نبرد افغانی استالین - بخش های ۱۹ و ٢۰ بازگشت برویۀ نخست

 

نبرد افغانی استالین

سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون

 

بخش نزدهم

کشاکش تازه بر سر اورنگ پادشاهی

 

یادداشت گزارنده:

شاید کشور خداداد ما تنها کشور گیتی باشد که گزارنده یی به «جرم» ترجمه به باد ناسزا و دشنام گرفته می شود و آماج خدنگ های زهر آگین نکوهش و سرزنش قرار  می گیرد.

 

روشن است رسالت گزارندگان آن است تا با کمال امانت، کار ترجمه را به انجام برسانند. در غیر آن، هر گاه به میل خود سیاه را سفید و سفید را سیاه بنویسند، ترجمه شان ارزشی نخواهد داشت. به ویژه هرگاه سخن از ترجمه های دقیق آثار تاریخی در میان باشد.

 

روی سخن من با آن گروه از خوانندگان گران ارج است که این کمترین را به «گناه» نوشتن «بچه سقاء» در متن ترجمه به جای امیر حبیب الله خادم دین رسول الله- به تازیانه تنقید بسته اند.

 

خدمت این سروران باید به عرض برسانم که یک بحث این است که هرگاه در کدام جا در نوشته های خودم چنین چیزی را دیده و به باد نکوهش می گرفتند، می گفتیم، درست می فرمایید. باید نام رسمی یک پادشاه گرفته شود. نه نامی که در میان عوام معروف است. مگر اگر سر و کار ما با آثار ترجمه شده باشد، در آن صورت هیچ گزارنده یی حق ندارد متن اصلی کتاب به زبان خارجی را تحریف کند و در آن دخل و تصرف نماید.

 

در مورد مشخص کتاب دست داشته، هرگاه نویسنده (به ویژه در مواردی که از اسناد آرشیوی مطالبی را برداشت نموده است ) نام امیر حبیب الله خان- را بچه سقاء نوشته است، من چه می توانم بکنم؟. دقیقا نویسنده کتاب هم نمی تواند در زمینه کاری بکند یعنی متن اسناد تاریخی را دستکاری نماید.

 وظیفه من تنها ترجمه است و بازتاب دقیق همه آنچه که در متن اصلی آمده است.

 

برای مثال، نویسنده کتاب در جایی به نقل از یک گزارش محرمانه مخابره شده از کابل از سوی آتشه نظامی وقت شوروی می نویسد: «بچه سقاء با به نمایش گذاشتن برازندگی های یک سپهدار رزم آرا، توانست با بهره گیری از توپخانه سنگین و نیروی هوایی، اوضاع را با ثبات بگرداند». خوب، در این جا در گزارش محرمانه چنین آمده است و سند آن در آرشیف نظامی دولتی روسیه قید است. حال نویسنده و گزارنده چگونه متن یک سند آرشیفی را تغییر بدهند؟

 

از سوی دیگر، نمی دانم چرا در برابر کاربرد بچه سقاء این همه حساسیت نشان داده می شود.  از سویی، سقایی پیشه یی است از پیشه های پسندیده در کشور مانند بافندگی، ریسندگی، آهنگری، رویگری، برزگری، چوپانی، مسگری، زرگری و ... از دیدگاه مذهبی هم به مصداق این وجیزه که «آب دادن ثواب دارد»، نه تنها کار زشت نه، بل  که کار و پیشه یی بس نیکویی هم است.

 

مگر، نه این است که لقب حضرت ابوالفضل عباس– پسر شیر خدا و نوه پیامر گرامی اسلام- سقاء دشت کربلا است و حتا در تکایا،  خانه هایی به نان سقاء خانه هست که مردم در آن بند بسته می کنند. این امر نه تنها در مرثیه خوانی ها بل نیر در سرودها ره یافته است. چنان چه می سرآیند: «به خدا رفته بودم سقاء خانه دعا کنم».!

 

از سوی دیگر، پدر امیر حبیب الله- خادم دین رسول الله به روایت روانشاد استاد خلیلی در کتاب وزین عیاری از خراسان؛ در جنگ دوم افغان یا مشکش به زخمی های جنگ آب می رسانید و در اثر همین نیکو کاری در میان مردم به «سقای شیهدان» شهرت یافته بود که از همین رو پسرش را بچه سقاء می خواندند.

 

به هر رو، از دیدگاه من پسر سقای شهیدان بودن نه تنها ننگ و عار، بل مایه  افتخار هم است. از این رو خرده گیری بر یک مترجم در زمینه شاید سزاوار  نباشد.  تنها یک موضوع می ماند و آن این که مخالفان امیر حبیب الله کلکانی وی را به گونه تحقیر آمیز بچهء سقا می گفتند. این بک بحث شخصی است. هیچ کسی حق ندارد کس دیگر را به خاطر پیشه پدرش تحقیر و اهانت کند و این دیگر بیشتر جنبه اخلاقی دارد تا بار تاریخی.

 

حال اگر کسی از سروران گرامی بخواهد در زمینه بحث علمی نماید، با کمال میل دیدگاه های شان را می خوانم. در غیر آن از گردانندگان سایت های  انترنتی خواهشمندم نوشته های آهانت آمیز و دشنام  دهی و ناسزا گویی را در زمینه اجازه ندهند.

 

کامگار و بهروز باشید.

 

 

بخش نزدهم

کشاکش تازه بر سر اورنگ پادشاهی

 

عنایت الله خان با به پادشاهی رسیدن، بی درنگ نومیدانه کوشید با بچه سقاء به گفتگو بپردازد تا به هر بهایی که شده، سرازیری نیروهای اصلی او را به کابل آهسته تر و کند تر سازد. مگر، این تدبیر با شکست رو به رو گردید. رهبر شورشیان با داشتن شانزده هزار نفر رزمنده تا دندان مسلح[1]سر مصالحه نداشت. او قاطعانه تصمیم گرفته بود فرمانروای نو کشور گردد. به تاریخ پانزده جنوری 1929 نیروهای بچه سقاء همه نقاط استراتیژیک کابل را گرفتند.

 

عنایت الله خان با سپاهیان وفادار به او در ارگ شاهی در محاصره بودند. در این هنگام در ارگ شهین خانه بزرگی از جنگ افزارها، مهمات، خوار بار و نیز خزانه دولتی دست نخورده مانده بود که امان الله خان برای برادر خود برجا گذاشته بود. شمار کل سپاهیان دولتی به پنج هزار نفر می رسید.[2]  

 

در یک سخن، ارگ به سان دژی بود که می توانست در برابر محاصره درازی بیستد. مگر شهریار سست اراده بر آن شد تا تسلیم شود. به تاریخ 17 جنوری 1929 او از تخت و تاج کناره گیری کرد و روز دیگر با خانواده اش با هواپیماهای انگلیسی به پیشاور برده شد.

