نبرد افغانی استالین - بخش های ٢٢ و ٢۳ بازگشت برویۀ نخست

 

نبرد افغانی استالین

سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون

 

 

بخش بیست و دوم

خون های تازه بر زمین نوار قبایل «آزاد»

 

گرفتن کابل، پر و بال پشتون های هند بریتانیایی را گشود. خان عبدالغفار خان– رجل سیاسی  برجسته در این زمینه نوشت: «این یک مثال برای شما پشتون های سرحدی است که چگونه می توان به شکر رنجی ها و آزردگی های کوچک پایان بخشید و متحد شد. به آزردگی های ناچیز میان تان پایان دهید و متحد شوید. زنجیرهای بردگی را بدرید و از هم بگسلید. ما باید به خاطر جنگ در راه آزادی هند متحد شویم و خود را از شرم وا رهانیم: یک قوم بیگانه سر شانه های ما سوار است...».[1]    

 

افزون بر اشتهارات ناسیونالیست های پشتون، یک عامل دیگر هم بود که پتان ها را به آغاز قیام نو در برابر انگلیسی ها بر می انگیخت: در گرماگرم جنگ داخلی در افغانستان آن ها سلاح های بسیاری را به دست آوردند. شمار تفنگ ها در نوار «آزاد» قبایل پشتون به گونه چشمگیری افزایش یافت و به 220 هزار میل رسید.[2]از همین رو، شگفتی بر انگیز نبود که وزیری ها بی درنگ پس از بازگشت از افغانستان، به استحکامات بریتانیایی ها در کُرم حمله بردند. هر چند هم حمله دفع شد، مگر اوضاع در وزیرستان تا مرز بحرانی پر تنش گردید.[3]

 

حکومت استعماری هند با آغاز اصلاحات قوانین محلی در 1929 اوضاع را در نواحی شمال باختری از این هم بیشتر پر تنش ساخت.

 

آوخ! تجربه اندوهبار اصلاحات امان الله چه زود به دست فراموشی سپرده شده بود! هر چه بود. در همین سال، اسامبله قانونگذاری هند قانونی را به تصویب رساند که به پسران تنها پس از رسیدن به هژده سالگی و به دوشیزگان تنها پس از چهارده سالگی اجازه عروسی می داد. تصویب این قانون که در آن دست اندازی به موازین شریعت را می دیدند، همچون اهانت سختی به مسلمانان هند ارزیابی شد.[4]پوشیده نیست که پشتون ها در همچو موارد بی درنگ دست به تفنگ می برند.

 

بحران جهانی اقتصادی که موجب گردید بر اثر آن انگلیسی ها مالیات را تا بیست و دو در صد بالا ببرند، علت مهم افزایش وخامت در استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی گردید. بریتانیای کبیر برای این که بتواند با کمترین هزینه از این آزمون دشوار و سنگین بر آید، تا جای امکان فشار مالیاتی را در مستعمرات خود بالا برد. «بیگانه ها» در لندن در نظر نداشتند به کسی دل بسوزانند. باشندگان استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی با توجه به خشکسالی مرگباری که منجر به از میان رفتن فرآورده های کشاورزی گردیده بود، توان پرداخت این «عوارض» را نداشتند.[5]حکومت هند بریتانیایی برای جمع آوری مالیات به سرنیزه تکیه زد. این بود که دار و ندار هزاران خانواده به حراج گذشته شد. سرکوب سراسری، مسلمانان و هندوها را ناگریز گردانید در یک جبهه واحد به مبارزه در برابر انگلیسی ها بپردازند.

 

مبارزه باشندگان استان مرزی شمال باختری در برابر حکومت هند بریتانیایی را عبدالغفار خان رهبری می کرد که در ماه سپتامبر 1929 حزب سیاسی سراسر یی را به نام «کنفرانس پشتون» پی ریخت. حزب نو هدف عمده خود را- به دست آوردن استقلال از بریتانیای کبیر اعلام نمود. شالوده سازمانی آن کمیته های خلافت گردید که سر از 1919 در استان تکاپو داشت. قدرت این کمیته ها در آن بود که بر ساختارهای سنتی قبایل پشتون تکیه داشتند. خان ها با رهبری نمودن جنبش خلافت همه هم قبیله یی های خود را به مبارزه سیاسی می کشاندند. خود غفار خان هم یکی از نمایندگان خان های نخبه بود.

 

توانمندی «کنفرانس پشتون» در ماه نوامبر 1929، هنگامی که در جنب آن دسته های داوطلب «خدایی خدمتگار» که بیشتر به «سرخ جامگان» یا «سرخ پیرهنان» معروف شده بودند، ایجاد گردید؛ به پیمانه چشمگیر بالا رفت. شمار این دسته ها به زودی به 200 هزار نفر رسید.[6]حزب خان عبدالغفار خان بی درنگ پشتیبانی خود را از کنگره ملی هند اعلام نمود. از این رو، کارزار نافرمانی ملی اعلام شده از سوی مهاتما گاندی در ماه مارچ 1930 در استان مرزی شمال باختری هند نیز آغاز گردید.

 

حکومت انگلیسی این استان، تصور نمی کرد که کازار نافرمانی ملی چنین نیرومند از کار برآید. از این رو، با درک این که در صورت تکرار رویدادهای خونبار امرتیسر[7]خیزش نو قبایل پشتون ناگزیر می گردد، زمان مدیدی خطر نکرد دست به بازداشت رهبران «کنفرانس پشتون» بیازد. 

 

رهبران این سازمان خود در وضع بس دشواری قرار گرفتند: بر آنان چونان هوادارن مهاتما گاندی بود تا به راهکار «مقاومت مسالمت آمیز» رو بیاورند و باشندگان استان مرزی شمال باختری را از «مقاومت مسلحانه» سنتی در گستره قبایل پشتون در برابر سپاهیان و پلیس باز دارند.[8] از سوی دیگر، فراخوان گاندی به مردم هند مبنی بر آغاز راه اندازی کارزار نافرمانی ملی در استان مرزی شمال باختری ناگربر می بایستی خیزش مسلحانه پشتون ها را بر می انگیخت.

 

به تاریخ 25 اپریل 1930 حکومت بریتانیا از ترس این که اوضاع در استان از کنترل می برآید، هر چه بود، خان عبدالغفار خان و هواداران او را بازداشت کرد.[9] باشندگان پیشاور کوشیدند بازداشت شدگان را رها سازند. این بود که انگلیسی ها چهار دستگاه زرهی را به یاری پلیس گسیل داشتند که یکی از آن ها یک نفر را زیر زنجیرهای چرخ خود کرد. در پاسخ، پیشاوریان این خودرو زرهی را آتش زدند. خود رو دیگر با تبربار به روی آشوبگران آتش گشود که در نتیجه سی نفر کشته و سی و سه نفر دیگر زخمی شدند.[10]در پاسخ، در پیشاور خیزش مسلحانه در گرفت. بخش بزرگ شهر به دست قیام کنندگان افتاد که تا تاریخ 4 ماه می 1993 آن را زیر کنترل داشتند.[11]

 

رخدادها در پیشاور یک رشته خیزش ها را در نوار قبایل «آزاد» پشتون بر انگیختند. نخستین کسی که به یاری پیشاوریان شتافت، حاجی صاحب توران زایی بود. او با گرد آوری لشکر بزرگی از مومندهای کوهنشین در اواخر اپریل 1930 به مرز شمالی ناحیه پیشاور رسید. مگر به دلیل بمباران هایی که نزدیک به یک ماه ادامه داشت، نتوانست پیشروی نماید.[12] همین کار در باجور تکرار گردید- جایی که فقیر علی نگری لشکری را گرد آورده بود. مگر، به زودی نیروی هوایی بریتانیا آن را بمباران کرد.[13]این گونه، نیروی هوایی انگلیس بار دیگر شهر پیشاور را از حملات مومندها که شمار تفنگداران شان در آن دم (بر پایه داده های سازمان اطلاعات ارتش سرخ) به چهل هزار نفر می رسید، نجات بخشید.[14]

