برای لشکرهای خود به دست بیاورد.

 

سپاهیان انگلیسی، مانند همیشه اقدامات رزمی در وزیرستان را در ماه می- به تاریخ 19 ماه می -1938 آغاز نمودند. محاصره هوایی دره شک تاو از سر گرفته شد. بمباران های نو به جای آن که وزیری ها را بترساند، منجر به رشد تمایلات ضد بریتانیایی در میان باشندگان بومی گردیدند. بار دیگر، اوضاع سال 1937 تکرار گردید، هنگامی که انگلیسی ها به دلیل اقدامات رزمی پویای مسعودها نمی توانستند نیروهای اصلی خود را در برابر فقیر ایپی گسیل دارند. لشکرهای شیر علی با اقدامات خود نه تنها نیروهای چشمگیری از سپاهیان سرکوبگر را به سوی خود معطوف نگه داشته بودند، بل نیز فرماندهی بریتانیا را ناگزیر گردانیدند در برابر او بخش بزرگی از نیروی هوایی خود را بگمارد.[71]

 

در همین هنگام، فقیر ایپی به تاریخ دهم ماه می دژ داتا خیل را به محاصره کشانید. تا تاریخ 8 جون انگلیسی ها نتوانستند محاصره این دژ را بشکنانند. تنها تعداد بیشتر تیربارها پادگان آن از نابودمی کامل نجات داد. هنگامی که سپاهیان انگلیسی به داتا خیل رخنه کردند، این منطقه مسکونی به توپ خود ساخت فقیر ایپی مبدل شده بود و یکسره ویران گردیده بود. محاصره داتا خیل نمونه آشکار استعداد سپهداری فقیر ایپی شمرده می شود. او با عقب نشینی از دژ منتظر فرصت بود، هنگامی که انگلیسی ها سپاهیان خود را بیرون ببرند و در اواخر ماه جون آن را تا بن ویران نماید.

 

شورش در وزیرستان مقارن با 1938 دیگر نمی توانست یکسره چونان امر درونی هند بریتانیایی ارزیابی گردد. اقدامات گسترده سپاهیان انگلیسی در نوار «آزاد» قبایل، توجه جامعه جهانی را به خود جلب کرده بود. بمباران های وحشیانه روستاهای پشتون نشین را همه کشورهای اروپایی به باد نکوهش می گرفتند. مگر به ویژه سر و صدای بسیار در این باره در آلمان برپا شده بود. چون فاشیست ها تلاش می ورزیدند با همه وسایل در امر سرکوب قبایل پشتون، مزاحم انگلیسی ها شوند.

 

حتا اتحادیه ملل[72] در 1937 در یکی از نشست های خود اوضاع در وزیرستان را به بررسی گرفته بود. بریتانیای کبیر برای آرام ساختن جوامع اروپایی وعده سپرد در برابر باشندگان غیر نظامی وزیرستان از نیروی هوایی کار نگیرد،[73] مگر در عمل بمباران ها به همان شدت ادامه داشت. با این همه؛ فرماندهی انگلیس تا پایان 1938 نتوانست شورش را در وزیرستان سرکوب نماید. فقیر ایپی که با توانمندی جنگ مانوری را پیش می برد، هر بار خود را از زیر ضربه انگلیسی ها می کشید و خود بر آنان ضربات محسوسی وارد می کرد. لشکرهای او طی کارزار سال 1938 بر سپاهیان بریتانیایی و تاسیسات استراتیژیک 65 بار یورش برده بودند.[74]

 

یکی از این یورش ها فقیر ایپی و شیر علی را در سراسر جهان به شهرت رساند. شب هنگام 23 جولای لشکر زیر فرماندهی شیر علی بر بنو تاخته، آن را گرفت. برای نخستین بار یک شهر بزرگ استان مرزی شمال باختری به دست پشتون های شورشی افتاد. این کار به یاری باشندگان بومی که در سیمای فقیر ایپی آزادکنندگان خود را می دیدند، صورت گرفت. هر چند هم، روز دیگر، پشتون ها با از راه رسیدن سپاهیان انگلیسی به کوه ها عقب نشستند. با آن هم، تقریبا لشکریان شیرعلی دو ماه آزگار با زمینگیر ساختن دو تیپ بریتانیایی، در نزدیکی این شهر به سر می بردند.[75]

 