این بود که بچه سقاء به تاریخ 18 جنوری 1929 بدون جنگ ارگ شاهی را به تصرف در آورد و به نام امیر حبیب الله خان[3]- امیر جدید افغانستان[4] اعلام پادشاهی کرد.

 

این نخستین بار در تاریخ «افغانستان»[5] بود که نه یک پشتون، بل یک تاجیک فرمانروای کشور می شد. به همه روشن بود که قبایل جنوب افغانستان و همتباران شان در هند بریتانیایی با چنین چیزی سازگاری نشان نخواهند داد. از همین رو، بچه سقاء بی درنگ برای دفع یورش های قبایل پشتون بر کابل آماده می شد. به گفته کاتب، نخستین کار امیر حبیب الله این بود که برای آماده گیری به خاطر یک جنگ داخلی دراز، «چند روز پیهم شب و روز خزانه دولتی و جبه خانه را از کابل با موترهای بار بری به کوهدامن برد»[6]. مگر، به زودی توانست در کابل بر اوضاع مسلط گردد و نه تنها بردن جنگ افزار و پول از پایتخت متوقف گردید، بل برعکس این بار همه نیرو و منابع خود را برای پاسداری از پایتخت به کار بست. 

 

در آغاز، کار امیر نو پیروزمندانه و موفقیت آمیز بود. به یاری مقادیر چشمگیر اسلحه و پول بازمانده از امان الله خان در کابل، او توانست گرمجوشانه خرید سران قبایل پشتون را برای متمایل گرداندن آن ها به سوی خود، آغاز نماید.[7]این ترفند به او اجازه داد به آسانی به حساب علی احمدخان- نخستین رقیب خود بر سر سریر شهریاری کابل برسد.

جنرال علی احمد خان(والی پیشین کابل) – شوهر خواهر امان الله خان- از نفوذ نیرومندی در میان قبایل مرزی پشتون در هر دو سوی «خط دیودند» برخوردار بود و نیز از سوی روحانیون بومی پشتیبانی می شد و بنا به گزارش سازمان اطلاعات شوروی نزدیک به چهار هزار سپاهی منظم دولتی مجهز با توپخانه سنگین کوهی زیر فرمان داشت.[8]  

 

قبایل مشرقی پس از گرفتن کابل از سوی بچه سقاء به فراخوان علی احمد خان مبنی بر لشکرکشی به سوی پایتخت برای سرنگونی و برانداختن امیر نو از اورنگ پادشاهی با آمادگی پاسخ مثبت دادند. به تاریخ 20 جنوری 1929 شینواری ها، خوگیانی ها، مومندها، صافی ها و شماری از طوایف غلزایی باشنده جنوب خاوری کابل در جرگه برگزار شده در جلال آباد، علی احمد خان را به پادشاهی برافراشتند و امیر افغانستان اعلام کردند.[9] در همین جرگه فیصله شد بی درنگ آغاز به جمله به نیروهای بچه سقاء نمایند.

 

در آستانه نبردها بر سر کابل، علی احمد مساعی بسیاری به خرج داد تا کمک بریتانیای کبیر را به دست بیاورد. برای او، این یگانه امکان راستین برای به دست آوردن جنگ افزار و پول از خارج بود. برای رسیدن به این مقصد، او به یک دستاویز و شیوه کهنه مگر بس کارا – ترسانیدن انگلیسی ها از «تهدید شوروی» برای افغانستان و هند چنگ انداخت. او، در یکی از نامه های خود هنوانی همفریس- نماینده بریتانیا در کابل نوشت: «امان الله خان ناتوانی کامل خود در امیر بودن را به  اثبات رسانیده است. بچه سقاء هم یک رهزن ساده است. به زودی کابل از چهار طرف مورد حمله قرار خواهد گرفت. بلشویک ها در چنین اوضاعی، پلان هایی در باره روی کار آوردن نظام جمهوری در سر می پرورانند که می تواند افغانستان را به کام نابودی بکشاند».[10]

 

علی احمد خان بر این مبنا از بریتانیایی ها تقاضا  نمود به او کمک بزرگ و همه جانبه مالی و نظامی ارزانی نمایند- یک میلیون پوند استرلینگ، یک صد دستگاه موتر باربری با راننده ها و برای هر موتر دو نفر میکانیک، بیست هزار میل تفنگ و بیست میلیون گلوله برای آن ها، سی دستگاه توپ کوهی و سی هزار مرمی برای آن ها، یک هزار راس اسپ زین شده و دوازده دستگاه رادیویی با کارشناسان مخابره و چند فروند هواپیما با خلبانان انگلیسی و مقادیر لازم سوخت هواپیما.[11]  

 

در یک سخن، مدعی تازه تخت و تاج افغانستان به خاطر «دوستی» خود بهای گزافی می خواست. چنین بر می آید که «گران فروشی» یکی از دلایلی گردید که به خاطر آن حکومت انگلیس به او پاسخ رد داد.[12] با این هم، حکومت استعماری در هندوستان ( به گمان غالب، جاسوسان انگلیسی و همکاران آن ها در نوار «آزاد» استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی) کوشیدند برای حفظ ماتقدم میانه خوبی با علی احمد خان نگهدارند و به قبایل توری اجازه دهند جنگجویان خود را برای پشتیبانی از او گسیل دارند. توری ها سرسپرده ترین متحدان انگلیسی ها در گستره قبایل پشتون بودند و بس تردید بر انگیز است که بدون اشاره انگلیسی ها دست به این کار یازیده باشند. این در حالی است که امان الله به رغم آن که بسیاری از پتان های مرزی هند بریتانیایی حاضر بودند به پشتیبانی از او در نبردها بشتابند، نتوانسته بود  از آن ها کمک دریافت نماید.

 

 در آغاز، تهاجم علی احمد خان بر کابل پیروزمندانه پیش می رفت. در روز های نخست ماه فبروری 1929 نیروهای او در انتظار رسیدن نبروهای تقویتی مومندها به فاصله 10-15 کیلومتری کابل سنگر گرفتند. مگر پس از دو روز، نیروهای بچه سقاء توانستند دسته های مهاجم شینواری را شکست دهند که پس از آن، دسته دهای قبایلی پشتیبان علی احمد خان برای چندی روحیه جنگی خود را باختند. 