 

اجنت انگلیسی ها در خیبر با تهدید توانست جلو افریدی ها را (که فیصله نموده بودند، به کمک برادران خود در پیشاور به پا خیرند)، بگیرد.[15] مگر با این هم، حکومت انگلیس نتوانست از خیزش افریدی های تیراخ پیشگیری نماید. به تاریخ 2 ماه می 1930 هر چه بود افریدی ها تصمیم گرفتند در برابر انگلیسی ها به پا خیزند.[16] لشکر هفت هزار نفری به رهبری سید کبیر در اوایل ماه جون آمادگی می گرفت از ناحیه دست خجوری به پیشاور یورش ببرد. به دلیل موجودیت شمار بسیار غارهای کوهی در این ناحیه، نیروی هوایی انگلیس نتوانست به این اقدام افریدی ها مزاحمت ایجاد نماید.[17]

 

آشوب در پیشاور همچنان چونان آژیری بود برای راه افتادن خیرش مسلحانه قبایل وزیرستان. به تاریخ 11 ماه می 1930 وزیری ها به پاسگاه نظامی بریتانیایی ها در داتا خیل یورش بردند. تنها پشتیبانی نیروی هوایی به پادگان آن کمک نمود تا حمله را پس بزنند.

 

وزیری ها پس از این ناکامی، آغاز به وارد آوردن ضربات بر خطوط مواصلاتی انگلیسی ها نمودند. مسعودها نیز تصمیم گرفتند سر به شورش بردارند و لشکر بزرگی را در نزدیکی کانی گوراما فراهم آوردند. مگر فرماندهی بریتانیا بی درنگ روستاهای مسعودها را در این ناحیه آماج بمباران هوایی قرار داد. سپس تقاضا نمودند تا لشکر را از هم فروبپاشانند و بیست تن از سران مسعود را گروگان بدهند. به تاریخ چهاردهم ماه می، پس از رد شدن این اولتیماتوم از سوی کوهنشینان، چهل و هشت فروند بمب افگن آغاز به بمباران برآنان نمودند. در همان روز، نیروهای انگلیسی را از رزماک به ناحیه کانی گورما گسیل داشتند. در وضع پدید آمده، مسعودی ها ناگزیر گردیدند همه خواست های انگلیسی ها را بر آورده سازند.[18]

 

در ماه می1930 زمین های اوتمان زایی ها که رهبران سرخ پیراهنان را پناه داده و پنهان کرده بودند، از سوی سپاهیان بریتانیایی اشغال گردید. اوتمان زایی ها برای دفاع از سرخ پیراهنان یک لشکر 1500 نفری گرد آوردند. از این رو، انگلیسی ها برای بازداشت رهبری سرخ پیراهنان، ناگزیر گردیدند زمان درازی مناطق نشیمنی تکر و چهار سده را به محاصره بکشانند. [19]

 

هنگامی که بخش چشمگیر نیروهای بریتانیایی از پیشاور برای سرکوب اوتمان زایی ها بیرون آمدند، افریدی ها به تاریخ 4 جون 1930یورش سهمگینی بر پیشاور آوردند. شب هنگام پنجم جون لشکر افریدی ها شبیخون زنان به سوی پیشاور تاختند و بامدادان به حومه شهر رسیدند و همه راه های منتهی به شهر را بستند.

 

برای دفع حملات افریدی ها، از سوی فرماندهی انگلیسی«کاروان «پرنده» رسال پور» متشکل از یگان های متحرک ایجاد گردید. این دسته دو روز پیهم به «پاک کاری» حومه پیشاور پرداخت. افریدی ها با تلاش به خاطر حفظ نیروهای خود برای انجام حمله قاطعانه بر پیشاور، بی آن که به نبرد بپردازند، به سوی تیراخ عقب نشینی نمودند.[20] آن ها با گرد آوری شش هزار جنگجو و به توافق رسیدن بر سر حمله باهمی بر پیشاور با اورکزایی ها به تاریخ 7 اگست 1930 آغاز به حمله تازه یی بر این شهر نمودند.

 

انگلیسی ها به موقع در باره خطری که آن ها را تهدید می کرد، آگاهی یافتند و بی درنگ با سپاهیان خود به«پیشواز» افریدی ها شتافتند. نخستین نبرد بزرگ میان پتان ها و سپاهیان انگلیسی در نزدیکی زرادخانه ها که پشتون ها در پی به دست آوردن آن ها بودند، رخ داد. در روند پیکار سهمگین که از بام تا شام ادامه یافت، انگلیسی ها به کمک دستگاه های زرهی و نیروی هوایی بر کوهنشینان مهاجم ضربه زدند که تلفات سنگینی را در پی داشت و آنان را ناگزیر به عقب نشینی ساخت.

 

افریدی ها این بار هم به کوهستان نرفتند و در باغ های فزونشمار پیرامون پیشاور پراگنده شدند و دوازده روز به تاخت و تازهای خود بر سپاهیان انگلیسی ادامه دادند.[21] آن ها که چشم به راه رسیدن کمک اورکزایی ها و مومندها بودند، با همکاری همه جانبه باشندگان بومی چند بار کوشیدند به کانتومنت بریتانیایی یورش ببرند. دسته های رزمندگان افریدی که شمار هر یک شان از 50 تا 200 جنگجو می رسید، با ضربه زدن به حریف، به سرعت در پیچ و خم های خیابانک های تنگ پیشاور پنهان می شدند.

 

انگلیسی ها برای برون راندن پشتون ها از شهر به تاریخ 16 اگست در پیشاور وضعیت نظامی اعلام کردند. سر انجام، افریدی ها با نرسیدن کمک از دیگر قبایل، ناگزیر گردیدند به کوه ها بگریزند.[22] مگر، با این هم، شکست در حومه پیشاور نتوانست روحیه آنان را در هم بشکند و آغاز به پیشبری نبرد چریکی در برابر بریتانیایی ها کردند.

 

فرماندهی بریتانیا به مقصد سرکوب خیزش افریدی ها تصمیم گرفت وادی خجوری را تصرف و در آن سه دژ و یک راه جنگی بسازد.[23] به تاریخ 2 اکتبر 1930 انگلیسی ها به کوهنشینان اولتیماتوم دادند که در آن از افریدی ها خواستند تا به اشغال بخشی از زمین های شان تن در دهند. پتان ها این اولتیماتوم را نپذیرفتند و حتا مطالبات متقابل خود را از حکومت استعماری پیش کشیدند:

1-     بیرون بری سپاهیان انگلیسی از خیبر

2-     آزاد سازی خان عبدالغفار خان

3-     پرداخت پنجاه هزار روپیه تاوان جنگ در ازای زیان های وارده ناشی از بمباران[24]

 

انگلیسی ها این مطالبات را رد نمودند و در اکتبر 1930 سپاهیان انگلیسی آغاز به تهاجم به دره خجوری نمودند.[25]

 

افریدی ها آغاز به مقاومت قهرمانانه یی در برابر سپاهیان بریتانیایی نمودند. در روزهای آینده هواپیماهای انگلیسی بر مواضع پتان ها و همچنان بر روستاهای شان 600 تن بمب ریختند.[26] اقدامات سرکوبگرانه تاره انگلیس در نوار «آزاد» هر چه بود، به آن انجامیدکه اورکزایی ها که دسته های قبیله یی شان نزدیک به سی هزار نفر می رسید، به افریدی ها بپیوندند.[27] آن ها با بردن و پنهان کردن رمه ها و خانواده های شان به افغانستان به یاری همسایگان شان شتافتند. اقدامات جنگی در خجوری بیش از یک سال ادامه یافت و تنها در اواخر دسامبر 1931 پایان یافت.[28]

مگر در همین سال انگلیسی ها ناگزیر گردیدند برای ایمن ساختن پیشاور از شبیخون ها آغاز به راه اندازی کارزار نو رزمی در برابر مومندهای کوهی نمایند. سه سال آزگار سپاه سی هزار نفری انگلیسی ها با پشتیبانی زرهدارها، زرهپوش ها، توپخانه و نیروی هوایی عملیات سرکوبگرانه را در برابر این قبیله پیش برد.