هندوها و سیک ها که بیش از دیگران هنگام تصرف بنو از سوی شیر علی زیانمند شده بودند، به گونه دسته جمعی آغاز به کوچیدن به آن ور رود سند نمودند. طی دوره کوتاهی باشندگان شهر تا یک سوم کاهش یافت. گرفتن بنو به سخن سوین سن «ضربه بزر گی بر پرستیژ بریتانیای کبیر بود».[76]

 

به سال 1938 انگلیسی ها نتوانستند فقیر ایپی را شکست دهند و شورش در وزیرستان ادامه یافت. مگر سپاهیان بریتانیایی هر چه تنگتر حلقه محاصره پیرامون دره شک تاو را می فشردند. راه ها و دژهای هر چه بیشتری در وزیرستان ساخته می شد. با تکیه بر آن ها، فرماندهی انگلیس توانست به سرعت سپاهیان خود را به بسیاری از نواحی وزیرستان گسیل دارد.

 

 دو سال محاصره هوایی، زیان جبران ناپذیری به کشتزارها و رمه های مردم وارد آورد. گرسنگی از بمب های انگلیسی ها هم ترسناکتر بود. از این رو، کارزار سال 1939 در میانه های ماه می پایان یافت. به تاریخ ده اپریل دره شک تاو از سوی انگلیسی ها گرفته شد و به تاریخ 13 ماه می مقاومت توری خیل ها پایان پذیرفت.

 

فقیر ایپی در مغاره یی در نزدیکی دهکده دور افتاده گورویخت در سه کیلومتری مرز افغانستان پنهان شد. قبایل وزیرستان به رغم همه تقاضاها و تهدیدات انگلیسی ها او را تسلیم نکردند. فقیر بار دیگر در پی آن افتاد تا شورش های نوی را در برابر انگلیسی ها آماده بسازد و حتا لزوم ایجاد دولت اسلامی در گستره قبایل پشتون را اعلام کرد – چیزی که حکومت انگلیس را سخت ترسانده بود.[77]

 

حکومت هند بریتانیایی با آگاهی یابی از این برنامه ها، تقریبا همه سپاهیانی را که در عملیات سرکوبگرانه در برابر وزیری ها و مسعودها اشتراک داشتند، در وزیرستان ماند. بریتانیای کبیر در روند چندین سال از ترس پویایی های فقیر ایپی ناگزیر بود در وزیرستان یک گروهبندی چهل هزار نفری از سپاهیان را نگهدارد.

 

 

 

بخش های زیر ترجمه:

 

بخش بیست و هفتم

ماجراجویی پیر شامی: نخسیت عملیات سرویس هاس اطلاعاتی رایش سوم در گستره قبایل پشتون

 

بخش بیست و هشتم

عملیات با رمز «امان الله» و «تبت»

 

بخش  بیست و نهم

بحران اعتماد سال های 1940-1941 در آسیای میانه

 

 

بخش سیم

سال های پر دلهره

 

بخش سی و یکم

مهانان ناخوانده در کابل

 

بخش سی و دوم

هند بریتانیایی در تیر رس شبکه اطلاعاتی کشورهای محور

 

بخش سی و سوم

شکت عملیات «آتشخوار»

 

 

بخش سی و چهارم

درد سر اگریمان (اعتماد نامه هنیتگ)

 

بخش سی و پنجم

ببر برای پرش آماده می شود

 

بخش سی و ششم

ضربه درهم کوبنده بر شبکه جاسوسی کشورهای محور در افغانستان

 

بخش سی و هفتم

ناکامی ارتش آلمان  در برپایی پل هوایی میان باکو و وزیرستان

 

بخش سی و هشتم

کابل- 42، بازی در دو جبهه

 

بخش سی و نهم

لشکر کشی نافرجام به بخارا

 

بخش چهلم

اتحاد دیپلمات ها و اطلاعات چیان در جنگ پنهانی در کابل

 

بخش چهل و یکم

خیزش قبایل پشتون و ناکامی رایش سوم در بهره برداری از آن

 

بخش چهل و دوم

اپی لوگ  (پایان سخن) مسکو

 

بخش چهل و سوم

سخن آخر مولف

 

ملاحظات

 

پیوست ها


 

[1] . گزارش واسیلیف- رایزن نظامی سفارت شوروی در کابل- «فشرده اوضاع نظامی سیاسی در افغانستان طی نیمه دوم سال 1932» // بایگانی دولتی نظامی روسیه ، فوند 25895، پرونده ویژه 1 کارتن 884، برگ 9.

[2]. Ahmed A. S. Tribes and States in Waziristan// The Conflict of Tribe and  State in Iran and Afghanistan. L.N.Y., 1983.  P. 205.