 

راستش، نیروهای علی احمد خان نه در نبردهای رویارو(بل چنانی که بارها در تاریخ افغانستان رخ داده است، در پیامد خیانت هوادارانش) شکست یافتند. قیس خان- یکی از سران بسیار سرشناس قبیله خوگیانی پنهانی به کابل آمد و در ازای آوردن سر علی احمد خان، هفده هزار روپیه  خواستار شد. بچه سقاء با این شرط او موافقت کرد و افزون بر این، به رهبر خوگیانی ها وعده سپردن کرسی بلندی را در اردوی خود داد، هرگاه او علی احمد خان را گرفتار و دستبند زده نزدش بیاورد.[13]

 

قیس خان نتوانست وعده خود را انجام دهد. چون علی احمد خان موفق شده بود به هند بگریزد. مگر در نتیجه خیانت خوگیانی ها و در پی آن شینواری ها، نه تنها دسته های قبیله یی، بل نیز سپاهیان منظم دولتی هم به بچه سقاء پیوستند. امیر حبیب الله فرمان داد تا باندوی موزیک نظامی به پیشواز آنان بشتابد و همه آن ها را به ارتش خود پذیرفت.

 

 سرکوب دسته های علی احمد خان در دروازه های کابل، پیش درآمدی بر تراژدی جلال آباد گردید.  شب هنگام دهم فبروری 1929 شینواری ها با کار گذاری ماین های ساعت دار انبارهای مهمات شهر را منفجر ساختند که اثر آن در میان باشندگان سراسیمگی و دستپاچگی افتاد. آشوبگران با بهره گیری از این هرج و مرج توانستند جلال آباد را به تصرف در آورده و تاراج نمایند. در این شب خونبار شبیخونیان سه صد تن از محافظان علی احمد خان را که همه رزمجویان توری تبار بودند، کشتند و پاره پاره کردند. همچنان هشت صد تن از باشندگان شهر را از پا در آوردند و مرکز شهر را به ویرانه مبدل گردانیدند.[14]

ا این همه، هر چه بود، علی احمد خان توانست به هند بگریزد و نجات یابد. او، سپس از راه بلوچستان به قندهار رفت و به امان الله خان پیوست که در آن هنگام سرگرم تدارک حمله تازه به کابل به خاطر دستیبای دوباره به تخت و تاج از دست رفته اش بود.

 

 رخدادهای اوایل فبروری 1929 مرتبط با تلاش های نافرجام علی احمدخان مبنی بر اشغال پایتخت کشور بار دیگر به اثبات رسانیدند که بدون پشتیبانی قبایل پشتون حفظ قدرت در افغانستان (.. و یا مبارزه موفقانه بر سر آن) ناممکن است. بچه سقاء برای نخستین بار [«هنر»-گ.] خود را در زمینه بازی کردن با همچشمی ها در صفوف رقیب با متمایل ساختن سران قبایل پشتون به جانب خود، به نمایش گذارد.

 

این گونه، در اوایل 1929 روشن گردید که قبایل افغانستان جنوبی نمی توانند در برابر امیر تاجیک تبار به اتحاد استواری دست یابند.

 

 

بخش بیستم

نبرد دو امیر: امان الله خان در برابر حبیب الله خان

پس از آن که بچه سقاء به تاریخ 19 جنوری 1929 خود را امیر افغانستان اعلام کرد، امان الله خان در قندهار خطاب به همه مردم افغانستان اعلام کرد که استعفای خود از مقام پادشاهی را پس می گیرد. این بود که جنگ میان دو امیر- «امیر غاصب» که اورنگ پادشاهی در کابل را گرفته بود و امیر «معزول» که قبلا  قدرت را به بردار خود واگذار شده بود و کنون دیگر می کوشید آن را دو باره به دست بیاورد، درگرفت.

در پیوند با این وضعیت، استاتوس حقوقی هر دو امیر بس بحث انگیز گردیده بود و تنها پیروزی در جنگ داخلی می توانست تعیین نماید که کدام یک شهریار افغانستان خواهند گردید.

تا اوایل بهار 1929 [(به دلیل سرمای زمستان)-گ.] پیشبرد اقدامات پویا در افغانستان ناممکن بود. از این رو، هر دو حریف برای نبردهای سرنوشت سازی که قرار بود نقش عمده را بار دیگر قبایل پشتون افغانستان جنوبی و هند بریتانیایی در آن بازی نمایند، آماده می شدند.

امان الله خان در روزهای نخست رسیدنش به قندهار (یعنی در گستره قبایل پشتون) به رغم همه دشواری های وضعیتش نسبت به ماندن در کابل  در امنیت کامل به سر می برد. هرگونه پیشروی سپاهیان  امیر جبیب الله به سوی گستره قبایل، کار بس خطرناکی بود. چون پشتون ها همواره تفنگ در دست به پیشواز مهمانان «ناخوانده» می شتابند. افزون بر آن، بخش بیشتر پشتون ها- غلزایی ها که می توانستند متحدان بچه سقاء گردند، در موسم زمستان با رمه های خود به هند بریتانیایی کوچیده بودند. امان الله خان می بایست شتاب می ورزید موفق شود تهاجم خود را پیش از بازگشت آنان تدارک ببیند.

امیر پیشین،  در گام نخست، به سپاهیان پادگان قندهار دستور  داد تا خود را هم از تهاجم ممکنه از شمال ایمن سازند و هم برای یورش به کابل آمادگی بگیرند.  او یگان های وفادار به خود از لشکر دوم قندهار و لشکر سوم هرات را به گونه زیر آراست:

-       سه هزار سرباز و افسر را به منطقه مهم استراتیژیک قلات غلزایی گسیل داشت. بقیه نیروها را به تعداد 2000 نفر در پادگان نظامی حومه قندهار جا به جا ساخت.[15]

 امان الله برای بالابری سرسپردگی سپاهیان خود، تنخواه سربازان را تا 35  روپیه در ماه بالا برد. همگام با آن، برای بلند بردن توانایی رزمی این یگان ها فرمان داد به تمرین های منظم با کاربرد توپخانه و تنها تانک موجود در پادگان قندهار بپردازند.

او برای آرایش دسته های قبیله یی، دست به تبلیغات گسترده یی در میان قبایل مرزی هر دو سوی خط دیورند زد. او در پیام ها و فراخوان های فزونشمار خود عنوانی قبایل پشتون تلاش می ورزید سرسپردگی راستین خود را به اسلام و شریعت به اثبات برساند. امان الله خان همچنان به همه افغان ها پایان دادن نهایی به همه اصلاحات را در کشور تضمین کرد. برای تایید این سخنان او آغاز به پوشیدن لنگی (عمامه) کرد- چیزی که خود پوشیدن آن را منع کرده بود.