 

انگلیسی ها در کارزار جنگی سال های 1932-1935 بنا به برخی از ارزیابی ها کم از کم پنجاه میلیون روپیه هزینه داشتند.[29]

 

فرماندهی انگلیسی در روند عملیات سرکوب در برابر مومندها آشکارا دستپاچه شده بود: بمباران وحشیانه نیروی هوایی انگلیس منجر به آن گردید که آن خیل های موندها که قبلا بیطرف مانده بودند، به قیام تحت رهبری فقیر علی نگری پیوستند.

 

 فقیر در گام نخست طوایف مومند هوادار دولت را شکست داد.  در پاسخ به این، در ماه فبروری 1935 سپاهیان انگلیسی آغاز به عملیات سرکوبگرانه در برابر مومندها نمودند. فقیر علی نگری در سیمای رهبر توانای جنگ چریکی تبارز کرد. او دو ماه آزگار یگان های سرکوبگر بریتانیایی را با یورش های ناگهانی و شبیخون های خود با گریز از برخوردهای رویاروی با نیروهای اصلی حریف، مودماغ و دلریش کرده بود. تنها در ماه اپریل تیپ نوشهر انگلیسی توانست لشکر فقیر را پراگنده سازد. او خود در کوهسار پنهان شد و به پخش تبلیغات ضد بریتانیایی در میان قبایل باجور ادامه داد. تاثیر او بر مومندها کماکان بسیار بود.

 

حکومت استعماری هند بریتانیایی برای این که پیشاور را برای همیشه از تهدید حملات مومندها مصوون سازد، تصمیم گرفت ناحیه مهم استراتیژیک لویه اگره در غرب بالاقند را تصرف کند. تصمیم گرفته شد در این ناحیه یک دژ نظامی ساخته شود و راه کشیده شود. این تصمیم به گفته الیوت- تاریخدان نظامی انگلیسی «اعتراض سخت فقیر علی نگری را بر انگیخت که اعلام نمود این نخستین گام در راه اشغال همه باجور است».[30]  

 

مومندها به فراخوان فقیر پاسخ دادند و بار دیگر آغاز به آشوب در برابر انگلیسی ها نمودند و هنگامی که نیروهای اصلی سپاهیان بریتانیایی از لویه اگره برآمدند، به تاریخ 5 ماه مارچ بر دژ انگلیسی یورش بردند و آن را ویران کردند. در پاسخ، فرماندهی انگلیس دستور بمباران داد. یک ماه آزگار نیروی هوایی بر فراز لویه اگره پروازهای رزمی انجام می داد. در اوایل اپریل 1935 سپاهیان بریتانیایی آغاز به تهاجم بر مومندها کردند. تنها مقارن با 11 اپریل در روند نبردهای سهمگین توانستند لویه اگره را بگیرند.[31]

 

انگلیسی ها با تمایل به برپایی کنترل خشن نظامی بر زمین های مومندها، به کشیدن راه ها به سوی لویه اگره بسنده ننمودند، بل نیز یک جاده دیگر در دره گندآباد ساختند. در پیوند با این، نه تنها مومندها بل نیز دیگر قبایل پشتون سر به شورش برداشتند. این شورش را حاجی صاحب توران زایی رهبری می کرد.  به فرمان او، در میانه های اگست 1935 مومندها راه را ویران کردند. فقیر علی نگری در همان هنگام با دسته های خود به کمک شورشیان رسید. از افغانستان نیز نیروهای تازه نفسی به یاری توران زایی ها از راه رسیدند. از همین رو، چیزی نمانده بود که تهاجم انگلیس بر میچینی که به تاریخ 23 اگست آغاز شده بود، با شکست رو به رو شود.

 

در اواخر سپتامبر به گونه عاجل یک تیپ دیگر بریتانیایی به کارزار گسیل گردید تا راه های مواصلاتی دو تیپ مهاجم دیگر را از زیر ضربات لشکرهای کوچک مومندها بر پشت جبهه زیر پوشش بگیرد. هر چه بود، با همه مقاومت قهرمانانه مومندها، بریتانیایی ها در اواخر سپتامبر 1935 آن ها را شکست دادند. هر چند هراس داشتند که بار دیگر همتباران آن ها از افغانستان به کمک شان خواهند رسید و نبردها تا زمستان به درازا خواهند کشید که در آن موسم ادامه عملیات سرکوبگرانه در کوه ها ناممکن خواهد گردید. این گونه، همه دستاوردهای سپاهیان بریتانیایی که در سال 1935 به دست آمده بود، ضرب صفر خواهد گردید. چون مقارن با بهار کوهنشینان خواهند توانست نیروهای خود را بازآرایی نموده و در سال آینده 1936 انگلیسی ها ناگزیر خواهند گردید بار دیگر در برابر مومندها پا به کارزار جنگ بگذارند. از این رو، هنگامی که حکومت افغانستان پیشنهاد میانجیگری میان حکومت هند بریتانیایی و پشتون های شورشی را کرد، انگلیسی ها بی درنگ به آن موافقت نمودند.

 

فیض محمد زکریا- وزیر خارجه افغانستان توانست مومندها را به صلح متمایل سازد.[32]به تاریخ یکم اکتبر 1935 جرگه آن ها همه خواست های حکومت بریتانیا را پذیرفت. راه نظامی به سوی دره گند آباد کشیده شد.[33]مگر این کار به مومندها مزاحمت نمی کرد پس از گذشت چند سال بار دیگر در برابر انگلیسی ها دست به شورش بیازند.

 

در سال های دهه سی سده بیستم بریتانیای کبیر با بسیار دشواری توانست کنترل خود را بر نواحی پیرامون گذرگاه خیبر برپا نماید. دژها و راه های نظامی نو ساخته شده به پیمانه چشمگیری مواضع انگلیسی ها را در این بخش مرز هند و افغانستان تحکیم بخشیدند. مگر به رغم این، قبایل مرزی پشتون آماده بودند در هر آن بار دیگر در برابر انگلیسی ها خیزش مسلحانه برپا نمایند. 

 

 

بخش  بیست و سوم

«توطئه» نبی خان

 

امان الله خان، پس از گریز از افغانستان، با گرمجوشی در ایتالیا پذیرایی و مهمان نوازی گردید. میان او ویکتور امانوئل سوم روابط نیکی برپا گردیده بود. حکومت موسولینی به شاه پیشین افغانستان هر چند هم نیازی به پول نداشت، سوبسایدی پولی یی مقرر نمود.

 

امان الله با میلیون هایی که از کابل آورده بود، جایداد بزرگی را در رم خرید و می توانست در این کشور زیبای اروپایی با آسایش و آرامش زندگانی بسر برد. مگر ترجیح می داد مبارزه پرشوری را به خاطر دستیابی به تخت از دست رفته آغاز نماید.

 

چنین بر می آید که او نیک می دانست که از همه امکانات برای ماندن در قدرت در افغانستان بهره نگرفته بود و می خواست لغزش های خود را ویرایش نماید و آنچه را که از دست داده بود، باز پس گرداند. وضع نادر شاه- فرمانروای نو افغانستان به آن پیمانه پیچیده و نا استوار و شکننده بود که کنار زدن او چونان یک «غاصب» و «دست نشانده انگلیسی ها» - چنانی که امانیست ها می پنداشتند، در آینده نزدیک بس واقعی می نمود.