[3] . Tendulkar D.G. Abdul Gaffar Khan. Bombay, 1967. P. 57.

[4] . نادر به غفار خان اطمینان داده بود که همه سعی و تلاش او به خاطر پایان بخشیدن به حاکمیت حبیب الله کلکانی و روی کار آوردن دو باره امان الله خان است و خود در پی رسیدن به تاج و تخت کشور نیست.-گ.

[5] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 08، سال 1932، پرونده ویژه 16، کارتن 154، پوشه 25، برگ های 43-44.

[6]. بایگانی دولتی نظامی فدراسیون روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1،کارتن 884،  برگ های 67-68.

[7] . گزارش گل میر خان به شاه محمود خان- وزیر حربیه، تاریخی 2.02.1933// همان جا، برگ 66.

[8] . گزارش واسیلیف- رایزن نظامی شوروی در کابل «پیرامون رخدادهای ولایت جنوبی» (ماه مارچ 1933) // بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 85.

[9] . همان جا،

[10] . گزارش اداره استخبارات «آشوب درجنوب افغانستان و عملیات باهمی افغان ها و انگلیسی ها»، تاریخی 4/4/1933// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 08، 1933، پرونده ویژه 16، کارتن 153، پوشه 9، برگ های 67-68.

[11] . همان جا، برگ 68.

[12] . فشرده تبصره های رسانه های انگلیسی و هندی تهیه شده از سوی سفارت شوروی در کابل، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 129، برگ های 46-47. 

[13]. همان جا، برگ 32.

[14]. همان جا، برگ های 48-49.  

[15]. گزارش واسیلیف- رایزن نظامی سفارت شوروی در کابل، «نمای کلی اوضاع در افغانستان» (جولای 1933)// بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 140.  

[16] . همان جا

[17] . همان جا، برگ 141.

[18] . تبصره های رسانه های انگلیسی و هندی تهیه شده از سوی سفارت شوروی در کابل// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532 ، پرونده ویژه 4 ، کارتن 132، برگ 35. 

[19] .  بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 131، برگ 121.

[20] . Elliot. Op.cit. P.79

[21]. گزارش استارک به کمیساریای خلق در امور خارجی، «اطلاعاتی در باره ولایت جنوبی» تاریخی 25.07.1933// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 08، سال 1933، پرونده ویژه 16، کارتن 154، پوشه 25، برگ 200.

[22] . همان جا.

[23] . برای به دست آوردن آگاهی بیشتر در باره  چگونگی کشته شدن نادر نگاه شود به : نادر شاه چکونه به قتل رسید؟، چاگ کتابخانه آرش، 1378، پیشاور.

[24]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 08، سال 1933، پرونده ویژه 16، کارتن 154، پوشه 20، برگ 5 .

[25] . همان جا، برگ 6.

[26] . برای به دست آوردن آگاهی بیشتر در زمینه نگاه شود به کتابواره «نادر چگونه کشته شد؟» چاپ «بنگاه انتشارات آرش»؛ پیشاور.

[27] . فشرده تبصره های رسانه های انگلیسی و هندی تهیه شده از سوی سفارت شوروی در کابل، // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 08، سال 1933، پرونده ویژه 16، کارتن154، پوشه 30، برگ 55 .

[28]. گزارش کمیساریای خلق در امور خارجی «مبارزه نادر شاه در برابر امانیه»// بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ 54.

[29] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 132، برگ 107.

[30] . گزارش سازمان استخبارات سیاسی هند «پرونده افغانستان»، تاریخی19.01.1934

 // L/P@j. 12-121. p. 5.

[31]. L/P@j. 12-121. p. 18

بایسته است نشاندهی کرد که  موسولینی چندان خوش امان الله خان نمی آمد. از همین رو، روابط میان آن دو خویشتندارانه بود.

[32] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1934، پرونده ویژه 16، کارتن 170، پوشه 3، برگ 9.

[33] . همان جا، برگ 26.

[34] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 10، سال 1934، پرونده ویژه 9، کارتن 36، پوشه 19، برگ25 .

[35] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1939، پرونده ویژه 21، کارتن 189، پوشه 6، برگ 61 .

[36] . پروتکل شماره ده نشست دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب سراسری کمونیست روسیه (شاخه بلشویکی)، تاریخی 15/7/1934 // بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 16، برگ 110.

[37] . L/P@ j.12-121. P . 49.