قبایل افغانستان جنوبی، چندی به رغم همه فراخوان های امان االله خان، در گسیل جنگجویان خود به یاری او شتاب نمی ورزیدند. با آن که سران این قبایل به او سوگند وفاداری می خوردند و وعده کمک می کردند، با آن هم در عمل هیچ کاری نمی کردند. امیر پیشین به تاریخ 22 فبروری 1929 ناگزیر گردید آشکارا به قندهاری ها اعلام نماید: «شما به ما وعده کمک دادید. مگر من از شما این کمک را نمی بینم. هرگاه کار به همین سان پیش برود، ناچار می گردم از پیش شما بروم».[16]

وضع، هنگامی به گونه چشمگیر رو به بهبود گذاشت که امان الله بنا به سفارش سرشناسان و ملاهای بومی، به تاریخ 29 فبروری پس از ادای نماز جماعت، خرقه[مبارک-گ.] پیامبر اسلام را به دست گرفت و به یکی از مساجد قندهار آورد. او با این کار، به سخن یک ناظر شوروی، به مردم ثابت ساخت که آفریدگار او را سزاوار پادشاهی دانسته است و از همین رو، پیروزی از آن او خواهد بود.[17]

پیک این رویداد بس با اهمیت برای پشتون های متعصب، باد آسا به همه قبایل بومی رسید. در پرتو این شگرد مذهبی، دسته های داوطلب آغاز به سرازیر شدن به سوی قندهار نمودند. پس از گذشت سه هفته، شمار رزمندگان قبیله یی به بیش از دوازده هزار نفر رسید که از جمله تنها هفت هزار نفر آن مسلح بودند. افزون بر این، یک هنگ سواره نظام 1300 نفری با چهار توپ از فراه رسیدند.[18]

این گونه، امان اله توانست نیروی بزرگی را برای تهاجم به کابل گرد بیاورد( 6.3 هزار شپاهی و دوازده هزار نفر جنگجوی قبیله یی، چهارده دستگاه توپ و پانزده دستگاه تیربار).

توان آتش ارتش امان الله می توانست بارها بیشتر گردد هرگاه بریتانیای کبیر جنگ افزارهای خریده شده از اروپای او را که در بندر کراچی انبار شده بودند و آماد ه گسیل به افغانستان بودند، به دسترس او می گذاشت. برای مثال، در |آن جا در انبارها هفتاد تیربار موجود بود که امیر هنگام بازدید خود از اروپا خریداری نموده بود. امان الله نتوانست از انگلیسی ها دو هزار میل تفنگ با یک میلیون گلوله را که در انگلیس سفارش داده بود، به دست بیاورد. از همین رو، او کوشید کمبود جنگ افزار در قندهار را تا جایی با خرید تفنگ های ساخت نوار «آزاد» هند بریتانیایی جبران کند. او توانست، هر چند هم شمار کمی از این تفنگ ها را به دست بیاورد. [19]روشن بود که دو صد میل تفنگ نمی توانست کمبود اسلحه آتشبار را جبران کند. برای پیکار با بچه سقاء به هزاران میل اسلحه آتشبار نیاز بود.

توقیف تسلیحات افغانی در هند بریتانیایی در اوایل 1929 به همه جهان و در گام نخست به مسلمانان استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی نشان داد که حکومت انگلیس به رغم همه اعلامیه هایش مبنی بر بیطرفی، پنهانی می کوشد بر سر راه امان الله در رسیدن به تاج و تخت سنگ اندازی کند. در این پیوند، در هند گردهمایی هایی بسیاری در پشتیبانی از او به راه افتاد. در اوایل فبروری 1929 در پیشاور میتینگ بزرگی در پیشاور برگزار گردید که در آن نه تنها مسلمانان بل نیز هندو ها و سیک ها اشتراک ورزیده بودند.

حضور نمایندگان قبایل نوار «آزاد» در این همایش که همه به یک زبان با دیگر اشتراک کنندگان، قطع نامه یی را صادر کردند مبنی بر این که امان الله را یگانه فرمانروای قانونی افغانستان می شناسند، آژیر نگران کننده و رنگ خطری بود برای حکومت هند بریتانیایی.

در لاهور و دیگر شهرها نیز همایش هایی برگزار گردید. روزهایی را به نام «روز امان الله» سازماندهی می کردند. در راهپیمایی ها، تظاهر کنندگان فزونشمار با شعارهای «به سوی قندهار»، «به یاری امان الله»، «افغانستان برای امان الله، امان الله برای افغانستان»،  «آزادی افغانستان- کلید رهایی آسیا است»[20] و... راهپیمایی می کردند.

در یک سخن، مسلمانان هند با همه نیرو، مهرورزی خود را به امان الله به نمایش گذاشتند و از انگلیس تقاضا نمودند تا در امور داخلی افغانستان مداخله ننماید.

پیداست که حکومت بریتانیا در هند خطر نکرد این برآمدهای اتباع خود را نادیده بگیرد. پشتیبانی سراسری باشندگان نواحی شمال باختری هند از امان الله خان، یکی از عللی بود که انگلیس را ناگزیر ساخت از هر گونه اقدامات ماجراجویانه در افغانستان پرهیز نماید. بریتانیا همچنان به امیر پیشین بخشی از کالاهای خریداری شده از سوی او در خارج : چند دستگاه توپ و چند موتر باربری و نیز شش دستگاه اتوبوس ساخت آلمان را تحویل داد.[21] همچنان مقادیر بسیار بنزین به قندهار رسانیده شد که امان الله اجازه داد فعالانه از آن برای رس رسانی برای سپاهیان خود بهره بگیرد. با این همه، واپسین امید امان الله برای دریافت تفنگ ها و تبربارهای بیشتر– شوروی مانده بود.

در اوایل فبروری 1929 و. سولوفیف- دیپلمات شوروی به قندهار پرواز کرد که می بایست به بررسی اوضاع در اردوگاه امان ا لله خان بپردازد. او پس از بازگشت، به رهبری کمیساریای خلق در امور خارجی توصیه نمود به امیر پیشین کمک های محدود تسلیحاتی و مشورتی با گسیل چند مشاور برای تحکیم نیروهای وی بسنده نمایند. افزون بر این، او توصیه نمود چند فروند هواپیمای شوروی را با خلبانان برای تامین امنیت خروج او از کشور، به دسترس امان الله بگذارند. [22]

به تاریخ بیست ماه مارچ1929، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری روسیه در باره گسیل اسلحه به قندهار فیصله کرد.[23]مگر این طرح تحقق نیافت. چون به زودی هرات به دست نیروهای وفادار به بچه سقاء افتاد و با این کار، همه راه های منتهی به سوی افغانستان جنوبی از آسیای مانه شوروی بسته شد.[24] این بود که امان الله خان ناگزیر گردید در نبرد با بچه سقاء، تنها به نیروهای خودش و پشتیبانی هوادانش در کشور سنجش و بسنده نماید.