 

اعضای خاندان توانمند چرخی که در دوره فرمانروایی امان الله خان سیاست داخلی و خارجی افغانستان را در دست داشتند، نیز بر همین دیدگاه بودند. نبی خان چرخی (که پس از بازگشت دسته پریماکف از مزار شریف، گریخته بود) و بردارش- صدیق خان چرخی؛ سازماندهندگان اصلی «توطئه» امانیست ها (امانیه) به مقصد احیای حاکمیت شاه سرنگون شده بر آمدند. برادران چرخی سر آن نداشتند که بدون پیکار تسلیم شوند. در پیوند با این، صدیق خان به زودی به دست راست امان الله خان مبدل گردید و تکاپوی بالایی را در همه پویایی های دیپلماتیک در برابر شاه «غاصب» نسبت به خود امان الله به نمایش گذاشت.

 

تابستان 1930 برادران چرخی در استانبول با هم دیدار نمودند. چنین بر می آید که همو در آن هنگام بود که به گونه نهایی تصمیم به سازماندهی «توطئه» به مقصد سرنگونی نادر شاه برای برگردانیدن تاج و تخت افغانستان به امان الله خان گرفتند. اوضاع پیچیده سیاسی درونی در افغانستان، ناخشنودی سراسری قبایل مرزی پشتون از مشی هوادار انگلیس شاه نو و نیز رقابت های قدرت های بزرگ در افغانستان به آن ها نوید پیروزی و امیدواری در پیروزی طرح پر خطر شان می دادند.

 

به هر رو، اوضاع در افغانستان برای پیاده سازی این طرح بس مناسب و مساعد بود. در گوشه و کنار کشور ناآرامی های مردمی موج می زد و خیزش هایی در نزدیکی جلال آباد، قندهار، غزنی و کنر رخ می داد.[34] از این شورش های محدود، از سوی امانیه در برابر نادر خان بهره گیری می شد. از روی نواحی برشمرده بر می آید که قیام های اصلی مسلحانه در برابر نادریه در گستره قبایل پشتون (که روابط شان با آن ها به شدت بی درنگ پس از اعلام پادشاهی نادر تیره شده بود)، رخ می دادند.

 

در یکی از گزارش های فارویل- رایزن نظامی بریتانیا در کابل، یک رشته علل و عواملی که قبایل مرزی را در برابر خاندان تازه به دروان رسیده دشمن ساخته اند، برشمرده می شود. در گام نخست، نادر به آن ها پاداش تصرف کابل را نپرداخته بود و گذشته از آن از پتان ها خواسته بود جنگ افزارهایی را که در روند جنگ به دست آنان افتاده بود، بر گردانند.[35]

در پهلوی این، بسیاری (به ویژه باشندگان گستره مرزی هند و افغانستان) از نادر خان که آن ها را به لشکرکشی به سوی کابل برای بازپسگیری حکومت شاه قانونی– امان الله خان در برابر شورشیان بچه سقاء- [«غاصب»] فراخوانده و در فرجام خود تاج و تخت را به چنگ آورده بود، ناخشنود بودند.

 

قبایل مرزی پشتون هنگامی که در 1930 در استان مرزری شمال باختری هند قیام مسلحانه ضد بریتانیایی در گرفت و حکومت افغانستان با پایبندی به سازشنامه محرمانه با بریتانیا به هواداری از انگلیسی ها پرداخت و نادر شاه از ارایه کمک به کوهنشینان نوار «آزاد» خود داری ورزید، آغاز به برخورد خصمانه تری با خاندان یحیی نمودند. در گرماگرم عملیات های سرکوبگرانه سپاهیان استعماری در برابر پشتون ها، به پایتخت افغانستان پول و اسلحه بریتانیایی رسیده بود. انگلیسی ها به نادر شاه 175 هزار پوند استرلینگ و ده هزار میل تفنگ و 500 هزار گلوله برای آن ها پیش کش نموده بودند.[36] این کار تنفر و انزجار باشندگان افغانستان را بر انگیخته و پتان های نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی را بر آشفته و پر آژنگ گردانیده بود. در این پیوند، قبایل وزیرستان سوگند یاد کردند به کابل لشکر کشی کرده،  نادر را سرنگون سازند.

 

در چنین اوضاع انفجار آمیز، امانیست ها پیروزمندانه به تبلیغات بر محور بازگشت امان الله خان به کشور می پرداختند.  در نتیجه، محبوبیت شاه واژگون شده در کشور به سرعت رو به افزایش گذاشت.

 

در یکی از گزارش های واسیلیف- رایزن نظامی شوروی در کابل به مسکو،  دامنه یابی پویای ها و تکاپوهای ضد دولتی امانیست ها در 1932 نشاندهی شده بود: «امانیست ها شبکه های سازمان  هنوز قوام نیافته خود را تقریبا تا همه استان ها رسانده اند- جاهایی که از سوی آن ها هسته های کوچکی سازمان داده شده است.کار خود را به گونه متناوب در بستگی از سرکوب های دولتی پیش می برند...

 

کار امانیست ها در پخش شبنامه های ضد دولتی و تبلیغات شفاهی در میان قبایل که بیش ار همه گرایش های ضد دولتی دارند، بازتاب می یاید. هر چند کار آن ها از دایره تبلیغات شفاهی و «شبنامه یی» پا فراتر گذاشته است. آن ها  بر انگیختن قیام گسترده را در کشور بدون آمدن امان الله خان با نبی خان در یکی از گوشه های مرزی کشور فراتر از توان خود ارزیابی می کنند».[37]

 

خود نادر شاه شانس امان الله خان را در مبارزه بر سر قدرت در افغانستان بسیار بالا ارزیابی می کرد. خطر از سوی قبایل مرزی که در میان آن ها امان الله بار دیگر «مهر انگیز» گردیده بود، نادر را ناگزیر گردانید اقدامات خود را در گستره قبایل پشتون با حکومت انگلیس هماهنگ گرداند. او به تاریخ یکم سپتامبر 1930 در گفتگو با ریچارد مک اوناکی- فرستاده بریتانیا مساله قبایل مرزی و تلاش های امان الله خان را مبنی بر آن که بار دیگر فرمانروای افغانستان گردد، بررسی کرد.

 

نادر شاه در این پیوند به دیپلمات انگلیسی اعلام کرد: «یگانه شانس برای بازگشت امان الله به تخت که وی آن را چندان بالا ارزیابی نمی نماید، برآمد امان الله در سیمای پیشوای جهاد در برابر هند بریتانیایی است. هرگاه امان الله در چنین نقشی ظاهر شود، دشوار خواهد بود هرگاه با مقاومت حتا شخص من رو به رو شود... در این صورت، به هر راهی که بروم، در سر انجام به گمان غالب واژگونیم محتوم خواهد بود که در بهترین مورد منجر به تضعیف افغانستان همچون یک کشور حایل و در بد ترین مورد به تبارز امان الله در سیمای آله دست روس ها خواهد انجامید».[38]

 

فرستاده بریتانیا زیر تاثیر «مکاشفه» های نادر شاه به حکومت خود سفارش نمود دست به پیاده سازی تدبیرهای پیشگیرانه برای تضعیف قبایل مرزی و تقویت کنترل بر نوار «آزاد» بیازد تا امکان امان الله را در زمینه بهره گیری از نیروهای پشتون هم در برابر بریتانیای کبیر و هم در برابر متحد آن در کابل کاهش دهد. آ. مک اوناکی پیشنهاد کرد عملیات سرکوب دیگری را در برابر کوهنشینان استان مرزی شمال باختری به مقصد تصرف خیبر و اشغال تیراخ عملی نمایند.