[38] . گمان می رود سخن از سردار رحیم شیون- فرهنگمند نامدار در میان باشد که در شوروی ماندگار شد، شهروندی آن کشور را پذیرفت، سال ها در تاشکنت، مسکو و تفلیس زیست، همسر گرجی برگزید و دیگر تا پایان زندگانی به میهن باز نگردید.- گ.

[39]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1935، پرونده ویژه 17، کارتن 177، پوشه 29، برگ77 .

[40]. گزارش معاون قونسول انگلیس  در جده تاریخی21/3/ 1935

// L/P@ j.12-121. P . 15

[41]. L/P@ j.12-121. P . 33-31

[42] . فشرده تبصره های رسانه های هندی// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 56 ب، سال 1936، پرونده ویژه 14، کارتن 139، پوشه 15، برگ 96.

[43]. Mitchell N. Sir Georg Cunningham. Edinburg, 1968.P.60.

[44]. Hauner M. one against the Empire// Journal Contemporary History. 1981. N. 1. P.189.

[45] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه،  فوند 566، سال 1973، پرونده ویژه 14، کارتن 139، پوشه 16، برگ 207. 

[46] . Warren A. Waziristan, the Faqir of Ipi and the Indian Army. The Norh- West Frontier Revlt of 1936-1937. Oxford, 2000. P. 84-85.

[47] . Mitchell N. Sir Georg Cunningham. Edinburg, 1968.P.61

[48] . Hauner M. one against the Empire// Journal Contemporary History. 1981. N. 1. P.189

[49] . Swinson A. H. Op.cit. P. 327, Elliot j. The Frontier 1839- 1947. The Story of NWF of  India.L., 1968. P. 264.

[50] . Elliot j. The Frontier 1839- 1947. The Story of NWF of  India.L., 1968. P. 275

[51] . Spain j. People of the Khyber. N. Y., 1963 P. 131-132.

[52] . Miller C. Khyber: British Indians North- West Frontier. N.Y., 1977.

[53] . Barton W. Indias NWF . L., 1939. P. 235.

[54] . Swinson C. NWF. L.,1967. P. 328.

[55] . Elliot j. The Frontier 1839- 1947. The Story of NWF of  India.L., 1968. P. 275

[56] . Ibid.

[57] . Jansson E. India, Pakistan or Pakhtunistan. Uppsala, 1981. P. 62.

[58] . Mitchell N. Sir Georg Cunningham. Edinburg, 1968.P.61

[59] . Barton W. Indias NWF . L., 1939. P. 228

[60] . Warren A. Waziristan, the Faqir of Ipi and the Indian Army. The Norh- West Frontier Revlt of 1936-1937. Oxford, 2000. P. 161, 205.

[61] . Elliot j. The Frontier 1839- 1947. The Story of NWF of  India.L., 1968. P.266, 276, 279.

[62] . Elliot j. The Frontier 1839- 1947. The Story of NWF of  India.L., 1968. P.277

[63] . Jansson E. India, Pakistan or Pakhtunistan. Uppsala, 1981. P. 86.

[64] . Barton W. Indias NWF . L., 1939. P. 230.

[65] . Mitchell N. Sir Georg Cunningham. Edinburg, 1968. P. 66.

[66] . Barton W. Indias NWF . L., 1939. P. 231-234.

[67]. نامه اطلاعاتی  ستاد حوزه نظامی آسیای میانه «رخدادهای وزیرستان»، (می 1937)// بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 910، برگ 83.

[68]. Warren A. Waziristan, the Faqir of Ipi and the Indian Army. The Norh- West Frontier Revlt of 1936-1937. P. 204.

[69] . Swinson C. NWF. L.,1967. P. 330.

[70] . Barton W. Indias NWF . L., 1939. P. 237.

[71]. Mitchell N. Sir Georg Cunningham. Edinburg, 1968. P. 237-238.

[72] . سازمان ملل در آن هنگام هنوز به وجود نیامده بود.- گ.

[73] . Miller C. Op. cit. P.363.

[74] . Jansson E. India, Pakistan or Pakhtunistan. Uppsala, 1981. P. 86

[75] . Barton W. Indias NWF . L., 1939. P. 238.

[76] . Swinson C. NWF. L.,1967. P. 331.

[77]. گزارش س. سئچیف- کار دار (شارژ د آفیر) شوروی در کابل به و. دیکانوزوف- معاون کمیساریای خلق در امور خارجی تاریخی03.10.1939// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، 1939. پرونده ویژه 21، کارتن 189. پوشه 4 ، برگ 171. 

 



نویسنده: پروفیسور داکتر یوری تیخانف
گزارنده: عزیز آریانفر

19 حنوری 2010
  
  
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net