 در ماه های فبروری– مارچ 1929 شهر کابل که در آن سپاهیان بچه سقاء مستقر بودند، در حلقه خیزش هایی قرار گرفت که از سوی امانیست ها برانگیخته شده بود. هنوز در آستانه تهاجم نیروهای اصلی امان الله خان از قندهار، سپاهیان امیر حبیب الله خان تلفات سنگینی در نبردهای جنوب کابل دیده بودند. در اواخر ماه فبروری کریم خان- رهبر قبیله وردک که به امان الله وفادار مانده بود، همراه با وزیری ها و هزاره ها یک دسته سه هزار نفری بچه سقاء را در هم کوبیدند.[25]

وردکی ها و متحدان آن ها بیش از یک ماه بی آن که هیچ حمایتی از امان الله خان به دست آورده باشند، جلو نیروهای اصلی «امیر» حبیب الله را گرفته بودند. بنا بر مدارک سازمان اطلاعات نظامی شوروی، در مرحله نخست این نبردها، قبایل لوگر، گردیز و غزنی، پیروزمندانه می جنگیدند: آن ها در دوازده کیلومتری کابل استقرار داشتند. افزون بر این، دسته های مومندها نیز که به امان الله وعده سرسپردگی داده بودند، از محور خاور به کابل نزدیک می شدند.[26]

بچه سقاء با به نمایش گذاشتن برازندگی های یک سپهدار رزم آرا، توانست با بهره گیری از توپخانه سنگین و نیروی هوایی، اوضاع را با ثبات بگرداند. این پیروزی را او با پرداخت بهای گزافی به دست آورد: بیش از چهار هزار نفر از جنگجویان او را درگیر نبرد با وردکی ها بودند و پنج هزار دیگر در برابر قبایل لوگری می رزمیدند. امیر حبیب الله همچنان ناگزیر بود بخشی از دسته های خود را به شمال گسیل دارد.  در نتیجه در پادگان کابل تنها دو هزار نفر مانده بود.[27]

در میانه های ماه مارچ 1929 بچه سقاء در همان منگنه یی گیر افتاد که امان الله در آستانه کناره گیری از تاج و تخت در آن گیر کرده بود» نیروهای اصلی ارتش او در افغانستان جنوبی درگیر نبردها بودند و در کابل ناخرسندی و ناخشنودی از رژیم حاکم رو به افزایش داشت.[28]

در این اوضاع، امان اله خان شانس پیروزی داشت، مگر فرصت را از دست داد. در ستاد حوزه نظامی آسیای میانه می پنداشتند که امیر پیشین «با بهره گیری از اوضاع سودمند پدید آمده در کابل آغاز به پیشروی به سوی آن شهر می نماید.[29]

به تاریخ 29 ماه مارچ 1929 سپاهیان امان الله سر انجام از قندهار برآمدند و نسبتا سریع به سوی غزنی به پیش تاختند. پیشروی به سوی کابل در دو ستون (دو کاروان) صورت می گرفت. سپاهیان بی آن که با کدام مقاومتی رو به رو شوند، به تاریخ 9 اپریل به شهر مقر رسیدند. در همین جا بود که دو هزار و پنجصد نفر تفنگدار هزاره به آن ها پیوستند[30].

قبایل بومی پشتون از امان الله با گرمجوشی پذیرایی کردند و وعده سپردند تا در پیکار با بچه سقاء به او کمک نمایند.

به تاریخ 15 اپریل ارتش امیر پیشین به غزنی نزدیک شد و درست در همین  لحظه بود که مارش پیروز مندانه متوقف گردید. امان الله و «حواریون» او در برنامه داشتند شهر را در همان لحظات نخست بگیرند. مگر، پادگان کوچک دژ غزنی به «امیر» حبیب الله خان وفادار بود و با آن که وضعیت سپاهیان در آن بس نا به هنجار بود، یورش نیروهای امان الله خان را دفع کردند.

به تاریخ 22 اپریل، نیروهای امان الله خان، به یاری نیروهای تازه نفس هزاره یی، بلندی های حاکم بر شهر را تصرف کردند.[31] شکستن حلقه محاصره شهر از شمال از سوی نبروهای بچه سقاء ناممکن بود. چون وردکی های وفادار به امان الله، راه کابل- غزنی را بسته بودند و نیروهای هوادار بچه سقاء را در کوه ها محاصره کرده بودند. این گونه، امیر پیشین می توانست به پیروزی در غزنی امیدوار باشد.

در ماه اپریل 1929 شانس امان الله خان به پیروزی در پیکار در برابر بچه سقاء از این هم بیشتر شد. چون شوروی گام های استواری برای ارائه کمک نظامی به متحد دیرین خود برداشته بود. استالین و صدیق خان چرخی– وزیر خارجه پیشین که از قندهار به مسکو آمده بود، طرح عمومی اقدامات باهمی در زمینه تصرف مزارشریف و دیگر نقاط استراتیژیک در محور کابل را تدوین نموده بودند. 

مقارن با 22 اپریل سپاهیان شوروی به فرماندهی و. پریماکف- رایزن پیشین نظامی شوروی در کابل و غلام نبی خان چرخی- سفیر افغانستان در مسکو، با پشتیبانی نیروی هوایی شهر مزار شریف را گرفتند.  این مرکز مهم سیاسی- اقتصادی شمال افغانستان بار دیگر به کنترل هوادارن امان الله خان درآمد که در برنامه داشتند آن را به تخته خیزی برای حمله به سوی کابل درآورند.[32]

در عین حال، رخدادها در حومه غزنی به گونه پیگیرانه به زیان امان الله رو به تحول داشت. در پشت جبهه او، قبایل پشتونی که درست چندی پیش به او ابراز سرسپردگی نموده بودند، دست به شورش زدند. بنا به گزارش سازمان اطلاعات شوروی، خیزش مسلحانه غلزایی ها به دلیل تاراج روستاهای بومی از سوی سپاهیان امان الله خان آغاز گردید.  در یکی از گزارش های حوزه نظامی آسیای میانه آمده بود: «هم سربازان و افسران نیروهای منظم و هم فرماندهان جنگجویان داوطلب قبیله یی در چور و چپاول ها دست داشتند. آن چه مربوط به دسته های قبیله یی زیر فرمان خان ها می گردید: یغماگری پیشه عادی افراد بود. همچنان سران قبایل نیز در گان نخست از همین راه به زراندوزی می پرداختند».[33]

نا به هنجاری های دورنی، در پرتو خصومت های چندین سده یی میان قبایل پشتون غلزایی و درانی در تاریخ افغانستان، پیچیده تر می شد. در آغاز، غلزایی ها در دسته های پراگنده که شمار جنگجویان شان به دو هزار نفر می رسید، عمل می کردند که اکمالات سپاهیان امان الله خان را که بخش چشمگیر شان ناگزیر به پاسداری از راه ها و تاسیسات پشت جبهه می پرداختند، بر هم زدند. ارتش امان الله با درگیر شدن با آشوبگران، روحیه خود را باخته و توانایی حمله به کابل را از دست می داد.