 

مقارن با 1932  اوضاع در افغانستان می توانست از این هم بدتر گردد هر گاه نادر شاه و برادرانش هاشم خان و شاه محمود خان با توانمندی از همه نیرنگ ها و شیادی های دیپلماسی خاوری هنگام برپایی مناسبات با سرشناسان پشتون کار نمی گرفتند: از میانجیگری روحانیون مسلمان به پیمانه گسترده یی بهره گرفتند. بازی با دشمنی های دیرین میان قبایل پشتون، تبارز توجیهات گوناگون که به آن در خاور زمین اهمیت به سزایی می دهند و...

 

نبود منابع مالی در کابل، با دادن بخششی ها به آدم های لازم با بخشودن مالیات[... و نیز دادن زمین و کرسی های دولتی-گ.]  به شیوه های گوناگون جبران و تلافی می شد.

 

به یاری چنین سیاست توانمند داخلی، رژیم نو به رغم همه خطرها نه تنها توانست سر پا بیستد، بل نیز به ثبات معینی دست یافت. در یک سخن، نادر توانست برای چندی جلو رویارویی توانمند ترین قبایل مرزی با حکومت مرکزی را بگیرد.

 

عنصر مهم ثبات رژیم نادریه، پویایی به پیمانه کافی موثر سازمان های اطلاعاتی افغانستان بود. در سال های دهه سی سده بیستم در افغانستان چهار سازمان اطلاعاتی کار می کرد که حوزه پویایی های شان بسیار دقیق مشخص نبود: هاشم خان سرویس محرم خودش را داشت که تنها از شخص وی فرمان می برد. دفتر محرم دستگاه صدرات عملیات های نهایت مهم را پیش می برد. عمده ترین وظیفه آن نابود سازی سازمان امانیست ها در افغانستان و در بیرون از مرزهای آن بود. پویایی های سفارت ها در کابل نیز زیر ذره بین سازمان اطلاعات شخصی هاشم خان بود.

وزارت کشور (داخله) به نوبه خود شبکه گسترده «روشنگران» خود را داشت و عمدتا به اکتشاف سیاسی می پرداخت. وزارت حربیه نیز دفتر اطلاعاتی یی به نام دفتر «داخلی» داشت. این دفتر مستقیما از شاه محمود خان – وزیر حربیه فرمان می برد. سازمان اطلاعات نظامی به نوبه نخست اطلاعات را در نواحی مرزی دولت های همسایه جمع آوری می نمود. برای این کار در هر لشکر (فرقه) شعب استخباراتی و همچنان شعب اطلاعاتی مرزی فعال بود. نوار «آزاد» هند بریتانیایی یکی از مهم ترین «کار زارهای» ترصد این سازمان های اطلاعاتی بود.

 

وزارت خارجه نیز به گرد آوری اطلاعات استخباراتی می پرداخت. به گونه فرضی سازمان اطلاعات دیپلماتیک وقت افغانستان را می توان به دو بخش تقسیم نمود:

أ‌-       استخبارات خارجی که در ساختار آن جاسوسان رزدنت که زیر پوشش سفارت ها و قنسولگری ها فعالیت داشتند، شامل بودند.

ب‌-    سازمان ضد اطلاعات که کارهای آن های را دفترهای نمایندگی وزارت خارجه در ولایات مرزی انجام می دادند. کارمندان این نمایندگی ها نخستین کسانی بودند که آنانی را که از خارج پا به سرزمین افغانستان می گذاشتند، زیر نظارت خود می گرفتند. همه کمیساریاهای مرزی افغانی دبیرهایی داشتند که وظیفه ماموران با صلاحیت وزارت خارجه را در زمینه جمع آوری اطلاعات انجام می دادند.

 

حکومت افغانستان برای این ادارات اطلاعاتی هزینه هنگفت و گزافی می پرداخت. به سال 1932 نادر شاه برای انجام پیگردهای سیاسی پنج میلیون افغانی پرداخته بود.[39] این هزینه ها که برای خزانه نادار افغانستان بار بس سنگین بود، با صرفه جویی ناشی از جلوگیری از شورش ها و توطئه های خنثی شده هواداران امان الله خان جبران می گردید.

 

در اواخر 1932 امانیست ها توطئه بزرگی را در برابر نادر شاه سازماندهی کردند. در تاریخ [رسمی افغانستان-گ.] این تلاش برای باز پس آری امان الله خان به قدرت، چونان «توطئه غلام نبی خان» آمده است.[40]

 

این نماینده خاندان چرخی که نفوذ چشمگیری در میان قبایل پشتون جنوبی داشت، به مهره کلیدی «توطئه» احیای حاکمیت امان الله خان مبدل گردیده بود. قبایل مرزی و سازمان های زیر زمینی امانیست ها خواهان بازگشت او برای راه اندازی اقدامات سرنوشت ساز بودند. رسیدن پیک بازگشت نبی خان به کشور در آینده نزدیک، به آنان جان تازه یی بخشیده بود: در گستره قبایل پشتون آماده گیری به قیام در برابر خاندان شاهی یحیی خیل که نادر شاه بنیادگذار آن بود، آغاز گردید.

 

در آستانه بازگشت نبی خان به کابل، در ماه اکتبر 1932، امانیست ها توانستند با شماری از قبایل مرزی پشتون در باره قیام مسلحانه در برابر حکومت کابل به توافق دست یابند. بایسته است نشاندهی کنیم که مرکز اصلی هواداران شاه پیشین در روستای کوهی ماچی وزیرستان هند بریتانیایی واقع بود. وزیری های نوار «آزاد» هند بریتانیایی با دشمنان نادر خان توافق نامه یی را عقد کردند در باره آماده سازی تهاجم بر کابل که در ازای آن به آن ها پرداخت هشتصد هزار افغانی و باز گذاشتن دست شان در تاراج خزانه پایتخت [پس از پیروزی و دستیابی به کابل-گ.] وعده داده شده بود.[41]

 

قبایل جنوبی زیر تاثیر تبلیغات فرستادگان امانیه (به گمان بیشتر آدم های نبی خان) که یکی از آن ها خود را عنایت الله خان- برادر امان الله خان و دیگری پسر امان الله خان جا می زدند، نیز مایل بودند همراه با همتباران خود در وزیرستان در لشکرکشی مشارکت ورزند.[42]

 

گواهی هایی هست مبنی بر این که در پایتخت افغانستان در برابر یحیی خیل قیام مسلحانه تدارک دیده می شد. نادر شاه با مشاهده تهدید بر انگیز شدن روز افرون اوضاع در جنوبی، بیش از پانزده هزار سپاهی به این ناحیه گسیل داشت و آغاز به خریدن سرشناسان قبایل بومی مرزی نمود. مگر این تدبیرها بر پشتون های عادی که آمادگی می گرفتند در آینده نزدیک حتا خلاف اراده پیشوایان خود دست به اسلحه ببرند، تاثیری نداشتند. در این اوضاع، حکومت افغانستان تصمیم به خلع سلاح تدریجی باشندگان جنوبی گرفت. رخدادهای بعدی نشان دادند که در کابل اشتباه فاحشی را مرتکب شده بودند که منجر به آن گردید که حتا قبایل بیطرف پشتون را هم به خیزش واداشت.

 

در آستانه رخدادهای سهمگینی که می بایستی سراسر افغانستان را می لرزانید، نبی خان (که می بایستی توطئه در دست تدارک را رهبری می کرد) که به گونه نمایشی با نادر خان آشتی نموده بود، به تاریخ 13 اکتبر 1932 به کابل آمد. مگر نگونبختی امانیست ها و نبی خان در آن بود که نادر شاه نیک می دانست که چه کسی برای چه کاری به کشور بازگشته است و چه بازی های آماده شده در پس پرده این بازگشت، در شرف وقوع است. در پیوند با این، نادرشاه همه تدبیرهای بایسته را روی دست گرفت[43] برای این که دشمن خود را زیر نشانه بگیرد. بسنده است بگوییم که نبی خان را تا کابل شاه ولی خان همراهی می کرد.

 

انگلیسی ها نیز به نوبه خود تدبیرهای فوق العاده احتیاط آمیز پیشگیرانه یی را برای حفظ ماتقدم پس از رسیدن نبی خان از طریق گستره استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی روی دست گرفته بودند. برای آنان همچنان روشن بود که بخش تشکیل دهنده پلان کودتای دولتی در افغانستان را خیزش سراسری قبایل مرزی در برابر نادر می سارد. چنین بر می آید که حکومت بریتانیا هراس داشت که رییس خاندان چرخی خواهد خواست بی درنگ با پا گذاشتن به خاک افغانستان، به پیاده سازی برنامه های خود در نوار «آزاد» قبایل پشتون آغاز نماید.

 

بر پایه مدارک رایزن نظامی شوروی در کابل، در این پیوند، «یگان های حوزه نظامی پیشاور به حالت آماده باش جنگی در آورده شدند».[44]برخی از این یگان ها را فرماندهی بریتانیایی به مرزهای هند و افغانستان گسیل داشته بود، جایی که آن ها چهار روز مادامی که اوضاع در گستره قبایل پشتون روشن گردید، ماندند.

 

نادر و متحدان انگلیسی او آوندهای بس سنگینی برای نگرانی در دست داشتند. به گزارش سازمان های اطلاعاتی شوروی، رسیدن نبی خان به کشور می بایستی چونان آژیری می بود برای آغاز شورش قبیله خوگیانی به رهبری قیس خان که این شورش را می بایستی قبایل دیگر پشتون ولایات مشرقی و جنوبی حمایت می کردند و این گونه، امانیست ها بدون تاخیر می خواستند قیام بزرگ مسلحانه پشتون ها را ضد حکومت مرکزی کابل آغاز نمایند. مگر به یاری تدبیرهای پیشگیرانه نادر و انگلیسی ها، این پلان از همان آغاز بر هم خورد و نبی خان ناگزیر گردید به کابل بیاید.

 

بسیاری از دیپلمات ها در پایتخت از چنین گام پر خطر امانیست ها شگفتی زده شده بودند. استارک- سفیر شوروی در نخستین دیدار با نبی خان در یک ضیافت رسمی در ارگ شاهی با احتیاط از او در باره برنامه هایش پرسید. نبی خان در پاسخ گفت او «برای کار» آمده است و حکومت زهره آن را ندارد با او هیچ کاری کند.[45] چون از قبایل می ترسد.[46]

 

نبی خان به گمان غالب بهتر از دیگران می دانست که در دام افتاده است و رکابکش و بی محابا می رفت. چون تنها در صورتی می توانست نجات یابد که از حریف خود پیشی بگیرد. چرخی با نیروی انسانی که با مرگ دست به گریبان بود، همه آنچه را که ممکن بود، انجام می داد برای آن که خیزش ضد دولتی را در جنوب کشور برپا نماید. استارک در گزارش خود پویایی های بی نهایت خطرناک نبی خان را به آگاهی رهبران شوروی رسانید: «او آغاز به فرستادن آدم ها و نامه هایی با پیشنهاد آماده شدن برای قیام در برابر نادر به ولایات نموده است. این کار بس با بی احتیاطی صورت می گیرد. این در حالی است که شمار چشمگیر این آدم ها جاسوسان سازمان اطلاعات نادریه هستند.[47] این گونه، حکومت افغانستان از همه کارهای نبی خان به پیمانه بایسته نیک آگاهی دارد».[48]

 

چنین بر می آید که سهم چشمگیری در افشا و پرده برداری از طرح های امانیست ها در برابر نادر- متحد استراتیژیک انگلیس را سرویس های اطلاعاتی بریتانیا و اجنتوری آن ها در افغانستان به دوش داشتند.

 

 نادر شاه با در دست داشتن همه اطلاعات بایسته در باره تهدید فراینده از سوی امانیست ها برآن شد تا بر توطئه گران پیش از آن که برای خیزش آماده شوند، ضربه پیشگیرانه وارد بیاورد. او برای جلوگیری از تبلیغات اجنت های نبی خان در میان قبایل جنوبی، شاه محمود خان را به گونه عاجل به آن ولا گسیل نمود. ترفندهای شاه محمود خان خیزش هنوز آماده نشده و پراگنده ضد دولتی پشتون ها را در نزدیکی متون سرعت بخشید. او نیک می دانست که در میان قبایل جنوبی گرایش های ضد نادریه به ویژه نیرومند است. او که آگاهی داشت که این قبایل با کمبود مهمات مواجه هستند،کاروانی را به سوی خوست گسیل داشت که گویا برای سپاهیان دولتی گلوله و مرمی می برند. مگر در واقع صندوق ها پر از سنگ بودند.[49]  

هوادارن امان الله در میان قبایل بومی بر کاروان شبیخون زدند و با این کار، خود را افشا ساختند و دولت توانست با شناسایی آن ها خنثی سازی توطئه در برابر شاه را سرعت بخشد.

 

واپسین ساعات زندگی نبی خان در گزارش واسیلیف- رایزن نظامی شوروی در کابل به تفصیل آمده است که او آن را در گزارش نهایی نیمه دوم سال 1932 خود فشرده ساخته است. در این سند به مسکو گزارش داده شده است که : نزدیکی های ساعت دوازده روز یکی از یاوران شاه نزد نبی خان آمده، او را دعوت کرد تا برای هواخوری و گردش با شاه به ارگ برود. مقارن با این وقت در کاخ نادر شاه همه چیز برای رسیدن به حساب رهبر امانیست ها آماده بود: دو جوخه از سپاهیان گارد گوش به فرمان آماده بودند تا توطئه گر را بکشند. نبی خان  با مرادنگی به پیشوار مرگ شتافت. او زاری نکرد و خواستار بخشایش و استرحام نگردید. نادر به بالکن کاخ برآمده، از بالا او را آماج رگبار دشنام و ناسزا و اتهامات گردانید. پاسخ تند نبی خان به بگو مگوها سریع تر پایان بخشید: «سگ پیر، من نادر نیستم که تخت شاه زنده یی را گرفته باشم».[50]

 

شاه خشمگین  به سربازان فرمان داد تا نبی خان را با قنداق های تفنگ ها بزنند. یکی از اجنت های شوروی گزارش داد که نبی خان از ربر رگبار ضربات، رو به سوی نادر فریاد زد:« بگذار من کشته شوم، مگر بدان که تو این پادشاهی را از دست خواهی داد!».[51]

 

شب هنگام 8/9 نوامبر در کابل بازداشت های گروهی امانیست ها آغاز گردید. در پی رسیدگی به حساب نبی خان، 327 تن از مخالفان یحیی خیل بازداشت شدند.[52] هر چه بود، در نتیجه تدبیرهای گرفته شده از سوی حکومت، نیروهای اصلی اپوزیسیون در پایتخت نابود شدند. به گمان غالب، در روند بازپرسی ها پرده از نقاب کسان ناشناخته یی که در «توطئه» دست داشتند، نیز بر افتاد. از این رو، دو موج دیگر بازداشت ها در کابل در راه بود. در پیوند با این، سازمان پر شاخ و برگ و فعال امانیست ها در کابل به گونه نهایی سرکوب گردید.