در ماه اپریل 1929 شمار نیروهای غلزایی افزایش یافت. چون کوچی های قبیله نیرومند سلیمان خیل از هند بریتانیایی باز گردیده بودند. سلیمان خیلی ها با امان الله دشمنی شدید داشتند. چون درست در دوره پادشاهی امان الله بود که جلو تاراج باشندگان هزاره جات (هزارستان) از سوی آنان گرفته شده بود.آن ها همچنان امان الله را متهم به آن می نمودند که شماری از اصلاحات او با موازین شرعی در تناقض است.

از پرخاشجویی سلیمان خیلی ها با امان الله، فضل عمر [مجددی-گ.] (شیر آقا)-  (که امان الله او را به هند تبعید نموده بود)، که همراه با این قبیله بازگشته بود؛ با توانمندی بهره برداری کرد.

خاندان مجددی در افغانستان از نفوذ بزرگی برخوردار بود. همه اعضای این خاندان از مخالفان اصلاحات طراز غربی بودند. به همین دلیل به سال 1928 امان الله خان ناگزیر گردیده بود بسیاری از خویشاوندان و وابستگان شیر آقا به شمول بردار او- فضل رحیم (حضرت شور بازار)- پیشوای روحانی باشندگان کابل[34] را بازداشت نماید. در نتیجه، شیر آقا و برادر او هر آنچه را که از دست شان بر می آمد، انجام دادند تا از امیر «دهری» انتقام بگیرند.

پیش از این، در ماه جنوری 1929 با «میانجیگری» حضرت شور بازار عنایت الله خان ناگزیر گردیده بود قدرت را به بچه سقاء واگذار نماید. کنون دیگر بر فضل عمر بود تا به گونه نهایی امان الله خان را در هم بکوبد. روی این منظور شیر آقا ـ آغاز به تدارک حمله نیرومند قبایل غلزایی بر دشمن خونی خود کرد. به فراخوان او در روستای بند دولت جرگه قبایل غلزایی و متحدان آن ها برگزار گردید.

در این جرگه در باره امان الله خان به گونه نهایی تصمیم اتخاذ گردید:  او را بر اساس سنت های اسلامی امیر خود گماشته اعلام نمودند.  ملاها به رهبری شیر آقا فیصله کردند: «بچه سقاء پایتخت را فتح نموده و بر تخت دولت پادشاهی افغانستان نشسته است. اکنون او امیر کشور شمرده می شود و بغاوت در برابر او موجب خشم پروردگار می گردد و خلاف کاران به سزای اعمال خود خواهند رسید».[35]

پس از صدور این فتوا، امان الله آخرین متحدان خود را در میان دسته های غلزایی از دست داد و شکست او در حومه غزنی محتوم گردید. چون در میان دو آتش گیر افتاده بود: از یک سو نیروهای بچه سقاء[که رویاروی او می جنگیدند-گ.] و از سوی دیگر دسته های غلزایی [که از پشت سر، در پشت جبهه به او خنجر می زدند-گ.].

به تاریخ 21 اپریل 1929 ریش سپیدان سلیمان خیل به کابل آمدند تا به «امیر» حبیب الله خان سوگند وفاداری یاد کنند.[36]یافتن چنین متحد نیرومند، پیروزی بزرگ سیاسی- نظامی بچه سقاء بود. او با آگاهی یافتن از خیزش نیرومند منتظره غلزایی ها در برابر امان الله خان (از روی نامه شیر آقا) تصمیم گرفت  بی درنگ پس از حمله سلیمان خیلی ها بر سپاهیان  امان الله به غزنی، لشکر کشی نماید.

به زودی برای این قبیله از کابل کمک های نظامی سرازیر شد و اقدامات پویای رزمی آغاز گردید. دسته های سلیمان خیل آغاز به تمرکز برای وارد آوردن ضربه قاطعانه در روستای نانی (در 24 کیلومتری حنوب غزنی) نمودند. همگام با این، آن ها طبق برنامه راه های مواصلاتی را در پشت جبهه سپاهیان امان الله قطع کردند تا او را از کمک قندهار محروم سازند.  این گونه، پشتون های سلیمان خیل پلی را در نزدیکی غزنی منفجر ساختند و در بسیاری از جاها در راه میان غزنی و قندهار حفره هایی کنند.[37]

 به تاریخ 23  اپریل 1929 بیش از سه هزار نفر جنگجوی آن ها بر مواضع سپاهیان امان الله خان در حومه غزنی یورش بردند. همگام با آن، در برابر ارتش امان الله سپاهیان هوا دار بچه سقاء به فرماندهی پر دل خان آغاز به تهاجم نمودند. در روند نبردهای سهمگین چهار روزه، بخش چشمگیر نیروهای امان الله سرکوب و به اسارت در آمد. تنها پایمردی هزاره ها بود که او را از شکست کامل نجات بخشید. هزاره ها به غلزایی ها اجازه ندادند تا حلقه محاصره را بسته نمایند.[38]

   امان الله به رغم تحمل شکست سهمگین در نظر نداشت تسلیم شود. مگر ناگزیر بود عقب نشینی نماید. از این رو، با بخشی از سپاهیان خود که شمار آنان به یک هزار و پنج صد نفر می رسید، به سوی قندهار رفت. با این هم، جنگنده ترین و پر شمار ترین گروهبندی خود را از مسیر کوهی به سوی وردک برای وارد آوردن ضربه ناگهانی بر کابل گسیل داشت.[39]

می توان گمان برد که امان الله امیدوار بود در قندهار تا تصرف کابل از سوی هوادارانش از مزارشریف و هزاره جات [( هزارستان)-گ.] خود را سر پا نگهدارد. او همچنان امیدوار به کمک شوروی بود. مگر، این بار تقدید نیود آرمان او تحقق پیا نماید. هر چه بود، دسته یی که او به محور وردک گسیل داشته بود، با سربازگیری از پشتون ها و هزاره ها بومی آغاز به تاحتن به سوی پایتخت نمودند مگر به زودی به دلیل مقاومت سپاهیان بچه سقاء از پیشروی باز ماندند. هر چند هم سرکوب نگردیدند.