 

روشن بود نادر نمی توانست به این آسانی با قبایل جنگجوی پشتون که سرسختانه برای مبارزه مسلحانه با او آماده می شدند، تسویه حساب نماید. در ماه نوامیر 1932 حکومت محلی از یکی از طوایف قبیله نیرومند جدران خواست تا یکی از فرستادگان نبی خان را [که نزد آن ها پناه آورده بود،-گ.] به دولت بسپارند. دری خیلی ها که مهمان نزد آنان بود، از دستور دولت در زمینه سرپیچی نمودند که این کار به آغاز نبرد میان سپاهیان دولتی و لشکر دری خیلی ها انجامید. در این هنگام، وزیری ها هنوز برای قیام آماده نبودند. این بود که جدرانی ها ناگزیر گردیدند به تنهایی در برابر سپاهیان دولتی بجنگند.

 

شاه محمود خان با مشاهده خصومت قبایل بومی، به افسران و سربازان خود دستور داد از گردیز دور نوند. به رغم مبالغ هنگفت و گزافی که وی برای خرید سران قبایل پخش نمود (بیش از پنج میلیون افغانی) «وضع بس نگران کننده» بود. چون روشن گردید که «همه قبایل سرگرم بند و بست هستند و به محض دریافت تفنگ و مرمی در برابر دولت به پا خواهند خاست!». مگر، آوازه کشته شدن نبی خان (به گفته یک اجنت شوروی) به سان آبی بود که روی آتش پاشیده شود. تقریبا همه آن ها به نادر شاه اعلام وفاداری نمودند.

 

 مگر، طایفه دری خیل با آن که شاه محمود خان به قبایل وفادار به دولت دستور داده بود شورشیان را دستگیر نمایند، به کمک قبایل جنوبی بلا مانع به وزیرستان شمالی رفتند.اوضاع انفجار آمیز  در گستره قبایل پشتون به حکومت افغانستان اجازه نداد به بازداشت کسانی از سرشناسان قبایل که در توطئه نبی خان دست داشتند، بپردازد.

در پیوند با این موضوع، تلاش های نادر خان مبنی بر کشاندن قیس خان به دادخواهی بس شایان توجه است. رهبر قبیله خوگیانی با دریافت فرمان رفتن به کابل، اعلام داشت که «من نبی خان نیستم» و این گونه، از رفتن به پایتخت سر باز زد. قیس خان برای تضمین امنیت خود جنگجویان خوگیانی را در مشرقی جمع کرد و پیرامون دژ خود حلقه نیرومندی از استجکامات را پهن نمود و در سنگرها تیربارها و توپخانه به دست آورده در روند جنگ داخلی را تعبیه کرد. بر پایه گزارش استارک- سفیر شوروی در یسال 1933 قیس خان با آرامی در خانه خود در روستای میرکی خیل می زیست.[53] حکومت خطر نکرد دست به عملیات سرکوبگرانه در برابر خوگیانی ها که شمار جنگجویان آن ها سر به 25 هزار رزمنده بسیار خوب مسلح می زد، بیازد.

 

به رغم چنین بندش هایی هنگام خنثی سازی توطئه نبی خان چرخی، بایسته است اذعان کرد که در ماه های نوامبر- دسامبر 1932 توطئه امانیست ها و هواداران شان در میان قبایل مرزی به سرعت و تقریبا با آسانی خنثی گردید.  مگر همه ناظران رویدادهای سال 1932 در افغانستان پیشگویی می کردند که بهار آینده در گستره قبایل پشتون خیزش نیرومندی در برابر نادرشاه آغاز خواهد گردید و او باید چشم به راه چشیدن مزه ضرب شصت متحدان چندی پیش خود باشد.  


 

[1]. Rittenberg S. A. Ethicity , Nationalism and the Pakhtun: the Independence Movement,s North- West Frontier  Province. Carolina, 1988 . P. 73.

[2] . این گونه، شوروی ها به آرزوی دیرین خود مبنی بر رسانیدن سلاح به دست  قبایل پشتون هند بریتانیایی کامگار شدند. سنجش آنان بر این بود که مسلح شدن قبایل به معنای راه افتادن جنبش مسلحانه رهایی بخش ملی در میان مسلمانان هند و به گونه زنجیره یی سراسر آن سرزمین پهناور خواهد بود که سر انجام زمینه را برای بیرون راندن انگلیسی ها از هند و به آزادی رساندن آن کشور فراهم خواهد ساخت.

این بود که دست روی دست گذاشتند و از دور واژگونی امیر حبیب الله کلکانی و سقوط کابل به دست جنگجویان قبایل وزیری هند بریتانیایی را که به روی کار آمدن نادر خان انجامید و نیز  تاراج زرادخانه های کابل از سوی جنگجویان قبایل را به تماشا نشستند. گذشت زمان به اثبات رساند که استراتیژی شان در زمینه تا چه اندازه درست بوده است. -گ. 

[3]. Adamec L.W. Afghanistans Foreign Affairs to the Mid-Twentieth Century. Tucson/ Arisona 1974.P.188.

[4]. Rittenberg S. A. Op. cit .P. 74

[5] . همان جا، ص.ص. 63-64.

[6] . گانکفسکی، یوری، «مساله ملی و جنبش ملی در پاکستان»، مسکو، 1967، ص.ص.164-166.  

[7] . به تاریخ 13\ 4 \ 1919 سپاهیان انگلیسی به فرماندهی جنرال دایر، میتینگ صلح آمیز هندی ها در شهر امریتسر را به رگبار گلوله بستند. نزدیک به دو هزار نفر کشته و زخمی شدند. در باره این رخدادها به تفصیل نگاه شود به : رایکف، آ. و.، «تراژدی امریتسر 1919 و جنبش رهایی بخش در هند»، مسکو، 1985.

[8] .برای به دست آوردن آگاهی بیشتر نگاه شود به: گوریف، آ.، «مهاتما گاندی»، مسکو 1989 و نیز پانیچکین، ی.آن. «تشکیل پاکستان و مساله پشتون»، مسکو، 2005.

[9] .Swinson A.H. North- West Frontier. L., 1967.  P. 311.

[10] . Rittenberg S. A. Op.cit. p.77-78,  Swinson A. H. Op. Cit. P. 311.

[11]. Ibid

[12] . Rittenberg S. A. Op .cit. p. 84.

[13]. Ibid. P. 87.

[14] . بایگانی استخبارات خارجی شوروی، کارتن 1225،«قبایل» (افغانستان)، برگ 27.

[15] . Elliot J. Op.cit. 211.

[16] . بر پایه مدارک اداره استخبارات شوروی، شمار کل قبایل افریدی به 200-250 هزار نفر می رسید. شمار تفنگ های این قبیله به 50 هزار میل می رسید.\\ بایگانی استخبارات خارجی شوروی، کارتن 1225، قبایل» (افغانستان)، برگ 27.

[17].Swinson A.H. P. 314.

[18] . همان جا، ص. 313.

[19] . Rittenberg S. A. Op.cit. p. 87.

[20]. Swinson A.H. 314.

[21] . Swinson A.H. 314

[22] . Rittenberg S. A. Op.cit. p. 88-89.

[23]. Elliot J. Op. cit. P. 212.

[24].Swinson A.H. Op. cit. P. 317.

[25] . Elliot J. Op. cit. P. 212

[26]. مزدور ای.، «مساله مرزی و جنبش دهقانی در شمال باختری هند»، مسکو 1933، ص. 43.

[27] . بایگانی استخبارات خارجی شوروی، کارتن 1225، «قبایل» (افغانستان)، برگ 27.

[28] . Swinson A.H Op. cit. P. 319, Elliot J. Op. cit. P. 214.

[29] . Rittenberg S. A. Op.cit. p. 120.

[30] . Elliot J. Op. cit. P. 180

[31] . Elliot J. Op. cit. P. 180.

[32]. گزارش کاردار(شارژ دافیز) شوروی در کابل، س. سیچف، تاریخی 20/04/1936. //بایگانی سیاسیت خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1936. پرونده ویژه 8، کارتن 178، پرونده 3، برگ 15.

[33] . Elliot J. Op. cit. P. 181 -188.

[34] . «تاریخ نیروهای مسلح افغانستان»، مسکو، 1985، ص. 98.

[35]. برگرفته از گزارش ماه جون 1930 رایزن نظامی انگلیس در کابل// بایگانی تاریخ سیاسی و اجتماعی روسیه، فوند 558، پرونده ویژه 11، کارتن 184، برگ 125.    

[36] . «تاریخ نیروهای مسلح افغانستان»، مسکو، 1985، ص100.

[37] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 5.

[38] . بایگانی تاریح سیاسی و اجتماعی روسیه، فوند 558، پرونده ویژه 11، کارتن 184، برگ 124.    

[39] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، سال 1932، پرونده ویژه 16، پرونده 5، پوشه 2، برگ 83.

[40] . گزارش استارک - سفیر شوروی به قره خان- معاون کمیسار خلق در امور خارجی، تاریخ 31/12/1932، بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، تاریخی 08/1932. پرونده ویژه 16، کارتن 154، پرونده 25، برگ 38.

[41] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 8.

[42]. همان جا، برگ 7.

[43] . فرهنگ در ص.616 کتاب «افغانتسان در پنج قرن اخیر» در زمینه می فرستند:«نادر شاه از او با گرمجوشی پذیرایی نمود و به موجب یک روایت پیشنهاد نمود تا میان جوانان دو خانواده وصلت صورت بگیرد. اما غلام نبی خان از قبول این امر ظفره رفت و همچنان پیشنهاد دیگر شاه را مبنی بر اقامت در خارج و خود داری از مداخله در امور سیاسی در بدل معاش مستمری بی جواب گذاشت».

آدمک در زمینه می نویسد: «غلام نبی خان به تاریخ 13 اکتبر 1932 به کابل رسید و بر پایه برخی از منابع امیدوار بود که این دو خانواده با نفوذ و پرقدرت افغانستان قابلیت آن را داشته باشند که با هم صلح و آشتی کنند. وصلت یکی از راه هایی بود که میان آن ها پیشنهاد شد. بر پایه اطلاع منبع دیگر، به نبی خان وعده داده شد که هرگاه به استانبول برگردد و از پویای های سیاسی دست بردارد، برای خودش و برادرانش مناصب و معاشات مناسب داده می شود. غلام نبی خان مهلت خواست تا روی این پیشنهاد بیندیشد.». نگاه شود به: «تاریخ روابط سیاسی افغانستان...» جلد دوم، چاپ «انتشارات پاییز»، پاریس، ویراسته آریانفر. ص. 299. 

[44] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 8، سال 1932، پرونده ویژه 16، پرونده 154، پوشه 25، برگ 38.

[45] . غبار در این باره در ص. 116 جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» می نویسد: «...تظاهر نادر شاه به ترسیدن از غلام نبی خان، او را بیشتر جسور و بی اعتنا نگه می داشت تا تمام نقشه های انقلابی او مکشوف گردید.». 

[46] . همان جا، برگ 35.

[47] . فرهنگ در ص. 616 کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ » در زمینه می نگارد: «در کابل طرفداران امان الله شاه و سایر مخالفان دولت به دور غلام نبی خان که مردی مردمدار و سخاوت منش بود، جمع شدند و خانه اش حیثیت کلوب عناصر مخالف را پیدا کرد که در بین شان جاسوس های دولت هم پنهان بودند. 

غبار در زمینه در ص. 116 جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ می نویسد: «وقتی غلام نبی خان در زمان سلطنت نادرشاه به کابل آمد، محمد صفرخان نورستانی (بعدها جنرال) و عبدالله خان (ماهیار وردکی) نایب سالار ظاهرا به حیث رفقای جانی مراقب او بوده در شب و روز  دقیقه یی او را ترک نمی کردند. پس شماره تنفس های غلام نبی خان روی میز سلطنتی افتاده بود.- گ.

[48]. فشرده مطالب بولتن سفارت شوروی در کابل، ماه نوامبر 1932 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، 1932،پرونده ویژه 16، کارتن5، پوشه 2، برگ 108.

[49] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895؛ پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 8.

[50] . همان جا، برگ 6.

[51] .غبار صحنه کشته شدن غلام نبی خان را در ص. 116 جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» چنین پرداز می نماید:«...در یکی از روزهای خزانی، 16عقرب 1311 خورشیدی هنگام نماز دیگر سر یاور حربی شاه– جنرال سید شریف خان کنری با موتر مخصوص سلطنتی پشت دروازه خانه غلام نبی خان چرخی رسید و فرمایش شاه را ابلاغ کرد که «اعلیحضرت به شما سلام می رسانند و می فرمایند که امروز هوا خوب است. اگر میل داشته باشید، من منتظرم بیایید که یکجا هواخوری برویم. و اگر میل نداشته باشید، خیر».

چون چندین بار چنین تکلیف هواخوری شاه با غلام نبی خان در اطراف کابل به عمل آمده بود، این بار نیز بدون تردد و اندیشه یی امر یا خواهش شاه را قبول و غلام نبی خان با برادر خود غلام جیلانی خان و بنی اعمام خود جانباز خان نائب سالار (آن که در جنگ شاهمزار لوگر از حیات نادر خان حمایت و دفاع کرده بود) و جنرال شیر محمد خان به جانب قصر دلگشاه حرکت کرد. شاه قبلا ترتیبات گرفته و هدایات صادر کرده بود. برون قصر دلگشاه یک قطعه عسکر گارد صف کشیده و شاه در سالون منتظر نشسته بود. همین که غلام نبی خان از موتر فرود آمد، به او گفته شد که شاه اینک فرود می آید. غلام نبی و همراهانش پیش روی صف گارد منتظر بیستادند.

موتر شاه نزدیک زینه آورده شد و در همین لحظه شاه ظاهر شد و از زینه فرود آمد. بین غلام نبی و شاه موتر حایل گردید. شاه در پهلوی موتر بیستاد و غلام نبی خان و همراهانش رسم تعظیم به جا آوردند.

شاه بدون آن که جواب سلام را بدهد، روی به جانب غلام نبی خان کرد و گفت: «خوب، غلام نبی خان! افغانستان به شما چه کرده است که شما خیانت می کنید؟»

نبی خان جواب داد: «افغانستان می شناسد که خایین کیست»...- گ.

فرهنگ در ص. ص. 616-617 افغانستان در پنج قرن اخیر در زمینه چنین می نویسد: «...وی و برادرش به اتفاق سر یاور به دلگشا رفتند و در انتظار فرود آمدن شاه در زیر پلکان توقف کردند. اندکی بعد شاه از طبقه بالا فرود آمد و چون چشمش به غلام نبی خان افتاد، با خشم و غصب او را مخاطب ساخته و به دسیسه و سازش متهم نمود و دشنام و ناسزا گفت. نبی خان در مقام دفاع برآمد و به شاه گفت که از دشنام به پدرش خود داری کند. زیرا او مرد غازی بود. شاه بیشتر برافروخته شد و به سر یاور امر داد تا او را بزند...».- گ.

[52] . گزارش رایزن نظامی سفارت شوروی زیر عنوان «بازگشت وزیر حربیه از گردیز به کابل»، تاریخی 28/12/1332.// بایگانی دولتی نطامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 884، برگ 80.

[53]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی استارک، 1932، پرونده ویژه 14، کارتن 4، پوشه 1، برگ 15.



نویسنده: پروفیسور داکتر یوری تیخانف
گزارنده: عزیز آریانفر

18 حنوری 2010
  
  
Copyright © 2005-2010 www.khorasanzameen.net