آنچه مربوط به هزاره ها می گردد، آن ها به نبرد در برابر بچه سقاء حتا پس از گریز امان الله از کشور هم ادامه دادند.[40]

به تاریخ 30 اپریل 1929 سپاهیان امان الله که دیگر روحیه خود را باخته بودند، با عقب نشینی از زیر ضربات پیهم سلیمان خیلی ها به مقر رفتند. امان الله بی درنگ از قندهار نیروهای تقویتی و پول خواست. مگر هیچ چیزی به دست نیاورد.

 

 به تاریخ 15 ماه می، امان الله در قلات برای آخرین بار تلاش ورزید برای جلوگیری از  پیشروی نیروهای بچه سقاء به سوی قندهار، توانایی رزمی سپاهیان خود را بازآرایی نماید. مگر نتوانست کاری بکند. سر از این لحظه، بر پایه گزارش یک اجنت شوروی، او آغاز به آماده گیری برای گریز از کشور گرفت.[41]

شب هنگام 23 ماه می، امان الله همراه با خانواده از مرز هند بریتانیایی گذشت و به کویته رسید. به تاریخ 4 جون 1929 سپاهیان بچه سقاء بدون جنگ قندهار را گرفتند. این بود که تلاش های امان الله خان برای بازگردانیدن تاج و تخت با تکیه بر قبایل پشتون وفادار  به او و هزاره ها به شکست انجامید.

 

دیگر بچه سقاء و انگلیسی ها می توانستند پیروزی شان را جشن بگیرند و شوروی ها ناگزیر بودند واقعیت امر اوضاع در افغانستان را بپذیرند.

 

گریز امان الله خان، ادامه حضور سپاهیان شوروی و دسته های غلام نبی خان چرخی را در مزار شریف بی مفهوم ساخت. مقارن با اواخر می 1929 این نیروها واپس به سوی شوروی فرا خوانده شدند. انجام این کار بس نادلبخواه بود. سرخوردگی در باره این اقدام حتا در یکی از گزارش های اطلاعاتی ستاد حوزه نظامی آسیای میانه نبز بازتاب یافت بود: «امان الله که از سوی قبایل شورشی در محاصره قرار گرفته بود، با نومید شدن از پیروزی به هند گریخت. به رغم آن که اوضاع سیاسی و تا جایی اوضاع نظامی در شمال افغانستان برای او به پیمانه بسیار مساعد و مناسب تحول می یافت».[42]

 

چیچیرین از این هم بی پرده تر سخن بر زبان می آورد: او در ماه جون 1929 به آگاهی استالین رسانید که «به خاطر «تنگ نگری های تباری» برخی از اعضای حکومت، شوروی این شانس تاریخی را از دست داد تا در پیوندگاه میان کشور شوراها و امپراتوری بریتانیای کبیر، مواضع خود را تحکیم بخشد». در این پیوند، او با شکست دیدن نهایی و برباد رفتن امیدهای امان الله به بازگشت به قدرت، با اندوه نوشت: «تا چشم برهم زدیم [و بر رخدادها نظاره کردیم بی آن که گام قاطعی برداریم-گ.]؛ همه چیز برباد رفت. آوخ! تاریخ چه پر برنده یی [در این بازی-گ.] به دست ما داده بود!»[43]

در یک سخن، حکومت شوروی سرنگونی امان الله را چونان شکست خود ارزیابی نمود. مگر،  با این هم، رشته های روابط پنهانی با امیر پیشین افغانستان را در دست نگهداشته بود.

 

 

بخش های زیر ترجمه

 

 

بخش بیست و یکم

اشغال کابل به دست قبایل مرزی هند بریتانیایی و  به پادشاهی رسیدن نادر

 

بخش بیست و دوم

خون های تازه بر زمین نوار قبایل «آزاد»

 

بخش  بیست و سوم

توطئه نبی خان

 

بخش بیست و چهارم

واپسین پیروزی نادر خان

 

بخش بیست و پنجم

درد سر افغانستان و شوروی

 

بخش بیست و ششم

اوج شکوه فقیر ایپی

 

بخش بیست و هفتم

ماجراجویی پیر شامی: نخسیت عملیات سرویس هاس اطلاعاتی رایش سوم در گستره قبایل پشتون

 

بخش بیست و هشتم

عملیات با رمز «امان الله» و «تبت»

 

بخش  بیست و نهم

بحران اعتماد سال های 1940-1941 در آسیای میانه

 

 

بخش سیم

سال های پر دلهره

 

بخش سی و یکم

مهانان ناخوانده در کابل

 

بخش سی و دوم

هند بریتانیایی در تیر رس شبکه اطلاعاتی کشورهای محور

 

بخش سی و سوم

شکت عملیات «آتشخوار»

 

 

بخش سی و چهارم

درد سر اگریمان (اعتماد نامه هنیتگ)

 

بخش سی و پنجم

ببر برای پرش آماده می شود

 

بخش سی و ششم

ضربه درهم کوبنده بر شبکه جاسوسی کشورهای محور در افغانستان

 

بخش سی و هفتم

ناکامی ارتش آلمان  در برپایی پل هوایی میان باکو و وزیرستان

 

بخش سی و هشتم

کابل- 42، بازی در دو جبهه

 

بخش سی و نهم

لشکر کشی نافرجام به بخارا

 

بخش چهلم

اتحاد دیپلمات ها و اطلاعات چیان در جنگ پنهانی در کابل

 

بخش چهل و یکم

خیزش قبایل پشتون و ناکامی رایش سوم در بهره برداری از آن

 

بخش چهل و دوم

اپی لوگ  (پایان سخن) مسکو

 

بخش چهل و سوم

سخن آخر مولف

 

ملاحظات

 

پیوست ها


 

[1]. به گمان بسیار نویسنده این رقم را از کتاب تاریخ روابط سیاسی افغانستان نوشته آدمک گرفته است. که شماری از تاریخ نویسان افغانی این رقم را مبالغه آمیز خوانده اند. –گ.

[2] . به گمان بسیار این رقم نیز از کتاب تاریخ روابط سیاسی افغانستان نوشته آدمک گرفته شده است که  برخی از تاریخ نویسان افغانی آن را مبالغه آمیز خوانده اند.-گ. 

[3] . لقب رسمی او «خادم دین رسول الله» بود.- گ.

[4] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 532، پرونده ویژه 4، کارتن 110، برگ های 48-49.

[5] . منظور از تاریخ معاصر کشور پس از تشکیل امپراتوری درانی در سده هژدهم و درآمدن کشور در سیمای کنونی به نام «افغانستان» در سده نزدهم است.-گ.

[6] . کاتب، تذکر الانقلاب، مسکو، 1988، ص.46.

[7] . یادداشت گزارشی رینک- کاردار (شارژ د آفیر) شوروی در کابل به قره خان، تاریخی 05.09.1929// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، بایگانی شخصی  لیونید استارک، 1930، پرونده ویژه 1،کارتن 897، برگ 13.

 

[8] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 13.

[9] . رنه تالی استیوارت، آتش در افغانستان، ص. 495. متن انگلیسی،

یادداشت: این کتاب ارزشمند به خامه آقای کوهسار در امریکا به زبان دری ترجمه و از سوی بنگاه انتشارات «میوند» در کابل به زیور چاپ آراسته شده است.-گ.

[10] . همان حا، ص. 498 متن انگلیسی.

[11] . همان جا

[12] . به باور بسیاری از تارخ نویسان افغانی، دلیل اصلی این بود که انگلیسی ها از پیش گزبنش خود را کرده بودند و در نظر داشتند نادر خان را به پادشاهی برسانند و با او به سازش هایی دست یافته بودند. از همین رو هم بود که به علی احمد خان پاسخ رد دادند.-گ.

[13] . کاتب، ص. 52.

[14] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه1، کارتن 897، برگ 14؛ و نیز استیوارت ص. 499. متن انگلیسی.

[15] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[16] . مدارک در باره آمدن امان الله خان به قندهار، تدوین شده از سوی بانو  وینوگرادوا، آ.-  سرپرست دفتر فوق العاده کمسیاریای خلق در امور خارجی در ازبیکستان، تاریخی 09.07.1929// بایگانی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 131.

[17] .  همان جا

[18] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پزونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[19] . استیوارت، ص. 505-507، متن انگلیسی.

[20] . تلگرام «تاس» (خبرگزاری تلگرافی شوروی)، از کابل، تاریخی 08.02.1929// بایگانی دولتی  تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1807، برگ های 26-27.

[21] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 14.

[22] . بویگو، و.، گروه اعزامی افغان- شوروی به افغانستان در سال 1929، // فصلنامه آسیای – افریقای امروز، سال 2001، شماره 7، ص.32.

[23] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 17، پرونده ویژه 162، کارتن 7، برگ 53.

[24] .یکی از رویدادهای بسیار مهم و سرنوشت ساز در تاریخ کشور که مسیر تاریخ ما را عوض کرد و دردمندانه کمتر به اهمیت آن توجه شده است، پیروزی نائب سالار عبدالرحیم خان– مامای روانشاد استاد خلیلی در نبرد با هواداران امان الله خان در میمنه (میان مزار شریف و هرات) است که منجر به گرفتن هرات از سوی او گردید.

این کار از دیدگاه استراتیژیکی راه رس رسانی از شوروی- آسیای میانه به سوی قندهار را بست و در نتیجه، شوروی ها نتوانستند از راه هرات به امان الله خان جنگ افزار (از جمله هواپیماهای جنگی، توپخانه سنگین، تیربار و آتشبار) و مهمات برسانند. همچنان این رویداد موجب شد تا هواداران امان الله خان نتوانند از هرات به قندهار به وی نیروهای تقویتی گسیل دارند.

 این کار، هم در شکست استراتیژی شوروی ها در افغانستان و هم در شکست امان الله خان در نبرد بر سر سریر پادشاهی افغانستان موثر گردید. هم از دیدگاه مادی و هم دیدگاه روانی. افتادن هرات به دست هواداران امیر حبیب الله، روشن است روحیه رزمی هوادارن امان الله خان را پایین آورده و به همان پیمانه روحیه هواداران امیر حبیب الله خان را بالا برد.

از دید نگارنده- آریانفر، شوروی ها به پیروزی هوادارن امان الله در این نبرد باور کامل داشتند، از همین رو نکوشیدند مانند مزار شریف یگان های ارتش سرخ را به کمک هوادارن امان اله خان بفرستند. روشن است، این کار یک لغزش آشکار بود. چون واریانت شکست نیروهای وفادار به امان الله را از سنجش دور انداخته بودند و خطر افتادن هرات به دست نیروهای هوادار امیر حبیب الله خان را در صورت شکست نیروهای امان الله خان پیش بینی نتوانسته بودند. روشن است برای تضمین پیروزی در این نبرد و جلوگیری از سقوط هرات، دست کم باید نیروهای احتیاطی پشتیباتی را به کمک نیروهای هوادار امان الله به کارزار گسیل می داشتند.    

برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر در باره نگاه شود به کتاب «رازهای سر به مهر رتاریخ دیپلماسی افغانستان»، برگردان آریانفر، چاپ بنگاه انتشارات «کاوه»، کلن، 2009، مقاله و. بویکو. 

[25] .  کاتب، ص. 60.

[27] . همان جا، ص.110

[28]. در باره علل ناخشنودی باشندگان کابل نگاه شود به کاتب، تذکر تالانقلاب، ص.ص. 53-55 و ص. 77

[29] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 15.

[30] . همان جا، برگ 16.

[31] . غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ص. 193 ترجمه روسی.

[32] . در باره تجاوز شوروی به افغانستان در بهار 1929، نگاه شود به: آقابکف، «ترور محرم»، مسکو، 1998، ص. ص. 270-272 (یادداشت: این کتاب به نام «خاطرات آقابکف» از سوی داکتر ابوترابیان به زبان پارسی برگردان و در ایران به چاپ رسیده است.- گ.)، و نیز اپتیکر، پ. خون نخست، و نیز مقاله «پریماکف در راه مزار شریف»، // فصلنامه «میهن» («رودینا»)،1999، شماره 2، ص. ص. 17-21 و نیز پانین، مقاله «روسیه شوروی و افغانستان، سال های 19189- 1929»، ص. ص. 207-211 (یادداشت: این مقاله از سوی گزارنده به دری ترجمه و در کتاب «رازهای سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان» از سوی «بنگاه انتشارات «کاوه» در کلن به چاپ رسیده است- گ.) و همچنان بایکو، مقاله ذکر شده ص.ص. 33-36

[33] . بایگانی دولتی تاریخ نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 16.

[34]. Paulada B. P. Reform and Rebellion in Afghanistan. 1919-1929 L. 1973. 126-129

[35] . استیوارت، ص.557، متن انگلیسی

[36] . کاتب، تذکر الانقلاب، ص. 98،  متن روسی

[37] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ 140.

[38] . بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 897، برگ 15.

[39] . همان جا

[40] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1805، برگ 140.

[41] . بایگانی دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه، فوند 62، پرونده ویژه 2، کارتن 1806، برگ 133.

[42] . همان جا

[43] . نامه چیچیرین به استالین، تاریخی 20.06.1929// رهبران شوروی، مراسلات، سال های 1928-1941.

 



نویسنده: پروفیسور داکتر یوری تیخانف
گزارنده: عزیز آریانفر

10 دسامبر 2009
  
  
Copyright © 2005-2009 www.khorasanzameen.net